مجاهدین خلق، راهی که شما در پیش گرفته اید، سرابی نافرجام است ۴۶

مجاهدین، از جوانان پر شور و ایثارگر، از دختر و پسر، زن، و مرد را در برگرفته اند. آنان در این ۲۷-۲۰ سال گذشته، از جان و شرف، و خانواده خود مایه گذاشتند تا به هدفی که در پیش روی خود دارند، دست یابند. در این راه خون چه جوانانی که بر زمین ریخته نشد، و پایمال نگردید؟ و چه خانواده هایی که به سوگ و غم فرو نرفتند؟. به راستی، قلم از نوشتن، و زبان از گفتن آن همه ایستادگی، و پایمردی عاجز و درمانده است.

این بخشی از ارتش آزادیبخش آقای رجوی است که چند نکته را می توان به خوبی دید: ۱- این دختران و بانوان گرامی کشورمان، در میان صحرای کنار افتاده ای به نام « شهر اشرف»، اسیر و ویلان هوس های مسعود و مریم رجوی شده اند، و آثار اندوه وپژمردگی در چهره اشان دیده می شود. ۲- چارقد، و روسری کتک خورده اسلامی به زور برسرشان نموده اند. ۳- رنگ سرخ روسری حکایت از کمونیستی آنان، و پیروی از روسیه و چین است. آیا یک درصد آینده ای برای این محکومان زندانی رجوی وجود دارد، تا چه رسد به آزاد کردن ایران؟. شما قضاوت کنید.

این بخشی از ارتش آزادیبخش آقای رجوی است که چند نکته را می توان به خوبی دید: ۱- این دختران و بانوان گرامی کشورمان، در میان صحرای کنار افتاده ای به نام « شهر اشرف»، اسیر و ویلان هوس های مسعود و مریم رجوی شده اند، و آثار اندوه وپژمردگی در چهره اشان دیده می شود. ۲- چارقد، و روسری کتک خورده اسلامی به زور برسرشان نموده اند. ۳- رنگ سرخ روسری حکایت از کمونیستی آنان، و پیروی از روسیه و چین است. آیا یک درصد آینده ای برای این محکومان زندانی رجوی وجود دارد، تا چه رسد به آزاد کردن ایران؟. شما قضاوت کنید.

ولی، شوربختانه، باید اذعان نمود که این جوانان پاکباخته و دلاور، هم راه اشتباهی را در پیش گرفته اند، و هم رهبران خودکامه و سودجویی برای خود برگزیده اند.
آن‌چه موفقیت و نکات مثبتی در مورد مجاهدین می توان برشمرد، به راهی که می روند، و یا رهبرانی که دارند، کمترین بستگی ندارد. بلکه برعکس، این دو گزینش نادرست رهبران فرصت طلب، و روشی نا مناسب و غیر مردمی، آنان را در جای خود کند و میخکوب کرده، و سال هاست که بدون هیچگونه پیشروی، بر جای خود درجا می زنند.

مجاهدین عزیز و گرامی، باید این تارها، و ریسمان های پوسیده خرافات مذهبی که دیگر کمترین بازار خریدی ندارد، از دست و پای خود باز کنند. با بهره گیری از خرد و بینش خود، دست از مشتی عرب متجاوز که سرزمین ما را غارت کردند، و عده ای در خاک کشورمان ماندند، چریدند، و سرانجام جان سپردند، بردارند.
این حنای مذهب و گور پرستی، و مراسم دور از هر خرد و دانشی که از زمان شاه اسماعیل صفوی و با سیاست های کشور گشایی او و بازماندگانش، و سودجویی و تحمیر گرایی دولت انگلیس تا کنون به روش مسخره و چندش آور عزاداری، و مرده پرستی، و ستایش تازیان در ایران متداول گشته، از وجود خود پاک کنند.

ما کمترین مخالفتی با هیچ مرام، مسلک، مذهب و باوری نداریم، ولی با هرگونه تبلیغی که جنبه خرد زدایی و تحمیر مردم ناآگاه و کم دانش داشته باشد، مانند آن چه رژیم ایران با بلند گو، در پشت رسانه ها، و یا از دهان گشاد مفتخوران و سربارهای اجتماع به نام آخوند به خورد مردم داده می شود، و رهبران مجاهدین نیز با بوق و کرنا در رسانه ها و سخن رانی های خود، آن را نشخوار می کنند، می جنگیم، و نمی توانیم بپذیریم که پس از ۱۴۰۰ سال عبودیت و بردگی تازیان به نام اسلام، این ستیزه جویی و استثمار انسان ها در کشورمان همچنان ادامه داشته باشد.

پس از نوشتن این مقاله ناگهان این ویدیو توجه یکی از همکاران ما کرد که دریغمان آمد از آن بهره نگیریم. آقای نوریزاده، در این ویدیو عملکرد گمراه کننده و سیاست نادرست و ضد انسانی مسعود رجوی را به روشنی بیان می کند. ما این گفتار سرتاپا حقیقت را می پذیریم و از شما گرامیان درخواست داریم بدان  توجه، و گوش فرادهید. باسپاس.

رهبران مجاهدین، با دسترنج و اندوخته های فردفرد اعضاء، و دریافت پول فراوان از دولت های بیگانه، در پاریس به خوشی و خوشگذرانی به سر می برند. دستوراتی که می دهند، و حرف هایی که می زنند، با شرایط زمان و مکان و با خواست و روش اندیشیدن ایرانیان برون مرز، بیگانه است.
در شرایطی که چند هزار انسان پاکباخته و جانباز که جوانی خود را پشت سر گذاشته اند، نالان و سرگردان در گوشه ای از خاک عراق اسیر تبلیغات پوچ رهبران، و توهمات واهی خود می باشند.

رهبران مجاهدین، افراد خود را دست بسته در اختیار دولت آمریکا و عراق گذاشتند، و خود با چندهزار کیلومتر مسافت، در پاریس آرام و زیبا، راحت و آسوده، دستی دور بر آتش دارند.
اعضاء مجاهدین که حتی یک تیرکمان در اختیار ندارند تا از خود دفاع کنند، و امروزه، از هرانسان دیگر در روی زمین ضربه پذیرترند، با پوشیدن تنها جامه نظامی که برایشان به جای مانده، در رؤیا و خیال، خود را «ارتش آزادیبخش» می نامند که روزی بتوانند با دست خالی، در سن بالا، بدون رهبری، و یا آموزش نظامی، بر ارتش خون آشام ولی وقیح پیروز شوند، و حکومت ایران را به دست آورند. در حقیقت ارتش آزادیبخش را شیر بی یال و دمی باید دانست که به عنوان تصویر بر دیوار آویزان می شود، وگرنه صلابت و ویژگی شیر را نخواهد داشت.

خیانت به کشور و مردم در یک راه و یک روش نیست، بلکه می تواند همه جانبه و همه جا گیر باشد. آقای رجوی، خودکامه و فردی بدون داشتن کمترین فرهنگ ایرانی، و شرافت انسانی، در سال ۱۹۸۶ به دامن صدام قاتل بیش از ۴۰۰ هزار جوان ایرانی پناه برد تا به کمک او به خلافت ایران برسد و ولی وقیه دیگر گردد. این فرد چندین هزار زن ومرد ساده دل و میهن دوست ما را دربیابانی به نام اشرف در معرض تیررس و خطر تازیان قرار داده ، و خود در پاریس به عیاشی می گذراند، زهی بیشرمی، و بی انصافی!

خیانت به کشور و مردم در یک راه و یک روش نیست، بلکه می تواند همه جانبه و همه جا گیر باشد. آقای رجوی، خودکامه و فردی بدون داشتن کمترین فرهنگ ایرانی، و شرافت انسانی، در سال ۱۹۸۶ به دامن صدام قاتل بیش از ۴۰۰ هزار جوان ایرانی پناه برد تا به کمک او به خلافت ایران برسد و ولی وقیه دیگر گردد. این فرد چندین هزار زن ومرد ساده دل و میهن دوست ما را دربیابانی به نام اشرف در معرض تیررس و خطر تازیان قرار داده ، و خود در پاریس به عیاشی می گذراند، زهی بیشرمی، و بی انصافی!

زمانی که ارتش به اصطلاح «آزادیبخش مجاهدین»، که اندکی از ساز و برگ نظامی برخوردار بود، همه افراد، جوانان پرشور و ورزیده بودند، کمک های پولی و نظامی از صدام، و کمک های مالی از کشورهای دیگر بدانان می شد، در یک عملیات حساب نشده، از روی احساسات و جوانی، بدون داشتن یک رهبر آزموده و سرد و گرم چشیده، به نام « فروغ جاودان»، به مرزهای ایران یورش بردند، و گروه بسیاری از این جوانان نیک سرشت و میهن دوست در خاک و خون غلتیدند، و تنها خاطره آنان وسیله تبلیغ و گمراهی بیشتر از سوی رهبران مجاهدین برای فریب دادن جوانان، و موجب سرکوب بیشتر جوانان از هراندیشه و هر گروه، درون ایران به نام، و به بهانه مجاهدین شد. این روش سرکوبی افراد به نام و عنوان مجاهدین، و بستگانشان، درست، یا نادرست، در سراسر ایران همچنان ادامه دارد.

نکته دیگر این که به دلیل دخالت های نظامی و سیاسی ایران در وضعیت عراق، و ترتیب بمب گذاری ها در آن کشور، گویا دولت عراق و ایران مخفیانه به توافق رسیده اند که ایران کمتر در آشوب و ناامنی عراق دخالت داشته باشد، و دولت عراق به جبران آن، به اذیت و آزار مجاهدین پرداخته، و آنان را از کشور خود بیرون راند. بنابراین، باید در آینده انتظار هرگونه دشمنی و برخوردهای بدتری نسبت به مجاهدین، از دولت عراق داشت.

بی تردید، آقای مسعود و خانم مریم رجوی، کمترین علاقه و دلبستگی به سرنوشت مجاهدین در عراق، و میزان ظلم و ستمی که بدانان می شود، نداشته، و ندارند. وگرنه باشرایط تأسف بار و اندوهگین کنونی که هر روزه سپر بلای تازیانند، بایستی تا کنون افراد خود را از عراق به کشور های اروپایی جا به جا کرده باشند. البته این طبیعی است که آنان هرگز در اندیشه افراد خود نبوده اند، زیرا با رفتن مجاهدین از عراق که به ناچار در چند کشور اروپایی پخش و تقسیم می شدند، برای همیشه، ارتش مسخره «آزادی بخش» که عملاً به یک دکور و نمایشنامه بیشتر می ماند، تا یک ارتش آماده به رزم، از میان رفته، و مسعود خان و رئیس جمهور انتصابی اش، به جای آن که دست در جیب افراد خود داشته باشند، از ولایت وقیحی که برای خود در خواب دیده اند، به دو کارگر روزمرد در پاریس نزول نموده، و ناچارند از بامداد هر روز در متروی پاریس آغاز به کار کنند.

  • بابک

    کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل پرونده افراد را به صورت فرد (و نه به صورت گروهی و به عنوان ۳۰۰۰ عضو یک سازمان به صورت جمعی) بررسی می کند و نظر می دهد. بسیاری از کسانی که از کمپ مجاهدین گریخته اند با تماس یا دفتر سازمان ملل این پرونده را تشکیل داده اند.
    ظبیعی است که کشورهای اروپایی و آمریکایی هم حاضر نیستند این گروه را به صورت جمعی و به این شرط که در آن کشورها کمپ اشرف دیگری ایجاد کنند بپذیرند
    رهبری سازمان با ایجاد حصار و عدم امکان تماس آزاد با محیط خارج از کمپ برای افرادش و فشار و تحمیق شبانه روزی آن ها مسوول همه این فجایع است

  • بابک

    کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل پرونده افراد را به صورت فرد (و نه به صورت گروهی و به عنوان ۳۰۰۰ عضو یک سازمان به صورت جمعی) بررسی می کند و نظر می دهد. بسیاری از کسانی که از کمپ مجاهدین گریخته اند با تماس یا دفتر سازمان ملل این پرونده را تشکیل داده اند.
    ظبیعی است که کشورهای اروپایی و آمریکایی هم حاضر نیستند این گروه را به صورت جمعی و به این شرط که در آن کشورها کمپ اشرف دیگری ایجاد کنند بپذیرند
    رهبری سازمان با ایجاد حصار و عدم امکان تماس آزاد با محیط خارج از کمپ برای افرادش و فشار و تحمیق شبانه روزی آن ها مسوول همه این فجایع است

  • ایرانی عاشق ایران

    محال اندیشان
    میلاد مختوم

    میلاد مختوم

    سازمان مجاهدین خلق ایران در تمام طول حیات مبارزاتی خود بارها ثابت کرده است که از استعداد و توانی شگفت برای رویارویی و برخورد با شرایط سخت و پیچیده ای که در مسیر رخدادهای ناسازگار بر سازمان تحمیل می شوند، برخوردار است. توانی که سازمان را قادر می سازد حتی در دشوارترین شرایط و البته با پرداخت هزینه های لازم سیر تحولات پیرامونی را طوری بچرخاند که نه تنها خطرات و تهدیدات را از سر بگذراند، بلکه فرصت ها و امکانات تازه ای هم از دل همان شرایط تحمیلی در جهت تداوم مبارزه بیافریند. در طی این سال ها سازمان توانسته است در سایه همین انعطاف پذیری و قدرت تطبیق بارها همچون ققنوس از میان خاکستر برخیزد، بدون اینکه حتی لحظه ای چشم از هدف مبارزه، یعنی سرنگونی رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی و استقرار آزادی و دموکراسی در ایران، بردارد. شیوه تهاجمی برخورد سازمان با شرایط خطیر تحمیلی در مقاطع مختلف تاریخی و توان بالای سازمان در گذر از سرفصل ها و عبور از فازهای گوناگون مبارزاتی باعث شده است که در چندین مورد پذیرش ضرورت های نامطلوب و بسیار دشوار و بر عهده گرفتن مسئولیت تداوم مبارزه با قبول تمامی ریسک های آن توسط مسئولین سازمان از طرف برخی ناظران نه چندان بی طرف به عنوان انتخابی ماجراجویانه، ناسنجیده و اجتناب پذیر ارزیابی شود. اشاره کوتاه به دو نمونه از این سرفصل ها به روشن شدن موضوع کمک خواهد کرد.

    نمونه اول گذر سازمان از فاز سیاسی به فاز نبرد مسلحانه پس از نزدیک به دو سال و نیم مبارزه سیاسی مسالمت آمیز و پرهیز از هر گونه درگیری با نیروهای سرکوبگر رژیم در سی خرداد ۱۳۶۰ گامی بود که از طرف رژیم آخوندی به سازمان مجاهدین خلق ایران تحمیل شد. در واقع پس از اینکه تظاهرات مسالمت آمیز مردم در سی خرداد ۱۳۶۰ توسط رژیم آخوندی به گلوله بسته شد و حق حیات مجاهدین بر اساس فتوای خمینی دجال نفی گردید، دیگر راهی به جز مقاومت انقلابی و نبرد مسلحانه برای دفاع از حقوق مسلم مردم باقی نمانده بود و از آنجا که تن دادن به تسلیم و تعطیل مبارزه هرگز نزد مسئولین مجاهدین به عنوان یک گزینه مطرح نبوده است، شروع مبارزه مسلحانه بر علیه رژیم قرون وسطایی جمهوری اسلامی نه یک انتخاب بلکه پذیرش ضرورتی هر چند ناخوشایند اما حیاتی بود. همین پذیرش مسئولیت تداوم مبارزه و روشن نگهداشتن شعله های مقاومت و پرداخت تمامی هزینه های آن تا کنون، همچنان از طرف سردمداران نظام ولایت فقیه و وابستگان و مزدوران رنگ وا رنگ آشکار و پنهان آن به عنوان گناه نابخشودنی سازمان مجاهدین خلق عنوان می شود. بویژه در یکی دو ماه اخیر که پس از سال ها تلاش های دیپلماتیک و پی گیری های قضایی موضوع خارج ساختن نام سازمان مجاهدین خلق ایران از لیست سیاه وزارت خارجه امریکا وارد مرحله حساسی شده است، مزدورانی از قماش کدیورها و گنجی ها پرده ها را کنار زده و با بی شرمی و وقاحتی خمینی وار جنبش مقاومت مردم ایران و نبرد مسلحانه انقلابی فرزندان خلق را تروریسم می نامند و در تمامی روضه خوانی های خود به هر بهانه ای گریزی هم به آنچه در مخیله کثیف ضد مردمی شان عملیات تروریستی سازمان مجاهدین نام گرفته است، می زنند و برای مقابله با گروهکی که تاکنون چندین بار فاتحه اش را هم خوانده اند، عاجزانه دست به دامان شیطان بزرگ می شوند و با نامه نوشتن به وزیر خارجه امریکا لاشه امام دجال شان را در گور می لرزانند.

    نمونه دوم انتقال نیروهای سازمان در خرداد ماه سال ۱۳۶۵ به عراق است. در شرایطی که دولت فرانسه با تن دادن به تهدیدات ملایان مسئولین سازمان و به طور مشخص آقای مسعود رجوی را برای تعطیل کردن مبارزه و پایان دادن به فعالیت های سیاسی در فرانسه تحت فشار قرار داده بود و سایر کشورهای اروپایی هم به خاطر ترس از عملیات تروریستی و گروگانگیری های رژیم خمینی از پذیرش نیروهای مجاهدین خودداری می کردند، مسئولین مجاهدین با پذیرش حداکثر ریسک و با آگاهی کامل از پیامدهای و خطرات چنین اقدامی که در واقع با راه رفتن روی لبه تیغ قابل مقایسه است، برای خنثی کردن فشارها و تداوم مبارزه تصمیم به رفتن به عراق گرفتند، زیرا این بار هم تن دادن به تسلیم و تعطیل مبارزه نزد مسئولین مجاهدین به عنوان یک گزینه مطرح نبود. به دنبال این اقدام جسورانه بود که یک بار دیگر عدو سبب خیر شد و محال اندیشی مجاهدین افق تازه ای از امکانات برای گسترش مبارزه در اختیار آنها قرار داد و امکان تشکیل ارتش آزادیبخش در خاک عراق فراهم گردید، چیزی که سال های متمادی خواب را از چشم سران رژیم آخوندی ربود و همچنان هم یکی از نگرانی های عمده آنان است.

    همین دو نمونه به خوبی نشان می دهند که برای مسئولین مجاهدین خلق ایران در سرفصل های مختلف و حتی در خطیر ترین شرایط هم امر تداوم مبارزه اولیت داشته و عامل عمده تعیین سیاست های مبارزاتی آنها بوده است. بدون شک در شرایط دشوار کنونی هم مجاهدین خلق ایران به اصول خویش پایبند خواهند ماند و بهترین تصمیم را برای تضمین تداوم مبارزه خواهند گرفت. محال اندیشان بر خلاف مآل اندیشان که در شرایط دشوار و پر خطر هدف را فراموش کرده و از رفتن باز می مانند، هرگز چشم از هدف برنمی دارند، بلکه با تحلیل شرایط و بازنگری راه های رفته در راه های تازه ای به سوی هدف گام بر می دارند.

    میلاد مختوم

    ۲۲ آوریل ۲۰۱۱

    “یادداشت های روز”، ویژه سایت دیدگاه نوشته می شوند. در صورت تمایل به باز تکثیر متن، لطفاً منبع را “یادداشت های روز سایت دیدگاه” قید کنید.

    منبع: سایت دیدگاه

  • ایرانی عاشق ایران

    محال اندیشان
    میلاد مختوم

    میلاد مختوم

    سازمان مجاهدین خلق ایران در تمام طول حیات مبارزاتی خود بارها ثابت کرده است که از استعداد و توانی شگفت برای رویارویی و برخورد با شرایط سخت و پیچیده ای که در مسیر رخدادهای ناسازگار بر سازمان تحمیل می شوند، برخوردار است. توانی که سازمان را قادر می سازد حتی در دشوارترین شرایط و البته با پرداخت هزینه های لازم سیر تحولات پیرامونی را طوری بچرخاند که نه تنها خطرات و تهدیدات را از سر بگذراند، بلکه فرصت ها و امکانات تازه ای هم از دل همان شرایط تحمیلی در جهت تداوم مبارزه بیافریند. در طی این سال ها سازمان توانسته است در سایه همین انعطاف پذیری و قدرت تطبیق بارها همچون ققنوس از میان خاکستر برخیزد، بدون اینکه حتی لحظه ای چشم از هدف مبارزه، یعنی سرنگونی رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی و استقرار آزادی و دموکراسی در ایران، بردارد. شیوه تهاجمی برخورد سازمان با شرایط خطیر تحمیلی در مقاطع مختلف تاریخی و توان بالای سازمان در گذر از سرفصل ها و عبور از فازهای گوناگون مبارزاتی باعث شده است که در چندین مورد پذیرش ضرورت های نامطلوب و بسیار دشوار و بر عهده گرفتن مسئولیت تداوم مبارزه با قبول تمامی ریسک های آن توسط مسئولین سازمان از طرف برخی ناظران نه چندان بی طرف به عنوان انتخابی ماجراجویانه، ناسنجیده و اجتناب پذیر ارزیابی شود. اشاره کوتاه به دو نمونه از این سرفصل ها به روشن شدن موضوع کمک خواهد کرد.

