آقای موسوی، راهی که شما می روید به ترکستان است، شما به یک خانه تکانی نیاز دارید ۳۳

شیخ فضل الله و خمینی دو چهره سیاه و تاریک تاریخ ایران که به جمهوری مطلقه اسلامی آن چنان که ما شاهد آنیم، معتقد بودند. در دوران مشروطیت شیر زنان و دلاور مردانی بودند که شیخ فضل الله را به کنار زده، حتی اعدام کنند، ولی در سال ۵۷ ما در کشورمان به جز شماری خائن و خرباخته کسی را نداشتیم تا خمینی را برسر جای خود نشاند.

شیخ فضل الله و خمینی دو چهره سیاه و تاریک تاریخ ایران که به جمهوری مطلقه اسلامی آن چنان که ما شاهد آنیم، معتقد بودند. در دوران مشروطیت شیر زنان و دلاور مردانی بودند که شیخ فضل الله را به کنار زده، حتی اعدام کنند، ولی در سال ۵۷ ما در کشورمان به جز شماری خائن و خرباخته کسی را نداشتیم تا خمینی را برسر جای خود نشاند.

اکنون بیش از دو دهه می گذرد که ما در پی سرنگونی رژیم نامناسب و دیکتاتور حاکم بر خودیم، ولی توفیق نیافته ایم. رژیم ولایت وقیح روز به روز پروارتر ،و گردن کلفت تر می شود، در حالی که ملت مصیبت زده ما روز به روز پژمرده، ناتوان، و لاغرتر می گردد.
هم زمان با این فرسایش ملی، و مردمی، کشور کهن و تاریخی امان نیز فروکش کرده، و لنگ لنگان در مسیر تاریخ به جای پیشروی، و در مسیر مدنیت و شهری گری، در جهت خلاف آن گام بر می دارد.

حال، علت چیست؟ کوتاهی از کجاست؟.
علت را باید در سیاست غلط خودمان جستجو کنیم. سیاست نادرستی که موجب گردیده میان مردم و اقشار ملت چند دستگی و جدایی به وجود آمده، اتحاد و همآهنگی وجود نداشته باشد.
همان سیاست «خودی»، و « غیرخودی»، که از آغاز ورود خمینی به ایران به وجود آمد. آنان که دربست و کورکورانه و یا از روی فرصت طلبی خود را بی چون و چرا وابسته به رژیم، روش سیاسی، و کارکرد او می دانند، « خودی» به شمار آمده، و دیگر جمعیت انبوه ایران، « غیر خودی»، و یا بیگانه به شمار می آیند. این سیاست غلط وتفرقه افکن، کم و بیش با وجود چند دستگی در جنبش سبز نیز دیده می شود.

دوسال پیش بدنبال تقلب رژیم در انتخابات، و برگزیدن احمدی نژاد که مورد نفرت همگان بود، مردم فرصت یافتند که به گرد آقای موسوی و آقای کروبی جمع شوند. این همایش و تجمع به معنای آن نبود که مردم از گذشته و عملکرد آین دو بزرگوار خشنود و خوسند بودند. بلکه انتظار داشتند و تصور می کردند که این دونفر سیاست کاملاً مردمی و دور از اشتباهات گذشته در پیش گرفته باشند.
بدبختانه این دونفر که انسان های شریف و محترمی نیز هستند، نتوانستند ویا نخواستند دقیقاً در راه منافع اکثریت مردم قرار بگیرند. ما در این جا این کمبود و نارسایی ها را بررسی می کنیم.
امید وارم گروه سبز و طرفداران سرسخت آقایان کروبی و موسوی چشم خرد خود را باز کنند، و بی تعصب به این نکات توجه نمایند:

۱- جنبش سبز از آغاز، با برگزیدن عنوان «سبز» برای گروه خود، ترس و وحشتی در دل نزدیک به ۱۵ میلیون اهل تسنن، دیگر باورانی چون زردشتی، یهودی، آسوری، ارمنی، بهایی ، و یا ناباوران به دین در این کشور به وجود آورد. نتیجه آن، دلسردی، جدایی، و دوری گزیدن شاید نزدیک به ۲۵ میلیون نفر از مردم این کشور از رستاخیز کنونی باشد.
اکنون بیش از ۴ سده است که مردم این کشور با قدرت گرفتن شیعه و علم کردن پرچم سبز شیعه گری رنج برده اند، و در تنگنا و فشار دیکتاتوری مذهبی قرار گرفته اند.

اگر به تاریخ شیعه گری نگاه کنید، ملت ما شاید از آخوندها به ویژه آخوندهای شیعه، بیشترین صدمه و آسیب را دیده، و به اصطلاح مارگزیده شده اند، تا آن جا که از ریسمان سفید و سیاه نیز وحشت دارند.
نمونه خیانت ها را می توان در آخوندهای «سید» دوران مشروطیت مانند سید محمد طباطبائی وسید عبدالله بهبهانی که دل خوشی به مشروطیت نداشتند، و گهگاه مخالفت خود را نشان می دادند، ویا سید علی سیستانی که مانند شیخ فضل الله و خمینی می اندیشید واین چنین فتوا می داد: « ا لمشروطه کفر و المشروطه طلب کافر ماله مباح ودمه هدر» [۱ ].

.  ویا بعدها، کسانی چون؛ سیدجمال الدین اسدآبادی، خمینی، و یا جانشین او خامنه ای، که همگی آخوندهای سیدی بودند وه به ایران خیانت کردند، و از واژه سید و سبز خاطرات بدی در ذهن مردم ایران گذاشتند، نام برد.

این گورستان خاوران است. جایگاهی که جوانان اندیشمند و برومند ایران به دستور خمینی جنایتکار اعدام شده و دسته جمعی در یک گودال به زیر خاک تلمبار شدند. این گورستان ما را به یاد هولوکوست و جنایت های هیتلر می اندازد.

این گورستان خاوران است. جایگاهی که جوانان اندیشمند و برومند ایران به دستور خمینی جنایتکار اعدام شده و دسته جمعی در یک گودال به زیر خاک تلمبار شدند. این گورستان ما را به یاد هولوکوست و جنایت های هیتلر می اندازد.

شعار بی مسمای «یاحسین، میرحسین»، نیز همان اثر منفی در دل سرد کردن، و پراکنده نمودن جمعیت ۲۵ میلیونی خواهد داشت که در بالا بدان اشاره رفت.

۲- جنایت های خمینی بی حد و حصر، و برگ های سیاهی از تاریخ کشورمان را اشغال می کند. کشتن دلاوران ارتش، فرزندان پاک و سلحشور ایران، کشتار وحشیانه کردهای دلاور، بی حرمتی و در حقیقت کشتن آیت الله شریعتمداری انسان وا رسته و والا مقام، اعدام انسان های فرهیخته و ارزشمند باخدمات فرهنگی و علمی چون مهندس ریاضی پدر مهندسین ایران، دکتر فرخ رو پارسا، بانوی بزرگوار و فرهیخته، دارای خدمات بیشمار فرهنگی، رفتار زشت و کشتار گروههای چپ که خود عامل بزرگی در پای گرفتن این رژیم بوده اند، و بالاتر از همه اعدام چندین هزار جوان برومند و دلاور در زندان ها، در سال ۶۷-۶۸ به دستور خمینی، بیکار کردن، و یا تحت تعقیب قرار دادن استادان دانشمند و باتجربه، به خواست خمینی و به دست شخص نادان و کوته فکری چون عبدالکریم سروش، دهها، و صدها جنایات و ندانم کاری دیگر، زخم بزرگی بر دل و اندیشه میلیون ها از مردم ایران گذاشته است.

این تصویری است از ییک فرشته و یک شیطان. آیت الله کاظم شریعتمداری شخصیت وارسته، مهربان، و بزرگوار، که مورد ستایش گروه بیشماری از مردم ایران بود. این انسان والاتبار با دادن عنوان « آیت الله» به خمینی، او را از مرگ به دست رژیم شاه نجات داد. ولی خمینی شیطان تاریخ چه کرد، صدها توهین و بی حرمتی نسبت به ولی نعمت خود روا داشت، و سرانجام باعث مرگ وی شد.

این تصویری است از یک فرشته و یک شیطان. آیت الله کاظم شریعتمداری شخصیت وارسته، مهربان، و بزرگوار، که مورد ستایش گروه بیشماری از مردم ایران بود. این انسان والاتبار با دادن عنوان « آیت الله» به خمینی، او را از مرگ به دست رژیم شاه نجات داد. ولی خمینی شیطان تاریخ چه کرد، صدها توهین و بی حرمتی نسبت به ولی نعمت خود روا داشت، و سرانجام باعث مرگ وی شد.

آقای موسوی، همسرشان، و آقای کروبی با توصیف و تمجید از انقلاب مقدس اسلامی، و دوران طلایی خمینی، که خودشان نیز مسئول و در خدمت رژیم بوده اند، ۲۵ میلیون مردم اشاره شده در بالا را دلسرد و گوشه گیر نمودند.
بنابراین، به خوبی دیده می شود که ایران با داشتن حدود ۱۷۰ شهر، و جمعیتی برابر ۷۰ میلیون ناراضی و مخالف این رژیم، روز گذشته، اول اسفند، تنها در چند شهر تهران، اصفهان، شیراز، مهاباد، و کمی هم در سنندج در این رستاخیز شرکت نمودند. تظاهرات در مهاباد و سنندج هم نه به خاطر همراهی و همکاری با جنبش سبز بوده، بلکه برای گرامی داشت کشته شدن جوان برومند و فرهیخته کرد، صانع ژاله می باشد.

هنگامی که تنها در چهار شهر مردم قیام می کنند، و در سراسر ایران ساکت می مانند، دلیل اصلی آن، جبهه گیری جنبش سبز، و وابستگی رهبران آن به رژیم کشتارگر خمینی است.
در چنین شرایطی، رژیم می تواند نیروهای خود را به آسانی از شهرها جا به جا کند، و به شهرهای درحال انقلاب منتقل سازد.
هنگامی که کرج، قزوین، قم، ساوه، دماوند، کاشان، اراک، سمنان ساکت و آرام است، رژیم با خیال راحت نیروهای این شهرها را به تهران می برد، و به کشتار، دستگیری، و پراکنده کردن جوانان جان بر کف ما می کند.

۳- در همه جنگ ها و نبردهای جهانی هنگامی یک طرف برنده بوده ، که با پشتیبانی همه جانبه و به طور پیوسته، و مدام، به دشمن یورش آورد، و بدو مجال نفس کشیدن، و ترمیم نیرو نداده، تا دشمن را خسته، ناتوان، و زمین گیر نماید.
و اما آنچه اقایان کروبی و موسوی انجام دادند، نه تنها نتوانستند و نخواستند همکاری و همراهی اکثریت مردم را به وجود آورند، اعلام تظاهرات به صورت پراکنده نیز به رژیم فرصت تجدید قوا و برنامه ریزی جدید داده است.

آقای موسوی این لشکر چند میلیونی که در سال گذشته به دنبال شما بودند، با سیاست غلط و نادست « ساختار نشکستن» شما دلسرد و نا امید شدند، و بسیاری از آنان در زندان های رژیم زیر شکنجه و تجاوز رژیم قرار گرفتند. با این لشکر جان برکف شما می توانستید به فتح هندوستان روید، ولی عملکردتان موجب تحلیل رفتن آن ، و قدرت گرفتن رژیم شد. بهتراست قدری به خود آیید.

آقای موسوی این لشکر چند میلیونی که در سال گذشته به دنبال شما بودند، با سیاست غلط و نا درست « ساختار نشکستن» شما دلسرد و نا امید شدند، و بسیاری از آنان در زندان های رژیم زیر شکنجه و تجاوز رژیم قرار گرفتند. با این لشکر جان برکف شما می توانستید به فتح هندوستان روید، ولی عملکردتان موجب تحلیل رفتن آن ، و قدرت گرفتن رژیم شد. بهتراست قدری به خود آیید.

در تظاهرات گوناگون سال گذشته که هربار بیش از چند میلیون مردم به خیابان ها آمده بودند و رژیم در حالت عقب نشینی و به هم پاشیدگی بود، فرمان آتش پس داده شد، و مردم به خانه های خود باز گشتند، و یا از سوی آقایان کروبی و موسوی کسی جلودار و مشوق آنان نشد تا به مقاومت و ایستادگی خود ادامه دهند.

تظاهرات ۲۵ بهمن بسیار موفقیت آمیز بود ولی به دلیل گوناگون از جمله سرمای شب و یا بارندگی ادامه نیافت. بنابراین به فاصله ۵ روز تا اول اسفند، رژیم فرصت یافت تا به تجدید قوا و برنامه ریزی جدید پردازد.
فرستادن جوانان با دست خالی در برابر دشمن خونریز و بی رحم که تادندان مسلح است، آن هم بدون برنامه و بدون رهبرهای شناخته شده علاقمند و در خط مردمی نتیجه ای جز به خاک و خون کشیده شدن جوانان، کاهش نیروی انسانی، و نهایتاً دلسردی نخواهد بود.

این ویدیو نشان می دهد که چگونه جوانان دلاور و به پا خاسته شیراز با نداشتن رهبر قدرتمند و سلاحی که بتوانند در برابر جنایت رژیم ایستادگی کنند و به مبارزه می ردازند، به ناچار برای حفظ جان خود فرار می کنند. حال، آقای موسوی و شریکانشان به دنبال پایداری و پابرجایی رژیم کشتارگر اسلامی اند، این بدبختی می تواند سالیانی دیگر ادامه یابد.

۴- بودن افرادی مانند کدیور، اشکوری، ۷۲ شهید زنده و شماری دیگر مانند گروه مشارکت در جنبش سبز که پشتیبان و طرفدار غزه، لبنان، وسوریه هستند و به منافع مردم ایران دلبستگی ندارند، همچنین کسانی مانند خانم مسیح علی نژاد که سرپوش روی اشتباهات جنبش سبز می گذارند، و به انتقاد کنندگانی چون آقای حسن داعی حمله می کنند، مردم را بیشتر و بیشتر دلزده و نا امید از جنبش سبز می کند، و مردمی بودن آن را مورد شک و تردید قرار می دهد.

برخورد تند و بی منطق خانم مسیح علی نژاد با آقای حسن داعی نمایان گر آنست که در جنبش سبز نیز چهره هایی هستند که تحمل شنیدن کمترین انتقادی را ندارند، و با مغلطه کاری و بی منطقی با دیگران رفتار بدی از خود نشان می دهند.

۵- نکته دیگر این که وقتی در شهرهای ایران فریاد مرگ برخامنه ای، و مرگ بر دیکتاتور بلند است، چرا و به چه دلیل آقایان کروبی و موسوی ویا مشاورانشان رسماً اعلام نمی کنند که برنامه جنبش سبز برکناری رژیم اسلامی، و به وجود آوردن یک رژیم سکولار دموکراسی مردمی است؟. این عمل نادرست رهبران انقلاب بازهم علت دیگری است بر دلسردی، نا امیدی، و کناره گرفتن میلیون ها نیروی فعال کشور است.

هنگامی که فریاد مرگ بر خامنه ای در آسمان بلند است، برای خامنه ای و صدها آخوند، پاسدار، و بسیجی وابسته به او تفاوت نمی کند که رهبران انقلاب ساختار شکن هستند، یا نیستند.
خامنه ای با مدارک قتل، جنایت، و دزدی هایی که از آخوندها، پاسداران، و بسیجی تهیه کرده، آنان می دانند که مرگ خامنه ای یعنی مرگ همه آن ها. حال، شما هرچه می خواهید شعار دهید که ساختار شکن نیستید، تنها به دنبال رفرم و تغییر سطحی می باشید.
مثالی است که می گویند وقتی در جویباری آب مورچه ای را باخود برد، فریاد برآورد: «دنیا را آب برد». این مثال خامنه ای است. مرگ خامنه ای یعنی نابودی جهان، و از میان رفتن اسلام.

راه چاره چیست؟ چه کار باید کرد؟.
ما شدیداً بر این باوریم که آقایان موسوی و کروبی باید صد در صد در راه مردم باشند و نکات زیر را که بی تردید خواسته مردم ایران است عمل کنند:

۱- همان گونه که گفته شد، خواسته مردم ایران سرنگونی کامل رژیم اسلامی، و برپایی یک حکومت سکولار مردمی است.
۲- آخوندها، بسیجی، پاسداران، امنیتی، و مزدورانی که وابسته به رژیمند، و اگر به مردم پیوند نخورند، در دادگاههای مردمی به عنوان خیانت به مردم و کشور محاکمه خواهند شد. این موضوع باید بارها و بارها، تکرار شود تا این جنایتکاران به خود آیند.
۳- آقایان موسوی، و کروبی باید برای اقوام ایرانی مانند آذری، کرد، بلوچ، لر، و دیگر باوران دینی و مذهبی پیام دوستی فرستاده، و علاقمندی خود را به آنان به اثبات رسانند.
۴- آنان که بافرصت طلبی و سوای خواسته و منافع مردم ایران، و به نفع تازیان در جنبش سبز راه یافته اند، یا آنان که با تلخی و رفتار زشت خود با انتقاد کنندگان برخورد می کنند، و گروه مشارکت و عده ای که خواستار بقای این رژیمند، یا از جنبش سبز کنار روند، و یا ساکت بمانند و اظهار نظر نسنجیده ننمایند. این رفتارهای ناپسند به زیان مردم، و در راه بقای رژیم ولایت وقیح خواهد بود.
۵- دیگر این که اگر آقایان موسوی و کروبی نمی توانند و یا نمی خواهند در راه نیازهای مردم و کشور باشند، بهتر است به کنار روند، و اجازه دهند جوانان جان بر کف، و یا‌ آن هایی که به جرم فعالیت سیاسی سال ها در زندان بوده اند، رهبری جنبش را بر عهده بگیرند.

