نقبی بر قلعه حکومت ۱۵

از نخستین روزهای پیدایش قدرت دولتی، تقابل انسان ها با حکومتیان آغاز شد و سپس ضرورت اندیشه حقوق بشر شکل گرفت و نشو و نما کرد.

حاکمان خود را سایه ی خدا و حکومت را عطیه الله می دانستند. آنچه که می تواند مردم را مسحور خود کند و به اطاعت و فرمانبرداری وادارد، اقتدار حاکمیت است، زیرا که “اقتدار” فره ایزدی تلقی می شود و صاحب قدرت (یعنی پیشوا یا ولی فقیه) صاحب قدرت خداوند روی زمین جلوه پیدا می کند.
فرمانبرداران به او کرنش می برند و نیایش به درگاه او را واجب می شمارند و ذلیل و خوار شدن در برابر وی را مایه ی سرافرازی می پندارند. فرمانبرداران و خوارشدگان به مردم توصیه می کنند که رعیت های مطیع و فرمانبردار و سربه راهی باشند.

خامنه ای و هانری چهارم پادشاه فرانسه، دو دیکتاتور که با ریسمانی به الله و یهووا متصل بودند، و می توانستند بیماران را بهبود بخشند.

خامنه ای و هانری چهارم پادشاه فرانسه، دو دیکتاتور که با ریسمانی به الله و یهووا متصل بودند، و می توانستند بیماران را بهبود بخشند.

در عالم اسلام، خلفا را ظل الله می خوانند. دست ولی فقیه و خلیفه مسلمین معجزه می کند و بیماری های صعب العلاج را شفا می بخشد. در قرون وسطی، در اروپا هم به همین گونه بود: هنگام سفر هانری چهارم پدر لویی سیزدهم پادشاه فرانسه مردم روستاها در جاده ها می ریختند و هر کس در انبوه جمعیت می کوشید تا به تبرک دستی بر دامن قبای پادشاه بساید.

قداست زدایی از خودکامگی
در دوران بعدی تاریخ، آرام آرام، مردم سایه ی خداوند را در شخص پادشاه ندیدند و او را ظل الله نیافتند و جنبه ی قدسی و الهی از حکومت بیرون رانده شد. اما مردمان در دام دیگری دچار شدند و “توهم بی پناهی و سرآسیمگی” بر اذهان نشست و وحشت و ناامنی بر دل ها لانه کرد.
اقتدار حکومتی قداست خود را از دست داد، اما بی اعتبار نشد و مظاهر قدرت تزلزل نیافت و بنیان سلطنت و موقعیت سلاطین تحکیم یافت. چه امری باعث این حادثه شد؟ چرا قداست زدایی حکومت ها باعث از بین رفتن و بی اعتباری آنان نشد؟

پاسخ به این پرسش را در “وحشت به خودرهاشدگی” باید جست.  نظم و امنیت اجتماعی بزرگترین دغدغه ی آدمیان و دلنگرانی آنان است. نبود حکومت مرکزی، باعث “به خودرهاشدگی” جامعه می شود و وحشت از آن، راه بر اوباشان باز می گذارد و “اوباش سالاری” جایگزین “مردم سالاری” می شود.

سازمان ملل که با تلاش کشورها ومردمان آزادی خواه در تاریخ ۲۴ اکتبر ۱۹۴۵ برپاشد تا از  دیکتاتوری رژیم های خودکامه جلوگیری نماید.

سازمان ملل که با تلاش کشورها ومردمان آزادی خواه در تاریخ ۲۴ اکتبر ۱۹۴۵ برپاشد تا از دیکتاتوری رژیم های خودکامه جلوگیری نماید.

ایجاد نظم و امنیت در گرو گسترش اقتدار حکومت و تقویت قدرت مرکزی بود. دولتی مقتدر و مسلط لازم بود تا اضطراب و دلنگرانی را چاره کند و امنیت را برگرداند. هر چند که اقتدار دولت ها مردم را از دهان و چنگ گرگ ناامنی رهانیده بود، اما نخبگان جامعه در هرم قدرت قرار نگرفتند و نمایندگان مردم خانه نشین شدند و اوباشان در ایجاد ناامنی و خشونت جدید کوشیدند.
“خوف هرج و مرج” مردم را در دامن دولت انداخته بود و اینک دستبردها و درازدستی های دولتیان بود که گردن مردم را می فشرد. پس انسان ها تلاش کردند که محدودیت هایی را برای حکومتیان و قدرتمندان وضع کنند و اختیارات دولت ها را مهار کنند و در این مرحله بود که وسوسه ی آرمان های اجتماعی دیگر یعنی آزادی های فردی و سیاسی سر برداشت و نوزادی به نام “حقوق بشر” پیدا شد.