    نمونه اول گذر سازمان از فاز سیاسی به فاز نبرد مسلحانه پس از نزدیک به دو سال و نیم مبارزه سیاسی مسالمت آمیز و پرهیز از هر گونه درگیری با نیروهای سرکوبگر رژیم در سی خرداد ۱۳۶۰ گامی بود که از طرف رژیم آخوندی به سازمان مجاهدین خلق ایران تحمیل شد. در واقع پس از اینکه تظاهرات مسالمت آمیز مردم در سی خرداد ۱۳۶۰ توسط رژیم آخوندی به گلوله بسته شد و حق حیات مجاهدین بر اساس فتوای خمینی دجال نفی گردید، دیگر راهی به جز مقاومت انقلابی و نبرد مسلحانه برای دفاع از حقوق مسلم مردم باقی نمانده بود و از آنجا که تن دادن به تسلیم و تعطیل مبارزه هرگز نزد مسئولین مجاهدین به عنوان یک گزینه مطرح نبوده است، شروع مبارزه مسلحانه بر علیه رژیم قرون وسطایی جمهوری اسلامی نه یک انتخاب بلکه پذیرش ضرورتی هر چند ناخوشایند اما حیاتی بود. همین پذیرش مسئولیت تداوم مبارزه و روشن نگهداشتن شعله های مقاومت و پرداخت تمامی هزینه های آن تا کنون، همچنان از طرف سردمداران نظام ولایت فقیه و وابستگان و مزدوران رنگ وا رنگ آشکار و پنهان آن به عنوان گناه نابخشودنی سازمان مجاهدین خلق عنوان می شود. بویژه در یکی دو ماه اخیر که پس از سال ها تلاش های دیپلماتیک و پی گیری های قضایی موضوع خارج ساختن نام سازمان مجاهدین خلق ایران از لیست سیاه وزارت خارجه امریکا وارد مرحله حساسی شده است، مزدورانی از قماش کدیورها و گنجی ها پرده ها را کنار زده و با بی شرمی و وقاحتی خمینی وار جنبش مقاومت مردم ایران و نبرد مسلحانه انقلابی فرزندان خلق را تروریسم می نامند و در تمامی روضه خوانی های خود به هر بهانه ای گریزی هم به آنچه در مخیله کثیف ضد مردمی شان عملیات تروریستی سازمان مجاهدین نام گرفته است، می زنند و برای مقابله با گروهکی که تاکنون چندین بار فاتحه اش را هم خوانده اند، عاجزانه دست به دامان شیطان بزرگ می شوند و با نامه نوشتن به وزیر خارجه امریکا لاشه امام دجال شان را در گور می لرزانند.

    نمونه دوم انتقال نیروهای سازمان در خرداد ماه سال ۱۳۶۵ به عراق است. در شرایطی که دولت فرانسه با تن دادن به تهدیدات ملایان مسئولین سازمان و به طور مشخص آقای مسعود رجوی را برای تعطیل کردن مبارزه و پایان دادن به فعالیت های سیاسی در فرانسه تحت فشار قرار داده بود و سایر کشورهای اروپایی هم به خاطر ترس از عملیات تروریستی و گروگانگیری های رژیم خمینی از پذیرش نیروهای مجاهدین خودداری می کردند، مسئولین مجاهدین با پذیرش حداکثر ریسک و با آگاهی کامل از پیامدهای و خطرات چنین اقدامی که در واقع با راه رفتن روی لبه تیغ قابل مقایسه است، برای خنثی کردن فشارها و تداوم مبارزه تصمیم به رفتن به عراق گرفتند، زیرا این بار هم تن دادن به تسلیم و تعطیل مبارزه نزد مسئولین مجاهدین به عنوان یک گزینه مطرح نبود. به دنبال این اقدام جسورانه بود که یک بار دیگر عدو سبب خیر شد و محال اندیشی مجاهدین افق تازه ای از امکانات برای گسترش مبارزه در اختیار آنها قرار داد و امکان تشکیل ارتش آزادیبخش در خاک عراق فراهم گردید، چیزی که سال های متمادی خواب را از چشم سران رژیم آخوندی ربود و همچنان هم یکی از نگرانی های عمده آنان است.

    همین دو نمونه به خوبی نشان می دهند که برای مسئولین مجاهدین خلق ایران در سرفصل های مختلف و حتی در خطیر ترین شرایط هم امر تداوم مبارزه اولیت داشته و عامل عمده تعیین سیاست های مبارزاتی آنها بوده است. بدون شک در شرایط دشوار کنونی هم مجاهدین خلق ایران به اصول خویش پایبند خواهند ماند و بهترین تصمیم را برای تضمین تداوم مبارزه خواهند گرفت. محال اندیشان بر خلاف مآل اندیشان که در شرایط دشوار و پر خطر هدف را فراموش کرده و از رفتن باز می مانند، هرگز چشم از هدف برنمی دارند، بلکه با تحلیل شرایط و بازنگری راه های رفته در راه های تازه ای به سوی هدف گام بر می دارند.

    میلاد مختوم

    ۲۲ آوریل ۲۰۱۱

    “یادداشت های روز”، ویژه سایت دیدگاه نوشته می شوند. در صورت تمایل به باز تکثیر متن، لطفاً منبع را “یادداشت های روز سایت دیدگاه” قید کنید.

    منبع: سایت دیدگاه

  • ایرانی عاشق ایران

    اما در مورد فرد ادعایی شما که به دیگران توصیه میکنید که حتما ویدئویش را ببینند و عملکرد و سیاستهای نادرست مجاهدین را بفهمند و …… من میخواهیم با اجازه شما به دیگران پیشنهاد کنم که حتما فرصتی است نظری به افاضات اقای نوریزاده در تعریف و تمجید از خامنه ای جلاد و یا از دریافت پولهای طیب سعید امامی بنا به گفته روح الله حسینیان دژخیم و یا اینکه فیلم گرفته شده مخفی از ایشان در اینترنت که با فردی در حال ……. میباشند و همین امر باعث شد که بین ایشان و اقای میبدی مشکل ایجاد شود و ……. واقعا جای تاسف است که بعد از اینهمه سالها باز هم بایستی ملاک ما گفته های عوامل اطلاعاتی و دون مایه های استعمار و …… شود اما یک چیز برای ما روشن و واقعی است و ان ازادی و رهایی مردم از حکومت جهل و خرافات و گواه ان نیز این خونهای پاک فرزندان میهن چه در ایران و چه در شهر شرف و ……. بنابراین باید بگوییم و تکرار هم کنیم که
    مجاهدین در خون غلطیدند اما بر زمین نیفتادند،فرقشان را شکافتد اما سرشان را نتوانستند خم کنند،دستانشان را شکستند اما نتوانستند در بندشان کنند،کتف هایشان را سوراخ کردند اما نتوانستند انها را از کشیدن بار رهایی خلق باز دارند،به سر و صورتشان با تبر و تیر نشانه رفتند اما نتوانستند لبخند پیروزی و فریاد هیهات من الذله را ازان برچینند
    زلف اشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
    پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
    و در پایان این را برای ان عده از کسانی که فکر میکنند مجاهدین دست از مبارزه برمیدارند و بقول نوریزاده که خیلی دلش بابت ازدواج نکردن مجاهدین و یا بچه دار نشدن انها سوخته ،اضافه کنم که
    گربه بیند دنبه اندر خواب خویش
    ….و شتر در خواب بیند پنبه دانه

    • هم میهن گرامی، با درود به شما، کسی از اعضاء و افراد مجاهدین ایراد و انتقادی ندارد. آنان انسان های بزرگ، و جانباز میهن دوستی اند که بیشتر مردم آن را قبول دارند، ولی آنان بازیچه دست خودکامگی، و جاه طلبی مسعود و مریم رجوی شده اند، گفتار شما در این جا تکراری، و مورد قبول ما نیست. اگر مقاله را خواندید، و جایی ازآن ایرادی دیدید، آن بخش را با دلیل و برهان خود بیان کنید، تا ما سخنرانی های خودکامه مسعود را در جلو شما قرار دهیم.ضمناً ما به گذشته آقای نوریزاده کار نداریم. امروزه بیشتر آن چه می گوید به نفع مردم ایران است. همان گونه که ما بارها گفته ایم، گروه ما؛ طرفدار آواز است، نه آوازه خوان. شما نوار ایشان را گوش دهید، هرکجا غلط است، زنگ بزنید و به ایشان بگویید. ما که اشتباهی در آن ندیدیم. باسپاس از توجه شما، سهراب ارژنگ

    • Jalal_356

      کاش کمی هم خودتان را در جایگاه ملت ایران میگذاشتید و دیگه اینقدر دروغ های تکراری را تحویل مردم نمیدادید و حداقل این را میدانستید که این دروغها دیگر نخ نما شده.در طول تاریخ هیچ گروهی خیانتهای این فرقه را به این آب وخاک نکرده اند.شما از جنگ مقدس جهت ملت در سال ۶۰ صحبت کردید آیا درباره اوج حملات عراق هم در سال ۶۰ صحبت کرده اید؟و اما سال ۶۵ آیا صدام نمیخواست ایرانیها را با ایرانیها درگیر کند و شما عروسک شب بازی اونها نبودید؟آیا شما معنای خیانت به کشور و ملت را چگونه تفسیر میکنید؟آیا متحد شدن با دشمن این خاک که یک بیگانه هم هست میهن دوستیست؟آیا جاسوسی کردن برای صدام غیرت به خاک است؟آیا از خود سوال نمیکنید که ۷۰ میلیون ملت شما را به چه چشمی نگاه میکند؟آیا کسانی که در زندان اشرف هستند اجازه بیرون آمدن از آنجا را دارند؟

  • ایرانی عاشق ایران

    اما در مورد فرد ادعایی شما که به دیگران توصیه میکنید که حتما ویدئویش را ببینند و عملکرد و سیاستهای نادرست مجاهدین را بفهمند و …… من میخواهیم با اجازه شما به دیگران پیشنهاد کنم که حتما فرصتی است نظری به افاضات اقای نوریزاده در تعریف و تمجید از خامنه ای جلاد و یا از دریافت پولهای طیب سعید امامی بنا به گفته روح الله حسینیان دژخیم و یا اینکه فیلم گرفته شده مخفی از ایشان در اینترنت که با فردی در حال ……. میباشند و همین امر باعث شد که بین ایشان و اقای میبدی مشکل ایجاد شود و ……. واقعا جای تاسف است که بعد از اینهمه سالها باز هم بایستی ملاک ما گفته های عوامل اطلاعاتی و دون مایه های استعمار و …… شود اما یک چیز برای ما روشن و واقعی است و ان ازادی و رهایی مردم از حکومت جهل و خرافات و گواه ان نیز این خونهای پاک فرزندان میهن چه در ایران و چه در شهر شرف و ……. بنابراین باید بگوییم و تکرار هم کنیم که
    مجاهدین در خون غلطیدند اما بر زمین نیفتادند،فرقشان را شکافتد اما سرشان را نتوانستند خم کنند،دستانشان را شکستند اما نتوانستند در بندشان کنند،کتف هایشان را سوراخ کردند اما نتوانستند انها را از کشیدن بار رهایی خلق باز دارند،به سر و صورتشان با تبر و تیر نشانه رفتند اما نتوانستند لبخند پیروزی و فریاد هیهات من الذله را ازان برچینند
    زلف اشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
    پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
    و در پایان این را برای ان عده از کسانی که فکر میکنند مجاهدین دست از مبارزه برمیدارند و بقول نوریزاده که خیلی دلش بابت ازدواج نکردن مجاهدین و یا بچه دار نشدن انها سوخته ،اضافه کنم که
    گربه بیند دنبه اندر خواب خویش
    ….و شتر در خواب بیند پنبه دانه

  • ایرانی عاشق ایران

    http://www.youtube.com/watch?v=SmFbLHvw-BY
    و این اهنگ زیبا ذر رسای خواهران شهیدم برای انانی که هنوزبه ایران عشق میورزند

  • ایرانی عاشق ایران

    http://www.youtube.com/watch?v=SmFbLHvw-BY
    و این اهنگ زیبا ذر رسای خواهران شهیدم برای انانی که هنوزبه ایران عشق میورزند

  • Shir

    حُرّ امام خمینی پهلوان بی مزار شهید شاهرخ ضرغام

    روی سینه اش خالکوبی کرده بود:

    فدایت شوم خمینی

    http://salehat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=146&catid=54

    • خمینی جنایتاکری بود که نامش در کنار هیتلر، صدام، موسولینی، استالین،چنگیز، تیمور، ،و راسپوتین در تاریخ جهان و ایران ثبت خواهد شد. کسانی که ندانسته و نا آگانه و با خردباختگی در راه خمینی کشته شدند، ممکن است انسان های پاک و درستی بودند، ولی بدبختانه خون خود را به هدر دادند. اگر بهشت و جهنمی باشد، بی تردید خمینی یکی از صدر نشنینان جهنم خواهد بود. و اما، شما، اگر از فرصت طلبان و مزدوران و مزد گیران ملاهای دزد نباشید، بدبختانه شما نیز جزء خسارت دیدگان و گمراهان این آخوند هایید. بهتر است دیگر وارد سایت ما نشوید و از خمینی جلاد حمایت نکنید.

      • Parih

        man ba shoma movafegh hastam har kasinka janash ra dai khomini mekonah as on adamhi nadan va kale khari hast ka liyaghat hamin khariat ro ham dareh, hamin ahmagh ha bodan ka ba jan feshani bari khomin jalad mamlekato be ghan keshidan hal hala ha bayd bekhoran ba in verani ka bari iran bevojod avaran, in ha khod forrokhteh hai hastan ha bari loghme nani khod va khanevdeh ro ham fadi jalad mekonand, khodvan in ahmagh haro sar aghel beyareh,

  • Shir

    حُرّ امام خمینی پهلوان بی مزار شهید شاهرخ ضرغام

    روی سینه اش خالکوبی کرده بود:

    فدایت شوم خمینی

    http://salehat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=146&catid=54

    • خمینی جنایتاکری بود که نامش در کنار هیتلر، صدام، موسولینی، استالین،چنگیز، تیمور، ،و راسپوتین در تاریخ جهان و ایران ثبت خواهد شد. کسانی که ندانسته و نا آگانه و با خردباختگی در راه خمینی کشته شدند، ممکن است انسان های پاک و درستی بودند، ولی بدبختانه خون خود را به هدر دادند. اگر بهشت و جهنمی باشد، بی تردید خمینی یکی از صدر نشنینان جهنم خواهد بود. و اما، شما، اگر از فرصت طلبان و مزدوران و مزد گیران ملاهای دزد نباشید، بدبختانه شما نیز جزء خسارت دیدگان و گمراهان این آخوند هایید. بهتر است دیگر وارد سایت ما نشوید و از خمینی جلاد حمایت نکنید.

  • Shir

    حُرّ امام خمینی پهلوان بی مزار شهید شاهرخ ضرغام

    روی سینه اش خالکوبی کرده بود:

    فدایت شوم خمینی

    http://salehat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=146&catid=54

    • خمینی جنایتاکری بود که نامش در کنار هیتلر، صدام، موسولینی، استالین،چنگیز، تیمور، ،و راسپوتین در تاریخ جهان و ایران ثبت خواهد شد. کسانی که ندانسته و نا آگانه و با خردباختگی در راه خمینی کشته شدند، ممکن است انسان های پاک و درستی بودند، ولی بدبختانه خون خود را به هدر دادند. اگر بهشت و جهنمی باشد، بی تردید خمینی یکی از صدر نشنینان جهنم خواهد بود. و اما، شما، اگر از فرصت طلبان و مزدوران و مزد گیران ملاهای دزد نباشید، بدبختانه شما نیز جزء خسارت دیدگان و گمراهان این آخوند هایید. بهتر است دیگر وارد سایت ما نشوید و از خمینی جلاد حمایت نکنید.

  • Shir

    حُرّ امام خمینی پهلوان بی مزار شهید شاهرخ ضرغام

    روی سینه اش خالکوبی کرده بود:

    فدایت شوم خمینی

    http://salehat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=146&catid=54

    • خمینی جنایتاکری بود که نامش در کنار هیتلر، صدام، موسولینی، استالین،چنگیز، تیمور، ،و راسپوتین در تاریخ جهان و ایران ثبت خواهد شد. کسانی که ندانسته و نا آگانه و با خردباختگی در راه خمینی کشته شدند، ممکن است انسان های پاک و درستی بودند، ولی بدبختانه خون خود را به هدر دادند. اگر بهشت و جهنمی باشد، بی تردید خمینی یکی از صدر نشنینان جهنم خواهد بود. و اما، شما، اگر از فرصت طلبان و مزدوران و مزد گیران ملاهای دزد نباشید، بدبختانه شما نیز جزء خسارت دیدگان و گمراهان این آخوند هایید. بهتر است دیگر وارد سایت ما نشوید و از خمینی جلاد حمایت نکنید.

  • مشګل تفرقه که متاسفانه در خاورمیانه بیداد میکند خودتان دارید می شنوید که سرهنګ قذافی با بهترین سلاحهای رزمی ساخت اروپا و یا آمریکا روسیه به جنګ ملت غیر نظامی خود با ارتش تربیت شده اش رفته است و یا به عبارتی بردار و فرزندان همان ملت را بالباس نظامی به جنګ مادران خواهران و خانواده های خود با شست شوی مغزی یا با دادن پول میفرستد و تمامی کشورخودش را بخاک خون میکشد برای اینکه آنرا متعلق بخودش میداند ملک شخصی خودش و بچه هایش است وکسی دیګر نبایست هیچ ادعایی به آن کشور و منابعش داشته باشد او قهرمان ملی است و مردم خودش را از چنګال استعمار و استحمار بین المللی نجات داده است . بطوریکه مردم مستاصل کشورش برای در امان بودن از دیوانګی های او مجبور شدند به همان کشورهایی که او میګوید استعمار ګر بودند پناه ببرند؟ با اینکه ملتهای خاورمیانه هم مخلوطی از نژادهای هنداورپایی هستند و عرب عجم و ترک فارس و… در هم تنیده شده اند باز کسانی هستند که متاسفانه به نام زبان و یا فرهنګ و یا نژاد و یا مذهب قربانی میشوند به امید روزی که این مشګلات حل شود وهمه ما در نهایت دوستی و مهربانی با احترام بهم به زبانهای هم و به مذهب ها و باورهای هم برادر وار با هم زیست کنیم و با عفو و بخشش خطاهای ګذشته را فراموش کنیم .