در پایان، این چنین برداشت می شود زمانی ما می توانیم بردشمن خونخوار و بی رحم پیروز شویم، که یک هم آهنگی و رستاخیز ملی در سراسر کشور از هر شهر و ده به وجود آید. پیروزی ما هنگامی است که از روی پیکرگندیده صدها آخوند، بسیجی، پاسدار، و مزدور گذشته باشیم.
[۱ ] گزارش وقایع مشهد، به قلم دکتر احمد خان، ضمیمه مشروطه گیلان – چاپ محمد روشن- ص ۱۲۸- برگرفته از ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران- نوشته فریدون آدمیت- انتشارات پیام-  چاپخانه زر- چ۱- ص   ۲۶۰-۲۶۲

  • Amir Ghiassi

    همان اسلامی که میګوید طلب علم بر هر زن و مرد مسلمان واجب و یا فرض است همان اسلامی که میګوید به طلب علم به پیش بروید حتی اګر در کشور چین تدریس میشود همان اسلامی که عطار مولوی حافظ سعدی منوچهری ناصر خسرو و ابن سینا و بیرونی را به دنیا ارمغان داد همان اسلامی را که برادری و برابری را میخواست بیاورد همان اسلامی که سالها پاسدار علم و دانش بود و قرنها از علم و دانش و هنر و ادبیات نګه داری میکرد اسلام از زهد فروشان و دغلکاران و حیله ګران و دزدان و مفسدان اګر عاری باشد و به خدمت خلق کمر بندد که ګفته اند عبادت بجز خدمت خلق نیست به عمامه سجاده دلق نیست یا می بخور منبر بسوزان مردم آزاری نکن توکز محنت دیګران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی

    • Amir Ghiassi
      با درود به امیر گرامی، این اسلامی است که آخوندها از زمان صفویه در ایران تعریف کرده اند. اگر بخواهید اسلام را به درستی بشناسید باید به کتاب های تاریخ اسلام نوشته مورخان بزرگ عرب، ایران، و اروپا مراجعه کنید. با شرمندگی بگویم که نوشته شما در مورد اسلام یک در صد هم درست نیست. اگر این معلومات شماست باید گفت که به غلط و وارونه راجع به اسلام یاد گرفته اید. با سپاسی دیگر، سهراب ارژنگ

  • Amir Ghiassi

    همان اسلامی که میګوید طلب علم بر هر زن و مرد مسلمان واجب و یا فرض است همان اسلامی که میګوید به طلب علم به پیش بروید حتی اګر در کشور چین تدریس میشود همان اسلامی که عطار مولوی حافظ سعدی منوچهری ناصر خسرو و ابن سینا و بیرونی را به دنیا ارمغان داد همان اسلامی را که برادری و برابری را میخواست بیاورد همان اسلامی که سالها پاسدار علم و دانش بود و قرنها از علم و دانش و هنر و ادبیات نګه داری میکرد اسلام از زهد فروشان و دغلکاران و حیله ګران و دزدان و مفسدان اګر عاری باشد و به خدمت خلق کمر بندد که ګفته اند عبادت بجز خدمت خلق نیست به عمامه سجاده دلق نیست یا می بخور منبر بسوزان مردم آزاری نکن توکز محنت دیګران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی

    • Amir Ghiassi
      با درود به امیر گرامی، این اسلامی است که آخوندها از زمان صفویه در ایران تعریف کرده اند. اگر بخواهید اسلام را به درستی بشناسید باید به کتاب های تاریخ اسلام نوشته مورخان بزرگ عرب، ایران، و اروپا مراجعه کنید. با شرمندگی بگویم که نوشته شما در مورد اسلام یک در صد هم درست نیست. اگر این معلومات شماست باید گفت که به غلط و وارونه راجع به اسلام یاد گرفته اید. با سپاسی دیگر، سهراب ارژنگ

  • A Sedaghati62

    همچی یه کم امارتون اشکال داره

    • هم میهن گرامی، خوشحال می شوم که شما گرامی آمار دقیق را برای ما بنویسیید. البته آمار ما تقریبی است، نه صد در صد. در ایران آمار صد در صد وجود ندارد. باسپاس از توجه و یادآوری شما هم میهن فرهیخته، سهراب ارژنگ

  • A Sedaghati62

    همچی یه کم امارتون اشکال داره

    • هم میهن گرامی، خوشحال می شوم که شما گرامی آمار دقیق را برای ما بنویسیید. البته آمار ما تقریبی است، نه صد در صد. در ایران آمار صد در صد وجود ندارد. باسپاس از توجه و یادآوری شما هم میهن فرهیخته، سهراب ارژنگ

  • mehdi sohrabi

    خیلی خوش‌خیالی عزیز
    مگر قرار بوده موسوی و کرّوبی غیر از این باشند؟ این شمایید که در اشتباه به‌سرمی‌برید نه آن مأمورانِ معذور
    شما که می‌فرمایید: این دونفر که انسان های شریف و محترمی نیز هستند
    خوب شد معنی شریف و محترم را هم فهمیدیم
    با درکِ عالی و عمیق شما، واقعاً آدم حیرت می‌کند که چطور در این دام‌چاله گرفتار آمده‌اید

    »

    • مهدی گرامی، همه هم میهنان سوای رژیم و مزدوران آدم کش آن برای ما شریف و گرامی اند. ما روش سیاسی آنان را به نقد می گیریم تا خوانندگان در جریان قرار گیرند، و احیاناً بحث و گفتگویی صورت گیرد. ما اقدامات و عملکرد آقایان موسوی و کروبی را سالها پیش می دانستیم، و افکارمان عوض نشده است. باسپاس از شما فرهیخته

  • mehdi sohrabi

    خیلی خوش‌خیالی عزیز
    مگر قرار بوده موسوی و کرّوبی غیر از این باشند؟ این شمایید که در اشتباه به‌سرمی‌برید نه آن مأمورانِ معذور
    شما که می‌فرمایید: این دونفر که انسان های شریف و محترمی نیز هستند
    خوب شد معنی شریف و محترم را هم فهمیدیم
    با درکِ عالی و عمیق شما، واقعاً آدم حیرت می‌کند که چطور در این دام‌چاله گرفتار آمده‌اید

    »

    • مهدی گرامی، همه هم میهنان سوای رژیم و مزدوران آدم کش آن برای ما شریف و گرامی اند. ما روش سیاسی آنان را به نقد می گیریم تا خوانندگان در جریان قرار گیرند، و احیاناً بحث و گفتگویی صورت گیرد. ما اقدامات و عملکرد آقایان موسوی و کروبی را سالها پیش می دانستیم، و افکارمان عوض نشده است. باسپاس از شما فرهیخته

  • مهر سپنتا

    تحلیل شما نشان از تعصب شماست روی موضوعی خاص !!!
    یادتون نره که همه ی جامعه ی ایران چیزایی که شما گفتین رو نمیخوان و باید کمی فقط کمی کلان تر فکر کنی دوست عزیز
    من خودم مخالف دولت فعلی و مخالف موسوی و فلان و بهمانم … اما مهم نیست که من مسلمانم یا یهودی یا ارمنی یا زردشتی یا شیعه یا اهل تسنن
    دموکراسی یعنی اینکه همه ی اقوام و ادیان آزادی خودشونو داشته باشن و بهشون احترام گذاشته بشه
    شمایی که اینجا ژست روشنفکر به خودت گرفتی … حواست باشه که داری به خیلی ها توهین می کنی
    به خیلی از هم وطن هات که نه از رژیم هستن و نه آخوندن و نه خونخوار
    بهتره کمی اول فرهنگ دموکراسی رو در خودمون تقویت کنیم و بعد بیایم و حرف بزنیم !!!

    • هم میهن گرامی، اگر مقاله را خوانده اید، ازشما در خواست می شود هر بخش و پاراگراف که نادرست دیدید، با دلیل و منطق با مادر میان گذارید که چنانچه ما اشتباه کردیم آن را در مقاله های آینده خود تصحیح کنیم ، و اشتباه انجام شده را هم یاد آور شویم. کلی گفتن، و نخواندن مقاله، تنها اکتفا کردن به دو سطر سر مقاله که گویای همه چیز نیست، مشکلی را حل نخواهد کرد، . در ضمن اگر چند مقاله گذشته ما را درمورد جنبش سبز بخوانید، تصور می کنم دیدگاهتان تغییر خواهد نمود. با تشکر از توجهتان، شاد و سربلند باشید.

  • مهر سپنتا

    تحلیل شما نشان از تعصب شماست روی موضوعی خاص !!!
    یادتون نره که همه ی جامعه ی ایران چیزایی که شما گفتین رو نمیخوان و باید کمی فقط کمی کلان تر فکر کنی دوست عزیز
    من خودم مخالف دولت فعلی و مخالف موسوی و فلان و بهمانم … اما مهم نیست که من مسلمانم یا یهودی یا ارمنی یا زردشتی یا شیعه یا اهل تسنن
    دموکراسی یعنی اینکه همه ی اقوام و ادیان آزادی خودشونو داشته باشن و بهشون احترام گذاشته بشه
    شمایی که اینجا ژست روشنفکر به خودت گرفتی … حواست باشه که داری به خیلی ها توهین می کنی
    به خیلی از هم وطن هات که نه از رژیم هستن و نه آخوندن و نه خونخوار
    بهتره کمی اول فرهنگ دموکراسی رو در خودمون تقویت کنیم و بعد بیایم و حرف بزنیم !!!

    • هم میهن گرامی، اگر مقاله را خوانده اید، ازشما در خواست می شود هر بخش و پاراگراف که نادرست دیدید، با دلیل و منطق با مادر میان گذارید که چنانچه ما اشتباه کردیم آن را در مقاله های آینده خود تصحیح کنیم ، و اشتباه انجام شده را هم یاد آور شویم. کلی گفتن، و نخواندن مقاله، تنها اکتفا کردن به دو سطر سر مقاله که گویای همه چیز نیست، مشکلی را حل نخواهد کرد، . در ضمن اگر چند مقاله گذشته ما را درمورد جنبش سبز بخوانید، تصور می کنم دیدگاهتان تغییر خواهد نمود. با تشکر از توجهتان، شاد و سربلند باشید.

  • AS DAG

    واقعا تنفر انگیزید.خاک بر سرتون ….شما ها منفورید نه احمدی نژاد.خاک بر سر بی پدر و مادر همتون

  • AS DAG

    واقعا تنفر انگیزید.خاک بر سرتون ….شما ها منفورید نه احمدی نژاد.خاک بر سر بی پدر و مادر همتون

  • Pingback: Tweets that mention آقای موسوی، راهی که شما می روید به ترکستان است، شما به یک خانه تکانی نیاز دارید | فضول محله -- Topsy.com()

  • Iman

    نمی دونم نویسنده این متن کی بوده . ولی دستش درد نکنه
    عالی بود
    ولی تعریف سبز بودن الآن همه مخالفان رژیم هست . من هم از این رنگ سیدی خیلی خوشم نمیاد ولی بیشتر از ۱ سال هست که سبز به دست دارم و میدونم عده ای از این خوششون نمیاد . همون طور که… عده ای از شیروخورشید خوششون نمی یاد. بعد از خوندن این مقاله شاید دیگه از هیچ نمادی استفاده نکنم
    شاید برای رسیدن به دموکراسی و همبستگی همه احتیاج به یک خانه تکانی داریم

    • با درود و سپاس بیکران به ایمان گرامی. شاد و سربلند باشید

  • Iman

    نمی دونم نویسنده این متن کی بوده . ولی دستش درد نکنه
    عالی بود
    ولی تعریف سبز بودن الآن همه مخالفان رژیم هست . من هم از این رنگ سیدی خیلی خوشم نمیاد ولی بیشتر از ۱ سال هست که سبز به دست دارم و میدونم عده ای از این خوششون نمیاد . همون طور که… عده ای از شیروخورشید خوششون نمی یاد. بعد از خوندن این مقاله شاید دیگه از هیچ نمادی استفاده نکنم
    شاید برای رسیدن به دموکراسی و همبستگی همه احتیاج به یک خانه تکانی داریم

    • با درود و سپاس بیکران به ایمان گرامی. شاد و سربلند باشید

  • irani ashegh iran

    قتل‌عام ۶۷ در پاسخ‌های رسمی دولت جمهوری اسلامی

    [ ایرج مصداقی]

    مهدی کروبی و میرحسین موسوی به ویژه در یک سال گذشته بارها احمدی‌نژاد و دولت او را به درستی به دروغگویی و به کار بردن تزویر و ریا متهم کرده‌اند.

    کروبی به صراحت عنوان کرد «قلب واقعیت، فرهنگ لایتغیر رئیس قوه مجریه شده» و میرحسین موسوی قدم پیشتر نهاد و گفت:

    «الان سوال مردم این است که آیا روش و سیره دولتمردانی که ادعای مسلمانی و اسلام دارند و دروغ می گویند با سیره فاطمه زهرا که یکی از القاب ایشان صدیقه است یعنی صداقت و دوری از کژی و دروغ کوچکترین سازگاری را داشته است؟»

    وی این سوال را نیز مطرح کرد که :

    «آیا پیامبری که ما می‌شناسیم حاضر بودند چنین زندان هایی در قلمرو حکومت اسلامی و دین داشته باشند»

    http://www.kaleme.com/1389/02/25/klm-19426

    برای آن که بدانید در زندان‌های نظام جمهوری اسلامی چه گذشته، شما را به خواندن کتاب چهارجلدی خاطراتم از دوران ده‌ساله زندان (۶۰-۷۰) «نه زیستن، نه مرگ» ارجاع می‌دهم و می‌گذرم. برای آن که بدانید در «قلمرو حکومت اسلامی» در دوران حاکمیت آقای موسوی و کروبی در زندان‌ها بر دختران نوجوان و جوان میهن‌مان چه رفته است، شما را به خواندن کتاب «دوزخ روی زمین» که سرگذشت «قبرها»‌و «تابوت» ها و «واحد مسکونی» زندان قزلحصار است دعوت می‌کنم تا متوجه‌ی توجیهات ایدئولوژیکی شوید که تحت آن دست به جنایت می‌آلودند. تا بدانید برای شکستن و نابودی روحی و جسمی دختران میهن‌مان جنایتکاران چگونه رهنمود‌های «پیامبر»‌ و «مولا»یشان را به کار می بستند. همه چیز هم در «قلمرو حکومت اسلامی و دین» صورت می‌گرفت.

    ***

    در بیست‌و دومین سالگرد قتل‌عام زندانیان سیاسی به سر می‌بریم، سال‌های گذشته و در مناسبت‌های گوناگون بارها راجع به ادعاهای سراسر دروغ و همراه با تزویر و ریای مقامات قضایی، سیاسی، امنیتی و مذهبی از خامنه‌ای و رفسنجانی گرفته تا کروبی و موسوی اردبیلی و محتشمی و انصاری و لاریجانی و ولایتی و ری‌شهری و فلاحیان و … نوشته‌ام. لزومی به تکرار آن‌چه پیشتر نوشتم نمی‌بینم.

    در این نوشته‌ی سعی می‌کنم به برخی از صدها پاسخ‌ نمایندگان دولت جمهوری اسلامی به پرسش‌های رینالدو گالیندوپل نماینده ویژه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد اشاره کنم تا مشخص شود «دروغگویی» در ذات نظام جمهوری اسلامی است و ربطی به این مهره یا آن مهره‌ی نظام ندارد.

    منوچهر متکی معاون وزیر خارجه وقت که شخصاً در بازجویی و شکنجه‌ و اعدام در شمال و شمال شرقی کشور در سال‌های ۶۰ و ۶۱ و مشارکت فعال در تروریسم در ترکیه ۶۴ تا ۶۸ دست داشته در سفر دوم گالیندوپل به تهران که در اکتبر ۱۹۸۹ انجام گرفت به وی یادآور می‌شود که «دولت ایران اکنون در موضعی است که می‌تواند اتهامات دروغین دشمنان سیاسی‌اش را رد کند.» نگاه کنید به ٣۵/١٩٩١/۴ E/CN.

    نماینده ویژه در گزارش ٣۵/١٩٩١/۴ E/CN. سفر دوم خود به ایران خطاب به دولت جمهوری اسلامی می‌نویسد:‌

    «علیرضا رجایی، متولد ١٩۵٧، بنا بر گزارش، پس از ۶ سال حبس در زندان‌های اوین، گوهردشت و قزلحصار، در سال ١٩٨٩ اعدام شد. گزارش شده است که وی تنها به ۵ سال حبس محکوم شده بود.»

    دولت جمهوری اسلامی در تاریخ ۲۲ ژانویه ۱۹۹۱ اظهار می‌دارد که «علیرضا رجائی اکنون آزاد است»

    علیرضا رجایی در مرداد ماه ۱۳۶۷ در زندان گوهردشت اعدام شد. دولت جمهوری اسلامی در حالی خبر از آزادی وی می‌دهد که نگارنده با وی هم‌بند بوده است. وی در بهشت زهرا قطعه ۱۰۶، ردیف ۷، شماره‌ی ۴۳ دفن شده است. سنگ قبر اولیه وی توسط دولت جمهوری اسلامی نصب شده بود. در سال‌های اخیر خانواده‌ی او اقدام به تعویض سنگ کرده‌اند.

    «روش و سیره دولتمردانی که ادعای مسلمانی و اسلام دارند و دروغ می گویند» را چه بایستی نامید؟

    نماینده ویژه گزارش می‌کند:

    «آقای امیر تعاونی گنجی، همسر و دخترش در سال ١٩٨٧، به دلیل ترس از امنیت و آزادیشان ایران را ترک گفتند. وی که برای یک دیدار در سال ١٩٨٨ بازگشته بود، بلافاصله دستگیر و به زندان اوین برده شد. در نوامبر ١٩٨٩ مقامات از خانواده اش خواستند که لباس‌ها و سایر وسایل او را تحویل بگیرند زیرا وی اعدام شده بود.»

    دولت جمهوری اسلامی ایران در پاسخ ٢٢ژانویه ١٩٩١ خود اظهار داشت که «هیچ گزارش قضائی یا سند دستگیری در مورد آقای امیر تعاونی گنجی در دست نیست»

    این در حالی است که دولت جمهوری اسلامی پس از اعدام امیر تعاونی گنجی، خود اقدام به دفن وی در بهشت‌ زهرا قطعه ۸۷، ردیف ۵۹، شماره‌ی ۳۰ کرده است. سنگ قبر وی توسط مقامات امنیتی بدون اطلاع خانواده گذاشته شده است.

    چنانچه ملاحظه می‌کنید در رابطه با امیر تعاونی گنجی اساساً‌ منکر دستگیری وی‌ شده‌اند.

    آیا « صداقت» و «دوری از کژی و دروغ»، کوچکترین سازگاری با پاسخی چنین رذیلانه دارد؟‌

    نماینده ویژه خطاب به دولت جمهوری اسلامی می‌نویسد:‌

    «احمد راشد مرندی، ٣٢ ساله، در سال ١٩٨١ در تهران دستگیر و به زندان اوین فرستاده شد. ادعا می‌شود که در آن جا تحت شکنجه مستمر بوده است. در سال ١٩٨٣، وی به زندان قصر در تهران فرستاده شد. از ١٩٨٩ به بعد، نگهبانان زندان اجازه هیچ ملاقاتی را به او نداده اند. از آن پس هیچ خبری او از دردست نیست.»

    در ٢٢ژانویه ١٩٩١، دولت خطاب به نماینده ویژه اظهار داشت که «هیچ پرونده قضائی در مورد آقای احمد راشد مرندی وجود ندارد». این در حالی است که وی پس از اعدام در سال ۶۷ توسط مقامات امنیتی در بهشت‌زهرا، قطعه ۹۹ ردیف ۵ شماره‌ی ۴۰ دفن شده است. سنگ قبر او توسط مقامات امنیتی و بدون اطلاع خانواده نصب شده است.