منشأ قدرت
در حکومت شریعت زده و اسلام پناه ایران، منشأ قدرت الله است و رهبر سایه ی خدا در روی زمین است. الله است که به شورای نگهبان الهام می کند که ولی فقیه را کشف کنید و به او قدرت و جابریت دهید. این نظریه که همان “حکومت مطلقه” می باشد، “بوسوئه” در کتاب “سیاست مأخوذ از کتاب مقدس” مطرح می کند. روایت دیگری از منشأ الهی قدرت به وسیله ی “ژوزف دومستر” بررسی شده است.

شورای نگهبان که ظاهراً برای برگزیدن و نظارت در کار ولی وقیح و قانون اساسی برپا گرفته، خود انتصابی ولی وقیح و آلت دست او می باشد. چنان که به جای نظارت رفسنجانی بر عملکرد خامنه ای، هم اکنون رفسنجانی دست نشانده و پادو خامنه ای به شمار می آید، و برای بقای خود به او کرنش می کند.

شورای نگهبان که ظاهراً برای برگزیدن و نظارت در کار ولی وقیح و قانون اساسی برپا گرفته، خود انتصابی ولی وقیح و آلت دست او می باشد. چنان که به جای نظارت رفسنجانی بر عملکرد خامنه ای، هم اکنون رفسنجانی دست نشانده و پادو خامنه ای به شمار می آید، و برای بقای خود به او کرنش می کند.

در جامعه ی ایران با حکومت و دولتی طرف هستیم که مشروعیت خود را از الله و قدرت خود را از آسمان گرفته است.
اصل و اساس این حکومت ها بر خودکامگی و سرکوب بنا نهاده شده است.
خلیفه ام القرای اسلامی، می تواند هم قانونی را که خود نهاده است و هم قوانینی که ولی فقیه سابق و مجلس اسلامی گذشته تصویب کرده اند، عوض کند و اگر وعده ای داده است از آن تخلف نماید.

فرانسوا ماری آئورت معروف به ولتر(۲۱/۱۱/۱۶۹۴- ۳۰/۵/۱۷۷۸)،  نویسنده، تاریخ نگار، و فیلسوف نامی فرانسه که بیش از هردیگری، به آزادی و دموکراسی اندیشیده است.

فرانسوا ماری آئورت معروف به ولتر(۲۱/۱۱/۱۶۹۴- ۳۰/۵/۱۷۷۸)، نویسنده، تاریخ نگار، و فیلسوف نامی فرانسه که بیش از هردیگری، به آزادی و دموکراسی اندیشیده است.

حقوق بشر جهانی می شود
ولتر می گوید:”… حقوق بشر یعنی آن که جان و مال آدمی آزاد باشد و او بتواند به زبان قلم با دیگران سخن بگوید…”
با اندیشیدن بر نظرات ولتر درمی یابیم که این حقوق بشر ولتر، از همان آغاز جنبه ی جهانی داشته است و روی سخن وی با جامعه ی معین و کشور خاصی نیست، بلکه مخاطبان آن کل دنیای بشر است.

حقوق بشر در قرن هجدهم به طور جدی مطرح شد و سال به سال بر غنای خود افزوده و دایره ی مطالبات خود را گسترش داده است. مراحل نخستین این حرکت تاریخی صدور بیانیه حقوق بشر در سال ۱۷۸۹ در انقلاب فرانسه بود.

بدین گونه آن حقوق الهی و آسمانی که برای سلطان و پیشوا و رهبر قائل بودند مورد تردید قرار گرفت و فلسفه ی سیاسی عصر روشن اندیشی زمینه را برای تلقی جدیدی از روابط مردم با حکومت آماده کرده بود. نظرات “هابز” و “برک” و “هیوم” در بریتانیا و نوشته های “روسو”، “ولتر” و “منتسکیو” در فرانسه این اندیشه ها را شکوفا و پویا کرد و در ۳۰۰ سال اخیر بدون هیچ گسستگی، همچنان ادامه یافته و به بنیاد رشته ای از مطالبات و خواسته های انسان که به نام “حقوق بشر” شناخته می شود، منتهی گشته است.