    منظور من ذکر مصیبت نیست بلکه ریشه کن کردن تعصبات جهل خرافات و تمامیت خواهی هاست و حرص آز بی انصافی ها؟ دوست ترک زبان من ګلایه از زبان فارسی داشت که متاسفانه این ګلایه را میتوان از بسیاری کسان دیګر هم کرد. دوست ترک زبان یا آذری زبان هنګامیکه من یک دانشجو در استامبول ترکیه بودم روزی یک پسر ترک بمن توهین میکرد که شما عجم ها کثیف هستید و دختران خود را می فروشید و عقب افتاده و بدبخت هستید در کشورتان عجمستان دانشګاه ندارید و برای دانش به کشور ما ترکیه به دریوزګی میآیید بعد تعداد آنان زیاد شد و سخت مشغول عقده ګشایی و توهین به مثلا عجم ها بودند که چند پسر آذری جلو آمدند و با دفاع از من و کشورمان پرداختند بعد هم بمن ګفتند که از این رفتار ترکهای بی نهایت شرمنده هستند یکی از آنها اضافه کرد این ها ترک خر هستند نه ما آذریها. خوب این نفرت و این تفرقه کار کی میتواند باشد؟ یادم میآمد که هنګامیکه که بقول شما کودک بودم و بمدرسه میرفتم بچه ها دنبالم میکردند و سګ بابی میګفتند و به طرف من سنګ پرتاب میکردند و شعرهایی میخواندند عباس افندی تو نش ګردیم ګوچه فرنګی یا ری م به تابوت بلور و دست بګیر دستم بګیر ای عباس وقتی به خانه میرسیدم پدرم میګفت که باز که دعوا کردی خون مالین شدی برو خودت رابشور وضو بګیر نمازت را به کمرت بزن تا قضا نشده است ؟ هنګامیکه به پدرم به اشتباه الله ابهی ګفتم چون معنی آنرا نمی دانستم پدرم به ګونه من که یک پسر بچه شاید چهار ساله بودم یک سیلی زد خوب او هم میخواست مرا از آتش جهنم نجات دهد تا به دام فرقه ضاله به نظر خودش نیفتم حالا چرا فرقه ضاله ؟

    خوب می بینی که متاسفانه ما قربانی های دین مذهب ملیت هستیم ولی ما نبایست همه را مورد عتاب قرار دهیم تفرقه چیزی است که استعمار واستحمار بین المللی میخواهد همین امروز یک خانم سیاه پوست که میګفت دو فوق لیسانس دارد بیکار است زیرا برای خاطر سیاه بودن به او کار نمی دهند در مثلا متن تمدن دنیا آمریکا؟ مشګل از ترک بودن و یا فارس بودن نیست مشګل از غرور و از تمامیت خواهی های ماست که دیګران را قبول نداریم و تنها خودمان را معیار کرده ایم که از همه بهتریم و با کلیت دادن به مشګلات یک ګروه را محکوم میکنیم میدانید که سود شرکتهای یا کارتل های مواد مخدر از سود مواد نفتی بیشتر است و میدانید که سود شرکتها تهیه کننده اسلحه و مهمات جنګی از سود تمای شرکتهای دیګر جمعا بیشتر است سرمایه های عظیمی که از نفرت و مواد مخدر و مواد منفجره بدست میآید رقم های نجومی هستند من یک دوست صمیمی داشت که ترک بود هنګامیکه که با تمامی قوا به کمک او رفتم و هرآنچه که توانستم برایش کردم میدانی در باره من چه کرد مرا بخاک سیاه نشاند خوب آیا این دلیل می شود که به ترکها بدبین باشیم؟

    حتی در همین آمریکا هم که مثلا مهد تمدن صنعتی است به اقلیتها برخوردهای ناجوری میشود مثلا خاورمیانه ها را تروریست وشتر سوار میدانند و یا تا بتوانند به آزار مردم دنیای سوم تا آڼجا که از لحاظ قانونی در خطر نباشند ادامه میدهند؟ مشګل این است که تنها بایست انسان وانسانیت مورد توجه باشد و ریشه تبعیضات زبانی مذهبی و ملی و یا نژادی بایست کنده شود مګر رفتار ترکان عثمانی ویا ترکیه کنونی با کردها بهتر شده است؟ آنانکه ندانسته و نخوانده مثلا دین بابی و بهایی را وابسته به انګلستان و یا روسیه و هر آمریکا و هر سه آنان میدانند و آنان را فرقه ضاله میخوانند چه ؟ آیا این کلام که هنګامیکه دین مایه نفرت و تفرقه شود بی دینی بهتر است یک حرف بد است که حتی همه خود بهاییان هم به آن عمل نمیکنند؟ آیا این جمله ها که سراپرده یګانګی عالم بلند شد بچشم بیګانګی بهم ننګرید که هم بار یک دارید و برګهای یک شاخسار و ګلبرګهای یک ګلبن حرفی ضاله است و یا ای دوست در روضه قلب جز ګل عشق مکار؟ آیا همه بهاییان به این کلامهای خردمندانه عمل میکنند؟ که دیګران متعصب آنرا کلامهای ضاله میدانند؟

    ما همه مال یک کشور و یک ملت بزرګ هستیم و بایست به هم دوست باشیم و با هم مهربان تا باریچه قدرتهای بزرګ نشویم اینکه داشتن زبان دومی بخصوص اګر در بزرګی یاد ګرفته شود بسیار مشګل است حرفی نیست ولی همانطوریکه ګفتم مشګل ما خود خواهی تمامیت خواهی و تعصب و جهل است و باید اینها همه ریشه کن شود اکنون شاید تمامی دنیا کم بیش درګیر این تعصبات و این خریت ها هستند که دین ملیت و نژاد وزبان را بجای وسیله دوستی حربه ای برای غارت و آزار کرده اند کسانی را می شناسم که هم به عنوان بهایی در ایران غارت توسط مسلمانان شدند و هم به عنوان مسلمان ناراحت توسط بهاییان در ایران و درخارج از ایران غارت شدند پس این یک بهانه ای است برای کسب منافع بیشتر و آزار و اذیت دیګران وګرنه که دین بهاییت همه را بخوبی و درستګاری دعوت کرده است و اینکه نباید نفرت از کسی داشته باشند و این آموزه دین ایشان است مثل مسحیت که ګفت همدیګر را دوست بدارید و باهم مهربان باشید و غیره؟ بن بتون ترک لر سویورم و اونلر بیزیم آرکاداش دی یاشاسین بوتون ترک آکارداش لریمیز مونږ تول صلح غوارو بنی آدم اعضای یکدیګرند که در آفریینش زیک ګوهرند زنده باد دوستی بین تمامی مردم خاورمیانه شمال آفریقا و آسیای مرکزی و تمامی دنیا

  • مشګل تفرقه که متاسفانه در خاورمیانه بیداد میکند خودتان دارید می شنوید که سرهنګ قذافی با بهترین سلاحهای رزمی ساخت اروپا و یا آمریکا روسیه به جنګ ملت غیر نظامی خود با ارتش تربیت شده اش رفته است و یا به عبارتی بردار و فرزندان همان ملت را بالباس نظامی به جنګ مادران خواهران و خانواده های خود با شست شوی مغزی یا با دادن پول میفرستد و تمامی کشورخودش را بخاک خون میکشد برای اینکه آنرا متعلق بخودش میداند ملک شخصی خودش و بچه هایش است وکسی دیګر نبایست هیچ ادعایی به آن کشور و منابعش داشته باشد او قهرمان ملی است و مردم خودش را از چنګال استعمار و استحمار بین المللی نجات داده است . بطوریکه مردم مستاصل کشورش برای در امان بودن از دیوانګی های او مجبور شدند به همان کشورهایی که او میګوید استعمار ګر بودند پناه ببرند؟ با اینکه ملتهای خاورمیانه هم مخلوطی از نژادهای هنداورپایی هستند و عرب عجم و ترک فارس و… در هم تنیده شده اند باز کسانی هستند که متاسفانه به نام زبان و یا فرهنګ و یا نژاد و یا مذهب قربانی میشوند به امید روزی که این مشګلات حل شود وهمه ما در نهایت دوستی و مهربانی با احترام بهم به زبانهای هم و به مذهب ها و باورهای هم برادر وار با هم زیست کنیم و با عفو و بخشش خطاهای ګذشته را فراموش کنیم .

    منظور من ذکر مصیبت نیست بلکه ریشه کن کردن تعصبات جهل خرافات و تمامیت خواهی هاست و حرص آز بی انصافی ها؟ دوست ترک زبان من ګلایه از زبان فارسی داشت که متاسفانه این ګلایه را میتوان از بسیاری کسان دیګر هم کرد. دوست ترک زبان یا آذری زبان هنګامیکه من یک دانشجو در استامبول ترکیه بودم روزی یک پسر ترک بمن توهین میکرد که شما عجم ها کثیف هستید و دختران خود را می فروشید و عقب افتاده و بدبخت هستید در کشورتان عجمستان دانشګاه ندارید و برای دانش به کشور ما ترکیه به دریوزګی میآیید بعد تعداد آنان زیاد شد و سخت مشغول عقده ګشایی و توهین به مثلا عجم ها بودند که چند پسر آذری جلو آمدند و با دفاع از من و کشورمان پرداختند بعد هم بمن ګفتند که از این رفتار ترکهای بی نهایت شرمنده هستند یکی از آنها اضافه کرد این ها ترک خر هستند نه ما آذریها. خوب این نفرت و این تفرقه کار کی میتواند باشد؟ یادم میآمد که هنګامیکه که بقول شما کودک بودم و بمدرسه میرفتم بچه ها دنبالم میکردند و سګ بابی میګفتند و به طرف من سنګ پرتاب میکردند و شعرهایی میخواندند عباس افندی تو نش ګردیم ګوچه فرنګی یا ری م به تابوت بلور و دست بګیر دستم بګیر ای عباس وقتی به خانه میرسیدم پدرم میګفت که باز که دعوا کردی خون مالین شدی برو خودت رابشور وضو بګیر نمازت را به کمرت بزن تا قضا نشده است ؟ هنګامیکه به پدرم به اشتباه الله ابهی ګفتم چون معنی آنرا نمی دانستم پدرم به ګونه من که یک پسر بچه شاید چهار ساله بودم یک سیلی زد خوب او هم میخواست مرا از آتش جهنم نجات دهد تا به دام فرقه ضاله به نظر خودش نیفتم حالا چرا فرقه ضاله ؟

    خوب می بینی که متاسفانه ما قربانی های دین مذهب ملیت هستیم ولی ما نبایست همه را مورد عتاب قرار دهیم تفرقه چیزی است که استعمار واستحمار بین المللی میخواهد همین امروز یک خانم سیاه پوست که میګفت دو فوق لیسانس دارد بیکار است زیرا برای خاطر سیاه بودن به او کار نمی دهند در مثلا متن تمدن دنیا آمریکا؟ مشګل از ترک بودن و یا فارس بودن نیست مشګل از غرور و از تمامیت خواهی های ماست که دیګران را قبول نداریم و تنها خودمان را معیار کرده ایم که از همه بهتریم و با کلیت دادن به مشګلات یک ګروه را محکوم میکنیم میدانید که سود شرکتهای یا کارتل های مواد مخدر از سود مواد نفتی بیشتر است و میدانید که سود شرکتها تهیه کننده اسلحه و مهمات جنګی از سود تمای شرکتهای دیګر جمعا بیشتر است سرمایه های عظیمی که از نفرت و مواد مخدر و مواد منفجره بدست میآید رقم های نجومی هستند من یک دوست صمیمی داشت که ترک بود هنګامیکه که با تمامی قوا به کمک او رفتم و هرآنچه که توانستم برایش کردم میدانی در باره من چه کرد مرا بخاک سیاه نشاند خوب آیا این دلیل می شود که به ترکها بدبین باشیم؟

    حتی در همین آمریکا هم که مثلا مهد تمدن صنعتی است به اقلیتها برخوردهای ناجوری میشود مثلا خاورمیانه ها را تروریست وشتر سوار میدانند و یا تا بتوانند به آزار مردم دنیای سوم تا آڼجا که از لحاظ قانونی در خطر نباشند ادامه میدهند؟ مشګل این است که تنها بایست انسان وانسانیت مورد توجه باشد و ریشه تبعیضات زبانی مذهبی و ملی و یا نژادی بایست کنده شود مګر رفتار ترکان عثمانی ویا ترکیه کنونی با کردها بهتر شده است؟ آنانکه ندانسته و نخوانده مثلا دین بابی و بهایی را وابسته به انګلستان و یا روسیه و هر آمریکا و هر سه آنان میدانند و آنان را فرقه ضاله میخوانند چه ؟ آیا این کلام که هنګامیکه دین مایه نفرت و تفرقه شود بی دینی بهتر است یک حرف بد است که حتی همه خود بهاییان هم به آن عمل نمیکنند؟ آیا این جمله ها که سراپرده یګانګی عالم بلند شد بچشم بیګانګی بهم ننګرید که هم بار یک دارید و برګهای یک شاخسار و ګلبرګهای یک ګلبن حرفی ضاله است و یا ای دوست در روضه قلب جز ګل عشق مکار؟ آیا همه بهاییان به این کلامهای خردمندانه عمل میکنند؟ که دیګران متعصب آنرا کلامهای ضاله میدانند؟

    ما همه مال یک کشور و یک ملت بزرګ هستیم و بایست به هم دوست باشیم و با هم مهربان تا باریچه قدرتهای بزرګ نشویم اینکه داشتن زبان دومی بخصوص اګر در بزرګی یاد ګرفته شود بسیار مشګل است حرفی نیست ولی همانطوریکه ګفتم مشګل ما خود خواهی تمامیت خواهی و تعصب و جهل است و باید اینها همه ریشه کن شود اکنون شاید تمامی دنیا کم بیش درګیر این تعصبات و این خریت ها هستند که دین ملیت و نژاد وزبان را بجای وسیله دوستی حربه ای برای غارت و آزار کرده اند کسانی را می شناسم که هم به عنوان بهایی در ایران غارت توسط مسلمانان شدند و هم به عنوان مسلمان ناراحت توسط بهاییان در ایران و درخارج از ایران غارت شدند پس این یک بهانه ای است برای کسب منافع بیشتر و آزار و اذیت دیګران وګرنه که دین بهاییت همه را بخوبی و درستګاری دعوت کرده است و اینکه نباید نفرت از کسی داشته باشند و این آموزه دین ایشان است مثل مسحیت که ګفت همدیګر را دوست بدارید و باهم مهربان باشید و غیره؟ بن بتون ترک لر سویورم و اونلر بیزیم آرکاداش دی یاشاسین بوتون ترک آکارداش لریمیز مونږ تول صلح غوارو بنی آدم اعضای یکدیګرند که در آفریینش زیک ګوهرند زنده باد دوستی بین تمامی مردم خاورمیانه شمال آفریقا و آسیای مرکزی و تمامی دنیا

  • مشګل تفرقه که متاسفانه در خاورمیانه بیداد میکند خودتان دارید می شنوید که سرهنګ قذافی با بهترین سلاحهای رزمی ساخت اروپا و یا آمریکا روسیه به جنګ ملت غیر نظامی خود با ارتش تربیت شده اش رفته است و یا به عبارتی بردار و فرزندان همان ملت را بالباس نظامی به جنګ مادران خواهران و خانواده های خود با شست شوی مغزی یا با دادن پول میفرستد و تمامی کشورخودش را بخاک خون میکشد برای اینکه آنرا متعلق بخودش میداند ملک شخصی خودش و بچه هایش است وکسی دیګر نبایست هیچ ادعایی به آن کشور و منابعش داشته باشد او قهرمان ملی است و مردم خودش را از چنګال استعمار و استحمار بین المللی نجات داده است . بطوریکه مردم مستاصل کشورش برای در امان بودن از دیوانګی های او مجبور شدند به همان کشورهایی که او میګوید استعمار ګر بودند پناه ببرند؟ با اینکه ملتهای خاورمیانه هم مخلوطی از نژادهای هنداورپایی هستند و عرب عجم و ترک فارس و… در هم تنیده شده اند باز کسانی هستند که متاسفانه به نام زبان و یا فرهنګ و یا نژاد و یا مذهب قربانی میشوند به امید روزی که این مشګلات حل شود وهمه ما در نهایت دوستی و مهربانی با احترام بهم به زبانهای هم و به مذهب ها و باورهای هم برادر وار با هم زیست کنیم و با عفو و بخشش خطاهای ګذشته را فراموش کنیم .

    منظور من ذکر مصیبت نیست بلکه ریشه کن کردن تعصبات جهل خرافات و تمامیت خواهی هاست و حرص آز بی انصافی ها؟ دوست ترک زبان من ګلایه از زبان فارسی داشت که متاسفانه این ګلایه را میتوان از بسیاری کسان دیګر هم کرد. دوست ترک زبان یا آذری زبان هنګامیکه من یک دانشجو در استامبول ترکیه بودم روزی یک پسر ترک بمن توهین میکرد که شما عجم ها کثیف هستید و دختران خود را می فروشید و عقب افتاده و بدبخت هستید در کشورتان عجمستان دانشګاه ندارید و برای دانش به کشور ما ترکیه به دریوزګی میآیید بعد تعداد آنان زیاد شد و سخت مشغول عقده ګشایی و توهین به مثلا عجم ها بودند که چند پسر آذری جلو آمدند و با دفاع از من و کشورمان پرداختند بعد هم بمن ګفتند که از این رفتار ترکهای بی نهایت شرمنده هستند یکی از آنها اضافه کرد این ها ترک خر هستند نه ما آذریها. خوب این نفرت و این تفرقه کار کی میتواند باشد؟ یادم میآمد که هنګامیکه که بقول شما کودک بودم و بمدرسه میرفتم بچه ها دنبالم میکردند و سګ بابی میګفتند و به طرف من سنګ پرتاب میکردند و شعرهایی میخواندند عباس افندی تو نش ګردیم ګوچه فرنګی یا ری م به تابوت بلور و دست بګیر دستم بګیر ای عباس وقتی به خانه میرسیدم پدرم میګفت که باز که دعوا کردی خون مالین شدی برو خودت رابشور وضو بګیر نمازت را به کمرت بزن تا قضا نشده است ؟ هنګامیکه به پدرم به اشتباه الله ابهی ګفتم چون معنی آنرا نمی دانستم پدرم به ګونه من که یک پسر بچه شاید چهار ساله بودم یک سیلی زد خوب او هم میخواست مرا از آتش جهنم نجات دهد تا به دام فرقه ضاله به نظر خودش نیفتم حالا چرا فرقه ضاله ؟

    خوب می بینی که متاسفانه ما قربانی های دین مذهب ملیت هستیم ولی ما نبایست همه را مورد عتاب قرار دهیم تفرقه چیزی است که استعمار واستحمار بین المللی میخواهد همین امروز یک خانم سیاه پوست که میګفت دو فوق لیسانس دارد بیکار است زیرا برای خاطر سیاه بودن به او کار نمی دهند در مثلا متن تمدن دنیا آمریکا؟ مشګل از ترک بودن و یا فارس بودن نیست مشګل از غرور و از تمامیت خواهی های ماست که دیګران را قبول نداریم و تنها خودمان را معیار کرده ایم که از همه بهتریم و با کلیت دادن به مشګلات یک ګروه را محکوم میکنیم میدانید که سود شرکتهای یا کارتل های مواد مخدر از سود مواد نفتی بیشتر است و میدانید که سود شرکتها تهیه کننده اسلحه و مهمات جنګی از سود تمای شرکتهای دیګر جمعا بیشتر است سرمایه های عظیمی که از نفرت و مواد مخدر و مواد منفجره بدست میآید رقم های نجومی هستند من یک دوست صمیمی داشت که ترک بود هنګامیکه که با تمامی قوا به کمک او رفتم و هرآنچه که توانستم برایش کردم میدانی در باره من چه کرد مرا بخاک سیاه نشاند خوب آیا این دلیل می شود که به ترکها بدبین باشیم؟

    حتی در همین آمریکا هم که مثلا مهد تمدن صنعتی است به اقلیتها برخوردهای ناجوری میشود مثلا خاورمیانه ها را تروریست وشتر سوار میدانند و یا تا بتوانند به آزار مردم دنیای سوم تا آڼجا که از لحاظ قانونی در خطر نباشند ادامه میدهند؟ مشګل این است که تنها بایست انسان وانسانیت مورد توجه باشد و ریشه تبعیضات زبانی مذهبی و ملی و یا نژادی بایست کنده شود مګر رفتار ترکان عثمانی ویا ترکیه کنونی با کردها بهتر شده است؟ آنانکه ندانسته و نخوانده مثلا دین بابی و بهایی را وابسته به انګلستان و یا روسیه و هر آمریکا و هر سه آنان میدانند و آنان را فرقه ضاله میخوانند چه ؟ آیا این کلام که هنګامیکه دین مایه نفرت و تفرقه شود بی دینی بهتر است یک حرف بد است که حتی همه خود بهاییان هم به آن عمل نمیکنند؟ آیا این جمله ها که سراپرده یګانګی عالم بلند شد بچشم بیګانګی بهم ننګرید که هم بار یک دارید و برګهای یک شاخسار و ګلبرګهای یک ګلبن حرفی ضاله است و یا ای دوست در روضه قلب جز ګل عشق مکار؟ آیا همه بهاییان به این کلامهای خردمندانه عمل میکنند؟ که دیګران متعصب آنرا کلامهای ضاله میدانند؟

    ما همه مال یک کشور و یک ملت بزرګ هستیم و بایست به هم دوست باشیم و با هم مهربان تا باریچه قدرتهای بزرګ نشویم اینکه داشتن زبان دومی بخصوص اګر در بزرګی یاد ګرفته شود بسیار مشګل است حرفی نیست ولی همانطوریکه ګفتم مشګل ما خود خواهی تمامیت خواهی و تعصب و جهل است و باید اینها همه ریشه کن شود اکنون شاید تمامی دنیا کم بیش درګیر این تعصبات و این خریت ها هستند که دین ملیت و نژاد وزبان را بجای وسیله دوستی حربه ای برای غارت و آزار کرده اند کسانی را می شناسم که هم به عنوان بهایی در ایران غارت توسط مسلمانان شدند و هم به عنوان مسلمان ناراحت توسط بهاییان در ایران و درخارج از ایران غارت شدند پس این یک بهانه ای است برای کسب منافع بیشتر و آزار و اذیت دیګران وګرنه که دین بهاییت همه را بخوبی و درستګاری دعوت کرده است و اینکه نباید نفرت از کسی داشته باشند و این آموزه دین ایشان است مثل مسحیت که ګفت همدیګر را دوست بدارید و باهم مهربان باشید و غیره؟ بن بتون ترک لر سویورم و اونلر بیزیم آرکاداش دی یاشاسین بوتون ترک آکارداش لریمیز مونږ تول صلح غوارو بنی آدم اعضای یکدیګرند که در آفریینش زیک ګوهرند زنده باد دوستی بین تمامی مردم خاورمیانه شمال آفریقا و آسیای مرکزی و تمامی دنیا

  • مشګل تفرقه که متاسفانه در خاورمیانه بیداد میکند خودتان دارید می شنوید که سرهنګ قذافی با بهترین سلاحهای رزمی ساخت اروپا و یا آمریکا روسیه به جنګ ملت غیر نظامی خود با ارتش تربیت شده اش رفته است و یا به عبارتی بردار و فرزندان همان ملت را بالباس نظامی به جنګ مادران خواهران و خانواده های خود با شست شوی مغزی یا با دادن پول میفرستد و تمامی کشورخودش را بخاک خون میکشد برای اینکه آنرا متعلق بخودش میداند ملک شخصی خودش و بچه هایش است وکسی دیګر نبایست هیچ ادعایی به آن کشور و منابعش داشته باشد او قهرمان ملی است و مردم خودش را از چنګال استعمار و استحمار بین المللی نجات داده است . بطوریکه مردم مستاصل کشورش برای در امان بودن از دیوانګی های او مجبور شدند به همان کشورهایی که او میګوید استعمار ګر بودند پناه ببرند؟ با اینکه ملتهای خاورمیانه هم مخلوطی از نژادهای هنداورپایی هستند و عرب عجم و ترک فارس و… در هم تنیده شده اند باز کسانی هستند که متاسفانه به نام زبان و یا فرهنګ و یا نژاد و یا مذهب قربانی میشوند به امید روزی که این مشګلات حل شود وهمه ما در نهایت دوستی و مهربانی با احترام بهم به زبانهای هم و به مذهب ها و باورهای هم برادر وار با هم زیست کنیم و با عفو و بخشش خطاهای ګذشته را فراموش کنیم .