    آیا نباید پرسید «پیامبری» که شما می‌شناسید و تبلیغ‌اش را می‌کنید، در موارد فوق اجازه دروغگویی داده‌ است؟

    نماینده ویژه گزارش می‌دهد:

    «مهدی وثوقیان، بنا بر گزارش در سال ١٩٨۵ دستگیر و به ۴ سال زندان محکوم شد. بعد از سال اول، وی را مجددأ محاکمه و به ١٢ سال زندان محکوم کردند. گزارش می‌شود که او در ژوئن ١٩٨٨ اعدام شد. دولت جمهوری اسلامی پاسخ می‌دهد «پرونده‌ای از وی در دست نیست»

    این در حالی است مهدی وثوقیان در روز ۱۲ مرداد ۱۳۶۷ در زندان گوهردشت اعدام شد. نگارنده مدت‌ها با او هم بند بود. پدرش را به عنوان اعتراض به اعدام پسرش مدتی بازداشت کرده بودند.

    نماینده ویژه گزارش می‌دهد:

    «محمود حسنی، بنا بر گزارش، به ٧ سال زندان محکوم شد و مدت کوتاهی قبل از پایان دوره زندانش اعدام شد. همچنین در مکاتباتی که نماینده ویژه با مقامات جمهوری اسلامی داشت در رابطه با مهین و محمدقلی جهانگیری، امیرهوشنگ کامرانی، محمدتقی رحیم پور و محمدرضا صداقت نیز پرسش کرده بود.»

    دولت جمهوری اسلامی پاسخ می‌دهد:‌ «هیچ پرونده قضائی در رابطه با محمود حسنی، مهین ومحمد قلی جهانگیری، امیرهوشنگ کامرانی، محمد تقی رحیم پور و محمد رضا صداقت در دست نیست»

    این در حالی است که سید‌اسدالله لاجوردی رئیس سازمان زندان‌های‌ وقت و دادستان اسبق انقلاب اسلامی مرکز، شوهر خاله‌ی محمود حسنی بود و به خوبی از سرنوشت وی خبر داشت.

    محمدرضا صداقت رشتی در روز ۷ مهر ۱۳۶۷ در اوین به دار آویخته شد. خواهر وی با نماینده ویژه در زندان اوین ملاقات کرده بود.

    محمدتقی رحیم‌پور چنانکه در گزارش گالیندوپل آمده، به حبس ابد محکوم شده بود. وی بعدها آزاد شد و هم‌ اکنون نزد مجاهدین در عراق است.

    مهین و محمدقلی جهانگیری، خواهر و برادر الله‌قلی جهانگیری، یکی از چهره‌های برجسته اپوزیسیون ایران هستند که در دوران صدارت میرحسین موسوی به قتل رسید. بعدها برادرشان جعفر نیز اعدام شد. امکان ندارد دولت جمهوری اسلامی از سرنوشت افراد وابسته به خانواده‌ی جهانگیری بی‌اطلاع باشد. سیمای جمهوری اسلامی به مناسبت قتل الله قلی جهانگیری در کوه‌های حاجیلو اصفهان، در بهمن ۱۳۶۲ برنامه ویژه‌ای پخش کرد و سیداسدالله لاجوردی که از تهران به استان اصفهان سفر کرده به تشریح چگونگی عملیاتی که در آن سپاه پاسداران و هوانیروزو اصفهان شرکت داشتند پرداخت و با افتخار گفت: «ما یکی از بزرگترین دشمنان
نظام را از پای درآوردیم و خطر گروهکی که خطرناک تر از منافقین بود از بین رفت». جنازه‌ی الله‌قلی در حاکمیت آقای موسوی در حالی که در شهرها و روستاهای فارس گرداننده شده و بارها به رگبار بسته شده بود، روزها بر دروازه شهر سمیرم به صلیب بسته شد تا درس عبرتی برای مردم شود. مگر می‌شود دولت جمهوری اسلامی از سرنوشت اعضای این خانواده که چهار نفرشان به قتل رسیده و تعدادی زندانی سیاسی داشته، مطلع نباشد.

    مهین جهانگیری متولد سال۱۳۳۵ خورشیدی، سومین فرزند خانواده جهانگیری‌ها بود. در ۱۳ شهریور ۱۳۶۰ در قمشه(شهرضا) دستگیر و به بازداشتگاه سپاه پاسداران این شهر منتقل شد. وی پس از ۳۵ روز بازداشت و بازجویی و شکنجه به بازداشتگاه سمیرم منتقل و سپس در سوم آبانماه ۱۳۶۰به حکم قاضی شرع ابراهیم نامدار به همراه اکبر محمدی اعدام شد. برادر وی محمد‌قلی جهانگیری که وی نیز در ۱۳ شهریور دستگیر شده بود در دوم آبانماه ۶۰ به همراه نصرت سلیمانی اعدام شد.

    پاسداران دولت جمهوری اسلامی جنازه مهین و محمدقلی و دو رزمنده‌ی همراهشان را در بیابانهای اطراف قمشه رها کرده و علیرغم پافشاری خانواده از دادن هرگونه نشانی از محلی که جنازه‌ها را در آنجا رها کرده بودند طفره می‌رفتند. پس از تلاش بسیار، مادر جهانگیری (مه‌لقا کریمی) جنازه‌ها را در بیابان‌های اطراف شهرضا پیدا می‌کند، اما هنگامی که به همراه مردم شریف منطقه، مشغول خاکسپاری جانباختگان بودند، مورد تعرض و حمله وحشیانه عوامل بسیج و سپاه پاسداران واقع شده و تعدادی دستگیر می‌شوند. مهین و محمدقلی به همراه نصرت سلیمانی و اکبر محمدی در کنار همدیگر در شهرضا بخاک سپرده شده‌اند.

    این‌ها نمونه‌هایی بود از «اتهامات دروغین دشمنان سیاسی‌« نظام و پاسخ‌های «صادقانه» پیروان «امام»

    دولت جمهوری اسلامی ایران در نامه ٢٢ژانویه ١٩٩١ در رابطه با میترا عاملی و انوشیروان لطفی اظهار داشت:

    «خانم میترا عاملی، به خاطر فعالیتهای تروریستی و همدستی با شوهرش، آقای انوشیروان لطفی، در عملیات مسلحانه به منظور ایجاد جو رعب و وحشت عمومی؛ زندانی شد. او در سال ١٩٩٠، قبل از پایان دوره محکومیتش، آزاد گردید. شوهر او به مرگ محکوم شد، چون تعدادی از عملیات مسلحانه را رهبری کرده بود و در چند قتل دست داشت. این حکم به مرحله اجرا درآمد»

    دلیل آن که مسئولیت قتل انوشیروان لطفی را در پاسخ به نماینده‌ ویژه پذیرفته‌اند این است که وی پیش از کشتار ۶۷ در خردادماه اعدام شد و اعلام عمومی هم شد.

    انوشیروان لطفی از رهبران سازمان فدائیان خلق اکثریت بود. این سازمان بین سال‌های ۵۹ تا ۶۲ از متحدان دولت جمهوری اسلامی بود و به لحاظ ایدئولوژیک و سیاسی به مبارزه مسلحانه اعتقاد نداشت و تا به امروز هیچ عملیات مسلحانه‌ای از سوی این سازمان صورت نگرفته است و در سال ‌های اولیه دهه‌ی ۶۰ این سازمان در خدمت نظام جمهوری اسلامی بود و رهبر آن فرخ نگهدار در سیاه‌ترین روزهای سال‌های ۶۰ و ۶۱ به دیدار سیدحسین موسوی تبریزی دادستان بیرحم انقلاب اسلامی و سید‌ اسدالله لاجوردی «قصاب تهران» دادستان انقلاب اسلامی مرکز می‌رفت. پاسخ دولت رفسنجانی به نماینده ویژه مربوط به دورانی است که رهبران سازمان اکثریت تلاش می‌کردند به دولت رفسنجانی نزدیک شوند و مذاکراتی را هم با نمایندگان او انجام می‌دادند.

    آیا پاسخ رسمی دولت جمهوری اسلامی در مورد «انوشیروان لطفی» حاکی از آن نیست که «قلب واقعیت، فرهنگ لایتغیر» مقامات رژیم از ابتدای تأسیس نظام جمهوری اسلامی بوده است؟

    نمونه‌های فوق نشانگر بخش کوچکی از صدها گزارش خلاف و غیرواقعی سیروس ناصری نماینده دائمی جمهوری اسلامی در ژنو به نماینده ویژه و کمیسیون حقوق بشر در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی است. توجه داشته باشید که وی از سال ۶۵ تا ۷۷ به مدت ۱۲ سال در دوران موسوی، رفسنجانی و خاتمی نماینده دائمی دولت جمهوری اسلامی بوده و علاوه بر مشارکت در تروریسم بین‌المللی، یکی از مذاکره کنندگان ارشد دولت خاتمی، در جریان مذاکرات هسته‌ای بوده است.

    دولت جمهوری اسلامی در پاسخ رسمی به «گروه کار ناپدیدشدگان قهری و غیرارادی» در مورد سرنوشت جلال ماهر‌النقش، مسعود مقبلی، نورالله خلیل‌پور گرگری و … که در جریان کشتار ۶۷ اعدام شدند، اظهار بی‌اطلاعی کرده بود. در پاسخ‌های رسمی مدعی شده‌ بودند که از ثبت احوال، شهرداری محل، نیروهای انتظامی، نهادهای قضایی و زندان‌ها و … نیز پیگیری‌ کرده‌اند اما چنین افرادی شناسایی نشده‌اند لذا خواستار ارائه اطلاعات بیشتری در مورد آن‌ها شده بودند!

    همان موقع ضمن شرکت در جلسه‌ی «گروه کار ناپدیدشدگان قهری و غیرارادی» و ارائه‌ی توضیحات مکفی بصورت کتبی نیز در مورد آن‌ها توضیح دادم.

    جلال ماهر‌النقش ساکن خیابان گرگان تهران، کوچه مصداقی، در تیرماه ۱۳۶۰ توسط کمیته انقلاب اسلامی مرکز دستگیر و پس از تحمل شکنجه‌های وحشیانه به پانزده سال حبس محکوم شد. او در جریان قتل‌عام زندانیان سیاسی در سالن ۶ آموزشگاه اوین به سر می‌برد و در همان‌جا اعدام شد. جلال ماهر‌النقش لیسانس نقاشی و فوق‌لیسانس معماری داخلی ساختمان داشت و در دانشکده‌ هنرهای زیبا تدریس می‌کرد.

    پدر وی استاد محمود ماهر‌النقش یکی از برجسته‌ترین اساتید معماری و کاشیکاری ایران است و تاکنون ۲۵جلد کتاب در زمینه کاشیگری و ساختمان به چاپ رسیده و کتاب منحصر به فرد و نفیس او «اجرای نقش در کاشیکاری ایران (۵جلد)» توسط وزارت ارشاد اسلامی به چاپ رسیده است. و چاپ ۵ جلد بعدی آن سال‌هاست در اثر بی‌توجهی نظام جمهوری اسلامی به تعویق افتاده و استاد آرزو می‌کند در حیاتش منتشر شود. (۱) جلال همیشه آرزو داشت کتاب پدر «اجرای نقش در کاشیکاری ایران» را که محصول یک عمر تلاش او بود از نزدیک ببیند. برادر او حسن نیز که نقاش بود زندانی بود.
    نظام جمهوری اسلامی در حالی از سرنوشت فرزند استاد محمود ماهر‌النقش اظهار بی‌اطلاعی می‌کند و مدعی می‌شود چنین فردی با چنین نامی را شناسایی نکرده که در تیرماه ۸۹ «آثار استاد محمود ماهرالنقش در موزه هنرهای زیبا به نمایش درآمد»

    http://www.sadmu.com/Menu1/Description.aspx?id=917

    و فرهنگستان هنر نیز به ریاست میرحسین موسوی در آخرین روز تیرماه ۱۳۸۷ از وی تجلیل به عمل آورد.

    http://www.chtn.ir/webforms/fa/News/NewsInfo.aspx?ID=8743

    نظام جمهوری اسلامی در حالی مدعی است که مسعود مقبلی را نمی‌شناسد و خواهان ارائه‌ی اطلاعات بیشتری راجع به او می‌شود که پدرش عزت‌الله مقبلی از دوبلورها و هنرپیشگان بنام سینما و تئاتر ایران بوده و پس از انقلاب نیز در رادیو کار می‌کرد و در اثر تألمات روحی ناشی از اعدام فرزندش در سال ۶۷ در لندن در سن ۵۷ سالگی فوت کرد. مادر وی محبوبه فرج افشاری (مقبلی) نیز از هنرپیشه‌های سینما و تئاتر ایران که در دهه‌ هفتاد هم در فیلم‌های سینمایی بازی کرده است.
    ادعاهای رژیم در حالی صورت می‌گیرد که مسعود مقبلی توسط مقامات امنیتی و بدون اطلاع خانواده در قطعه … بهشت زهرا دفن شده و سنگ اولیه قبر او نیز توسط مقامات بهشت‌زهرا نصب شده بود.

    نورالله خلیل‌پور گرگری اهل گرگر (هادی‌شهر) استان آذربایجان شرقی، نیز صبح ۱۸ مرداد ۱۳۶۷ در حالی که در بند ۱ کنار جهاد گوهردشت به سر می‌برد، به دار آویخته شد. نگارنده مدت‌ها در قزلحصار با وی هم‌سلول بود.

    برای آن که نشان دهم موضوع فریب و دروغ و ریا و تزویر با تار و پود نظام جمهوری اسلامی و همه‌ی جناح‌های آن در هم تنیده، مجبورم اشاره‌‌‌ای داشته‌باشم به نظرات جنایتکارانه‌ی سعید شریعتی عضو سابق شورای مرکزی جبهه‌ی مشارکت (مجمع اطلاعاتی و امنیتی‌های سابق نظام) که همچنان «مقلد ‌خامنه‌ای» باقی مانده در ارتباط با کشتار ۶۷ و توجیه‌ آن که ادامه‌ی همان دروغ‌پردازی‌های سابق است؛ وی در توجیه برادرزاده‌اش حرف دل پیروان «خط امام» و «اصلاح‌طلب»‌های حکومتی را می‌نویسد:‌

    «برادر زاده‌ی عزیزم نگار جان تو می توانی در مقام انتولوژی و مقام ثبوت بگویی اعدام کاری انسانی و اخلاقی است یا خیر من هم می توانم تا جایی با تو موافق باشم یا نباشم اما در مقام اثبات و اپیستومولوژی در مورد ماجرای اعدام‌ های سال ۶۷ با حکومتی مواجهی که قانونگذاران و شارعان آن بر اساس قوانین اساسی و موضوعه‌ی آن که البته مستظهر به رأی اکثریت قاطع مردم آن روزگار بوده است در شرایطی خاص که ناشی از بحران خاتمه‌ی جنگ و مواجهه با خیانت یک گروه تروریست در تجاوز و حمله‌ی نظامی به خاک میهن و بیم پیوند خوردن ارتش بعثی عراق با این حمله بوده است تصمیمی مبتنی بر شرایط ناخواسته و تحمیل شده می‌گیرد و به مقتضای قانون موجود و برداشت‌‌های فقهی حاکم شرع عناصر و اعضای آن گروه تروریستی را اعدام می‌کند و سودای خیانت را از میان می‌برد.

    من از این تصمیم امام خمینی متکی بر شرایط خاص (و البته غیر قابل تکرار یا تقریبا محال از نظر تکرار شرایط) حمایت می‌کنم موضوعا و البته در مصادیق مورد به مورد می‌شود پرونده‌ها را بازخوانی کرد. انکار نمی‌کنم که در میان همه‌ی اعدام شدگان بوده‌اند کسانی که مستحق اعدام نبوده‌اند و خطا و گناه احتمالی و عقوبت و مسئولیت آن هم به عهده‌ی کسی است که عالماً و عامداُ مجرمی را مجازاتی نامتناسب کرده است.

    حکمی که امام داده است در این زمینه اینگونه بوده که کسانی که حکمشان اعدام است و بنا بر پاره‌ای مصالح یا رأفت اسلامی تا کنون حکمشان اجرا نشده اگر کماکان بر سر مواضع خود هستند و از سازمان مجاهدین و مواضعش تبری نجسته‌اند حکمشان اجرا شود.

    بله در اجرای این حکم تخلفاتی صورت گرفته است که عاملان این تخلف باید پاسخگو باشند و حد و حدود این تخلف روشن شود اما در نفس الامر و ثبوتاً و در موضوع فوق و اثباتاً حکم امام و تصمیم سیاسی قضایی و نظامی ایشان قابل دفاع است.»

    جنایتکاری که مدعی است کشتار ۶۷ «مستظهر به رأی اکثریت قاطع مردم آن روزگار» بوده و با تزویر ریا و دروغ اعدام شدگان را کسانی معرفی می‌کند که «حکمشان اعدام است و بنا بر پاره‌ای مصالح یا رأفت اسلامی تا کنون حکمشان اجرا نشده» وقتی به مراجع بین‌المللی می‌رسند از اساس منکر قضایا می‌شوند.

    دروغ و ریا به همین‌قدر ختم نمی‌شود.

    نماینده ویژه در جریان سفر سوم خود به ایران که از ۸ تا ۱۴ دسامبر ۱۹۹۱ صورت گرفت، در گزارش ۲ ژانویه ۱۹۹۲ (٣۴/١٩٩۲/۴ E/CN.) خود به دیدار خود با تاب، معاون «سازمان کشف و تحقیق جرائم» اشاره کرده و می‌نویسد:

    «نماینده ویژه چندین بار درخواست کرد از بازداشتگاه‌های واقع در به اصطلاح کمیته مرکزی تهران، که با عنوان کمیته مشترک یا زندان توحید نیز از آن یاد می‌شود، و در بسیاری از شهادت‌های دریافتی به آن اشاره شده، بازدید کند. به او گفته شد که چنین زندانی وجود ندارد و از واژه‌ی «کمیته مشترک»، برای بازداشتگاه ساواک، پلیس مخفی رژیم سابق، به کار می‌رفت. وقتی او، با این همه، بر بازدید از این محل اصرار ورزید، توسط آقای تاب، معاون کشف و تحقیق جرائم، به حضور پذیرفته شد. آقای تاب به وی اطلاع داد که طی انقلاب ساختمان قدیمی کمیته‌ مشترک خراب و ساختمان جدیدی به نام کلانتری شماره ۲ به جای آن بنا شد. این ساختمان بطور عمده به امور اداری پلیس اختصاص دارد و هیچ‌کس را برای بازرسی به آن نمی‌آورند، مگر در موارد بسیار خاص، از قبیل جعل گذرنامه یا اسکناس یا دستبردهای جزیی. … در پاسخ به یک سؤال نماینده ویژه، وی گفت که واژه‌ی زندان توحید برایش ناآشناست و قاطعانه وجود هرگونه زندان در مرکز تهران را تکذیب کرد.»