“حقوق بشر” در مراحل نخستین خود تأکید بر آزادی های فردی داشت و تأکید بر آن بود که دولت در این زمینه ها مداخله نکند و مردم را آزاد بگذارد.
اما با پیدایش پیچیدگی های مناسبات بین ملت و دولت، مرحله ی دوم آغاز شد و این اندیشه مطرح شد که التزام دولت به مداخله نکردن در این زمینه کافی نیست، بلکه دولت باید در مواردی مکلف گردد که از صورت ناظر بی طرف خارج شود و خود را موظف بداند که اقداماتی برای تحکیم حقوق و آزادی های فردی انجام دهد.

دولت نه تنها باید ملتزم باشد که بی عدالتی ها را دامن نخواهد زد و نابرابری ها را افزایش نخواهد داد، بلکه باید در رفع آنها نیز بکوشد و عملاً برای گسترش عدالت اجتماعی اقدام کند و این فکر جدید ثمره ی اندیشه ای است که از تعالیم سوسیالیستی گرفته شد و مسیر حقوق بشر را تغییر داد.

ابتدایی ترین آزادی های انسان، آزادی شخصی، امنیت، آزادی اندیشه و بیان، آزادی مذهب، آزادی اجتماعات و غیره بود، سپس مرحله دوم “آزادی ها” که تنوع بیشتر و گسترش وسیع تر داشت، آغاز گشت که در رده بندی های نوین به عنوان نسل های دوم و سوم حقوق بشر مشخص گردیده اند، که روی سخن در آن ها نه با فرد و افراد بلکه با جوامع و ملت ها و کشورها است. مثلا آنجا که از حق “توسعه اقتصادی و سیاسی” یا “بهره مندی از ثروت های طبیعی” و امثال آن بحث می شود، این حقوق به ملت ها و کشورها تعلق پیدا می کند و فرد فرد آدم ها به لحاظ بستگی به ملت و کشور است که از آن حقوق بهره می گیرند.

این حقوق و آزادی ها در واقع مجموعه ها یا منظومه هایی را تشکیل می دهند. در مرکز این منظومه ها حقوق و آزادی اصلی و اساسی قرار دارند که “ضرورت انسانیت انسان” به شمار می روند، بدینگونه است که نمی شود آن ها را از انسان جدا کرد و نفی نمود مانند مصونیت از شکنجه، برابری در مقابل قانون و حق آزادی اندیشه و مذهب.
بنابراین قضاوت کنید که حکومت اسلامی در کجای تاریخ قرار گرفته است. آلبر کامو می گفت:”اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را انتخاب کنم، آزادی را انتخاب می کنم تا بتوانم به بی عدالتی اعتراض کنم.”

  • ESTHER-T

    دوستان عزیز خوشحال هستم که باز شما را دیدم.. تشکر از تمام زحماتی که میکشید موفقیتتان را آرزومندم..

    • بادرود به استر گرامی و سپاس فراوان از شادباشتان. پس از ده روز بسته شدن سایت ما به همت رژیم جهل و جنایت ایران، و خوشبختانه این پیروزی و سرافرازی یافتیم تا باردیگر در خدمت هم میهنانی بزرگوار، ومهربانی چون شما باشیم. برایتان بهترین ها را آرزو می کنم. شاد باشید. سهراب ارژنگ

  • ESTHER-T

    دوستان عزیز خوشحال هستم که باز شما را دیدم.. تشکر از تمام زحماتی که میکشید موفقیتتان را آرزومندم..

  • ESTHER-T

    دوستان عزیز خوشحال هستم که باز شما را دیدم.. تشکر از تمام زحماتی که میکشید موفقیتتان را آرزومندم..

  • ESTHER-T

    دوستان عزیز خوشحال هستم که باز شما را دیدم.. تشکر از تمام زحماتی که میکشید موفقیتتان را آرزومندم..

  • ESTHER-T

    دوستان عزیز خوشحال هستم که باز شما را دیدم.. تشکر از تمام زحماتی که میکشید موفقیتتان را آرزومندم..