    منظور من ذکر مصیبت نیست بلکه ریشه کن کردن تعصبات جهل خرافات و تمامیت خواهی هاست و حرص آز بی انصافی ها؟ دوست ترک زبان من ګلایه از زبان فارسی داشت که متاسفانه این ګلایه را میتوان از بسیاری کسان دیګر هم کرد. دوست ترک زبان یا آذری زبان هنګامیکه من یک دانشجو در استامبول ترکیه بودم روزی یک پسر ترک بمن توهین میکرد که شما عجم ها کثیف هستید و دختران خود را می فروشید و عقب افتاده و بدبخت هستید در کشورتان عجمستان دانشګاه ندارید و برای دانش به کشور ما ترکیه به دریوزګی میآیید بعد تعداد آنان زیاد شد و سخت مشغول عقده ګشایی و توهین به مثلا عجم ها بودند که چند پسر آذری جلو آمدند و با دفاع از من و کشورمان پرداختند بعد هم بمن ګفتند که از این رفتار ترکهای بی نهایت شرمنده هستند یکی از آنها اضافه کرد این ها ترک خر هستند نه ما آذریها. خوب این نفرت و این تفرقه کار کی میتواند باشد؟ یادم میآمد که هنګامیکه که بقول شما کودک بودم و بمدرسه میرفتم بچه ها دنبالم میکردند و سګ بابی میګفتند و به طرف من سنګ پرتاب میکردند و شعرهایی میخواندند عباس افندی تو نش ګردیم ګوچه فرنګی یا ری م به تابوت بلور و دست بګیر دستم بګیر ای عباس وقتی به خانه میرسیدم پدرم میګفت که باز که دعوا کردی خون مالین شدی برو خودت رابشور وضو بګیر نمازت را به کمرت بزن تا قضا نشده است ؟ هنګامیکه به پدرم به اشتباه الله ابهی ګفتم چون معنی آنرا نمی دانستم پدرم به ګونه من که یک پسر بچه شاید چهار ساله بودم یک سیلی زد خوب او هم میخواست مرا از آتش جهنم نجات دهد تا به دام فرقه ضاله به نظر خودش نیفتم حالا چرا فرقه ضاله ؟

    خوب می بینی که متاسفانه ما قربانی های دین مذهب ملیت هستیم ولی ما نبایست همه را مورد عتاب قرار دهیم تفرقه چیزی است که استعمار واستحمار بین المللی میخواهد همین امروز یک خانم سیاه پوست که میګفت دو فوق لیسانس دارد بیکار است زیرا برای خاطر سیاه بودن به او کار نمی دهند در مثلا متن تمدن دنیا آمریکا؟ مشګل از ترک بودن و یا فارس بودن نیست مشګل از غرور و از تمامیت خواهی های ماست که دیګران را قبول نداریم و تنها خودمان را معیار کرده ایم که از همه بهتریم و با کلیت دادن به مشګلات یک ګروه را محکوم میکنیم میدانید که سود شرکتهای یا کارتل های مواد مخدر از سود مواد نفتی بیشتر است و میدانید که سود شرکتها تهیه کننده اسلحه و مهمات جنګی از سود تمای شرکتهای دیګر جمعا بیشتر است سرمایه های عظیمی که از نفرت و مواد مخدر و مواد منفجره بدست میآید رقم های نجومی هستند من یک دوست صمیمی داشت که ترک بود هنګامیکه که با تمامی قوا به کمک او رفتم و هرآنچه که توانستم برایش کردم میدانی در باره من چه کرد مرا بخاک سیاه نشاند خوب آیا این دلیل می شود که به ترکها بدبین باشیم؟

    حتی در همین آمریکا هم که مثلا مهد تمدن صنعتی است به اقلیتها برخوردهای ناجوری میشود مثلا خاورمیانه ها را تروریست وشتر سوار میدانند و یا تا بتوانند به آزار مردم دنیای سوم تا آڼجا که از لحاظ قانونی در خطر نباشند ادامه میدهند؟ مشګل این است که تنها بایست انسان وانسانیت مورد توجه باشد و ریشه تبعیضات زبانی مذهبی و ملی و یا نژادی بایست کنده شود مګر رفتار ترکان عثمانی ویا ترکیه کنونی با کردها بهتر شده است؟ آنانکه ندانسته و نخوانده مثلا دین بابی و بهایی را وابسته به انګلستان و یا روسیه و هر آمریکا و هر سه آنان میدانند و آنان را فرقه ضاله میخوانند چه ؟ آیا این کلام که هنګامیکه دین مایه نفرت و تفرقه شود بی دینی بهتر است یک حرف بد است که حتی همه خود بهاییان هم به آن عمل نمیکنند؟ آیا این جمله ها که سراپرده یګانګی عالم بلند شد بچشم بیګانګی بهم ننګرید که هم بار یک دارید و برګهای یک شاخسار و ګلبرګهای یک ګلبن حرفی ضاله است و یا ای دوست در روضه قلب جز ګل عشق مکار؟ آیا همه بهاییان به این کلامهای خردمندانه عمل میکنند؟ که دیګران متعصب آنرا کلامهای ضاله میدانند؟

    ما همه مال یک کشور و یک ملت بزرګ هستیم و بایست به هم دوست باشیم و با هم مهربان تا باریچه قدرتهای بزرګ نشویم اینکه داشتن زبان دومی بخصوص اګر در بزرګی یاد ګرفته شود بسیار مشګل است حرفی نیست ولی همانطوریکه ګفتم مشګل ما خود خواهی تمامیت خواهی و تعصب و جهل است و باید اینها همه ریشه کن شود اکنون شاید تمامی دنیا کم بیش درګیر این تعصبات و این خریت ها هستند که دین ملیت و نژاد وزبان را بجای وسیله دوستی حربه ای برای غارت و آزار کرده اند کسانی را می شناسم که هم به عنوان بهایی در ایران غارت توسط مسلمانان شدند و هم به عنوان مسلمان ناراحت توسط بهاییان در ایران و درخارج از ایران غارت شدند پس این یک بهانه ای است برای کسب منافع بیشتر و آزار و اذیت دیګران وګرنه که دین بهاییت همه را بخوبی و درستګاری دعوت کرده است و اینکه نباید نفرت از کسی داشته باشند و این آموزه دین ایشان است مثل مسحیت که ګفت همدیګر را دوست بدارید و باهم مهربان باشید و غیره؟ بن بتون ترک لر سویورم و اونلر بیزیم آرکاداش دی یاشاسین بوتون ترک آکارداش لریمیز مونږ تول صلح غوارو بنی آدم اعضای یکدیګرند که در آفریینش زیک ګوهرند زنده باد دوستی بین تمامی مردم خاورمیانه شمال آفریقا و آسیای مرکزی و تمامی دنیا

  • Sahameddin Ghiassi

    For unity of mankindمن به عنوان یک معلم دانشگاه اخراجی از ایران در آمریکا یک مدرسه شبانه روزی تاسیس کردم تا ّپناه گاه ایرانیان دانشجو و غیر دانشجو ود یگران باشد با دست تقریبا خالی اینکار راکردم که خانه ایران باشد ولی هیچ کسی به کمک من نیآمد و تا هنگامیکه این بی تفاوتی است چطور ما میتوانیم در جامعه بین المللی موفق باشیم؟ مردم ما بایست به دانشهای امروز مجهز شوند چرا ثروتمندان ایرانی در اینجا مدرسه و دانشگاه تاسیس نمیکنند؟ تا زیر دست دانشجویان را بگیرند؟ بهر حال من تلاش خود را کردم و اکنون هم احتیاج به همکار و دانشجو دارم کاری انسانی نه مادی به امید روزهای بهتر امیر غیاثی Dear friend

    I need students and partners to cooperate me and help me to run this boarding school. The students can live here, work and study. I can porduce organic food and I have land enough for these acitivies. I can also just rent rooms, cheaper than university to the students. I need also partners for differenct activities.

    I am Amir Ghiassi. My background includes teaching in college, university and high schools level, translations, interpretations, and writing. Currently, I have a boarding school located on a several acre property that includes a farm and a poultry and fish hatchery. And over twenty furnished rooms. International students and others looking for a boarding school where they can learn English and foreign languages. I am also looking for business partners to expand the school, school farms, and the hatcheries. I am a university teacher in foreign languages I am fluent in eight languages. I can teach eight languages. They include German, Turkish, Persian, English, Arabic, Pashto, Latin and other languages. I was instructor at University of Tehran, German and British High schools, German Embassy School, Oviedo High school, Seminole County Community College, Iranian High schools and Iranian S American Language and Boarding School in USA, Florida, and Orlando. This boarding school is nice beautiful and in compare with classes in university and other places much cheaper. Even my boarding is cheaper. Because I wish to help the students. Email: sghiassi_fhc at hotmail.com, sahameddinghiassi at yahoo.com. , http://www.Iranian.com if you like to read my writing. http://www.Tagged.com/sahameddinaghia... ,www.Multiply.com/sahameddinAmi… site. Or if you just write my name Sahameddin Ghiassi you see enough information about me. My profession or business is involved in? Education, translation, interpretation, writing, and consulting. Also farming, poultry and fish hatchery. Every body is welcome to my school. Amir Ghiassi

  • Sahameddin Ghiassi

    For unity of mankindمن به عنوان یک معلم دانشگاه اخراجی از ایران در آمریکا یک مدرسه شبانه روزی تاسیس کردم تا ّپناه گاه ایرانیان دانشجو و غیر دانشجو ود یگران باشد با دست تقریبا خالی اینکار راکردم که خانه ایران باشد ولی هیچ کسی به کمک من نیآمد و تا هنگامیکه این بی تفاوتی است چطور ما میتوانیم در جامعه بین المللی موفق باشیم؟ مردم ما بایست به دانشهای امروز مجهز شوند چرا ثروتمندان ایرانی در اینجا مدرسه و دانشگاه تاسیس نمیکنند؟ تا زیر دست دانشجویان را بگیرند؟ بهر حال من تلاش خود را کردم و اکنون هم احتیاج به همکار و دانشجو دارم کاری انسانی نه مادی به امید روزهای بهتر امیر غیاثی Dear friend

    I need students and partners to cooperate me and help me to run this boarding school. The students can live here, work and study. I can porduce organic food and I have land enough for these acitivies. I can also just rent rooms, cheaper than university to the students. I need also partners for differenct activities.

    I am Amir Ghiassi. My background includes teaching in college, university and high schools level, translations, interpretations, and writing. Currently, I have a boarding school located on a several acre property that includes a farm and a poultry and fish hatchery. And over twenty furnished rooms. International students and others looking for a boarding school where they can learn English and foreign languages. I am also looking for business partners to expand the school, school farms, and the hatcheries. I am a university teacher in foreign languages I am fluent in eight languages. I can teach eight languages. They include German, Turkish, Persian, English, Arabic, Pashto, Latin and other languages. I was instructor at University of Tehran, German and British High schools, German Embassy School, Oviedo High school, Seminole County Community College, Iranian High schools and Iranian S American Language and Boarding School in USA, Florida, and Orlando. This boarding school is nice beautiful and in compare with classes in university and other places much cheaper. Even my boarding is cheaper. Because I wish to help the students. Email: sghiassi_fhc at hotmail.com, sahameddinghiassi at yahoo.com. , http://www.Iranian.com if you like to read my writing. http://www.Tagged.com/sahameddinaghia... ,www.Multiply.com/sahameddinAmi… site. Or if you just write my name Sahameddin Ghiassi you see enough information about me. My profession or business is involved in? Education, translation, interpretation, writing, and consulting. Also farming, poultry and fish hatchery. Every body is welcome to my school. Amir Ghiassi

  • Sahameddin Ghiassi

    For unity of mankindمن به عنوان یک معلم دانشگاه اخراجی از ایران در آمریکا یک مدرسه شبانه روزی تاسیس کردم تا ّپناه گاه ایرانیان دانشجو و غیر دانشجو ود یگران باشد با دست تقریبا خالی اینکار راکردم که خانه ایران باشد ولی هیچ کسی به کمک من نیآمد و تا هنگامیکه این بی تفاوتی است چطور ما میتوانیم در جامعه بین المللی موفق باشیم؟ مردم ما بایست به دانشهای امروز مجهز شوند چرا ثروتمندان ایرانی در اینجا مدرسه و دانشگاه تاسیس نمیکنند؟ تا زیر دست دانشجویان را بگیرند؟ بهر حال من تلاش خود را کردم و اکنون هم احتیاج به همکار و دانشجو دارم کاری انسانی نه مادی به امید روزهای بهتر امیر غیاثی Dear friend

    I need students and partners to cooperate me and help me to run this boarding school. The students can live here, work and study. I can porduce organic food and I have land enough for these acitivies. I can also just rent rooms, cheaper than university to the students. I need also partners for differenct activities.

    I am Amir Ghiassi. My background includes teaching in college, university and high schools level, translations, interpretations, and writing. Currently, I have a boarding school located on a several acre property that includes a farm and a poultry and fish hatchery. And over twenty furnished rooms. International students and others looking for a boarding school where they can learn English and foreign languages. I am also looking for business partners to expand the school, school farms, and the hatcheries. I am a university teacher in foreign languages I am fluent in eight languages. I can teach eight languages. They include German, Turkish, Persian, English, Arabic, Pashto, Latin and other languages. I was instructor at University of Tehran, German and British High schools, German Embassy School, Oviedo High school, Seminole County Community College, Iranian High schools and Iranian S American Language and Boarding School in USA, Florida, and Orlando. This boarding school is nice beautiful and in compare with classes in university and other places much cheaper. Even my boarding is cheaper. Because I wish to help the students. Email: sghiassi_fhc at hotmail.com, sahameddinghiassi at yahoo.com. , http://www.Iranian.com if you like to read my writing. http://www.Tagged.com/sahameddinaghia... ,www.Multiply.com/sahameddinAmi… site. Or if you just write my name Sahameddin Ghiassi you see enough information about me. My profession or business is involved in? Education, translation, interpretation, writing, and consulting. Also farming, poultry and fish hatchery. Every body is welcome to my school. Amir Ghiassi

  • ایرانی عاشق ایران

    اقای سهراب شاد و تندرست باشید
    جوابیه به ظاهر کوتاه شما را خواندم و گویا فکر کرده اید که که من بدون خواندن مقاله و نیز فیلم ان عالیجناب را ندیده قضاوت کرده ام ولی باید باور کنید امثال این اقایان به مدت ۳۲ سال است که به عنوان سوپاپ اطمینان همین رژیم خونخوار نقش ایفا کرده اند همینها بوده اند که رفسنجانی جنایتکار را به عنوان سردار سازندگی حلوا حلوا کرده و به خورد من و تو ارزانی کرده و نهایت امر ۸سال از عمر رژیم را تثبیت کردند
    همینها بودند که اخوند مترسک و شیاد را به عنوان گورباچف به خورد من و تو دادند و باز هم ۸ سال عمر کثیف این رژیم را تضمین کردند و در این ۳۲ سال چه به به و چهچه که در مورد شیادان و قاتلان همین مردم و در راس ان از خمینی و خامنه ای جلاد نکردند و اگر همین خونهای سربداران و مبارزان و مجاهدان نبود مطمئا باشید هنوز که هنوز اینها در اخور این ملایان دژیم نشخوار میکردند
    ما با هیچ کس دشمنی و یا خصومت نداریم فقط و فقط یک دشمن برای ما مهم است و ان رژیم اخوندی است و بس
    درد ما درد ملت ایران است اگر دو سال و نیم در فاز سیاسی تحمل رنج و زندان و شکنجه و نیز بیش از شهادت۹۰نفر را تحمل کردیم نه بخاطر اینکه ما ادمهای مازوشیسم و یا بردگان رهبری از ان نوعی که شما فکر میکنید بوده ایم هرگز رفیق من
    و انگاه که جنگ مسلحانه به ما تحمیل شد و راه حل دیگر ی متصور نبود با پای جان در این راه قدم گذاشتیم و ان هم نه برای خوشایند بودن شما و یا هر کس دیگر که شاید توان این نوع مبارزه را دارا نباشند
    منتی نیست بر کسی ، چرا که هدف سرنگونی است و نه لاس زدن با رژیم
    و انگاه بعد از قریب دو سال از جنگ چریک شهری به کردستان و از انجا به عراق برای جنگهای گردانی و در نهایت به شکل متکاملتر جنگ ازادیبخش ، بنابر این واضح است که بایستی مورد تهاجم مزدورهای اجاره ای که هدفشان چیزی جز ابقای این رژیم قرون وسطایی نیست قرا بگیریم درد این ادمهای حقیر درد ملت ایران نیست و شما نمیتوانید و نباید بگویید که به گذشته این لابی ها کار ندارید
    یک مشت دروغ و تحریف و خالی بندی به خورد شما میدهند تا شما را در توجیع بی عملگی شان قانع کنند وشما به دام انها گرفتار میشوید همین مزدور در ابتدای جنگ مسلحانه وقتی رجوی به پاریس امده بود بارها تقاضای عضویت در شورای ملی مقاومت را داد ولی هرگز با توجه به فرصت طلبی اش مورد قبول واقع نشد
    هر کس به اندازه فهم و توانش کوچکترین قدمی در راه راه ازادی ملت ایران بردارد ما خاک پای انها هستیم با هر گونه عقیده و مرام حتی اگر دشمن عقیدتی ما باشند چرا که ما به انسان در درجه اول ارج مینهم با هر منش
    بنابراین از شما نیز این انتظار است که حرمت انسانها را همانطور که شایسته است قدر بدانید مجاهدین و خصوصا رهبریت ان هرگز نه به فکر پست و مقام انطور که ان مزدور اجارهای میگوید نیستند و نبوده اند و اگر میخواستند بهترین امکانات و پست و مقام در ابتدای انقلاب برایشان فراهم بود ولی هرگز وجدان خود را زیر پا نگذاشتند و همه مجاهدان به زندگی عشق میورزند ولی این زنگی را در درجه اول برای همنوع خود طالبند
    ان مزدور اجاره ای فکر میکند که شرف و ارزش انسان بودن معیارش از کمر به پایین است و غیر
    و به همین علت برای توجیح بی عملگی و اانحرافاتش خواهان متلاشی کردن سازمان مجاهدین و اوردن انها به اروپا و امریکا و امثالهم است که به اصطلاح مبارزه از نوع خارج گودی اش در اروپا دنبال شود
    اینها درد ملت ایران هرگز نفهمیده و نخواهند فهمید
    اما در مقاله شما متا سفانه به چیزی جز توهین و افترا به رهبریت سازمان که بالطبع به تک تک اعضا زده میشود چرا که هنوز فکر میکنید که سازمان و رهبریتش از بدنه جدا است یعنی همان تبلیغات به غایت دروغ و اهریمنی که رژیم به مدت ۳۲ سال است که تکرار میکند گویا رهبری دارد عشق و حال میکند و بدنه ان در عراق ……… این واقعا ساده لوحی است از عدم شناخت از عنصر انقلابی. در ضمن با تمام احترامات به عقاید شما لطف کنید بگویید با اینهمه ایراد و توهین به مرام فلسفی مجاهدین شما چه راه حلی را برای زدودن این رژیم از خاک پاک ایران در برنامه دارید شاید مورد پسند همه قرا گیرد و فرجی شود برای مردم ایران
    شاد و موفق باشید و در ضمن اگر وقت کردید میتوانید سری هم به این ادرس بزنید
    http://www.aftabkaran.com/