    با آن‌که زندان کمیته مشترک (زندان توحید) پس از انقلاب یکی از بزرگترین و مخوف‌ترین شکنجه‌گاه‌های نظام جمهوری اسلامی بود و هزاران نفر زندانی در آن‌جا شکنجه شده و ده‌ها تن از آن‌ها با نماینده ویژه ملاقات کرده بودند اما نماینده نظام جمهوری اسلامی منکر وجود چنین زندانی شده و مدعی می‌شود که حتی ساختمان آن نیز در دوران انقلاب خراب و به جایش کلانتری شماره ۲ بنا شده است. این در حالی است که زندان مزبور تا سال ۱۳۸۱شکنجه‌گاه اصلی وزارت اطلاعات در تهران بود و سید محمد خاتمی در ۸ بهمن ۸۲ با تغییر کاربری زندانی را که مدعی بودند در دوران انقلاب ساختمان آن خراب شده و به جایش کلانتری ۲ بنا شده تبدیل به «موزه عبرت» کرد و جنایات رژیم شاهنشاهی در این زندان را به تماشای عموم گذارد!

    اگر تاب و دیگر مقامات جمهوری اسلامی در سال ۷۰ از اساس منکر وجود چنین زندانی و حتی ساختمان آن شده بودند، خاتمی و تیم همراه او به گونه‌ای دیگر منکر چنین شکنجه‌گاهی شدند. آن‌ها زندان و شکنجه‌گاه بودن این محل را به دوران شاه نسبت دادند. در حالی که «کمیته مشترک» در دوران شاه کمی بیش از شش سال از سال ۵۱ تا ۵۷ زندان و شکنجه‌گاه سیاسی بود، اما در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی محل مزبور از سال ۵۹ تا ۸۱ به مدت ۲۲ سال یکی از مخوف‌ترین شکنجه‌گاه‌های نظام جمهوری اسلامی بود که حتی اعدام نیز در آن صورت می‌گرفت.

    در سومین دیدار نماینده ویژه از ایران، علی‌‌محمد بشارتی قائم مقام وزیر امورخارجه به نماینده ویژه می‌‌گوید:

    «پنج سال در دوران شاه زندانی شده، یک سال این مدت را در حبس انفرادی به سر برده و تحت شکنجه‌های وحشیانه قرار گرفته بود.» او ابراز تأسف کرد که در طول آن سال‌ها نه کمیسیون حقوق بشر و نه هیچ‌ ارگان بین‌المللی دیگر هیچ اقدامی جهت تحقیق در‌باره‌ی جنایات و شکنجه‌یی که در این کشور صورت می‌گرفت ننمود.»

    بشارتی به عنوان اولین رئیس بخش اطلاعاتی سپاه پاسداران و یکی از گردانندگان گروه قنات در جهرم که در دستگیری، ربایش، شکنجه و قتل فعالان سیاسی فعال بوده، خود یکی از بزرگترین ناقضان حقوق بشر در ایران است. او حتی در مورد مدت زندانش در دوران شاه نیز به نماینده ویژه دروغ می‌گوید. بشارتی بنا به اسناد موجود و حتی خاطرات خودش، تنها دو سال و سه ماه، از اردیبهشت ۵۳ تا مرداد ۵۵ زندان بوده‌ است(۲) و سپس با قول همکاری با ساواک و گرفتن کد ویژه برای نفوذ در گروه‌های سیاسی از زندان آزاد شده است. در ارتباط با ادعای کذب دیگر وی نیز بایستی اضافه کرد که هیئت صلیب‌‌سرخ بین‌المللی در سال ۵۶ از زندان‌های ایران بازدید به عمل آورد و باعث ایجاد تسهیلات زیادی برای زندانیان شد. سازمان عفو‌ بین‌الملل اقدامات گسترده‌ای در محکومیت نقض حقوق بشر در ایران کرد. تا دهه‌ی هشتاد میلادی نماینده ویژه و گزارش‌گران و گروه‌های کاری موضوعی برای بررسی و گزارش نقض حقوق بشر در کشورها ایجاد نشده بودند که بر اساس آن از زندان‌های شاه بازدید به عمل آورند.

    اسماعیل شوشتری وزیر دادگستری در دیدار با نماینده ویژه می‌گوید:

    «در قانونی که جاری است، ضرورت دفاع وکیل مدافع از متهم تصریح شده است، وگرنه حکم دادگاه اعتبار ندارد. متهم می‌تواند درخواست کند فردی که دارای پروانه‌ی وکالت است از وی دفاع کند. اگر متهم وکیل مدافع انتخاب نکند، دادگاه این کار را انجام می‌دهد. تاکنون داشتن وکیل مدافع در دادگاه‌های نظامی و انقلاب الزامی بود، ولی نه در دادگاه‌های مذهبی، در حالی که اکنون در دادگاه ویژه روحانیت نیز آوردن وکیل الزامی شده است. »

    ادعاهای کذب شوشتری که ۱۶سال در دولت خاتمی و رفسنجانی وزیر دادگستری بود در حالی صورت می‌گیرد که وی یکی از اعضای هیئت کشتار سال ۶۷ بود. اعضای هیئت مزبور با چند پرسش و پاسخ ساده، بدون آن که زندانی از ماهیت سؤالات باخبر باشد طی چند دقیقه، حکم به اعدام وی‌ می‌دادند.

    محسن امین‌زاده، معاون محمد خاتمی در وزارت ارشاد و از عناصر اطلاعاتی نظام به نماینده ویژه می‌گوید: «نسبت به فعالیت‌های سازمان‌های بین‌المللی بدبین است و مدت زیادی طول خواهد کشید تا ایران مسائل بین المللی‌اش را حل کند.»

    با توجه به آن‌چه که در بالا آمد و مشت نمونه‌ی خروار است، چه کسی به چه کسی باید بدبین باشد؟ آیا همین امروز هم سازمان‌های بین‌المللی نبایستی به رژیم بدبین باشند؟

    ایرج مصداقی

    ۸ مرداد ۱۳۸۹

    Irajmesdaghi@yahoo.com

    http://www.irajmesdaghi.com

    پانویس:

    ۱- استاد ماهر‌النقش که متولد ۱۳۰۱ است در پاسخ به سؤال نشریه مسافران می‌گوید:

    باور کنید که دلم خون است بارها گفته‌ام که کتابهایی کاشیکاری ایران که ۵ جلد آن پیش از این به چاپ رسیده و در اختیار دانشجویان قرار گرفته است، در ده جلد چاپ خواهد شد. در زمان جنگ تحمیلی طرح‌ها، ماکتها و نوشته‌های ۵ جلد بعدی ادامه کتابها را آماده کرده بودم و در نایلون بسته‌بندی شده بود و در مکانهایی پنهان که مبادا از بین برود یا مبادا خطراتی متوجه آن گردد مخفی کردم بعد از جنگ و به دعوت سازمان میراث فرهنگی کتابها به کمیته کتاب آن سازمان ارایه و تایید شد و تاکید شد که باید هرچه زودتر چاپ شود. کتابها را از من گرفتند ولی هر روز کار به تعویق افتاد و رییس یا کارمندی عوض شد و مجدداً کتابها را به کمیته کتاب ارجاع دادند به جرات می‌گویم ۳ یا ۴ بار این عمل تکرار و تایید شد ولی هیچ وقت کتابها چاپ نگردید و هر روز به نوعی چوب لای چرخ گذاشتند و بالاخره پس از ۷ سال و ناراحتی‌های به وجود آمده با مشکلاتی توانستم کتابها را از میراث فرهنگی پس بگیرم و بعد از آن با انتشارات سروش موضوع را در میان گذاشتم که با استقبال مواجه شد. قراردادی با آنها به امضاء رسید و کتابها در زمان ویراستاری بود که سران سروش تغییر کردند. و مجدداً کتابها به دست‌انداز برخورد کرد و در بایگانی ۳ تا ۴ سال انتظار کشید و همچنان کتابها در بایگانی مانده است. در نامه‌ای درخواست نمودم کتابها را پس دهید، گفته شد به هیچ وجه پس داده نمی‌شود خودمان چاپ می‌کنیم در سال ۱۳۸۴ دوباره سران سروش تغییر کردند و همچنان کتابها در بایگانی مانده است هرچه اصرار کردم که عمر من ممکن است کفاف ندهد گفتند زنده‌ای و چاپ کتابها را خواهی دید. گفتند سرمایه سنگین می‌طلبد با پیدا نمودن شریکی این اقدام انجام خواهد شد. خودم شریکی برایشان پیدا کردم ولی هنوز این قضیه به نتیجه‌ای نرسیده است امیدم این است که در زنده بودن من این کتابها چاپ گردد. باید یادآور شوم که هنرستان فنی و حرفه‌ای وزارتخانه‌های مختلف، دانشگاهها به دنبال کتاب می‌گردند ولی کتابهایی مانند کاشیکاری ایران که قسمتی از آن چاپ شد، جوابگوی دانشگاهها می‌باشد در حال حاضر نایاب و بازار سیاه دارد و چاپ قسمت دوم آن با این مشکلات مواجه گردیده است من نمی‌دانم چرا به فکر ایجاد دموکراسی برای چاپ چنین کتابهایی نیستند که حداقل پایه و بنیادی باشد و لو اینکه این سرمایه‌ها از بین برود به عبارتی کتابهایی باقی بماند که در آینده جوابگوی علاقه‌مندان به هنر این مرز و بوم باشد. همه به دنبال سود هستند نه هنر و علم.

    … همه بدانند که برای چاپ کتاب هنر اسلامی به التماس افتاده‌ام.

    http://mosaferan.ir/main.asp?ID=00317

    ۲- عبور از شط شب، خاطرات علی‌محمد بشارتی، تدوین احمد رشیدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، بهار ۸۳، صفحه‌ی ۱۴

    ——————————————————————————–

    منبع: ایرج مصداقی

  • irani ashegh iran

    قتل‌عام ۶۷ در پاسخ‌های رسمی دولت جمهوری اسلامی

    [ ایرج مصداقی]

    مهدی کروبی و میرحسین موسوی به ویژه در یک سال گذشته بارها احمدی‌نژاد و دولت او را به درستی به دروغگویی و به کار بردن تزویر و ریا متهم کرده‌اند.

    کروبی به صراحت عنوان کرد «قلب واقعیت، فرهنگ لایتغیر رئیس قوه مجریه شده» و میرحسین موسوی قدم پیشتر نهاد و گفت:

    «الان سوال مردم این است که آیا روش و سیره دولتمردانی که ادعای مسلمانی و اسلام دارند و دروغ می گویند با سیره فاطمه زهرا که یکی از القاب ایشان صدیقه است یعنی صداقت و دوری از کژی و دروغ کوچکترین سازگاری را داشته است؟»

    وی این سوال را نیز مطرح کرد که :

    «آیا پیامبری که ما می‌شناسیم حاضر بودند چنین زندان هایی در قلمرو حکومت اسلامی و دین داشته باشند»

    http://www.kaleme.com/1389/02/25/klm-19426

    برای آن که بدانید در زندان‌های نظام جمهوری اسلامی چه گذشته، شما را به خواندن کتاب چهارجلدی خاطراتم از دوران ده‌ساله زندان (۶۰-۷۰) «نه زیستن، نه مرگ» ارجاع می‌دهم و می‌گذرم. برای آن که بدانید در «قلمرو حکومت اسلامی» در دوران حاکمیت آقای موسوی و کروبی در زندان‌ها بر دختران نوجوان و جوان میهن‌مان چه رفته است، شما را به خواندن کتاب «دوزخ روی زمین» که سرگذشت «قبرها»‌و «تابوت» ها و «واحد مسکونی» زندان قزلحصار است دعوت می‌کنم تا متوجه‌ی توجیهات ایدئولوژیکی شوید که تحت آن دست به جنایت می‌آلودند. تا بدانید برای شکستن و نابودی روحی و جسمی دختران میهن‌مان جنایتکاران چگونه رهنمود‌های «پیامبر»‌ و «مولا»یشان را به کار می بستند. همه چیز هم در «قلمرو حکومت اسلامی و دین» صورت می‌گرفت.

    ***

    در بیست‌و دومین سالگرد قتل‌عام زندانیان سیاسی به سر می‌بریم، سال‌های گذشته و در مناسبت‌های گوناگون بارها راجع به ادعاهای سراسر دروغ و همراه با تزویر و ریای مقامات قضایی، سیاسی، امنیتی و مذهبی از خامنه‌ای و رفسنجانی گرفته تا کروبی و موسوی اردبیلی و محتشمی و انصاری و لاریجانی و ولایتی و ری‌شهری و فلاحیان و … نوشته‌ام. لزومی به تکرار آن‌چه پیشتر نوشتم نمی‌بینم.

    در این نوشته‌ی سعی می‌کنم به برخی از صدها پاسخ‌ نمایندگان دولت جمهوری اسلامی به پرسش‌های رینالدو گالیندوپل نماینده ویژه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد اشاره کنم تا مشخص شود «دروغگویی» در ذات نظام جمهوری اسلامی است و ربطی به این مهره یا آن مهره‌ی نظام ندارد.

    منوچهر متکی معاون وزیر خارجه وقت که شخصاً در بازجویی و شکنجه‌ و اعدام در شمال و شمال شرقی کشور در سال‌های ۶۰ و ۶۱ و مشارکت فعال در تروریسم در ترکیه ۶۴ تا ۶۸ دست داشته در سفر دوم گالیندوپل به تهران که در اکتبر ۱۹۸۹ انجام گرفت به وی یادآور می‌شود که «دولت ایران اکنون در موضعی است که می‌تواند اتهامات دروغین دشمنان سیاسی‌اش را رد کند.» نگاه کنید به ٣۵/١٩٩١/۴ E/CN.

    نماینده ویژه در گزارش ٣۵/١٩٩١/۴ E/CN. سفر دوم خود به ایران خطاب به دولت جمهوری اسلامی می‌نویسد:‌

    «علیرضا رجایی، متولد ١٩۵٧، بنا بر گزارش، پس از ۶ سال حبس در زندان‌های اوین، گوهردشت و قزلحصار، در سال ١٩٨٩ اعدام شد. گزارش شده است که وی تنها به ۵ سال حبس محکوم شده بود.»

    دولت جمهوری اسلامی در تاریخ ۲۲ ژانویه ۱۹۹۱ اظهار می‌دارد که «علیرضا رجائی اکنون آزاد است»

    علیرضا رجایی در مرداد ماه ۱۳۶۷ در زندان گوهردشت اعدام شد. دولت جمهوری اسلامی در حالی خبر از آزادی وی می‌دهد که نگارنده با وی هم‌بند بوده است. وی در بهشت زهرا قطعه ۱۰۶، ردیف ۷، شماره‌ی ۴۳ دفن شده است. سنگ قبر اولیه وی توسط دولت جمهوری اسلامی نصب شده بود. در سال‌های اخیر خانواده‌ی او اقدام به تعویض سنگ کرده‌اند.

    «روش و سیره دولتمردانی که ادعای مسلمانی و اسلام دارند و دروغ می گویند» را چه بایستی نامید؟

    نماینده ویژه گزارش می‌کند:

    «آقای امیر تعاونی گنجی، همسر و دخترش در سال ١٩٨٧، به دلیل ترس از امنیت و آزادیشان ایران را ترک گفتند. وی که برای یک دیدار در سال ١٩٨٨ بازگشته بود، بلافاصله دستگیر و به زندان اوین برده شد. در نوامبر ١٩٨٩ مقامات از خانواده اش خواستند که لباس‌ها و سایر وسایل او را تحویل بگیرند زیرا وی اعدام شده بود.»

    دولت جمهوری اسلامی ایران در پاسخ ٢٢ژانویه ١٩٩١ خود اظهار داشت که «هیچ گزارش قضائی یا سند دستگیری در مورد آقای امیر تعاونی گنجی در دست نیست»

    این در حالی است که دولت جمهوری اسلامی پس از اعدام امیر تعاونی گنجی، خود اقدام به دفن وی در بهشت‌ زهرا قطعه ۸۷، ردیف ۵۹، شماره‌ی ۳۰ کرده است. سنگ قبر وی توسط مقامات امنیتی بدون اطلاع خانواده گذاشته شده است.

    چنانچه ملاحظه می‌کنید در رابطه با امیر تعاونی گنجی اساساً‌ منکر دستگیری وی‌ شده‌اند.

    آیا « صداقت» و «دوری از کژی و دروغ»، کوچکترین سازگاری با پاسخی چنین رذیلانه دارد؟‌

    نماینده ویژه خطاب به دولت جمهوری اسلامی می‌نویسد:‌

    «احمد راشد مرندی، ٣٢ ساله، در سال ١٩٨١ در تهران دستگیر و به زندان اوین فرستاده شد. ادعا می‌شود که در آن جا تحت شکنجه مستمر بوده است. در سال ١٩٨٣، وی به زندان قصر در تهران فرستاده شد. از ١٩٨٩ به بعد، نگهبانان زندان اجازه هیچ ملاقاتی را به او نداده اند. از آن پس هیچ خبری او از دردست نیست.»

    در ٢٢ژانویه ١٩٩١، دولت خطاب به نماینده ویژه اظهار داشت که «هیچ پرونده قضائی در مورد آقای احمد راشد مرندی وجود ندارد». این در حالی است که وی پس از اعدام در سال ۶۷ توسط مقامات امنیتی در بهشت‌زهرا، قطعه ۹۹ ردیف ۵ شماره‌ی ۴۰ دفن شده است. سنگ قبر او توسط مقامات امنیتی و بدون اطلاع خانواده نصب شده است.

    آیا نباید پرسید «پیامبری» که شما می‌شناسید و تبلیغ‌اش را می‌کنید، در موارد فوق اجازه دروغگویی داده‌ است؟

    نماینده ویژه گزارش می‌دهد:

    «مهدی وثوقیان، بنا بر گزارش در سال ١٩٨۵ دستگیر و به ۴ سال زندان محکوم شد. بعد از سال اول، وی را مجددأ محاکمه و به ١٢ سال زندان محکوم کردند. گزارش می‌شود که او در ژوئن ١٩٨٨ اعدام شد. دولت جمهوری اسلامی پاسخ می‌دهد «پرونده‌ای از وی در دست نیست»

    این در حالی است مهدی وثوقیان در روز ۱۲ مرداد ۱۳۶۷ در زندان گوهردشت اعدام شد. نگارنده مدت‌ها با او هم بند بود. پدرش را به عنوان اعتراض به اعدام پسرش مدتی بازداشت کرده بودند.