    • بادرود به استر گرامی و سپاس فراوان از شادباشتان. پس از ده روز بسته شدن سایت ما به همت رژیم جهل و جنایت ایران، و خوشبختانه این پیروزی و سرافرازی یافتیم تا باردیگر در خدمت هم میهنانی بزرگوار، ومهربانی چون شما باشیم. برایتان بهترین ها را آرزو می کنم. شاد باشید. سهراب ارژنگ

  • Freeiran

    پند گرفتن از تاریخ بسیار مهم است
    نگاهی بی اندازیم به منش هخامنشیان که در عین باور به آموزه های زرتشت این دانای پاک ایرانی، هرگز آیین پاک زرتشت را کیش رسمی ایران نخواندند و به آن قدرتی حکومتی نبخشیدند بلکه در راستای آموزه های آن تنها به آگاه نمودن پرداختند و آدمی را در برگزیدن راه خویش آزاد گذاشتند تا هر که فراخور آگاهی خود راه خود انتخاب کند این چنین است که شکوه و صلابت ایران زمین را در عصر هخامنشیان می بینیم. روزگاری که هیچ جنبنده ای به خود جرات دست یازیدن به ایران را نداد و کوروش با فتح بابل به جای کشتار بابلیان آن ها را بخشید و یهودیان در بند را به سرزمینشان گسیل داشت.
    اینک نگاهی کنیم به پادشاهی ساسانیان که در بزرگی چیزی از هخامنشیان کم نداشت اما اشتباهی بزرگ کردند و برعکس پیشینیان نخست تلاش کردند دوره ماقبل خود یعنی اشکانیان را به طور کامل محو نمایند (نمونه ای از رعایت نکردن موجودیت یک اندیشه) و سپس کیش زرتشت را آیین رسمی ایران قرار دادند و با این کار به روحانیونی که از راه راست بیرون شده بودند فرصت دادند که بر سایر اندیشه ها زورگویی ها کنند و این انسجام درونی ایران را فروریخت و دیباچه ای شد برای پیروزی ناخرسند تازیان بر سپاه ایران.
    و امروز حکومت خرافه ساز اسلامی را می بینیم که چگونه تاریخی پرشکوه را کتمان می کند و با رواج شیعیسم و رادیکالیسم تلاش می نماید که آرامش را از جامعه بستاند و با به جان هم انداختن اندیشه ها حکومت کند.

    من خویش یک زرتشتی ام اما افتخارم بر این است که پیش از زرتشتی بودن یک انسان و سپس یک ایرانی هستم و این هر دو بر زرتشتی بودن من تقدم دارد چرا که زرتشت مرا چنین آموزش داده است که ارزش انسان از هر چیز بالاتر است و خاک میهنم از هر چیز پاک تر

    این چنین است که با گرامی داشت هرگونه باور در کنار دیگران زندگی می کنم و البته هرگز از روشنگری و آگاهی رسانی دست بر نخواهم داشت

    • باسپاس از شما گرامی ،حقیقت فرمودید

  • Freeiran

    پند گرفتن از تاریخ بسیار مهم است
    نگاهی بی اندازیم به منش هخامنشیان که در عین باور به آموزه های زرتشت این دانای پاک ایرانی، هرگز آیین پاک زرتشت را کیش رسمی ایران نخواندند و به آن قدرتی حکومتی نبخشیدند بلکه در راستای آموزه های آن تنها به آگاه نمودن پرداختند و آدمی را در برگزیدن راه خویش آزاد گذاشتند تا هر که فراخور آگاهی خود راه خود انتخاب کند این چنین است که شکوه و صلابت ایران زمین را در عصر هخامنشیان می بینیم. روزگاری که هیچ جنبنده ای به خود جرات دست یازیدن به ایران را نداد و کوروش با فتح بابل به جای کشتار بابلیان آن ها را بخشید و یهودیان در بند را به سرزمینشان گسیل داشت.
    اینک نگاهی کنیم به پادشاهی ساسانیان که در بزرگی چیزی از هخامنشیان کم نداشت اما اشتباهی بزرگ کردند و برعکس پیشینیان نخست تلاش کردند دوره ماقبل خود یعنی اشکانیان را به طور کامل محو نمایند (نمونه ای از رعایت نکردن موجودیت یک اندیشه) و سپس کیش زرتشت را آیین رسمی ایران قرار دادند و با این کار به روحانیونی که از راه راست بیرون شده بودند فرصت دادند که بر سایر اندیشه ها زورگویی ها کنند و این انسجام درونی ایران را فروریخت و دیباچه ای شد برای پیروزی ناخرسند تازیان بر سپاه ایران.
    و امروز حکومت خرافه ساز اسلامی را می بینیم که چگونه تاریخی پرشکوه را کتمان می کند و با رواج شیعیسم و رادیکالیسم تلاش می نماید که آرامش را از جامعه بستاند و با به جان هم انداختن اندیشه ها حکومت کند.