  • ایرانی عاشق ایران

    اقای سهراب شاد و تندرست باشید
    جوابیه به ظاهر کوتاه شما را خواندم و گویا فکر کرده اید که که من بدون خواندن مقاله و نیز فیلم ان عالیجناب را ندیده قضاوت کرده ام ولی باید باور کنید امثال این اقایان به مدت ۳۲ سال است که به عنوان سوپاپ اطمینان همین رژیم خونخوار نقش ایفا کرده اند همینها بوده اند که رفسنجانی جنایتکار را به عنوان سردار سازندگی حلوا حلوا کرده و به خورد من و تو ارزانی کرده و نهایت امر ۸سال از عمر رژیم را تثبیت کردند
    همینها بودند که اخوند مترسک و شیاد را به عنوان گورباچف به خورد من و تو دادند و باز هم ۸ سال عمر کثیف این رژیم را تضمین کردند و در این ۳۲ سال چه به به و چهچه که در مورد شیادان و قاتلان همین مردم و در راس ان از خمینی و خامنه ای جلاد نکردند و اگر همین خونهای سربداران و مبارزان و مجاهدان نبود مطمئا باشید هنوز که هنوز اینها در اخور این ملایان دژیم نشخوار میکردند
    ما با هیچ کس دشمنی و یا خصومت نداریم فقط و فقط یک دشمن برای ما مهم است و ان رژیم اخوندی است و بس
    درد ما درد ملت ایران است اگر دو سال و نیم در فاز سیاسی تحمل رنج و زندان و شکنجه و نیز بیش از شهادت۹۰نفر را تحمل کردیم نه بخاطر اینکه ما ادمهای مازوشیسم و یا بردگان رهبری از ان نوعی که شما فکر میکنید بوده ایم هرگز رفیق من
    و انگاه که جنگ مسلحانه به ما تحمیل شد و راه حل دیگر ی متصور نبود با پای جان در این راه قدم گذاشتیم و ان هم نه برای خوشایند بودن شما و یا هر کس دیگر که شاید توان این نوع مبارزه را دارا نباشند
    منتی نیست بر کسی ، چرا که هدف سرنگونی است و نه لاس زدن با رژیم
    و انگاه بعد از قریب دو سال از جنگ چریک شهری به کردستان و از انجا به عراق برای جنگهای گردانی و در نهایت به شکل متکاملتر جنگ ازادیبخش ، بنابر این واضح است که بایستی مورد تهاجم مزدورهای اجاره ای که هدفشان چیزی جز ابقای این رژیم قرون وسطایی نیست قرا بگیریم درد این ادمهای حقیر درد ملت ایران نیست و شما نمیتوانید و نباید بگویید که به گذشته این لابی ها کار ندارید
    یک مشت دروغ و تحریف و خالی بندی به خورد شما میدهند تا شما را در توجیع بی عملگی شان قانع کنند وشما به دام انها گرفتار میشوید همین مزدور در ابتدای جنگ مسلحانه وقتی رجوی به پاریس امده بود بارها تقاضای عضویت در شورای ملی مقاومت را داد ولی هرگز با توجه به فرصت طلبی اش مورد قبول واقع نشد
    هر کس به اندازه فهم و توانش کوچکترین قدمی در راه راه ازادی ملت ایران بردارد ما خاک پای انها هستیم با هر گونه عقیده و مرام حتی اگر دشمن عقیدتی ما باشند چرا که ما به انسان در درجه اول ارج مینهم با هر منش
    بنابراین از شما نیز این انتظار است که حرمت انسانها را همانطور که شایسته است قدر بدانید مجاهدین و خصوصا رهبریت ان هرگز نه به فکر پست و مقام انطور که ان مزدور اجارهای میگوید نیستند و نبوده اند و اگر میخواستند بهترین امکانات و پست و مقام در ابتدای انقلاب برایشان فراهم بود ولی هرگز وجدان خود را زیر پا نگذاشتند و همه مجاهدان به زندگی عشق میورزند ولی این زنگی را در درجه اول برای همنوع خود طالبند
    ان مزدور اجاره ای فکر میکند که شرف و ارزش انسان بودن معیارش از کمر به پایین است و غیر
    و به همین علت برای توجیح بی عملگی و اانحرافاتش خواهان متلاشی کردن سازمان مجاهدین و اوردن انها به اروپا و امریکا و امثالهم است که به اصطلاح مبارزه از نوع خارج گودی اش در اروپا دنبال شود
    اینها درد ملت ایران هرگز نفهمیده و نخواهند فهمید
    اما در مقاله شما متا سفانه به چیزی جز توهین و افترا به رهبریت سازمان که بالطبع به تک تک اعضا زده میشود چرا که هنوز فکر میکنید که سازمان و رهبریتش از بدنه جدا است یعنی همان تبلیغات به غایت دروغ و اهریمنی که رژیم به مدت ۳۲ سال است که تکرار میکند گویا رهبری دارد عشق و حال میکند و بدنه ان در عراق ……… این واقعا ساده لوحی است از عدم شناخت از عنصر انقلابی. در ضمن با تمام احترامات به عقاید شما لطف کنید بگویید با اینهمه ایراد و توهین به مرام فلسفی مجاهدین شما چه راه حلی را برای زدودن این رژیم از خاک پاک ایران در برنامه دارید شاید مورد پسند همه قرا گیرد و فرجی شود برای مردم ایران
    شاد و موفق باشید و در ضمن اگر وقت کردید میتوانید سری هم به این ادرس بزنید
    http://www.aftabkaran.com/

  • ایرانی عاشق ایران

    اقای سهراب شاد و تندرست باشید
    جوابیه به ظاهر کوتاه شما را خواندم و گویا فکر کرده اید که که من بدون خواندن مقاله و نیز فیلم ان عالیجناب را ندیده قضاوت کرده ام ولی باید باور کنید امثال این اقایان به مدت ۳۲ سال است که به عنوان سوپاپ اطمینان همین رژیم خونخوار نقش ایفا کرده اند همینها بوده اند که رفسنجانی جنایتکار را به عنوان سردار سازندگی حلوا حلوا کرده و به خورد من و تو ارزانی کرده و نهایت امر ۸سال از عمر رژیم را تثبیت کردند
    همینها بودند که اخوند مترسک و شیاد را به عنوان گورباچف به خورد من و تو دادند و باز هم ۸ سال عمر کثیف این رژیم را تضمین کردند و در این ۳۲ سال چه به به و چهچه که در مورد شیادان و قاتلان همین مردم و در راس ان از خمینی و خامنه ای جلاد نکردند و اگر همین خونهای سربداران و مبارزان و مجاهدان نبود مطمئا باشید هنوز که هنوز اینها در اخور این ملایان دژیم نشخوار میکردند
    ما با هیچ کس دشمنی و یا خصومت نداریم فقط و فقط یک دشمن برای ما مهم است و ان رژیم اخوندی است و بس
    درد ما درد ملت ایران است اگر دو سال و نیم در فاز سیاسی تحمل رنج و زندان و شکنجه و نیز بیش از شهادت۹۰نفر را تحمل کردیم نه بخاطر اینکه ما ادمهای مازوشیسم و یا بردگان رهبری از ان نوعی که شما فکر میکنید بوده ایم هرگز رفیق من
    و انگاه که جنگ مسلحانه به ما تحمیل شد و راه حل دیگر ی متصور نبود با پای جان در این راه قدم گذاشتیم و ان هم نه برای خوشایند بودن شما و یا هر کس دیگر که شاید توان این نوع مبارزه را دارا نباشند
    منتی نیست بر کسی ، چرا که هدف سرنگونی است و نه لاس زدن با رژیم
    و انگاه بعد از قریب دو سال از جنگ چریک شهری به کردستان و از انجا به عراق برای جنگهای گردانی و در نهایت به شکل متکاملتر جنگ ازادیبخش ، بنابر این واضح است که بایستی مورد تهاجم مزدورهای اجاره ای که هدفشان چیزی جز ابقای این رژیم قرون وسطایی نیست قرا بگیریم درد این ادمهای حقیر درد ملت ایران نیست و شما نمیتوانید و نباید بگویید که به گذشته این لابی ها کار ندارید
    یک مشت دروغ و تحریف و خالی بندی به خورد شما میدهند تا شما را در توجیع بی عملگی شان قانع کنند وشما به دام انها گرفتار میشوید همین مزدور در ابتدای جنگ مسلحانه وقتی رجوی به پاریس امده بود بارها تقاضای عضویت در شورای ملی مقاومت را داد ولی هرگز با توجه به فرصت طلبی اش مورد قبول واقع نشد
    هر کس به اندازه فهم و توانش کوچکترین قدمی در راه راه ازادی ملت ایران بردارد ما خاک پای انها هستیم با هر گونه عقیده و مرام حتی اگر دشمن عقیدتی ما باشند چرا که ما به انسان در درجه اول ارج مینهم با هر منش
    بنابراین از شما نیز این انتظار است که حرمت انسانها را همانطور که شایسته است قدر بدانید مجاهدین و خصوصا رهبریت ان هرگز نه به فکر پست و مقام انطور که ان مزدور اجارهای میگوید نیستند و نبوده اند و اگر میخواستند بهترین امکانات و پست و مقام در ابتدای انقلاب برایشان فراهم بود ولی هرگز وجدان خود را زیر پا نگذاشتند و همه مجاهدان به زندگی عشق میورزند ولی این زنگی را در درجه اول برای همنوع خود طالبند
    ان مزدور اجاره ای فکر میکند که شرف و ارزش انسان بودن معیارش از کمر به پایین است و غیر
    و به همین علت برای توجیح بی عملگی و اانحرافاتش خواهان متلاشی کردن سازمان مجاهدین و اوردن انها به اروپا و امریکا و امثالهم است که به اصطلاح مبارزه از نوع خارج گودی اش در اروپا دنبال شود
    اینها درد ملت ایران هرگز نفهمیده و نخواهند فهمید
    اما در مقاله شما متا سفانه به چیزی جز توهین و افترا به رهبریت سازمان که بالطبع به تک تک اعضا زده میشود چرا که هنوز فکر میکنید که سازمان و رهبریتش از بدنه جدا است یعنی همان تبلیغات به غایت دروغ و اهریمنی که رژیم به مدت ۳۲ سال است که تکرار میکند گویا رهبری دارد عشق و حال میکند و بدنه ان در عراق ……… این واقعا ساده لوحی است از عدم شناخت از عنصر انقلابی. در ضمن با تمام احترامات به عقاید شما لطف کنید بگویید با اینهمه ایراد و توهین به مرام فلسفی مجاهدین شما چه راه حلی را برای زدودن این رژیم از خاک پاک ایران در برنامه دارید شاید مورد پسند همه قرا گیرد و فرجی شود برای مردم ایران
    شاد و موفق باشید و در ضمن اگر وقت کردید میتوانید سری هم به این ادرس بزنید
    http://www.aftabkaran.com/

  • ایرانی عاشق ایران

    بخش‌هایی از متن بازجویی میرزا رضا کرمانی در نظمیه تهران
    هم‌عقیده من در این شهر و مملکت بسیار است

    متن بازجویی از میرزا رضای کرمانی، ضارب ناصرالدین شاه قاجار، متنی خواندنی است. پاسخ و پرسش‌هایی است که فی‌نفسه تصویری واقعی از جامعه آن روز ایران و نیز تاثیری که روشنفکران تبعیدی ایران بر جامعه تحول‌خواه آن روز گذاشته بودند، ترسیم می‌کند. میرزا رضا کرمانی پسر ملاحسین عقدائی، بعد از قتل ناصرالدین شاه جواب استنطاق ابوتراب نظم‌الدوله، رییس نظمیه آن روز را می‌دهد و در آن پرسش و پاسخ‌ها عزم و انگیزه خود برای ترور ناصرالدین شاه را شرح و بسط می‌دهد. متن کامل بازجویی از میرزا رضا کرمانی به‌رغم اهمیت اما کمتر نقل و ثبت شد و این ناظم‌الاسلام کرمانی بود که در کتاب خود “تاریخ بیداری ایرانیان”، کتابچه استنطاق از میرزا رضا را به صورت کامل نقل کرد و همچنین دست نوشته میرزا رضا را که در حضور فرمانفرما، مخبرالدوله، مشیرالدوله، نظم‌الدوله، سردار کل، امین همایون و حاج حسین علی خان امیر کرمانی، نوشته شده است را جداگانه به آن منضم ساخت. بازخوانی بخش‌هایی از متن بازجویی میرزا رضا برای شناخت بهتر فضایی که ترور شاه رهاورد آن بود خالی از لطف نیست.

    ***

    میرزا رضا کرمانی مرید سیدجمال الدین اسدآبادی بود و بی‌دلیل نبود اگر عمده بازجویی از میرزا رضا درباره نقش سید جمال در قتل ناصرالدین شاه باشد، پرسش‌هایی که البته این پاسخ میرزا رضا را همراه داشته است: دستور العمل مخصوصی نداشتم الا اینکه حال سید واضح است که از چه قبیل گفتگو می‌کند. پروایی ندارد. می‌گوید ظالم هستند و از این قبیل حرف‌ها می‌زند.

    بازجو این ادعا را که می‌شنود از میرزا رضا می‌پرسد: پس شما از کجا به خیال قتل شاه افتادید؟

    و پاسخ می‌شنود از جانب میرزا رضا که: از کجا نمی‌خواهد. از کند‌ها و بند‌ها که به ناحق کشیدم و چوب‌ها که خوردم و شکم خودم را پاره کردم.* از مصیبت‌ها که در خانه نایب السلطنه و در امیریه و در قزوین و در انبار به سرم آمد. چهار سال و چهار ماه در زنجیر و کند بودم و حال آنکه به خیال خودم خیر دولت و ملت را خواستم و خدمت کردم. قبل از وقوع شورش تنباکو نه اینکه فضولی کرده بودم، اطلاعات خود را دادم بعد از آنکه احضارم کردند.

    و باز نوبت بازجو است که از میرزا بپرسد: کسی که با شما غرض و عداوت شخصی نداشت درصورتیکه اینطور می‌گویید خدمت کرده باشید و از شما آنوقت علامت فساد و فتنه‌جویی دیده نشده باشد جهتی نداشت که در ازاء خدمت به شما آنطور صدمات زده باشند. پس معلوم است که در همانوقت هم در شما آثار بعضی فتنه و فساد دیده بودند.

    که میرزا رضا می‌گوید: الحال هم حاضرم بعد از این مدت که طرف مقابل حاضر شده، آدم بیغرضی تحقیق نماید که من عرایض صادقانه خود را محض حب وطن و ملت و دولت بعرض رساندم و ارباب غرض محض حسن خدمت و تحصیل مناصب و درجات و مواجب و نشان و حمایل و غیره بعکس به عرض رساندند الحال هم حاضرم برای تحقیق.

    بازجو اما مشتاق است تا بداند میرزا از چه کسانی کینه و نفرت در دل انبار کرده و می‌پرسد: این ارباب غرض کی‌ها بودند؟

    و میرزا رضا پاسخ می‌دهد: شخص پست و نانجیب و بی‌اصل و رذل غیرلایق که قابل هیچیک از این مراتب نبود آقای آقابالاخان وکیل‌الدوله و کثرت محبت حضرت والا آقای نایب السلطنه به او.

    بار بزرگی از قلوب مردم برداشتم

    و اینجاست که ابوتراب نظم‌الدوله در مقام بازجو می‌خواهد انگیزه میرزا رضا از قتل شاه را مکشوف کند، پس می‌پرسد: این ظلم‌هایی که به تو شده، از ناحیه شاه نبوده. شما بایستی این تلافی و انتقام را از آنها بکنید که سبب ابتلای شما شده بودند و یک مملکتی را یتیم نمی‌کردید.

    و اما انگیزه میرزا رضا از ترور ناصرالدین شاه: پادشاهی که پنجاه سال سلطنت کرده باشد و هنوز امور را به اشتباه کاری به عرض او برسانند و تحقیق نفرمایند و بعد از چندین سال سلطنت ثمر آن درخت، وکیل‌الدوله، آقای عزیزالسلطان، آقای امین‌الخاقان و این اراذل و اوباش و بی‌پدر و مادرهایی که ثمر این شجره شده‌اند و بلای جان عموم مسلمین گشته باشند، چنین شجره‌ را باید قطع کرد که دیگر این نوع ثمر ندهد. ماهی از سر گنده گردد نی ز دم. اگر ظلمی می‌شد، از بالا می‌شد.

    میرزا رضا سپس شرحی از چهار سال زندان خود در قزوین و جاهای دیگر و مصیبت‌هایی که کشیده می‌دهد و از اینکه زنش طلاق گرفت و بچه شیره‌خوارش سر راه افتاد و پسر هشت ساله‌اش هم به خانه شاگردی رفت می‌گوید تا انگیزه خود از قتل شاه را روشن‌تر بیان کرده باشد: وقتی به اسلامبول رفتم و در مجمع انسان‌های عالم و در حضور مردمان بزرگ، شرح حال خودم را گفتم، به من ملامت کردند که با وجود این همه ظلم و بی‌عدالتی، چرا باید من دست از جان نشسته و دنیا را از دست این ظالمین خلاص نکرده باشم.

    بازجو باز هم می‌پرسد: شاه چه تقصیری دارد؟ طبیعی است که نایب‌السلطنه و دیگران، اوراقی نزد او آورده و او را قانع می‌‌کردند. در این صورت مقصر این دو نفر بودند و به قتل اولویت داشتند، چه شد که به خیال آنها نیفتادید و دست به این کار بزرگ زدید؟

    و میرزا رضا جواب می‌دهد: تکلیف بی‌غرضی شاه این بود که یک محق ثالث بیغرضی بفرستد میان من و آن‌ها حقیقت مسئله را کشف کند. چون نکرد او مقصر بود. سال‌هاست که به این منوال، سیلاب ظلم بر عامه رعیت جاری است. مگر این سید جمال‌الدین، این ذریه رسول، این مرد بزرگ چه کرده بود که به آن افتضاح او را از حرم عبدالعظیم بیرون کشیدند. زیرجامه‌اش را پاره کردند. آن همه افتضاحات به سرش آوردند. او غیر از حرف حق چه می‌گفت… اینها ظلم نیست؟ اینها تعدی نیست؟ اگر دیده بصیرت باشد ملتفت می‌شود که در‌‌ همان نقطه که سید را کشیدند، در‌‌ همان نقطه گلوله به شاه خورد…. حالا که این اتفاق بزرگ به حکم قضا و قدر به دست من جاری شد یک بار سنگینی از تمام قلوب برداشته شد. مردم سبک شدند. دل‌ها همه منتظرند که پادشاه حالیه حضرت ولیعهد چه خواهند کرد به عدل و رافت و درستی. جبر قلوب شکسته خواهند کرد یا خیر. اگر ایشان چنانچه مردم منتظرند یک آسایش و گشایش به مردم عنایت فرمایند، اسباب رفاه رعیت می‌شود و بنای سلطنت را بر عدل و انصاف قرار بدهند البته تمام خلق فدایی ایشان می‌شوند و سلطنتشان قوام خواهد یافت و نام نیکشان در صفحه روزگار خواهد بود. و اسباب طول عمر و صحت مزاج خواهد شد. و اما اگر ایشان هم‌‌ همان مسلک و شیوه را پیش بگیرند این بار کج به منزل نمی‌رسد.

    اطلاع سید جمال‌الدین از قصد ترور شاه

    اینجاست که ابوتراب نظم‌الدوله درپی آن بر می‌آید تا همدستان احتمالی میرزا رضا را نیز از خلال سخنان او شناسایی کرده و لذا می‌پرسد: درصورتیکه واقعا خیال شما خیر عامه بوده و برای رفع ظلم از تمام ملت این کار را کردید پس باید تصدیق کنید به اینکه اگر این مقاصد بدون خونریزی به عمل آید و این مقصود حاصل شود البته بهتر است. حالا ما می‌خواهیم بعد از این درصدد اصلاح این مفاسد برآییم. در این صورت باید بدانیم اشخاصی که با شما متفق هستند کی هستند و حالشان چیست و این را هم شما بدانید که غیر از شخص شما که مرتکب این جنایت هستید یا کشته می‌شوید یا شاید چون خیالتان خیر عامه بوده است نجات یابید، امروز دولت معترض احدی نخواهد شد. فقط می‌خواهیم بشناسیم اشخاصی که با شما هم‌عقیده هستند که در اصلاح امورات شاید یک وقت به مشاوره آنها محتاج بشویم.

    میرزا رضا اما زیرک‌تر از آن است و پاسخ می‌دهد: صحیح نکته می‌فرمایید. من چنانچه به شما قول دادم به شرف و ناموس و انسانیت خودم قسم است که به شما دروغ نخواهم گفت. هم‌عقیده من در این شهر و مملکت بسیار است. در میان علما بسیار، در میان وزرا بسیار، در میان امرا بسیار، در میان تجار و کسبه بسیار، در میان جمیع طبقات بسیار هستند. شما می‌دانید وقتی که سیدجمال‌الدین در این شهر آمد تمام مردم از هر دسته و طبقه چه در طهران و چه در حضرت عبدالعظیم به زیارت و ملاقات او رفتند و مقالات او را شنیدند. چون هرچه می‌گفت لله و محض خیر عامه مردم بود همه کس شیفته مقالات او شدند و تخم این خیالات بلند را در مزارع قلوب پاشید. مردم بیدار بودند، هوشیار شدند و حالاهمه کس با من هم‌عقیده است. ولی به خدای قادر متعال که خالق سیدجمال‌الدین و همه مردم است قسم که از این خیال من و نیت کشتن شاه احدی غیر از خودم و سید اطلاع نداشت.

    در ادامه ابوتراب نظم‌الدوله سئوالاتی درباره چگونگی دستیابی میرزا رضا به اسلحه از او می‌پرسد:

    – این طپانچه ششلول بود که داشتی؟

    – خیر پنج لول روسی بود.

    – از کجا تحصیل کردی؟

    – در بارفروش از شخص میوه خری که برای بادکوبه میوه حمل می‌کرد در سه تومان و دو هزار به انضمام پنج فشنگ خریدم.