    نماینده ویژه گزارش می‌دهد:

    «محمود حسنی، بنا بر گزارش، به ٧ سال زندان محکوم شد و مدت کوتاهی قبل از پایان دوره زندانش اعدام شد. همچنین در مکاتباتی که نماینده ویژه با مقامات جمهوری اسلامی داشت در رابطه با مهین و محمدقلی جهانگیری، امیرهوشنگ کامرانی، محمدتقی رحیم پور و محمدرضا صداقت نیز پرسش کرده بود.»

    دولت جمهوری اسلامی پاسخ می‌دهد:‌ «هیچ پرونده قضائی در رابطه با محمود حسنی، مهین ومحمد قلی جهانگیری، امیرهوشنگ کامرانی، محمد تقی رحیم پور و محمد رضا صداقت در دست نیست»

    این در حالی است که سید‌اسدالله لاجوردی رئیس سازمان زندان‌های‌ وقت و دادستان اسبق انقلاب اسلامی مرکز، شوهر خاله‌ی محمود حسنی بود و به خوبی از سرنوشت وی خبر داشت.

    محمدرضا صداقت رشتی در روز ۷ مهر ۱۳۶۷ در اوین به دار آویخته شد. خواهر وی با نماینده ویژه در زندان اوین ملاقات کرده بود.

    محمدتقی رحیم‌پور چنانکه در گزارش گالیندوپل آمده، به حبس ابد محکوم شده بود. وی بعدها آزاد شد و هم‌ اکنون نزد مجاهدین در عراق است.

    مهین و محمدقلی جهانگیری، خواهر و برادر الله‌قلی جهانگیری، یکی از چهره‌های برجسته اپوزیسیون ایران هستند که در دوران صدارت میرحسین موسوی به قتل رسید. بعدها برادرشان جعفر نیز اعدام شد. امکان ندارد دولت جمهوری اسلامی از سرنوشت افراد وابسته به خانواده‌ی جهانگیری بی‌اطلاع باشد. سیمای جمهوری اسلامی به مناسبت قتل الله قلی جهانگیری در کوه‌های حاجیلو اصفهان، در بهمن ۱۳۶۲ برنامه ویژه‌ای پخش کرد و سیداسدالله لاجوردی که از تهران به استان اصفهان سفر کرده به تشریح چگونگی عملیاتی که در آن سپاه پاسداران و هوانیروزو اصفهان شرکت داشتند پرداخت و با افتخار گفت: «ما یکی از بزرگترین دشمنان
نظام را از پای درآوردیم و خطر گروهکی که خطرناک تر از منافقین بود از بین رفت». جنازه‌ی الله‌قلی در حاکمیت آقای موسوی در حالی که در شهرها و روستاهای فارس گرداننده شده و بارها به رگبار بسته شده بود، روزها بر دروازه شهر سمیرم به صلیب بسته شد تا درس عبرتی برای مردم شود. مگر می‌شود دولت جمهوری اسلامی از سرنوشت اعضای این خانواده که چهار نفرشان به قتل رسیده و تعدادی زندانی سیاسی داشته، مطلع نباشد.

    مهین جهانگیری متولد سال۱۳۳۵ خورشیدی، سومین فرزند خانواده جهانگیری‌ها بود. در ۱۳ شهریور ۱۳۶۰ در قمشه(شهرضا) دستگیر و به بازداشتگاه سپاه پاسداران این شهر منتقل شد. وی پس از ۳۵ روز بازداشت و بازجویی و شکنجه به بازداشتگاه سمیرم منتقل و سپس در سوم آبانماه ۱۳۶۰به حکم قاضی شرع ابراهیم نامدار به همراه اکبر محمدی اعدام شد. برادر وی محمد‌قلی جهانگیری که وی نیز در ۱۳ شهریور دستگیر شده بود در دوم آبانماه ۶۰ به همراه نصرت سلیمانی اعدام شد.

    پاسداران دولت جمهوری اسلامی جنازه مهین و محمدقلی و دو رزمنده‌ی همراهشان را در بیابانهای اطراف قمشه رها کرده و علیرغم پافشاری خانواده از دادن هرگونه نشانی از محلی که جنازه‌ها را در آنجا رها کرده بودند طفره می‌رفتند. پس از تلاش بسیار، مادر جهانگیری (مه‌لقا کریمی) جنازه‌ها را در بیابان‌های اطراف شهرضا پیدا می‌کند، اما هنگامی که به همراه مردم شریف منطقه، مشغول خاکسپاری جانباختگان بودند، مورد تعرض و حمله وحشیانه عوامل بسیج و سپاه پاسداران واقع شده و تعدادی دستگیر می‌شوند. مهین و محمدقلی به همراه نصرت سلیمانی و اکبر محمدی در کنار همدیگر در شهرضا بخاک سپرده شده‌اند.

    این‌ها نمونه‌هایی بود از «اتهامات دروغین دشمنان سیاسی‌« نظام و پاسخ‌های «صادقانه» پیروان «امام»

    دولت جمهوری اسلامی ایران در نامه ٢٢ژانویه ١٩٩١ در رابطه با میترا عاملی و انوشیروان لطفی اظهار داشت:

    «خانم میترا عاملی، به خاطر فعالیتهای تروریستی و همدستی با شوهرش، آقای انوشیروان لطفی، در عملیات مسلحانه به منظور ایجاد جو رعب و وحشت عمومی؛ زندانی شد. او در سال ١٩٩٠، قبل از پایان دوره محکومیتش، آزاد گردید. شوهر او به مرگ محکوم شد، چون تعدادی از عملیات مسلحانه را رهبری کرده بود و در چند قتل دست داشت. این حکم به مرحله اجرا درآمد»

    دلیل آن که مسئولیت قتل انوشیروان لطفی را در پاسخ به نماینده‌ ویژه پذیرفته‌اند این است که وی پیش از کشتار ۶۷ در خردادماه اعدام شد و اعلام عمومی هم شد.

    انوشیروان لطفی از رهبران سازمان فدائیان خلق اکثریت بود. این سازمان بین سال‌های ۵۹ تا ۶۲ از متحدان دولت جمهوری اسلامی بود و به لحاظ ایدئولوژیک و سیاسی به مبارزه مسلحانه اعتقاد نداشت و تا به امروز هیچ عملیات مسلحانه‌ای از سوی این سازمان صورت نگرفته است و در سال ‌های اولیه دهه‌ی ۶۰ این سازمان در خدمت نظام جمهوری اسلامی بود و رهبر آن فرخ نگهدار در سیاه‌ترین روزهای سال‌های ۶۰ و ۶۱ به دیدار سیدحسین موسوی تبریزی دادستان بیرحم انقلاب اسلامی و سید‌ اسدالله لاجوردی «قصاب تهران» دادستان انقلاب اسلامی مرکز می‌رفت. پاسخ دولت رفسنجانی به نماینده ویژه مربوط به دورانی است که رهبران سازمان اکثریت تلاش می‌کردند به دولت رفسنجانی نزدیک شوند و مذاکراتی را هم با نمایندگان او انجام می‌دادند.

    آیا پاسخ رسمی دولت جمهوری اسلامی در مورد «انوشیروان لطفی» حاکی از آن نیست که «قلب واقعیت، فرهنگ لایتغیر» مقامات رژیم از ابتدای تأسیس نظام جمهوری اسلامی بوده است؟

    نمونه‌های فوق نشانگر بخش کوچکی از صدها گزارش خلاف و غیرواقعی سیروس ناصری نماینده دائمی جمهوری اسلامی در ژنو به نماینده ویژه و کمیسیون حقوق بشر در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی است. توجه داشته باشید که وی از سال ۶۵ تا ۷۷ به مدت ۱۲ سال در دوران موسوی، رفسنجانی و خاتمی نماینده دائمی دولت جمهوری اسلامی بوده و علاوه بر مشارکت در تروریسم بین‌المللی، یکی از مذاکره کنندگان ارشد دولت خاتمی، در جریان مذاکرات هسته‌ای بوده است.

    دولت جمهوری اسلامی در پاسخ رسمی به «گروه کار ناپدیدشدگان قهری و غیرارادی» در مورد سرنوشت جلال ماهر‌النقش، مسعود مقبلی، نورالله خلیل‌پور گرگری و … که در جریان کشتار ۶۷ اعدام شدند، اظهار بی‌اطلاعی کرده بود. در پاسخ‌های رسمی مدعی شده‌ بودند که از ثبت احوال، شهرداری محل، نیروهای انتظامی، نهادهای قضایی و زندان‌ها و … نیز پیگیری‌ کرده‌اند اما چنین افرادی شناسایی نشده‌اند لذا خواستار ارائه اطلاعات بیشتری در مورد آن‌ها شده بودند!

    همان موقع ضمن شرکت در جلسه‌ی «گروه کار ناپدیدشدگان قهری و غیرارادی» و ارائه‌ی توضیحات مکفی بصورت کتبی نیز در مورد آن‌ها توضیح دادم.

    جلال ماهر‌النقش ساکن خیابان گرگان تهران، کوچه مصداقی، در تیرماه ۱۳۶۰ توسط کمیته انقلاب اسلامی مرکز دستگیر و پس از تحمل شکنجه‌های وحشیانه به پانزده سال حبس محکوم شد. او در جریان قتل‌عام زندانیان سیاسی در سالن ۶ آموزشگاه اوین به سر می‌برد و در همان‌جا اعدام شد. جلال ماهر‌النقش لیسانس نقاشی و فوق‌لیسانس معماری داخلی ساختمان داشت و در دانشکده‌ هنرهای زیبا تدریس می‌کرد.

    پدر وی استاد محمود ماهر‌النقش یکی از برجسته‌ترین اساتید معماری و کاشیکاری ایران است و تاکنون ۲۵جلد کتاب در زمینه کاشیگری و ساختمان به چاپ رسیده و کتاب منحصر به فرد و نفیس او «اجرای نقش در کاشیکاری ایران (۵جلد)» توسط وزارت ارشاد اسلامی به چاپ رسیده است. و چاپ ۵ جلد بعدی آن سال‌هاست در اثر بی‌توجهی نظام جمهوری اسلامی به تعویق افتاده و استاد آرزو می‌کند در حیاتش منتشر شود. (۱) جلال همیشه آرزو داشت کتاب پدر «اجرای نقش در کاشیکاری ایران» را که محصول یک عمر تلاش او بود از نزدیک ببیند. برادر او حسن نیز که نقاش بود زندانی بود.
    نظام جمهوری اسلامی در حالی از سرنوشت فرزند استاد محمود ماهر‌النقش اظهار بی‌اطلاعی می‌کند و مدعی می‌شود چنین فردی با چنین نامی را شناسایی نکرده که در تیرماه ۸۹ «آثار استاد محمود ماهرالنقش در موزه هنرهای زیبا به نمایش درآمد»

    http://www.sadmu.com/Menu1/Description.aspx?id=917

    و فرهنگستان هنر نیز به ریاست میرحسین موسوی در آخرین روز تیرماه ۱۳۸۷ از وی تجلیل به عمل آورد.

    http://www.chtn.ir/webforms/fa/News/NewsInfo.aspx?ID=8743

    نظام جمهوری اسلامی در حالی مدعی است که مسعود مقبلی را نمی‌شناسد و خواهان ارائه‌ی اطلاعات بیشتری راجع به او می‌شود که پدرش عزت‌الله مقبلی از دوبلورها و هنرپیشگان بنام سینما و تئاتر ایران بوده و پس از انقلاب نیز در رادیو کار می‌کرد و در اثر تألمات روحی ناشی از اعدام فرزندش در سال ۶۷ در لندن در سن ۵۷ سالگی فوت کرد. مادر وی محبوبه فرج افشاری (مقبلی) نیز از هنرپیشه‌های سینما و تئاتر ایران که در دهه‌ هفتاد هم در فیلم‌های سینمایی بازی کرده است.
    ادعاهای رژیم در حالی صورت می‌گیرد که مسعود مقبلی توسط مقامات امنیتی و بدون اطلاع خانواده در قطعه … بهشت زهرا دفن شده و سنگ اولیه قبر او نیز توسط مقامات بهشت‌زهرا نصب شده بود.

    نورالله خلیل‌پور گرگری اهل گرگر (هادی‌شهر) استان آذربایجان شرقی، نیز صبح ۱۸ مرداد ۱۳۶۷ در حالی که در بند ۱ کنار جهاد گوهردشت به سر می‌برد، به دار آویخته شد. نگارنده مدت‌ها در قزلحصار با وی هم‌سلول بود.

    برای آن که نشان دهم موضوع فریب و دروغ و ریا و تزویر با تار و پود نظام جمهوری اسلامی و همه‌ی جناح‌های آن در هم تنیده، مجبورم اشاره‌‌‌ای داشته‌باشم به نظرات جنایتکارانه‌ی سعید شریعتی عضو سابق شورای مرکزی جبهه‌ی مشارکت (مجمع اطلاعاتی و امنیتی‌های سابق نظام) که همچنان «مقلد ‌خامنه‌ای» باقی مانده در ارتباط با کشتار ۶۷ و توجیه‌ آن که ادامه‌ی همان دروغ‌پردازی‌های سابق است؛ وی در توجیه برادرزاده‌اش حرف دل پیروان «خط امام» و «اصلاح‌طلب»‌های حکومتی را می‌نویسد:‌

    «برادر زاده‌ی عزیزم نگار جان تو می توانی در مقام انتولوژی و مقام ثبوت بگویی اعدام کاری انسانی و اخلاقی است یا خیر من هم می توانم تا جایی با تو موافق باشم یا نباشم اما در مقام اثبات و اپیستومولوژی در مورد ماجرای اعدام‌ های سال ۶۷ با حکومتی مواجهی که قانونگذاران و شارعان آن بر اساس قوانین اساسی و موضوعه‌ی آن که البته مستظهر به رأی اکثریت قاطع مردم آن روزگار بوده است در شرایطی خاص که ناشی از بحران خاتمه‌ی جنگ و مواجهه با خیانت یک گروه تروریست در تجاوز و حمله‌ی نظامی به خاک میهن و بیم پیوند خوردن ارتش بعثی عراق با این حمله بوده است تصمیمی مبتنی بر شرایط ناخواسته و تحمیل شده می‌گیرد و به مقتضای قانون موجود و برداشت‌‌های فقهی حاکم شرع عناصر و اعضای آن گروه تروریستی را اعدام می‌کند و سودای خیانت را از میان می‌برد.

    من از این تصمیم امام خمینی متکی بر شرایط خاص (و البته غیر قابل تکرار یا تقریبا محال از نظر تکرار شرایط) حمایت می‌کنم موضوعا و البته در مصادیق مورد به مورد می‌شود پرونده‌ها را بازخوانی کرد. انکار نمی‌کنم که در میان همه‌ی اعدام شدگان بوده‌اند کسانی که مستحق اعدام نبوده‌اند و خطا و گناه احتمالی و عقوبت و مسئولیت آن هم به عهده‌ی کسی است که عالماً و عامداُ مجرمی را مجازاتی نامتناسب کرده است.

    حکمی که امام داده است در این زمینه اینگونه بوده که کسانی که حکمشان اعدام است و بنا بر پاره‌ای مصالح یا رأفت اسلامی تا کنون حکمشان اجرا نشده اگر کماکان بر سر مواضع خود هستند و از سازمان مجاهدین و مواضعش تبری نجسته‌اند حکمشان اجرا شود.

    بله در اجرای این حکم تخلفاتی صورت گرفته است که عاملان این تخلف باید پاسخگو باشند و حد و حدود این تخلف روشن شود اما در نفس الامر و ثبوتاً و در موضوع فوق و اثباتاً حکم امام و تصمیم سیاسی قضایی و نظامی ایشان قابل دفاع است.»

    جنایتکاری که مدعی است کشتار ۶۷ «مستظهر به رأی اکثریت قاطع مردم آن روزگار» بوده و با تزویر ریا و دروغ اعدام شدگان را کسانی معرفی می‌کند که «حکمشان اعدام است و بنا بر پاره‌ای مصالح یا رأفت اسلامی تا کنون حکمشان اجرا نشده» وقتی به مراجع بین‌المللی می‌رسند از اساس منکر قضایا می‌شوند.

    دروغ و ریا به همین‌قدر ختم نمی‌شود.

    نماینده ویژه در جریان سفر سوم خود به ایران که از ۸ تا ۱۴ دسامبر ۱۹۹۱ صورت گرفت، در گزارش ۲ ژانویه ۱۹۹۲ (٣۴/١٩٩۲/۴ E/CN.) خود به دیدار خود با تاب، معاون «سازمان کشف و تحقیق جرائم» اشاره کرده و می‌نویسد:

    «نماینده ویژه چندین بار درخواست کرد از بازداشتگاه‌های واقع در به اصطلاح کمیته مرکزی تهران، که با عنوان کمیته مشترک یا زندان توحید نیز از آن یاد می‌شود، و در بسیاری از شهادت‌های دریافتی به آن اشاره شده، بازدید کند. به او گفته شد که چنین زندانی وجود ندارد و از واژه‌ی «کمیته مشترک»، برای بازداشتگاه ساواک، پلیس مخفی رژیم سابق، به کار می‌رفت. وقتی او، با این همه، بر بازدید از این محل اصرار ورزید، توسط آقای تاب، معاون کشف و تحقیق جرائم، به حضور پذیرفته شد. آقای تاب به وی اطلاع داد که طی انقلاب ساختمان قدیمی کمیته‌ مشترک خراب و ساختمان جدیدی به نام کلانتری شماره ۲ به جای آن بنا شد. این ساختمان بطور عمده به امور اداری پلیس اختصاص دارد و هیچ‌کس را برای بازرسی به آن نمی‌آورند، مگر در موارد بسیار خاص، از قبیل جعل گذرنامه یا اسکناس یا دستبردهای جزیی. … در پاسخ به یک سؤال نماینده ویژه، وی گفت که واژه‌ی زندان توحید برایش ناآشناست و قاطعانه وجود هرگونه زندان در مرکز تهران را تکذیب کرد.»

    با آن‌که زندان کمیته مشترک (زندان توحید) پس از انقلاب یکی از بزرگترین و مخوف‌ترین شکنجه‌گاه‌های نظام جمهوری اسلامی بود و هزاران نفر زندانی در آن‌جا شکنجه شده و ده‌ها تن از آن‌ها با نماینده ویژه ملاقات کرده بودند اما نماینده نظام جمهوری اسلامی منکر وجود چنین زندانی شده و مدعی می‌شود که حتی ساختمان آن نیز در دوران انقلاب خراب و به جایش کلانتری شماره ۲ بنا شده است. این در حالی است که زندان مزبور تا سال ۱۳۸۱شکنجه‌گاه اصلی وزارت اطلاعات در تهران بود و سید محمد خاتمی در ۸ بهمن ۸۲ با تغییر کاربری زندانی را که مدعی بودند در دوران انقلاب ساختمان آن خراب شده و به جایش کلانتری ۲ بنا شده تبدیل به «موزه عبرت» کرد و جنایات رژیم شاهنشاهی در این زندان را به تماشای عموم گذارد!