    من خویش یک زرتشتی ام اما افتخارم بر این است که پیش از زرتشتی بودن یک انسان و سپس یک ایرانی هستم و این هر دو بر زرتشتی بودن من تقدم دارد چرا که زرتشت مرا چنین آموزش داده است که ارزش انسان از هر چیز بالاتر است و خاک میهنم از هر چیز پاک تر

    این چنین است که با گرامی داشت هرگونه باور در کنار دیگران زندگی می کنم و البته هرگز از روشنگری و آگاهی رسانی دست بر نخواهم داشت

  • Freeiran

    پند گرفتن از تاریخ بسیار مهم است
    نگاهی بی اندازیم به منش هخامنشیان که در عین باور به آموزه های زرتشت این دانای پاک ایرانی، هرگز آیین پاک زرتشت را کیش رسمی ایران نخواندند و به آن قدرتی حکومتی نبخشیدند بلکه در راستای آموزه های آن تنها به آگاه نمودن پرداختند و آدمی را در برگزیدن راه خویش آزاد گذاشتند تا هر که فراخور آگاهی خود راه خود انتخاب کند این چنین است که شکوه و صلابت ایران زمین را در عصر هخامنشیان می بینیم. روزگاری که هیچ جنبنده ای به خود جرات دست یازیدن به ایران را نداد و کوروش با فتح بابل به جای کشتار بابلیان آن ها را بخشید و یهودیان در بند را به سرزمینشان گسیل داشت.
    اینک نگاهی کنیم به پادشاهی ساسانیان که در بزرگی چیزی از هخامنشیان کم نداشت اما اشتباهی بزرگ کردند و برعکس پیشینیان نخست تلاش کردند دوره ماقبل خود یعنی اشکانیان را به طور کامل محو نمایند (نمونه ای از رعایت نکردن موجودیت یک اندیشه) و سپس کیش زرتشت را آیین رسمی ایران قرار دادند و با این کار به روحانیونی که از راه راست بیرون شده بودند فرصت دادند که بر سایر اندیشه ها زورگویی ها کنند و این انسجام درونی ایران را فروریخت و دیباچه ای شد برای پیروزی ناخرسند تازیان بر سپاه ایران.
    و امروز حکومت خرافه ساز اسلامی را می بینیم که چگونه تاریخی پرشکوه را کتمان می کند و با رواج شیعیسم و رادیکالیسم تلاش می نماید که آرامش را از جامعه بستاند و با به جان هم انداختن اندیشه ها حکومت کند.

    من خویش یک زرتشتی ام اما افتخارم بر این است که پیش از زرتشتی بودن یک انسان و سپس یک ایرانی هستم و این هر دو بر زرتشتی بودن من تقدم دارد چرا که زرتشت مرا چنین آموزش داده است که ارزش انسان از هر چیز بالاتر است و خاک میهنم از هر چیز پاک تر

    این چنین است که با گرامی داشت هرگونه باور در کنار دیگران زندگی می کنم و البته هرگز از روشنگری و آگاهی رسانی دست بر نخواهم داشت