    – آنوقت که خریدید به همین نیت خریدید؟

    – خیر برای مدافعه خریدم. به خیال نایب‌السلطنه بودم.

    میرزا یکبار دیگر در پاسخ این پرسش که چرا نایب السلطنه کامران میرزا را نکشتی، با اینکه او به تو ستم کرده بود، گفت: خیال کردم که اگر او را بکشم، ناصرالدین شاه با این قدرت، هزاران نفر را خواهد کشت. پس قطع اصل شجر ظلم را باید کرد نه شاخ و برگ را.

    و اما بازجو همچنان اصرار دارد که: شما قبل از اینکه اقدام به این کار بکنید ممکن بود بعد از خلاصی دسترسی داشتید خودتان را به یک ثالثی ببندید مثل صدراعظم. معمولا به اهل ایران ما است که در وقت تعدی به بست می‌روند و متحصن می‌شوند و حرف حسابی خود را عاقبت می‌گویند و رفع تعدی از خود می‌کنند. شما هم می‌خواستید این کار را بکنید اگر از این اقدامات شما نتیجه حاصل نمی‌شد انوقت دست به اینکار می‌زدید. کشتن یک پادشاه بزرگی که کار شوخی نیست.

    و میرزا رضا نیز بر عقیده خود پای‌فشاری می‌کند که: بلی. انصاف نیست از برای گوینده این کلام به توهم اینکه در دفعه ثانی من رفته بودم عرض حال خود را به صدارت عظمی بکنم، باز نایب‌السلطنه مرا گرفت و گفت چرا به منزل صدراعظم رفتی. وانگهی شما همه می‌دانید همین که پای نایب‌السلطنه در یک مسئله به میان می‌آمد، صدراعظم و دیگران ملاحظه می‌کردند و جرئت نمی‌کردند حرف بزنند اگرهم می‌زدند شاه اعتنا نمی‌کرد.

    بازجو در ادامه نظر میرزا رضا را به سوگواری و عزاداری مردم برای ناصرالدین شاه جلب می‌کند و به میرزا رضا می‌گوید: اگر مردم همه با شما هم خیال هستند، پس چرا آحاد و افراد مردم از بزرگ و کوچک، زن و مرد، در این واقعه مثل آدم فرزند مرده گریه می‌کنند و در خانه‌ای نیست که عزا به پا نباشد؟

    اما میرزا هم پاسخ خود را دارد به این ادعا: این ترتیبات عزاداری ناچار مؤثر است، اسباب رقت می‌شود، اما بروید در بیرون‌ها، حالت فلاکت رعیت را تماشا کنید. جالا واقعا به من بگویید ببینم بعد از این واقعه بی‌نظمی در مملکت پیدا نشده است؟ طرق و شوراع معشوش نیست. به جهت اینکه این فقره خیلی اسباب غصه و اندوه من است که در انظار فرنگی‌ها و خارجه به وحشیگری معروف نشویم و نگویند ایرانی‌ها هنوز وحشی هستند.

    بازجو از اقدام میرزا رضا برای ایجاد بلوا و اغتشاش در مملکت با این خونریزی انتقاد کرده و او را توبیخ می‌کند: شما که اینقدر غصه مملکت را می‌خورید و در خیال حفظ آبروی مملکت هستید اول چرا این خیال را نکردید؟ مگر نمی‌دانستید کار به این بزرگی البته اسباب بی‌نظمی و اعتشاش می‌شود. اگر حالا نشده باشد خواست خدا و اقبال پادشاه است.

    اما میرزا رضا پاسخی عجیب می‌دهد: بلی راست است اما به تواریخ فرنگ نگاه کنید. برای اجرای مقاصد بزرگ، تا خونریزی‌ها نشده است، مقصود به عمل نیامده است.

    در ادامه بازجویی، میرزا از موقعیت سید جمال در اسلامبول و به خصوص نزد سلطان عثمانی گفته واز اندیشه‌های وحدت‌گرایانه او برای گردآوری سنی و شیعه تحت لوای خلیفه عثمانی سخن می‌گوید: در آن روزی که سلطان او را در قصر یلدوز دعوت کرد و در کشتی بخار که توی دریاچه باغش کار می‌کند، نشسته، صورت سید را بوسید. و در آنجا بعضی صحبت‌ها کردند. سید تعهد کرد عن‌قریب، تمام دول اسلامیه را متحد کند و همه را به طرف خلافت جلب نماید و سلطان را امیرالمؤمنین کل مسلمین قرار بدهد. این بود که به تمام علمای شیعه کربلا و نجف و تمام بلاد ایران باب مکاتبه را باز کرد، به وعده و نوید و استدلالات عقلیه، بر آن‌ها مدلل کرد که ملل اسلامیه، اگر متحد بشوند، تمام دول روی زمین نمی‌توانند به آنها دست یابند. اختلاف لفظ علی و عمر را باید کنار گذاشت و به طرف خلافت نظر افکند. در‌‌ همان اوقات فتنه سامره و نزاع بستگان مرحوم میرزای شیرازی طاب ثراه با اهل سامره و سنی‌ها برپا شد. سلطان تصور کرد که این فتنه را مخصوصا پادشاه ایران محرک شده است که بلاد عثمانی را مغشوش کند. با سید در این خصوص مذاکرات و مشورت‌ها کرد و گفته بود ناصرالدین شاه به واسطه طول مدت سلطنت و شیخوخیت یک اقتدار و رعبی پیدا کرده است که فقط بواسطه صلابت او علما شیعه و اهل ایران حرکت نمی‌کنند که با خیال ما همراهی کنند و مقاصد ما به عمل نخواهد آمد. درباره شخص او باید فکری کرد و به سید گفت تو درباره او هرچه بتوانی بکن و از هیچ چیز اندیشه مدار.

    این سخنان میرزا رضا تعجب ابوتراب نظم‌الدوله را همراه دارد: تو که در مجلس سلطان و سید حاضر نبودی، این تفضیلات را از کجا می‌دانی؟

    و میرزا رضا با مباهات پاسخ می‌گوید: سید از من محرم‌تری نداشت. چیزی از من پنهان نمی‌کرد. من در اسلامبول که بودم، از بس که سید به من احترام می‌کرد در انظار تمام مردم تالی خود سید به قلم رفته بودم. تمام اینها را خود سید برای من نقل کرد و خیلی صحبت‌ها از این قبیل سید برای من نقل کرد ولی در خاطرم نیست. سید وقتی که به نطق می‌افتاد مثل ساعتی که فنرش در رفته باشد مسلسل می‌گشت. مگر می‌شد همه را حفظ کرد؟

    گلاب پارسا

    پانوشت:‌

    *اشاره میرزا رضا به کاری است که در زندان کرد و با استفاده از فرصت شکم خود را پاره کرد که درمانش کردند. این مربوط به دستگیری چند سال پیش از ماجرای قتل شاه است.

    منابع:

    تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی

    نشریه میراث شهاب (نشریه ویژه کتابخانه مرحوم مرعشی نجفی)، شماره ۵۸، زمستان

  • ایرانی عاشق ایران

    بخش‌هایی از متن بازجویی میرزا رضا کرمانی در نظمیه تهران
    هم‌عقیده من در این شهر و مملکت بسیار است

    متن بازجویی از میرزا رضای کرمانی، ضارب ناصرالدین شاه قاجار، متنی خواندنی است. پاسخ و پرسش‌هایی است که فی‌نفسه تصویری واقعی از جامعه آن روز ایران و نیز تاثیری که روشنفکران تبعیدی ایران بر جامعه تحول‌خواه آن روز گذاشته بودند، ترسیم می‌کند. میرزا رضا کرمانی پسر ملاحسین عقدائی، بعد از قتل ناصرالدین شاه جواب استنطاق ابوتراب نظم‌الدوله، رییس نظمیه آن روز را می‌دهد و در آن پرسش و پاسخ‌ها عزم و انگیزه خود برای ترور ناصرالدین شاه را شرح و بسط می‌دهد. متن کامل بازجویی از میرزا رضا کرمانی به‌رغم اهمیت اما کمتر نقل و ثبت شد و این ناظم‌الاسلام کرمانی بود که در کتاب خود “تاریخ بیداری ایرانیان”، کتابچه استنطاق از میرزا رضا را به صورت کامل نقل کرد و همچنین دست نوشته میرزا رضا را که در حضور فرمانفرما، مخبرالدوله، مشیرالدوله، نظم‌الدوله، سردار کل، امین همایون و حاج حسین علی خان امیر کرمانی، نوشته شده است را جداگانه به آن منضم ساخت. بازخوانی بخش‌هایی از متن بازجویی میرزا رضا برای شناخت بهتر فضایی که ترور شاه رهاورد آن بود خالی از لطف نیست.

    ***

    میرزا رضا کرمانی مرید سیدجمال الدین اسدآبادی بود و بی‌دلیل نبود اگر عمده بازجویی از میرزا رضا درباره نقش سید جمال در قتل ناصرالدین شاه باشد، پرسش‌هایی که البته این پاسخ میرزا رضا را همراه داشته است: دستور العمل مخصوصی نداشتم الا اینکه حال سید واضح است که از چه قبیل گفتگو می‌کند. پروایی ندارد. می‌گوید ظالم هستند و از این قبیل حرف‌ها می‌زند.

    بازجو این ادعا را که می‌شنود از میرزا رضا می‌پرسد: پس شما از کجا به خیال قتل شاه افتادید؟

    و پاسخ می‌شنود از جانب میرزا رضا که: از کجا نمی‌خواهد. از کند‌ها و بند‌ها که به ناحق کشیدم و چوب‌ها که خوردم و شکم خودم را پاره کردم.* از مصیبت‌ها که در خانه نایب السلطنه و در امیریه و در قزوین و در انبار به سرم آمد. چهار سال و چهار ماه در زنجیر و کند بودم و حال آنکه به خیال خودم خیر دولت و ملت را خواستم و خدمت کردم. قبل از وقوع شورش تنباکو نه اینکه فضولی کرده بودم، اطلاعات خود را دادم بعد از آنکه احضارم کردند.

    و باز نوبت بازجو است که از میرزا بپرسد: کسی که با شما غرض و عداوت شخصی نداشت درصورتیکه اینطور می‌گویید خدمت کرده باشید و از شما آنوقت علامت فساد و فتنه‌جویی دیده نشده باشد جهتی نداشت که در ازاء خدمت به شما آنطور صدمات زده باشند. پس معلوم است که در همانوقت هم در شما آثار بعضی فتنه و فساد دیده بودند.

    که میرزا رضا می‌گوید: الحال هم حاضرم بعد از این مدت که طرف مقابل حاضر شده، آدم بیغرضی تحقیق نماید که من عرایض صادقانه خود را محض حب وطن و ملت و دولت بعرض رساندم و ارباب غرض محض حسن خدمت و تحصیل مناصب و درجات و مواجب و نشان و حمایل و غیره بعکس به عرض رساندند الحال هم حاضرم برای تحقیق.

    بازجو اما مشتاق است تا بداند میرزا از چه کسانی کینه و نفرت در دل انبار کرده و می‌پرسد: این ارباب غرض کی‌ها بودند؟

    و میرزا رضا پاسخ می‌دهد: شخص پست و نانجیب و بی‌اصل و رذل غیرلایق که قابل هیچیک از این مراتب نبود آقای آقابالاخان وکیل‌الدوله و کثرت محبت حضرت والا آقای نایب السلطنه به او.

    بار بزرگی از قلوب مردم برداشتم

    و اینجاست که ابوتراب نظم‌الدوله در مقام بازجو می‌خواهد انگیزه میرزا رضا از قتل شاه را مکشوف کند، پس می‌پرسد: این ظلم‌هایی که به تو شده، از ناحیه شاه نبوده. شما بایستی این تلافی و انتقام را از آنها بکنید که سبب ابتلای شما شده بودند و یک مملکتی را یتیم نمی‌کردید.

    و اما انگیزه میرزا رضا از ترور ناصرالدین شاه: پادشاهی که پنجاه سال سلطنت کرده باشد و هنوز امور را به اشتباه کاری به عرض او برسانند و تحقیق نفرمایند و بعد از چندین سال سلطنت ثمر آن درخت، وکیل‌الدوله، آقای عزیزالسلطان، آقای امین‌الخاقان و این اراذل و اوباش و بی‌پدر و مادرهایی که ثمر این شجره شده‌اند و بلای جان عموم مسلمین گشته باشند، چنین شجره‌ را باید قطع کرد که دیگر این نوع ثمر ندهد. ماهی از سر گنده گردد نی ز دم. اگر ظلمی می‌شد، از بالا می‌شد.

    میرزا رضا سپس شرحی از چهار سال زندان خود در قزوین و جاهای دیگر و مصیبت‌هایی که کشیده می‌دهد و از اینکه زنش طلاق گرفت و بچه شیره‌خوارش سر راه افتاد و پسر هشت ساله‌اش هم به خانه شاگردی رفت می‌گوید تا انگیزه خود از قتل شاه را روشن‌تر بیان کرده باشد: وقتی به اسلامبول رفتم و در مجمع انسان‌های عالم و در حضور مردمان بزرگ، شرح حال خودم را گفتم، به من ملامت کردند که با وجود این همه ظلم و بی‌عدالتی، چرا باید من دست از جان نشسته و دنیا را از دست این ظالمین خلاص نکرده باشم.

    بازجو باز هم می‌پرسد: شاه چه تقصیری دارد؟ طبیعی است که نایب‌السلطنه و دیگران، اوراقی نزد او آورده و او را قانع می‌‌کردند. در این صورت مقصر این دو نفر بودند و به قتل اولویت داشتند، چه شد که به خیال آنها نیفتادید و دست به این کار بزرگ زدید؟

    و میرزا رضا جواب می‌دهد: تکلیف بی‌غرضی شاه این بود که یک محق ثالث بیغرضی بفرستد میان من و آن‌ها حقیقت مسئله را کشف کند. چون نکرد او مقصر بود. سال‌هاست که به این منوال، سیلاب ظلم بر عامه رعیت جاری است. مگر این سید جمال‌الدین، این ذریه رسول، این مرد بزرگ چه کرده بود که به آن افتضاح او را از حرم عبدالعظیم بیرون کشیدند. زیرجامه‌اش را پاره کردند. آن همه افتضاحات به سرش آوردند. او غیر از حرف حق چه می‌گفت… اینها ظلم نیست؟ اینها تعدی نیست؟ اگر دیده بصیرت باشد ملتفت می‌شود که در‌‌ همان نقطه که سید را کشیدند، در‌‌ همان نقطه گلوله به شاه خورد…. حالا که این اتفاق بزرگ به حکم قضا و قدر به دست من جاری شد یک بار سنگینی از تمام قلوب برداشته شد. مردم سبک شدند. دل‌ها همه منتظرند که پادشاه حالیه حضرت ولیعهد چه خواهند کرد به عدل و رافت و درستی. جبر قلوب شکسته خواهند کرد یا خیر. اگر ایشان چنانچه مردم منتظرند یک آسایش و گشایش به مردم عنایت فرمایند، اسباب رفاه رعیت می‌شود و بنای سلطنت را بر عدل و انصاف قرار بدهند البته تمام خلق فدایی ایشان می‌شوند و سلطنتشان قوام خواهد یافت و نام نیکشان در صفحه روزگار خواهد بود. و اسباب طول عمر و صحت مزاج خواهد شد. و اما اگر ایشان هم‌‌ همان مسلک و شیوه را پیش بگیرند این بار کج به منزل نمی‌رسد.

    اطلاع سید جمال‌الدین از قصد ترور شاه

    اینجاست که ابوتراب نظم‌الدوله درپی آن بر می‌آید تا همدستان احتمالی میرزا رضا را نیز از خلال سخنان او شناسایی کرده و لذا می‌پرسد: درصورتیکه واقعا خیال شما خیر عامه بوده و برای رفع ظلم از تمام ملت این کار را کردید پس باید تصدیق کنید به اینکه اگر این مقاصد بدون خونریزی به عمل آید و این مقصود حاصل شود البته بهتر است. حالا ما می‌خواهیم بعد از این درصدد اصلاح این مفاسد برآییم. در این صورت باید بدانیم اشخاصی که با شما متفق هستند کی هستند و حالشان چیست و این را هم شما بدانید که غیر از شخص شما که مرتکب این جنایت هستید یا کشته می‌شوید یا شاید چون خیالتان خیر عامه بوده است نجات یابید، امروز دولت معترض احدی نخواهد شد. فقط می‌خواهیم بشناسیم اشخاصی که با شما هم‌عقیده هستند که در اصلاح امورات شاید یک وقت به مشاوره آنها محتاج بشویم.

    میرزا رضا اما زیرک‌تر از آن است و پاسخ می‌دهد: صحیح نکته می‌فرمایید. من چنانچه به شما قول دادم به شرف و ناموس و انسانیت خودم قسم است که به شما دروغ نخواهم گفت. هم‌عقیده من در این شهر و مملکت بسیار است. در میان علما بسیار، در میان وزرا بسیار، در میان امرا بسیار، در میان تجار و کسبه بسیار، در میان جمیع طبقات بسیار هستند. شما می‌دانید وقتی که سیدجمال‌الدین در این شهر آمد تمام مردم از هر دسته و طبقه چه در طهران و چه در حضرت عبدالعظیم به زیارت و ملاقات او رفتند و مقالات او را شنیدند. چون هرچه می‌گفت لله و محض خیر عامه مردم بود همه کس شیفته مقالات او شدند و تخم این خیالات بلند را در مزارع قلوب پاشید. مردم بیدار بودند، هوشیار شدند و حالاهمه کس با من هم‌عقیده است. ولی به خدای قادر متعال که خالق سیدجمال‌الدین و همه مردم است قسم که از این خیال من و نیت کشتن شاه احدی غیر از خودم و سید اطلاع نداشت.

    در ادامه ابوتراب نظم‌الدوله سئوالاتی درباره چگونگی دستیابی میرزا رضا به اسلحه از او می‌پرسد:

    – این طپانچه ششلول بود که داشتی؟

    – خیر پنج لول روسی بود.

    – از کجا تحصیل کردی؟

    – در بارفروش از شخص میوه خری که برای بادکوبه میوه حمل می‌کرد در سه تومان و دو هزار به انضمام پنج فشنگ خریدم.

    – آنوقت که خریدید به همین نیت خریدید؟

    – خیر برای مدافعه خریدم. به خیال نایب‌السلطنه بودم.

    میرزا یکبار دیگر در پاسخ این پرسش که چرا نایب السلطنه کامران میرزا را نکشتی، با اینکه او به تو ستم کرده بود، گفت: خیال کردم که اگر او را بکشم، ناصرالدین شاه با این قدرت، هزاران نفر را خواهد کشت. پس قطع اصل شجر ظلم را باید کرد نه شاخ و برگ را.

    و اما بازجو همچنان اصرار دارد که: شما قبل از اینکه اقدام به این کار بکنید ممکن بود بعد از خلاصی دسترسی داشتید خودتان را به یک ثالثی ببندید مثل صدراعظم. معمولا به اهل ایران ما است که در وقت تعدی به بست می‌روند و متحصن می‌شوند و حرف حسابی خود را عاقبت می‌گویند و رفع تعدی از خود می‌کنند. شما هم می‌خواستید این کار را بکنید اگر از این اقدامات شما نتیجه حاصل نمی‌شد انوقت دست به اینکار می‌زدید. کشتن یک پادشاه بزرگی که کار شوخی نیست.

    و میرزا رضا نیز بر عقیده خود پای‌فشاری می‌کند که: بلی. انصاف نیست از برای گوینده این کلام به توهم اینکه در دفعه ثانی من رفته بودم عرض حال خود را به صدارت عظمی بکنم، باز نایب‌السلطنه مرا گرفت و گفت چرا به منزل صدراعظم رفتی. وانگهی شما همه می‌دانید همین که پای نایب‌السلطنه در یک مسئله به میان می‌آمد، صدراعظم و دیگران ملاحظه می‌کردند و جرئت نمی‌کردند حرف بزنند اگرهم می‌زدند شاه اعتنا نمی‌کرد.

    بازجو در ادامه نظر میرزا رضا را به سوگواری و عزاداری مردم برای ناصرالدین شاه جلب می‌کند و به میرزا رضا می‌گوید: اگر مردم همه با شما هم خیال هستند، پس چرا آحاد و افراد مردم از بزرگ و کوچک، زن و مرد، در این واقعه مثل آدم فرزند مرده گریه می‌کنند و در خانه‌ای نیست که عزا به پا نباشد؟

    اما میرزا هم پاسخ خود را دارد به این ادعا: این ترتیبات عزاداری ناچار مؤثر است، اسباب رقت می‌شود، اما بروید در بیرون‌ها، حالت فلاکت رعیت را تماشا کنید. جالا واقعا به من بگویید ببینم بعد از این واقعه بی‌نظمی در مملکت پیدا نشده است؟ طرق و شوراع معشوش نیست. به جهت اینکه این فقره خیلی اسباب غصه و اندوه من است که در انظار فرنگی‌ها و خارجه به وحشیگری معروف نشویم و نگویند ایرانی‌ها هنوز وحشی هستند.