    اگر تاب و دیگر مقامات جمهوری اسلامی در سال ۷۰ از اساس منکر وجود چنین زندانی و حتی ساختمان آن شده بودند، خاتمی و تیم همراه او به گونه‌ای دیگر منکر چنین شکنجه‌گاهی شدند. آن‌ها زندان و شکنجه‌گاه بودن این محل را به دوران شاه نسبت دادند. در حالی که «کمیته مشترک» در دوران شاه کمی بیش از شش سال از سال ۵۱ تا ۵۷ زندان و شکنجه‌گاه سیاسی بود، اما در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی محل مزبور از سال ۵۹ تا ۸۱ به مدت ۲۲ سال یکی از مخوف‌ترین شکنجه‌گاه‌های نظام جمهوری اسلامی بود که حتی اعدام نیز در آن صورت می‌گرفت.

    در سومین دیدار نماینده ویژه از ایران، علی‌‌محمد بشارتی قائم مقام وزیر امورخارجه به نماینده ویژه می‌‌گوید:

    «پنج سال در دوران شاه زندانی شده، یک سال این مدت را در حبس انفرادی به سر برده و تحت شکنجه‌های وحشیانه قرار گرفته بود.» او ابراز تأسف کرد که در طول آن سال‌ها نه کمیسیون حقوق بشر و نه هیچ‌ ارگان بین‌المللی دیگر هیچ اقدامی جهت تحقیق در‌باره‌ی جنایات و شکنجه‌یی که در این کشور صورت می‌گرفت ننمود.»

    بشارتی به عنوان اولین رئیس بخش اطلاعاتی سپاه پاسداران و یکی از گردانندگان گروه قنات در جهرم که در دستگیری، ربایش، شکنجه و قتل فعالان سیاسی فعال بوده، خود یکی از بزرگترین ناقضان حقوق بشر در ایران است. او حتی در مورد مدت زندانش در دوران شاه نیز به نماینده ویژه دروغ می‌گوید. بشارتی بنا به اسناد موجود و حتی خاطرات خودش، تنها دو سال و سه ماه، از اردیبهشت ۵۳ تا مرداد ۵۵ زندان بوده‌ است(۲) و سپس با قول همکاری با ساواک و گرفتن کد ویژه برای نفوذ در گروه‌های سیاسی از زندان آزاد شده است. در ارتباط با ادعای کذب دیگر وی نیز بایستی اضافه کرد که هیئت صلیب‌‌سرخ بین‌المللی در سال ۵۶ از زندان‌های ایران بازدید به عمل آورد و باعث ایجاد تسهیلات زیادی برای زندانیان شد. سازمان عفو‌ بین‌الملل اقدامات گسترده‌ای در محکومیت نقض حقوق بشر در ایران کرد. تا دهه‌ی هشتاد میلادی نماینده ویژه و گزارش‌گران و گروه‌های کاری موضوعی برای بررسی و گزارش نقض حقوق بشر در کشورها ایجاد نشده بودند که بر اساس آن از زندان‌های شاه بازدید به عمل آورند.

    اسماعیل شوشتری وزیر دادگستری در دیدار با نماینده ویژه می‌گوید:

    «در قانونی که جاری است، ضرورت دفاع وکیل مدافع از متهم تصریح شده است، وگرنه حکم دادگاه اعتبار ندارد. متهم می‌تواند درخواست کند فردی که دارای پروانه‌ی وکالت است از وی دفاع کند. اگر متهم وکیل مدافع انتخاب نکند، دادگاه این کار را انجام می‌دهد. تاکنون داشتن وکیل مدافع در دادگاه‌های نظامی و انقلاب الزامی بود، ولی نه در دادگاه‌های مذهبی، در حالی که اکنون در دادگاه ویژه روحانیت نیز آوردن وکیل الزامی شده است. »

    ادعاهای کذب شوشتری که ۱۶سال در دولت خاتمی و رفسنجانی وزیر دادگستری بود در حالی صورت می‌گیرد که وی یکی از اعضای هیئت کشتار سال ۶۷ بود. اعضای هیئت مزبور با چند پرسش و پاسخ ساده، بدون آن که زندانی از ماهیت سؤالات باخبر باشد طی چند دقیقه، حکم به اعدام وی‌ می‌دادند.

    محسن امین‌زاده، معاون محمد خاتمی در وزارت ارشاد و از عناصر اطلاعاتی نظام به نماینده ویژه می‌گوید: «نسبت به فعالیت‌های سازمان‌های بین‌المللی بدبین است و مدت زیادی طول خواهد کشید تا ایران مسائل بین المللی‌اش را حل کند.»

    با توجه به آن‌چه که در بالا آمد و مشت نمونه‌ی خروار است، چه کسی به چه کسی باید بدبین باشد؟ آیا همین امروز هم سازمان‌های بین‌المللی نبایستی به رژیم بدبین باشند؟

    ایرج مصداقی

    ۸ مرداد ۱۳۸۹

    Irajmesdaghi@yahoo.com

    http://www.irajmesdaghi.com

    پانویس:

    ۱- استاد ماهر‌النقش که متولد ۱۳۰۱ است در پاسخ به سؤال نشریه مسافران می‌گوید:

    باور کنید که دلم خون است بارها گفته‌ام که کتابهایی کاشیکاری ایران که ۵ جلد آن پیش از این به چاپ رسیده و در اختیار دانشجویان قرار گرفته است، در ده جلد چاپ خواهد شد. در زمان جنگ تحمیلی طرح‌ها، ماکتها و نوشته‌های ۵ جلد بعدی ادامه کتابها را آماده کرده بودم و در نایلون بسته‌بندی شده بود و در مکانهایی پنهان که مبادا از بین برود یا مبادا خطراتی متوجه آن گردد مخفی کردم بعد از جنگ و به دعوت سازمان میراث فرهنگی کتابها به کمیته کتاب آن سازمان ارایه و تایید شد و تاکید شد که باید هرچه زودتر چاپ شود. کتابها را از من گرفتند ولی هر روز کار به تعویق افتاد و رییس یا کارمندی عوض شد و مجدداً کتابها را به کمیته کتاب ارجاع دادند به جرات می‌گویم ۳ یا ۴ بار این عمل تکرار و تایید شد ولی هیچ وقت کتابها چاپ نگردید و هر روز به نوعی چوب لای چرخ گذاشتند و بالاخره پس از ۷ سال و ناراحتی‌های به وجود آمده با مشکلاتی توانستم کتابها را از میراث فرهنگی پس بگیرم و بعد از آن با انتشارات سروش موضوع را در میان گذاشتم که با استقبال مواجه شد. قراردادی با آنها به امضاء رسید و کتابها در زمان ویراستاری بود که سران سروش تغییر کردند. و مجدداً کتابها به دست‌انداز برخورد کرد و در بایگانی ۳ تا ۴ سال انتظار کشید و همچنان کتابها در بایگانی مانده است. در نامه‌ای درخواست نمودم کتابها را پس دهید، گفته شد به هیچ وجه پس داده نمی‌شود خودمان چاپ می‌کنیم در سال ۱۳۸۴ دوباره سران سروش تغییر کردند و همچنان کتابها در بایگانی مانده است هرچه اصرار کردم که عمر من ممکن است کفاف ندهد گفتند زنده‌ای و چاپ کتابها را خواهی دید. گفتند سرمایه سنگین می‌طلبد با پیدا نمودن شریکی این اقدام انجام خواهد شد. خودم شریکی برایشان پیدا کردم ولی هنوز این قضیه به نتیجه‌ای نرسیده است امیدم این است که در زنده بودن من این کتابها چاپ گردد. باید یادآور شوم که هنرستان فنی و حرفه‌ای وزارتخانه‌های مختلف، دانشگاهها به دنبال کتاب می‌گردند ولی کتابهایی مانند کاشیکاری ایران که قسمتی از آن چاپ شد، جوابگوی دانشگاهها می‌باشد در حال حاضر نایاب و بازار سیاه دارد و چاپ قسمت دوم آن با این مشکلات مواجه گردیده است من نمی‌دانم چرا به فکر ایجاد دموکراسی برای چاپ چنین کتابهایی نیستند که حداقل پایه و بنیادی باشد و لو اینکه این سرمایه‌ها از بین برود به عبارتی کتابهایی باقی بماند که در آینده جوابگوی علاقه‌مندان به هنر این مرز و بوم باشد. همه به دنبال سود هستند نه هنر و علم.

    … همه بدانند که برای چاپ کتاب هنر اسلامی به التماس افتاده‌ام.

    http://mosaferan.ir/main.asp?ID=00317

    ۲- عبور از شط شب، خاطرات علی‌محمد بشارتی، تدوین احمد رشیدی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، بهار ۸۳، صفحه‌ی ۱۴

    ——————————————————————————–

    منبع: ایرج مصداقی

  • Amir S Ghiassi

    آیا غرب واقعا خواستار پیشرفت خاورمیانه هست؟ و یا همه اش جنگهای زرگری میباشد؟ هنگامیکه در آلمان دانشجو بودم یک آلمانی صاحب یک کارخانه بزرگ میگفت که آمریکا آلمان غربی را به شوروی واگذار خواهد کرد تا از شر یک رقیب صنعتی آسوده گردد. ولی اینطور که نشد بلکه آلمان شرقی هم به آلمان غربی پیوست و بعد هم که اتحادیه اروپا شکل گرفت. این بود که باحتمال متوجه خاور میانه شدندکه از چنگشان بیرون نپرد. پرسش این است که آنان بازار میخواهند مواد اولیه ارزان میخواهند و اگر مثلا خاورمیانه هم یک چیزی شبیه ژاپن بشود آنوقت کی اینهمه اسلحه  مواد منفجره مواد صنعتی و سایر اقلام را از آنان خریداری کند. که در آنصورت خاورمیانه هم میخواهد سرپایش بایستد و حتی ممکن است که خودش هم صادر کنند باشد. 

     اینطور که میگویند حدود پنج میلیون ایرانی و حدود بیست پنج میلیون مردم خاورمیانه  برادران افغان و تاجیک و غیره در غرب سرگردان هستند و بجز تعدادی کمی که جذب کارهای مهم و سطح بالا شده اند بقیه به کارهای بی اهمیت و بدنی مشغولند. البته صرف کار بدنی عیب نیست ولی اگر قرار باشد دکتر فیزیک ایرانی لبه موکت چرخ  کند و مهندس ایرانی کارگر ساختمانی شود ودکتر پزشک ایرانی آمپول زن زیر دست یک نرس شود واقعا که مشگل جدی است.  خانم شیرین اعتراض میکند که چرا مردم به خودکشی علیرضا پهلوی توجه کردند.  صرف نظر از شاهزادگی او یک دانشجو دوره دکتری بود رویش بسیار سرمایه گذاری شده بود  باحتمال مشگل مادی هم نداشت خوب چرا بایست خودش را بکشد؟ همین طور بسیار از دانش آموخته گان ایرانی و یا خاورمیانه ای در غرب خودکشی کرده اند و خوب ایشان به مناسبت موقعیت اجتماعی اش در روزنامه ها بیشتر بازتاب یافت و مردم را متوجه کرد. بسیاری از جوانان ایرانی چه پسر و چه دختر در همان سطح تحصیلاتی در سکوت خودکشی کردند و هیچکس بجز وابسته گان نزدیک از مرگ و علت آن آگاه نشدند.  چرا؟  غرب کشورهای مارا برای غارت بیشتر درهم میکند البته با دستان خودمان.  اسکندر مقدونی هم گفت که اگر میخواهی کشوری را کنترل کنی کارهای بزرگ را به اشخاص پست واگذارکن.  مثلا آقای و یا خانمی که مدیر یک شرکت بسیار فنی میشود هیچ معلومات وتجربه ای در آن کار ندارد ولی آن شغل را قبول میکند و شرکت را ویران.   آیا شما وقتی که فرزندان بیمار میشود اورا نزد یک مهندس راه ساختمان برای معالجه میبرید. پس چطور مثلا یک سمت نظامی را به یک نفر سپردید که اصلا معلومات نظامی نداشته بود؟  باحتمال زیاد غرب از این بل بلشو و این تفرقه ها و این جنگها و این ندانم کاریهای ملتهای ما بسیار راضی است. کما اینکه با تحریک مثلا شعیان عراق و خیزش آنان برای مقابله با صدام در سالهای گذشته  آنان را بحال خود گذاشت و رهایشان کرد تا صدام آنان را قیمه قیمه کند. کشورهای ما به ویرانه ای تبدیل شده و مردم ما سرگردان در سایر کشورها با سیستم های دیگر و مشگلات دیگر. 

     وقتی دو نفر از خانواده چهار نفره شاه ایران خودکشی میکنند حساب دیگران روشن است که زیر چه مشگلاتی دارند خرد میشوند.  چرخهای سنگین کاپیتالیست  کمونیست  و دزدی غارت و تفرقه و کشت کشتار دارد ملتهای مارا از هم می پاشاند وله میکند.  نگاهی علمی به مثلا آمریکا میاندازیم  می بینیم که مثلا داشتن مذهب رسمی برای کشور ممنوع است و یا به هیچ نحوی نباید به آزادی بیان افراد لطمه زد و یا حق داشتن اسلحه را از مردم گرفت. در صورتیکه عکس آن در کشورهای ما عمل میشود. لازم به توضیح واضحات نیست که تفرقه نژادی و زبانی  قومی  مذهبی و جنسی دارد کشورهای مارا درهم میکوبد.  آنان با یک سیستم بسیار پیچیده علمی دارند روی ما برنامه ریزی میکنند.  اعتماد هارا از بین میبرند. با فشار زندگی و مشگلات ناشی از آن دزدی و فساد و رشوه خواری و بی حرمتی را دامن میزنند کم نیستند پسرانی که به روی پدر بلند میشوند و چون عرضه مبارزه با سیستم را ندارند پدر بیچاره را در فشار می گذارند که از هر راهی شده پول و درآمد بیشتری به خانه بیآورد.  خانواده ها از هم می پاشد و مردم برای تنازغ بقا بهم ظلم های بیشمار میکنند و بادگستری  بیهوده ومردمان بی تفاوت راه را باز تر میکنند تا کشورهای ما از هم بپاشد. شیرین خانم این مردم باری ندا ها سهراب ها و دیگر فرزندان ایران که بیهوده کشته شدند نیز اشگ ریختند و بقول شما مقاله های صدتا یک غاز نوشتند و بی تفاوت نبودند ولی مشگل علیرضا و لیلا پهلوی فرق میکرد. آنان مثلا احیتاج مادی شاید نداشتند و حقوقهای پدر و پدر بزرگشان بعنوان شاه ایران شاید برای یک زندگی معمولی بسیار خوب بود. آنان مثل سرلشگرهای ایرانی مجبور نبودند که راننده تاکسی شوند و نان بخور نمیری بدست بیآورند. آنان حتی ازدواج هم نکرده بودند که فرزندانشان سرشان داد بزند و مواجب و پول و زندگی بهتری از آنان بخواهد. چرا خودکشی کردند. آنان اشخاص باسوادو دانشمندی بودند؟  رفتن و ادامه تحصیل در دانشگاه هاروارد ساده نیست؟  چرا به جای خدمت بیشتر به مردم و جوانان محروم کشورشان خودشان را پرپر کردند؟

      اشگ میلیونها ایرانی برای خاطر ندا  مونا و دیگران کشته شده گان و یا شهیدان در آمد و مقاله و عکسهای آنان همه جا بود. خوب آیا علیرضا و لیلا فرزندان ایران نبودند؟   تنها راه پیشرفت ما احترام بهم و به باورهای هم و ادامه تحصیل و دانش بیشتر و تواضع بیشتر است و اینکه ما عقل کل نیستیم   تا رسد دانش من بجایی که بدانم که هنوز نادانم.  غرورهای بیش از حد  حسادتهای زیاد و تمامیت خواهی ها مانع پیشرفت ما و حربه در دست ابر قدرتها خواهد بود تا مارا بقهقرا ببرند.  اگر ما با هم خوب مهربان عادل  با انصاف دوست و درستکار باشیم  آیا ابر قدرتها میتوانند برای ما هرکداممان یک نفر مامور مثلا سی آی آ و یا موساد ویا ایکس بگذارند تا ما دزدی وخیانت و رشوه خواری کنیم ویا تمامیت خود خواه  خودمحور و بی انصاف باشیم و یا به ملتهای خود خیانت کنیم.  آیا مامورین آنان میتوانند همه مارا به بی تفاوتی  بی انصافی فساد و بی دانشی مجبور کنند؟  اگر ما همدیگر را دوست داشته باشیم و بخواهیم به مردم خود خدمت کنیم وکشورهایمان را بسازیم آیا آنان میتوانند مامورین خود را مجبور کنند که ما رشوه خوار بی تفاوت و بیسواد باشیم؟  البته ابر قدرتها میخواهند که حتی طبقه متوسط مزاحم کشورهای خود را هم نابود کنند و تنها یک طبقه بیسواد یا کم سواد و برده و فقیر دست به دهن  متعاد و ابله داشته باشند که اداره آن آسان تر است. آنان خانواده ها را حتی در کشورهای خودشان هم از بین میبرند تا اداره مردم ساده تر باشد.  تنها راه پیروزی  اتحاد  علم و دانش جدید و انصاف و عدالت است و بس و احترام بهمه مردمی که در کنار هم بایست زندگی بکنند. الگوی همان کشورهای پیشرفته مثلا با تاثر از ادبیات و رسم های منطقی منطقه ای خودمان. و کنارگیری از تعصبات بیهوده  خرافات  جهل و بی دانشی.  درخت تو گربار دانش بگیرد  به زیر آوری چرخ نیلوفری را    رسد آدمی بجایی که بجز خدای نه بیند.
     

  • Amir S Ghiassi

    آیا غرب واقعا خواستار پیشرفت خاورمیانه هست؟ و یا همه اش جنگهای زرگری میباشد؟ هنگامیکه در آلمان دانشجو بودم یک آلمانی صاحب یک کارخانه بزرگ میگفت که آمریکا آلمان غربی را به شوروی واگذار خواهد کرد تا از شر یک رقیب صنعتی آسوده گردد. ولی اینطور که نشد بلکه آلمان شرقی هم به آلمان غربی پیوست و بعد هم که اتحادیه اروپا شکل گرفت. این بود که باحتمال متوجه خاور میانه شدندکه از چنگشان بیرون نپرد. پرسش این است که آنان بازار میخواهند مواد اولیه ارزان میخواهند و اگر مثلا خاورمیانه هم یک چیزی شبیه ژاپن بشود آنوقت کی اینهمه اسلحه  مواد منفجره مواد صنعتی و سایر اقلام را از آنان خریداری کند. که در آنصورت خاورمیانه هم میخواهد سرپایش بایستد و حتی ممکن است که خودش هم صادر کنند باشد. 