  • Freeiran

    پند گرفتن از تاریخ بسیار مهم است
    نگاهی بی اندازیم به منش هخامنشیان که در عین باور به آموزه های زرتشت این دانای پاک ایرانی، هرگز آیین پاک زرتشت را کیش رسمی ایران نخواندند و به آن قدرتی حکومتی نبخشیدند بلکه در راستای آموزه های آن تنها به آگاه نمودن پرداختند و آدمی را در برگزیدن راه خویش آزاد گذاشتند تا هر که فراخور آگاهی خود راه خود انتخاب کند این چنین است که شکوه و صلابت ایران زمین را در عصر هخامنشیان می بینیم. روزگاری که هیچ جنبنده ای به خود جرات دست یازیدن به ایران را نداد و کوروش با فتح بابل به جای کشتار بابلیان آن ها را بخشید و یهودیان در بند را به سرزمینشان گسیل داشت.
    اینک نگاهی کنیم به پادشاهی ساسانیان که در بزرگی چیزی از هخامنشیان کم نداشت اما اشتباهی بزرگ کردند و برعکس پیشینیان نخست تلاش کردند دوره ماقبل خود یعنی اشکانیان را به طور کامل محو نمایند (نمونه ای از رعایت نکردن موجودیت یک اندیشه) و سپس کیش زرتشت را آیین رسمی ایران قرار دادند و با این کار به روحانیونی که از راه راست بیرون شده بودند فرصت دادند که بر سایر اندیشه ها زورگویی ها کنند و این انسجام درونی ایران را فروریخت و دیباچه ای شد برای پیروزی ناخرسند تازیان بر سپاه ایران.
    و امروز حکومت خرافه ساز اسلامی را می بینیم که چگونه تاریخی پرشکوه را کتمان می کند و با رواج شیعیسم و رادیکالیسم تلاش می نماید که آرامش را از جامعه بستاند و با به جان هم انداختن اندیشه ها حکومت کند.

    من خویش یک زرتشتی ام اما افتخارم بر این است که پیش از زرتشتی بودن یک انسان و سپس یک ایرانی هستم و این هر دو بر زرتشتی بودن من تقدم دارد چرا که زرتشت مرا چنین آموزش داده است که ارزش انسان از هر چیز بالاتر است و خاک میهنم از هر چیز پاک تر

    این چنین است که با گرامی داشت هرگونه باور در کنار دیگران زندگی می کنم و البته هرگز از روشنگری و آگاهی رسانی دست بر نخواهم داشت

    • باسپاس از شما گرامی ،حقیقت فرمودید

  • Freeiran

    پند گرفتن از تاریخ بسیار مهم است
    نگاهی بی اندازیم به منش هخامنشیان که در عین باور به آموزه های زرتشت این دانای پاک ایرانی، هرگز آیین پاک زرتشت را کیش رسمی ایران نخواندند و به آن قدرتی حکومتی نبخشیدند بلکه در راستای آموزه های آن تنها به آگاه نمودن پرداختند و آدمی را در برگزیدن راه خویش آزاد گذاشتند تا هر که فراخور آگاهی خود راه خود انتخاب کند این چنین است که شکوه و صلابت ایران زمین را در عصر هخامنشیان می بینیم. روزگاری که هیچ جنبنده ای به خود جرات دست یازیدن به ایران را نداد و کوروش با فتح بابل به جای کشتار بابلیان آن ها را بخشید و یهودیان در بند را به سرزمینشان گسیل داشت.
    اینک نگاهی کنیم به پادشاهی ساسانیان که در بزرگی چیزی از هخامنشیان کم نداشت اما اشتباهی بزرگ کردند و برعکس پیشینیان نخست تلاش کردند دوره ماقبل خود یعنی اشکانیان را به طور کامل محو نمایند (نمونه ای از رعایت نکردن موجودیت یک اندیشه) و سپس کیش زرتشت را آیین رسمی ایران قرار دادند و با این کار به روحانیونی که از راه راست بیرون شده بودند فرصت دادند که بر سایر اندیشه ها زورگویی ها کنند و این انسجام درونی ایران را فروریخت و دیباچه ای شد برای پیروزی ناخرسند تازیان بر سپاه ایران.
    و امروز حکومت خرافه ساز اسلامی را می بینیم که چگونه تاریخی پرشکوه را کتمان می کند و با رواج شیعیسم و رادیکالیسم تلاش می نماید که آرامش را از جامعه بستاند و با به جان هم انداختن اندیشه ها حکومت کند.

    من خویش یک زرتشتی ام اما افتخارم بر این است که پیش از زرتشتی بودن یک انسان و سپس یک ایرانی هستم و این هر دو بر زرتشتی بودن من تقدم دارد چرا که زرتشت مرا چنین آموزش داده است که ارزش انسان از هر چیز بالاتر است و خاک میهنم از هر چیز پاک تر

    این چنین است که با گرامی داشت هرگونه باور در کنار دیگران زندگی می کنم و البته هرگز از روشنگری و آگاهی رسانی دست بر نخواهم داشت

    • باسپاس از شما گرامی ،حقیقت فرمودید