    بازجو از اقدام میرزا رضا برای ایجاد بلوا و اغتشاش در مملکت با این خونریزی انتقاد کرده و او را توبیخ می‌کند: شما که اینقدر غصه مملکت را می‌خورید و در خیال حفظ آبروی مملکت هستید اول چرا این خیال را نکردید؟ مگر نمی‌دانستید کار به این بزرگی البته اسباب بی‌نظمی و اعتشاش می‌شود. اگر حالا نشده باشد خواست خدا و اقبال پادشاه است.

    اما میرزا رضا پاسخی عجیب می‌دهد: بلی راست است اما به تواریخ فرنگ نگاه کنید. برای اجرای مقاصد بزرگ، تا خونریزی‌ها نشده است، مقصود به عمل نیامده است.

    در ادامه بازجویی، میرزا از موقعیت سید جمال در اسلامبول و به خصوص نزد سلطان عثمانی گفته واز اندیشه‌های وحدت‌گرایانه او برای گردآوری سنی و شیعه تحت لوای خلیفه عثمانی سخن می‌گوید: در آن روزی که سلطان او را در قصر یلدوز دعوت کرد و در کشتی بخار که توی دریاچه باغش کار می‌کند، نشسته، صورت سید را بوسید. و در آنجا بعضی صحبت‌ها کردند. سید تعهد کرد عن‌قریب، تمام دول اسلامیه را متحد کند و همه را به طرف خلافت جلب نماید و سلطان را امیرالمؤمنین کل مسلمین قرار بدهد. این بود که به تمام علمای شیعه کربلا و نجف و تمام بلاد ایران باب مکاتبه را باز کرد، به وعده و نوید و استدلالات عقلیه، بر آن‌ها مدلل کرد که ملل اسلامیه، اگر متحد بشوند، تمام دول روی زمین نمی‌توانند به آنها دست یابند. اختلاف لفظ علی و عمر را باید کنار گذاشت و به طرف خلافت نظر افکند. در‌‌ همان اوقات فتنه سامره و نزاع بستگان مرحوم میرزای شیرازی طاب ثراه با اهل سامره و سنی‌ها برپا شد. سلطان تصور کرد که این فتنه را مخصوصا پادشاه ایران محرک شده است که بلاد عثمانی را مغشوش کند. با سید در این خصوص مذاکرات و مشورت‌ها کرد و گفته بود ناصرالدین شاه به واسطه طول مدت سلطنت و شیخوخیت یک اقتدار و رعبی پیدا کرده است که فقط بواسطه صلابت او علما شیعه و اهل ایران حرکت نمی‌کنند که با خیال ما همراهی کنند و مقاصد ما به عمل نخواهد آمد. درباره شخص او باید فکری کرد و به سید گفت تو درباره او هرچه بتوانی بکن و از هیچ چیز اندیشه مدار.

    این سخنان میرزا رضا تعجب ابوتراب نظم‌الدوله را همراه دارد: تو که در مجلس سلطان و سید حاضر نبودی، این تفضیلات را از کجا می‌دانی؟

    و میرزا رضا با مباهات پاسخ می‌گوید: سید از من محرم‌تری نداشت. چیزی از من پنهان نمی‌کرد. من در اسلامبول که بودم، از بس که سید به من احترام می‌کرد در انظار تمام مردم تالی خود سید به قلم رفته بودم. تمام اینها را خود سید برای من نقل کرد و خیلی صحبت‌ها از این قبیل سید برای من نقل کرد ولی در خاطرم نیست. سید وقتی که به نطق می‌افتاد مثل ساعتی که فنرش در رفته باشد مسلسل می‌گشت. مگر می‌شد همه را حفظ کرد؟

    گلاب پارسا

    پانوشت:‌

    *اشاره میرزا رضا به کاری است که در زندان کرد و با استفاده از فرصت شکم خود را پاره کرد که درمانش کردند. این مربوط به دستگیری چند سال پیش از ماجرای قتل شاه است.

    منابع:

    تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی

    نشریه میراث شهاب (نشریه ویژه کتابخانه مرحوم مرعشی نجفی)، شماره ۵۸، زمستان

  • ایرانی عاشق ایران

    بخش‌هایی از متن بازجویی میرزا رضا کرمانی در نظمیه تهران
    هم‌عقیده من در این شهر و مملکت بسیار است

    متن بازجویی از میرزا رضای کرمانی، ضارب ناصرالدین شاه قاجار، متنی خواندنی است. پاسخ و پرسش‌هایی است که فی‌نفسه تصویری واقعی از جامعه آن روز ایران و نیز تاثیری که روشنفکران تبعیدی ایران بر جامعه تحول‌خواه آن روز گذاشته بودند، ترسیم می‌کند. میرزا رضا کرمانی پسر ملاحسین عقدائی، بعد از قتل ناصرالدین شاه جواب استنطاق ابوتراب نظم‌الدوله، رییس نظمیه آن روز را می‌دهد و در آن پرسش و پاسخ‌ها عزم و انگیزه خود برای ترور ناصرالدین شاه را شرح و بسط می‌دهد. متن کامل بازجویی از میرزا رضا کرمانی به‌رغم اهمیت اما کمتر نقل و ثبت شد و این ناظم‌الاسلام کرمانی بود که در کتاب خود “تاریخ بیداری ایرانیان”، کتابچه استنطاق از میرزا رضا را به صورت کامل نقل کرد و همچنین دست نوشته میرزا رضا را که در حضور فرمانفرما، مخبرالدوله، مشیرالدوله، نظم‌الدوله، سردار کل، امین همایون و حاج حسین علی خان امیر کرمانی، نوشته شده است را جداگانه به آن منضم ساخت. بازخوانی بخش‌هایی از متن بازجویی میرزا رضا برای شناخت بهتر فضایی که ترور شاه رهاورد آن بود خالی از لطف نیست.

    ***

    میرزا رضا کرمانی مرید سیدجمال الدین اسدآبادی بود و بی‌دلیل نبود اگر عمده بازجویی از میرزا رضا درباره نقش سید جمال در قتل ناصرالدین شاه باشد، پرسش‌هایی که البته این پاسخ میرزا رضا را همراه داشته است: دستور العمل مخصوصی نداشتم الا اینکه حال سید واضح است که از چه قبیل گفتگو می‌کند. پروایی ندارد. می‌گوید ظالم هستند و از این قبیل حرف‌ها می‌زند.

    بازجو این ادعا را که می‌شنود از میرزا رضا می‌پرسد: پس شما از کجا به خیال قتل شاه افتادید؟

    و پاسخ می‌شنود از جانب میرزا رضا که: از کجا نمی‌خواهد. از کند‌ها و بند‌ها که به ناحق کشیدم و چوب‌ها که خوردم و شکم خودم را پاره کردم.* از مصیبت‌ها که در خانه نایب السلطنه و در امیریه و در قزوین و در انبار به سرم آمد. چهار سال و چهار ماه در زنجیر و کند بودم و حال آنکه به خیال خودم خیر دولت و ملت را خواستم و خدمت کردم. قبل از وقوع شورش تنباکو نه اینکه فضولی کرده بودم، اطلاعات خود را دادم بعد از آنکه احضارم کردند.

    و باز نوبت بازجو است که از میرزا بپرسد: کسی که با شما غرض و عداوت شخصی نداشت درصورتیکه اینطور می‌گویید خدمت کرده باشید و از شما آنوقت علامت فساد و فتنه‌جویی دیده نشده باشد جهتی نداشت که در ازاء خدمت به شما آنطور صدمات زده باشند. پس معلوم است که در همانوقت هم در شما آثار بعضی فتنه و فساد دیده بودند.

    که میرزا رضا می‌گوید: الحال هم حاضرم بعد از این مدت که طرف مقابل حاضر شده، آدم بیغرضی تحقیق نماید که من عرایض صادقانه خود را محض حب وطن و ملت و دولت بعرض رساندم و ارباب غرض محض حسن خدمت و تحصیل مناصب و درجات و مواجب و نشان و حمایل و غیره بعکس به عرض رساندند الحال هم حاضرم برای تحقیق.

    بازجو اما مشتاق است تا بداند میرزا از چه کسانی کینه و نفرت در دل انبار کرده و می‌پرسد: این ارباب غرض کی‌ها بودند؟

    و میرزا رضا پاسخ می‌دهد: شخص پست و نانجیب و بی‌اصل و رذل غیرلایق که قابل هیچیک از این مراتب نبود آقای آقابالاخان وکیل‌الدوله و کثرت محبت حضرت والا آقای نایب السلطنه به او.

    بار بزرگی از قلوب مردم برداشتم

    و اینجاست که ابوتراب نظم‌الدوله در مقام بازجو می‌خواهد انگیزه میرزا رضا از قتل شاه را مکشوف کند، پس می‌پرسد: این ظلم‌هایی که به تو شده، از ناحیه شاه نبوده. شما بایستی این تلافی و انتقام را از آنها بکنید که سبب ابتلای شما شده بودند و یک مملکتی را یتیم نمی‌کردید.

    و اما انگیزه میرزا رضا از ترور ناصرالدین شاه: پادشاهی که پنجاه سال سلطنت کرده باشد و هنوز امور را به اشتباه کاری به عرض او برسانند و تحقیق نفرمایند و بعد از چندین سال سلطنت ثمر آن درخت، وکیل‌الدوله، آقای عزیزالسلطان، آقای امین‌الخاقان و این اراذل و اوباش و بی‌پدر و مادرهایی که ثمر این شجره شده‌اند و بلای جان عموم مسلمین گشته باشند، چنین شجره‌ را باید قطع کرد که دیگر این نوع ثمر ندهد. ماهی از سر گنده گردد نی ز دم. اگر ظلمی می‌شد، از بالا می‌شد.

    میرزا رضا سپس شرحی از چهار سال زندان خود در قزوین و جاهای دیگر و مصیبت‌هایی که کشیده می‌دهد و از اینکه زنش طلاق گرفت و بچه شیره‌خوارش سر راه افتاد و پسر هشت ساله‌اش هم به خانه شاگردی رفت می‌گوید تا انگیزه خود از قتل شاه را روشن‌تر بیان کرده باشد: وقتی به اسلامبول رفتم و در مجمع انسان‌های عالم و در حضور مردمان بزرگ، شرح حال خودم را گفتم، به من ملامت کردند که با وجود این همه ظلم و بی‌عدالتی، چرا باید من دست از جان نشسته و دنیا را از دست این ظالمین خلاص نکرده باشم.

    بازجو باز هم می‌پرسد: شاه چه تقصیری دارد؟ طبیعی است که نایب‌السلطنه و دیگران، اوراقی نزد او آورده و او را قانع می‌‌کردند. در این صورت مقصر این دو نفر بودند و به قتل اولویت داشتند، چه شد که به خیال آنها نیفتادید و دست به این کار بزرگ زدید؟

    و میرزا رضا جواب می‌دهد: تکلیف بی‌غرضی شاه این بود که یک محق ثالث بیغرضی بفرستد میان من و آن‌ها حقیقت مسئله را کشف کند. چون نکرد او مقصر بود. سال‌هاست که به این منوال، سیلاب ظلم بر عامه رعیت جاری است. مگر این سید جمال‌الدین، این ذریه رسول، این مرد بزرگ چه کرده بود که به آن افتضاح او را از حرم عبدالعظیم بیرون کشیدند. زیرجامه‌اش را پاره کردند. آن همه افتضاحات به سرش آوردند. او غیر از حرف حق چه می‌گفت… اینها ظلم نیست؟ اینها تعدی نیست؟ اگر دیده بصیرت باشد ملتفت می‌شود که در‌‌ همان نقطه که سید را کشیدند، در‌‌ همان نقطه گلوله به شاه خورد…. حالا که این اتفاق بزرگ به حکم قضا و قدر به دست من جاری شد یک بار سنگینی از تمام قلوب برداشته شد. مردم سبک شدند. دل‌ها همه منتظرند که پادشاه حالیه حضرت ولیعهد چه خواهند کرد به عدل و رافت و درستی. جبر قلوب شکسته خواهند کرد یا خیر. اگر ایشان چنانچه مردم منتظرند یک آسایش و گشایش به مردم عنایت فرمایند، اسباب رفاه رعیت می‌شود و بنای سلطنت را بر عدل و انصاف قرار بدهند البته تمام خلق فدایی ایشان می‌شوند و سلطنتشان قوام خواهد یافت و نام نیکشان در صفحه روزگار خواهد بود. و اسباب طول عمر و صحت مزاج خواهد شد. و اما اگر ایشان هم‌‌ همان مسلک و شیوه را پیش بگیرند این بار کج به منزل نمی‌رسد.

    اطلاع سید جمال‌الدین از قصد ترور شاه

    اینجاست که ابوتراب نظم‌الدوله درپی آن بر می‌آید تا همدستان احتمالی میرزا رضا را نیز از خلال سخنان او شناسایی کرده و لذا می‌پرسد: درصورتیکه واقعا خیال شما خیر عامه بوده و برای رفع ظلم از تمام ملت این کار را کردید پس باید تصدیق کنید به اینکه اگر این مقاصد بدون خونریزی به عمل آید و این مقصود حاصل شود البته بهتر است. حالا ما می‌خواهیم بعد از این درصدد اصلاح این مفاسد برآییم. در این صورت باید بدانیم اشخاصی که با شما متفق هستند کی هستند و حالشان چیست و این را هم شما بدانید که غیر از شخص شما که مرتکب این جنایت هستید یا کشته می‌شوید یا شاید چون خیالتان خیر عامه بوده است نجات یابید، امروز دولت معترض احدی نخواهد شد. فقط می‌خواهیم بشناسیم اشخاصی که با شما هم‌عقیده هستند که در اصلاح امورات شاید یک وقت به مشاوره آنها محتاج بشویم.

    میرزا رضا اما زیرک‌تر از آن است و پاسخ می‌دهد: صحیح نکته می‌فرمایید. من چنانچه به شما قول دادم به شرف و ناموس و انسانیت خودم قسم است که به شما دروغ نخواهم گفت. هم‌عقیده من در این شهر و مملکت بسیار است. در میان علما بسیار، در میان وزرا بسیار، در میان امرا بسیار، در میان تجار و کسبه بسیار، در میان جمیع طبقات بسیار هستند. شما می‌دانید وقتی که سیدجمال‌الدین در این شهر آمد تمام مردم از هر دسته و طبقه چه در طهران و چه در حضرت عبدالعظیم به زیارت و ملاقات او رفتند و مقالات او را شنیدند. چون هرچه می‌گفت لله و محض خیر عامه مردم بود همه کس شیفته مقالات او شدند و تخم این خیالات بلند را در مزارع قلوب پاشید. مردم بیدار بودند، هوشیار شدند و حالاهمه کس با من هم‌عقیده است. ولی به خدای قادر متعال که خالق سیدجمال‌الدین و همه مردم است قسم که از این خیال من و نیت کشتن شاه احدی غیر از خودم و سید اطلاع نداشت.

    در ادامه ابوتراب نظم‌الدوله سئوالاتی درباره چگونگی دستیابی میرزا رضا به اسلحه از او می‌پرسد:

    – این طپانچه ششلول بود که داشتی؟

    – خیر پنج لول روسی بود.

    – از کجا تحصیل کردی؟

    – در بارفروش از شخص میوه خری که برای بادکوبه میوه حمل می‌کرد در سه تومان و دو هزار به انضمام پنج فشنگ خریدم.

    – آنوقت که خریدید به همین نیت خریدید؟

    – خیر برای مدافعه خریدم. به خیال نایب‌السلطنه بودم.

    میرزا یکبار دیگر در پاسخ این پرسش که چرا نایب السلطنه کامران میرزا را نکشتی، با اینکه او به تو ستم کرده بود، گفت: خیال کردم که اگر او را بکشم، ناصرالدین شاه با این قدرت، هزاران نفر را خواهد کشت. پس قطع اصل شجر ظلم را باید کرد نه شاخ و برگ را.

    و اما بازجو همچنان اصرار دارد که: شما قبل از اینکه اقدام به این کار بکنید ممکن بود بعد از خلاصی دسترسی داشتید خودتان را به یک ثالثی ببندید مثل صدراعظم. معمولا به اهل ایران ما است که در وقت تعدی به بست می‌روند و متحصن می‌شوند و حرف حسابی خود را عاقبت می‌گویند و رفع تعدی از خود می‌کنند. شما هم می‌خواستید این کار را بکنید اگر از این اقدامات شما نتیجه حاصل نمی‌شد انوقت دست به اینکار می‌زدید. کشتن یک پادشاه بزرگی که کار شوخی نیست.

    و میرزا رضا نیز بر عقیده خود پای‌فشاری می‌کند که: بلی. انصاف نیست از برای گوینده این کلام به توهم اینکه در دفعه ثانی من رفته بودم عرض حال خود را به صدارت عظمی بکنم، باز نایب‌السلطنه مرا گرفت و گفت چرا به منزل صدراعظم رفتی. وانگهی شما همه می‌دانید همین که پای نایب‌السلطنه در یک مسئله به میان می‌آمد، صدراعظم و دیگران ملاحظه می‌کردند و جرئت نمی‌کردند حرف بزنند اگرهم می‌زدند شاه اعتنا نمی‌کرد.

    بازجو در ادامه نظر میرزا رضا را به سوگواری و عزاداری مردم برای ناصرالدین شاه جلب می‌کند و به میرزا رضا می‌گوید: اگر مردم همه با شما هم خیال هستند، پس چرا آحاد و افراد مردم از بزرگ و کوچک، زن و مرد، در این واقعه مثل آدم فرزند مرده گریه می‌کنند و در خانه‌ای نیست که عزا به پا نباشد؟

    اما میرزا هم پاسخ خود را دارد به این ادعا: این ترتیبات عزاداری ناچار مؤثر است، اسباب رقت می‌شود، اما بروید در بیرون‌ها، حالت فلاکت رعیت را تماشا کنید. جالا واقعا به من بگویید ببینم بعد از این واقعه بی‌نظمی در مملکت پیدا نشده است؟ طرق و شوراع معشوش نیست. به جهت اینکه این فقره خیلی اسباب غصه و اندوه من است که در انظار فرنگی‌ها و خارجه به وحشیگری معروف نشویم و نگویند ایرانی‌ها هنوز وحشی هستند.

    بازجو از اقدام میرزا رضا برای ایجاد بلوا و اغتشاش در مملکت با این خونریزی انتقاد کرده و او را توبیخ می‌کند: شما که اینقدر غصه مملکت را می‌خورید و در خیال حفظ آبروی مملکت هستید اول چرا این خیال را نکردید؟ مگر نمی‌دانستید کار به این بزرگی البته اسباب بی‌نظمی و اعتشاش می‌شود. اگر حالا نشده باشد خواست خدا و اقبال پادشاه است.

    اما میرزا رضا پاسخی عجیب می‌دهد: بلی راست است اما به تواریخ فرنگ نگاه کنید. برای اجرای مقاصد بزرگ، تا خونریزی‌ها نشده است، مقصود به عمل نیامده است.

    در ادامه بازجویی، میرزا از موقعیت سید جمال در اسلامبول و به خصوص نزد سلطان عثمانی گفته واز اندیشه‌های وحدت‌گرایانه او برای گردآوری سنی و شیعه تحت لوای خلیفه عثمانی سخن می‌گوید: در آن روزی که سلطان او را در قصر یلدوز دعوت کرد و در کشتی بخار که توی دریاچه باغش کار می‌کند، نشسته، صورت سید را بوسید. و در آنجا بعضی صحبت‌ها کردند. سید تعهد کرد عن‌قریب، تمام دول اسلامیه را متحد کند و همه را به طرف خلافت جلب نماید و سلطان را امیرالمؤمنین کل مسلمین قرار بدهد. این بود که به تمام علمای شیعه کربلا و نجف و تمام بلاد ایران باب مکاتبه را باز کرد، به وعده و نوید و استدلالات عقلیه، بر آن‌ها مدلل کرد که ملل اسلامیه، اگر متحد بشوند، تمام دول روی زمین نمی‌توانند به آنها دست یابند. اختلاف لفظ علی و عمر را باید کنار گذاشت و به طرف خلافت نظر افکند. در‌‌ همان اوقات فتنه سامره و نزاع بستگان مرحوم میرزای شیرازی طاب ثراه با اهل سامره و سنی‌ها برپا شد. سلطان تصور کرد که این فتنه را مخصوصا پادشاه ایران محرک شده است که بلاد عثمانی را مغشوش کند. با سید در این خصوص مذاکرات و مشورت‌ها کرد و گفته بود ناصرالدین شاه به واسطه طول مدت سلطنت و شیخوخیت یک اقتدار و رعبی پیدا کرده است که فقط بواسطه صلابت او علما شیعه و اهل ایران حرکت نمی‌کنند که با خیال ما همراهی کنند و مقاصد ما به عمل نخواهد آمد. درباره شخص او باید فکری کرد و به سید گفت تو درباره او هرچه بتوانی بکن و از هیچ چیز اندیشه مدار.