     اینطور که میگویند حدود پنج میلیون ایرانی و حدود بیست پنج میلیون مردم خاورمیانه  برادران افغان و تاجیک و غیره در غرب سرگردان هستند و بجز تعدادی کمی که جذب کارهای مهم و سطح بالا شده اند بقیه به کارهای بی اهمیت و بدنی مشغولند. البته صرف کار بدنی عیب نیست ولی اگر قرار باشد دکتر فیزیک ایرانی لبه موکت چرخ  کند و مهندس ایرانی کارگر ساختمانی شود ودکتر پزشک ایرانی آمپول زن زیر دست یک نرس شود واقعا که مشگل جدی است.  خانم شیرین اعتراض میکند که چرا مردم به خودکشی علیرضا پهلوی توجه کردند.  صرف نظر از شاهزادگی او یک دانشجو دوره دکتری بود رویش بسیار سرمایه گذاری شده بود  باحتمال مشگل مادی هم نداشت خوب چرا بایست خودش را بکشد؟ همین طور بسیار از دانش آموخته گان ایرانی و یا خاورمیانه ای در غرب خودکشی کرده اند و خوب ایشان به مناسبت موقعیت اجتماعی اش در روزنامه ها بیشتر بازتاب یافت و مردم را متوجه کرد. بسیاری از جوانان ایرانی چه پسر و چه دختر در همان سطح تحصیلاتی در سکوت خودکشی کردند و هیچکس بجز وابسته گان نزدیک از مرگ و علت آن آگاه نشدند.  چرا؟  غرب کشورهای مارا برای غارت بیشتر درهم میکند البته با دستان خودمان.  اسکندر مقدونی هم گفت که اگر میخواهی کشوری را کنترل کنی کارهای بزرگ را به اشخاص پست واگذارکن.  مثلا آقای و یا خانمی که مدیر یک شرکت بسیار فنی میشود هیچ معلومات وتجربه ای در آن کار ندارد ولی آن شغل را قبول میکند و شرکت را ویران.   آیا شما وقتی که فرزندان بیمار میشود اورا نزد یک مهندس راه ساختمان برای معالجه میبرید. پس چطور مثلا یک سمت نظامی را به یک نفر سپردید که اصلا معلومات نظامی نداشته بود؟  باحتمال زیاد غرب از این بل بلشو و این تفرقه ها و این جنگها و این ندانم کاریهای ملتهای ما بسیار راضی است. کما اینکه با تحریک مثلا شعیان عراق و خیزش آنان برای مقابله با صدام در سالهای گذشته  آنان را بحال خود گذاشت و رهایشان کرد تا صدام آنان را قیمه قیمه کند. کشورهای ما به ویرانه ای تبدیل شده و مردم ما سرگردان در سایر کشورها با سیستم های دیگر و مشگلات دیگر. 

     وقتی دو نفر از خانواده چهار نفره شاه ایران خودکشی میکنند حساب دیگران روشن است که زیر چه مشگلاتی دارند خرد میشوند.  چرخهای سنگین کاپیتالیست  کمونیست  و دزدی غارت و تفرقه و کشت کشتار دارد ملتهای مارا از هم می پاشاند وله میکند.  نگاهی علمی به مثلا آمریکا میاندازیم  می بینیم که مثلا داشتن مذهب رسمی برای کشور ممنوع است و یا به هیچ نحوی نباید به آزادی بیان افراد لطمه زد و یا حق داشتن اسلحه را از مردم گرفت. در صورتیکه عکس آن در کشورهای ما عمل میشود. لازم به توضیح واضحات نیست که تفرقه نژادی و زبانی  قومی  مذهبی و جنسی دارد کشورهای مارا درهم میکوبد.  آنان با یک سیستم بسیار پیچیده علمی دارند روی ما برنامه ریزی میکنند.  اعتماد هارا از بین میبرند. با فشار زندگی و مشگلات ناشی از آن دزدی و فساد و رشوه خواری و بی حرمتی را دامن میزنند کم نیستند پسرانی که به روی پدر بلند میشوند و چون عرضه مبارزه با سیستم را ندارند پدر بیچاره را در فشار می گذارند که از هر راهی شده پول و درآمد بیشتری به خانه بیآورد.  خانواده ها از هم می پاشد و مردم برای تنازغ بقا بهم ظلم های بیشمار میکنند و بادگستری  بیهوده ومردمان بی تفاوت راه را باز تر میکنند تا کشورهای ما از هم بپاشد. شیرین خانم این مردم باری ندا ها سهراب ها و دیگر فرزندان ایران که بیهوده کشته شدند نیز اشگ ریختند و بقول شما مقاله های صدتا یک غاز نوشتند و بی تفاوت نبودند ولی مشگل علیرضا و لیلا پهلوی فرق میکرد. آنان مثلا احیتاج مادی شاید نداشتند و حقوقهای پدر و پدر بزرگشان بعنوان شاه ایران شاید برای یک زندگی معمولی بسیار خوب بود. آنان مثل سرلشگرهای ایرانی مجبور نبودند که راننده تاکسی شوند و نان بخور نمیری بدست بیآورند. آنان حتی ازدواج هم نکرده بودند که فرزندانشان سرشان داد بزند و مواجب و پول و زندگی بهتری از آنان بخواهد. چرا خودکشی کردند. آنان اشخاص باسوادو دانشمندی بودند؟  رفتن و ادامه تحصیل در دانشگاه هاروارد ساده نیست؟  چرا به جای خدمت بیشتر به مردم و جوانان محروم کشورشان خودشان را پرپر کردند؟

      اشگ میلیونها ایرانی برای خاطر ندا  مونا و دیگران کشته شده گان و یا شهیدان در آمد و مقاله و عکسهای آنان همه جا بود. خوب آیا علیرضا و لیلا فرزندان ایران نبودند؟   تنها راه پیشرفت ما احترام بهم و به باورهای هم و ادامه تحصیل و دانش بیشتر و تواضع بیشتر است و اینکه ما عقل کل نیستیم   تا رسد دانش من بجایی که بدانم که هنوز نادانم.  غرورهای بیش از حد  حسادتهای زیاد و تمامیت خواهی ها مانع پیشرفت ما و حربه در دست ابر قدرتها خواهد بود تا مارا بقهقرا ببرند.  اگر ما با هم خوب مهربان عادل  با انصاف دوست و درستکار باشیم  آیا ابر قدرتها میتوانند برای ما هرکداممان یک نفر مامور مثلا سی آی آ و یا موساد ویا ایکس بگذارند تا ما دزدی وخیانت و رشوه خواری کنیم ویا تمامیت خود خواه  خودمحور و بی انصاف باشیم و یا به ملتهای خود خیانت کنیم.  آیا مامورین آنان میتوانند همه مارا به بی تفاوتی  بی انصافی فساد و بی دانشی مجبور کنند؟  اگر ما همدیگر را دوست داشته باشیم و بخواهیم به مردم خود خدمت کنیم وکشورهایمان را بسازیم آیا آنان میتوانند مامورین خود را مجبور کنند که ما رشوه خوار بی تفاوت و بیسواد باشیم؟  البته ابر قدرتها میخواهند که حتی طبقه متوسط مزاحم کشورهای خود را هم نابود کنند و تنها یک طبقه بیسواد یا کم سواد و برده و فقیر دست به دهن  متعاد و ابله داشته باشند که اداره آن آسان تر است. آنان خانواده ها را حتی در کشورهای خودشان هم از بین میبرند تا اداره مردم ساده تر باشد.  تنها راه پیروزی  اتحاد  علم و دانش جدید و انصاف و عدالت است و بس و احترام بهمه مردمی که در کنار هم بایست زندگی بکنند. الگوی همان کشورهای پیشرفته مثلا با تاثر از ادبیات و رسم های منطقی منطقه ای خودمان. و کنارگیری از تعصبات بیهوده  خرافات  جهل و بی دانشی.  درخت تو گربار دانش بگیرد  به زیر آوری چرخ نیلوفری را    رسد آدمی بجایی که بجز خدای نه بیند.
     

  • Amir S Ghiassi

    آیا غرب واقعا خواستار پیشرفت خاورمیانه هست؟ و یا همه اش جنگهای زرگری میباشد؟ هنگامیکه در آلمان دانشجو بودم یک آلمانی صاحب یک کارخانه بزرگ میگفت که آمریکا آلمان غربی را به شوروی واگذار خواهد کرد تا از شر یک رقیب صنعتی آسوده گردد. ولی اینطور که نشد بلکه آلمان شرقی هم به آلمان غربی پیوست و بعد هم که اتحادیه اروپا شکل گرفت. این بود که باحتمال متوجه خاور میانه شدندکه از چنگشان بیرون نپرد. پرسش این است که آنان بازار میخواهند مواد اولیه ارزان میخواهند و اگر مثلا خاورمیانه هم یک چیزی شبیه ژاپن بشود آنوقت کی اینهمه اسلحه  مواد منفجره مواد صنعتی و سایر اقلام را از آنان خریداری کند. که در آنصورت خاورمیانه هم میخواهد سرپایش بایستد و حتی ممکن است که خودش هم صادر کنند باشد. 

     اینطور که میگویند حدود پنج میلیون ایرانی و حدود بیست پنج میلیون مردم خاورمیانه  برادران افغان و تاجیک و غیره در غرب سرگردان هستند و بجز تعدادی کمی که جذب کارهای مهم و سطح بالا شده اند بقیه به کارهای بی اهمیت و بدنی مشغولند. البته صرف کار بدنی عیب نیست ولی اگر قرار باشد دکتر فیزیک ایرانی لبه موکت چرخ  کند و مهندس ایرانی کارگر ساختمانی شود ودکتر پزشک ایرانی آمپول زن زیر دست یک نرس شود واقعا که مشگل جدی است.  خانم شیرین اعتراض میکند که چرا مردم به خودکشی علیرضا پهلوی توجه کردند.  صرف نظر از شاهزادگی او یک دانشجو دوره دکتری بود رویش بسیار سرمایه گذاری شده بود  باحتمال مشگل مادی هم نداشت خوب چرا بایست خودش را بکشد؟ همین طور بسیار از دانش آموخته گان ایرانی و یا خاورمیانه ای در غرب خودکشی کرده اند و خوب ایشان به مناسبت موقعیت اجتماعی اش در روزنامه ها بیشتر بازتاب یافت و مردم را متوجه کرد. بسیاری از جوانان ایرانی چه پسر و چه دختر در همان سطح تحصیلاتی در سکوت خودکشی کردند و هیچکس بجز وابسته گان نزدیک از مرگ و علت آن آگاه نشدند.  چرا؟  غرب کشورهای مارا برای غارت بیشتر درهم میکند البته با دستان خودمان.  اسکندر مقدونی هم گفت که اگر میخواهی کشوری را کنترل کنی کارهای بزرگ را به اشخاص پست واگذارکن.  مثلا آقای و یا خانمی که مدیر یک شرکت بسیار فنی میشود هیچ معلومات وتجربه ای در آن کار ندارد ولی آن شغل را قبول میکند و شرکت را ویران.   آیا شما وقتی که فرزندان بیمار میشود اورا نزد یک مهندس راه ساختمان برای معالجه میبرید. پس چطور مثلا یک سمت نظامی را به یک نفر سپردید که اصلا معلومات نظامی نداشته بود؟  باحتمال زیاد غرب از این بل بلشو و این تفرقه ها و این جنگها و این ندانم کاریهای ملتهای ما بسیار راضی است. کما اینکه با تحریک مثلا شعیان عراق و خیزش آنان برای مقابله با صدام در سالهای گذشته  آنان را بحال خود گذاشت و رهایشان کرد تا صدام آنان را قیمه قیمه کند. کشورهای ما به ویرانه ای تبدیل شده و مردم ما سرگردان در سایر کشورها با سیستم های دیگر و مشگلات دیگر. 

     وقتی دو نفر از خانواده چهار نفره شاه ایران خودکشی میکنند حساب دیگران روشن است که زیر چه مشگلاتی دارند خرد میشوند.  چرخهای سنگین کاپیتالیست  کمونیست  و دزدی غارت و تفرقه و کشت کشتار دارد ملتهای مارا از هم می پاشاند وله میکند.  نگاهی علمی به مثلا آمریکا میاندازیم  می بینیم که مثلا داشتن مذهب رسمی برای کشور ممنوع است و یا به هیچ نحوی نباید به آزادی بیان افراد لطمه زد و یا حق داشتن اسلحه را از مردم گرفت. در صورتیکه عکس آن در کشورهای ما عمل میشود. لازم به توضیح واضحات نیست که تفرقه نژادی و زبانی  قومی  مذهبی و جنسی دارد کشورهای مارا درهم میکوبد.  آنان با یک سیستم بسیار پیچیده علمی دارند روی ما برنامه ریزی میکنند.  اعتماد هارا از بین میبرند. با فشار زندگی و مشگلات ناشی از آن دزدی و فساد و رشوه خواری و بی حرمتی را دامن میزنند کم نیستند پسرانی که به روی پدر بلند میشوند و چون عرضه مبارزه با سیستم را ندارند پدر بیچاره را در فشار می گذارند که از هر راهی شده پول و درآمد بیشتری به خانه بیآورد.  خانواده ها از هم می پاشد و مردم برای تنازغ بقا بهم ظلم های بیشمار میکنند و بادگستری  بیهوده ومردمان بی تفاوت راه را باز تر میکنند تا کشورهای ما از هم بپاشد. شیرین خانم این مردم باری ندا ها سهراب ها و دیگر فرزندان ایران که بیهوده کشته شدند نیز اشگ ریختند و بقول شما مقاله های صدتا یک غاز نوشتند و بی تفاوت نبودند ولی مشگل علیرضا و لیلا پهلوی فرق میکرد. آنان مثلا احیتاج مادی شاید نداشتند و حقوقهای پدر و پدر بزرگشان بعنوان شاه ایران شاید برای یک زندگی معمولی بسیار خوب بود. آنان مثل سرلشگرهای ایرانی مجبور نبودند که راننده تاکسی شوند و نان بخور نمیری بدست بیآورند. آنان حتی ازدواج هم نکرده بودند که فرزندانشان سرشان داد بزند و مواجب و پول و زندگی بهتری از آنان بخواهد. چرا خودکشی کردند. آنان اشخاص باسوادو دانشمندی بودند؟  رفتن و ادامه تحصیل در دانشگاه هاروارد ساده نیست؟  چرا به جای خدمت بیشتر به مردم و جوانان محروم کشورشان خودشان را پرپر کردند؟

      اشگ میلیونها ایرانی برای خاطر ندا  مونا و دیگران کشته شده گان و یا شهیدان در آمد و مقاله و عکسهای آنان همه جا بود. خوب آیا علیرضا و لیلا فرزندان ایران نبودند؟   تنها راه پیشرفت ما احترام بهم و به باورهای هم و ادامه تحصیل و دانش بیشتر و تواضع بیشتر است و اینکه ما عقل کل نیستیم   تا رسد دانش من بجایی که بدانم که هنوز نادانم.  غرورهای بیش از حد  حسادتهای زیاد و تمامیت خواهی ها مانع پیشرفت ما و حربه در دست ابر قدرتها خواهد بود تا مارا بقهقرا ببرند.  اگر ما با هم خوب مهربان عادل  با انصاف دوست و درستکار باشیم  آیا ابر قدرتها میتوانند برای ما هرکداممان یک نفر مامور مثلا سی آی آ و یا موساد ویا ایکس بگذارند تا ما دزدی وخیانت و رشوه خواری کنیم ویا تمامیت خود خواه  خودمحور و بی انصاف باشیم و یا به ملتهای خود خیانت کنیم.  آیا مامورین آنان میتوانند همه مارا به بی تفاوتی  بی انصافی فساد و بی دانشی مجبور کنند؟  اگر ما همدیگر را دوست داشته باشیم و بخواهیم به مردم خود خدمت کنیم وکشورهایمان را بسازیم آیا آنان میتوانند مامورین خود را مجبور کنند که ما رشوه خوار بی تفاوت و بیسواد باشیم؟  البته ابر قدرتها میخواهند که حتی طبقه متوسط مزاحم کشورهای خود را هم نابود کنند و تنها یک طبقه بیسواد یا کم سواد و برده و فقیر دست به دهن  متعاد و ابله داشته باشند که اداره آن آسان تر است. آنان خانواده ها را حتی در کشورهای خودشان هم از بین میبرند تا اداره مردم ساده تر باشد.  تنها راه پیروزی  اتحاد  علم و دانش جدید و انصاف و عدالت است و بس و احترام بهمه مردمی که در کنار هم بایست زندگی بکنند. الگوی همان کشورهای پیشرفته مثلا با تاثر از ادبیات و رسم های منطقی منطقه ای خودمان. و کنارگیری از تعصبات بیهوده  خرافات  جهل و بی دانشی.  درخت تو گربار دانش بگیرد  به زیر آوری چرخ نیلوفری را    رسد آدمی بجایی که بجز خدای نه بیند.
     