    این سخنان میرزا رضا تعجب ابوتراب نظم‌الدوله را همراه دارد: تو که در مجلس سلطان و سید حاضر نبودی، این تفضیلات را از کجا می‌دانی؟

    و میرزا رضا با مباهات پاسخ می‌گوید: سید از من محرم‌تری نداشت. چیزی از من پنهان نمی‌کرد. من در اسلامبول که بودم، از بس که سید به من احترام می‌کرد در انظار تمام مردم تالی خود سید به قلم رفته بودم. تمام اینها را خود سید برای من نقل کرد و خیلی صحبت‌ها از این قبیل سید برای من نقل کرد ولی در خاطرم نیست. سید وقتی که به نطق می‌افتاد مثل ساعتی که فنرش در رفته باشد مسلسل می‌گشت. مگر می‌شد همه را حفظ کرد؟

    گلاب پارسا

    پانوشت:‌

    *اشاره میرزا رضا به کاری است که در زندان کرد و با استفاده از فرصت شکم خود را پاره کرد که درمانش کردند. این مربوط به دستگیری چند سال پیش از ماجرای قتل شاه است.

    منابع:

    تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی

    نشریه میراث شهاب (نشریه ویژه کتابخانه مرحوم مرعشی نجفی)، شماره ۵۸، زمستان

  • ایرانی عاشق ایران

    قابل توجه اقای سهراب شاید در ان دوران قاجار وقتی میرزا رضا کرمانی تصمیم به قتل ناصرالدین شاه میگیرد حتما مواجه بوده با انواع و اقصام روشنفکرهای مغلطه گر و حقیر که افق اندیشه شان از نوک بینی شان تجاوز نمیکرده و گویا حتما به میرزا توصیه میکردند که از مجاهدت دست بردارد و اسیر گفته های سید جمال قرار نگیرد چرا که اصلا سید هیچ احساس و علاقه و دلبستگی به سرنوشت او ندارد و حتما ایشان در انجا در حال خوشگذرانی و حال و حول و شما میرزا در اسارت و در زنجیر و ……گویا تاریخ بارها وبارها تکرار میشود و هیچ درسی و پندی از ان گرفته نمیشود و همیشه رزمندگان راه ازادی هدف کینه های فرصت طلبان که برای توجیه بی عملگی شان شاید به مراتب بیشتر از حکومتگران مزدور به سینه های پاک رزمندگان شلیک میکنند اما چه باکی است برای یک عنصر انقلابی در راه رهایی خلقش از فرصت طلبان و مزدوران اجاره ای

  • ایرانی عاشق ایران

    قابل توجه اقای سهراب شاید در ان دوران قاجار وقتی میرزا رضا کرمانی تصمیم به قتل ناصرالدین شاه میگیرد حتما مواجه بوده با انواع و اقصام روشنفکرهای مغلطه گر و حقیر که افق اندیشه شان از نوک بینی شان تجاوز نمیکرده و گویا حتما به میرزا توصیه میکردند که از مجاهدت دست بردارد و اسیر گفته های سید جمال قرار نگیرد چرا که اصلا سید هیچ احساس و علاقه و دلبستگی به سرنوشت او ندارد و حتما ایشان در انجا در حال خوشگذرانی و حال و حول و شما میرزا در اسارت و در زنجیر و ……گویا تاریخ بارها وبارها تکرار میشود و هیچ درسی و پندی از ان گرفته نمیشود و همیشه رزمندگان راه ازادی هدف کینه های فرصت طلبان که برای توجیه بی عملگی شان شاید به مراتب بیشتر از حکومتگران مزدور به سینه های پاک رزمندگان شلیک میکنند اما چه باکی است برای یک عنصر انقلابی در راه رهایی خلقش از فرصت طلبان و مزدوران اجاره ای

  • ایرانی عاشق ایران

    قابل توجه اقای سهراب شاید در ان دوران قاجار وقتی میرزا رضا کرمانی تصمیم به قتل ناصرالدین شاه میگیرد حتما مواجه بوده با انواع و اقصام روشنفکرهای مغلطه گر و حقیر که افق اندیشه شان از نوک بینی شان تجاوز نمیکرده و گویا حتما به میرزا توصیه میکردند که از مجاهدت دست بردارد و اسیر گفته های سید جمال قرار نگیرد چرا که اصلا سید هیچ احساس و علاقه و دلبستگی به سرنوشت او ندارد و حتما ایشان در انجا در حال خوشگذرانی و حال و حول و شما میرزا در اسارت و در زنجیر و ……گویا تاریخ بارها وبارها تکرار میشود و هیچ درسی و پندی از ان گرفته نمیشود و همیشه رزمندگان راه ازادی هدف کینه های فرصت طلبان که برای توجیه بی عملگی شان شاید به مراتب بیشتر از حکومتگران مزدور به سینه های پاک رزمندگان شلیک میکنند اما چه باکی است برای یک عنصر انقلابی در راه رهایی خلقش از فرصت طلبان و مزدوران اجاره ای

  • ناشناس

    دیدگاه پارسی
    داریوش هخامنشی: اهورامزدا دروغ را از سرزمین و مردم من بدور نگه دارد کوروش
    بزرگ : مرد پارسی دروغ نگوید حتی بهنگام مرگ در جنگ

    دیدگاه عربی پیامبر اکرم به علی (ع) : ای علی در ۳ جا دروغ نیکوست : میدان
    جنگ ، وعده به زنان و اصلاح بین مردم.{ وسایل الشیعه – جلد ۱۲}

  • ناشناس

    دیدگاه پارسی
    داریوش هخامنشی: اهورامزدا دروغ را از سرزمین و مردم من بدور نگه دارد کوروش
    بزرگ : مرد پارسی دروغ نگوید حتی بهنگام مرگ در جنگ

    دیدگاه عربی پیامبر اکرم به علی (ع) : ای علی در ۳ جا دروغ نیکوست : میدان
    جنگ ، وعده به زنان و اصلاح بین مردم.{ وسایل الشیعه – جلد ۱۲}

  • ناشناس

    دیدگاه پارسی
    داریوش هخامنشی: اهورامزدا دروغ را از سرزمین و مردم من بدور نگه دارد کوروش
    بزرگ : مرد پارسی دروغ نگوید حتی بهنگام مرگ در جنگ

    دیدگاه عربی پیامبر اکرم به علی (ع) : ای علی در ۳ جا دروغ نیکوست : میدان
    جنگ ، وعده به زنان و اصلاح بین مردم.{ وسایل الشیعه – جلد ۱۲}

  • ناشناس

    دیدگاه پارسی
    داریوش هخامنشی: اهورامزدا دروغ را از سرزمین و مردم من بدور نگه دارد کوروش
    بزرگ : مرد پارسی دروغ نگوید حتی بهنگام مرگ در جنگ

    دیدگاه عربی پیامبر اکرم به علی (ع) : ای علی در ۳ جا دروغ نیکوست : میدان
    جنگ ، وعده به زنان و اصلاح بین مردم.{ وسایل الشیعه – جلد ۱۲}

  • ناشناس

    زنده باد همه کشورهای اسلامی :اسلام علمی همراه با اخلاق و فضیلت یا اسلام کشتاری و دروغ و فساد آلوده شده برای تخریب آن هنګامی که شاګرد لیسه بودم معلم فقه اسلامی میګفت که کفن فروشی شغلی مکروه است از وی پرسیدم چرا ګفت چون شاید صاحب آن برای کسب بیشتر آرزوی آنرا داشته باشد که مردم بمیرند تا او کفن های بیشتری بفروشد؟ اګر با این دید اسلام جلو برویم فروش یا تهیه سلاحهای کشتار جمعی هم بایست حرام باشد …زیرا کسانی که آنرا تهیه میکنند برای کشتار مردم از آن سو استفاده خواهند کرد. قیمت یک بمب یک میلیون دالر است خوب اګر جنګی نباشد کی میآید و بمب یک میلیون دالر میخرد؟ کشورهای کنونی اسلامی کشورهایی طبیعی نیستند بلکه ساختار آن استعماری است آنان امپراتور عثمانی را تکه تکه کردند و سرزمین ما را هم پاره پاره نمودند برادران کرد در چند کشور سیاسی زندګی میکنند و بلوچ ها و دیګران هم همین طور بعد هم بین همه ما اختلافهای پوچ انداختند و مذهب های ګوناګون را پی ریزی کردند تا هرکس ساز خودش را بزند وتفرقه باشد و اتحادی برای پیشرفت کشورهای مسلمان نباشد. ما مجبوریم که برای دریافت علم و دانش به دریوزګی غرب و شرق برویم و آنان سیستم خانوادګی ما را هم از بین برده اند. مادی ګرایی بیش از حد حرص طمع دزدی فساد رشوه خواری تمامیت طلبی را بر ما حاکم کرده اند در صورتیکه ما در ګذشته نه چندان دور دارای اخلاق مهمان دوستی ګذشت فداکاری و عطوفت بودیم. درکشورهای ما ثروتمندان بخصوص با ثروتهای کلان غیر مشروع یاحتی مشروع بجای ساختن پوهنتون برای بی نیازی علمی و فنی ساختن بیمارستان برای درد مندان و ساختن مسکن و ایجاد کار و تحصیل برای مردم و امکان ازدواج برای جوانان که مریض روحی و روانی نشوند و با خود ارضایی عقب افتاده نګردند و دارای عقده های بیشماری نشوند ثروتهای خود را صرف عیاشی ساخت قصرهای تلا و حمامهای عاج برای غسل جنابت شان میکنند فرزندان آنان هم دراروپا و آمریکا به خوش ګذرانی و دست درازی به دختران آزاد آنجا با صرف پولهای باد آورده پدرانشان مشغول هستند و نام جوانان معمولی کشورهای ما را سیاه میکنند. بما اتاق اجاره نمیدادند زیرا از خارجی های شرق بیزار شده بودند ولی ثروتمندان شرق بچه هایشان بهتری خانه ها را میخریدند و با دختران آزاد آنجا بیرحمانه عشق بازی و شهوت رانی میکردند و تاوان آنرا ما بایست پس میدادیم. من که اول به آلمان رفته بودم با دیدن محیط آزاد دیګری فکر میکردم که همه اینان بدکاره هستند و بی اخلاق ولی بعدا به مرور زمان بمن ګفتند که این شما ها هستید که از آزادیهای ما سو استفاده میکنید مردان ما و پسران ما اګر با دختری یا زنی دوست شوند برای تنها ارضای جنسی و بعد فرار نیست بلکه با او میخواهند بعد ها ازدواج کنند. همان طور که قبلا نوشتم معیارها در دنیا فرق دارد مثلا در هند خانواده دختر به خواستګاری داماد میرود و هرچه دارند به داماد میدهند حتی شنیده ام که خودشان فقیر میشوند تا دامادشان ثروتمند شود. هنګامیکه در تانزانیا معلم بودم دخترانی از شاګردان من آبستن بودند آنان با خانواده خود زندګی میکردند و حتی پدر از دختر نمی پرسید که پدر کودکی که در شکم داری کیست. درصورتیکه در کشورهای ما پدر ممکن است حتی دختر را برای غیرت بکشد؟ اګر در کشورهای اسلام لااقل مثل کشورهای دیګر عدالت برقرار شود و آزادی به مردم داده شود شاید این فتنه ها دورویی ها از بین برود و اینهمه تظاهر و فساد ریشه کن شود. جوانان ما با خیال راحت بتوانند تحصیل کنند و بکشورهای خود خدمت نمایند. اخلاق در دوست داشتن و انصاف است و اینکه به حق دیګران هم احترام بګذاریم و خود را علامه دهر و همه دان ندانیم چه بسا که خود ما در راه خطا هستیم ولی خود خواهی و غرور و تعصب هاب کور به ما اجازه نمیدهد که راه را ببینیم. مثلا کسی مانند قذافی هم کور است و هم کر نه صدای مردم را می شنود و نه مردمی که مخالف او هستند می بنیند. این دزدیها و تمامیت خواهی همه مارا به زمین خواهد زد و فتنه ګران و غارتګران بین المللی را بجان ما خواهد انداخت. کشورهای اسلامی نفت و سایر منابع طبیعی خود را ارزان میفروشند و با آن سلاحهای ګرانقیمت میخرند و با آن سلاحها بجان مردم مظلوم خود می افتند. آنان تفرقه بین مردم می اندازند و نفرت پراکنی میکنند تا بتوانند با بازاریابی کسانی سلاحهای خود را بفروشند. جنګ میان شیعه و سنی تا بحال میلیونها نفر قربانی داشته است چرا ؟ زیرا علمای هر دو مذهب وابسته بودند و مردم را علیه همدیګر تحریک کردند و به کسی اجازه ندادند که مطالعه کند و ببیند که این دو مذهب فرق چندانی باهم ندارند و در بعضی از موارد مهم باهم مشترک هم هستند. سیستم بین المللی میخواهد که مردم نادان باشند تا بتوانند برنامه های مخرب خود را برای غارت پیاده کنند. جهل زیر بنایی است که غارتګران به آن وابسته هستند مردم بایست نسبت بهم بی تفاوت باشند تا هرکاری که آنان میکنند با خطر مواجهه نشود. آنان حتی به مردم طبقه متوسط کشورها خود هم رحم نمی کنند و میخواهند که آنان هم کم سواد و نیمه جاهل باشند. تعصب های کور را دامن میزنند تا آدمک های خود را داشته باشند که برای منافع آنان بی چون چرا می جنګند؟ اګر مثلا یک زن افغان با یک مرد آمریکایی دست بدهد اینرا پیراهن عثمان میکنند ولی به مشګلات واقعی مردم توجهی ندارند. میخواهند مردم را به جزییات مشغول کنند تا کلیات را غارت نمایند. من میګویم جوان بایست خوب درس بخواند نه اینکه در لیسه معلم نداشته باشد چون مغز جوان آماده است و بناید وقت اورا بهدرداد که ګفته اند العلم فی الصغر کالنقش فی الحجر یعنی دانش آموزی در کودکی مثل نقش بر سنګ است که پاک نمی شود. جوانی که مرتب درګیر مسایل جنسی خود ش است و به خود ارضایی مشغول مشګلی است که بایست درمان پزشکی شود. البته جوانان ثروتمند شاید این مشګل را نداشته باشند. پس دانش آموزی طبق ګفته اسلامی هم واجب است الطلب العلم فریضیه علی کل مسلم و مسلمه دانش جویی بر هر زن و مرد مسلمان فریضیه است. قرآن کریم بایست آموزش داده شود آنهم با ترجمه و توضیح تا جوانان علاوه بر داشتن علوم فیزیکی و طبیعی به علوم انسانی هم وارد باشند اخلاق هم باید آموزش داده شود و پاکی درستګاری خدمت به خلق در جوانان باید ریشه داشته باشد. شنیده ام که جوانانی که دوستدار مرام کمونیست ها بودند و مدتها در کشورمان خدمت کردند با کمک اسلحه آمریکایی و برای حفظ جوانان دیګر را برضد آنان تعلیم دادند و به کشتار هم پرداختند. هر جوانی ممکن است هر چندی مجذوب فرهنګی و ایده ای شود با کشتن وی کارها درست نمی شود. کشورزیبای ما آزمایشګاه شرکتهای اسلحه سازی شد و میدان جنګی برای ابر قدرتها با سربازی جوانان مظلوم ما ؟ ما بایست باندازه کافی با کمک سایر کشورهای اسلامی پوهنتون و بیمارستان و کار ومسکن و خوراک داشته باشیم تا مردم ما در عذاب نباشند. تعصب های کور بایست جایش را به تساهل بردباری ګفتګو بدهد. آیا اسلامی با داشتن جوانانی فهیم و دانشمند پرکار و دانا و مهربان با اخلاق بهتر است یا با داشتن ګروهی تمامیت خواه متعصب بدون خرد بدون درک علمی مفلوک فقیر ګرسنه رشوه خوار و آدمکش؟ آیا ابن سنیا مولانا مایه فخر اسلام هستند یا مردم بی خرد نادان که حتی از خواندن قرآن هم عاجزند؟ تنها مقلد های متعصبی هستند که به دستور ملایی شاید خود فروخته به شرکتهای بمب مواد مخدر و بیمه دستور و راهنمایی میګیرند. آیا حجاب و عفت باطنی مهم است یا حجاب زوری ظاهری؟ اګر مردی و زنی بطور عمیق به اسلام معتقد باشند و با اخلاق باشند حجاب در آنان تاثیری ندارد. همه مامیدانیم که برای مردی که نتواند خود را کنترل کند و اخلاق نداشته باشد یک زن در حجاب کامل هم هوس انګیز است و برای مردی با فرهنګ و با اخلاق یک زن لخت هم محرک نیست؟ شما اخلاق را با زور و با کشت کشتار نمی توانید تحمیل کنید اینرا هم بدانید که شرکتهای عظیم سازنده اسلحه و مواد منفجره مواد مخدر و بیمه عاشق آن هستند که جنګی باشد تا بتوانند بازار داشته باشند آنان آتش نفاق بین مذهب ها مختلف نژادهای مختلف قومیت های مختلف رامرتب دامن میزنند زیرا این کار و روش آنان برای بازار یابی است . حتی آنان برنامه ریزی کرده اند که کسانی که از دین ها خشمګین هستند به جنګ با سایر دین داران بروند. و من بارها این نکته را به کسانی که ظاهرا از دین برګشته اند یاد آوری کرده ام که بازیچه دست این فتنه ګران نشوند. متاسفانه اکثر رهبران کنونی دنیای اسلام یا اصلا اعتقادی به اسلام ندارند بلکه تنها متظاهرانی بیش نیستند ویا اصلا به مشګلات مردم آګاهی ندارند و یا دیوانه های دیکتاتوری هستند که کور کر شده اند. وګرنه کشورهای ما که در روی دریای نفت خوابیده است چرا بایست روی این ثروت عظیم مردم ما حتی ګرسنه باشند؟ این دیګر داستان نیست که شیوخ عرب سرمایه ملی مارا غارت میکنند و صرف عیاشی خود مینمایند و دم از اسلام هم میزنند؟ اسلامی که جهاد بر ضد فقر جهل را هم تایید کرده است و یا دادن خمس زکوت و دادن ثروتهای خود به دیګران حتی اګر مشروع هم باشند . میګویند که حضرت علی برای مصارف زندګی خود حتی کارګری هم میکرده است؟ ویا حضرت عمر سهمی بیشتر از سربازان خود از غنایم کشور نداشته است؟ ولی خودتان میدانید که رهبران بودند که نام اسلام هم را یدکی می کشیده اند و ده ها زن داشته اند و اصراف میکردند و غارت می فرمودند و جوانان مردم را اخته میکردند تا از دختران و زنان آنان حفاظت کنند. همه ما فرزندان آدم و حوا هستیم و همه با هم قرابت داریم. حضرت آدم و حوا هم لخت بودند و لباسی نداشتند و به آن وضع عادت کردند بعد هم که بچه دار شدند خواهران و برادران باهم ازدواج کردند یعنی با هم همبستر شدند زیرا در آن زمانکه محضر ازدواج نبود. الطلب العلم ولو به سین اګر دانش حتی اګر در چین است آنجا برو. درخت تو ګربار دانش بګیرد به زیر آوری چرخ نبلوفری را. ای بی خبران کجایید کجایید محبوب در اینجاست بیآیید بیآیید. و ای اهل عالم همه شما باریک دارید و برګهای یک شاخسار و ګلبرګهای یک ګلبن به نظر فساد و ظلم بیګانګی شهوت تمامیت خواهی بهم ننګرید که سراپرده وحدت عالم انسانی بلند خواهد شد. از بی تقوایی و ستم ګریزان باشید که دنیا و آخرت شما را پایمال خواهد کرد. در اسلام هم صدها مکتب و مذهب فلسفی هست و بعضی ازآنان بسیار مدرن هستند. زیرا آنطور که من شنیده ام حضرت علی فرمودند فرزند زمان خود باشید و با زمان پیش بروید

  • ناشناس

    توجه

  • ناشناس

    توجه

  • سوره بقره یکی از آیات قرآنی محمد تازی است که در آن به روشنی و آسانی شیوه و چگونگی رفتار و کردار و فرهنگ زندگی جاهلیت اعراب، ولی بنام آداب اسلامی و حکم الهی دیده میشود. الله در سوره بقره بر مردان مسلمان همخوابگی با زنان خود را در ماه رمضان حرام و گناه میداند. ولی چون عربان دستور محمد را نمی پذیرند، الله محمد از گفته خود پشیمان می گردد و دستور داده شده را پس میگیرد و میگوید : ما قبلا نزدیکی و همخوابگی شما را با زنان خودتان در شبهای ماه رمضان حرام کرده بودیم ولی چون در این راه نافرمانی کرده اید و گناهکار شدید ما از گناهان شما در میگذریم و حکم خود را پس میگیریم و از این پس همخوابگی با زنانتان را در شبهای ماه روزه حلال میکنیم، ولی حدود خود را نگه دارید و در مسجد هنگام دعا کردن با زن خود مجامعت ( نزدیکی ) نکنید. * سوره بقره آیه ۱۸۷ * !!!! ،،،،، باری، امید است بدرستی اندیشه کنیم که با گذشت ۱۴۰۰ سال دروغ و فریب و نیرنگ محمدی و الهی و قرآنی و اسلامی، من و تو و ما و شما در اندر خم کدامین کوچه نادانی پس مانده ایم ؟؟؟ ( بابک پرسا )