  • Amir S Ghiassi

    مولانا جلال الدین رومی هم در زمان خودش تکفیر شده بود و فردوسی هم همچنین متاسفانه از دین برداشتهای گوناگون میشود و کسانی که نا اهل هستند از آن سو استفاده های غیر انسانی میکنند.  تا مادامیکه دین باعث خوبی برادری  برابری و کمک و عشق محبت باشد  خوبست و قابل احترام ولی هنگامیکه دین شمشیر برکشید تا دیگران را که برداشتهایی دیگر دارند سر به نیست کنند  آنوقت دین داشتن قابل فکر کردن است. متاسفانه دین هم مثل بسیاری از مکتب ها و روشها برداشت هایی دیگر را ارایه میدهد و کسانی هستند که  حتی با وجود اعتقاد نداشتن به دین از آن بعنوان حربه ای برای پیشبرد مقاصد شوم خود سو استفاده میکنند. مثال آن کسانی که مثلا ژندارک را به عنوان جادوگر سوزانیدند و یا در قرون وسطی که از دین مسیحیت که بایست سرچشمه خوبی و عشق باشد برای کشت کشتار های وحشیانه سو استفاده کردند  همین طور هم مثلا بین مسلمانی یزد  معاویه  و ابوسفیانها و  مولانا رومی  فرق بسیار هست  هر دو شاید خود را مسلمان مینامیدند ولی  میان ماه من تا ماه تابان  تقاوت از زمین تا آسمان است.  این است که صرف تظاهر و اینکه گفته شود من دیندار هستم و تو نیستی و یا جا نماز آبکشی نمی تواند منبع دینداری باشد  به عبارت دیگر عمل و کار مهم است نه گفتار.    روشن است که شیادانی که از دین سو استفاده مادی و با قدرتی میکنند از آن بعنوان یک حربه بسیار برنده سو استفاده های فراوان کرده و میکنند و مردم را به نام دین بجان هم می اندازند.  اینکه عطار بگوید که ماست من شیرین است  معتبر نیست  بلکه خود ماست بایست شیرین باشد و اینکه کسی خود را دیندار بنامد و دیگرانرا بی دین نیز از درجه اعتبار ساقط است مسلم است که انسانانی برای چیره شدن بر مشگلات روز از دین سو استفاده خواهند کرد و کرده اند و میکنند. مهر بی دینی یا با دینی بهرکس زدن توسط دیگران که برای مقاصدی خاص دندان تیز کرده اند عملی مذموم است.   اختلافات بین ادیان الهی هم ساخته دست بشر است و اگر قرار باشد در دنیای دیگر مثلا حضرت عیسی و حضرت محمد در بهشت باشند مسلم است که بین آنان اختلافی وجود نخواهد داشت و با هم با مهربان و عشق زندگی خواهند کرد.   متاسفانه خرافات و تعصب های غیر منطقی دین ها را آلوده کرده اند و مثلا مومنان هر دین دیگران را کافر و خارج از راه مثلا حق میدانند.  در صورتیکه اساس همه ادیان یکی است  ولی متاسفانه مردم تنها نام یک دین را بدک میکشند بدون اینکه اطلاعات جامعی از دین خود داشته باشند که مثلا مقلدان تابع اطاعت یک نفر هستند و چون بشر جایز خطا است اگر او اشتباه کند گروهی هم اشتباه خواهند کرد.  و این هم چیزی شبیه همان روش دیکتاتوری است که اگر دیکتاتور دیوانه شود  دیوانگی هایش بسیار پر هزینه خواهد بود.    مسلمانی که از دین تنها یک اسم را یدک می کشد نه قرآن خوانده و نه تحقیقاتی کرده است با یک تعصب شدید دیگران را کافر و بی دین میخواند در صورتیکه خودش هیچ اطلاعی از دین ندارد.  و متاسفانه گرفتاری از همین جا شروع میشود که میشود اینان را مثل آدمکهایی مورد سو استفاده توسط  کسانی نظیر یزند قرار بگیرند. کسانی که در راس هرم دینی نشسته اند شاید بخواهند برای خود خواهی ها و تمامیت خواهی های خود دیگران را برده وار مورد سو استفاده قرار دهند که نمونه اش همان کشیش هایی هستند که علاوه برا استفاده کلان مادی از مومن ها به کودکان آنان نیز دست درازی فرمودند؟   و یا همان روحانی نمایانی که همه کار زشت را در خلوت انجام میدهند و به دیگرانی که هشیار و با علم هستند گیر میدهند و آنان را تکفیر میکنند تا توسط عوامل نادان خود مورد آزاد و اذیت قرار بگیرند.   اگر حضرت بها الله را به عنوان یک متفکر حتی مورد نگرش قرار دهیم فرمود اند که اگر دین سبب اختلاف و ناراحتی میشود بی دینی بهتر است  منتهی امروز کدام بهایی معتصبی را  سراغ دارید که این اصل را کاملا قبول داشته باشد که دین برای بهتر زیستن و بهتر بودن آمده است نه برای اختلاف کشت و کشتار و ناراحتی.  متاسفانه بهاییان متعصب و مسلمانان متعصب و مسیجیان متعصب راه دوستی و عشق را گم کرده و راه اسمی را برگزیده اند.  مثلا یک بهایی دزد و شیاد باید بیشتر مورد احترام قرار بگیرد یا یک مثلا بی دین خوب والا و عاشق و درستکار  اگر واقعا دین نتواند انسانهایی والا تربیت کند  به کلام همان حضرت بها الله بی دینی بهتر است؟    همین طور یک مسلمان متعصب که دستش به خون عروسان شیراز آلوده است چه فایده ای برای خدا و اجتماع خواهد داشت.    بنام دین انسانهایی را بی خانمان کردن و آواره نمودن و بعد هم تکفیر کردن و منزوی کرده کاری بیهوده است و هیچ کار انسانی نیست.  بگذازید انسانها  آزاد و سالم تصمیم بگیرند و زور چپان کردن دین کاری غیر عادی و بیهوده میباشد.   همه میدانید که ثابت کردن خدا به طریق علمی امکان پذیر نمی باشد همانطوریکه بی دینان از ثابت نکردن آن عاجز شده اند.  این موضوع بما براحتی میگوید که عقل و دانش ما برای درک همه مجهولات ما عاجز است همانطوریکه یک گاو با همه بزرگی نمیتواند در  باره انسان و امکانات او مثلا  سلفون فکر کند ما هم اکنون نمی توانیم در باره عظمت دنیا و کهکشانها و بزرگی و کوچکی بیش از حد گیتی فکر کنیم .  البته ممکن است روزی به آن درجه از دانش برسیم که  رسد آدمی بجایی که بجز خدای نبیند ولی امروز ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.   مثلا اگر صد سال پیش کسی در باره اینترنت و یا همان جام جم نما صحبت میکرد با مسخره مردم روبرو میشد  امروز هم همین طور شاید صد سال و یا دویست سال دیگر بشر بتواند بسیاری از مجهولات کنونی را حل کند مثلا بر تمام بیماری ها غلبه کند و یا فساد و دشمنی را ریشه کن سازد و یا حتی بر مرگ هم پیروز شود.   این است بیایید که همدیگر را دوست بداریم و برای سعادت نوع بشر بکوشیم صرف نظر از دین های آنان   نژاد های ساختگی و ملیت های من در آورده ای.  همه میدانیم که اینها ساخته دست انسانهایی هست که میخواهند دیگران را برده کنند و ابزار و اسلحه و مواد مخدر خود را بفروش برسانند. مگر حضرت مسیح  بیش از شش هزار کلیسا به مردم معرفی کرد؟  یا حضرت محمد اینهمه مذهب آورده بود؟  همانطوریکه کردها برادران ما در بیش از پنج کشور زندگی میکنند در حالیکه تابع حکومتهایی متفاوت هستند ولی در حقیقت همه کرد هستند و باهم فرقی ندارند  این مثال در باره سایر اقوام خاور میانه ای هم صدق میکنند که کشور مارا پاره پاره کرده اند و بین ما اختلاف انداخته اند.  اگر اختلاف خوب است چرا بین ولایات آمریکا این اختلافها وجود ندارد؟   دین ما بایست دین عشق و دین انسانیت باشد که همه ادیان را و همه مکتب های خوب انسانی را در برخواهد گرفت و پیامبر ما همان پیامبر دوستی وعشق است که در مولانا جلال الدین رومی  عطار   ابن سینا  فردوسی  حافظ و سعدی  و بی دل  حلول کرده بود.  و یا در تولستوی  و ویکتور هوگو  و سایر انسان دوستان و فلاسفه عشق نفوذ کرده بود.  یا حضرت موسی که قانون آورد و حضرت زرتشت که گفتار نیک  پندار نیک رفتار نیک را سرلوحه زندگی بشریت کرد و یا حضرت عیسی که عشق و برادری و دوستی را ارمغان آورد و یا حضرت محمد برادری و برابری را هدیه کرد و تاکید بر آموزش زن و مرد مسلمان  حتی اگر دانش در کشور چین باشد و آموزش و طلب علم برهر زن و مرد مسلمان واجب است.  یکی از دین برداشت علمی و دوستی و محبت میکند و دیگری کشت کشتار قتل و غارت  که مثالهایش را در پیش نوشتم.  مثلا مولوی عقیده داشت که خرجهای سفر به مکه بایست خرج دردمندان شود  که  ای بیخبران کجایید کجایید    معشوق در اینجاست بیایید بیایید   معشوق در خانه دیوار به دیوار   تو حیران در بادیه سرگردان چرایی؟  که عاشق سرگردان به از عاقل نشسته.   شاید آنچه ادیان میخواستند همانا دوستی محبت  زندگی را برای هم آسان کردن تعاون  تکامل و پیشرفت بوده است که متاسفانه به دست دین فروشان جبار زمان اصل فدای فرع شده و یک مشت خرافات و جهل و تعصب های بی پایه را پایه های دینهای دستکار شده خود کرده اند.    

     

  • Amir S Ghiassi

    مولانا جلال الدین رومی هم در زمان خودش تکفیر شده بود و فردوسی هم همچنین متاسفانه از دین برداشتهای گوناگون میشود و کسانی که نا اهل هستند از آن سو استفاده های غیر انسانی میکنند.  تا مادامیکه دین باعث خوبی برادری  برابری و کمک و عشق محبت باشد  خوبست و قابل احترام ولی هنگامیکه دین شمشیر برکشید تا دیگران را که برداشتهایی دیگر دارند سر به نیست کنند  آنوقت دین داشتن قابل فکر کردن است. متاسفانه دین هم مثل بسیاری از مکتب ها و روشها برداشت هایی دیگر را ارایه میدهد و کسانی هستند که  حتی با وجود اعتقاد نداشتن به دین از آن بعنوان حربه ای برای پیشبرد مقاصد شوم خود سو استفاده میکنند. مثال آن کسانی که مثلا ژندارک را به عنوان جادوگر سوزانیدند و یا در قرون وسطی که از دین مسیحیت که بایست سرچشمه خوبی و عشق باشد برای کشت کشتار های وحشیانه سو استفاده کردند  همین طور هم مثلا بین مسلمانی یزد  معاویه  و ابوسفیانها و  مولانا رومی  فرق بسیار هست  هر دو شاید خود را مسلمان مینامیدند ولی  میان ماه من تا ماه تابان  تقاوت از زمین تا آسمان است.  این است که صرف تظاهر و اینکه گفته شود من دیندار هستم و تو نیستی و یا جا نماز آبکشی نمی تواند منبع دینداری باشد  به عبارت دیگر عمل و کار مهم است نه گفتار.    روشن است که شیادانی که از دین سو استفاده مادی و با قدرتی میکنند از آن بعنوان یک حربه بسیار برنده سو استفاده های فراوان کرده و میکنند و مردم را به نام دین بجان هم می اندازند.  اینکه عطار بگوید که ماست من شیرین است  معتبر نیست  بلکه خود ماست بایست شیرین باشد و اینکه کسی خود را دیندار بنامد و دیگرانرا بی دین نیز از درجه اعتبار ساقط است مسلم است که انسانانی برای چیره شدن بر مشگلات روز از دین سو استفاده خواهند کرد و کرده اند و میکنند. مهر بی دینی یا با دینی بهرکس زدن توسط دیگران که برای مقاصدی خاص دندان تیز کرده اند عملی مذموم است.   اختلافات بین ادیان الهی هم ساخته دست بشر است و اگر قرار باشد در دنیای دیگر مثلا حضرت عیسی و حضرت محمد در بهشت باشند مسلم است که بین آنان اختلافی وجود نخواهد داشت و با هم با مهربان و عشق زندگی خواهند کرد.   متاسفانه خرافات و تعصب های غیر منطقی دین ها را آلوده کرده اند و مثلا مومنان هر دین دیگران را کافر و خارج از راه مثلا حق میدانند.  در صورتیکه اساس همه ادیان یکی است  ولی متاسفانه مردم تنها نام یک دین را بدک میکشند بدون اینکه اطلاعات جامعی از دین خود داشته باشند که مثلا مقلدان تابع اطاعت یک نفر هستند و چون بشر جایز خطا است اگر او اشتباه کند گروهی هم اشتباه خواهند کرد.  و این هم چیزی شبیه همان روش دیکتاتوری است که اگر دیکتاتور دیوانه شود  دیوانگی هایش بسیار پر هزینه خواهد بود.    مسلمانی که از دین تنها یک اسم را یدک می کشد نه قرآن خوانده و نه تحقیقاتی کرده است با یک تعصب شدید دیگران را کافر و بی دین میخواند در صورتیکه خودش هیچ اطلاعی از دین ندارد.  و متاسفانه گرفتاری از همین جا شروع میشود که میشود اینان را مثل آدمکهایی مورد سو استفاده توسط  کسانی نظیر یزند قرار بگیرند. کسانی که در راس هرم دینی نشسته اند شاید بخواهند برای خود خواهی ها و تمامیت خواهی های خود دیگران را برده وار مورد سو استفاده قرار دهند که نمونه اش همان کشیش هایی هستند که علاوه برا استفاده کلان مادی از مومن ها به کودکان آنان نیز دست درازی فرمودند؟   و یا همان روحانی نمایانی که همه کار زشت را در خلوت انجام میدهند و به دیگرانی که هشیار و با علم هستند گیر میدهند و آنان را تکفیر میکنند تا توسط عوامل نادان خود مورد آزاد و اذیت قرار بگیرند.   اگر حضرت بها الله را به عنوان یک متفکر حتی مورد نگرش قرار دهیم فرمود اند که اگر دین سبب اختلاف و ناراحتی میشود بی دینی بهتر است  منتهی امروز کدام بهایی معتصبی را  سراغ دارید که این اصل را کاملا قبول داشته باشد که دین برای بهتر زیستن و بهتر بودن آمده است نه برای اختلاف کشت و کشتار و ناراحتی.  متاسفانه بهاییان متعصب و مسلمانان متعصب و مسیجیان متعصب راه دوستی و عشق را گم کرده و راه اسمی را برگزیده اند.  مثلا یک بهایی دزد و شیاد باید بیشتر مورد احترام قرار بگیرد یا یک مثلا بی دین خوب والا و عاشق و درستکار  اگر واقعا دین نتواند انسانهایی والا تربیت کند  به کلام همان حضرت بها الله بی دینی بهتر است؟    همین طور یک مسلمان متعصب که دستش به خون عروسان شیراز آلوده است چه فایده ای برای خدا و اجتماع خواهد داشت.    بنام دین انسانهایی را بی خانمان کردن و آواره نمودن و بعد هم تکفیر کردن و منزوی کرده کاری بیهوده است و هیچ کار انسانی نیست.  بگذازید انسانها  آزاد و سالم تصمیم بگیرند و زور چپان کردن دین کاری غیر عادی و بیهوده میباشد.   همه میدانید که ثابت کردن خدا به طریق علمی امکان پذیر نمی باشد همانطوریکه بی دینان از ثابت نکردن آن عاجز شده اند.  این موضوع بما براحتی میگوید که عقل و دانش ما برای درک همه مجهولات ما عاجز است همانطوریکه یک گاو با همه بزرگی نمیتواند در  باره انسان و امکانات او مثلا  سلفون فکر کند ما هم اکنون نمی توانیم در باره عظمت دنیا و کهکشانها و بزرگی و کوچکی بیش از حد گیتی فکر کنیم .  البته ممکن است روزی به آن درجه از دانش برسیم که  رسد آدمی بجایی که بجز خدای نبیند ولی امروز ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.   مثلا اگر صد سال پیش کسی در باره اینترنت و یا همان جام جم نما صحبت میکرد با مسخره مردم روبرو میشد  امروز هم همین طور شاید صد سال و یا دویست سال دیگر بشر بتواند بسیاری از مجهولات کنونی را حل کند مثلا بر تمام بیماری ها غلبه کند و یا فساد و دشمنی را ریشه کن سازد و یا حتی بر مرگ هم پیروز شود.   این است بیایید که همدیگر را دوست بداریم و برای سعادت نوع بشر بکوشیم صرف نظر از دین های آنان   نژاد های ساختگی و ملیت های من در آورده ای.  همه میدانیم که اینها ساخته دست انسانهایی هست که میخواهند دیگران را برده کنند و ابزار و اسلحه و مواد مخدر خود را بفروش برسانند. مگر حضرت مسیح  بیش از شش هزار کلیسا به مردم معرفی کرد؟  یا حضرت محمد اینهمه مذهب آورده بود؟  همانطوریکه کردها برادران ما در بیش از پنج کشور زندگی میکنند در حالیکه تابع حکومتهایی متفاوت هستند ولی در حقیقت همه کرد هستند و باهم فرقی ندارند  این مثال در باره سایر اقوام خاور میانه ای هم صدق میکنند که کشور مارا پاره پاره کرده اند و بین ما اختلاف انداخته اند.  اگر اختلاف خوب است چرا بین ولایات آمریکا این اختلافها وجود ندارد؟   دین ما بایست دین عشق و دین انسانیت باشد که همه ادیان را و همه مکتب های خوب انسانی را در برخواهد گرفت و پیامبر ما همان پیامبر دوستی وعشق است که در مولانا جلال الدین رومی  عطار   ابن سینا  فردوسی  حافظ و سعدی  و بی دل  حلول کرده بود.  و یا در تولستوی  و ویکتور هوگو  و سایر انسان دوستان و فلاسفه عشق نفوذ کرده بود.  یا حضرت موسی که قانون آورد و حضرت زرتشت که گفتار نیک  پندار نیک رفتار نیک را سرلوحه زندگی بشریت کرد و یا حضرت عیسی که عشق و برادری و دوستی را ارمغان آورد و یا حضرت محمد برادری و برابری را هدیه کرد و تاکید بر آموزش زن و مرد مسلمان  حتی اگر دانش در کشور چین باشد و آموزش و طلب علم برهر زن و مرد مسلمان واجب است.  یکی از دین برداشت علمی و دوستی و محبت میکند و دیگری کشت کشتار قتل و غارت  که مثالهایش را در پیش نوشتم.  مثلا مولوی عقیده داشت که خرجهای سفر به مکه بایست خرج دردمندان شود  که  ای بیخبران کجایید کجایید    معشوق در اینجاست بیایید بیایید   معشوق در خانه دیوار به دیوار   تو حیران در بادیه سرگردان چرایی؟  که عاشق سرگردان به از عاقل نشسته.   شاید آنچه ادیان میخواستند همانا دوستی محبت  زندگی را برای هم آسان کردن تعاون  تکامل و پیشرفت بوده است که متاسفانه به دست دین فروشان جبار زمان اصل فدای فرع شده و یک مشت خرافات و جهل و تعصب های بی پایه را پایه های دینهای دستکار شده خود کرده اند.    

     

  • Yari_rabi

    tnx… vaghean harfaye haghi bood… man dirooz too tazahoorat tamame harfaye shoma ra ba cheshme khodam ehsas kardam

  • hGh

    … وقتی میخواهی مالاریا را ازبین ببری، هم باید خود پشه و هم محل زندگانی او را که باتلاق است از بین ببری… (کتاب جامعه شناسی نخبه کشی/علی رضا قلی)
    هر چقدر هم که نظام‌های سیاسی تغییر کنند فایده ندارد
    نمی دونم چرا ماها حافظه‌مون کار نمی‌کنه؟ مگه ما قبلا تجربه‌ی انقلاب نداشتیم؟

  • ماشاء الله حزب الله

    واقعا خیلی احمقید.یه مشت شر و ور و به خرد مردم میدید که چی؟
    بدبختا شماها خودتونم نشناختید چه برسه به خدا و اسلام.سمت خدا بیاید
    البته این حرفارو از رو سوووووووزش میزنید
    واقعیتش اینه که شما با تشکیلات خدا کاری ندارد.شما احمق ها هم این ور میسوزید هم اون ور
    پس
    بسووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووزید