ولی وقیح زن ستیزی اسلام را در خانه نشینی زن، مقام شامخ او می داند ۵۱

هیچ انسان باخرد و اندیشه ای نیست که بتواند زن ستیزی اسلام را پرده پوشی کند، و نادیده بگیرد. شماری از آیه های قرآن، حدیث و روایات، و محتوای رساله آخوندها، زنبارگی پیامبر، امامان، و دکان داران دین، همگی دال بر این است که اسلام، یعنی دین خون و شمشیر که با کشتار، و به بردگی کشاندن و عبودیت انسان ها سر وکار دارد، یک حزب سیاسی زن ستیز است که به راحتی و آسانی بر روی نیمی از جمعیت جهان خط بطلان کشیده است.
هم اکنون در کشورهای گوناگون گروه زیادی باشناختن اسلام، از آن روی گردان شده اند، و خود رادیگر مسلمان نمی دانند.

زنان همسفر احمدی نژاد در سفر به آمریکا. همسر محمود احمدی نژاد و مقامات دیگر ایرانی در عکس دیده می شوند.

زنان همسفر احمدی نژاد در سفر به آمریکا. همسر محمود احمدی نژاد و مقامات دیگر ایرانی در عکس دیده می شوند.

حکومت اسلامی نیز از بدو اشغال کشورمان، زن ستیزی خود را به شرح زیر در سرلوحه کارهای خود قرارداد:
۱- بر روی سر بانوان، حتی دختران خردسال لچک کشید، آنان را در گرمای تابستان به پوشش کت و شلوار کلفت وادارکرد.
۲- بیشتر کارمندان زن را از اداره و سازمان های دولتی بیرون نمود، تا آن جا که خودماشاهد دستنگی و فقر بیچارگی شماری از این بانوان، و در چند مورد شاهد بیماری روانی، فرستاده شدن به سازمان های روانزیستی، و خودکشی و مرگ آنان بودیم.
۳- تحویل زنان بیوه شوهر از دست داده در جنگ، به خانه های عفاف، و یا تقسیم آنان مانند غنیمت جنگی دوران اسلام، میان آخوندها.
۴- رواج بازار صیغه، و به فحشاء کشاندن بخش بزرگی از جامعه ما.
۵- فرستادن دختران فراری از خانه ها به دلیل جور وستم خانواده خردباخته اشان، به خانه های عفاف، و سرانجام کشاندن آنان به صیغه شدن، و هرجایی گری. به طوری که شماری از زنان و دختران، و کودگان به گدایی و خودفروشی افتادند، و عده ای نیز اقدام به خودکشی و خودسوزی نمودند.
۶- اجازه شرکت و حضور نداشتن در پست ها و سمینارهای بزرگ و تصمیم گیرنده.

حال، که وضعیت زنان در این ۳۲ ساله در زیر دست و پای رژیم جهل و جنایت مشخص گردید، ولی وقیح با کمال بی شرمی و سنگدلی همیشگی، دیروز شماری از زنان خردباخته ویا سودجوی و فرصت طلب که به خیانت به نیمی از جمعیت کشور که هم جنسان خودشان می پردازند، به دور خود گرد آورده، جهان متمدن و پیشرفته سده ۲۱ را مورد سرزنش و شماتت قرار می دهد که چرا مانند خود آنان، زنان را درون کیسه سیاه جای نمی دهند، و آنان را خدمتگذار آشپزخانه، و زینت بخش اطاق خواب نمی دانند؟!.

این کابینه سوئیس ااست که بیشتر اعضاء آن زن هستند. درست مانند کابینه ایران که یک گشنیز خانم مسئول یکی از وزارتخانه ها است!. مقایسه کنید چگونه غرب در فساد بی اسلامی می سوزد، و چند رأس ولی وقیح کم دارد!.

این کابینه سوئیس ااست که بیشتر اعضاء آن زن هستند. درست مانند کابینه ایران که یک گشنیز خانم مسئول یکی از وزارتخانه ها است!. مقایسه کنید چگونه غرب در فساد بی اسلامی می سوزد، و چند رأس ولی وقیح کم دارد!.

این کلاهبردار تاریخ ما، که یک شبه از روضه خوانی ۵ تومانی خانه های اطراف مسجد لولاگر، به چنین پست و مقامی پرتاب شده است، در کشورهای غربی، «مردان را ذینفع، و «زنان» را مورد انتفاع و بهره گیری می داند. یکی نیست به او بگوید که همان چهار زن عقدی و چند صد صیغه ای که دستور دین اسلام است، خود بزرگترین حق کشی و ذینفع بودن مردان هرجایی، و مورد انتفاع قرار گرفتن، و جسارت به مقام شامخ زن در اجتماع است.

آقای خامنه ای که دارای ۴ فرزند پسر، و دو دختر است، پسرانش به ویژه آقا مجتبی همواره به کشتار و توطئه علیه مردم مشغولند، و آقامصطفی به تاراج مملکت و سرمایه گذاری در آفریقای جنوبی و نقاط دیگر. یقینا دوپسر دیگرشان نیز در غارت مملکت، و یا در تصمیم گیری ها به نحوی شرکت دارند که فعلاً مورد بحث ما نیست.
پس تکلیف دو دخترشان بشری خانم، وهدی خانم چه می شود؟. البته، نخستین چیزی که دستگیر ما می شود، این آقای خامنه ای با برگزیدن نام های نامأنوس غیر ایرانی برای دختران و دو پسر دیگر خود، نشان می دهد که از بیخ عرب است، و کمترین شباهت به ایرانی، و ایرانی بودن ندارد.
نکته دیگر این که مقام شامخ زن در اسلام در مورد دختران ایشان اجراء شده، و آنان در آشپزخانه و در خدمت شوهران خود به سر می برند.

ولی وقیح، برنامه های اجتماعی در راستای مقام شامخ زن، و حضور فعال زنان در جامعه که باید پیاده شود از قرار زیر دانسته اند. البته از آن جا که این نکات بسیار در اسلام اهمیت دارد، ولی کمی پیچیده و غیر قابل فهم است، اتل متل گزارش گر ما که در پای منبر رجز خوانی آخوند ۵ تومانی مشهدی حضور داشت، با تفسیر و تجزیه تحلیل این نکات زمینی آسمانی پرداخته، و به ولی وقیح اعتراض کرد. حال، بخوانید واز این همه کرامات اسلامی آخوند ۵ تومانی لذت ببرید:

• حضور زنان فاضله و اندیشمند در شورای مدیریت حوزه علمیه.
اتل متل- ملای مرد مانند پشکل ریخته، اکنون به تعدادی ملای زن نیاز است.بعلاوه ما زنان فاضله را از کجا پیدا کنیم؟.

• پیشنهاد تشکیل شورای فقهی خواهران برای مسائل مستحدثه.
اتل متل- به چند دوجین مترجم و مفسر نیاز است که این کلام زیبای نماینده امام زمان را ترجمه کند.

در این ویدیو دختر خانمی علیه اسلام به پاخاسته، و می خواهد در عربستان رانندگی کند.آیا وحشتناک نیست که این دختر خانم حریم اسلام و ممنوعیت آن را نادیده می گیرد، و چنین گستاخی می کند؟. آخر اسلام که برای زن به اندازه یک چمدان و یا مبلمان خانه ارزش قائل نشده، پس چرا زنان مسلمان خارج از حد شرعی چنین رفتار نادرستی انجام می دهند؟!..

• تمرکز حوزه های علمیه خواهران با مدیریت خواهران فاضله.
اتل متل- حوضچه علمیه مردان کم داشتیم، حالا عدل اسلامی ایجاب می کند که به همان تعداد حوضچه علمیه بانوان آن هم با مدیریت خواهران فاضله داشته باشیم، حال بیا و درستش کن که این قلم جنس فاضله کم داریم.

• ناهنجاریها و نابسامانی های عمیق زندگی فردی و اجتماعی زنان در غرب، اثبات کننده کذب بودن ادعاهای لیبرالیزم و غرب مبنی بر حمایت از زنان.
اتل متل- آقا حالا دیگه میخواد ناهنجاری زندگی غربی ها را با گونی سیاه سرشان کردن، درست کند،. واقعاً بی شرمی، و پررویی تا کجا؟. گفته اند هرآخوندی زشتره، بازیش هم بیشتره!، ویا یکی را تو ده راه نمی دادن، سراغ خونه کدخدا می گرفت!. دوسال است که ملتی به پاخاسته، مرگ بر ولایت وقیح، و مرگ بر دیکتاتور می زند، و مردک مانند کنه به منبر چسبیده و از رو نمی ره، حالا، برای کشورهای دیگر هم ارشادخونه اسلامی بازکرده!.

• ضرورت تلاش برنامه ریزی شده برای اصلاح و ارتقای جایگاه اجتماعی زنان.
اتل متل- جایگاه زن طبق خواسته اسلام، روزها در آشپزخانه بوده، و شب ها در اطاق خواب. حالا، این آخوند ۵ تومانی مشهدی، می خواهد مقام آنان را ارتقاء بدهد، یعنی چه؟ خواننده گرامی کمک کنید. مسآله مشکل شد. آیا می خواهد در آشپزخانه برایشان یک چهارپایه بگذارد، تا بالای بلندی ظرف ها را بشورند، یا رختخواب اطاق خوابشان را ببرند پشت بام پهن کنند که ارتقاء پیداکند؟. مردک گویا پیش از منبر رفتن، چند بست زیادتر از همیشه زده، که این جوری شیش در میان صحبت می کنه!.

فاطمه آلیا نماینده مجلس گفت که فحاشی و بدرفتاری آقایان نسبت به همسرانشان، خشونت نسیت، و امری پسندیده است. این خانم گویا هم اکنون به وزارت علوم منصوب گشته اند. خوانندگان گرامی می بینید که شماری از زنان ایران تا چه اندازه خردباخته، و در باطلاق اسلام غرق شده اند!.

فاطمه آلیا نماینده مجلس گفت که فحاشی و بدرفتاری آقایان نسبت به همسرانشان، خشونت نسیت، و امری پسندیده است. این خانم گویا هم اکنون به وزارت علوم منصوب گشته اند. خوانندگان گرامی می بینید که شماری از زنان ایران تا چه اندازه خردباخته، و در باطلاق اسلام غرق شده اند!.

• نقش چندگانه زنان در تحقق اهداف «جهاد اقتصادی».
اتل متل- لابد نقش زنان در جهاد اقتصادی صرفه جویی در خرید های زنانه است. مثلاً به جای هرسال یک کفش، هرچهار سال کفشی بخرد کافیست، و مانند آن.

• تلاش مستمر برای تقویت فرهنگ عفاف و حجاب.
اتل متل- این اصل بسیار بزرگ و مهم دین اسلام است. همانگونه که نماز مسلمان با یک بادشکم به قهقرا می رود، زن مسلمان نیز باید با چند روسری، توسری، نقاب، روبند، چادر چهارلا وسیاه به رنگ کلاغ، بینی بند، و گوش بند و هزاران بند و بست زهرمار دیگر، خود را برای مردان نامحرم بپوشاند تا چشم هیز مردان، تن مبارکشان را لمس نکند، که ایمان آن بانوی مسلمه به پرواز در می آید. البته چشم آخوندها نظر کرده است، و زنان مسلمه می توانند در برابر هرآخوند، با پوشش، و حتی بی پوشش مادر زاد باشند اشکالی ندارد.

• تبیین الگویی اسلامی – ایرانی برای افزایش حضور زنان در عرصه های مختلف جامعه به موازات تقویت نقش آنان در خانواده.
اتل متل- الگوی زن اسلامی را ولی وقیح بعداً تعیین می کنند.

• لزوم نگاه سیستماتیک و مبتنی بر آموزه های دینی در دستگاهها و سازمانهای متولی امور زنان.
اتل متل- آموزه های دینی در دستگاهها کم است، و ولی وقیح قدری دلخورند، و در اینمورد دچار نقص فنی شدند. حالا، تصمیم گرفتند این آموزش باید سیستماتیک باشد. آخوند ۵ تومانی، در این مورد بیشتر توضیح می دهند زیرا واژه سیستماتیک درون روده اشان گیر کرده، و اکنون معنی آن را درست نمی دانند. باشد تا بعد.

• حضور بیشتر زنان در شوراهای تصمیم سازی و تصمیم گیری در کشور.
اتل متل- تا کنون شرکت زنان به حد اشباع رسیده، قدری ترمز کنید، ممکن است سرما بخورید آشیخ.

• توجه لازم به سلامت معنوی افراد جامعه
اتل متل- شما ۳۲ سال است در سلامت معنوی جامعه کوشیده اید. تا کنون همه را روانی کرده، و در جامعه به حد زیاد دروغگویی، حقه بازی، پیمان شکنی، بیرحمی، و خودخواهی رواج داده اید، دیگر بس است.

• افزایش ایجاد و گسترش بیمارستانهای تخصصی و فوق تخصصی زنان
اتل متل- تصور می کنم شما تا کنون فوق تخصص زنان به حد کافی در فیضیه قم تربیت کرده اید، و دیگر نیاز بیشترنیست.

• راه اندازی کرسی های نظریه پردازی در مسائل زنان
اتل متل- این نظریه پردازی آیا سوای آشپزخانه و اطاق خواب اسلامی است؟. نکنه باکرسی گذاشتن در فصل سرما اشتباه گرفته اید؟.

• اهمیت نقش و جایگاه بنیان خانواده و مقابله با جنگ نرم دشمن
آشیخ علی کمی توضیح دهید جنگ نرم کدامست، و دشمن کدام؟.

• اهتمام به حل مشکلات قضایی بانوان با رویکرد برطرف کردن نواقص قوانین قضایی خانواده.
اتل متل- مشلات قضایی با یک مشت آخوند هیز چشم دریده حل شده، دیگر لزومی به بررسی ندارد. آخوندهای قاضی اسلامی، مردان را تشویق به طلاق دادن زنانشان، و آنگاه به وسوسه و گمراه کردن زن شوهر از دست داده بی خبر می پردازند، این در سرتاسر بی دادگاههای ولایت وقیح به طور آشکارا دیده می شود.

در این ویدیو خانم دکتر وفاسلطان از سوریه، جنایت های اسلام در مورد زنان را بر می شمارد. توجه بانوان خردفروخته را بدان جلب می کنیم.

• ضرورت توجه حقیقی رسانه ها بویژه رسانه ملی به عمق نگاه اسلام به زنان.
اتل متل- عمق نگاه اسلام، که همان نگاه چشم هیز آخوندها به زنان است را همه می دانند، دیگر لازم به بررسی نیست که گندش بیشتر در می آید.

• لزوم پرهیز جدی رسانه ها از تبلیغ مستقیم یا غیرمستقیم الگوهای ضد ارزشی و بیگانه.
اتل متل- الگوهای همه جا بی ارزش است، مگر زیر لحاف آخوند.

• محکومیت بی توجهی مدعیان حقوق بشر به ظلم مضاعفی که در حق زنان بحرین و فلسطین انجام می شود.
اتل متل- البته در سوریه و یمن که به کسی ظلم نمی شود.

• پرهیز از افراط و تفریط و نگاه متحجرانه یا فمینیستی به مقوله زن.
اتل متل- این را دیگر نگو که به همه آخوندهای همکار تو بر می خورد و ممکن است خلافت و ولایت وقیحی به هوا برود، و تنها وقاحت آن برای تو بماند.

حضرت آیت الله خامنه ای ولی وقیح، هم چنین با اشاره به نگاه و حرکت هولناکی که قبل از انقلاب درباره زنان رایج بود در افشانی فرمودند: «زن ایرانی به علت گوهر ناب ایمان، بر آن موج مخرب فائق آمد و به یکی از پایه های اساسی پیروزی و استمرار انقلاب تبدیل شد». در این جا ما می فهمیم که مسبب این انقلاب و بدبختی مردم ایران، گوهر ناب ایمان بانوان بوده است. پس این بانوانند که قابل سرزنشند.
اتل متل- ما دربه در به دنبال گوهر ناب ایمان بانوان می گردیم که کجاست، و چگونه به پایه های انقلاب تبدیل شد. اگر شما یافتید، به ما هم آگاهی دهید.

  • Amir S Ghiassi

      زنان قربانیان دیکتاتور ها البته نه تنها زنان. در زمان حکومت یک دیکتاتور همه قربانی میشوند  زن مرد کودک    پیر و جوان  دانشمند و ساده لوح.  ولی قربانیان زن شاید چشمگیر تر باشد.  نگاه کنید به حرمسراهای دیکتاتور ها  تمامی زنان زیبا روی   فتان را به نحوی به داخل حرامسراها میکشانیدند  و یا با زور و یا با پول آنها را اسیر میکردند و بصورت وسیله ازضای جناب  دیکتاتور در حرمسراها حبس مینمودند.  این زنان از دانش ورزش و تراوت و رشد و بالندگی محروم میشدند و سیله ای بودند برای لذت بخشیدن به آقای دیکتاتور.  زنان حرمسراها اولین و بیشترین قربانی های دیکتاتور ها بودند . مسلم است که حضرت مستطاب دیکتاتور با استخدام یک مشت مرد اخته شده که بیضه هایشان در آورده شده بود  بنام غلامان حلقه بگوش ناظر حرکات زنان زندانی در حرمسرای خلیفه جانی و یا پادشاه ظالم  بودند و باحتمال این غلامان چون عقده مردانگی داشتند همیشه برای آزار زنان زیبا روی نقشه میکشیدند و آنان را آزار میدادند. 

     شاید سوگلی حرمسرا  دارای اهمیتی بود ولی بقیه زنان تنها یک مسکن برای دیکتاتور بودند که آتش هوش و شهوت خود را در میان آنان خاموش نماید. باحتمال نه عشقی در میان بود و نه محبت و دلجویی وشاید برای همین هم بوده که بعضی از زنان حرمسراها که دارای جرات و شهامتی بودند برای خود عاشقی و دوستی دست و پا میکردند که یا اینکار آنان نهان میماند و یا بوسوسه غلامان و خواجه گان حرمسراها لو میرفتنید و به زیر تیغ جلادان برده میشدند.  مسلم است یک مستبد و یا دیکتاتور که دارای بیش از هزاران زن در حرمسرا خود بوده است هیچوقت نمیتوانسته است با آنها یک رابطه معنوی و دوستی وعاشقانه داشته باشد  آنان تنها وسیله شهوتی او بودند  و یا بردگان جنسی حاکم مستبد محسوب میشدند.   از زمان قدیم این زنان بودند که یکی از طمعه های دیکتاتور ها بودند.  از خلفای اسلامی گرفته تا پادشاهان شرق همه دارای حرمسرا ها با زنان بیشمار بودند که تعداد آنان ممکن بود به هزاران نفر برسد.  حتی ثروتمندان و وابسته گان به خلفا هم حرمسراهایی داشتند و زنان بینوایی را در آن قصر های و قفس های زری محبوس میکردند.  حتی تا همین اواخر هم حکام ثروتمند حرمسرا ها داشتند و تعداد زنانی که از آن بهره وری جنسی میکردند بسیار بوده است.

      متاسفانه در شرق این یک ظلم مضاعف به زنان بود که آنان را در عمل کنیز و برده جنسی ثروتمندان و حاکمان غدار میکردند.   کشتن این زنان هم امری عادی بود وحتی اخیرا هم یک زن عرب که شاهزاده هم بود به جرم عاشقی گردن زده شد.  و لازم به تکرار نیست که در بعضی کشور ها هنوز هم قسمتی از آلت جنسی زن را میبرند و  آنرا ناقص میکنند تا وی نتواند در هنگام مقاربت لذت ببرد بلکه تنها زجر بکشد و از مقاربت بیزار باشد و بدین وسیله مثلا نجیب بماند.  ظلم دیگر در باره آنان این بود که دخترکان بسیار جوان را مجبور به هم خوابگی با اشخاص مسن و پیر میکردند.  و بدین وسیله ظالمان به آنها تجاوز میکردند.   شاید در اثر همین تلقین ها باشد که بسیاری از دختران ما از دختر بودن و زن بودن خود بیزارشده اند   هنگامیکه در ایران معلم بودم بسیاری از دختران میگفتند که دختر ننگ خانواده میشود.  و از خودشان به عنوان یک زن بدشان میآمد.  در ایران اکثر و شاید تمامی زنانی که روسپی شده بودند و میشوند برای خاطر فقر بوده و یا اینکه یک مرد سفاک و یک حیوان وحشی مذکر به آنان به زور تجاوز کرده بود و این دختران بینوا از ترس غیرت و تبیه بیشتر و یا شاید کشتن به دست برادر غیرتی و یا پدر  عمو مجبور به فرار شده بودند.  زیرا میخواستند ننگ را از خانواده خود دور نمایند.  به دختر بیگناهی که تجاوز میشود علاوه بر درد و رنج جسمی و روحی او زندگی خود را باخته است  ننگ خانواده شده و هیچ مثلا مردی با  غیرت حاضر به ازدواج با این قربانی جنسی نمیباشد و این بود که آنان راهی جز پناه به خانه های امن مثلا روسپی ها را نداشتند و بایست تاوان لذت جنسی آقایان هزره و فاحشه گان مذکر را با زلت و خواری مادام عمر بپردازند.  و یک عمر یک وسیله جنسی باشند و یک عروسک برای خاموش کردن شهوت آقایان مثلا نجیب و در واقع فاحشه های مذکر.

     در حالیکه یک دختر بچه جوان و یک دوشیزه پاک نهاد در خیابان بوسیله اشرار دولتی دزدی میشود چون در خیابان بوده است و بعد مردان مثلا مسلمان و حافظ قرآن و پاسداران مسلمانی با آلتهای تحریک شده خود و کثیف و نفرین شده شان به این دختران و پسران بیگناه و پر انرژی تجاوز میکنند که روح و جسم آنان و خانواده هایشان را خرد نمایند. یا شاید هم تنها برای خاموش کردن عقده های جنسی خود  و یا برای رهایی از شهوت خود با زور آلت های ننگین خود را به بدنهای و گوهران این فرشته ها و این دلیر مردان آینده فرو میکنند.  آیا هیچ سگی و گرگی اینکار را میکند.  آنان حتی برای خودشان هم ارزش قایل نیستند که با زور آلت خود را که برای تولید نسل کسی نظیر خودشان است و  بایست به آن تکه از بدن خود هم احترام بگذارند با زور به گوهر های پاک جوانان و دوشیزگان وارد میکنند و بدن لطیف و ظریف آنان را آلوده جسم چر کین و کثیف خود مینماید.  بعد این قربانیان جنایت خود را به خانواه هایشان تحویل میدهند.  شاید هنوز هم بسیاری از خانواده سنتی ما ترجیح میدادند که جگر گوشه گانشان با بدن سوراخ سوراخ شده از تیر به دست آنان داده میشد تا با آلتهای پاره شده و پشت های عفونی و چرکین شده که بایست آنان را به نزد دکتران و جراحان ببرند تا بخیه شوند و از عفونت ها و خون ریزی ها جلوگیری شود.   ایکاش اجتماع ما اینرا درک میکرد که این جوانان قربانی فساد و دیکتاتوری هستند و در هیچ کجای دنیا قربانی تنبیه نمیشود بلکه این قربانی کننده است که بایست سنگ سار ومجازات شود نه فرشته گان کوچکی که به دست این دیوان دو سر قربانی شده اند.

      پدران ومادران بایست به این شیر زنان و این دوشیزگان دلیر که تمامی گوهران خود را برای آزادی و آزادگی بباد داده اند افتخار کنند.  آنانی که در برابر اهریمن ظلم و فساد و دزدی و غارتگری  ایستاده اند.  در کجای دین نوشته شده که میتوان به دختر کان و پسران اسیر تجاوز جنسی کرد.    متاسفانه اغلب این دلیران برای فرار از ننگ اشتباهی که فکر میکنند به آنان چسبیده خواهد شد خودکشی میکنند و در عوض مبارزه خود را کنار میگذارند  شنیده ام که زنی که به او تجاوز شده بود  عوض خود کشی آنقدر مبارزه کرد تا قهرمان مبارزه های یک کشور شد به مقام های بالایی هم دست یافت.   دختران و پسران که به شما تجاوز شده  شما یک قهرمان و یک فرشته هستید  زیرا با دستهای بسته شما و با کتک زدنهای شما آنان دیوان و فاحشه گان بشما تجاوز کرده اند  شما هیچ گناهی ندارید و پاک تر از هر فرشته ای هستید که مقرب خداوند است.  امیدوارم که شما رهبران آینده باشید و بجای خود کشی برای رهایی دختران وپسران دیگر سینه های زبیای خود را سپر کنید.  شما دلیران قهرمان که برای آزادی گوهرهای خود را از دست داده اید  گوهر بسیار پر ارزشتری در دست دارید و آن شهامت و شجاعت شماست   شما نه تنها پاکتر از دیگران هستید که شما یک قهرمان  ملی وباعث افتخار همه ما و خانواده خود هستید و نام شما جاویدان خواهد ماند. شما رهبران فردای جامعه خواهید بود  رهبرانی که عدل و داد را با خون و گوشت خود مزه کرده و چشیده است و شاید برای همیشه ظلم وجور ها به پایان برسد و شما شیر زنان و شیر مردان آینده بس تابناک برای نسل های دیگر بسازید.  طاهره قرت عین آن زن بابی که دانشمندی برجسته بود و زیبایی خیره کننده ای مثل تاووس مست داشت به دست ناصرالدین شاه قاجار افتاد و در زندان او گرفتار آمد.  ناصرالدین شاه از او خواستگاری کرد که به عقد و ازدواج او در آید  که آن زن یک شاعر بزرگ و یا دانشمند علوم قرانی و اسلامی بود. خانواده او همه از علمای و فضلای دینی و ادبی بودند.  او با تمامی ها بحث میکرد و همه آنان را مفتون دانش خود میکرد.  این زن فتان و این دانشمند برجسته ایرانی و این نابغه ذوق و ادب برای خاطر بابی بودن اسیر ناصرالدین شاه شد و شاه که ظرافت و علم و ادب او و زیبایی خیره کننده اش را دید میخواست او را به همسری خود راضی کند.  این زن فاضل که ابتدا از پس پرده با فصلای آن زمان بحث میکرد و یا از پس پرده به شاگردان مفتون خود درس میداد ناگهان بی حجاب بمیان مردان آمد.

      مردان آن زمان که این چنین تاووس زیبایی را بدون حجاب ندیده بودند از فرط تعجب و غیرت در دشت بدشت گلوی خود را با کارد بریدند.  ولی پیشوای دینی اینکار اورا تایید کرد و گفت که او طاهر است و پاک است.   وی در پاسخ به خواستگاری  شاه نوشت     تو  راه رسم سکندری  من  راه رسم قلندری   اگر آن خوش است ترا سزا ست   اگر این بد است مرا نصیب.  وی بدست جلادان دیکتاتور ناصرالدین شاه ابله کشته شد.  گلوی بلورین اورا بستند و دستمالی در دهان آن شاعر گوهر نویس فرو بردند و او را در حالیکه زنده بود درون چاهی افکندند.  ناصرالدین شاه این دیوانه دیکتاتور صدها نفر از بزرگان ایران را کشت تا بساط دیکتاتوری وی و شهوت رانی و پول پرستی او چند سالی بیشتر دوام یابد.  او حتی وزیر دانشمند خود امیر کبیر را هم کشت.  و جلاد او رگهای دست این وزیر با دانش و تدبیر را برید تا زنده بماند و شاهد رفتن خون از بدنش و مرگ تدریجی خویش باشد.  و او داماد شاه بود و خواهر ناصرالدین شاه زن او بود  خودتان ببیننید که دیکتاتور ها چقدر ابله و دیوانه هستند که حتی مردانی که به آنان خدمت میکنند را هم میکشند.  دیکتاتور ها برای شهوت و فساد و دزدی و هیزی حتی حاضرند که کشوری را ویران کنند. کما اینکه این شاه ابله قاجار اینکار را کرد.  با کشت و کشتار های ادبا و فضلا و دانشمندان و استاد ها  کشور را به ویرانه ای تبدیل کرد تا باعث نشاط قدرتهای جهانی آن روزگار شود.  وزیر دیگر را شمع آجین کردند یعنی بدن او را که سلیمان خان نام داشت سوراخ سوراخ نمودند و در آنها شمع گداخته گذاردند تا بسوزد و اشگ شمع به زخمهای بدن او برسد و باعث درد وعذاب بیشتر او شود.  جلاد ی که میخواست بدن او را سوراخ سوراخ کند دستهایش به لرزه افتادند   سلیمان خان کارد را از دست او گرفت و خودش بدن نازنینش را سوراخ سوراخ کرد.

      و وقتی که شمع ها را روشن کردند او این شعر را میخواند   آنکه بیشتر هوس سوختن ما میکرد   ایکاش میآمد و از دور تماشا میکرد.   یک دختر جوان هفده ساله هم در ابتدای این مثلا انقلاب محکوم به اعدام شد  زیرا معلم درس اخلاق  بچه  ها و کودکان بهایی بود و این جرم جنایی او بود. مونا محمودی زاده در شیراز اعدام شد. وی با قدمهای محکم بسوی محل قتلگاه رفت  طناب دار را گرفت آنرا بوسید و بر گردن خود استوار کرد.  و با خنده ای با خوشحالی و سرور مرگ زود هنگام خود را پذیرفت.  حالا خودتان قضاوت کنید که این ناصرالدین شاه است که مرده است  و یا امیر کبیر؟

    • جناب دکتر غیاثی گرامی، با درود به شما، نوشته هایتان پرنغز، زیبا وگویا است. 
      در این نوشتارتان در مورد آن دختر شجاع و بیباک شیرازی که به طرز وحشیانه ای او را آتش زدند، چیزها شنیدم. اگراطلاعات کافی دارید لطفاً بنویسید تا مقاله ای در مورد آن دلاور دختر پخش کنیم.

      بدبختانه نگارش شما درپایین مقاله قابل دسترسی همگان نیست. اگر بتوانید آن ر ا در قالب یک مقاله نسبتاً کوتاه برایمان بفرستید، به نام خودتان، و یا هرنامی پیشنهاد فرمایید پخش می کنیم تا گروه عظیم طرفداران ما آن را دوباره پخش کنند، و در نتیجه در دسترس گروه زیادی از ایرانیان قرار گیرد. با سپاسی دیگر از شما، سهراب ارژنگ

  • Amir S Ghiassi

      زنان قربانیان دیکتاتور ها البته نه تنها زنان. در زمان حکومت یک دیکتاتور همه قربانی میشوند  زن مرد کودک    پیر و جوان  دانشمند و ساده لوح.  ولی قربانیان زن شاید چشمگیر تر باشد.  نگاه کنید به حرمسراهای دیکتاتور ها  تمامی زنان زیبا روی   فتان را به نحوی به داخل حرامسراها میکشانیدند  و یا با زور و یا با پول آنها را اسیر میکردند و بصورت وسیله ازضای جناب  دیکتاتور در حرمسراها حبس مینمودند.  این زنان از دانش ورزش و تراوت و رشد و بالندگی محروم میشدند و سیله ای بودند برای لذت بخشیدن به آقای دیکتاتور.  زنان حرمسراها اولین و بیشترین قربانی های دیکتاتور ها بودند . مسلم است که حضرت مستطاب دیکتاتور با استخدام یک مشت مرد اخته شده که بیضه هایشان در آورده شده بود  بنام غلامان حلقه بگوش ناظر حرکات زنان زندانی در حرمسرای خلیفه جانی و یا پادشاه ظالم  بودند و باحتمال این غلامان چون عقده مردانگی داشتند همیشه برای آزار زنان زیبا روی نقشه میکشیدند و آنان را آزار میدادند. 

     شاید سوگلی حرمسرا  دارای اهمیتی بود ولی بقیه زنان تنها یک مسکن برای دیکتاتور بودند که آتش هوش و شهوت خود را در میان آنان خاموش نماید. باحتمال نه عشقی در میان بود و نه محبت و دلجویی وشاید برای همین هم بوده که بعضی از زنان حرمسراها که دارای جرات و شهامتی بودند برای خود عاشقی و دوستی دست و پا میکردند که یا اینکار آنان نهان میماند و یا بوسوسه غلامان و خواجه گان حرمسراها لو میرفتنید و به زیر تیغ جلادان برده میشدند.  مسلم است یک مستبد و یا دیکتاتور که دارای بیش از هزاران زن در حرمسرا خود بوده است هیچوقت نمیتوانسته است با آنها یک رابطه معنوی و دوستی وعاشقانه داشته باشد  آنان تنها وسیله شهوتی او بودند  و یا بردگان جنسی حاکم مستبد محسوب میشدند.   از زمان قدیم این زنان بودند که یکی از طمعه های دیکتاتور ها بودند.  از خلفای اسلامی گرفته تا پادشاهان شرق همه دارای حرمسرا ها با زنان بیشمار بودند که تعداد آنان ممکن بود به هزاران نفر برسد.  حتی ثروتمندان و وابسته گان به خلفا هم حرمسراهایی داشتند و زنان بینوایی را در آن قصر های و قفس های زری محبوس میکردند.  حتی تا همین اواخر هم حکام ثروتمند حرمسرا ها داشتند و تعداد زنانی که از آن بهره وری جنسی میکردند بسیار بوده است.

      متاسفانه در شرق این یک ظلم مضاعف به زنان بود که آنان را در عمل کنیز و برده جنسی ثروتمندان و حاکمان غدار میکردند.   کشتن این زنان هم امری عادی بود وحتی اخیرا هم یک زن عرب که شاهزاده هم بود به جرم عاشقی گردن زده شد.  و لازم به تکرار نیست که در بعضی کشور ها هنوز هم قسمتی از آلت جنسی زن را میبرند و  آنرا ناقص میکنند تا وی نتواند در هنگام مقاربت لذت ببرد بلکه تنها زجر بکشد و از مقاربت بیزار باشد و بدین وسیله مثلا نجیب بماند.  ظلم دیگر در باره آنان این بود که دخترکان بسیار جوان را مجبور به هم خوابگی با اشخاص مسن و پیر میکردند.  و بدین وسیله ظالمان به آنها تجاوز میکردند.   شاید در اثر همین تلقین ها باشد که بسیاری از دختران ما از دختر بودن و زن بودن خود بیزارشده اند   هنگامیکه در ایران معلم بودم بسیاری از دختران میگفتند که دختر ننگ خانواده میشود.  و از خودشان به عنوان یک زن بدشان میآمد.  در ایران اکثر و شاید تمامی زنانی که روسپی شده بودند و میشوند برای خاطر فقر بوده و یا اینکه یک مرد سفاک و یک حیوان وحشی مذکر به آنان به زور تجاوز کرده بود و این دختران بینوا از ترس غیرت و تبیه بیشتر و یا شاید کشتن به دست برادر غیرتی و یا پدر  عمو مجبور به فرار شده بودند.  زیرا میخواستند ننگ را از خانواده خود دور نمایند.  به دختر بیگناهی که تجاوز میشود علاوه بر درد و رنج جسمی و روحی او زندگی خود را باخته است  ننگ خانواده شده و هیچ مثلا مردی با  غیرت حاضر به ازدواج با این قربانی جنسی نمیباشد و این بود که آنان راهی جز پناه به خانه های امن مثلا روسپی ها را نداشتند و بایست تاوان لذت جنسی آقایان هزره و فاحشه گان مذکر را با زلت و خواری مادام عمر بپردازند.  و یک عمر یک وسیله جنسی باشند و یک عروسک برای خاموش کردن شهوت آقایان مثلا نجیب و در واقع فاحشه های مذکر.

     در حالیکه یک دختر بچه جوان و یک دوشیزه پاک نهاد در خیابان بوسیله اشرار دولتی دزدی میشود چون در خیابان بوده است و بعد مردان مثلا مسلمان و حافظ قرآن و پاسداران مسلمانی با آلتهای تحریک شده خود و کثیف و نفرین شده شان به این دختران و پسران بیگناه و پر انرژی تجاوز میکنند که روح و جسم آنان و خانواده هایشان را خرد نمایند. یا شاید هم تنها برای خاموش کردن عقده های جنسی خود  و یا برای رهایی از شهوت خود با زور آلت های ننگین خود را به بدنهای و گوهران این فرشته ها و این دلیر مردان آینده فرو میکنند.  آیا هیچ سگی و گرگی اینکار را میکند.  آنان حتی برای خودشان هم ارزش قایل نیستند که با زور آلت خود را که برای تولید نسل کسی نظیر خودشان است و  بایست به آن تکه از بدن خود هم احترام بگذارند با زور به گوهر های پاک جوانان و دوشیزگان وارد میکنند و بدن لطیف و ظریف آنان را آلوده جسم چر کین و کثیف خود مینماید.  بعد این قربانیان جنایت خود را به خانواه هایشان تحویل میدهند.  شاید هنوز هم بسیاری از خانواده سنتی ما ترجیح میدادند که جگر گوشه گانشان با بدن سوراخ سوراخ شده از تیر به دست آنان داده میشد تا با آلتهای پاره شده و پشت های عفونی و چرکین شده که بایست آنان را به نزد دکتران و جراحان ببرند تا بخیه شوند و از عفونت ها و خون ریزی ها جلوگیری شود.   ایکاش اجتماع ما اینرا درک میکرد که این جوانان قربانی فساد و دیکتاتوری هستند و در هیچ کجای دنیا قربانی تنبیه نمیشود بلکه این قربانی کننده است که بایست سنگ سار ومجازات شود نه فرشته گان کوچکی که به دست این دیوان دو سر قربانی شده اند.

      پدران ومادران بایست به این شیر زنان و این دوشیزگان دلیر که تمامی گوهران خود را برای آزادی و آزادگی بباد داده اند افتخار کنند.  آنانی که در برابر اهریمن ظلم و فساد و دزدی و غارتگری  ایستاده اند.  در کجای دین نوشته شده که میتوان به دختر کان و پسران اسیر تجاوز جنسی کرد.    متاسفانه اغلب این دلیران برای فرار از ننگ اشتباهی که فکر میکنند به آنان چسبیده خواهد شد خودکشی میکنند و در عوض مبارزه خود را کنار میگذارند  شنیده ام که زنی که به او تجاوز شده بود  عوض خود کشی آنقدر مبارزه کرد تا قهرمان مبارزه های یک کشور شد به مقام های بالایی هم دست یافت.   دختران و پسران که به شما تجاوز شده  شما یک قهرمان و یک فرشته هستید  زیرا با دستهای بسته شما و با کتک زدنهای شما آنان دیوان و فاحشه گان بشما تجاوز کرده اند  شما هیچ گناهی ندارید و پاک تر از هر فرشته ای هستید که مقرب خداوند است.  امیدوارم که شما رهبران آینده باشید و بجای خود کشی برای رهایی دختران وپسران دیگر سینه های زبیای خود را سپر کنید.  شما دلیران قهرمان که برای آزادی گوهرهای خود را از دست داده اید  گوهر بسیار پر ارزشتری در دست دارید و آن شهامت و شجاعت شماست   شما نه تنها پاکتر از دیگران هستید که شما یک قهرمان  ملی وباعث افتخار همه ما و خانواده خود هستید و نام شما جاویدان خواهد ماند. شما رهبران فردای جامعه خواهید بود  رهبرانی که عدل و داد را با خون و گوشت خود مزه کرده و چشیده است و شاید برای همیشه ظلم وجور ها به پایان برسد و شما شیر زنان و شیر مردان آینده بس تابناک برای نسل های دیگر بسازید.  طاهره قرت عین آن زن بابی که دانشمندی برجسته بود و زیبایی خیره کننده ای مثل تاووس مست داشت به دست ناصرالدین شاه قاجار افتاد و در زندان او گرفتار آمد.  ناصرالدین شاه از او خواستگاری کرد که به عقد و ازدواج او در آید  که آن زن یک شاعر بزرگ و یا دانشمند علوم قرانی و اسلامی بود. خانواده او همه از علمای و فضلای دینی و ادبی بودند.  او با تمامی ها بحث میکرد و همه آنان را مفتون دانش خود میکرد.  این زن فتان و این دانشمند برجسته ایرانی و این نابغه ذوق و ادب برای خاطر بابی بودن اسیر ناصرالدین شاه شد و شاه که ظرافت و علم و ادب او و زیبایی خیره کننده اش را دید میخواست او را به همسری خود راضی کند.  این زن فاضل که ابتدا از پس پرده با فصلای آن زمان بحث میکرد و یا از پس پرده به شاگردان مفتون خود درس میداد ناگهان بی حجاب بمیان مردان آمد.

      مردان آن زمان که این چنین تاووس زیبایی را بدون حجاب ندیده بودند از فرط تعجب و غیرت در دشت بدشت گلوی خود را با کارد بریدند.  ولی پیشوای دینی اینکار اورا تایید کرد و گفت که او طاهر است و پاک است.   وی در پاسخ به خواستگاری  شاه نوشت     تو  راه رسم سکندری  من  راه رسم قلندری   اگر آن خوش است ترا سزا ست   اگر این بد است مرا نصیب.  وی بدست جلادان دیکتاتور ناصرالدین شاه ابله کشته شد.  گلوی بلورین اورا بستند و دستمالی در دهان آن شاعر گوهر نویس فرو بردند و او را در حالیکه زنده بود درون چاهی افکندند.  ناصرالدین شاه این دیوانه دیکتاتور صدها نفر از بزرگان ایران را کشت تا بساط دیکتاتوری وی و شهوت رانی و پول پرستی او چند سالی بیشتر دوام یابد.  او حتی وزیر دانشمند خود امیر کبیر را هم کشت.  و جلاد او رگهای دست این وزیر با دانش و تدبیر را برید تا زنده بماند و شاهد رفتن خون از بدنش و مرگ تدریجی خویش باشد.  و او داماد شاه بود و خواهر ناصرالدین شاه زن او بود  خودتان ببیننید که دیکتاتور ها چقدر ابله و دیوانه هستند که حتی مردانی که به آنان خدمت میکنند را هم میکشند.  دیکتاتور ها برای شهوت و فساد و دزدی و هیزی حتی حاضرند که کشوری را ویران کنند. کما اینکه این شاه ابله قاجار اینکار را کرد.  با کشت و کشتار های ادبا و فضلا و دانشمندان و استاد ها  کشور را به ویرانه ای تبدیل کرد تا باعث نشاط قدرتهای جهانی آن روزگار شود.  وزیر دیگر را شمع آجین کردند یعنی بدن او را که سلیمان خان نام داشت سوراخ سوراخ نمودند و در آنها شمع گداخته گذاردند تا بسوزد و اشگ شمع به زخمهای بدن او برسد و باعث درد وعذاب بیشتر او شود.  جلاد ی که میخواست بدن او را سوراخ سوراخ کند دستهایش به لرزه افتادند   سلیمان خان کارد را از دست او گرفت و خودش بدن نازنینش را سوراخ سوراخ کرد.

      و وقتی که شمع ها را روشن کردند او این شعر را میخواند   آنکه بیشتر هوس سوختن ما میکرد   ایکاش میآمد و از دور تماشا میکرد.   یک دختر جوان هفده ساله هم در ابتدای این مثلا انقلاب محکوم به اعدام شد  زیرا معلم درس اخلاق  بچه  ها و کودکان بهایی بود و این جرم جنایی او بود. مونا محمودی زاده در شیراز اعدام شد. وی با قدمهای محکم بسوی محل قتلگاه رفت  طناب دار را گرفت آنرا بوسید و بر گردن خود استوار کرد.  و با خنده ای با خوشحالی و سرور مرگ زود هنگام خود را پذیرفت.  حالا خودتان قضاوت کنید که این ناصرالدین شاه است که مرده است  و یا امیر کبیر؟

    • جناب دکتر غیاثی گرامی، با درود به شما، نوشته هایتان پرنغز، زیبا وگویا است. 
      در این نوشتارتان در مورد آن دختر شجاع و بیباک شیرازی که به طرز وحشیانه ای او را آتش زدند، چیزها شنیدم. اگراطلاعات کافی دارید لطفاً بنویسید تا مقاله ای در مورد آن دلاور دختر پخش کنیم.

      بدبختانه نگارش شما درپایین مقاله قابل دسترسی همگان نیست. اگر بتوانید آن ر ا در قالب یک مقاله نسبتاً کوتاه برایمان بفرستید، به نام خودتان، و یا هرنامی پیشنهاد فرمایید پخش می کنیم تا گروه عظیم طرفداران ما آن را دوباره پخش کنند، و در نتیجه در دسترس گروه زیادی از ایرانیان قرار گیرد. با سپاسی دیگر از شما، سهراب ارژنگ

  • Amir S Ghiassi

     دوست عزیز و نادیده   من معلم دانشګاه هستم ودر آمریکا هم مدرسه شبانه روزی باز کرده ام که  دانشجویان بتوانند هم در آن زندګی و هم کار و هم درس بخوانند مدرسه دارای مزرعه است  و هشت هکتار میباشد.  من متولد کابل هستم و فکر میکنم که همه ما قربانی شرکتهای عظیم هستیم که میخواهند ثروتهای کشورهای مارا غارت کنند وبرای ما تفرقه نفرت خود خواهی تمامیت طلبی هدیه میآورند. من معلومات سیاسی ندارم وفقط دردهای اجتماعی هم میهنان خود را میبینم   . به امید روزی که ماهم دوباره بتوانیم در قافله صنعت  مدرن و پیشرفت و اخلاق و دوستی نمونه بشویم   متاسفانه بسیاری از بهترین دانشجویان و شاګردان حتی دوستان نزدیک من خودکشی کرده اند  و دلیل آن هم واضح است  مشګلات بی نهایت ایجاد شده بوسیله دزدان قوی پنجه که دنیا را کنترل میکنند. شاید نوک تیز پیکان ما بایست متوجه آنان شود . با امید پیروزی همه ملتهای فلات  ایران و توران  بردران و خواهر غوطه ور در سیاست های کثیف بین المللی  

    • mahrokh

      خواهر ساده دل من,خوب است کمى واقع بین باشید وقبول کنید بیشتر بدبختیها مال زن مسلمان است. مثل اینکه خبر ندارید درافغانستان زنان جه میکشیدند وهنوز هم تمام نشده زجرى که مسلمانان واقعى به زنان مى دهند.کمى فکر کن لطفا.شما راحتى معنى اش این نیست همه راحت هستند.

  • Amir S Ghiassi

     دوست عزیز و نادیده   من معلم دانشګاه هستم ودر آمریکا هم مدرسه شبانه روزی باز کرده ام که  دانشجویان بتوانند هم در آن زندګی و هم کار و هم درس بخوانند مدرسه دارای مزرعه است  و هشت هکتار میباشد.  من متولد کابل هستم و فکر میکنم که همه ما قربانی شرکتهای عظیم هستیم که میخواهند ثروتهای کشورهای مارا غارت کنند وبرای ما تفرقه نفرت خود خواهی تمامیت طلبی هدیه میآورند. من معلومات سیاسی ندارم وفقط دردهای اجتماعی هم میهنان خود را میبینم   . به امید روزی که ماهم دوباره بتوانیم در قافله صنعت  مدرن و پیشرفت و اخلاق و دوستی نمونه بشویم   متاسفانه بسیاری از بهترین دانشجویان و شاګردان حتی دوستان نزدیک من خودکشی کرده اند  و دلیل آن هم واضح است  مشګلات بی نهایت ایجاد شده بوسیله دزدان قوی پنجه که دنیا را کنترل میکنند. شاید نوک تیز پیکان ما بایست متوجه آنان شود . با امید پیروزی همه ملتهای فلات  ایران و توران  بردران و خواهر غوطه ور در سیاست های کثیف بین المللی  

  • Amir S Ghiassi

     دوست گرام آقای سهراب ارژنگ
     مشگل ما یک مشگل عمومی است  و تا زمانی که جهل و غرورهای کاذب و دزد فساد قدرت طلبی و تک روی از جامعه های ما زوده نشود  شاید ما در همین موقعیت ها درجا بزنیم 
     
    و عوض کردن یک دیکتاتور با دیکتاتور دیگر هم کاری را درست نخواهد کرد  ما بایست خوی دیکتاتوری را از بین ببریم   دزدی  رشوه خواری  دروغ فساد باید ریشه کن شود  علم و دانش بایست بجای تفرقه  جهل و تعصب جایگزین گردد.  ملتهای ما بایست دوباره باهم متحد شوند و با همکاری هم بتوانیم مشگلات را حل کنیم  ابر قدرتها با دمشان گردو خواهند شکست اگر بین ما تفرقه تعصب خود خواهی تمامیت طلبی دزدی و فساد رشوه خواری و بی احترامی بهم و باورهای هم ریشه دار تر شوند.  سیستمی که دنیا را میچرخاند حتی به مردم کشورهای خودشان هم رحم نمیکنند و میخواهند آنان هم برده شان باشند  اکنون مثلا در همین آمریکا برنامه هایی دارند که طبقه متوسط مزاحم را از دور خارج کنند و آنان را هم تبدیل به فقرای دست به دهان نمایند.  در تمامی لایه های اجتماعی آنان دیکتاتوری و تمامیت طلبی را توسعه میدهند  هرکسی که دستش به دم گاوی بند میشود میخواهد دیکتاتوری کند و تمامیت طلبی نماید؟   
    شاید بهترین راه برای مبارزه با این مشگل همان دانش وعلم  تساهل و تعامل  و قانون های قوی باشد  که عدل و داد را بتواند به میان جامعه ببرد  بهرحال این مردم عادی هستند که بازیچه دست دیکتاتورها میشوند و باز این دیکتاتورهای محلی هستند که بازیچه دست قدرتهای بین المللی میشوند  و این شرکتهای عظیم تولید مواد مخدر مواد منفجره و شرکتهای وابسته بیمه و صنعتی آنان هستند که همه چیز با با تکیه به ثروتهای عظیم شان کنترل میکنند و تمامی وسایل مهم ارتباط جمعی را در اختیار دارند وهرچه را که بخواهند به خورد مردم میدهند. نفرت پراکنی آنان تفرقه اندازی  و ظلم و فساد حربه هایی است که در دستان آنان است  شاید هم رهبران فاسد کاپیتالیست  کمونیست و رهبران قلابی مذهبی هم برای قربانی کردن پبروان خود به نوعی با آنان همدست شده و همکاری میکنند.  اختلاف بین زن مرد  ترک فارس  رشتی تهرانی  پشتو و هزاره   سنی و شیعه  صوفی و مسلمان  بهایی  مسلمان  اقلیت و اکثریت  و…. هزاران شعبه دیگر هم ریشه در یک سرچشمه دارند    ما بایست با اتحاد  دوستی  علم و تعلیم و تربیت  به جنگ اینان برویم  نه با توپ تانک  که آنان قوی تر و بهتر از آن را در اختیار دارند و شاید هم هدف آنان همین ایجاد جنگ است تا بیشتر و بهتر بتوانند سلاحهای از دور خارج شده خود را بفروشند  آنان به کسانی نظیر صدام و قذافی احتیاج دارند تا تنور جنگ و بازار اسلحه و مواد مخدر را گرم نگه دارند  شاید اگر کسی بگوید که حتی دیکتاتورهای محلی هم قربانی ظلم آنان هستند سخنی ناروا نگفته باشد  زیرا این در نهایت آنان هستند که ثروتهای دیکتاتورهای محلی مسخ شده شان را مسدود کرده خودشان بلند میکنند؟  و تنها نام بد را برای دیکتاتورهای ابله باقی میگذارند  
     آدرس من  و تلفن من 
    ۱۰۴۲۰ Lehman Road, Orlando, Fl 32825  USA  and 13305 Lacebark Pine Road , Orlando , Fl 32832  tel: 4072819704 

  • Amir S Ghiassi

     دوست گرام آقای سهراب ارژنگ
     مشگل ما یک مشگل عمومی است  و تا زمانی که جهل و غرورهای کاذب و دزد فساد قدرت طلبی و تک روی از جامعه های ما زوده نشود  شاید ما در همین موقعیت ها درجا بزنیم 
     
    و عوض کردن یک دیکتاتور با دیکتاتور دیگر هم کاری را درست نخواهد کرد  ما بایست خوی دیکتاتوری را از بین ببریم   دزدی  رشوه خواری  دروغ فساد باید ریشه کن شود  علم و دانش بایست بجای تفرقه  جهل و تعصب جایگزین گردد.  ملتهای ما بایست دوباره باهم متحد شوند و با همکاری هم بتوانیم مشگلات را حل کنیم  ابر قدرتها با دمشان گردو خواهند شکست اگر بین ما تفرقه تعصب خود خواهی تمامیت طلبی دزدی و فساد رشوه خواری و بی احترامی بهم و باورهای هم ریشه دار تر شوند.  سیستمی که دنیا را میچرخاند حتی به مردم کشورهای خودشان هم رحم نمیکنند و میخواهند آنان هم برده شان باشند  اکنون مثلا در همین آمریکا برنامه هایی دارند که طبقه متوسط مزاحم را از دور خارج کنند و آنان را هم تبدیل به فقرای دست به دهان نمایند.  در تمامی لایه های اجتماعی آنان دیکتاتوری و تمامیت طلبی را توسعه میدهند  هرکسی که دستش به دم گاوی بند میشود میخواهد دیکتاتوری کند و تمامیت طلبی نماید؟   
    شاید بهترین راه برای مبارزه با این مشگل همان دانش وعلم  تساهل و تعامل  و قانون های قوی باشد  که عدل و داد را بتواند به میان جامعه ببرد  بهرحال این مردم عادی هستند که بازیچه دست دیکتاتورها میشوند و باز این دیکتاتورهای محلی هستند که بازیچه دست قدرتهای بین المللی میشوند  و این شرکتهای عظیم تولید مواد مخدر مواد منفجره و شرکتهای وابسته بیمه و صنعتی آنان هستند که همه چیز با با تکیه به ثروتهای عظیم شان کنترل میکنند و تمامی وسایل مهم ارتباط جمعی را در اختیار دارند وهرچه را که بخواهند به خورد مردم میدهند. نفرت پراکنی آنان تفرقه اندازی  و ظلم و فساد حربه هایی است که در دستان آنان است  شاید هم رهبران فاسد کاپیتالیست  کمونیست و رهبران قلابی مذهبی هم برای قربانی کردن پبروان خود به نوعی با آنان همدست شده و همکاری میکنند.  اختلاف بین زن مرد  ترک فارس  رشتی تهرانی  پشتو و هزاره   سنی و شیعه  صوفی و مسلمان  بهایی  مسلمان  اقلیت و اکثریت  و…. هزاران شعبه دیگر هم ریشه در یک سرچشمه دارند    ما بایست با اتحاد  دوستی  علم و تعلیم و تربیت  به جنگ اینان برویم  نه با توپ تانک  که آنان قوی تر و بهتر از آن را در اختیار دارند و شاید هم هدف آنان همین ایجاد جنگ است تا بیشتر و بهتر بتوانند سلاحهای از دور خارج شده خود را بفروشند  آنان به کسانی نظیر صدام و قذافی احتیاج دارند تا تنور جنگ و بازار اسلحه و مواد مخدر را گرم نگه دارند  شاید اگر کسی بگوید که حتی دیکتاتورهای محلی هم قربانی ظلم آنان هستند سخنی ناروا نگفته باشد  زیرا این در نهایت آنان هستند که ثروتهای دیکتاتورهای محلی مسخ شده شان را مسدود کرده خودشان بلند میکنند؟  و تنها نام بد را برای دیکتاتورهای ابله باقی میگذارند  
     آدرس من  و تلفن من 
    ۱۰۴۲۰ Lehman Road, Orlando, Fl 32825  USA  and 13305 Lacebark Pine Road , Orlando , Fl 32832  tel: 4072819704 

  • Amir S Ghiassi

     هدف ازبین بردن تمامی سونامی ها وستم های طبیعی و ستم های انسانی ما از همه طرف محاصره شده ایم  از یک طرف حوادث مرگ آوری طبیعی مثل سونامی ها زلزله ها طوفانها آتش سوزیها و خراب شدن راکتورهای اتمی مارا تهدید میکنند  از یک طرف دیگر دیوانه گان شهرت قدرت و شهوت و ثروت روزگار ما را تلخ کرده اند خودتان شاهد هستید که دیوانه ای نظیر سرهنگ قذافی برای اینکه چند سالی بیشتر از چهل یکسالی که حکومت کرده است سر قدرت بماند با موشگ و بمب و هواپیماهای جنگی پیشرفته مردم مثلا خودش را بمباران میکند و زنان و کودکان و مردم بی گناه بی اسلحه را به دیار مرگ میفرستد اگر این دیوانه بمب اتمی هم داشت بر سر فرزندان کشور مثلا خودش میریخت و دنیا هم که در سکوت مرگباری فرو رفته است  از یک طرف دیگر همان صدام دیوانه مردم بی گناه کرد برادران مارا با بمب های شمیایی قتل عام کرد و دنیا سکوت اختیار کرد. زیرا ما همه فکر میکنیم که مرگ برای همسایه حق است نه برای ما. 
    تمامیت خواهی و ظلم و جور مردان مثلا رهبر و قدرتمند شاید نهایت نداشته باشد و متاسفانه هیچ ترمزی هم برای محدود کردن قدرتهای این دیوانه گان وجودندارد  در مقیاس دیگر طبیعت هم برای قتل عام مردم وارد کارزار شده است  گویا میگوید که دیوانه گان تنها نیستند  من هم هستم  مردم ژاپن که از قدرتهای اول هستند نیز به همین مشگل دچار شدند در آنجا شاید دیوانه ای بنام صدام ویا قذافی وجود ندارد ولی موجهای دریا دیوانه وار به مردم حمله میکند که دست کمی از حمله های دیوانه گان دیگری مثل قذافی ندارد.  این مشگلات جهانی است ولی بدبختانه در مقیاسهای کوچک هم ما با ظلم ها و ستمهایی در گیر هستیم که البته به عظمت موجهای سونامی و یا دیوانه گی های صدام و قذافی نیستند ولی خوب شنبمی در خانه مورچه ای طوفانی مهیب است. 
    ستم هایی که با اقلیتهای مذهبی و قومی میشود نیز مانند سونامی درد آور و مشگل هستند که این ظلم ها مثل زنجیر به همه لایه های مردم منتقل میشوند. و دنباله داستان
     …. باری سونامی هایی بسیار هستند که به دست بشر ببار می نشینند و یکی از آنان هم اکنون دارد به دست دیوانه ای بنام قذافی هم اکنون انجام میشود و دیوانه مردم بیگناه و بی پناه و غیر مسلح را با تانک و هواپیماهای جنگی که ظاهرا برای دفاع از مردم در برابر مهاجمان بیگانه بایست استفاده شود مورد کشت کشتار قرار میدهد. و عوض دفاع مردم مثلا خودش دربرابر دشمنان فرضی یا واقعی خود آنان را میکشد؟
    نمونه دیگر آن کشتار صدام از جوانان ایرانی بود و یا عراقی که برای دیوانه گی های او میگویند بیش از دویست هزار جوان ایران کشته و یا شهید شدند اگر توجه کنیدکه در سونامی ژاپن تا اکنون ده هزار نفر کشته یا شهید شده اند در سونامی بازی شده توسط صدام تنها در ایران بیش از دویست هزار نفر جوان کشته شدند و آنانیکه در اثر ترس و وحشت و سایر مشگلات از بین رفتند هنوز حساب نشده است  و نیز در همین خاورمیانه بیش از سی هزار بابی کشته شدند و گناهشان این بود که میگفتند امام دوازدهم ظاهر شده است   و حتی اخیرا هم بیش از دویست بهایی کشته یا شهید شده اند و جرم آنان هم این بوده که در خانواده بهایی متولد شده و بهایی بودند  اینها شاید مصیبت شان کمتر از سونامی های ژاپن نباشد همانطوریکه سونامی ژاپن پس لرزه هایی دارد و در پی سونامی آوارگی گرسنگی و دربدری هم پیش میآید در سونامی اختراع شده به دست بشر هم پس لرزه ها بسیار است.
    البته که ظلم ودرد هم درجه و انداره دارد ظلم های گسترده بیشتر مورد توجه قرار میگیرد تا ظلم های محدود مثلا پسر بچه ای بهایی یا نیمه بهایی که هرروز در راه مدرسه بایست با چندین نفر از بچه های نیمه ولگرد مسلمان کتک کاری کند و هرروز وحشت روز بعد را دارد شاید از نظر یک خبرنگار جنگی بسیار پیش پا افتاده باشد ولی برای پسر بچه ای که هرروز با وحشت کتک کاری و درد رنج آن بایست دست پنجه نرم کند بسیار مهم است  این پسر بچه تنها است که بایست ده ها فحش رکیک را تحمل کند و دست آخر هم چند نفری به او حمله میکنند و کتابهایش را پاره و لباسهایش را جر میدهند و بعد هم از دور به او سنگ پرانی میکنند که متاسفانه یکی از روش های اسلامی سنگ پرانی است  یک وقت برای سربازان اسراییلی و یک بار هم برای پسربچه بی پناه نیمه بهایی. 
    شاید نگارش این درد ها بتواند چشم دیگران و بی تفاوتان را به دردهای دیگران هم جلب کند و شاید بتوانیم با کمک هم ریشه جهل ظلم و فساد را برکنیم و نیز بتوانیم با حوادث طبیعی تنها بجنگیم و انرژی و وقت خود را صرف جنگهای بیهوده نکنیم و لااقل خودمان به خودمان حمله نکنیم و همان مشگلات طبیعی و درد مرض کافی باشد. 
    اکنون هم که بسیاری از همنوعان ما بنامهای مختلف در زندانها و بازداشتگاهها بسر میبرند و از آزادی محروم هستند دیگران بایست بدانند که عمر محدود را نبایست صرف آزار دیگران کرد و اگر نمی توانیم بار غمی را از دل شخصی بیرون ببریم لااقل باری غمی هم به دردهای مردم اضافه نکنیم. 
    کشته شدن و یا شهید شدن در راه دین وخدای نادیده که به احتمال با آن بزرگی وعظمت که به او نسبت میدهند نبایست محتاج شهید شدن ما باشد نیز راهی است که متاسفانه گروهی آنرا تبلیغ میکنند همانطوریکه مسخ شده گان براحتی خودکشی های بمبی میکنند و یا با بستن بمب به خودشان علاوه بر خودکشی خودشان باعث کشته شدن دیگران هم میشوند ولی نمیدانم که آیا بدین وسیله میتوان جلوی حرص و ظلم و تمامیت خواهی ها را گرفت؟
    متاسفانه تعصب مذهبی و دینی آنقدر شدید و کور است که حتی آن دینهایی که همین تعصب را مذموم دانسته اند باز پیروان متعصب دارند که تنها به نقطه خیره میشوند مثلا آموزه های دین بهایی ترک تعصب و تقالید است و گفته شده که اگر دین باعث ناراحتی و مشگلات میشود  بی دینی بهتر و اولی تر است ولی آیا بهاییان و یا لااقل همه آنان به این آموزه بسنده میکنند؟جواب متاسفانه نه است  حالا یک مثال:  پدر ناصر یک مسلمان بسیار دو آتشه بود که با یک زن بهایی به دلایلی ازدواج کرده بود حالا این ناصر بود که بایست میان دو مذهب که نظری مناسب وخوب بهم نداشتند زندگی کند. 
    ناصر از کار بعد از انقلاب عظیم و مردمی اسلامی ایران اخراج شد و و با اینکه بهایی نبود از نظر جمهوری اسلامی مسلمان شناخته نمی شد وبایست در روزنامه ها بر علیه دین بهایی مطلبی مینوشت و به بانیان این دین بدبیراه میگفت و فحش میداد تا شاید به مسلمانی قبولش بفرمایند  با وجود اینکه حتی در صدر اسلام گفتن اشهد برای مسلمان شدن کافی است ولی بادیه های گرمتر از صدر اسلام اینرا کافی نمی دانستند و بایست شخص به دین دیگر هم توهین کند تا مسلمان شاید شناخته شود.  حتی در دوره عمر هم اگر کسی میگفت مسلمان است و اشهد میگفت مسلمان قبول میشد.  ولی اکنون جمهوری اسلام سنگ تمام را گذاشته بود و میخواست مسلمان هایش حتی از صدر اسلام هم مسلمان تر باشند وبه دینهای دیگر توهین کنند تا مسلمان شناخته شوند.  ناصر با داشتن همسر و مادر بهایی نمی توانست که اینکار را بکند لاجرم از کار اخراج شد ولی کار به همین جا خاتمه نیافت.  دوست مسلمانش که مثلا خیلی جون جونی بود به دیدار او آمد و به او محبت کرد  و بعد هم با هزارها ترفند که میخواهد کار تولید کند وکارخانه تاسیس کند و خانه اش و آپارتمانهایش احتیاج به تعمیر دارند از ناصر با دادن مثلا گروه گانهای معتبر مقادیر زیادی گرفت  ولی مثل اینکه خیال پس دادن نداشت  زیرا بعد از هفت سال که امروز فردا کرد برای ناصر پاپوش دوخت هر روز به یک کلانتری میرفت و به او تهمت بهایی گری  جاسوسی و صیهونیزمی میزد. و با داشتن دست به ریز و دوستان با نفوذ خواب و زندگانی را از ناصر گرفته بود.
     
      بدین ترتیب دوست مسلمان اولین غارتگری بود که از موقعیت ناصر سو استفاده فرمود. ناصر ناچار شد که به آمریکا برود و در آنجا با زحمتهای بسیار توانست شغلی بگیرد و زن بچه هایش را بعد از سه سال به آمریکا ببرد. زیرا در آمریکا گرفتن ویزا و اقامت بسیار وقت گیر و طولانی است و سریعا انجام نمیشود. همسر ناصر بعداز آمدن به آمریکا از وی تلاق خواست و آنچه منقول ناصر به همسر بهایی و پدرزن بهایی سپرده بود بالا کشیده شد و تا اینجا همسر بهایی و خانواده بهایی هم درست همان کاری را با ناصر کردند که دوست مسلمان او کرده بود.  ناصر که همه پس انداز سالیان کارش به اضافه تلاها و نقره هایی که به عنوان پس انداز برای روز مبادا خریده بود توسط همسر و خانواده اش غارت گردید. تنها وسایل زندگی را برای ناصر باقی گذاشته بودند  ناصر مجبور شد که به تهران برگردد واین بار پسرخاله بهایی وهمسر او از وی بسیار خوب پذیرایی کردند و خوب اعتماد و اطمینان اورا جلب کردند و توانستند که از او وکالت بگیرند خلاصه بعداز هفت سال بعدکه ناصر به تهران برگشت باز این بار پسر خاله هم کاری نظیر دیگران با وی کرده بود و بدین ترتیب اموال ناصر توسط دوست مسلمان و فامیل بهایی غارت شد و توسط هر دو هم کاملا لجن مال گردید و پشت سرش آنقدر بد گفتند که اورا تبدیل به دیو دوسری کرده بود خوب این هم یک نوع سونامی کوچکی بود که در باره ناصر اتفاق افتاده بود  نه مسلمان به او رحم کرد ونه بهایی هایی که او به آنان پناه برده بود خوب با وجود اینهمه سونامی ها چه کنیم؟جای ملا نصر الدین  خالی که وقتی یک گاوش در رفته بود گاو دیگر را میزد که مردم گفتند که چرا اورا میزنی  گفت که اگر این پدر سوخته را ول کنم از آن یکی بهتر نیست.  در جاییکه بهاییانی که این همه در فشار و ناراحتی هستند باز اینطور بی انصاف هستند و جبارانه اقدام میکنند نمیدانم اگر قدرت داشته باشند بتوانند از دیگران بهتر باشند  و آنان هم آموزه های دین خود را فراموش میکنند و تنها دنبال تعصب و آزار دیگران میروند   البته نه همه آنان  در همه جا بد و خوب هست  منتهی آدم بایست شانس بیآورد که به خوبان برخورد کند
     
    خوب در این دنیای بی تفاوتی انسان بایست به کی پناه ببرد. ناصر به همسر بهایی و خانواده او اطمینان کرد  آنان کاملا توزرد از آب در آمدند و آنچه که توانسته بودند برداشته بودند و علاوه برآن فرزندان ناصر را بر علیه پدرشان تشویق و ترغیب کردند که از او فاصله بگیرند و باصطلاح به پدر محل نگذارند زیرا آمدن به آمریکا کاری چندان  مهم نیست مثل رفتن به شاه عبدالعظیم است  بعد هم این پدر که هرچه داشته با دولت گرفته یا دوست مسلمان و خوب بقیه را هم ما برمیداریم و اورا از خود میرانیم و به او تهمت هم میزنیم تا شاید بتوانیم از دیگران که متعصب هستند کمک هایی بیشتر بگیریم . ناصر که به عنوان بهایی از کار اخراج شده بود و همه صدمه هایی که یک بهایی میتواند داشته باشد به او هم روا شده بود حالا به دادگاه ها ی آمریکایی میگفتند که او مسلمانی ناراحت و ضد یهود است و برایش درد سر درست میکردند  او درایران به عنوان بهایی مورد آزار واقع شده بود و در اینجا به عنوان مسلمان ناراحت توسط بهاییان متعصب مورد بی مهری قرار میگرفت؟  حتی این تعصب و جهالت تا آنجا پیش میرود که فرزندانش را هم علیه او تحریک میکنند تا به دیدار پدری که سرمایه هایش غارت شده است نروند  زیرا دیگر او فایده ای ندارد و ثروتی هم ندارد که بتوانند از او استفاده کنند.
     
      خوب اینهم یک نوع سونامی هست  که در اثر بی تفاوتی و ظلم جامعه انجام میشود گرچه امواجش شاید آنقدر مثل سونامی خردکننده نباشند ولی بهر حال مردی یا زنی را از بین میبرند. به امید روزی که انسانیت و دوستی جای همه این تعصب ها را بگیرد و دینهای الهی محبت و دوستی را ارمغان بیآورند نه تعصب و دورویی و فساد و بی تفاوتی را. میگویند مورچه را آب می برد و او فریاد میزد که ای مردم دنیا را آب برد مردم به او گفتندکه تو یک مور کوچک و بی مقداری هستی چرا میگویی که دنیا را آب برد  گفت وقتی من نباشم دنیایی هم برای من نیست و برای من دنیا را آب برده است. از طرف دیگر فسادو قدرت طلبی و ثروت خواهی با ارقام نجومی هم به ظلم آزار تبدیل خواهد شد  مثلا آیا اینطور که میگویند مبارک رییس جمهور مصر بیش از هفتاد میلیارد دلار ثروت دارد آیا واقعا یک آدم میتواند شب بخوابد در حالیکه میداند که این سرمایه ملتی است که او دزدیده است وگرنه مگر حقوق و مزایای یک شخص چقدر میتواند باشد  آیا یک نفر میتواند اینهمه ثروت را خرج کند؟  که چشم این آدمها را یا قناعت پر میکند یا خاک گور. به امید روزهایی بهتر با دوستی و محبت و عشق و آسایش و مهربانی  الهی آمین  یا رب عالمین؟ خوب اینها هم نوعی سونامی هستند که ملتی را تاراج میکنند.

  • Amir S Ghiassi

     هدف ازبین بردن تمامی سونامی ها وستم های طبیعی و ستم های انسانی ما از همه طرف محاصره شده ایم  از یک طرف حوادث مرگ آوری طبیعی مثل سونامی ها زلزله ها طوفانها آتش سوزیها و خراب شدن راکتورهای اتمی مارا تهدید میکنند  از یک طرف دیگر دیوانه گان شهرت قدرت و شهوت و ثروت روزگار ما را تلخ کرده اند خودتان شاهد هستید که دیوانه ای نظیر سرهنگ قذافی برای اینکه چند سالی بیشتر از چهل یکسالی که حکومت کرده است سر قدرت بماند با موشگ و بمب و هواپیماهای جنگی پیشرفته مردم مثلا خودش را بمباران میکند و زنان و کودکان و مردم بی گناه بی اسلحه را به دیار مرگ میفرستد اگر این دیوانه بمب اتمی هم داشت بر سر فرزندان کشور مثلا خودش میریخت و دنیا هم که در سکوت مرگباری فرو رفته است  از یک طرف دیگر همان صدام دیوانه مردم بی گناه کرد برادران مارا با بمب های شمیایی قتل عام کرد و دنیا سکوت اختیار کرد. زیرا ما همه فکر میکنیم که مرگ برای همسایه حق است نه برای ما. 
    تمامیت خواهی و ظلم و جور مردان مثلا رهبر و قدرتمند شاید نهایت نداشته باشد و متاسفانه هیچ ترمزی هم برای محدود کردن قدرتهای این دیوانه گان وجودندارد  در مقیاس دیگر طبیعت هم برای قتل عام مردم وارد کارزار شده است  گویا میگوید که دیوانه گان تنها نیستند  من هم هستم  مردم ژاپن که از قدرتهای اول هستند نیز به همین مشگل دچار شدند در آنجا شاید دیوانه ای بنام صدام ویا قذافی وجود ندارد ولی موجهای دریا دیوانه وار به مردم حمله میکند که دست کمی از حمله های دیوانه گان دیگری مثل قذافی ندارد.  این مشگلات جهانی است ولی بدبختانه در مقیاسهای کوچک هم ما با ظلم ها و ستمهایی در گیر هستیم که البته به عظمت موجهای سونامی و یا دیوانه گی های صدام و قذافی نیستند ولی خوب شنبمی در خانه مورچه ای طوفانی مهیب است. 
    ستم هایی که با اقلیتهای مذهبی و قومی میشود نیز مانند سونامی درد آور و مشگل هستند که این ظلم ها مثل زنجیر به همه لایه های مردم منتقل میشوند. و دنباله داستان
     …. باری سونامی هایی بسیار هستند که به دست بشر ببار می نشینند و یکی از آنان هم اکنون دارد به دست دیوانه ای بنام قذافی هم اکنون انجام میشود و دیوانه مردم بیگناه و بی پناه و غیر مسلح را با تانک و هواپیماهای جنگی که ظاهرا برای دفاع از مردم در برابر مهاجمان بیگانه بایست استفاده شود مورد کشت کشتار قرار میدهد. و عوض دفاع مردم مثلا خودش دربرابر دشمنان فرضی یا واقعی خود آنان را میکشد؟
    نمونه دیگر آن کشتار صدام از جوانان ایرانی بود و یا عراقی که برای دیوانه گی های او میگویند بیش از دویست هزار جوان ایران کشته و یا شهید شدند اگر توجه کنیدکه در سونامی ژاپن تا اکنون ده هزار نفر کشته یا شهید شده اند در سونامی بازی شده توسط صدام تنها در ایران بیش از دویست هزار نفر جوان کشته شدند و آنانیکه در اثر ترس و وحشت و سایر مشگلات از بین رفتند هنوز حساب نشده است  و نیز در همین خاورمیانه بیش از سی هزار بابی کشته شدند و گناهشان این بود که میگفتند امام دوازدهم ظاهر شده است   و حتی اخیرا هم بیش از دویست بهایی کشته یا شهید شده اند و جرم آنان هم این بوده که در خانواده بهایی متولد شده و بهایی بودند  اینها شاید مصیبت شان کمتر از سونامی های ژاپن نباشد همانطوریکه سونامی ژاپن پس لرزه هایی دارد و در پی سونامی آوارگی گرسنگی و دربدری هم پیش میآید در سونامی اختراع شده به دست بشر هم پس لرزه ها بسیار است.
    البته که ظلم ودرد هم درجه و انداره دارد ظلم های گسترده بیشتر مورد توجه قرار میگیرد تا ظلم های محدود مثلا پسر بچه ای بهایی یا نیمه بهایی که هرروز در راه مدرسه بایست با چندین نفر از بچه های نیمه ولگرد مسلمان کتک کاری کند و هرروز وحشت روز بعد را دارد شاید از نظر یک خبرنگار جنگی بسیار پیش پا افتاده باشد ولی برای پسر بچه ای که هرروز با وحشت کتک کاری و درد رنج آن بایست دست پنجه نرم کند بسیار مهم است  این پسر بچه تنها است که بایست ده ها فحش رکیک را تحمل کند و دست آخر هم چند نفری به او حمله میکنند و کتابهایش را پاره و لباسهایش را جر میدهند و بعد هم از دور به او سنگ پرانی میکنند که متاسفانه یکی از روش های اسلامی سنگ پرانی است  یک وقت برای سربازان اسراییلی و یک بار هم برای پسربچه بی پناه نیمه بهایی. 
    شاید نگارش این درد ها بتواند چشم دیگران و بی تفاوتان را به دردهای دیگران هم جلب کند و شاید بتوانیم با کمک هم ریشه جهل ظلم و فساد را برکنیم و نیز بتوانیم با حوادث طبیعی تنها بجنگیم و انرژی و وقت خود را صرف جنگهای بیهوده نکنیم و لااقل خودمان به خودمان حمله نکنیم و همان مشگلات طبیعی و درد مرض کافی باشد. 
    اکنون هم که بسیاری از همنوعان ما بنامهای مختلف در زندانها و بازداشتگاهها بسر میبرند و از آزادی محروم هستند دیگران بایست بدانند که عمر محدود را نبایست صرف آزار دیگران کرد و اگر نمی توانیم بار غمی را از دل شخصی بیرون ببریم لااقل باری غمی هم به دردهای مردم اضافه نکنیم. 
    کشته شدن و یا شهید شدن در راه دین وخدای نادیده که به احتمال با آن بزرگی وعظمت که به او نسبت میدهند نبایست محتاج شهید شدن ما باشد نیز راهی است که متاسفانه گروهی آنرا تبلیغ میکنند همانطوریکه مسخ شده گان براحتی خودکشی های بمبی میکنند و یا با بستن بمب به خودشان علاوه بر خودکشی خودشان باعث کشته شدن دیگران هم میشوند ولی نمیدانم که آیا بدین وسیله میتوان جلوی حرص و ظلم و تمامیت خواهی ها را گرفت؟
    متاسفانه تعصب مذهبی و دینی آنقدر شدید و کور است که حتی آن دینهایی که همین تعصب را مذموم دانسته اند باز پیروان متعصب دارند که تنها به نقطه خیره میشوند مثلا آموزه های دین بهایی ترک تعصب و تقالید است و گفته شده که اگر دین باعث ناراحتی و مشگلات میشود  بی دینی بهتر و اولی تر است ولی آیا بهاییان و یا لااقل همه آنان به این آموزه بسنده میکنند؟جواب متاسفانه نه است  حالا یک مثال:  پدر ناصر یک مسلمان بسیار دو آتشه بود که با یک زن بهایی به دلایلی ازدواج کرده بود حالا این ناصر بود که بایست میان دو مذهب که نظری مناسب وخوب بهم نداشتند زندگی کند. 
    ناصر از کار بعد از انقلاب عظیم و مردمی اسلامی ایران اخراج شد و و با اینکه بهایی نبود از نظر جمهوری اسلامی مسلمان شناخته نمی شد وبایست در روزنامه ها بر علیه دین بهایی مطلبی مینوشت و به بانیان این دین بدبیراه میگفت و فحش میداد تا شاید به مسلمانی قبولش بفرمایند  با وجود اینکه حتی در صدر اسلام گفتن اشهد برای مسلمان شدن کافی است ولی بادیه های گرمتر از صدر اسلام اینرا کافی نمی دانستند و بایست شخص به دین دیگر هم توهین کند تا مسلمان شاید شناخته شود.  حتی در دوره عمر هم اگر کسی میگفت مسلمان است و اشهد میگفت مسلمان قبول میشد.  ولی اکنون جمهوری اسلام سنگ تمام را گذاشته بود و میخواست مسلمان هایش حتی از صدر اسلام هم مسلمان تر باشند وبه دینهای دیگر توهین کنند تا مسلمان شناخته شوند.  ناصر با داشتن همسر و مادر بهایی نمی توانست که اینکار را بکند لاجرم از کار اخراج شد ولی کار به همین جا خاتمه نیافت.  دوست مسلمانش که مثلا خیلی جون جونی بود به دیدار او آمد و به او محبت کرد  و بعد هم با هزارها ترفند که میخواهد کار تولید کند وکارخانه تاسیس کند و خانه اش و آپارتمانهایش احتیاج به تعمیر دارند از ناصر با دادن مثلا گروه گانهای معتبر مقادیر زیادی گرفت  ولی مثل اینکه خیال پس دادن نداشت  زیرا بعد از هفت سال که امروز فردا کرد برای ناصر پاپوش دوخت هر روز به یک کلانتری میرفت و به او تهمت بهایی گری  جاسوسی و صیهونیزمی میزد. و با داشتن دست به ریز و دوستان با نفوذ خواب و زندگانی را از ناصر گرفته بود.
     
      بدین ترتیب دوست مسلمان اولین غارتگری بود که از موقعیت ناصر سو استفاده فرمود. ناصر ناچار شد که به آمریکا برود و در آنجا با زحمتهای بسیار توانست شغلی بگیرد و زن بچه هایش را بعد از سه سال به آمریکا ببرد. زیرا در آمریکا گرفتن ویزا و اقامت بسیار وقت گیر و طولانی است و سریعا انجام نمیشود. همسر ناصر بعداز آمدن به آمریکا از وی تلاق خواست و آنچه منقول ناصر به همسر بهایی و پدرزن بهایی سپرده بود بالا کشیده شد و تا اینجا همسر بهایی و خانواده بهایی هم درست همان کاری را با ناصر کردند که دوست مسلمان او کرده بود.  ناصر که همه پس انداز سالیان کارش به اضافه تلاها و نقره هایی که به عنوان پس انداز برای روز مبادا خریده بود توسط همسر و خانواده اش غارت گردید. تنها وسایل زندگی را برای ناصر باقی گذاشته بودند  ناصر مجبور شد که به تهران برگردد واین بار پسرخاله بهایی وهمسر او از وی بسیار خوب پذیرایی کردند و خوب اعتماد و اطمینان اورا جلب کردند و توانستند که از او وکالت بگیرند خلاصه بعداز هفت سال بعدکه ناصر به تهران برگشت باز این بار پسر خاله هم کاری نظیر دیگران با وی کرده بود و بدین ترتیب اموال ناصر توسط دوست مسلمان و فامیل بهایی غارت شد و توسط هر دو هم کاملا لجن مال گردید و پشت سرش آنقدر بد گفتند که اورا تبدیل به دیو دوسری کرده بود خوب این هم یک نوع سونامی کوچکی بود که در باره ناصر اتفاق افتاده بود  نه مسلمان به او رحم کرد ونه بهایی هایی که او به آنان پناه برده بود خوب با وجود اینهمه سونامی ها چه کنیم؟جای ملا نصر الدین  خالی که وقتی یک گاوش در رفته بود گاو دیگر را میزد که مردم گفتند که چرا اورا میزنی  گفت که اگر این پدر سوخته را ول کنم از آن یکی بهتر نیست.  در جاییکه بهاییانی که این همه در فشار و ناراحتی هستند باز اینطور بی انصاف هستند و جبارانه اقدام میکنند نمیدانم اگر قدرت داشته باشند بتوانند از دیگران بهتر باشند  و آنان هم آموزه های دین خود را فراموش میکنند و تنها دنبال تعصب و آزار دیگران میروند   البته نه همه آنان  در همه جا بد و خوب هست  منتهی آدم بایست شانس بیآورد که به خوبان برخورد کند
     
    خوب در این دنیای بی تفاوتی انسان بایست به کی پناه ببرد. ناصر به همسر بهایی و خانواده او اطمینان کرد  آنان کاملا توزرد از آب در آمدند و آنچه که توانسته بودند برداشته بودند و علاوه برآن فرزندان ناصر را بر علیه پدرشان تشویق و ترغیب کردند که از او فاصله بگیرند و باصطلاح به پدر محل نگذارند زیرا آمدن به آمریکا کاری چندان  مهم نیست مثل رفتن به شاه عبدالعظیم است  بعد هم این پدر که هرچه داشته با دولت گرفته یا دوست مسلمان و خوب بقیه را هم ما برمیداریم و اورا از خود میرانیم و به او تهمت هم میزنیم تا شاید بتوانیم از دیگران که متعصب هستند کمک هایی بیشتر بگیریم . ناصر که به عنوان بهایی از کار اخراج شده بود و همه صدمه هایی که یک بهایی میتواند داشته باشد به او هم روا شده بود حالا به دادگاه ها ی آمریکایی میگفتند که او مسلمانی ناراحت و ضد یهود است و برایش درد سر درست میکردند  او درایران به عنوان بهایی مورد آزار واقع شده بود و در اینجا به عنوان مسلمان ناراحت توسط بهاییان متعصب مورد بی مهری قرار میگرفت؟  حتی این تعصب و جهالت تا آنجا پیش میرود که فرزندانش را هم علیه او تحریک میکنند تا به دیدار پدری که سرمایه هایش غارت شده است نروند  زیرا دیگر او فایده ای ندارد و ثروتی هم ندارد که بتوانند از او استفاده کنند.
     
      خوب اینهم یک نوع سونامی هست  که در اثر بی تفاوتی و ظلم جامعه انجام میشود گرچه امواجش شاید آنقدر مثل سونامی خردکننده نباشند ولی بهر حال مردی یا زنی را از بین میبرند. به امید روزی که انسانیت و دوستی جای همه این تعصب ها را بگیرد و دینهای الهی محبت و دوستی را ارمغان بیآورند نه تعصب و دورویی و فساد و بی تفاوتی را. میگویند مورچه را آب می برد و او فریاد میزد که ای مردم دنیا را آب برد مردم به او گفتندکه تو یک مور کوچک و بی مقداری هستی چرا میگویی که دنیا را آب برد  گفت وقتی من نباشم دنیایی هم برای من نیست و برای من دنیا را آب برده است. از طرف دیگر فسادو قدرت طلبی و ثروت خواهی با ارقام نجومی هم به ظلم آزار تبدیل خواهد شد  مثلا آیا اینطور که میگویند مبارک رییس جمهور مصر بیش از هفتاد میلیارد دلار ثروت دارد آیا واقعا یک آدم میتواند شب بخوابد در حالیکه میداند که این سرمایه ملتی است که او دزدیده است وگرنه مگر حقوق و مزایای یک شخص چقدر میتواند باشد  آیا یک نفر میتواند اینهمه ثروت را خرج کند؟  که چشم این آدمها را یا قناعت پر میکند یا خاک گور. به امید روزهایی بهتر با دوستی و محبت و عشق و آسایش و مهربانی  الهی آمین  یا رب عالمین؟ خوب اینها هم نوعی سونامی هستند که ملتی را تاراج میکنند.

  • Amir S Ghiassi

     سو استفاده از دین به عنوان یک حربه برای کسب منافع شخصی و غارتګریها هنګامیکه در دبستان بودم  یکی از همشاګردیهای من که بهایی بود روزی بمن ګفت که بایست امروز به من کتابت را بدهی و همچنین یک تومان پول اګر ندهی به بچه های شرور مسلمان میګویم که توهم بهایی هستی و با مادرت به جلسات بهایی میروی  من ترا با مامانت بارها دیده ام.  من ګفتم خوب تو خودت هم که بهایی هستی  وی ګفت ولی من قوی هستم و ترسی از بچه های شرور مسلمان ندارم   البته شاید بشود که این موضوع را به پای مثلا بچه ګی ګذاشت ولی همین حالت بعدها برای کسان دیګری هم رخ داده است که این بار بازیکنان آن بچه نبوده اند بلکه آدمهایی بزرګ سال و مسن.  ناصر به عنوان بهایی از اداره اخراج شد دوست مسلمان وی به سراغ او آمد و ګفت که میتواند به او کمک کند و با هم کارخانه ای تاسیس کنند و یا روی ساختمان های او سرمایه ګذاری نماید  و بالاخره بعد از تلاشهای بسیار  توانست ناصر را فریب دهد و مقدار زیادی پول از او بګیرد  ولی بعد از آن از پس دادن پولها به دلیل اینکه ندارد امتناع کرد و امروز فردا کرد  بعد هم ګفت مملکت قانون و دادګستری دارد برو از آن طریق اقدام کن من تنها بدهکار نیستم و توهم که تنها طلبکار نیستی ولی فراموش نکن که تو به عنوان بهایی اخراج شده ای و دولت و مردم به این دین نظر مساعدی ندارند .

      خلاصه دوست مسلمان از این مشګل و یا این موضوع حد اکثر سو استفاده را کرد و هر روز به کلانتریهای میرفت و با بهانه های واهی که ناصر جاسوس صیهونیست ها و بهایی است او را ګرفتار میکرد. دادګستری ایران هم که در طولانی کردن پرونده ها یدی بیضا دارد پرونده های ناصر را مدت هفت سال کش داد  که در نتیجه تورم بی امان عملا دوست مسلمان برنده بود.  جلال خواهر خود را برای تحصیل به آمریکا فرستاد  و خواهر مرتب می نوشت و میګفت که آمریکا بهشت برین و سرزمین امکانات است  هرچه میتوانی برایم بفرست تا برای تو و خانواده ات یک زندګی خوب دست پا کنم  جلال هم روی محبت و اعتماد و اطمینانی که به خواهر داشت هرچه توانست برای او فرستاد ولی هنګامیکه توانست از هفت خوان رستم رد شود و به آمریکا برود  شوهر خواهر ګفت که اګر به خانه آنان که از پول جلال خریداری شده است بیاید پلیس خبر میکند تا اورا با دست بند به زندان ببرند.  باحتمال شوهر خواهر فکر کرده بود که جلال را به عنوان بهایی در ایران سر به نیست میکنند و او امکان اینکه به آمریکا بیاید ندارد  و تازه اګر در ایران به وسیله جمهوری اسلامی زندانی یا کشته نشود  ګرفتن ویزا خیلی مشګل است و او نمی تواند به آمریک بیآید  و حالا هم همان خواهر میګفت که به ایران برګرد که هم زبان مردم را بهتر می فهمی و هم میتوانی کاری بکنی  آمریکا یک سراب است و هیچ امکانی برای کسانی مثل تورا ندارد  اینجا اینقدر جوان با هوش کره ای که حاضرند هر کاری بکنند ریخته است که به یک مرد از خاورمیانه  مسلمان کاری نخواهند داد.

      بعد هم که جلال در خیابانها ماند تا یک کلیسا به او مکانی برای خوابیدن داد  خواهر ګرانمایه به مردم ګفت که جلال مسیحی شده است و شروع به لجن مال کردن او کرد  بعد هم به دادګاه رفت و نوشت که برادرش مسلمان ناراحت و عصبانی است و هیتلری و ضد یهود میباشد.   ساسان هم از کار بیکار و اخراج شده بود و برای کار و ادامه زندګی به آمریکا رفت و هر چه داشت به همسر و خانواده او سپرد   بعد از اینکه توانست همسر و بچه های خود را هم با تلاش و صرف وقت و پول وکیل به آمریکا بیاورد   آنان توقع یک زندګی نظیر ایران را از او داشتند که او باز به عنوان بهایی اخراج شده بود آنان فکر میکردند که آمدن به آمریک یعنی رفتن به شاه عبد عظیم و کاری بی نهایت ساده و بی ارزش است  و بالاخره همسر هم از او تلاق ګرفت و به بچه ها هم ګفت که این پدر شما بی عرضه است بعد از سی سال کار برای دولت و داشتن امکانات زیاد درآمد و کسب ثروت مثل دیګران او یک غاز هم نتوانسته است درآمد داشته باشد و مثل سایرین پشت خودش را ببندد و آنچه هم داشته است با سادګی و دل رحمی و کمک به دیګران از دست داده است   او به دوستان مسلمان خود کمک کرده   و آنان را دشمن خونی خود ساخته است و عوض ګرفتن رشوه به مردم کمک مادی کرده است   پسر هم سر پدر نعره میزد که چرا مال آنان را به دیګران داده است و آنان مجبورند در زندګی اینقدر صرفه جویی بکنند.  و بالاخره هم ساسان را رها و همسر سابق مراده و رفت آمد اورابا بچه هایش هم قطع کرد و نیز به لجن مال کردن او پرداخت  .

     در جایی که حضرت بهاالله میفرمایند که  پرچم یګانګی در سراسر عالم برپا شد  به چشم بیګانګی به هم ننګرید که همه بار یک دارید و برګهای یک شاخسار   و ای دوست در روضه قلب جز ګل عشق مکار  و یا در جایی که دین سبب عداوت و مشګلات شود بی دینی بهتر است  بعضی از بهاییان همان تعصبات شدید را دارند و کسی که معلومات وسیع مذهبی در دین آنان ندارد و یا مثلا نیمه بهایی بوده است  براحتی زیر چماق تکفیر قرار میګیرد  که چرا مثلا شهید نشده است  و اګر طرف بګوید من اطلاعاتی درباره این دین ندارم  باز مورد بازخواست قرار میګیرد  که چرا  نداری  و به جواب اینکه پدرم اجازه نمیداد که من با حتی بچه های بهایی به درس اخلاق بروم  باز میګفتند که بایست مثلا شهید و کشته می شدی تا عظمت دین بها را ثابت میکردی. ساسان که همه اموال خود را که به پدرزن خود سپرده بود برای دریافت آنها به تهران برګشت  پدرزن بهایی ګفت که همه آنان از بین رفته است  و آنچه مانده است یک مشت کتاب و خرت خورت است  آنها را بایست از زیر زمین ببری.  تا مدارکت را تحویل بدهم  ساسان مجبور میشود اثاث خودرا که ارزش آنچنانی نداشت به خانه برادرش در شهری دیګر ببرد تا پدرزن بهایی مدارک وی را بدهد  پسرخاله بهایی و همسرش با نهایت دلسوزی به کمک ساسان آمدند و حتی به او ګفتند که تو پدری معروف و سرشناس مسلمان داشته ای اګر لب ترکنی خانه و زندګی پدرزنت را مسلمانان باغیرت به آتش میکشند  ساسان به پسرخاله اعتماد میکند و هرچه دارد به او می سپرد  بعد از مدتی که از آمریکا دوباره باز میګردد این بار پسرخاله بهایی و همسرش همان روش پدرزن را در پیش میګیرند و میګویند که او به عنوان بهایی معروف است اګر بخواهد مثلا کرایه ها را طلب بکند دچار مشګل خواهد شد و اینبار پسرخاله و همسرش هم بقیه آنچه ساسان توانسته بود از پدر زن بګیرد ملاخور کرده بودند و اورا نیز تهدید میکردند که با وجود آن اسم بایست سرش را پایین بیاندازد و برود .

       این در درمقیاس کوچک که مردم دین را وسیله ای برای کسب ثروت و غارت قرار میدهند ودر مقیاس بزرګتر هم که همه میدانید که مردم را میکشند و اموالشان را به تاراج میبرند   دیوانه ګان دیکتاتور هم که با مزدوران خود و خرج از کیسه ملت  به سر همان ملت بمت وموشک میریزند  و میخواهند که همیشه رهبر باشند و مردم از آنان اطاعت مطلقه داشته باشند و دنیای سرمایه داری کمونیست و مذهبیون  قلابی  هم که منفعت خودرا در کشت کشتار جنګ و بل بشو میدانند و میخواهند که مردم در جهل و خرافات دست پا بزنند تا وقتی برای تحصیل و صنعت و خود کفایی نداشته باشند  بر آتش این خرمن میدمند و با یکی به نعل یکی به میخ همه را سرګردان نګه میدارند  متاسفانه در خاورمیانه هم که جهل و تعصب و فقر و تمامیت خواهی بیداد میکند  بستر خوبی برای اعمال این سیاست تفرقه بیانداز وحکومت غارت کن است   به امید روزی که ملتهای خاورمیانه هم با هم متحد شده و وقت و انرژی خود را صرف دانش و پیشرفت علمی و اخلاقی بکنند و خر قدرتهای بزرګ نشوند که میخواهند آنان در بیسوادی و فقر و تفرقه غوطه بخورند تا آنان سرمایه آنان را به غارت ببرند و از خود آنان هم به عنوان عمله های ظلم و کار خرکی استفاده بکنند  و بصورت برده های مدرن از مردم دنیای سوم سو استفاده ببرند و با ګروه بندیهای شیعه و سنی  بهایی  مسلمان  رشتی و تهرانی ترک فارس  و…. آنان را بجان هم بیاندازند و خودشان در برجهای عاج به ریش همه آنان بخندند.   دیوانه مثل قذافی و پسران دزدش را با توپ تانک  مسلسلهای خود کار و هواپیما های جنګی به جان مردمی بیاندازند که میخواهند مستقل باشند و خودشان بر خودشان حکومت کنند نه یک دیوانه زنجیری و یا دیوانه ګان زنجیری دیګر؟

    که اینهمه جنګ جدل حاصل کوته نظری است  چون درون پاک کنی حرم دیر یکی کعبه بت خانه یکی است  عوض کردن یک دیکتاتور با یک دیکتاتور دیګر کاری عبث است و خدمتی به مردم نخواهد کرد  بایست ریشه دیکتاتوری را از بیخ کند وګرنه حتی یک کارګر و یک ګدا هم اګر دیکتاتور شود ګذشته را فراموش و میخواهد که همه از او اطاعت کنند و اګر نکنند آنان را بکشد  و فکر میکند که او خدا شده است و یا نایب برحق او در زمین و این جنون دیکتاتوری است که قربانی و جنایت می طلبد  بایست درخت دیکتاتوری را از ریشه کند وګرنه با هرس کردن شاخ برګ  آن دوباره این جنون دیکتاتوری در شخصی دیګر رویش خواهد یافت   تا مادامیکه که معیار عوض نشود و احترام به مالهای باد آورده و غارت شده خاتمه پیدا نکند وضع بهتر نخواهد شد  ګرچه کسی مثل اتاتورک که میګویند موقع مرګ هیچ ثروتی نداشت و همسرش با حقوق بازنشستګی تا آخر عمرش زندګی کرد  میتواند یک نمونه خوب برای کسانی باشند که به قدرت میرسند ولی عوض دزدی و پرکردن 
    جیبهای خود به مردم رسیدګی میکنند کما اینکه آتاتورک  یا پدر ترک ها هنوز هم محبوب است  در حالیکه سالهاست از مرګ او میګذرد
    ؟ پس مردم نمک نشناس هم نیستند  و همانطوریکه می بینید مردم ترکیه به رهبر خوب خودشان که دزدی نکرده و غارت ننموده است احترام میګذارند؟ 
    در زمان شاه هرکجا که میرفتم و میګفتم که من هم کارمند دولت هستم علاوه براینکه کارها به روال قانونی انجام میشد هیچ کس هم درخواست رشوه و یا شیرینی نمیکرد  ولی اکنون جوانانی که مصدر کارهایی هستند مثلا در شهرداری  میګویند بده و تراول چک بده و اګر بګویی که من هیچوقت نه رشوه دادم و نه ګرفتم با تو بدهم میشوند  و کارت را خراب میکنند

  • Amir S Ghiassi

     سو استفاده از دین به عنوان یک حربه برای کسب منافع شخصی و غارتګریها هنګامیکه در دبستان بودم  یکی از همشاګردیهای من که بهایی بود روزی بمن ګفت که بایست امروز به من کتابت را بدهی و همچنین یک تومان پول اګر ندهی به بچه های شرور مسلمان میګویم که توهم بهایی هستی و با مادرت به جلسات بهایی میروی  من ترا با مامانت بارها دیده ام.  من ګفتم خوب تو خودت هم که بهایی هستی  وی ګفت ولی من قوی هستم و ترسی از بچه های شرور مسلمان ندارم   البته شاید بشود که این موضوع را به پای مثلا بچه ګی ګذاشت ولی همین حالت بعدها برای کسان دیګری هم رخ داده است که این بار بازیکنان آن بچه نبوده اند بلکه آدمهایی بزرګ سال و مسن.  ناصر به عنوان بهایی از اداره اخراج شد دوست مسلمان وی به سراغ او آمد و ګفت که میتواند به او کمک کند و با هم کارخانه ای تاسیس کنند و یا روی ساختمان های او سرمایه ګذاری نماید  و بالاخره بعد از تلاشهای بسیار  توانست ناصر را فریب دهد و مقدار زیادی پول از او بګیرد  ولی بعد از آن از پس دادن پولها به دلیل اینکه ندارد امتناع کرد و امروز فردا کرد  بعد هم ګفت مملکت قانون و دادګستری دارد برو از آن طریق اقدام کن من تنها بدهکار نیستم و توهم که تنها طلبکار نیستی ولی فراموش نکن که تو به عنوان بهایی اخراج شده ای و دولت و مردم به این دین نظر مساعدی ندارند .

      خلاصه دوست مسلمان از این مشګل و یا این موضوع حد اکثر سو استفاده را کرد و هر روز به کلانتریهای میرفت و با بهانه های واهی که ناصر جاسوس صیهونیست ها و بهایی است او را ګرفتار میکرد. دادګستری ایران هم که در طولانی کردن پرونده ها یدی بیضا دارد پرونده های ناصر را مدت هفت سال کش داد  که در نتیجه تورم بی امان عملا دوست مسلمان برنده بود.  جلال خواهر خود را برای تحصیل به آمریکا فرستاد  و خواهر مرتب می نوشت و میګفت که آمریکا بهشت برین و سرزمین امکانات است  هرچه میتوانی برایم بفرست تا برای تو و خانواده ات یک زندګی خوب دست پا کنم  جلال هم روی محبت و اعتماد و اطمینانی که به خواهر داشت هرچه توانست برای او فرستاد ولی هنګامیکه توانست از هفت خوان رستم رد شود و به آمریکا برود  شوهر خواهر ګفت که اګر به خانه آنان که از پول جلال خریداری شده است بیاید پلیس خبر میکند تا اورا با دست بند به زندان ببرند.  باحتمال شوهر خواهر فکر کرده بود که جلال را به عنوان بهایی در ایران سر به نیست میکنند و او امکان اینکه به آمریکا بیاید ندارد  و تازه اګر در ایران به وسیله جمهوری اسلامی زندانی یا کشته نشود  ګرفتن ویزا خیلی مشګل است و او نمی تواند به آمریک بیآید  و حالا هم همان خواهر میګفت که به ایران برګرد که هم زبان مردم را بهتر می فهمی و هم میتوانی کاری بکنی  آمریکا یک سراب است و هیچ امکانی برای کسانی مثل تورا ندارد  اینجا اینقدر جوان با هوش کره ای که حاضرند هر کاری بکنند ریخته است که به یک مرد از خاورمیانه  مسلمان کاری نخواهند داد.

      بعد هم که جلال در خیابانها ماند تا یک کلیسا به او مکانی برای خوابیدن داد  خواهر ګرانمایه به مردم ګفت که جلال مسیحی شده است و شروع به لجن مال کردن او کرد  بعد هم به دادګاه رفت و نوشت که برادرش مسلمان ناراحت و عصبانی است و هیتلری و ضد یهود میباشد.   ساسان هم از کار بیکار و اخراج شده بود و برای کار و ادامه زندګی به آمریکا رفت و هر چه داشت به همسر و خانواده او سپرد   بعد از اینکه توانست همسر و بچه های خود را هم با تلاش و صرف وقت و پول وکیل به آمریکا بیاورد   آنان توقع یک زندګی نظیر ایران را از او داشتند که او باز به عنوان بهایی اخراج شده بود آنان فکر میکردند که آمدن به آمریک یعنی رفتن به شاه عبد عظیم و کاری بی نهایت ساده و بی ارزش است  و بالاخره همسر هم از او تلاق ګرفت و به بچه ها هم ګفت که این پدر شما بی عرضه است بعد از سی سال کار برای دولت و داشتن امکانات زیاد درآمد و کسب ثروت مثل دیګران او یک غاز هم نتوانسته است درآمد داشته باشد و مثل سایرین پشت خودش را ببندد و آنچه هم داشته است با سادګی و دل رحمی و کمک به دیګران از دست داده است   او به دوستان مسلمان خود کمک کرده   و آنان را دشمن خونی خود ساخته است و عوض ګرفتن رشوه به مردم کمک مادی کرده است   پسر هم سر پدر نعره میزد که چرا مال آنان را به دیګران داده است و آنان مجبورند در زندګی اینقدر صرفه جویی بکنند.  و بالاخره هم ساسان را رها و همسر سابق مراده و رفت آمد اورابا بچه هایش هم قطع کرد و نیز به لجن مال کردن او پرداخت  .

     در جایی که حضرت بهاالله میفرمایند که  پرچم یګانګی در سراسر عالم برپا شد  به چشم بیګانګی به هم ننګرید که همه بار یک دارید و برګهای یک شاخسار   و ای دوست در روضه قلب جز ګل عشق مکار  و یا در جایی که دین سبب عداوت و مشګلات شود بی دینی بهتر است  بعضی از بهاییان همان تعصبات شدید را دارند و کسی که معلومات وسیع مذهبی در دین آنان ندارد و یا مثلا نیمه بهایی بوده است  براحتی زیر چماق تکفیر قرار میګیرد  که چرا مثلا شهید نشده است  و اګر طرف بګوید من اطلاعاتی درباره این دین ندارم  باز مورد بازخواست قرار میګیرد  که چرا  نداری  و به جواب اینکه پدرم اجازه نمیداد که من با حتی بچه های بهایی به درس اخلاق بروم  باز میګفتند که بایست مثلا شهید و کشته می شدی تا عظمت دین بها را ثابت میکردی. ساسان که همه اموال خود را که به پدرزن خود سپرده بود برای دریافت آنها به تهران برګشت  پدرزن بهایی ګفت که همه آنان از بین رفته است  و آنچه مانده است یک مشت کتاب و خرت خورت است  آنها را بایست از زیر زمین ببری.  تا مدارکت را تحویل بدهم  ساسان مجبور میشود اثاث خودرا که ارزش آنچنانی نداشت به خانه برادرش در شهری دیګر ببرد تا پدرزن بهایی مدارک وی را بدهد  پسرخاله بهایی و همسرش با نهایت دلسوزی به کمک ساسان آمدند و حتی به او ګفتند که تو پدری معروف و سرشناس مسلمان داشته ای اګر لب ترکنی خانه و زندګی پدرزنت را مسلمانان باغیرت به آتش میکشند  ساسان به پسرخاله اعتماد میکند و هرچه دارد به او می سپرد  بعد از مدتی که از آمریکا دوباره باز میګردد این بار پسرخاله بهایی و همسرش همان روش پدرزن را در پیش میګیرند و میګویند که او به عنوان بهایی معروف است اګر بخواهد مثلا کرایه ها را طلب بکند دچار مشګل خواهد شد و اینبار پسرخاله و همسرش هم بقیه آنچه ساسان توانسته بود از پدر زن بګیرد ملاخور کرده بودند و اورا نیز تهدید میکردند که با وجود آن اسم بایست سرش را پایین بیاندازد و برود .

       این در درمقیاس کوچک که مردم دین را وسیله ای برای کسب ثروت و غارت قرار میدهند ودر مقیاس بزرګتر هم که همه میدانید که مردم را میکشند و اموالشان را به تاراج میبرند   دیوانه ګان دیکتاتور هم که با مزدوران خود و خرج از کیسه ملت  به سر همان ملت بمت وموشک میریزند  و میخواهند که همیشه رهبر باشند و مردم از آنان اطاعت مطلقه داشته باشند و دنیای سرمایه داری کمونیست و مذهبیون  قلابی  هم که منفعت خودرا در کشت کشتار جنګ و بل بشو میدانند و میخواهند که مردم در جهل و خرافات دست پا بزنند تا وقتی برای تحصیل و صنعت و خود کفایی نداشته باشند  بر آتش این خرمن میدمند و با یکی به نعل یکی به میخ همه را سرګردان نګه میدارند  متاسفانه در خاورمیانه هم که جهل و تعصب و فقر و تمامیت خواهی بیداد میکند  بستر خوبی برای اعمال این سیاست تفرقه بیانداز وحکومت غارت کن است   به امید روزی که ملتهای خاورمیانه هم با هم متحد شده و وقت و انرژی خود را صرف دانش و پیشرفت علمی و اخلاقی بکنند و خر قدرتهای بزرګ نشوند که میخواهند آنان در بیسوادی و فقر و تفرقه غوطه بخورند تا آنان سرمایه آنان را به غارت ببرند و از خود آنان هم به عنوان عمله های ظلم و کار خرکی استفاده بکنند  و بصورت برده های مدرن از مردم دنیای سوم سو استفاده ببرند و با ګروه بندیهای شیعه و سنی  بهایی  مسلمان  رشتی و تهرانی ترک فارس  و…. آنان را بجان هم بیاندازند و خودشان در برجهای عاج به ریش همه آنان بخندند.   دیوانه مثل قذافی و پسران دزدش را با توپ تانک  مسلسلهای خود کار و هواپیما های جنګی به جان مردمی بیاندازند که میخواهند مستقل باشند و خودشان بر خودشان حکومت کنند نه یک دیوانه زنجیری و یا دیوانه ګان زنجیری دیګر؟

    که اینهمه جنګ جدل حاصل کوته نظری است  چون درون پاک کنی حرم دیر یکی کعبه بت خانه یکی است  عوض کردن یک دیکتاتور با یک دیکتاتور دیګر کاری عبث است و خدمتی به مردم نخواهد کرد  بایست ریشه دیکتاتوری را از بیخ کند وګرنه حتی یک کارګر و یک ګدا هم اګر دیکتاتور شود ګذشته را فراموش و میخواهد که همه از او اطاعت کنند و اګر نکنند آنان را بکشد  و فکر میکند که او خدا شده است و یا نایب برحق او در زمین و این جنون دیکتاتوری است که قربانی و جنایت می طلبد  بایست درخت دیکتاتوری را از ریشه کند وګرنه با هرس کردن شاخ برګ  آن دوباره این جنون دیکتاتوری در شخصی دیګر رویش خواهد یافت   تا مادامیکه که معیار عوض نشود و احترام به مالهای باد آورده و غارت شده خاتمه پیدا نکند وضع بهتر نخواهد شد  ګرچه کسی مثل اتاتورک که میګویند موقع مرګ هیچ ثروتی نداشت و همسرش با حقوق بازنشستګی تا آخر عمرش زندګی کرد  میتواند یک نمونه خوب برای کسانی باشند که به قدرت میرسند ولی عوض دزدی و پرکردن 
    جیبهای خود به مردم رسیدګی میکنند کما اینکه آتاتورک  یا پدر ترک ها هنوز هم محبوب است  در حالیکه سالهاست از مرګ او میګذرد
    ؟ پس مردم نمک نشناس هم نیستند  و همانطوریکه می بینید مردم ترکیه به رهبر خوب خودشان که دزدی نکرده و غارت ننموده است احترام میګذارند؟ 
    در زمان شاه هرکجا که میرفتم و میګفتم که من هم کارمند دولت هستم علاوه براینکه کارها به روال قانونی انجام میشد هیچ کس هم درخواست رشوه و یا شیرینی نمیکرد  ولی اکنون جوانانی که مصدر کارهایی هستند مثلا در شهرداری  میګویند بده و تراول چک بده و اګر بګویی که من هیچوقت نه رشوه دادم و نه ګرفتم با تو بدهم میشوند  و کارت را خراب میکنند

  • Amir S Ghiassi

     فلات قاره ای ایران و توران را بیش از پاره پاره نکنید شاهین نود پنج سال داشت میګفت که همبازی شاه بوده و شغلهای مهمی در دوره شاهنشاهی داشته است اکنون هم او مردی قوی و سالم بود که با ابهت راه میرفت و قوز نمیکرد.  او هم مثل تختی قهرمان ملی ایران هیچوقت جلوی شاه و یا دیګران سر خم نکرده بود و برای همین بود که همیشه مورد احترام بود. شاید شاهنشاه هم از داشتن افرادی مثل تختی و یا شاهین بیشتر خوشحال میبود تا را متملقانی که دست بوس و یا پابوس او بودند.  همانطوریکه شاه با غرور به ګردن تختی که سر در برابرش خم نکرده بود مدال انداخت و از دیدن چشمان قوی و هیکل برازنده او بیشتر احساس قدرت و غرور میکرد تا از دستمال بدستانی که به به و چه چه میکردند.

      خودتان می بینید که ما مردم بسیار تمامیت خواه خود خواه و حسود هستیم و متاسفانه کسانی هم که به مراتب بالا و یا رهبری میرسند از این خصلت در امان نیستند. شاید مقصر خوی بشری است که خودش را ګم میکند و فراموش میکند که بنده مرګ است و بایست مثل انسان زندګی کند نه مثل آدمی خود خواه و تمامیت خواه. وقتی که به دیدار شاهین رفتم ګفت تمام بدبختی های ملت های ما تقصیر ابر قدرتها نیست درست است که آنان میخواهند ما ذلیل و درمانده و متفرق باشیم ولی اګر همه ما نباشیم و با هم دوست و مهربان و با انصاف باشیم تمامی نقشه های آنان نقش بر آب خواهد شد. مګر آنان چقدر سرباز و قدرت دارند تا بتوانند همه ملتهای مارا اسیر و برده خود کنند؟ این خود ما هستیم که دنبال فساد دزدی هرزه ګی و خیانت میرویم. از اینکه آنان مایل هستند ما این چینین باشیم بحثی نیست ولی اګر ما خودمان تسلیم نشویم آنان که نمی توانند مارا به زور سرنیزه وادار به خیانت کنند؟ به نقشه خاورمیانه نګاه کنید؟ ببینید که کردهای مارا برادران ما در چند کشور ګنجانیده اند؟  همین طور با ساختن کشورهایی  با خاتمه استان  همه کشورهای مارا پاره پاره کرده اند.  ولی آنان به این هم قانع نیستند میخواهند باز هم کشورهای مارا کوچګتر و ذلیل تر کنند. درحالیکه خودشان روز به روز متحد تر میشوند و ادتحایه اروپا راه اندازی میکنند ولی در تلاشند که کشورهای مارا روز به روز ضعیف تر بیچاره تر کوچکتر و وابسته کنند.

       ایالات و ولایات متحده آمریکا و در مقابل کشورهای  پاره پاره شده فلات ایران و توران؟  مګر در آمریکا اینهمه نژاد و ملت با هم یک دولت قوی تشکیل نداده اند؟  پس ما چرا کشورهای خودرا دوباره متحد نسازیم و همه استانها را یک پارچه نکنیم؟ تا بازیچه شرق و غرب نشویم و خودمان یک ابر قدرت باشیم؟ اتحاد ایران و توران و تمامی کشورهای خاور میانه تنها راه رهایی است و بس بدون دخالت خیانتکاران  دزدان و شیادان.  با اینکه بزرګان ما از ګذشته های دور فهمیده بودند که برای ما چه خوابی دیده اند و با یک سخن که آنان میخواهند تفرقه بیاندازند و حکومت وغارت کنند مار ا خواسته بودند هشیار کنند ولی متاسفانه ما به این کلام آنان ګوش فرا نداده ایم.  آنان با جنګهای زرګری با عوامل خودشان که سرکارند مثل قیچی مارا پاره پاره میکنند.  ببینید که کی بازنده است؟  ملتهای ما یا دولتهای ما؟  دولتهای ما و مامورین سطح بالا که حقوق و مزایای مکفی دارند و از هیچ مشګلی ناراحت نمی شوند این مردم عادی هستند که بایست هزینه دزدیهای و دروغ و دغلبازیهای آنان را بپردازند و این ما هستیم که نفله میشویم.   خیلی ساده است مادامیکه آمریکا و اروپا میتوانند متحد باشند و با آن همه نژادها و رنګها و تمدنها و زبانها و دینهای متفاوت چرا ما متحد نباشیم؟ ترکها بلوچها کردها  و دیګران همه یک ملت واحد هستند و بایست با هم متحد باشند نه باهم بجنګند که جنګ آنان مایه نشاط ابرقدرتهای است  آنان میتوانند اسلحه های خود را و مواد مخدر و مواد منفجره خودرا بما بفروشند و شرکتهای آنان میلیاردها دلار استفاده و سو استفاده کنند و شرکتهای بیمه آنان تمامی سرمایه مارا به غارت ببرند و ما با هم مثل کارد و پنیر باشیم. ببینید که چګونه سرزمین زیبا ما افغانستان را به تلی از مواد سوخته تبدیل کردند و مردم مارا آواره و بیچاره نمودند و زنان و مردان مارا هر روز به یک عنوان رو به روی هم قرار دادند و به دستان آنان تفنګ و فشنګ و بمب دادند تا همدیګر را بکشند؟ 
    شاهین نود پنج ساله که مجبور شده بود ترک کشور کند تا بتواند در کشوری دیګر کار و خدمت کند در حالیکه به پهنای چهره اش اشګ میریخت ګفت ایکاش که مردم ما یاد میګرفتند که باهم متحد باشند و دوباره یک کشور فدرال قوی مثل ایالات و ولایات متحده بسازند و دیګر مردم ما مجبور نباشند برای لقمه ای نان به شهر ها و کشور های دیګر به دریوزګی بروند  تنها راه ما اتحاد و دوستی است و بس. اتحاد همه خلق های کشورهای خاورمیانه و بعد ادتحاد تمامی مردمان زحمت کش و شریف دنیا فارغ از سرکوبی دزدان و قاتلان و خیانتکاران و دغلکاران و تمامیت خواهان برده شهوت و ثروت های نجومی؟  خوابی که برای ما دیده اند؟ نقشه ای که برای ما طراحی کرده اند.

  • Amir S Ghiassi

     فلات قاره ای ایران و توران را بیش از پاره پاره نکنید شاهین نود پنج سال داشت میګفت که همبازی شاه بوده و شغلهای مهمی در دوره شاهنشاهی داشته است اکنون هم او مردی قوی و سالم بود که با ابهت راه میرفت و قوز نمیکرد.  او هم مثل تختی قهرمان ملی ایران هیچوقت جلوی شاه و یا دیګران سر خم نکرده بود و برای همین بود که همیشه مورد احترام بود. شاید شاهنشاه هم از داشتن افرادی مثل تختی و یا شاهین بیشتر خوشحال میبود تا را متملقانی که دست بوس و یا پابوس او بودند.  همانطوریکه شاه با غرور به ګردن تختی که سر در برابرش خم نکرده بود مدال انداخت و از دیدن چشمان قوی و هیکل برازنده او بیشتر احساس قدرت و غرور میکرد تا از دستمال بدستانی که به به و چه چه میکردند.

      خودتان می بینید که ما مردم بسیار تمامیت خواه خود خواه و حسود هستیم و متاسفانه کسانی هم که به مراتب بالا و یا رهبری میرسند از این خصلت در امان نیستند. شاید مقصر خوی بشری است که خودش را ګم میکند و فراموش میکند که بنده مرګ است و بایست مثل انسان زندګی کند نه مثل آدمی خود خواه و تمامیت خواه. وقتی که به دیدار شاهین رفتم ګفت تمام بدبختی های ملت های ما تقصیر ابر قدرتها نیست درست است که آنان میخواهند ما ذلیل و درمانده و متفرق باشیم ولی اګر همه ما نباشیم و با هم دوست و مهربان و با انصاف باشیم تمامی نقشه های آنان نقش بر آب خواهد شد. مګر آنان چقدر سرباز و قدرت دارند تا بتوانند همه ملتهای مارا اسیر و برده خود کنند؟ این خود ما هستیم که دنبال فساد دزدی هرزه ګی و خیانت میرویم. از اینکه آنان مایل هستند ما این چینین باشیم بحثی نیست ولی اګر ما خودمان تسلیم نشویم آنان که نمی توانند مارا به زور سرنیزه وادار به خیانت کنند؟ به نقشه خاورمیانه نګاه کنید؟ ببینید که کردهای مارا برادران ما در چند کشور ګنجانیده اند؟  همین طور با ساختن کشورهایی  با خاتمه استان  همه کشورهای مارا پاره پاره کرده اند.  ولی آنان به این هم قانع نیستند میخواهند باز هم کشورهای مارا کوچګتر و ذلیل تر کنند. درحالیکه خودشان روز به روز متحد تر میشوند و ادتحایه اروپا راه اندازی میکنند ولی در تلاشند که کشورهای مارا روز به روز ضعیف تر بیچاره تر کوچکتر و وابسته کنند.

       ایالات و ولایات متحده آمریکا و در مقابل کشورهای  پاره پاره شده فلات ایران و توران؟  مګر در آمریکا اینهمه نژاد و ملت با هم یک دولت قوی تشکیل نداده اند؟  پس ما چرا کشورهای خودرا دوباره متحد نسازیم و همه استانها را یک پارچه نکنیم؟ تا بازیچه شرق و غرب نشویم و خودمان یک ابر قدرت باشیم؟ اتحاد ایران و توران و تمامی کشورهای خاور میانه تنها راه رهایی است و بس بدون دخالت خیانتکاران  دزدان و شیادان.  با اینکه بزرګان ما از ګذشته های دور فهمیده بودند که برای ما چه خوابی دیده اند و با یک سخن که آنان میخواهند تفرقه بیاندازند و حکومت وغارت کنند مار ا خواسته بودند هشیار کنند ولی متاسفانه ما به این کلام آنان ګوش فرا نداده ایم.  آنان با جنګهای زرګری با عوامل خودشان که سرکارند مثل قیچی مارا پاره پاره میکنند.  ببینید که کی بازنده است؟  ملتهای ما یا دولتهای ما؟  دولتهای ما و مامورین سطح بالا که حقوق و مزایای مکفی دارند و از هیچ مشګلی ناراحت نمی شوند این مردم عادی هستند که بایست هزینه دزدیهای و دروغ و دغلبازیهای آنان را بپردازند و این ما هستیم که نفله میشویم.   خیلی ساده است مادامیکه آمریکا و اروپا میتوانند متحد باشند و با آن همه نژادها و رنګها و تمدنها و زبانها و دینهای متفاوت چرا ما متحد نباشیم؟ ترکها بلوچها کردها  و دیګران همه یک ملت واحد هستند و بایست با هم متحد باشند نه باهم بجنګند که جنګ آنان مایه نشاط ابرقدرتهای است  آنان میتوانند اسلحه های خود را و مواد مخدر و مواد منفجره خودرا بما بفروشند و شرکتهای آنان میلیاردها دلار استفاده و سو استفاده کنند و شرکتهای بیمه آنان تمامی سرمایه مارا به غارت ببرند و ما با هم مثل کارد و پنیر باشیم. ببینید که چګونه سرزمین زیبا ما افغانستان را به تلی از مواد سوخته تبدیل کردند و مردم مارا آواره و بیچاره نمودند و زنان و مردان مارا هر روز به یک عنوان رو به روی هم قرار دادند و به دستان آنان تفنګ و فشنګ و بمب دادند تا همدیګر را بکشند؟ 
    شاهین نود پنج ساله که مجبور شده بود ترک کشور کند تا بتواند در کشوری دیګر کار و خدمت کند در حالیکه به پهنای چهره اش اشګ میریخت ګفت ایکاش که مردم ما یاد میګرفتند که باهم متحد باشند و دوباره یک کشور فدرال قوی مثل ایالات و ولایات متحده بسازند و دیګر مردم ما مجبور نباشند برای لقمه ای نان به شهر ها و کشور های دیګر به دریوزګی بروند  تنها راه ما اتحاد و دوستی است و بس. اتحاد همه خلق های کشورهای خاورمیانه و بعد ادتحاد تمامی مردمان زحمت کش و شریف دنیا فارغ از سرکوبی دزدان و قاتلان و خیانتکاران و دغلکاران و تمامیت خواهان برده شهوت و ثروت های نجومی؟  خوابی که برای ما دیده اند؟ نقشه ای که برای ما طراحی کرده اند.

  • Amir S Ghiassi

     در حکومت ظلم و فساد حتی خود حاکم ظلم و فساد هم در امان نیست اګر نګاهی به تاریخ بیاندازیم می بینیم که در حکومت های دیکتاتوری و فساد حتی خود حاکمان و دیکتاتورها هم در امان نبودند و به اندک بهانه ای سرنګون و نابود شده اند. حتی پادشاهان محبوبی و دیکتاتورهای ملی و مردمی هم از این سرنوشت در امان نبوده اند شیری ژیان مانند نادرشاه که بعنوان پادشاه عوض اینکه در پشت سپاه باشد و اطرافش را سربازان فدایی و سلحشور محافظت کنند خودش در جلوی سپاه با مهارت و شیردلی کم نظیری بدون ترسی از مرګ پیش میتافته و با همان تبرزینش از چپ راست سربازان دشمن را درو میکرده است مردی که به تنهای شاید با بیست نظامی میتوانسته مقابله کند ولی شبانګاه به سراپرده اش هجوم می برند و ناجوانمردانه اورا در حال خواب و بیداری میکشند ولی باز او میتواند مثل اینکه یکی از آنان را بکشد و بقیه را زخمی نماید.  دیګر تکلیف دیکتاتورهای مریضی و علیلی که با کینه و حیله و تزویر و به اتکای مکر و فریب حکومت میکنند معلوم است. مثلا استالین یا هیتلر هیچوقت جرات اینکه با چند نفر دشمن در جنګهایشان ګلاویز شوند را نداشته اند بلکه آنان سربازان را راحتی فدایی خود میکردند و به کشتن میدادند و با تحریک جوانان آنان را به مقابله هر خطری میفرستادند. و با سو استفاده از ایمان و تفکر مردم آنان را غارت میفرمودند وبرای مقاصد شوم خود که همانا شهوترانی زندګی بسیار پرتجمل و غارت و نفرت بین مردم بود سو استفاده میکردند. و با دست ګرفتن قدرتهای اقتصادی ملی یک کشور هم آن قدرت را برای کارهای شخصی و دزدی و فساد خود و ګروهی از عوامل خود مورد استفاده قرار میدادند و با تکیه بر بی تفاوتی و ظلم و غارتګری و دزدی و فساد و خودخواهی های سایر قدرتمندان دینا پایه های حکومت خودرا مثلا سفت میکردند ولی اربابان واقعی آنان نیز از آنان بعنوان مهره هایی استفاده میکردند و وقتی که احیتاج نداشتند آنان را دور می انداختند.   
    تمامی قدرتمندان تاریخ که با حیله و زرنګی به قدرت و شوکت رسیده بودند و هیچ فکری جز دزدی و فساد و قدرتمندی نداشتند یکی بعد از دیګری نابود شدند و هیچکدامشان عاقبتی خوش نداشتند.  متاسفانه سایر دیکتاتور ها از تاریخ درس نیاموختند و پند نګرفتند و با نهایت ابلهی دنبال همان روش و همان کار رفتند و به روش صدام حسینی خود و دودمان خود را برباد دادند و ملتی را هم ذلیل و بیچاره نمودند. نه بخود رحم کردند و نه به خانواده خود و نه به ملت خود.  ابر قدرتان دنیا که میخواهند ابلهای بر سریر قدرت تکیه بزنند تا هر کاری را که میخواهند انجام دهند و آنان توانایی درک آنرا نداشته باشند  براحتی یا از اینان دفاع کردند و یا با جنګ زرګری مردم را هالو پنداشته و به نوعی دیګر از نوکران خود حمایت کردند و سر مردم ساده دل را شیره مالیدند.  آنان با داشتن مثلا رهبران ابله و یا بی خبر و ساده دل و یا دزد و فاسد بنیاد های تجاری و اقتصادی و یا منابع خام آن ملت ها را غارت نمودند و چون اشخاص خبره و  وارد سرکار نبودند براحتی و با ترفند های بسیار ملت ها را اسیر و خام نګاه داشتند و سعی کردند دوستی محبت و خوش قلبی و میهن پرستی را از بین ببرند و بجای آن خرافات و اوهام جانشین سازند و ظاهرا هم تاکنون بسیار موفق بوده اند که با عقب نګه داشتن فرهنګی و توجه مردم به دزدی و خرافات و منافع شخصی ملت ها را بیچاره و آواره سازند.  بطو ر خلاصه آنان با تفرقه بیانداز و غارت کن مردم را بخود هم مشغول و سرګردان کردند  با تفرقه بین زن مرد  و نژادها و زبانها و یا ګویش ها و تفرقه های مذهبی و قومی و آتش زدن غیرتهای الکی و غیر منطقی مردم را بجان هم انداختند و خود نظاره ګر بوده و به ریش این ساده دلان میخندیدند و سرمایه هایشان را غارت میکردند.

      از بین بردن اعتماد و دوستی و سو استفاده از اعتماد و دوستی کار را بجایی رسانید که پدر به پسر و خواهر به برادر نمی توانستند اعتماد کنند و جو بی تفاوتی و بی انصافی و بمن چه توان همه را ګرفته بود  دادګستری زاید و دادګاههای پوچ و بی معنی و نبودن انصاف و عدالت و بدبینی و بدرفتاری پایه های اجتماع را سست و لرزان کرده بود. از طرف دیګر با اختیار داشتن وسایل ارتباط جمعی هر چه را که میخواستند بخورد مردم میدادند. و براحتی دیوی را فرشته و فرشته را دیو به مردم می نمایاندند.

  • Amir S Ghiassi

     در حکومت ظلم و فساد حتی خود حاکم ظلم و فساد هم در امان نیست اګر نګاهی به تاریخ بیاندازیم می بینیم که در حکومت های دیکتاتوری و فساد حتی خود حاکمان و دیکتاتورها هم در امان نبودند و به اندک بهانه ای سرنګون و نابود شده اند. حتی پادشاهان محبوبی و دیکتاتورهای ملی و مردمی هم از این سرنوشت در امان نبوده اند شیری ژیان مانند نادرشاه که بعنوان پادشاه عوض اینکه در پشت سپاه باشد و اطرافش را سربازان فدایی و سلحشور محافظت کنند خودش در جلوی سپاه با مهارت و شیردلی کم نظیری بدون ترسی از مرګ پیش میتافته و با همان تبرزینش از چپ راست سربازان دشمن را درو میکرده است مردی که به تنهای شاید با بیست نظامی میتوانسته مقابله کند ولی شبانګاه به سراپرده اش هجوم می برند و ناجوانمردانه اورا در حال خواب و بیداری میکشند ولی باز او میتواند مثل اینکه یکی از آنان را بکشد و بقیه را زخمی نماید.  دیګر تکلیف دیکتاتورهای مریضی و علیلی که با کینه و حیله و تزویر و به اتکای مکر و فریب حکومت میکنند معلوم است. مثلا استالین یا هیتلر هیچوقت جرات اینکه با چند نفر دشمن در جنګهایشان ګلاویز شوند را نداشته اند بلکه آنان سربازان را راحتی فدایی خود میکردند و به کشتن میدادند و با تحریک جوانان آنان را به مقابله هر خطری میفرستادند. و با سو استفاده از ایمان و تفکر مردم آنان را غارت میفرمودند وبرای مقاصد شوم خود که همانا شهوترانی زندګی بسیار پرتجمل و غارت و نفرت بین مردم بود سو استفاده میکردند. و با دست ګرفتن قدرتهای اقتصادی ملی یک کشور هم آن قدرت را برای کارهای شخصی و دزدی و فساد خود و ګروهی از عوامل خود مورد استفاده قرار میدادند و با تکیه بر بی تفاوتی و ظلم و غارتګری و دزدی و فساد و خودخواهی های سایر قدرتمندان دینا پایه های حکومت خودرا مثلا سفت میکردند ولی اربابان واقعی آنان نیز از آنان بعنوان مهره هایی استفاده میکردند و وقتی که احیتاج نداشتند آنان را دور می انداختند.   
    تمامی قدرتمندان تاریخ که با حیله و زرنګی به قدرت و شوکت رسیده بودند و هیچ فکری جز دزدی و فساد و قدرتمندی نداشتند یکی بعد از دیګری نابود شدند و هیچکدامشان عاقبتی خوش نداشتند.  متاسفانه سایر دیکتاتور ها از تاریخ درس نیاموختند و پند نګرفتند و با نهایت ابلهی دنبال همان روش و همان کار رفتند و به روش صدام حسینی خود و دودمان خود را برباد دادند و ملتی را هم ذلیل و بیچاره نمودند. نه بخود رحم کردند و نه به خانواده خود و نه به ملت خود.  ابر قدرتان دنیا که میخواهند ابلهای بر سریر قدرت تکیه بزنند تا هر کاری را که میخواهند انجام دهند و آنان توانایی درک آنرا نداشته باشند  براحتی یا از اینان دفاع کردند و یا با جنګ زرګری مردم را هالو پنداشته و به نوعی دیګر از نوکران خود حمایت کردند و سر مردم ساده دل را شیره مالیدند.  آنان با داشتن مثلا رهبران ابله و یا بی خبر و ساده دل و یا دزد و فاسد بنیاد های تجاری و اقتصادی و یا منابع خام آن ملت ها را غارت نمودند و چون اشخاص خبره و  وارد سرکار نبودند براحتی و با ترفند های بسیار ملت ها را اسیر و خام نګاه داشتند و سعی کردند دوستی محبت و خوش قلبی و میهن پرستی را از بین ببرند و بجای آن خرافات و اوهام جانشین سازند و ظاهرا هم تاکنون بسیار موفق بوده اند که با عقب نګه داشتن فرهنګی و توجه مردم به دزدی و خرافات و منافع شخصی ملت ها را بیچاره و آواره سازند.  بطو ر خلاصه آنان با تفرقه بیانداز و غارت کن مردم را بخود هم مشغول و سرګردان کردند  با تفرقه بین زن مرد  و نژادها و زبانها و یا ګویش ها و تفرقه های مذهبی و قومی و آتش زدن غیرتهای الکی و غیر منطقی مردم را بجان هم انداختند و خود نظاره ګر بوده و به ریش این ساده دلان میخندیدند و سرمایه هایشان را غارت میکردند.

      از بین بردن اعتماد و دوستی و سو استفاده از اعتماد و دوستی کار را بجایی رسانید که پدر به پسر و خواهر به برادر نمی توانستند اعتماد کنند و جو بی تفاوتی و بی انصافی و بمن چه توان همه را ګرفته بود  دادګستری زاید و دادګاههای پوچ و بی معنی و نبودن انصاف و عدالت و بدبینی و بدرفتاری پایه های اجتماع را سست و لرزان کرده بود. از طرف دیګر با اختیار داشتن وسایل ارتباط جمعی هر چه را که میخواستند بخورد مردم میدادند. و براحتی دیوی را فرشته و فرشته را دیو به مردم می نمایاندند.

  • Amir S Ghiassi

    گناه تازیان یا گناه ما؟  اکنون طوری شده که هرکس سعی دارد مقصر اصلی را بشناسد و در باره او سخن بگوید. یک  چرا دولت ساسانی از عربان شکست خورد؟  جنگهای بیهوده با روم و یا ظلم و ستم و بی تفاوتی به ایرانیان معمولی از شینده های من این است که سربازان دوره ساسانی از جنگ خسته شده بودند و حتی آنان را با زور و زنجیر به میدانهای جنگ روانه میکردند در ضمن پادشاهان در عیش و نوش بسر میبردند و در کنار مه رویان و سمین بدننان زندگی میکردند و کاری بکار مردم نداشتند جز گرفتن مالیاتهای سنگین و آزار آنان ودر حقیقت آنان پدری نمیکردند بلکه تنها فکر آسایش خود و لعو و لعب و کیف خودشان بودند و مردم در فشار و ناراحتی بسر میبردند.  آنوقت هم عربان با گفته برادری و برابری پای پیش نهاده بودند و وعده ها و وعیدهای پر زرق و برقی میدادند.  البته در آن زمان تلفن و ضبط صوت نبود و یا روزنامه و شب نامه ای هم نبود که مردم را در جریان امور قرار دهد  همان شایعه ها و دهان به دهان گشتن ها مردم را مثلا مطلع میکرد.   باحتمال زبان پهلوی و زبان ساسانیان بسیار برتر و والاتر و سنگین تراز زبان عربی آن روزگار بوده است و امکان اینکه لغت ها و واژه های بسیاری از زبانهای ایرانی به زبان عربان رفته باشد بسیار است که بعد ها نیز همان کلمات پارسه بصورت معرب شده به زبان های ایرانی بازگشته اند و از این جهت بسیاری از واژه های بکار رفته در زبان پارسه  یا معرب آن فارسی میتوانند که ریشه ایرانی و یا سانسکریت داشته باشند که میتوان در باره آنان هم تحقیقاتی انجام شود. 
     آنچه که مسلم است تعداد عربان بسیار کم بوده است و شاید تنها محدود به عربستان ایران بوده است  ولی به علت شاید ندانم کاریهای پادشاهان ساسانی و اینکه پادشاهی موروثی بوده و امکان اینکه پادشاه بعدی لیاقت و درایت پادشاه قبلی را نداشته است بسیار زیاد است و این بوده که عربستان ایران تبدیل به مرکزی برای امپراتوری جدیدی میشود.  مثلا مصر و سوریه و عراق و بسیاری دیگر از کشورهایی که امروزه خودرا عربی میخوانند در واقع عرب شده یا معرب شده ای هستند.  عربان سعی داشتند که علاوه برپیروزیهای جنگی مغز و فکر و زبان و رفتار کشورهای مغلوب را تغییر دهند و حتی خط و نگارش آنان را و چون از دو حربه خدایی و زور هم استفاده میکردند این است که توانستند ملل مغلوب را زیرکانه از بیغ و بن مغلوب کنند. گرچه هدف آنان در ازبین بردن تمدنهای گذشته زیاد کارساز نبوده است ولی می بینیم که چگونه تعدادی کمی عرب از صحرای عربستان ایران توانستند که کشورهایی عربی درست کنند مثلا کشور عربی سوریه و یا کشور عربی مصر در حالیکه هیچکدام از آنان واقعا عرب نبوده اند.
       البته ما هم انسان هستیم و قاعدتا نبایست فرقی بین انسانها باشد  یک عرب خوب و پاک هم درست مثل یک ایرانی خوب بایست قابل احترام محبت و علاقه باشد. حمله عربان به ایران برعکس حمله مغول و یا اسکندر که در ایران محو شد و یا حتی مغولان و یویانیان با ایرانیان مخلوط شدند و تا اندازه ای فرهنگ ایرانی  اسلامی گرفتند فرق دارد زیرا عربان خواستار پیروزی ذهنی و فرهنگی هم بودند.  مثلا سعی داشتند که خود را برتر بدانند همانطوریکه هر ملت فاتحی خود را برتر از ملت مغلوب تصور میکند گرچه از اول بنام برادری و برابر پیش آمدند.  بشری ناتوان که از مرگ و نیستی میهراسد ناگهان به بهشتی وعده داده شد که پراز حوریان و پریان و زیبایان است که بطور مجانی میتوانند مورد بهره وری قرار بگیرند و دوشیزه گانی که همیشه دوشیزه هستند و در جویهایی که شیر و عسل جریان دارد. و بشری که به دنبال خدایان بوده است و مثلا در مصر خدایانی را می پرستیدند و یا در یونان و هند آنهمه خدایان و خدای خدایان داشته اند به کلام عربان برای پرستیدن الله شان سر تعظیم فرود میآورند.  همه بیچاره گان و همه فقرا به دنیای دیگر حواله داده میشوند در هند میگویند که اگر آدم خوبی باشی دور بعدی که تولد یافتی در خانواده ثروتمندی متولد خواهی شد و یا در دینهای دیگر میگویند که اگر این آن باشی و از ما اطاعت کنی به بهشت میروی و اگر از دستورات ما اطاعت نمایی از شر جهنم خلاص خواهی شد. 
      همه ادیان الهی با گفتار های زیبا و وعده های سنگین و قشنگ مردم را بخود مجذوب کرده اند. ولی در عمل گروهی از دینها سو استفاده یا استفاده های کلان برده اند و گروهی دیگر هم بازنده گان دینها بوده اند.  مثلا در قرون وسطی دین مسیح که مثلا بایست آورنده مهر محبت و عشق و دوستی و کمک و انسانی باشد تبدیل به یک حربه برای کشت کشتار ها وغارتها شده بود و هم اکنون هم گروهی بنام دین مسیحیت در قصرهای تلایی و در کنار مه پیکران زندگی لذیذی دارند و گروهی هم در فلاکت و بد بختی و حتی کشته شدن و از بین رفتن دست پا میزنند.  مثلا کشیش هایی هستند که مثل سلاطین زندگی میکنند و حتی خود حضرت مسیح جایی و خانه ای نداشته بود و در بیابانها بنا به نوشته و یا فیلمها زندگی میکرده است.  دینها دو صورت دارند و هر صورت آنان میتوانند مورد استفاده و یا سو استفاده قرار بگیرند  مثلا دین مسیحیت دارای گفتارها و اندرزها و نشان دادن  راه های بسیار خوب انسانی و اجتماعی است ولی باز هم براحتی میتواند مورد سو استفاده قرار بگیرد و باوریها مذهبی مردم برای سو استفاده مورد بهره وری واقع شوند. که مثالهای آن بسیار است و همه از یک ریشه سرچشمه میگیرند تعصب و خرافات و نداشتن علم و دانش. البته کنون ملتهای مسیحی بخصوص اروپایی بعلت داشتن سواد و دانش بیشتر کمتر مورد سو استفاده قرار میگیرند تا سایر معتقدین مذهب های دیگر.   هنگامیکه پول داری و قدرت اقتصادی هستی کلسیا و رهبران آن با روی بسیار بازی با تو روبرو میشوند ولی هنگامیکه نداری ترا به صبر ایوب نصیحت میکنند.  به عبارت دیگر دست بگیر آنان بسیار دراز و دست بده آن ها بسیار کوتاه است.  در حالیکه خودشان برای یک جشن عروسی براحتی شش میلیون دلار هزینه میکنند دیگران را به قناعت و رستگاری هدایت میفرمایند که در آخرت بهره خواهند داشت و به دنیای دیگری حوالت میدهند.  در حالیکه شیوخ عرب در ویلاهای و کاخهای افسانه ای زندگی میکنند و ثروتهای مردم خود را غارت و درقمارخانه شاهزادگان عرب بباد میدهند و در کنار مه رویان زندگی میکنند و دزدی و فساد مایه آنهمه ثروت بی حد آنان است  اگر کسی برای دزدیدن قطعه نانی گرفتار شود بنام دین دست او قطع میکنند.  به عبارت دیگر دزدان عظیم شان آزادند و مورد حمایت قانون دین ولی دزدان خرده پا و بیچارگان دردمند و درمانده بایست بسختی مجازات شوند.  متاسفانه باز باورهای مذهبی مردم در این مورد بسیار مورد سو استفاده قرار گرفته است.   شاید بسیار کسانی که ادعای دینداری میکنند و از راه دین به ثروتهای انبوه و عیش و عشرتهای بسیار رسیده اند به اصل دین هم اعتقادی نداشته باشند و تنها برای رد گم کردن و یا خر کردن مردم به این جانماز آبکشی بسنده میکنند.  البته خودتان هم میدانید که چهره های بزرگ علمی و فلسفی و انسانی و متفکران انسان دوست هم مثل مولوی مورد تکفیر و خشم دینداران شاید خدعه گر بوده اند.  زیرا دین بطور کلی با فکر  اندیشه و علم در تضاد است. زیرا اطاعت محض میخواهد و به پرسش ها نمی تواند پاسخ بدهد و خشمگین میگردد.  نمونه هایش همان یزید و معاویه و ابوسفیان هستند که شاید هیچ اعتقادی به اسلام و حتی حضرت محمد و الله نداشنه اند منتهی از حربه دین برای پیشبرد منافع خودشان و جمع ثروت و قدرت سو استفاده فرموده بودند همانطوریکه میدانید آنان با تظاهر به اینکه مسلمان هستند و دین اسلام را قبول دارند و  حتی سر نوه های همان پیامبر را هم به نحو وحشیانه ای بریدند و حتی آب را برویشان بستند و غارت و کشتار شان کردند  در حالیکه آنان نواده پیامبرشان بودند؟ 
    ·                                  بهر حال دوستی و انسانیت و خوب بودن و زندگی را برای هم آسان کردن و به عقیده های احترام گذاشتن شاید بتواند تا حدی از مشگلات بکاهد. اکنون هم استعمار بین المللی و استحمار مربوط به آن از همان حربه ای استفاده میکنند که یزید کرد. یعنی با وعده وعید و اشاعه خرافات و تعصب های ابلهانه سعی دارند که پایه های سلطنت وغارت و عیش و نوش خود را محکم کنند و مردم را بجان هم بیاندازند و سو استفاده کنند.  دینهایی که غارت دزدی و فساد و کشت و کشتار را ترویج میکنند و با سیاست های غیر انسانی آلوده شده اند و انسانها را علیه هم تحریک میکنند از عوامل آنان است.   برای مقابله با این اختاپوس بایست انسانهای امروزی به دانش و بینش و دوستی و محبت مجهز شوند تا آلت دست ستمکاران و دزدان بین المللی و عواملشان واقع نشوند.   این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است    چون درون پاک کنی حرم دیر یکی کعبه و بت خانه یکی است می بخور منبر بسوزان  مردم آزاری مکن    ای بیخبران کجایید کجایید محبوب در اینجاست  بیایید بیایید     ای اهل عالم همه شما بار یک دارید و برگهای یک شاخسار   به چشم بیگانگی بهم ننگرید  که سراپرده یگانگی برپاشده است    بنی آدم اعضای یک پیکرند   که در آفرینش زیک گوهرند     تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت  نهند آدمی  

    جلال الدین رومی هم در زمان خودش تکفیر شده بود و فردوسی هم
    مولانا جلال الدین رومی هم در زمان خودش تکفیر شده بود و فردوسی هم همچنین متاسفانه از دین برداشتهای گوناگون میشود و کسانی که نا اهل هستند از آن سو استفاده های غیر انسانی میکنند.  تا مادامیکه دین باعث خوبی برادری  برابری و کمک و عشق محبت باشد  خوبست و قابل احترام ولی هنگامیکه دین شمشیر برکشید تا دیگران را که برداشتهایی دیگر دارند سر به نیست کنند  آنوقت دین داشتن قابل فکر کردن است. متاسفانه دین هم مثل بسیاری از مکتب ها و روشها برداشت هایی دیگر را ارایه میدهد و کسانی هستند که  حتی با وجود اعتقاد نداشتن به دین از آن بعنوان حربه ای برای پیشبرد مقاصد شوم خود سو استفاده میکنند. مثال آن کسانی که مثلا ژندارک را به عنوان جادوگر سوزانیدند و یا در قرون وسطی که از دین مسیحیت که بایست سرچشمه خوبی و عشق باشد برای کشت کشتار های وحشیانه سو استفاده کردند  همین طور هم مثلا بین مسلمانی یزد  معاویه  و ابوسفیانها و  مولانا رومی  فرق بسیار هست  هر دو شاید خود را مسلمان مینامیدند ولی  میان ماه من تا ماه تابان  تقاوت از زمین تا آسمان است.  این است که صرف تظاهر و اینکه گفته شود من دیندار هستم و تو نیستی و یا جا نماز آبکشی نمی تواند منبع دینداری باشد  به عبارت دیگر عمل و کار مهم است نه گفتار.  
     روشن است که شیادانی که از دین سو استفاده مادی و با قدرتی میکنند از آن بعنوان یک حربه بسیار برنده سو استفاده های فراوان کرده و میکنند و مردم را به نام دین بجان هم می اندازند.  اینکه عطار بگوید که ماست من شیرین است  معتبر نیست  بلکه خود ماست بایست شیرین باشد و اینکه کسی خود را دیندار بنامد و دیگرانرا بی دین نیز از درجه اعتبار ساقط است مسلم است که انسانانی برای چیره شدن بر مشگلات روز از دین سو استفاده خواهند کرد و کرده اند و میکنند. مهر بی دینی یا با دینی بهرکس زدن توسط دیگران که برای مقاصدی خاص دندان تیز کرده اند عملی مذموم است.   اختلافات بین ادیان الهی هم ساخته دست بشر است و اگر قرار باشد در دنیای دیگر مثلا حضرت عیسی و حضرت محمد در بهشت باشند مسلم است که بین آنان اختلافی وجود نخواهد داشت و با هم با مهربان و عشق زندگی خواهند کرد.   متاسفانه خرافات و تعصب های غیر منطقی دین ها را آلوده کرده اند و مثلا مومنان هر دین دیگران را کافر و خارج از راه مثلا حق میدانند.  در صورتیکه اساس همه ادیان یکی است  ولی متاسفانه مردم تنها نام یک دین را بدک میکشند بدون اینکه اطلاعات جامعی از دین خود داشته باشند که مثلا مقلدان تابع اطاعت یک نفر هستند و چون بشر جایز خطا است اگر او اشتباه کند گروهی هم اشتباه خواهند کرد.  و این هم چیزی شبیه همان روش دیکتاتوری است که اگر دیکتاتور دیوانه شود  دیوانگی هایش بسیار پر هزینه خواهد بود. 
      مسلمانی که از دین تنها یک اسم را یدک می کشد نه قرآن خوانده و نه تحقیقاتی کرده است با یک تعصب شدید دیگران را کافر و بی دین میخواند در صورتیکه خودش هیچ اطلاعی از دین ندارد.  و متاسفانه گرفتاری از همین جا شروع میشود که میشود اینان را مثل آدمکهایی مورد سو استفاده توسط  کسانی نظیر یزند قرار بگیرند. کسانی که در راس هرم دینی نشسته اند شاید بخواهند برای خود خواهی ها و تمامیت خواهی های خود دیگران را برده وار مورد سو استفاده قرار دهند که نمونه اش همان کشیش هایی هستند که علاوه برا استفاده کلان مادی از مومن ها به کودکان آنان نیز دست درازی فرمودند؟   و یا همان روحانی نمایانی که همه کار زشت را در خلوت انجام میدهند و به دیگرانی که هشیار و با علم هستند گیر میدهند و آنان را تکفیر میکنند تا توسط عوامل نادان خود مورد آزاد و اذیت قرار بگیرند.   اگر حضرت بها الله را به عنوان یک متفکر حتی مورد نگرش قرار دهیم فرمود اند که اگر دین سبب اختلاف و ناراحتی میشود بی دینی بهتر است  منتهی امروز کدام بهایی معتصبی را  سراغ دارید که این اصل را کاملا قبول داشته باشد که دین برای بهتر زیستن و بهتر بودن آمده است نه برای اختلاف کشت و کشتار و ناراحتی.  متاسفانه بهاییان متعصب و مسلمانان متعصب و مسیجیان متعصب راه دوستی و عشق را گم کرده و راه اسمی را برگزیده اند.  مثلا یک بهایی دزد و شیاد باید بیشتر مورد احترام قرار بگیرد یا یک مثلا بی دین خوب والا و عاشق و درستکار  اگر واقعا دین نتواند انسانهایی والا تربیت کند  به کلام همان حضرت بها الله بی دینی بهتر است؟  
     همین طور یک مسلمان متعصب که دستش به خون عروسان شیراز آلوده است چه فایده ای برای خدا و اجتماع خواهد داشت.    بنام دین انسانهایی را بی خانمان کردن و آواره نمودن و بعد هم تکفیر کردن و منزوی کرده کاری بیهوده است و هیچ کار انسانی نیست.  بگذازید انسانها  آزاد و سالم تصمیم بگیرند و زور چپان کردن دین کاری غیر عادی و بیهوده میباشد.   همه میدانید که ثابت کردن خدا به طریق علمی امکان پذیر نمی باشد همانطوریکه بی دینان از ثابت نکردن آن عاجز شده اند.  این موضوع بما براحتی میگوید که عقل و دانش ما برای درک همه مجهولات ما عاجز است همانطوریکه یک گاو با همه بزرگی نمیتواند در  باره انسان و امکانات او مثلا  سلفون فکر کند ما هم اکنون نمی توانیم در باره عظمت دنیا و کهکشانها و بزرگی و کوچکی بیش از حد گیتی فکر کنیم .  البته ممکن است روزی به آن درجه از دانش برسیم که  رسد آدمی بجایی که بجز خدای نبیند ولی امروز ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.   مثلا اگر صد سال پیش کسی در باره اینترنت و یا همان جام جم نما صحبت میکرد با مسخره مردم روبرو میشد  امروز هم همین طور شاید صد سال و یا دویست سال دیگر بشر بتواند بسیاری از مجهولات کنونی را حل کند مثلا بر تمام بیماری ها غلبه کند و یا فساد و دشمنی را ریشه کن سازد و یا حتی بر مرگ هم پیروز شود.   این است بیایید که همدیگر را دوست بداریم و برای سعادت نوع بشر بکوشیم صرف نظر از دین های آنان   نژاد های ساختگی و ملیت های من در آورده ای.  همه میدانیم که اینها ساخته دست انسانهایی هست که میخواهند دیگران را برده کنند و ابزار و اسلحه و مواد مخدر خود را بفروش برسانند. مگر حضرت مسیح  بیش از شش هزار کلیسا به مردم معرفی کرد؟  یا حضرت محمد اینهمه مذهب آورده بود؟  همانطوریکه کردها برادران ما در بیش از پنج کشور زندگی میکنند در حالیکه تابع حکومتهایی متفاوت هستند ولی در حقیقت همه کرد هستند و باهم فرقی ندارند  این مثال در باره سایر اقوام خاور میانه ای هم صدق میکنند که کشور مارا پاره پاره کرده اند و بین ما اختلاف انداخته اند. 
    اگر اختلاف خوب است چرا بین ولایات آمریکا این اختلافها وجود ندارد؟   دین ما بایست دین عشق و دین انسانیت باشد که همه ادیان را و همه مکتب های خوب انسانی را در برخواهد گرفت و پیامبر ما همان پیامبر دوستی وعشق است که در مولانا جلال الدین رومی  عطار   ابن سینا  فردوسی  حافظ و سعدی  و بی دل  حلول کرده بود.  و یا در تولستوی  و ویکتور هوگو  و سایر انسان دوستان و فلاسفه عشق نفوذ کرده بود.  یا حضرت موسی که قانون آورد و حضرت زرتشت که گفتار نیک  پندار نیک رفتار نیک را سرلوحه زندگی بشریت کرد و یا حضرت عیسی که عشق و برادری و دوستی را ارمغان آورد و یا حضرت محمد برادری و برابری را هدیه کرد و تاکید بر آموزش زن و مرد مسلمان  حتی اگر دانش در کشور چین باشد و آموزش و طلب علم برهر زن و مرد مسلمان واجب است.  یکی از دین برداشت علمی و دوستی و محبت میکند و دیگری کشت کشتار قتل و غارت  که مثالهایش را در پیش نوشتم.  مثلا مولوی عقیده داشت که خرجهای سفر به مکه بایست خرج دردمندان شود  که  ای بیخبران کجایید کجایید    معشوق در اینجاست بیایید بیایید   معشوق در خانه دیوار به دیوار   تو حیران در بادیه سرگردان چرایی؟  که عاشق سرگردان به از عاقل نشسته.   شاید آنچه ادیان میخواستند همانا دوستی محبت  زندگی را برای هم آسان کردن تعاون  تکامل و پیشرفت بوده است که متاسفانه به دست دین فروشان جبار زمان اصل فدای فرع شده و یک مشت خرافات و جهل و تعصب های بی پایه را پایه های دینهای دستکار شده خود کرده اند.  
     
     ·                                 flag as abusive

    آیا فراموش کرده اید که بیش از یک میلیارد انسان ظاهرا یا واقعا
    بیش از یک میلیارد نفر ظاهرا یا واقعا مسلمان هستند  یا آیت الله هستند که در باره دین دانش دارند و یا مقلدند  و حاضرند که حتی در راه پرستش حضرت محمد کشته شوند  و تامادامیکه همه مردم خودشان چیزی نظیر مثلا آیت الله ها نشوند  در همان تقلید باقی خواهند ماند.  در ضمن شاید تنها دلخوشی آنان  همان ایمان و دین شان و آرزوی رفتن به بهشت شان باشد؟
     
    نیاز به سند نیست..نوشته ها خود سند است
    کافیست که نوشته هایشان را بخوانید…البته باید به زبان تازیان مسلط باشید و اما اینکه مینویسید که دینها بصورت حربه در دست شیادان قرار گرفته درست است اما درست تر اینکه این پیامبرنمایان  بسیار شیاد تر بودند در گویش های باستان از سه هزار سال پیش تا کنون از میترای ایرانیان گرفته تا کریشنای هندیان بوده اند کسانی که در ۲۵ دسامبر بدنیا آمدند..۱۲ یار داشتند و کشته شدند و پس از سه روز دوباره زنده شدند آخرینش عیسی مسیح چطور ممکن است که شخصی در ۲۰۰۰ سال پیش بر روی آب راه برود..مرده را زنده کند ولی هیچ تاریخ نویسی یادی از وی نکند از پیامبران توحیدی تنها محمد از نقطه نظر تاریخ نویسان وجود داشته است و اما بنظر من چنین شخصی را یعنی همین محمد که ۱۹ زن میگیرد جوانترینش عایشه ۶ ساله است  نمیتوان فرستاده خدا دانست…او نیز شیادی بیش نبود و گرفتاریش در تنبانش بود مسلمانان دو یا سه آتشه بهتر است نگاهی به قران خود بیاندازند… حد اقل در ۲۲ جای قران مسلمین را دعوت به کشتار و سر بریدن کافران مینمایند ابوالفضل بهمراهتان
     
    بایست تعصب و خرافات را بکلی کنار ګذاشت
    خرافات و تعصب های غیر علمی بایست ریشه کن شوند.   فردوسی پرموده  که سخن بایست آرام  نرم و پرمایه باشد.  کلام زیبا و پرمعنا است ولی راجع به پرسش شما بایست دوستان بهایی با معلومات  جواب بدهند  حتم شما سندی در باره آنچه که نوشته اید دارید؟  سراپرده یګانګی بلند شد به چشم بیګانګی بهم ننګرید  که همه را دعوت به دوستی و صلح میکنند.  سعدی هم پرموده که حرف خوب و کلام زیبا بایست بکار ګرفته شود ولو اینکه بر دیواری نګاشته شده باشد. متاسفانه دینها بصورت حربه در دست شیادان و فاسدان بعضی وقت ها قرار میګیرد و از آن کمال سو استفاده را میکنند.  شاید اګر همه زیر سقف دوستی و محبت و عشق بروند و به دین انسانیت و عشق واقعی تسلیم شوند  مشګلات حل ګردد. 
     
    ای اهل علم همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار
    تا یادم نرفته
    این جمله از یکی از سردمداران بهاییست
    نمیدانم بهالله یا عبدالبها
    صرف نظر از اینکه آیین بهایی دم از برابری زن و مرد میزند…بصورت نمیدار
    نیک میدانیم که بر مبنای اسلام و بر مبنای ظهور است
    تا اینجا ایراد بسیار است 
     
    اما این آیین  که  آغازش در ایران است
     
    نوشته های مقدسش را به عربی نگارش داده است
    و وقتی  پرسیدند چرا به عربی
    آن حضرت فرمودند چون زبان عربی زبان کاملیست
    یعنی زبان فارسی زبانیست ناقص
    چی بگم
    جز سخن فردوسی
     
    تفو بر تو ای چرخ گردون توفو
     
     
     
     
    ·                                  

    گناه از تازیان نیست…از ماست
    ahang1001Thu Dec 09, 2010 03:07 PM PST
    این ایرانیان بودند که تازیان را پذیرفتند دینشان و همچنین زبانشان این  گروهی از ایرانیان هستند که خود را میر یا سید معرفی میکنند…یعنی عرب این ایرانیان هستند که با آفریدگار روزانه ۵ بار به عربی سخن میگویند این ایرانیان هستند که بهر مناسبتی صلوات بر محمد و آل محمد میفرستند بگذریم اول اینکه این این تنها فارسی زبانان هستند که هنوز بفارسی سخن میگویند…مصری ها با آن تمدن دیرینه نه تنها زبانشان را از دست دادند..بلکه از بیخ عرب شدند جالب اینکه هموطنان گرامی اکنون وقتی طعم حکومت فاسد و ظالم اسلامی را چشیده اند بیادشان افتاده که ایرانی هستند.
     
     
     

    • دکتر غیاثی عزیز و گرامی،
      از آشنایی با شما بسیار خوشحالم. ما اکنون حدود ۳۶۰۰۰ خواننده و طرفدار داریم که عموماً از یکسال پیش به   ما پیوسته اند. ما به همکاری عزیزانی مانند شما نیاز داریم تا باسرعت و شتاب هرچه بیشتر رسالت فرهنگی خود را در جامعه پیاده کنیم، و آن را گسترش بخشیم. شما هم همان هدف را دنبال می کنید. زیرا روشنگری، و بالا بردن سطح دانش سیاسی و اجتماعی و دینی مردم می تواند تضمین آینده بهتری برای کشورمان باشد.
      بنا براین من از همکاری با شما خوشحالم و دست دوستی اتان را می فشارم. برای تماس بیشتر راههای ارتباط گروه خود را برایتان خواهم فرستاد. آن گاه شما می توانید در صورتی که تصمیم گرفتید، مقاله های فرهنگی، اجتماعی، و سیاسی  کوتاه خودتان را برایمان بفرستید تا همه دوستان ما از آن بهره مند شوند.
      باسپاسی دیگر از شما

  • Amir S Ghiassi

    گناه تازیان یا گناه ما؟  اکنون طوری شده که هرکس سعی دارد مقصر اصلی را بشناسد و در باره او سخن بگوید. یک  چرا دولت ساسانی از عربان شکست خورد؟  جنگهای بیهوده با روم و یا ظلم و ستم و بی تفاوتی به ایرانیان معمولی از شینده های من این است که سربازان دوره ساسانی از جنگ خسته شده بودند و حتی آنان را با زور و زنجیر به میدانهای جنگ روانه میکردند در ضمن پادشاهان در عیش و نوش بسر میبردند و در کنار مه رویان و سمین بدننان زندگی میکردند و کاری بکار مردم نداشتند جز گرفتن مالیاتهای سنگین و آزار آنان ودر حقیقت آنان پدری نمیکردند بلکه تنها فکر آسایش خود و لعو و لعب و کیف خودشان بودند و مردم در فشار و ناراحتی بسر میبردند.  آنوقت هم عربان با گفته برادری و برابری پای پیش نهاده بودند و وعده ها و وعیدهای پر زرق و برقی میدادند.  البته در آن زمان تلفن و ضبط صوت نبود و یا روزنامه و شب نامه ای هم نبود که مردم را در جریان امور قرار دهد  همان شایعه ها و دهان به دهان گشتن ها مردم را مثلا مطلع میکرد.   باحتمال زبان پهلوی و زبان ساسانیان بسیار برتر و والاتر و سنگین تراز زبان عربی آن روزگار بوده است و امکان اینکه لغت ها و واژه های بسیاری از زبانهای ایرانی به زبان عربان رفته باشد بسیار است که بعد ها نیز همان کلمات پارسه بصورت معرب شده به زبان های ایرانی بازگشته اند و از این جهت بسیاری از واژه های بکار رفته در زبان پارسه  یا معرب آن فارسی میتوانند که ریشه ایرانی و یا سانسکریت داشته باشند که میتوان در باره آنان هم تحقیقاتی انجام شود. 
     آنچه که مسلم است تعداد عربان بسیار کم بوده است و شاید تنها محدود به عربستان ایران بوده است  ولی به علت شاید ندانم کاریهای پادشاهان ساسانی و اینکه پادشاهی موروثی بوده و امکان اینکه پادشاه بعدی لیاقت و درایت پادشاه قبلی را نداشته است بسیار زیاد است و این بوده که عربستان ایران تبدیل به مرکزی برای امپراتوری جدیدی میشود.  مثلا مصر و سوریه و عراق و بسیاری دیگر از کشورهایی که امروزه خودرا عربی میخوانند در واقع عرب شده یا معرب شده ای هستند.  عربان سعی داشتند که علاوه برپیروزیهای جنگی مغز و فکر و زبان و رفتار کشورهای مغلوب را تغییر دهند و حتی خط و نگارش آنان را و چون از دو حربه خدایی و زور هم استفاده میکردند این است که توانستند ملل مغلوب را زیرکانه از بیغ و بن مغلوب کنند. گرچه هدف آنان در ازبین بردن تمدنهای گذشته زیاد کارساز نبوده است ولی می بینیم که چگونه تعدادی کمی عرب از صحرای عربستان ایران توانستند که کشورهایی عربی درست کنند مثلا کشور عربی سوریه و یا کشور عربی مصر در حالیکه هیچکدام از آنان واقعا عرب نبوده اند.
       البته ما هم انسان هستیم و قاعدتا نبایست فرقی بین انسانها باشد  یک عرب خوب و پاک هم درست مثل یک ایرانی خوب بایست قابل احترام محبت و علاقه باشد. حمله عربان به ایران برعکس حمله مغول و یا اسکندر که در ایران محو شد و یا حتی مغولان و یویانیان با ایرانیان مخلوط شدند و تا اندازه ای فرهنگ ایرانی  اسلامی گرفتند فرق دارد زیرا عربان خواستار پیروزی ذهنی و فرهنگی هم بودند.  مثلا سعی داشتند که خود را برتر بدانند همانطوریکه هر ملت فاتحی خود را برتر از ملت مغلوب تصور میکند گرچه از اول بنام برادری و برابر پیش آمدند.  بشری ناتوان که از مرگ و نیستی میهراسد ناگهان به بهشتی وعده داده شد که پراز حوریان و پریان و زیبایان است که بطور مجانی میتوانند مورد بهره وری قرار بگیرند و دوشیزه گانی که همیشه دوشیزه هستند و در جویهایی که شیر و عسل جریان دارد. و بشری که به دنبال خدایان بوده است و مثلا در مصر خدایانی را می پرستیدند و یا در یونان و هند آنهمه خدایان و خدای خدایان داشته اند به کلام عربان برای پرستیدن الله شان سر تعظیم فرود میآورند.  همه بیچاره گان و همه فقرا به دنیای دیگر حواله داده میشوند در هند میگویند که اگر آدم خوبی باشی دور بعدی که تولد یافتی در خانواده ثروتمندی متولد خواهی شد و یا در دینهای دیگر میگویند که اگر این آن باشی و از ما اطاعت کنی به بهشت میروی و اگر از دستورات ما اطاعت نمایی از شر جهنم خلاص خواهی شد. 
      همه ادیان الهی با گفتار های زیبا و وعده های سنگین و قشنگ مردم را بخود مجذوب کرده اند. ولی در عمل گروهی از دینها سو استفاده یا استفاده های کلان برده اند و گروهی دیگر هم بازنده گان دینها بوده اند.  مثلا در قرون وسطی دین مسیح که مثلا بایست آورنده مهر محبت و عشق و دوستی و کمک و انسانی باشد تبدیل به یک حربه برای کشت کشتار ها وغارتها شده بود و هم اکنون هم گروهی بنام دین مسیحیت در قصرهای تلایی و در کنار مه پیکران زندگی لذیذی دارند و گروهی هم در فلاکت و بد بختی و حتی کشته شدن و از بین رفتن دست پا میزنند.  مثلا کشیش هایی هستند که مثل سلاطین زندگی میکنند و حتی خود حضرت مسیح جایی و خانه ای نداشته بود و در بیابانها بنا به نوشته و یا فیلمها زندگی میکرده است.  دینها دو صورت دارند و هر صورت آنان میتوانند مورد استفاده و یا سو استفاده قرار بگیرند  مثلا دین مسیحیت دارای گفتارها و اندرزها و نشان دادن  راه های بسیار خوب انسانی و اجتماعی است ولی باز هم براحتی میتواند مورد سو استفاده قرار بگیرد و باوریها مذهبی مردم برای سو استفاده مورد بهره وری واقع شوند. که مثالهای آن بسیار است و همه از یک ریشه سرچشمه میگیرند تعصب و خرافات و نداشتن علم و دانش. البته کنون ملتهای مسیحی بخصوص اروپایی بعلت داشتن سواد و دانش بیشتر کمتر مورد سو استفاده قرار میگیرند تا سایر معتقدین مذهب های دیگر.   هنگامیکه پول داری و قدرت اقتصادی هستی کلسیا و رهبران آن با روی بسیار بازی با تو روبرو میشوند ولی هنگامیکه نداری ترا به صبر ایوب نصیحت میکنند.  به عبارت دیگر دست بگیر آنان بسیار دراز و دست بده آن ها بسیار کوتاه است.  در حالیکه خودشان برای یک جشن عروسی براحتی شش میلیون دلار هزینه میکنند دیگران را به قناعت و رستگاری هدایت میفرمایند که در آخرت بهره خواهند داشت و به دنیای دیگری حوالت میدهند.  در حالیکه شیوخ عرب در ویلاهای و کاخهای افسانه ای زندگی میکنند و ثروتهای مردم خود را غارت و درقمارخانه شاهزادگان عرب بباد میدهند و در کنار مه رویان زندگی میکنند و دزدی و فساد مایه آنهمه ثروت بی حد آنان است  اگر کسی برای دزدیدن قطعه نانی گرفتار شود بنام دین دست او قطع میکنند.  به عبارت دیگر دزدان عظیم شان آزادند و مورد حمایت قانون دین ولی دزدان خرده پا و بیچارگان دردمند و درمانده بایست بسختی مجازات شوند.  متاسفانه باز باورهای مذهبی مردم در این مورد بسیار مورد سو استفاده قرار گرفته است.   شاید بسیار کسانی که ادعای دینداری میکنند و از راه دین به ثروتهای انبوه و عیش و عشرتهای بسیار رسیده اند به اصل دین هم اعتقادی نداشته باشند و تنها برای رد گم کردن و یا خر کردن مردم به این جانماز آبکشی بسنده میکنند.  البته خودتان هم میدانید که چهره های بزرگ علمی و فلسفی و انسانی و متفکران انسان دوست هم مثل مولوی مورد تکفیر و خشم دینداران شاید خدعه گر بوده اند.  زیرا دین بطور کلی با فکر  اندیشه و علم در تضاد است. زیرا اطاعت محض میخواهد و به پرسش ها نمی تواند پاسخ بدهد و خشمگین میگردد.  نمونه هایش همان یزید و معاویه و ابوسفیان هستند که شاید هیچ اعتقادی به اسلام و حتی حضرت محمد و الله نداشنه اند منتهی از حربه دین برای پیشبرد منافع خودشان و جمع ثروت و قدرت سو استفاده فرموده بودند همانطوریکه میدانید آنان با تظاهر به اینکه مسلمان هستند و دین اسلام را قبول دارند و  حتی سر نوه های همان پیامبر را هم به نحو وحشیانه ای بریدند و حتی آب را برویشان بستند و غارت و کشتار شان کردند  در حالیکه آنان نواده پیامبرشان بودند؟ 
    ·                                  بهر حال دوستی و انسانیت و خوب بودن و زندگی را برای هم آسان کردن و به عقیده های احترام گذاشتن شاید بتواند تا حدی از مشگلات بکاهد. اکنون هم استعمار بین المللی و استحمار مربوط به آن از همان حربه ای استفاده میکنند که یزید کرد. یعنی با وعده وعید و اشاعه خرافات و تعصب های ابلهانه سعی دارند که پایه های سلطنت وغارت و عیش و نوش خود را محکم کنند و مردم را بجان هم بیاندازند و سو استفاده کنند.  دینهایی که غارت دزدی و فساد و کشت و کشتار را ترویج میکنند و با سیاست های غیر انسانی آلوده شده اند و انسانها را علیه هم تحریک میکنند از عوامل آنان است.   برای مقابله با این اختاپوس بایست انسانهای امروزی به دانش و بینش و دوستی و محبت مجهز شوند تا آلت دست ستمکاران و دزدان بین المللی و عواملشان واقع نشوند.   این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است    چون درون پاک کنی حرم دیر یکی کعبه و بت خانه یکی است می بخور منبر بسوزان  مردم آزاری مکن    ای بیخبران کجایید کجایید محبوب در اینجاست  بیایید بیایید     ای اهل عالم همه شما بار یک دارید و برگهای یک شاخسار   به چشم بیگانگی بهم ننگرید  که سراپرده یگانگی برپاشده است    بنی آدم اعضای یک پیکرند   که در آفرینش زیک گوهرند     تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت  نهند آدمی  

    جلال الدین رومی هم در زمان خودش تکفیر شده بود و فردوسی هم
    مولانا جلال الدین رومی هم در زمان خودش تکفیر شده بود و فردوسی هم همچنین متاسفانه از دین برداشتهای گوناگون میشود و کسانی که نا اهل هستند از آن سو استفاده های غیر انسانی میکنند.  تا مادامیکه دین باعث خوبی برادری  برابری و کمک و عشق محبت باشد  خوبست و قابل احترام ولی هنگامیکه دین شمشیر برکشید تا دیگران را که برداشتهایی دیگر دارند سر به نیست کنند  آنوقت دین داشتن قابل فکر کردن است. متاسفانه دین هم مثل بسیاری از مکتب ها و روشها برداشت هایی دیگر را ارایه میدهد و کسانی هستند که  حتی با وجود اعتقاد نداشتن به دین از آن بعنوان حربه ای برای پیشبرد مقاصد شوم خود سو استفاده میکنند. مثال آن کسانی که مثلا ژندارک را به عنوان جادوگر سوزانیدند و یا در قرون وسطی که از دین مسیحیت که بایست سرچشمه خوبی و عشق باشد برای کشت کشتار های وحشیانه سو استفاده کردند  همین طور هم مثلا بین مسلمانی یزد  معاویه  و ابوسفیانها و  مولانا رومی  فرق بسیار هست  هر دو شاید خود را مسلمان مینامیدند ولی  میان ماه من تا ماه تابان  تقاوت از زمین تا آسمان است.  این است که صرف تظاهر و اینکه گفته شود من دیندار هستم و تو نیستی و یا جا نماز آبکشی نمی تواند منبع دینداری باشد  به عبارت دیگر عمل و کار مهم است نه گفتار.  
     روشن است که شیادانی که از دین سو استفاده مادی و با قدرتی میکنند از آن بعنوان یک حربه بسیار برنده سو استفاده های فراوان کرده و میکنند و مردم را به نام دین بجان هم می اندازند.  اینکه عطار بگوید که ماست من شیرین است  معتبر نیست  بلکه خود ماست بایست شیرین باشد و اینکه کسی خود را دیندار بنامد و دیگرانرا بی دین نیز از درجه اعتبار ساقط است مسلم است که انسانانی برای چیره شدن بر مشگلات روز از دین سو استفاده خواهند کرد و کرده اند و میکنند. مهر بی دینی یا با دینی بهرکس زدن توسط دیگران که برای مقاصدی خاص دندان تیز کرده اند عملی مذموم است.   اختلافات بین ادیان الهی هم ساخته دست بشر است و اگر قرار باشد در دنیای دیگر مثلا حضرت عیسی و حضرت محمد در بهشت باشند مسلم است که بین آنان اختلافی وجود نخواهد داشت و با هم با مهربان و عشق زندگی خواهند کرد.   متاسفانه خرافات و تعصب های غیر منطقی دین ها را آلوده کرده اند و مثلا مومنان هر دین دیگران را کافر و خارج از راه مثلا حق میدانند.  در صورتیکه اساس همه ادیان یکی است  ولی متاسفانه مردم تنها نام یک دین را بدک میکشند بدون اینکه اطلاعات جامعی از دین خود داشته باشند که مثلا مقلدان تابع اطاعت یک نفر هستند و چون بشر جایز خطا است اگر او اشتباه کند گروهی هم اشتباه خواهند کرد.  و این هم چیزی شبیه همان روش دیکتاتوری است که اگر دیکتاتور دیوانه شود  دیوانگی هایش بسیار پر هزینه خواهد بود. 
      مسلمانی که از دین تنها یک اسم را یدک می کشد نه قرآن خوانده و نه تحقیقاتی کرده است با یک تعصب شدید دیگران را کافر و بی دین میخواند در صورتیکه خودش هیچ اطلاعی از دین ندارد.  و متاسفانه گرفتاری از همین جا شروع میشود که میشود اینان را مثل آدمکهایی مورد سو استفاده توسط  کسانی نظیر یزند قرار بگیرند. کسانی که در راس هرم دینی نشسته اند شاید بخواهند برای خود خواهی ها و تمامیت خواهی های خود دیگران را برده وار مورد سو استفاده قرار دهند که نمونه اش همان کشیش هایی هستند که علاوه برا استفاده کلان مادی از مومن ها به کودکان آنان نیز دست درازی فرمودند؟   و یا همان روحانی نمایانی که همه کار زشت را در خلوت انجام میدهند و به دیگرانی که هشیار و با علم هستند گیر میدهند و آنان را تکفیر میکنند تا توسط عوامل نادان خود مورد آزاد و اذیت قرار بگیرند.   اگر حضرت بها الله را به عنوان یک متفکر حتی مورد نگرش قرار دهیم فرمود اند که اگر دین سبب اختلاف و ناراحتی میشود بی دینی بهتر است  منتهی امروز کدام بهایی معتصبی را  سراغ دارید که این اصل را کاملا قبول داشته باشد که دین برای بهتر زیستن و بهتر بودن آمده است نه برای اختلاف کشت و کشتار و ناراحتی.  متاسفانه بهاییان متعصب و مسلمانان متعصب و مسیجیان متعصب راه دوستی و عشق را گم کرده و راه اسمی را برگزیده اند.  مثلا یک بهایی دزد و شیاد باید بیشتر مورد احترام قرار بگیرد یا یک مثلا بی دین خوب والا و عاشق و درستکار  اگر واقعا دین نتواند انسانهایی والا تربیت کند  به کلام همان حضرت بها الله بی دینی بهتر است؟  
     همین طور یک مسلمان متعصب که دستش به خون عروسان شیراز آلوده است چه فایده ای برای خدا و اجتماع خواهد داشت.    بنام دین انسانهایی را بی خانمان کردن و آواره نمودن و بعد هم تکفیر کردن و منزوی کرده کاری بیهوده است و هیچ کار انسانی نیست.  بگذازید انسانها  آزاد و سالم تصمیم بگیرند و زور چپان کردن دین کاری غیر عادی و بیهوده میباشد.   همه میدانید که ثابت کردن خدا به طریق علمی امکان پذیر نمی باشد همانطوریکه بی دینان از ثابت نکردن آن عاجز شده اند.  این موضوع بما براحتی میگوید که عقل و دانش ما برای درک همه مجهولات ما عاجز است همانطوریکه یک گاو با همه بزرگی نمیتواند در  باره انسان و امکانات او مثلا  سلفون فکر کند ما هم اکنون نمی توانیم در باره عظمت دنیا و کهکشانها و بزرگی و کوچکی بیش از حد گیتی فکر کنیم .  البته ممکن است روزی به آن درجه از دانش برسیم که  رسد آدمی بجایی که بجز خدای نبیند ولی امروز ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.   مثلا اگر صد سال پیش کسی در باره اینترنت و یا همان جام جم نما صحبت میکرد با مسخره مردم روبرو میشد  امروز هم همین طور شاید صد سال و یا دویست سال دیگر بشر بتواند بسیاری از مجهولات کنونی را حل کند مثلا بر تمام بیماری ها غلبه کند و یا فساد و دشمنی را ریشه کن سازد و یا حتی بر مرگ هم پیروز شود.   این است بیایید که همدیگر را دوست بداریم و برای سعادت نوع بشر بکوشیم صرف نظر از دین های آنان   نژاد های ساختگی و ملیت های من در آورده ای.  همه میدانیم که اینها ساخته دست انسانهایی هست که میخواهند دیگران را برده کنند و ابزار و اسلحه و مواد مخدر خود را بفروش برسانند. مگر حضرت مسیح  بیش از شش هزار کلیسا به مردم معرفی کرد؟  یا حضرت محمد اینهمه مذهب آورده بود؟  همانطوریکه کردها برادران ما در بیش از پنج کشور زندگی میکنند در حالیکه تابع حکومتهایی متفاوت هستند ولی در حقیقت همه کرد هستند و باهم فرقی ندارند  این مثال در باره سایر اقوام خاور میانه ای هم صدق میکنند که کشور مارا پاره پاره کرده اند و بین ما اختلاف انداخته اند. 
    اگر اختلاف خوب است چرا بین ولایات آمریکا این اختلافها وجود ندارد؟   دین ما بایست دین عشق و دین انسانیت باشد که همه ادیان را و همه مکتب های خوب انسانی را در برخواهد گرفت و پیامبر ما همان پیامبر دوستی وعشق است که در مولانا جلال الدین رومی  عطار   ابن سینا  فردوسی  حافظ و سعدی  و بی دل  حلول کرده بود.  و یا در تولستوی  و ویکتور هوگو  و سایر انسان دوستان و فلاسفه عشق نفوذ کرده بود.  یا حضرت موسی که قانون آورد و حضرت زرتشت که گفتار نیک  پندار نیک رفتار نیک را سرلوحه زندگی بشریت کرد و یا حضرت عیسی که عشق و برادری و دوستی را ارمغان آورد و یا حضرت محمد برادری و برابری را هدیه کرد و تاکید بر آموزش زن و مرد مسلمان  حتی اگر دانش در کشور چین باشد و آموزش و طلب علم برهر زن و مرد مسلمان واجب است.  یکی از دین برداشت علمی و دوستی و محبت میکند و دیگری کشت کشتار قتل و غارت  که مثالهایش را در پیش نوشتم.  مثلا مولوی عقیده داشت که خرجهای سفر به مکه بایست خرج دردمندان شود  که  ای بیخبران کجایید کجایید    معشوق در اینجاست بیایید بیایید   معشوق در خانه دیوار به دیوار   تو حیران در بادیه سرگردان چرایی؟  که عاشق سرگردان به از عاقل نشسته.   شاید آنچه ادیان میخواستند همانا دوستی محبت  زندگی را برای هم آسان کردن تعاون  تکامل و پیشرفت بوده است که متاسفانه به دست دین فروشان جبار زمان اصل فدای فرع شده و یک مشت خرافات و جهل و تعصب های بی پایه را پایه های دینهای دستکار شده خود کرده اند.  
     
     ·                                 flag as abusive

    آیا فراموش کرده اید که بیش از یک میلیارد انسان ظاهرا یا واقعا
    بیش از یک میلیارد نفر ظاهرا یا واقعا مسلمان هستند  یا آیت الله هستند که در باره دین دانش دارند و یا مقلدند  و حاضرند که حتی در راه پرستش حضرت محمد کشته شوند  و تامادامیکه همه مردم خودشان چیزی نظیر مثلا آیت الله ها نشوند  در همان تقلید باقی خواهند ماند.  در ضمن شاید تنها دلخوشی آنان  همان ایمان و دین شان و آرزوی رفتن به بهشت شان باشد؟
     
    نیاز به سند نیست..نوشته ها خود سند است
    کافیست که نوشته هایشان را بخوانید…البته باید به زبان تازیان مسلط باشید و اما اینکه مینویسید که دینها بصورت حربه در دست شیادان قرار گرفته درست است اما درست تر اینکه این پیامبرنمایان  بسیار شیاد تر بودند در گویش های باستان از سه هزار سال پیش تا کنون از میترای ایرانیان گرفته تا کریشنای هندیان بوده اند کسانی که در ۲۵ دسامبر بدنیا آمدند..۱۲ یار داشتند و کشته شدند و پس از سه روز دوباره زنده شدند آخرینش عیسی مسیح چطور ممکن است که شخصی در ۲۰۰۰ سال پیش بر روی آب راه برود..مرده را زنده کند ولی هیچ تاریخ نویسی یادی از وی نکند از پیامبران توحیدی تنها محمد از نقطه نظر تاریخ نویسان وجود داشته است و اما بنظر من چنین شخصی را یعنی همین محمد که ۱۹ زن میگیرد جوانترینش عایشه ۶ ساله است  نمیتوان فرستاده خدا دانست…او نیز شیادی بیش نبود و گرفتاریش در تنبانش بود مسلمانان دو یا سه آتشه بهتر است نگاهی به قران خود بیاندازند… حد اقل در ۲۲ جای قران مسلمین را دعوت به کشتار و سر بریدن کافران مینمایند ابوالفضل بهمراهتان
     
    بایست تعصب و خرافات را بکلی کنار ګذاشت
    خرافات و تعصب های غیر علمی بایست ریشه کن شوند.   فردوسی پرموده  که سخن بایست آرام  نرم و پرمایه باشد.  کلام زیبا و پرمعنا است ولی راجع به پرسش شما بایست دوستان بهایی با معلومات  جواب بدهند  حتم شما سندی در باره آنچه که نوشته اید دارید؟  سراپرده یګانګی بلند شد به چشم بیګانګی بهم ننګرید  که همه را دعوت به دوستی و صلح میکنند.  سعدی هم پرموده که حرف خوب و کلام زیبا بایست بکار ګرفته شود ولو اینکه بر دیواری نګاشته شده باشد. متاسفانه دینها بصورت حربه در دست شیادان و فاسدان بعضی وقت ها قرار میګیرد و از آن کمال سو استفاده را میکنند.  شاید اګر همه زیر سقف دوستی و محبت و عشق بروند و به دین انسانیت و عشق واقعی تسلیم شوند  مشګلات حل ګردد. 
     
    ای اهل علم همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار
    تا یادم نرفته
    این جمله از یکی از سردمداران بهاییست
    نمیدانم بهالله یا عبدالبها
    صرف نظر از اینکه آیین بهایی دم از برابری زن و مرد میزند…بصورت نمیدار
    نیک میدانیم که بر مبنای اسلام و بر مبنای ظهور است
    تا اینجا ایراد بسیار است 
     
    اما این آیین  که  آغازش در ایران است
     
    نوشته های مقدسش را به عربی نگارش داده است
    و وقتی  پرسیدند چرا به عربی
    آن حضرت فرمودند چون زبان عربی زبان کاملیست
    یعنی زبان فارسی زبانیست ناقص
    چی بگم
    جز سخن فردوسی
     
    تفو بر تو ای چرخ گردون توفو
     
     
     
     
    ·                                  

    گناه از تازیان نیست…از ماست
    ahang1001Thu Dec 09, 2010 03:07 PM PST
    این ایرانیان بودند که تازیان را پذیرفتند دینشان و همچنین زبانشان این  گروهی از ایرانیان هستند که خود را میر یا سید معرفی میکنند…یعنی عرب این ایرانیان هستند که با آفریدگار روزانه ۵ بار به عربی سخن میگویند این ایرانیان هستند که بهر مناسبتی صلوات بر محمد و آل محمد میفرستند بگذریم اول اینکه این این تنها فارسی زبانان هستند که هنوز بفارسی سخن میگویند…مصری ها با آن تمدن دیرینه نه تنها زبانشان را از دست دادند..بلکه از بیخ عرب شدند جالب اینکه هموطنان گرامی اکنون وقتی طعم حکومت فاسد و ظالم اسلامی را چشیده اند بیادشان افتاده که ایرانی هستند.
     
     
     

    • دکتر غیاثی عزیز و گرامی،
      از آشنایی با شما بسیار خوشحالم. ما اکنون حدود ۳۶۰۰۰ خواننده و طرفدار داریم که عموماً از یکسال پیش به   ما پیوسته اند. ما به همکاری عزیزانی مانند شما نیاز داریم تا باسرعت و شتاب هرچه بیشتر رسالت فرهنگی خود را در جامعه پیاده کنیم، و آن را گسترش بخشیم. شما هم همان هدف را دنبال می کنید. زیرا روشنگری، و بالا بردن سطح دانش سیاسی و اجتماعی و دینی مردم می تواند تضمین آینده بهتری برای کشورمان باشد.
      بنا براین من از همکاری با شما خوشحالم و دست دوستی اتان را می فشارم. برای تماس بیشتر راههای ارتباط گروه خود را برایتان خواهم فرستاد. آن گاه شما می توانید در صورتی که تصمیم گرفتید، مقاله های فرهنگی، اجتماعی، و سیاسی  کوتاه خودتان را برایمان بفرستید تا همه دوستان ما از آن بهره مند شوند.
      باسپاسی دیگر از شما

  • Amir S Ghiassi

    این ای میل من است  میتوانید با آن بامن مکاتبه کنید و من میتوانم نوشته های خود را برایتان بفرستم   و باکمک هم برای پیشرفت علمی و اخلافی ملتهایمان همکاری کنیم    
    Sghiassi_fhc@hotmail.com    Thank you very much  Amir   Viva our countiries   

    • Amir Ghiassi

      در ګیری با اختاپوس و تشکیلات خیره کننده بین المللی آن
      Share  [۱۹۸ reads]

      by Sahameddin Ghiassi
      12-May-2011
        دوست ګرام  البته  که من مقصود شما را متوجه هستم ولی شاید قبول داشته باشید که متاسفانه سیاست ها بسیار پچیده تر از اینها هستند  بطوریکه براحتی توسط خبره ګان  کج راهه میشوند  و طراحان اصلی با توجه به تمدن  تحصیلات موقعیت و مذهب ها و سایر موارد براحتی راه را برای غارتهای خودشان باز میکنند  سیاستهای بین المللی که بر پایه نفاق تفرقه  دزدی رشوه خواری تمامیت خواهی  خودخواهیها و تعصب و بی دانشی همراه با بی تفاوتی و ظلم پایه ګذاری شده است  براحتی هر جنبشی را در همان مرحله های ابتدایی به بیراهه میکشانند  آنان با داشتن دانشمندان خود فروخته و عوامل مهم ثروتهای نجومی و برنامه ریزیهای ګسترده متاسفانه دست بالا را دارند و هر آنچه بخواهند به خورد مردم میدهند.  آنان براحتی از دیوانه ای زنجیری یک قهرمان میسازند و از یک انسان والا دیوی دوسر و یا حتی یک قهرمان واقعی استقلال طلب را تبدیل به هیولایی خونخوار و مجنون میکنند.  مشګل ما مردم خاورمیانه متاسفانه تعصب  جهل  بی دانشی تمامیت خواهی خود خواهی خود بزرګ بینی و اختلاف های مسخره نژادی مذهبی و ملی هست که تماما برنامه ریزی شده است  و ما تا بستری از دوستی محبت دانش و انسان دوستی نداشته باشیم  خودتان هم متوجه هستید که همه رشته ها پنبه خواهند شد  استعمار و استحمار بین المللی با ذکاوت و دانش خیره کننده اش و با داشتن بهترین وسایل ارتباط جمعی و دانشمندان سیاسی  روانشناسی  اجتماع شناس و علوم هم دست به دست هم داده اند تا شیرازه مردم دنیای سوم را ملتهب و درهم و بل بشو بسازند   و ما تا بستری از علم دانش  افکار اجتماعی نداشته باشیم  در این کارزار بازنده خواهیم شد .  چه آنان براحتی مارا ګروه بندی کرده در مقابل هم قرار میدهند و هرکس با منم منم ګفتن و اینکه تنها اوست که همه دان است وهمه چیز را میدانند ودیګران نافهم هستند  به جان هم می افتند.  حتی تعویض مقامهای بالا شاید تاثیر آنچنانی نداشته باشد تا مادامیکه ما اجتماعی فکر نمی کنیم و فکر میکنیم تا دستمان به دم ګاوی بند شد بایست بدزدیم و آتیه خود را تامین بسازیم و یا فرزندانمان را به دانشګاه ها ی ګران بها بفرستیم.   خودتان هم می دانید که می بینید که شماری بسیار از تحصیکرده های دنیای سوم عملا در خدمت اربابان اصلی هستند یا بصورت نخبه ګان علمی و سیاسی و یا حتی بصورت دلالان و کارګران بدنی؟  و باز این خانواده های دنیای سوم است که از هم پاشیده میشود و این باز مردم خاورمیانه و دنیای سوم هستند که تیغ بر دست بر علیه هم به میدان آمده اند و با کشتار همدیګر آب به آسیابانان اصلی میریزند  بطوریکه مردم عادی از فرط  بیچارګی بار بهمان امپریالیستها ها و  دیګران پناه میبرند.   جوانان مثلا تحصیکرده که دست شان به دم ګاوی بند است و مثلا در شهرداری کار میکنند رشوه های ګران میخواهند تا هرچه زود تر بارشان را ببندند و راهی مکانی امن تر شوند  دزدی فساد رشوه خواری و بی امنیتی  کشورهای دنیای سوم را بیچاره کرده اسټ  این است که تنها توجه به نوک هرم قدرت مشګل را حل نخواهد کرد بلکه بایست که تمام لایه های اجتماعی را تا آنجا که میتوان روشن ساخت.   زیرا هرم قدرت درست مثل اهرام مصر است که در بالا ثروتمندان نجومی و میلیاردها  در چشم هرم نشسته است  تصویر که روی یک دلاری آمریکایی هم هست و تمام فشار روی پایین طبقه است  که در بیسوادی فقر فکری  جهل تعصب  های دینی مذهبی نژادی  زبانی  تمامیت خواهی فساد دزدی و رشوه خواری نګه داشته شده اند  و متاسفانه طبقات بالای آنان هم شاید تنها درفکر نجات شخصی خود باشند بطوریکه آموزش دیده اند.   درست است که نشانه رفتن چشم ارزش زیادی دارد ولی تا طبقات زیرین هم آګاه نشوند و به علم دانش و دروی از تعصب و تمامیت خواهی و بت پرستی آزاد نشود باز چشم دیګری را جانشین میکنند و آش همان و کاسه همان و در این وسط ګروهی قربانی شده اند.   حالا ما چه احتیاج داریم تا از دستهای این اختاپوسها رها شویم   اتحاد  در تفاوت  و یا اتحاد در رنګارنګی  زن  مرد  ترک  فارس عجم عرب   لر کرد  مسلمان  بهایی یهودی  مسیحی  شیعه و سنی بایست باهم متحد شویم  و با تساهل و اغماص بهم بنګریم   تنها کسانی را ارج بنهیم که برای مردم خدمت میکنند و خدمتهای صادقانه آنان ګواهی شده است  ولی باز نبایست قدرت فوق عاده ای داشته باشند که خود قدرت بی نهایت  فساد میآورد.  با احترام  به باورهای هم باګوش کردن به هم و با مشورت و تحصیل و دانش و تساهل و تکامل و دوستی و همکاری است که میتوانیم از دست از هزارپایان راحت شویم  و راه دیګری هم نیست  جز اتحاد  نفی مذهبی که میلیونها دل بسته دارد  و یا نفی تابوهایی که تا عمق استخوان مردم نفوذ کرده است یکباره کنار ګذاشتن آنان مشګل است   بلکه با دانش و علم و عقل و معرفت میشود به جنګ  توهم  ها خرافات تعصب ها و تمامیت خواهی رفت .  من از لایه های اجتماعی مثالهای بسیاری دارم که  مثلا پدرزن بیسواد داماد استاد دانشګاه را بیسواد و نادان میخواند؟  و وقتی داماد با مدرک ثابت میکند که پدرزن  بیسواد اشتباه میکرده  مورد غضب واقع میشود و شیرازه زندګی اش پاشیده میشود  یا پسری بر پدرش نعره میکشد که چرا رشوه خواری نکرده و ثروتمند نشده است تا آنان زندګی راحت تری داشته باشند.  یا همسر از شوهر تلاق میګیرد برای اینکه درآمدش قطع شده یا کم شده است.  دکتر فیزیک  که در آمریکا  موکت میچسباند و یا مهندس برق عروسک می فروشد  تازه هر دوی اینان از دوستداران حکومت هم هستند؟  ویا مهندس دیګری  که دلال ماشین شده است و هیچ مشګلی هم برای کار در ایران را هم ندارند  یعنی مسلمان هستند و طرفدار رژیم؟  یا بسیاری از بهترین دانشجویان من که بعد از ګرفتن حتی دکتری از بهترین دانشګاه های اروپا و آمریکا خود کشی کرده اند؟   و یا از دست همسران خود خودکشی کرده اند ویا همسران آمریکایی آنان برای دریافت بیمه عمر آنان را بسمت خود کشی هدایت کرده اند  اینها داستان نیستند و واقعیت ها جامعه ما هستند.  دختران زیبایی که به دام دلالان مواد مخدر افتادند و خود طمعه ای برای سایر جوانان خاورمیانه ای شدند   مثلا برای مبارزه با مواد مخدر  یا میتوان مشتریان و معتادان را تنبیه کرد که چرا اینکار را کرده اند و یا آنان را مداوا نمود  یا میتوان خرده پا ها و خرده فروشها را ګرفت و اعدام کرد  و یا به رییسان حمله کرد و ثروتمندان میلیاردی مواد مخدر را هدف قرار داد  و به آنان ګیر داد که تشکیلات وسیعی و خیره کننده ای دارند و ریشه های آنان حتی تا دست پلیس محلی هم رسیده است  و یا مردم را آګاه کرد که اینکار بد و خسارت آفرین است ویا اصلا شرایطی بوجود آورد که کسی ګرد اعتیاد نګردد  حالا کدام راه بهتر است  همه راه ها باهم و یا راه آخری؟  

  • Amir S Ghiassi

    این ای میل من است  میتوانید با آن بامن مکاتبه کنید و من میتوانم نوشته های خود را برایتان بفرستم   و باکمک هم برای پیشرفت علمی و اخلافی ملتهایمان همکاری کنیم    
    Sghiassi_fhc@hotmail.com    Thank you very much  Amir   Viva our countiries   

    • Amir Ghiassi

      در ګیری با اختاپوس و تشکیلات خیره کننده بین المللی آن
      Share  [۱۹۸ reads]

      by Sahameddin Ghiassi
      12-May-2011
        دوست ګرام  البته  که من مقصود شما را متوجه هستم ولی شاید قبول داشته باشید که متاسفانه سیاست ها بسیار پچیده تر از اینها هستند  بطوریکه براحتی توسط خبره ګان  کج راهه میشوند  و طراحان اصلی با توجه به تمدن  تحصیلات موقعیت و مذهب ها و سایر موارد براحتی راه را برای غارتهای خودشان باز میکنند  سیاستهای بین المللی که بر پایه نفاق تفرقه  دزدی رشوه خواری تمامیت خواهی  خودخواهیها و تعصب و بی دانشی همراه با بی تفاوتی و ظلم پایه ګذاری شده است  براحتی هر جنبشی را در همان مرحله های ابتدایی به بیراهه میکشانند  آنان با داشتن دانشمندان خود فروخته و عوامل مهم ثروتهای نجومی و برنامه ریزیهای ګسترده متاسفانه دست بالا را دارند و هر آنچه بخواهند به خورد مردم میدهند.  آنان براحتی از دیوانه ای زنجیری یک قهرمان میسازند و از یک انسان والا دیوی دوسر و یا حتی یک قهرمان واقعی استقلال طلب را تبدیل به هیولایی خونخوار و مجنون میکنند.  مشګل ما مردم خاورمیانه متاسفانه تعصب  جهل  بی دانشی تمامیت خواهی خود خواهی خود بزرګ بینی و اختلاف های مسخره نژادی مذهبی و ملی هست که تماما برنامه ریزی شده است  و ما تا بستری از دوستی محبت دانش و انسان دوستی نداشته باشیم  خودتان هم متوجه هستید که همه رشته ها پنبه خواهند شد  استعمار و استحمار بین المللی با ذکاوت و دانش خیره کننده اش و با داشتن بهترین وسایل ارتباط جمعی و دانشمندان سیاسی  روانشناسی  اجتماع شناس و علوم هم دست به دست هم داده اند تا شیرازه مردم دنیای سوم را ملتهب و درهم و بل بشو بسازند   و ما تا بستری از علم دانش  افکار اجتماعی نداشته باشیم  در این کارزار بازنده خواهیم شد .  چه آنان براحتی مارا ګروه بندی کرده در مقابل هم قرار میدهند و هرکس با منم منم ګفتن و اینکه تنها اوست که همه دان است وهمه چیز را میدانند ودیګران نافهم هستند  به جان هم می افتند.  حتی تعویض مقامهای بالا شاید تاثیر آنچنانی نداشته باشد تا مادامیکه ما اجتماعی فکر نمی کنیم و فکر میکنیم تا دستمان به دم ګاوی بند شد بایست بدزدیم و آتیه خود را تامین بسازیم و یا فرزندانمان را به دانشګاه ها ی ګران بها بفرستیم.   خودتان هم می دانید که می بینید که شماری بسیار از تحصیکرده های دنیای سوم عملا در خدمت اربابان اصلی هستند یا بصورت نخبه ګان علمی و سیاسی و یا حتی بصورت دلالان و کارګران بدنی؟  و باز این خانواده های دنیای سوم است که از هم پاشیده میشود و این باز مردم خاورمیانه و دنیای سوم هستند که تیغ بر دست بر علیه هم به میدان آمده اند و با کشتار همدیګر آب به آسیابانان اصلی میریزند  بطوریکه مردم عادی از فرط  بیچارګی بار بهمان امپریالیستها ها و  دیګران پناه میبرند.   جوانان مثلا تحصیکرده که دست شان به دم ګاوی بند است و مثلا در شهرداری کار میکنند رشوه های ګران میخواهند تا هرچه زود تر بارشان را ببندند و راهی مکانی امن تر شوند  دزدی فساد رشوه خواری و بی امنیتی  کشورهای دنیای سوم را بیچاره کرده اسټ  این است که تنها توجه به نوک هرم قدرت مشګل را حل نخواهد کرد بلکه بایست که تمام لایه های اجتماعی را تا آنجا که میتوان روشن ساخت.   زیرا هرم قدرت درست مثل اهرام مصر است که در بالا ثروتمندان نجومی و میلیاردها  در چشم هرم نشسته است  تصویر که روی یک دلاری آمریکایی هم هست و تمام فشار روی پایین طبقه است  که در بیسوادی فقر فکری  جهل تعصب  های دینی مذهبی نژادی  زبانی  تمامیت خواهی فساد دزدی و رشوه خواری نګه داشته شده اند  و متاسفانه طبقات بالای آنان هم شاید تنها درفکر نجات شخصی خود باشند بطوریکه آموزش دیده اند.   درست است که نشانه رفتن چشم ارزش زیادی دارد ولی تا طبقات زیرین هم آګاه نشوند و به علم دانش و دروی از تعصب و تمامیت خواهی و بت پرستی آزاد نشود باز چشم دیګری را جانشین میکنند و آش همان و کاسه همان و در این وسط ګروهی قربانی شده اند.   حالا ما چه احتیاج داریم تا از دستهای این اختاپوسها رها شویم   اتحاد  در تفاوت  و یا اتحاد در رنګارنګی  زن  مرد  ترک  فارس عجم عرب   لر کرد  مسلمان  بهایی یهودی  مسیحی  شیعه و سنی بایست باهم متحد شویم  و با تساهل و اغماص بهم بنګریم   تنها کسانی را ارج بنهیم که برای مردم خدمت میکنند و خدمتهای صادقانه آنان ګواهی شده است  ولی باز نبایست قدرت فوق عاده ای داشته باشند که خود قدرت بی نهایت  فساد میآورد.  با احترام  به باورهای هم باګوش کردن به هم و با مشورت و تحصیل و دانش و تساهل و تکامل و دوستی و همکاری است که میتوانیم از دست از هزارپایان راحت شویم  و راه دیګری هم نیست  جز اتحاد  نفی مذهبی که میلیونها دل بسته دارد  و یا نفی تابوهایی که تا عمق استخوان مردم نفوذ کرده است یکباره کنار ګذاشتن آنان مشګل است   بلکه با دانش و علم و عقل و معرفت میشود به جنګ  توهم  ها خرافات تعصب ها و تمامیت خواهی رفت .  من از لایه های اجتماعی مثالهای بسیاری دارم که  مثلا پدرزن بیسواد داماد استاد دانشګاه را بیسواد و نادان میخواند؟  و وقتی داماد با مدرک ثابت میکند که پدرزن  بیسواد اشتباه میکرده  مورد غضب واقع میشود و شیرازه زندګی اش پاشیده میشود  یا پسری بر پدرش نعره میکشد که چرا رشوه خواری نکرده و ثروتمند نشده است تا آنان زندګی راحت تری داشته باشند.  یا همسر از شوهر تلاق میګیرد برای اینکه درآمدش قطع شده یا کم شده است.  دکتر فیزیک  که در آمریکا  موکت میچسباند و یا مهندس برق عروسک می فروشد  تازه هر دوی اینان از دوستداران حکومت هم هستند؟  ویا مهندس دیګری  که دلال ماشین شده است و هیچ مشګلی هم برای کار در ایران را هم ندارند  یعنی مسلمان هستند و طرفدار رژیم؟  یا بسیاری از بهترین دانشجویان من که بعد از ګرفتن حتی دکتری از بهترین دانشګاه های اروپا و آمریکا خود کشی کرده اند؟   و یا از دست همسران خود خودکشی کرده اند ویا همسران آمریکایی آنان برای دریافت بیمه عمر آنان را بسمت خود کشی هدایت کرده اند  اینها داستان نیستند و واقعیت ها جامعه ما هستند.  دختران زیبایی که به دام دلالان مواد مخدر افتادند و خود طمعه ای برای سایر جوانان خاورمیانه ای شدند   مثلا برای مبارزه با مواد مخدر  یا میتوان مشتریان و معتادان را تنبیه کرد که چرا اینکار را کرده اند و یا آنان را مداوا نمود  یا میتوان خرده پا ها و خرده فروشها را ګرفت و اعدام کرد  و یا به رییسان حمله کرد و ثروتمندان میلیاردی مواد مخدر را هدف قرار داد  و به آنان ګیر داد که تشکیلات وسیعی و خیره کننده ای دارند و ریشه های آنان حتی تا دست پلیس محلی هم رسیده است  و یا مردم را آګاه کرد که اینکار بد و خسارت آفرین است ویا اصلا شرایطی بوجود آورد که کسی ګرد اعتیاد نګردد  حالا کدام راه بهتر است  همه راه ها باهم و یا راه آخری؟  

  • Ddezdsd

    شما خیلی مغرضانه می نویسین..در همه ادیان دین درست اجرا نشده حتی درغرب و در کلیساها چه جنایت ها اتفاق افتاده…ا

    • That is right, they do the same in their own countries and they destroy also their own middle class people. They are very bad and want the whole world be only theirs.  We should be united, with knowledge and love and unity. Amir ورود یا ثبت نام

    • That is right, they do the same in their own countries and they destroy also their own middle class people. They are very bad and want the whole world be only theirs.  We should be united, with knowledge and love and unity. Amir ورود یا ثبت نام

  • Ddezdsd

    شما خیلی مغرضانه می نویسین..در همه ادیان دین درست اجرا نشده حتی درغرب و در کلیساها چه جنایت ها اتفاق افتاده…ا

    • That is right, they do the same in their own countries and they destroy also their own middle class people. They are very bad and want the whole world be only theirs.  We should be united, with knowledge and love and unity. Amir ورود یا ثبت نام

  • Someonegreat2

    in cherto perta ke neveshtin kheilihashon doros bodan vali shomaha ghalat digaran ro ba esmhaie ba sherafati chon islam gereh zadin ke in karet eshtebahe honey
    imam ali pas az koshte shodan hazrate fateme hagrez nakhandid ya age khandid rang o boie sabegh ro nadasht
    piambar ba zane mored alaghash ke hamon hazrate khadije bashe ezdevaj kard ba inke az o bozorgtar bood
    piambar boose bar dastet 2khtaresh zad o gof o pareie tane mane

    dar zemn onaie ke goftan islam din khon o khon rizi vaghean ke kheily bi savadan akhe ye zare motaleh bad enghad harf zadan
    kole janhaiee ke piambar dash o kol tedad koshte shodegan che az lashkare islam che kofr hodod 1000 nafar bode

    albate kheily az matalebi ke inja gofte shode dar mored jameie iran sedgh mikone vali ina be jameie iran marboot mishe na islam

  • Someonegreat2

    in cherto perta ke neveshtin kheilihashon doros bodan vali shomaha ghalat digaran ro ba esmhaie ba sherafati chon islam gereh zadin ke in karet eshtebahe honey
    imam ali pas az koshte shodan hazrate fateme hagrez nakhandid ya age khandid rang o boie sabegh ro nadasht
    piambar ba zane mored alaghash ke hamon hazrate khadije bashe ezdevaj kard ba inke az o bozorgtar bood
    piambar boose bar dastet 2khtaresh zad o gof o pareie tane mane

    dar zemn onaie ke goftan islam din khon o khon rizi vaghean ke kheily bi savadan akhe ye zare motaleh bad enghad harf zadan
    kole janhaiee ke piambar dash o kol tedad koshte shodegan che az lashkare islam che kofr hodod 1000 nafar bode

    albate kheily az matalebi ke inja gofte shode dar mored jameie iran sedgh mikone vali ina be jameie iran marboot mishe na islam

  • آقای محترم، شما از اسلام چیزی نمی دانید بهتر است چند سال بروید تاریخ واقعی اسلام نوشته مورخان بزرگ عرب، و مورخان غرب بخوانید تا بفهمید که راهتان تا کنون اشیباه بوده است. در حقیقت این ره که شما می روید، به ترکستان است. تکیه با کتاب های چاپ خاورمیانه که آخوند و سیاست انگلیس بر روی آن اثر داشته است، سوای شستشوی مغزی چیزی نیست.

    • Kartal

      میشه منظورت رو از اینکه گفتی این را ه به ترکستان است بیشتر توضیح بدی ؟/اقای فضول محله؟ 

  • آقای محترم، شما از اسلام چیزی نمی دانید بهتر است چند سال بروید تاریخ واقعی اسلام نوشته مورخان بزرگ عرب، و مورخان غرب بخوانید تا بفهمید که راهتان تا کنون اشیباه بوده است. در حقیقت این ره که شما می روید، به ترکستان است. تکیه با کتاب های چاپ خاورمیانه که آخوند و سیاست انگلیس بر روی آن اثر داشته است، سوای شستشوی مغزی چیزی نیست.

  •   گناه تازیان یا گناه ما؟  اکنون طوری شده که هرکس سعی دارد مقصر اصلی را بشناسد و در باره او سخن بگوید. یک  چرا دولت ساسانی از عربان شکست خورد؟  جنگهای بیهوده با روم و یا ظلم و ستم و بی تفاوتی به ایرانیان معمولی از شینده های من این است که سربازان دوره ساسانی از جنگ خسته شده بودند و حتی آنان را با زور و زنجیر به میدانهای جنگ روانه میکردند در ضمن پادشاهان در عیش و نوش بسر میبردند و در کنار مه رویان و سمین بدننان زندگی میکردند و کاری بکار مردم نداشتند جز گرفتن مالیاتهای سنگین و آزار آنان ودر حقیقت آنان پدری نمیکردند بلکه تنها فکر آسایش خود و لعو و لعب و کیف خودشان بودند و مردم در فشار و ناراحتی بسر میبردند.  آنوقت هم عربان با گفته برادری و برابری پای پیش نهاده بودند و وعده ها و وعیدهای پر زرق و برقی میدادند.  البته در آن زمان تلفن و ضبط صوت نبود و یا روزنامه و شب نامه ای هم نبود که مردم را در جریان امور قرار دهد  همان شایعه ها و دهان به دهان گشتن ها مردم را مثلا مطلع میکرد.   باحتمال زبان پهلوی و زبان ساسانیان بسیار برتر و والاتر و سنگین تراز زبان عربی آن روزگار بوده است و امکان اینکه لغت ها و واژه های بسیاری از زبانهای ایرانی به زبان عربان رفته باشد بسیار است که بعد ها نیز همان کلمات پارسه بصورت معرب شده به زبان های ایرانی بازگشته اند و از این جهت بسیاری از واژه های بکار رفته در زبان پارسه  یا معرب آن فارسی میتوانند که ریشه ایرانی و یا سانسکریت داشته باشند که میتوان در باره آنان هم تحقیقاتی انجام شود. 
     آنچه که مسلم است تعداد عربان بسیار کم بوده است و شاید تنها محدود به عربستان ایران بوده است  ولی به علت شاید ندانم کاریهای پادشاهان ساسانی و اینکه پادشاهی موروثی بوده و امکان اینکه پادشاه بعدی لیاقت و درایت پادشاه قبلی را نداشته است بسیار زیاد است و این بوده که عربستان ایران تبدیل به مرکزی برای امپراتوری جدیدی میشود.  مثلا مصر و سوریه و عراق و بسیاری دیگر از کشورهایی که امروزه خودرا عربی میخوانند در واقع عرب شده یا معرب شده ای هستند.  عربان سعی داشتند که علاوه برپیروزیهای جنگی مغز و فکر و زبان و رفتار کشورهای مغلوب را تغییر دهند و حتی خط و نگارش آنان را و چون از دو حربه خدایی و زور هم استفاده میکردند این است که توانستند ملل مغلوب را زیرکانه از بیغ و بن مغلوب کنند. گرچه هدف آنان در ازبین بردن تمدنهای گذشته زیاد کارساز نبوده است ولی می بینیم که چگونه تعدادی کمی عرب از صحرای عربستان ایران توانستند که کشورهایی عربی درست کنند مثلا کشور عربی سوریه و یا کشور عربی مصر در حالیکه هیچکدام از آنان واقعا عرب نبوده اند.
       البته ما هم انسان هستیم و قاعدتا نبایست فرقی بین انسانها باشد  یک عرب خوب و پاک هم درست مثل یک ایرانی خوب بایست قابل احترام محبت و علاقه باشد. حمله عربان به ایران برعکس حمله مغول و یا اسکندر که در ایران محو شد و یا حتی مغولان و یویانیان با ایرانیان مخلوط شدند و تا اندازه ای فرهنگ ایرانی  اسلامی گرفتند فرق دارد زیرا عربان خواستار پیروزی ذهنی و فرهنگی هم بودند.  مثلا سعی داشتند که خود را برتر بدانند همانطوریکه هر ملت فاتحی خود را برتر از ملت مغلوب تصور میکند گرچه از اول بنام برادری و برابر پیش آمدند.  بشری ناتوان که از مرگ و نیستی میهراسد ناگهان به بهشتی وعده داده شد که پراز حوریان و پریان و زیبایان است که بطور مجانی میتوانند مورد بهره وری قرار بگیرند و دوشیزه گانی که همیشه دوشیزه هستند و در جویهایی که شیر و عسل جریان دارد. و بشری که به دنبال خدایان بوده است و مثلا در مصر خدایانی را می پرستیدند و یا در یونان و هند آنهمه خدایان و خدای خدایان داشته اند به کلام عربان برای پرستیدن الله شان سر تعظیم فرود میآورند.  همه بیچاره گان و همه فقرا به دنیای دیگر حواله داده میشوند در هند میگویند که اگر آدم خوبی باشی دور بعدی که تولد یافتی در خانواده ثروتمندی متولد خواهی شد و یا در دینهای دیگر میگویند که اگر این آن باشی و از ما اطاعت کنی به بهشت میروی و اگر از دستورات ما اطاعت نمایی از شر جهنم خلاص خواهی شد. 
      همه ادیان الهی با گفتار های زیبا و وعده های سنگین و قشنگ مردم را بخود مجذوب کرده اند. ولی در عمل گروهی از دینها سو استفاده یا استفاده های کلان برده اند و گروهی دیگر هم بازنده گان دینها بوده اند.  مثلا در قرون وسطی دین مسیح که مثلا بایست آورنده مهر محبت و عشق و دوستی و کمک و انسانی باشد تبدیل به یک حربه برای کشت کشتار ها وغارتها شده بود و هم اکنون هم گروهی بنام دین مسیحیت در قصرهای تلایی و در کنار مه پیکران زندگی لذیذی دارند و گروهی هم در فلاکت و بد بختی و حتی کشته شدن و از بین رفتن دست پا میزنند.  مثلا کشیش هایی هستند که مثل سلاطین زندگی میکنند و حتی خود حضرت مسیح جایی و خانه ای نداشته بود و در بیابانها بنا به نوشته و یا فیلمها زندگی میکرده است.  دینها دو صورت دارند و هر صورت آنان میتوانند مورد استفاده و یا سو استفاده قرار بگیرند  مثلا دین مسیحیت دارای گفتارها و اندرزها و نشان دادن  راه های بسیار خوب انسانی و اجتماعی است ولی باز هم براحتی میتواند مورد سو استفاده قرار بگیرد و باوریها مذهبی مردم برای سو استفاده مورد بهره وری واقع شوند. که مثالهای آن بسیار است و همه از یک ریشه سرچشمه میگیرند تعصب و خرافات و نداشتن علم و دانش. البته کنون ملتهای مسیحی بخصوص اروپایی بعلت داشتن سواد و دانش بیشتر کمتر مورد سو استفاده قرار میگیرند تا سایر معتقدین مذهب های دیگر.   هنگامیکه پول داری و قدرت اقتصادی هستی کلسیا و رهبران آن با روی بسیار بازی با تو روبرو میشوند ولی هنگامیکه نداری ترا به صبر ایوب نصیحت میکنند.  به عبارت دیگر دست بگیر آنان بسیار دراز و دست بده آن ها بسیار کوتاه است.  در حالیکه خودشان برای یک جشن عروسی براحتی شش میلیون دلار هزینه میکنند دیگران را به قناعت و رستگاری هدایت میفرمایند که در آخرت بهره خواهند داشت و به دنیای دیگری حوالت میدهند.  در حالیکه شیوخ عرب در ویلاهای و کاخهای افسانه ای زندگی میکنند و ثروتهای مردم خود را غارت و درقمارخانه شاهزادگان عرب بباد میدهند و در کنار مه رویان زندگی میکنند و دزدی و فساد مایه آنهمه ثروت بی حد آنان است  اگر کسی برای دزدیدن قطعه نانی گرفتار شود بنام دین دست او قطع میکنند.  به عبارت دیگر دزدان عظیم شان آزادند و مورد حمایت قانون دین ولی دزدان خرده پا و بیچارگان دردمند و درمانده بایست بسختی مجازات شوند.  متاسفانه باز باورهای مذهبی مردم در این مورد بسیار مورد سو استفاده قرار گرفته است.   شاید بسیار کسانی که ادعای دینداری میکنند و از راه دین به ثروتهای انبوه و عیش و عشرتهای بسیار رسیده اند به اصل دین هم اعتقادی نداشته باشند و تنها برای رد گم کردن و یا خر کردن مردم به این جانماز آبکشی بسنده میکنند.  البته خودتان هم میدانید که چهره های بزرگ علمی و فلسفی و انسانی و متفکران انسان دوست هم مثل مولوی مورد تکفیر و خشم دینداران شاید خدعه گر بوده اند.  زیرا دین بطور کلی با فکر  اندیشه و علم در تضاد است. زیرا اطاعت محض میخواهد و به پرسش ها نمی تواند پاسخ بدهد و خشمگین میگردد.  نمونه هایش همان یزید و معاویه و ابوسفیان هستند که شاید هیچ اعتقادی به اسلام و حتی حضرت محمد و الله نداشنه اند منتهی از حربه دین برای پیشبرد منافع خودشان و جمع ثروت و قدرت سو استفاده فرموده بودند همانطوریکه میدانید آنان با تظاهر به اینکه مسلمان هستند و دین اسلام را قبول دارند و  حتی سر نوه های همان پیامبر را هم به نحو وحشیانه ای بریدند و حتی آب را برویشان بستند و غارت و کشتار شان کردند  در حالیکه آنان نواده پیامبرشان بودند؟ 
    ·                                  بهر حال دوستی و انسانیت و خوب بودن و زندگی را برای هم آسان کردن و به عقیده های احترام گذاشتن شاید بتواند تا حدی از مشگلات بکاهد. اکنون هم استعمار بین المللی و استحمار مربوط به آن از همان حربه ای استفاده میکنند که یزید کرد. یعنی با وعده وعید و اشاعه خرافات و تعصب های ابلهانه سعی دارند که پایه های سلطنت وغارت و عیش و نوش خود را محکم کنند و مردم را بجان هم بیاندازند و سو استفاده کنند.  دینهایی که غارت دزدی و فساد و کشت و کشتار را ترویج میکنند و با سیاست های غیر انسانی آلوده شده اند و انسانها را علیه هم تحریک میکنند از عوامل آنان است.   برای مقابله با این اختاپوس بایست انسانهای امروزی به دانش و بینش و دوستی و محبت مجهز شوند تا آلت دست ستمکاران و دزدان بین المللی و عواملشان واقع نشوند.   این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است    چون درون پاک کنی حرم دیر یکی کعبه و بت خانه یکی است می بخور منبر بسوزان  مردم آزاری مکن    ای بیخبران کجایید کجایید محبوب در اینجاست  بیایید بیایید     ای اهل عالم همه شما بار یک دارید و برگهای یک شاخسار   به چشم بیگانگی بهم ننگرید  که سراپرده یگانگی برپاشده است    بنی آدم اعضای یک پیکرند   که در آفرینش زیک گوهرند     تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت  نهند آدمی  

    جلال الدین رومی هم در زمان خودش تکفیر شده بود و فردوسی هم
    مولانا جلال الدین رومی هم در زمان خودش تکفیر شده بود و فردوسی هم همچنین متاسفانه از دین برداشتهای گوناگون میشود و کسانی که نا اهل هستند از آن سو استفاده های غیر انسانی میکنند.  تا مادامیکه دین باعث خوبی برادری  برابری و کمک و عشق محبت باشد  خوبست و قابل احترام ولی هنگامیکه دین شمشیر برکشید تا دیگران را که برداشتهایی دیگر دارند سر به نیست کنند  آنوقت دین داشتن قابل فکر کردن است. متاسفانه دین هم مثل بسیاری از مکتب ها و روشها برداشت هایی دیگر را ارایه میدهد و کسانی هستند که  حتی با وجود اعتقاد نداشتن به دین از آن بعنوان حربه ای برای پیشبرد مقاصد شوم خود سو استفاده میکنند. مثال آن کسانی که مثلا ژندارک را به عنوان جادوگر سوزانیدند و یا در قرون وسطی که از دین مسیحیت که بایست سرچشمه خوبی و عشق باشد برای کشت کشتار های وحشیانه سو استفاده کردند  همین طور هم مثلا بین مسلمانی یزد  معاویه  و ابوسفیانها و  مولانا رومی  فرق بسیار هست  هر دو شاید خود را مسلمان مینامیدند ولی  میان ماه من تا ماه تابان  تقاوت از زمین تا آسمان است.  این است که صرف تظاهر و اینکه گفته شود من دیندار هستم و تو نیستی و یا جا نماز آبکشی نمی تواند منبع دینداری باشد  به عبارت دیگر عمل و کار مهم است نه گفتار.  
     روشن است که شیادانی که از دین سو استفاده مادی و با قدرتی میکنند از آن بعنوان یک حربه بسیار برنده سو استفاده های فراوان کرده و میکنند و مردم را به نام دین بجان هم می اندازند.  اینکه عطار بگوید که ماست من شیرین است  معتبر نیست  بلکه خود ماست بایست شیرین باشد و اینکه کسی خود را دیندار بنامد و دیگرانرا بی دین نیز از درجه اعتبار ساقط است مسلم است که انسانانی برای چیره شدن بر مشگلات روز از دین سو استفاده خواهند کرد و کرده اند و میکنند. مهر بی دینی یا با دینی بهرکس زدن توسط دیگران که برای مقاصدی خاص دندان تیز کرده اند عملی مذموم است.   اختلافات بین ادیان الهی هم ساخته دست بشر است و اگر قرار باشد در دنیای دیگر مثلا حضرت عیسی و حضرت محمد در بهشت باشند مسلم است که بین آنان اختلافی وجود نخواهد داشت و با هم با مهربان و عشق زندگی خواهند کرد.   متاسفانه خرافات و تعصب های غیر منطقی دین ها را آلوده کرده اند و مثلا مومنان هر دین دیگران را کافر و خارج از راه مثلا حق میدانند.  در صورتیکه اساس همه ادیان یکی است  ولی متاسفانه مردم تنها نام یک دین را بدک میکشند بدون اینکه اطلاعات جامعی از دین خود داشته باشند که مثلا مقلدان تابع اطاعت یک نفر هستند و چون بشر جایز خطا است اگر او اشتباه کند گروهی هم اشتباه خواهند کرد.  و این هم چیزی شبیه همان روش دیکتاتوری است که اگر دیکتاتور دیوانه شود  دیوانگی هایش بسیار پر هزینه خواهد بود. 
      مسلمانی که از دین تنها یک اسم را یدک می کشد نه قرآن خوانده و نه تحقیقاتی کرده است با یک تعصب شدید دیگران را کافر و بی دین میخواند در صورتیکه خودش هیچ اطلاعی از دین ندارد.  و متاسفانه گرفتاری از همین جا شروع میشود که میشود اینان را مثل آدمکهایی مورد سو استفاده توسط  کسانی نظیر یزند قرار بگیرند. کسانی که در راس هرم دینی نشسته اند شاید بخواهند برای خود خواهی ها و تمامیت خواهی های خود دیگران را برده وار مورد سو استفاده قرار دهند که نمونه اش همان کشیش هایی هستند که علاوه برا استفاده کلان مادی از مومن ها به کودکان آنان نیز دست درازی فرمودند؟   و یا همان روحانی نمایانی که همه کار زشت را در خلوت انجام میدهند و به دیگرانی که هشیار و با علم هستند گیر میدهند و آنان را تکفیر میکنند تا توسط عوامل نادان خود مورد آزاد و اذیت قرار بگیرند.   اگر حضرت بها الله را به عنوان یک متفکر حتی مورد نگرش قرار دهیم فرمود اند که اگر دین سبب اختلاف و ناراحتی میشود بی دینی بهتر است  منتهی امروز کدام بهایی معتصبی را  سراغ دارید که این اصل را کاملا قبول داشته باشد که دین برای بهتر زیستن و بهتر بودن آمده است نه برای اختلاف کشت و کشتار و ناراحتی.  متاسفانه بهاییان متعصب و مسلمانان متعصب و مسیجیان متعصب راه دوستی و عشق را گم کرده و راه اسمی را برگزیده اند.  مثلا یک بهایی دزد و شیاد باید بیشتر مورد احترام قرار بگیرد یا یک مثلا بی دین خوب والا و عاشق و درستکار  اگر واقعا دین نتواند انسانهایی والا تربیت کند  به کلام همان حضرت بها الله بی دینی بهتر است؟  
     همین طور یک مسلمان متعصب که دستش به خون عروسان شیراز آلوده است چه فایده ای برای خدا و اجتماع خواهد داشت.    بنام دین انسانهایی را بی خانمان کردن و آواره نمودن و بعد هم تکفیر کردن و منزوی کرده کاری بیهوده است و هیچ کار انسانی نیست.  بگذازید انسانها  آزاد و سالم تصمیم بگیرند و زور چپان کردن دین کاری غیر عادی و بیهوده میباشد.   همه میدانید که ثابت کردن خدا به طریق علمی امکان پذیر نمی باشد همانطوریکه بی دینان از ثابت نکردن آن عاجز شده اند.  این موضوع بما براحتی میگوید که عقل و دانش ما برای درک همه مجهولات ما عاجز است همانطوریکه یک گاو با همه بزرگی نمیتواند در  باره انسان و امکانات او مثلا  سلفون فکر کند ما هم اکنون نمی توانیم در باره عظمت دنیا و کهکشانها و بزرگی و کوچکی بیش از حد گیتی فکر کنیم .  البته ممکن است روزی به آن درجه از دانش برسیم که  رسد آدمی بجایی که بجز خدای نبیند ولی امروز ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.   مثلا اگر صد سال پیش کسی در باره اینترنت و یا همان جام جم نما صحبت میکرد با مسخره مردم روبرو میشد  امروز هم همین طور شاید صد سال و یا دویست سال دیگر بشر بتواند بسیاری از مجهولات کنونی را حل کند مثلا بر تمام بیماری ها غلبه کند و یا فساد و دشمنی را ریشه کن سازد و یا حتی بر مرگ هم پیروز شود.   این است بیایید که همدیگر را دوست بداریم و برای سعادت نوع بشر بکوشیم صرف نظر از دین های آنان   نژاد های ساختگی و ملیت های من در آورده ای.  همه میدانیم که اینها ساخته دست انسانهایی هست که میخواهند دیگران را برده کنند و ابزار و اسلحه و مواد مخدر خود را بفروش برسانند. مگر حضرت مسیح  بیش از شش هزار کلیسا به مردم معرفی کرد؟  یا حضرت محمد اینهمه مذهب آورده بود؟  همانطوریکه کردها برادران ما در بیش از پنج کشور زندگی میکنند در حالیکه تابع حکومتهایی متفاوت هستند ولی در حقیقت همه کرد هستند و باهم فرقی ندارند  این مثال در باره سایر اقوام خاور میانه ای هم صدق میکنند که کشور مارا پاره پاره کرده اند و بین ما اختلاف انداخته اند. 
    اگر اختلاف خوب است چرا بین ولایات آمریکا این اختلافها وجود ندارد؟   دین ما بایست دین عشق و دین انسانیت باشد که همه ادیان را و همه مکتب های خوب انسانی را در برخواهد گرفت و پیامبر ما همان پیامبر دوستی وعشق است که در مولانا جلال الدین رومی  عطار   ابن سینا  فردوسی  حافظ و سعدی  و بی دل  حلول کرده بود.  و یا در تولستوی  و ویکتور هوگو  و سایر انسان دوستان و فلاسفه عشق نفوذ کرده بود.  یا حضرت موسی که قانون آورد و حضرت زرتشت که گفتار نیک  پندار نیک رفتار نیک را سرلوحه زندگی بشریت کرد و یا حضرت عیسی که عشق و برادری و دوستی را ارمغان آورد و یا حضرت محمد برادری و برابری را هدیه کرد و تاکید بر آموزش زن و مرد مسلمان  حتی اگر دانش در کشور چین باشد و آموزش و طلب علم برهر زن و مرد مسلمان واجب است.  یکی از دین برداشت علمی و دوستی و محبت میکند و دیگری کشت کشتار قتل و غارت  که مثالهایش را در پیش نوشتم.  مثلا مولوی عقیده داشت که خرجهای سفر به مکه بایست خرج دردمندان شود  که  ای بیخبران کجایید کجایید    معشوق در اینجاست بیایید بیایید   معشوق در خانه دیوار به دیوار   تو حیران در بادیه سرگردان چرایی؟  که عاشق سرگردان به از عاقل نشسته.   شاید آنچه ادیان میخواستند همانا دوستی محبت  زندگی را برای هم آسان کردن تعاون  تکامل و پیشرفت بوده است که متاسفانه به دست دین فروشان جبار زمان اصل فدای فرع شده و یک مشت خرافات و جهل و تعصب های بی پایه را پایه های دینهای دستکار شده خود کرده اند.  
     
     
    دیرینگی زبان فارسی و تأثیر آن بر ادبیات عربی دوره جاهلیت
    S
    دیرینگی زبان فارسی و تأثیر آن بر ادبیات عربی دوره جاهلیت  رضا مرادی غیاث آبادی
    پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۷
    نوشته: توردی بردی یوابرگردان: رضا مرادی غیاث آبادی
    دستنویس مقالهٔ مهم و روشنگرانهٔ زیر را استاد تُردی‌بانو بردی‌یوا در سال ۱۳۷۴ به من سپرد تا پس از برگردان به فارسی در ایران منتشر نمایم. من نیز آنرا در نخستین شماره «مجموعه‌ مقاله‌های پژوهش‌های ایرانی» (سال ۱۳۸۰، ص ۵۳ تا ۵۹) منتشر کردم. از آنجا که این گفتار تاکنون در اینترنت منتشر نشده بود، آنرا با ویرایش دوباره و اندکی تلخیص در دسترس علاقه‌مندان می‌گذارم. این ویرایش فقط شامل نثر مقاله می‌شود و محتوای آن تغییری نکرده است.
    این مقاله زمان پیدایش زبان فارسی را تا چند سده به عقب می‌برد و ناقض فرضیه پیدایش زبان فارسی در سده‌های نخستین پس از اسلام است. توجه به این مقاله و مقاله‌های گوناگون دیگر در این زمینه، نشان می‌دهد که اطلاق هویت عربی به هر واژه‌ و ترکیبی که ساختاری عربی‌مآب دارد، همواره درست نیست و بسیاری از واژه‌هایی که عربی دانسته می‌شوند، دارای ریشه‌ای در زبان‌های ایرانی و دیگر زبان‌های متداول در بین‌النهرین باستان دارد. این مقاله همچنین نشانگر نفوذ فراوان زبان فارسی در شبه‌جزیرهٔ عصر جاهلی است و نشان می‌دهد که آمیختن این زبان‌ها و به ویژه تأثیرپذیری زبان عربی از زبان فارسی، مدت‌ها پیش از آمدن اسلام آغاز شده است.
    یادآوری این نکته نیز ضروری است که اصطلاح «جاهلی» در سراسر این گفتار برای تحقیر و تخفیف بکار برده نشده و صرفاً یک اصطلاح متداول و شناخته‌شده برای دوران پیش از اسلام در شبه‌جزیره است. (م)
    * * *
    در دوران پیش از اسلام، شعر عرب به درجهٔ ممتازی از فصاحت، سلاست و نفاست کلام رسیده بود. شاعران عصر جاهلی اشعاری آفریده‌اند که پژوهش در آن، گره‌های پر پیچ و تاب فرهنگ عرب و تشکیل زبان عربی را باز می‌نماید. در نظم جاهلی، عنصرهایی نیز هستند که ارزش بسیاری برای پیشبرد علم دارند.
    این عنصرها در اصل متعلق به فارسی‌زبانان بوده و با سبب‌های گوناگون وارد زبان و فرهنگ عرب شده است. در دیوان شاعران جاهلی، واژه‌های فراوان فارسی دیده می‌شوند که سخنوران عرب‌زبانِ شبه‌جزیره آنها را با معنای اصلی فارسی بکار می‌برده‌اند.
    «اعشیٰ» یکی از مشهورترین شاعران جاهلی است که شجره‌اش میمون بن قیس بن جندل بن شراهیل بن عوف بن سعد بن ضبیعه بن قیس بن ثعلبه و تخلصش «ابوبصیر» است. او در سال ۵۲۹ میلادی (۹۴ سال پیش از هجرت) متولد شده و در سال ۶۳۰ میلادی (۸ هجری) فوت کرده است.
    از شجره‌نامه‌اش بر می‌آید که او عرب‌تبار است و با مردمان فارسی‌زبان قرابتی ندارد. با وجود این در اشعار این شاعر، واژه‌های فراوان فارسی با آب و رنگ گوناگون وارد شده است.
    ورود واژه‌های فارسی در نظم جاهلیت و موجودیت صنعت چامه‌سرایی در این نظم، ما را وادار نمود که عوامل تأثیر زبان و تمدن ایرانی در مدنیت عربی را تحقیق نماییم.
    آشکار است که در دوران جاهلی، ارتباط فراوانی میان عجم و عرب وجود داشت. اهالی «حیره» (در جنوب عراق امروزی) در آن دوره با زبان فارسی بخوبی آشنا بودند و از اشعار جاهلی هویدا است که واژگان فراوان فارسی در آن استعمال شده است. برای آموختن تأثیر زبان فارسی در زبان عربی، ما چند قصیده و خَمریه‌های شاعران جاهلی عرب را مورد تحلیل قرار داده‌ایم و به تحقیقات علمای عرب نیز تکیه نموده‌ایم. از جمله از دیوان اعشی که به دایرة‌المعارف شعر عربی مشهور است، استفاده کرده‌ایم.
    در آغاز می‌بایست بدانیم که شواهد گسترش و کاربرد زبان فارسی در نواحی عرب پیش از اسلام در کدام منابع ثبت شده‌اند. یکی از منابع معتبر در این زمینه «تاریخ طبری» است که در آن آمده است:
    «چون یزدجرد بملک بنشست، ملک عرب نعمان بود. یزدجرد کس فرستاد و ملک عرب را از حیره بخواند. نعمان بیامد و یزدجرد او را گرامی داشت و گفت: “این فرزند مرا بپرور بدان هوای بادیه و حیره تا مگر بزید.” نعمان بهرام را بر گرفت و به جای خویش برد».
    از این گزارش برمی‌آید که بهرام گور در دربار نعمان تربیت یافته و بعد از وفات پدرش جانشین او شده است.
    ابوالفرج علی بن حسین اصفهانی در کتاب بیست جلدی «الأغانی» نوشته است که بعد از وفات نعمان، شخصی به نام زید به امیری حیره انتخاب می‌شود. پسر همین زید که عدی نام داشت به دلیل اینکه هر دو زبان عربی و فارسی را خوب می‌دانسته است، به عنوان کاتب و مترجم به دیوان شاهنشاه ایران فرستاده می‌شود.
    از این مأخذ دانسته می‌شود که زبان فارسی در فاصله سال‌های ۳۹۹ تا ۴۳۰ میلادی (۲۲۴ تا ۱۹۳ پیش از هجرت) یعنی در زمان حکمرانی نعمان و زید در حیره رواج داشته است.
    بسیاری از پژوهشگران عدی بن زید را که کاتب و مترجم دربار شاهنشاه ایران بوده است، شاعری خوش ذوق معرفی نموده‌ و عامل شکل‌گیری ذوق بدیعی او را تأثیرپذیری از تمدن ایرانی می‌دانند.
    گسترش زبان فارسی از حیره تا یمن در بسیاری از منابع یاد شده و شعر جاهلی را متأثر از آن دانسته‌اند. در اشعار شاعران جاهلیِ عرب، شواهدی وجود دارد که تحقیق در آنها تأثیر تمدن ساسانی در فرهنگ عربی را تصدیق می‌کنند. مثلاً در شعر اعشی آمده است:
    «و کأس کعین الدیک باکرت حدها»: جامم چون چشم خروس و می‌شتابم به سوی او.
    عبارت «عین الدیک» به معنای «چشم خروس» یک تشبیه تصادفی نیست. در موزه قاهره یک ابریق برنجی از عصر ساسانی هست که آنرا در شهر فیوم مصر یافته‌اند. گردن این ابریق پر نقش‌ونگار به شکل استوانه و دسته‌اش به مانند ماری شاخدار است. بر سرپوش ابریق نیز سردیس یک شیر غران نهاده شده و لوله ابریق به شکل خروسی است که در حال بانگ زدن است. چشمان خروس بسیار زیبا و مانند چشمان سُرمه کشیده پری رویان است.
    توصیف شاعرانه برابر با ترکیب اجزای این ابریق در شعر جاهلی بسیار دیده شده و شاعران گوناگونی چشمان خروس را وصف کرده‌اند. در «معلقه» عمرو ابن کلثوم آمده است:
    «و سید معشر قد توجوه/ بتاج الملک یحمی المحجرینا»: تاج زرین برایش گذاشتند، معشر ما چو شاه شد/ او حمایت می‌کند هم بوم ما هم خون ما.
    در این بیت واژه‌ و ترکیب «توجوه» و تاج الملک بکار رفته‌اند. کلمه تاج از زبان پهلوی است. در کتیبه‌های عربی و نظم جاهلی وآثار موزه‌های جهان، کلمه «تاج» و تصویر آن به فراوانی دیده شده است. در موزه قاهره یک تختهٔ نگارینِ چوبی نگهداری می‌شود که بر روی آن تاج بالدار ساسانی دیده می‌شود. در هنر ساسانی عنصرهای دوگانه‌ای همچون دو خروس، دو مار، دو بال، دو شیر و غیره عنصری اصلی به حساب می‌آید. در آن اثر چوبین، این عنصرهای جفت در تاج و در تصویرهای پیرامون آن لحاظ شده‌اند.
    از کلمه تاج در زبان عربی، فعل‌هایی با معانی گوناگون، عبارت‌های مجازی و صرف‌های فاعلی و مفعولی همچون «تاج السین»، «تاج الاذن»، «تاج العرب صله»، «تاج العقد» و غیره ساخته شده است.
    شواهد فراوانی از گسترش زبان فارسی در میان مردم عربِ پیش از اسلام حکایت می‌کند و منابع گوناگون این نظر را تأیید می‌کنند. اما دانسته نیست که چرا در دانش ایران شناسی به این منابع و شواهد استناد نمی‌کنند و سرآغاز زبان فارسی را در سدهٔ هشتم و نهم میلادی (دوم و سوم هجری) قرار می‌دهند؟ مثلاً ریچارد فرای نوشته است: «زبان معاصر ادبی فارسی، که الفبایش عربی است، در سده نهم میلادی (سوم هجری) در شرق ایران شکل گرفته و در شهر بخارا (پایتخت سامانیان) به تکامل رسید».
    و نعمت میرزا زاده نیز در همین زمینه می‌گوید: «این زبان فقط در خراسان و ماوراء النهر رایج بوده و نه در جای دیگر. چرا که زبان دری را (بجز در خراسان) فقط در دربار پادشاهان بلد بوده‌اند».
    چنانچه زبان فارسی در سده نهم میلادی سوم هجری) شکل گرفته باشد، چگونه تا این اندازه در نظم جاهلیِ عرب تأثیر نهاده است؟ اگر زبان فارسی، زبان درباری بوده باشد؛ چگونه از حیره تا یمن منتشر شده و بسیاری از اعراب پیش از اسلام با آن آشنا بوده‌اند؟
    اگر اشعار شاعران پیش از اسلام را ورق بزنیم، نمونهٔ واژه‌ها و ترکیب‌های فارسیِ بسیاری در آن دیده می‌شود. مثلاً در یک بیت اعشی عیناً آمده است:
    «آس و خیری مرو و سوسن/ کرده مخمور هر هنرمند»: واژهٔ «آس» نام یک نوع ریحان خوشبوست که از زبان سانسکریت آمده است. کلمه «مرو» نیز در غیاث اللغات به معنای نام یک گیاه خوشبو ثبت شده است.
    اعشی در بیت دیگری گفته است:
    «و شاهسفرم و الیاسمین و نرجس/ یصبحنا فی کل دجن تغیما»: نازبو همراه نرگس و یاسمن/ بوی شادابی پاشند به من».
    شاهسپرغم در غیاث‌اللغات مترادف نازبو یا ریحان خوشبو آمده است. در بیت دیگر اعشی:
    «لنا جلسان عندها و بنفسج/ و سیسنبر و المرزنجوش منمنما»: در گلستانم بنفشه با سیه سنبل نشسته/ خویش را نزد مرزنجوش زینت می‌دهند».
    واژهٔ سیسنبر در غیاث اللغات معرب «سیه سنبل» نامیده شده است. همین منبع، معنای واژهٔ مرزنجوش که در بیت بالا آمده است را چنین شرح می‌دهد: «مرزنجوش معرب مرزنگوش، و آن نوعی از ریحان خوشبو است که زلف و خط معشوق را بدان تشبیه کنند». در بیت بالا، واژه‌های گلستان، سیه سنبل و مرزنگوش با تلفظ و معناهای آنها در زبان فارسی بکار رفته‌اند و نشان می‌دهد که این واژه‌ها در طول پانزده سده تغییر معنایی نداده‌اند.
    در اشعار شاعران جاهلی عرب نام سازهای موسیقی ایرانی نیز بسیار استفاده شده ‌است. اعشی می‌نویسد:
    «و مستق صینی و نای و بربط/ یجا و بها صنج اذا ماترنما»: مشته چین و بربط و نای/ هم آهنگ چنگ در ترنم‌ها.
    کلمه مشته، به معنای «کوبک» و همان زنگ است. چنانچه در شاهنامه آمده است: چه آواز نای و چه آواز چنگ/ خروشیدن بوق و آواز زنگ.
    در این بیت، واژه زنگ چونان مترادف کوبک یا مشته آمده است. معانی مشته، نای، بربط، چنگ (صنج) در اشعار اعشی با معانی امروزه این واژه‌ها برابر است و تغییری نکرده است.
    در بین اصطلاح‌های معروف موسیقی ایرانی، زیر و بم نیز وجود دارد. صدای نازک را زیر، صدای پر را بم، و پرده‌‌ای از موسیقی را مهین می‌نامیدند. این نام‌ها در بیت اعشی چنین آمده است:
    «وثنی الکف علی ذی عتب/ یصل الصوت بذی زیر أبح»: تارها از پنجه‌های نازکش/ بربیارند صوت زیر دلربا. در شاهنامه نیز آمده است: برآمد خروش از دل زیر و بم/ فراوان شده شادی، اندوه کم.
    در همین باره جلال الدین بلخی فرموده است: بی زیر و بی بم تو مایم در غم تو/ بنواز جان ما را از راه آشنایی.
    واژدرآیا فراموش کرده اید که بیش از یک میلیارد انسان ظاهرا یا واقعا
    بیش از یک میلیارد نفر ظاهرا یا واقعا مسلمان هستند  یا آیت الله هستند که در باره دین دانش دارند و یا مقلدند  و حاضرند که حتی در راه پرستش حضرت محمد کشته شوند  و تامادامیکه همه مردم خودشان چیزی نظیر مثلا آیت الله ها نشوند  در همان تقلید باقی خواهند ماند.  در ضمن شاید تنها دلخوشی آنان  همان ایمان و دین شان و آرزوی رفتن به بهشت شان باشد؟
     
    نیاز به سند نیست..
     
     
     
     
    ·                                  
    گناه از تازیان نیست…از ماست
     
     

  •   گناه تازیان یا گناه ما؟  اکنون طوری شده که هرکس سعی دارد مقصر اصلی را بشناسد و در باره او سخن بگوید. یک  چرا دولت ساسانی از عربان شکست خورد؟  جنگهای بیهوده با روم و یا ظلم و ستم و بی تفاوتی به ایرانیان معمولی از شینده های من این است که سربازان دوره ساسانی از جنگ خسته شده بودند و حتی آنان را با زور و زنجیر به میدانهای جنگ روانه میکردند در ضمن پادشاهان در عیش و نوش بسر میبردند و در کنار مه رویان و سمین بدننان زندگی میکردند و کاری بکار مردم نداشتند جز گرفتن مالیاتهای سنگین و آزار آنان ودر حقیقت آنان پدری نمیکردند بلکه تنها فکر آسایش خود و لعو و لعب و کیف خودشان بودند و مردم در فشار و ناراحتی بسر میبردند.  آنوقت هم عربان با گفته برادری و برابری پای پیش نهاده بودند و وعده ها و وعیدهای پر زرق و برقی میدادند.  البته در آن زمان تلفن و ضبط صوت نبود و یا روزنامه و شب نامه ای هم نبود که مردم را در جریان امور قرار دهد  همان شایعه ها و دهان به دهان گشتن ها مردم را مثلا مطلع میکرد.   باحتمال زبان پهلوی و زبان ساسانیان بسیار برتر و والاتر و سنگین تراز زبان عربی آن روزگار بوده است و امکان اینکه لغت ها و واژه های بسیاری از زبانهای ایرانی به زبان عربان رفته باشد بسیار است که بعد ها نیز همان کلمات پارسه بصورت معرب شده به زبان های ایرانی بازگشته اند و از این جهت بسیاری از واژه های بکار رفته در زبان پارسه  یا معرب آن فارسی میتوانند که ریشه ایرانی و یا سانسکریت داشته باشند که میتوان در باره آنان هم تحقیقاتی انجام شود. 
     آنچه که مسلم است تعداد عربان بسیار کم بوده است و شاید تنها محدود به عربستان ایران بوده است  ولی به علت شاید ندانم کاریهای پادشاهان ساسانی و اینکه پادشاهی موروثی بوده و امکان اینکه پادشاه بعدی لیاقت و درایت پادشاه قبلی را نداشته است بسیار زیاد است و این بوده که عربستان ایران تبدیل به مرکزی برای امپراتوری جدیدی میشود.  مثلا مصر و سوریه و عراق و بسیاری دیگر از کشورهایی که امروزه خودرا عربی میخوانند در واقع عرب شده یا معرب شده ای هستند.  عربان سعی داشتند که علاوه برپیروزیهای جنگی مغز و فکر و زبان و رفتار کشورهای مغلوب را تغییر دهند و حتی خط و نگارش آنان را و چون از دو حربه خدایی و زور هم استفاده میکردند این است که توانستند ملل مغلوب را زیرکانه از بیغ و بن مغلوب کنند. گرچه هدف آنان در ازبین بردن تمدنهای گذشته زیاد کارساز نبوده است ولی می بینیم که چگونه تعدادی کمی عرب از صحرای عربستان ایران توانستند که کشورهایی عربی درست کنند مثلا کشور عربی سوریه و یا کشور عربی مصر در حالیکه هیچکدام از آنان واقعا عرب نبوده اند.
       البته ما هم انسان هستیم و قاعدتا نبایست فرقی بین انسانها باشد  یک عرب خوب و پاک هم درست مثل یک ایرانی خوب بایست قابل احترام محبت و علاقه باشد. حمله عربان به ایران برعکس حمله مغول و یا اسکندر که در ایران محو شد و یا حتی مغولان و یویانیان با ایرانیان مخلوط شدند و تا اندازه ای فرهنگ ایرانی  اسلامی گرفتند فرق دارد زیرا عربان خواستار پیروزی ذهنی و فرهنگی هم بودند.  مثلا سعی داشتند که خود را برتر بدانند همانطوریکه هر ملت فاتحی خود را برتر از ملت مغلوب تصور میکند گرچه از اول بنام برادری و برابر پیش آمدند.  بشری ناتوان که از مرگ و نیستی میهراسد ناگهان به بهشتی وعده داده شد که پراز حوریان و پریان و زیبایان است که بطور مجانی میتوانند مورد بهره وری قرار بگیرند و دوشیزه گانی که همیشه دوشیزه هستند و در جویهایی که شیر و عسل جریان دارد. و بشری که به دنبال خدایان بوده است و مثلا در مصر خدایانی را می پرستیدند و یا در یونان و هند آنهمه خدایان و خدای خدایان داشته اند به کلام عربان برای پرستیدن الله شان سر تعظیم فرود میآورند.  همه بیچاره گان و همه فقرا به دنیای دیگر حواله داده میشوند در هند میگویند که اگر آدم خوبی باشی دور بعدی که تولد یافتی در خانواده ثروتمندی متولد خواهی شد و یا در دینهای دیگر میگویند که اگر این آن باشی و از ما اطاعت کنی به بهشت میروی و اگر از دستورات ما اطاعت نمایی از شر جهنم خلاص خواهی شد. 
      همه ادیان الهی با گفتار های زیبا و وعده های سنگین و قشنگ مردم را بخود مجذوب کرده اند. ولی در عمل گروهی از دینها سو استفاده یا استفاده های کلان برده اند و گروهی دیگر هم بازنده گان دینها بوده اند.  مثلا در قرون وسطی دین مسیح که مثلا بایست آورنده مهر محبت و عشق و دوستی و کمک و انسانی باشد تبدیل به یک حربه برای کشت کشتار ها وغارتها شده بود و هم اکنون هم گروهی بنام دین مسیحیت در قصرهای تلایی و در کنار مه پیکران زندگی لذیذی دارند و گروهی هم در فلاکت و بد بختی و حتی کشته شدن و از بین رفتن دست پا میزنند.  مثلا کشیش هایی هستند که مثل سلاطین زندگی میکنند و حتی خود حضرت مسیح جایی و خانه ای نداشته بود و در بیابانها بنا به نوشته و یا فیلمها زندگی میکرده است.  دینها دو صورت دارند و هر صورت آنان میتوانند مورد استفاده و یا سو استفاده قرار بگیرند  مثلا دین مسیحیت دارای گفتارها و اندرزها و نشان دادن  راه های بسیار خوب انسانی و اجتماعی است ولی باز هم براحتی میتواند مورد سو استفاده قرار بگیرد و باوریها مذهبی مردم برای سو استفاده مورد بهره وری واقع شوند. که مثالهای آن بسیار است و همه از یک ریشه سرچشمه میگیرند تعصب و خرافات و نداشتن علم و دانش. البته کنون ملتهای مسیحی بخصوص اروپایی بعلت داشتن سواد و دانش بیشتر کمتر مورد سو استفاده قرار میگیرند تا سایر معتقدین مذهب های دیگر.   هنگامیکه پول داری و قدرت اقتصادی هستی کلسیا و رهبران آن با روی بسیار بازی با تو روبرو میشوند ولی هنگامیکه نداری ترا به صبر ایوب نصیحت میکنند.  به عبارت دیگر دست بگیر آنان بسیار دراز و دست بده آن ها بسیار کوتاه است.  در حالیکه خودشان برای یک جشن عروسی براحتی شش میلیون دلار هزینه میکنند دیگران را به قناعت و رستگاری هدایت میفرمایند که در آخرت بهره خواهند داشت و به دنیای دیگری حوالت میدهند.  در حالیکه شیوخ عرب در ویلاهای و کاخهای افسانه ای زندگی میکنند و ثروتهای مردم خود را غارت و درقمارخانه شاهزادگان عرب بباد میدهند و در کنار مه رویان زندگی میکنند و دزدی و فساد مایه آنهمه ثروت بی حد آنان است  اگر کسی برای دزدیدن قطعه نانی گرفتار شود بنام دین دست او قطع میکنند.  به عبارت دیگر دزدان عظیم شان آزادند و مورد حمایت قانون دین ولی دزدان خرده پا و بیچارگان دردمند و درمانده بایست بسختی مجازات شوند.  متاسفانه باز باورهای مذهبی مردم در این مورد بسیار مورد سو استفاده قرار گرفته است.   شاید بسیار کسانی که ادعای دینداری میکنند و از راه دین به ثروتهای انبوه و عیش و عشرتهای بسیار رسیده اند به اصل دین هم اعتقادی نداشته باشند و تنها برای رد گم کردن و یا خر کردن مردم به این جانماز آبکشی بسنده میکنند.  البته خودتان هم میدانید که چهره های بزرگ علمی و فلسفی و انسانی و متفکران انسان دوست هم مثل مولوی مورد تکفیر و خشم دینداران شاید خدعه گر بوده اند.  زیرا دین بطور کلی با فکر  اندیشه و علم در تضاد است. زیرا اطاعت محض میخواهد و به پرسش ها نمی تواند پاسخ بدهد و خشمگین میگردد.  نمونه هایش همان یزید و معاویه و ابوسفیان هستند که شاید هیچ اعتقادی به اسلام و حتی حضرت محمد و الله نداشنه اند منتهی از حربه دین برای پیشبرد منافع خودشان و جمع ثروت و قدرت سو استفاده فرموده بودند همانطوریکه میدانید آنان با تظاهر به اینکه مسلمان هستند و دین اسلام را قبول دارند و  حتی سر نوه های همان پیامبر را هم به نحو وحشیانه ای بریدند و حتی آب را برویشان بستند و غارت و کشتار شان کردند  در حالیکه آنان نواده پیامبرشان بودند؟ 
    ·                                  بهر حال دوستی و انسانیت و خوب بودن و زندگی را برای هم آسان کردن و به عقیده های احترام گذاشتن شاید بتواند تا حدی از مشگلات بکاهد. اکنون هم استعمار بین المللی و استحمار مربوط به آن از همان حربه ای استفاده میکنند که یزید کرد. یعنی با وعده وعید و اشاعه خرافات و تعصب های ابلهانه سعی دارند که پایه های سلطنت وغارت و عیش و نوش خود را محکم کنند و مردم را بجان هم بیاندازند و سو استفاده کنند.  دینهایی که غارت دزدی و فساد و کشت و کشتار را ترویج میکنند و با سیاست های غیر انسانی آلوده شده اند و انسانها را علیه هم تحریک میکنند از عوامل آنان است.   برای مقابله با این اختاپوس بایست انسانهای امروزی به دانش و بینش و دوستی و محبت مجهز شوند تا آلت دست ستمکاران و دزدان بین المللی و عواملشان واقع نشوند.   این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است    چون درون پاک کنی حرم دیر یکی کعبه و بت خانه یکی است می بخور منبر بسوزان  مردم آزاری مکن    ای بیخبران کجایید کجایید محبوب در اینجاست  بیایید بیایید     ای اهل عالم همه شما بار یک دارید و برگهای یک شاخسار   به چشم بیگانگی بهم ننگرید  که سراپرده یگانگی برپاشده است    بنی آدم اعضای یک پیکرند   که در آفرینش زیک گوهرند     تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت  نهند آدمی  

    جلال الدین رومی هم در زمان خودش تکفیر شده بود و فردوسی هم
    مولانا جلال الدین رومی هم در زمان خودش تکفیر شده بود و فردوسی هم همچنین متاسفانه از دین برداشتهای گوناگون میشود و کسانی که نا اهل هستند از آن سو استفاده های غیر انسانی میکنند.  تا مادامیکه دین باعث خوبی برادری  برابری و کمک و عشق محبت باشد  خوبست و قابل احترام ولی هنگامیکه دین شمشیر برکشید تا دیگران را که برداشتهایی دیگر دارند سر به نیست کنند  آنوقت دین داشتن قابل فکر کردن است. متاسفانه دین هم مثل بسیاری از مکتب ها و روشها برداشت هایی دیگر را ارایه میدهد و کسانی هستند که  حتی با وجود اعتقاد نداشتن به دین از آن بعنوان حربه ای برای پیشبرد مقاصد شوم خود سو استفاده میکنند. مثال آن کسانی که مثلا ژندارک را به عنوان جادوگر سوزانیدند و یا در قرون وسطی که از دین مسیحیت که بایست سرچشمه خوبی و عشق باشد برای کشت کشتار های وحشیانه سو استفاده کردند  همین طور هم مثلا بین مسلمانی یزد  معاویه  و ابوسفیانها و  مولانا رومی  فرق بسیار هست  هر دو شاید خود را مسلمان مینامیدند ولی  میان ماه من تا ماه تابان  تقاوت از زمین تا آسمان است.  این است که صرف تظاهر و اینکه گفته شود من دیندار هستم و تو نیستی و یا جا نماز آبکشی نمی تواند منبع دینداری باشد  به عبارت دیگر عمل و کار مهم است نه گفتار.  
     روشن است که شیادانی که از دین سو استفاده مادی و با قدرتی میکنند از آن بعنوان یک حربه بسیار برنده سو استفاده های فراوان کرده و میکنند و مردم را به نام دین بجان هم می اندازند.  اینکه عطار بگوید که ماست من شیرین است  معتبر نیست  بلکه خود ماست بایست شیرین باشد و اینکه کسی خود را دیندار بنامد و دیگرانرا بی دین نیز از درجه اعتبار ساقط است مسلم است که انسانانی برای چیره شدن بر مشگلات روز از دین سو استفاده خواهند کرد و کرده اند و میکنند. مهر بی دینی یا با دینی بهرکس زدن توسط دیگران که برای مقاصدی خاص دندان تیز کرده اند عملی مذموم است.   اختلافات بین ادیان الهی هم ساخته دست بشر است و اگر قرار باشد در دنیای دیگر مثلا حضرت عیسی و حضرت محمد در بهشت باشند مسلم است که بین آنان اختلافی وجود نخواهد داشت و با هم با مهربان و عشق زندگی خواهند کرد.   متاسفانه خرافات و تعصب های غیر منطقی دین ها را آلوده کرده اند و مثلا مومنان هر دین دیگران را کافر و خارج از راه مثلا حق میدانند.  در صورتیکه اساس همه ادیان یکی است  ولی متاسفانه مردم تنها نام یک دین را بدک میکشند بدون اینکه اطلاعات جامعی از دین خود داشته باشند که مثلا مقلدان تابع اطاعت یک نفر هستند و چون بشر جایز خطا است اگر او اشتباه کند گروهی هم اشتباه خواهند کرد.  و این هم چیزی شبیه همان روش دیکتاتوری است که اگر دیکتاتور دیوانه شود  دیوانگی هایش بسیار پر هزینه خواهد بود. 
      مسلمانی که از دین تنها یک اسم را یدک می کشد نه قرآن خوانده و نه تحقیقاتی کرده است با یک تعصب شدید دیگران را کافر و بی دین میخواند در صورتیکه خودش هیچ اطلاعی از دین ندارد.  و متاسفانه گرفتاری از همین جا شروع میشود که میشود اینان را مثل آدمکهایی مورد سو استفاده توسط  کسانی نظیر یزند قرار بگیرند. کسانی که در راس هرم دینی نشسته اند شاید بخواهند برای خود خواهی ها و تمامیت خواهی های خود دیگران را برده وار مورد سو استفاده قرار دهند که نمونه اش همان کشیش هایی هستند که علاوه برا استفاده کلان مادی از مومن ها به کودکان آنان نیز دست درازی فرمودند؟   و یا همان روحانی نمایانی که همه کار زشت را در خلوت انجام میدهند و به دیگرانی که هشیار و با علم هستند گیر میدهند و آنان را تکفیر میکنند تا توسط عوامل نادان خود مورد آزاد و اذیت قرار بگیرند.   اگر حضرت بها الله را به عنوان یک متفکر حتی مورد نگرش قرار دهیم فرمود اند که اگر دین سبب اختلاف و ناراحتی میشود بی دینی بهتر است  منتهی امروز کدام بهایی معتصبی را  سراغ دارید که این اصل را کاملا قبول داشته باشد که دین برای بهتر زیستن و بهتر بودن آمده است نه برای اختلاف کشت و کشتار و ناراحتی.  متاسفانه بهاییان متعصب و مسلمانان متعصب و مسیجیان متعصب راه دوستی و عشق را گم کرده و راه اسمی را برگزیده اند.  مثلا یک بهایی دزد و شیاد باید بیشتر مورد احترام قرار بگیرد یا یک مثلا بی دین خوب والا و عاشق و درستکار  اگر واقعا دین نتواند انسانهایی والا تربیت کند  به کلام همان حضرت بها الله بی دینی بهتر است؟  
     همین طور یک مسلمان متعصب که دستش به خون عروسان شیراز آلوده است چه فایده ای برای خدا و اجتماع خواهد داشت.    بنام دین انسانهایی را بی خانمان کردن و آواره نمودن و بعد هم تکفیر کردن و منزوی کرده کاری بیهوده است و هیچ کار انسانی نیست.  بگذازید انسانها  آزاد و سالم تصمیم بگیرند و زور چپان کردن دین کاری غیر عادی و بیهوده میباشد.   همه میدانید که ثابت کردن خدا به طریق علمی امکان پذیر نمی باشد همانطوریکه بی دینان از ثابت نکردن آن عاجز شده اند.  این موضوع بما براحتی میگوید که عقل و دانش ما برای درک همه مجهولات ما عاجز است همانطوریکه یک گاو با همه بزرگی نمیتواند در  باره انسان و امکانات او مثلا  سلفون فکر کند ما هم اکنون نمی توانیم در باره عظمت دنیا و کهکشانها و بزرگی و کوچکی بیش از حد گیتی فکر کنیم .  البته ممکن است روزی به آن درجه از دانش برسیم که  رسد آدمی بجایی که بجز خدای نبیند ولی امروز ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.   مثلا اگر صد سال پیش کسی در باره اینترنت و یا همان جام جم نما صحبت میکرد با مسخره مردم روبرو میشد  امروز هم همین طور شاید صد سال و یا دویست سال دیگر بشر بتواند بسیاری از مجهولات کنونی را حل کند مثلا بر تمام بیماری ها غلبه کند و یا فساد و دشمنی را ریشه کن سازد و یا حتی بر مرگ هم پیروز شود.   این است بیایید که همدیگر را دوست بداریم و برای سعادت نوع بشر بکوشیم صرف نظر از دین های آنان   نژاد های ساختگی و ملیت های من در آورده ای.  همه میدانیم که اینها ساخته دست انسانهایی هست که میخواهند دیگران را برده کنند و ابزار و اسلحه و مواد مخدر خود را بفروش برسانند. مگر حضرت مسیح  بیش از شش هزار کلیسا به مردم معرفی کرد؟  یا حضرت محمد اینهمه مذهب آورده بود؟  همانطوریکه کردها برادران ما در بیش از پنج کشور زندگی میکنند در حالیکه تابع حکومتهایی متفاوت هستند ولی در حقیقت همه کرد هستند و باهم فرقی ندارند  این مثال در باره سایر اقوام خاور میانه ای هم صدق میکنند که کشور مارا پاره پاره کرده اند و بین ما اختلاف انداخته اند. 
    اگر اختلاف خوب است چرا بین ولایات آمریکا این اختلافها وجود ندارد؟   دین ما بایست دین عشق و دین انسانیت باشد که همه ادیان را و همه مکتب های خوب انسانی را در برخواهد گرفت و پیامبر ما همان پیامبر دوستی وعشق است که در مولانا جلال الدین رومی  عطار   ابن سینا  فردوسی  حافظ و سعدی  و بی دل  حلول کرده بود.  و یا در تولستوی  و ویکتور هوگو  و سایر انسان دوستان و فلاسفه عشق نفوذ کرده بود.  یا حضرت موسی که قانون آورد و حضرت زرتشت که گفتار نیک  پندار نیک رفتار نیک را سرلوحه زندگی بشریت کرد و یا حضرت عیسی که عشق و برادری و دوستی را ارمغان آورد و یا حضرت محمد برادری و برابری را هدیه کرد و تاکید بر آموزش زن و مرد مسلمان  حتی اگر دانش در کشور چین باشد و آموزش و طلب علم برهر زن و مرد مسلمان واجب است.  یکی از دین برداشت علمی و دوستی و محبت میکند و دیگری کشت کشتار قتل و غارت  که مثالهایش را در پیش نوشتم.  مثلا مولوی عقیده داشت که خرجهای سفر به مکه بایست خرج دردمندان شود  که  ای بیخبران کجایید کجایید    معشوق در اینجاست بیایید بیایید   معشوق در خانه دیوار به دیوار   تو حیران در بادیه سرگردان چرایی؟  که عاشق سرگردان به از عاقل نشسته.   شاید آنچه ادیان میخواستند همانا دوستی محبت  زندگی را برای هم آسان کردن تعاون  تکامل و پیشرفت بوده است که متاسفانه به دست دین فروشان جبار زمان اصل فدای فرع شده و یک مشت خرافات و جهل و تعصب های بی پایه را پایه های دینهای دستکار شده خود کرده اند.  
     
     
    دیرینگی زبان فارسی و تأثیر آن بر ادبیات عربی دوره جاهلیت
    S
    دیرینگی زبان فارسی و تأثیر آن بر ادبیات عربی دوره جاهلیت  رضا مرادی غیاث آبادی
    پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۷
    نوشته: توردی بردی یوابرگردان: رضا مرادی غیاث آبادی
    دستنویس مقالهٔ مهم و روشنگرانهٔ زیر را استاد تُردی‌بانو بردی‌یوا در سال ۱۳۷۴ به من سپرد تا پس از برگردان به فارسی در ایران منتشر نمایم. من نیز آنرا در نخستین شماره «مجموعه‌ مقاله‌های پژوهش‌های ایرانی» (سال ۱۳۸۰، ص ۵۳ تا ۵۹) منتشر کردم. از آنجا که این گفتار تاکنون در اینترنت منتشر نشده بود، آنرا با ویرایش دوباره و اندکی تلخیص در دسترس علاقه‌مندان می‌گذارم. این ویرایش فقط شامل نثر مقاله می‌شود و محتوای آن تغییری نکرده است.
    این مقاله زمان پیدایش زبان فارسی را تا چند سده به عقب می‌برد و ناقض فرضیه پیدایش زبان فارسی در سده‌های نخستین پس از اسلام است. توجه به این مقاله و مقاله‌های گوناگون دیگر در این زمینه، نشان می‌دهد که اطلاق هویت عربی به هر واژه‌ و ترکیبی که ساختاری عربی‌مآب دارد، همواره درست نیست و بسیاری از واژه‌هایی که عربی دانسته می‌شوند، دارای ریشه‌ای در زبان‌های ایرانی و دیگر زبان‌های متداول در بین‌النهرین باستان دارد. این مقاله همچنین نشانگر نفوذ فراوان زبان فارسی در شبه‌جزیرهٔ عصر جاهلی است و نشان می‌دهد که آمیختن این زبان‌ها و به ویژه تأثیرپذیری زبان عربی از زبان فارسی، مدت‌ها پیش از آمدن اسلام آغاز شده است.
    یادآوری این نکته نیز ضروری است که اصطلاح «جاهلی» در سراسر این گفتار برای تحقیر و تخفیف بکار برده نشده و صرفاً یک اصطلاح متداول و شناخته‌شده برای دوران پیش از اسلام در شبه‌جزیره است. (م)
    * * *
    در دوران پیش از اسلام، شعر عرب به درجهٔ ممتازی از فصاحت، سلاست و نفاست کلام رسیده بود. شاعران عصر جاهلی اشعاری آفریده‌اند که پژوهش در آن، گره‌های پر پیچ و تاب فرهنگ عرب و تشکیل زبان عربی را باز می‌نماید. در نظم جاهلی، عنصرهایی نیز هستند که ارزش بسیاری برای پیشبرد علم دارند.
    این عنصرها در اصل متعلق به فارسی‌زبانان بوده و با سبب‌های گوناگون وارد زبان و فرهنگ عرب شده است. در دیوان شاعران جاهلی، واژه‌های فراوان فارسی دیده می‌شوند که سخنوران عرب‌زبانِ شبه‌جزیره آنها را با معنای اصلی فارسی بکار می‌برده‌اند.
    «اعشیٰ» یکی از مشهورترین شاعران جاهلی است که شجره‌اش میمون بن قیس بن جندل بن شراهیل بن عوف بن سعد بن ضبیعه بن قیس بن ثعلبه و تخلصش «ابوبصیر» است. او در سال ۵۲۹ میلادی (۹۴ سال پیش از هجرت) متولد شده و در سال ۶۳۰ میلادی (۸ هجری) فوت کرده است.
    از شجره‌نامه‌اش بر می‌آید که او عرب‌تبار است و با مردمان فارسی‌زبان قرابتی ندارد. با وجود این در اشعار این شاعر، واژه‌های فراوان فارسی با آب و رنگ گوناگون وارد شده است.
    ورود واژه‌های فارسی در نظم جاهلیت و موجودیت صنعت چامه‌سرایی در این نظم، ما را وادار نمود که عوامل تأثیر زبان و تمدن ایرانی در مدنیت عربی را تحقیق نماییم.
    آشکار است که در دوران جاهلی، ارتباط فراوانی میان عجم و عرب وجود داشت. اهالی «حیره» (در جنوب عراق امروزی) در آن دوره با زبان فارسی بخوبی آشنا بودند و از اشعار جاهلی هویدا است که واژگان فراوان فارسی در آن استعمال شده است. برای آموختن تأثیر زبان فارسی در زبان عربی، ما چند قصیده و خَمریه‌های شاعران جاهلی عرب را مورد تحلیل قرار داده‌ایم و به تحقیقات علمای عرب نیز تکیه نموده‌ایم. از جمله از دیوان اعشی که به دایرة‌المعارف شعر عربی مشهور است، استفاده کرده‌ایم.
    در آغاز می‌بایست بدانیم که شواهد گسترش و کاربرد زبان فارسی در نواحی عرب پیش از اسلام در کدام منابع ثبت شده‌اند. یکی از منابع معتبر در این زمینه «تاریخ طبری» است که در آن آمده است:
    «چون یزدجرد بملک بنشست، ملک عرب نعمان بود. یزدجرد کس فرستاد و ملک عرب را از حیره بخواند. نعمان بیامد و یزدجرد او را گرامی داشت و گفت: “این فرزند مرا بپرور بدان هوای بادیه و حیره تا مگر بزید.” نعمان بهرام را بر گرفت و به جای خویش برد».
    از این گزارش برمی‌آید که بهرام گور در دربار نعمان تربیت یافته و بعد از وفات پدرش جانشین او شده است.
    ابوالفرج علی بن حسین اصفهانی در کتاب بیست جلدی «الأغانی» نوشته است که بعد از وفات نعمان، شخصی به نام زید به امیری حیره انتخاب می‌شود. پسر همین زید که عدی نام داشت به دلیل اینکه هر دو زبان عربی و فارسی را خوب می‌دانسته است، به عنوان کاتب و مترجم به دیوان شاهنشاه ایران فرستاده می‌شود.
    از این مأخذ دانسته می‌شود که زبان فارسی در فاصله سال‌های ۳۹۹ تا ۴۳۰ میلادی (۲۲۴ تا ۱۹۳ پیش از هجرت) یعنی در زمان حکمرانی نعمان و زید در حیره رواج داشته است.
    بسیاری از پژوهشگران عدی بن زید را که کاتب و مترجم دربار شاهنشاه ایران بوده است، شاعری خوش ذوق معرفی نموده‌ و عامل شکل‌گیری ذوق بدیعی او را تأثیرپذیری از تمدن ایرانی می‌دانند.
    گسترش زبان فارسی از حیره تا یمن در بسیاری از منابع یاد شده و شعر جاهلی را متأثر از آن دانسته‌اند. در اشعار شاعران جاهلیِ عرب، شواهدی وجود دارد که تحقیق در آنها تأثیر تمدن ساسانی در فرهنگ عربی را تصدیق می‌کنند. مثلاً در شعر اعشی آمده است:
    «و کأس کعین الدیک باکرت حدها»: جامم چون چشم خروس و می‌شتابم به سوی او.
    عبارت «عین الدیک» به معنای «چشم خروس» یک تشبیه تصادفی نیست. در موزه قاهره یک ابریق برنجی از عصر ساسانی هست که آنرا در شهر فیوم مصر یافته‌اند. گردن این ابریق پر نقش‌ونگار به شکل استوانه و دسته‌اش به مانند ماری شاخدار است. بر سرپوش ابریق نیز سردیس یک شیر غران نهاده شده و لوله ابریق به شکل خروسی است که در حال بانگ زدن است. چشمان خروس بسیار زیبا و مانند چشمان سُرمه کشیده پری رویان است.
    توصیف شاعرانه برابر با ترکیب اجزای این ابریق در شعر جاهلی بسیار دیده شده و شاعران گوناگونی چشمان خروس را وصف کرده‌اند. در «معلقه» عمرو ابن کلثوم آمده است:
    «و سید معشر قد توجوه/ بتاج الملک یحمی المحجرینا»: تاج زرین برایش گذاشتند، معشر ما چو شاه شد/ او حمایت می‌کند هم بوم ما هم خون ما.
    در این بیت واژه‌ و ترکیب «توجوه» و تاج الملک بکار رفته‌اند. کلمه تاج از زبان پهلوی است. در کتیبه‌های عربی و نظم جاهلی وآثار موزه‌های جهان، کلمه «تاج» و تصویر آن به فراوانی دیده شده است. در موزه قاهره یک تختهٔ نگارینِ چوبی نگهداری می‌شود که بر روی آن تاج بالدار ساسانی دیده می‌شود. در هنر ساسانی عنصرهای دوگانه‌ای همچون دو خروس، دو مار، دو بال، دو شیر و غیره عنصری اصلی به حساب می‌آید. در آن اثر چوبین، این عنصرهای جفت در تاج و در تصویرهای پیرامون آن لحاظ شده‌اند.
    از کلمه تاج در زبان عربی، فعل‌هایی با معانی گوناگون، عبارت‌های مجازی و صرف‌های فاعلی و مفعولی همچون «تاج السین»، «تاج الاذن»، «تاج العرب صله»، «تاج العقد» و غیره ساخته شده است.
    شواهد فراوانی از گسترش زبان فارسی در میان مردم عربِ پیش از اسلام حکایت می‌کند و منابع گوناگون این نظر را تأیید می‌کنند. اما دانسته نیست که چرا در دانش ایران شناسی به این منابع و شواهد استناد نمی‌کنند و سرآغاز زبان فارسی را در سدهٔ هشتم و نهم میلادی (دوم و سوم هجری) قرار می‌دهند؟ مثلاً ریچارد فرای نوشته است: «زبان معاصر ادبی فارسی، که الفبایش عربی است، در سده نهم میلادی (سوم هجری) در شرق ایران شکل گرفته و در شهر بخارا (پایتخت سامانیان) به تکامل رسید».
    و نعمت میرزا زاده نیز در همین زمینه می‌گوید: «این زبان فقط در خراسان و ماوراء النهر رایج بوده و نه در جای دیگر. چرا که زبان دری را (بجز در خراسان) فقط در دربار پادشاهان بلد بوده‌اند».
    چنانچه زبان فارسی در سده نهم میلادی سوم هجری) شکل گرفته باشد، چگونه تا این اندازه در نظم جاهلیِ عرب تأثیر نهاده است؟ اگر زبان فارسی، زبان درباری بوده باشد؛ چگونه از حیره تا یمن منتشر شده و بسیاری از اعراب پیش از اسلام با آن آشنا بوده‌اند؟
    اگر اشعار شاعران پیش از اسلام را ورق بزنیم، نمونهٔ واژه‌ها و ترکیب‌های فارسیِ بسیاری در آن دیده می‌شود. مثلاً در یک بیت اعشی عیناً آمده است:
    «آس و خیری مرو و سوسن/ کرده مخمور هر هنرمند»: واژهٔ «آس» نام یک نوع ریحان خوشبوست که از زبان سانسکریت آمده است. کلمه «مرو» نیز در غیاث اللغات به معنای نام یک گیاه خوشبو ثبت شده است.
    اعشی در بیت دیگری گفته است:
    «و شاهسفرم و الیاسمین و نرجس/ یصبحنا فی کل دجن تغیما»: نازبو همراه نرگس و یاسمن/ بوی شادابی پاشند به من».
    شاهسپرغم در غیاث‌اللغات مترادف نازبو یا ریحان خوشبو آمده است. در بیت دیگر اعشی:
    «لنا جلسان عندها و بنفسج/ و سیسنبر و المرزنجوش منمنما»: در گلستانم بنفشه با سیه سنبل نشسته/ خویش را نزد مرزنجوش زینت می‌دهند».
    واژهٔ سیسنبر در غیاث اللغات معرب «سیه سنبل» نامیده شده است. همین منبع، معنای واژهٔ مرزنجوش که در بیت بالا آمده است را چنین شرح می‌دهد: «مرزنجوش معرب مرزنگوش، و آن نوعی از ریحان خوشبو است که زلف و خط معشوق را بدان تشبیه کنند». در بیت بالا، واژه‌های گلستان، سیه سنبل و مرزنگوش با تلفظ و معناهای آنها در زبان فارسی بکار رفته‌اند و نشان می‌دهد که این واژه‌ها در طول پانزده سده تغییر معنایی نداده‌اند.
    در اشعار شاعران جاهلی عرب نام سازهای موسیقی ایرانی نیز بسیار استفاده شده ‌است. اعشی می‌نویسد:
    «و مستق صینی و نای و بربط/ یجا و بها صنج اذا ماترنما»: مشته چین و بربط و نای/ هم آهنگ چنگ در ترنم‌ها.
    کلمه مشته، به معنای «کوبک» و همان زنگ است. چنانچه در شاهنامه آمده است: چه آواز نای و چه آواز چنگ/ خروشیدن بوق و آواز زنگ.
    در این بیت، واژه زنگ چونان مترادف کوبک یا مشته آمده است. معانی مشته، نای، بربط، چنگ (صنج) در اشعار اعشی با معانی امروزه این واژه‌ها برابر است و تغییری نکرده است.
    در بین اصطلاح‌های معروف موسیقی ایرانی، زیر و بم نیز وجود دارد. صدای نازک را زیر، صدای پر را بم، و پرده‌‌ای از موسیقی را مهین می‌نامیدند. این نام‌ها در بیت اعشی چنین آمده است:
    «وثنی الکف علی ذی عتب/ یصل الصوت بذی زیر أبح»: تارها از پنجه‌های نازکش/ بربیارند صوت زیر دلربا. در شاهنامه نیز آمده است: برآمد خروش از دل زیر و بم/ فراوان شده شادی، اندوه کم.
    در همین باره جلال الدین بلخی فرموده است: بی زیر و بی بم تو مایم در غم تو/ بنواز جان ما را از راه آشنایی.
    واژدرآیا فراموش کرده اید که بیش از یک میلیارد انسان ظاهرا یا واقعا
    بیش از یک میلیارد نفر ظاهرا یا واقعا مسلمان هستند  یا آیت الله هستند که در باره دین دانش دارند و یا مقلدند  و حاضرند که حتی در راه پرستش حضرت محمد کشته شوند  و تامادامیکه همه مردم خودشان چیزی نظیر مثلا آیت الله ها نشوند  در همان تقلید باقی خواهند ماند.  در ضمن شاید تنها دلخوشی آنان  همان ایمان و دین شان و آرزوی رفتن به بهشت شان باشد؟
     
    نیاز به سند نیست..
     
     
     
     
    ·                                  
    گناه از تازیان نیست…از ماست
     
     

  •   گناه تازیان یا گناه ما؟  اکنون طوری شده که هرکس سعی دارد مقصر اصلی را بشناسد و در باره او سخن بگوید. یک  چرا دولت ساسانی از عربان شکست خورد؟  جنگهای بیهوده با روم و یا ظلم و ستم و بی تفاوتی به ایرانیان معمولی از شینده های من این است که سربازان دوره ساسانی از جنگ خسته شده بودند و حتی آنان را با زور و زنجیر به میدانهای جنگ روانه میکردند در ضمن پادشاهان در عیش و نوش بسر میبردند و در کنار مه رویان و سمین بدننان زندگی میکردند و کاری بکار مردم نداشتند جز گرفتن مالیاتهای سنگین و آزار آنان ودر حقیقت آنان پدری نمیکردند بلکه تنها فکر آسایش خود و لعو و لعب و کیف خودشان بودند و مردم در فشار و ناراحتی بسر میبردند.  آنوقت هم عربان با گفته برادری و برابری پای پیش نهاده بودند و وعده ها و وعیدهای پر زرق و برقی میدادند.  البته در آن زمان تلفن و ضبط صوت نبود و یا روزنامه و شب نامه ای هم نبود که مردم را در جریان امور قرار دهد  همان شایعه ها و دهان به دهان گشتن ها مردم را مثلا مطلع میکرد.   باحتمال زبان پهلوی و زبان ساسانیان بسیار برتر و والاتر و سنگین تراز زبان عربی آن روزگار بوده است و امکان اینکه لغت ها و واژه های بسیاری از زبانهای ایرانی به زبان عربان رفته باشد بسیار است که بعد ها نیز همان کلمات پارسه بصورت معرب شده به زبان های ایرانی بازگشته اند و از این جهت بسیاری از واژه های بکار رفته در زبان پارسه  یا معرب آن فارسی میتوانند که ریشه ایرانی و یا سانسکریت داشته باشند که میتوان در باره آنان هم تحقیقاتی انجام شود. 
     آنچه که مسلم است تعداد عربان بسیار کم بوده است و شاید تنها محدود به عربستان ایران بوده است  ولی به علت شاید ندانم کاریهای پادشاهان ساسانی و اینکه پادشاهی موروثی بوده و امکان اینکه پادشاه بعدی لیاقت و درایت پادشاه قبلی را نداشته است بسیار زیاد است و این بوده که عربستان ایران تبدیل به مرکزی برای امپراتوری جدیدی میشود.  مثلا مصر و سوریه و عراق و بسیاری دیگر از کشورهایی که امروزه خودرا عربی میخوانند در واقع عرب شده یا معرب شده ای هستند.  عربان سعی داشتند که علاوه برپیروزیهای جنگی مغز و فکر و زبان و رفتار کشورهای مغلوب را تغییر دهند و حتی خط و نگارش آنان را و چون از دو حربه خدایی و زور هم استفاده میکردند این است که توانستند ملل مغلوب را زیرکانه از بیغ و بن مغلوب کنند. گرچه هدف آنان در ازبین بردن تمدنهای گذشته زیاد کارساز نبوده است ولی می بینیم که چگونه تعدادی کمی عرب از صحرای عربستان ایران توانستند که کشورهایی عربی درست کنند مثلا کشور عربی سوریه و یا کشور عربی مصر در حالیکه هیچکدام از آنان واقعا عرب نبوده اند.
       البته ما هم انسان هستیم و قاعدتا نبایست فرقی بین انسانها باشد  یک عرب خوب و پاک هم درست مثل یک ایرانی خوب بایست قابل احترام محبت و علاقه باشد. حمله عربان به ایران برعکس حمله مغول و یا اسکندر که در ایران محو شد و یا حتی مغولان و یویانیان با ایرانیان مخلوط شدند و تا اندازه ای فرهنگ ایرانی  اسلامی گرفتند فرق دارد زیرا عربان خواستار پیروزی ذهنی و فرهنگی هم بودند.  مثلا سعی داشتند که خود را برتر بدانند همانطوریکه هر ملت فاتحی خود را برتر از ملت مغلوب تصور میکند گرچه از اول بنام برادری و برابر پیش آمدند.  بشری ناتوان که از مرگ و نیستی میهراسد ناگهان به بهشتی وعده داده شد که پراز حوریان و پریان و زیبایان است که بطور مجانی میتوانند مورد بهره وری قرار بگیرند و دوشیزه گانی که همیشه دوشیزه هستند و در جویهایی که شیر و عسل جریان دارد. و بشری که به دنبال خدایان بوده است و مثلا در مصر خدایانی را می پرستیدند و یا در یونان و هند آنهمه خدایان و خدای خدایان داشته اند به کلام عربان برای پرستیدن الله شان سر تعظیم فرود میآورند.  همه بیچاره گان و همه فقرا به دنیای دیگر حواله داده میشوند در هند میگویند که اگر آدم خوبی باشی دور بعدی که تولد یافتی در خانواده ثروتمندی متولد خواهی شد و یا در دینهای دیگر میگویند که اگر این آن باشی و از ما اطاعت کنی به بهشت میروی و اگر از دستورات ما اطاعت نمایی از شر جهنم خلاص خواهی شد. 
      همه ادیان الهی با گفتار های زیبا و وعده های سنگین و قشنگ مردم را بخود مجذوب کرده اند. ولی در عمل گروهی از دینها سو استفاده یا استفاده های کلان برده اند و گروهی دیگر هم بازنده گان دینها بوده اند.  مثلا در قرون وسطی دین مسیح که مثلا بایست آورنده مهر محبت و عشق و دوستی و کمک و انسانی باشد تبدیل به یک حربه برای کشت کشتار ها وغارتها شده بود و هم اکنون هم گروهی بنام دین مسیحیت در قصرهای تلایی و در کنار مه پیکران زندگی لذیذی دارند و گروهی هم در فلاکت و بد بختی و حتی کشته شدن و از بین رفتن دست پا میزنند.  مثلا کشیش هایی هستند که مثل سلاطین زندگی میکنند و حتی خود حضرت مسیح جایی و خانه ای نداشته بود و در بیابانها بنا به نوشته و یا فیلمها زندگی میکرده است.  دینها دو صورت دارند و هر صورت آنان میتوانند مورد استفاده و یا سو استفاده قرار بگیرند  مثلا دین مسیحیت دارای گفتارها و اندرزها و نشان دادن  راه های بسیار خوب انسانی و اجتماعی است ولی باز هم براحتی میتواند مورد سو استفاده قرار بگیرد و باوریها مذهبی مردم برای سو استفاده مورد بهره وری واقع شوند. که مثالهای آن بسیار است و همه از یک ریشه سرچشمه میگیرند تعصب و خرافات و نداشتن علم و دانش. البته کنون ملتهای مسیحی بخصوص اروپایی بعلت داشتن سواد و دانش بیشتر کمتر مورد سو استفاده قرار میگیرند تا سایر معتقدین مذهب های دیگر.   هنگامیکه پول داری و قدرت اقتصادی هستی کلسیا و رهبران آن با روی بسیار بازی با تو روبرو میشوند ولی هنگامیکه نداری ترا به صبر ایوب نصیحت میکنند.  به عبارت دیگر دست بگیر آنان بسیار دراز و دست بده آن ها بسیار کوتاه است.  در حالیکه خودشان برای یک جشن عروسی براحتی شش میلیون دلار هزینه میکنند دیگران را به قناعت و رستگاری هدایت میفرمایند که در آخرت بهره خواهند داشت و به دنیای دیگری حوالت میدهند.  در حالیکه شیوخ عرب در ویلاهای و کاخهای افسانه ای زندگی میکنند و ثروتهای مردم خود را غارت و درقمارخانه شاهزادگان عرب بباد میدهند و در کنار مه رویان زندگی میکنند و دزدی و فساد مایه آنهمه ثروت بی حد آنان است  اگر کسی برای دزدیدن قطعه نانی گرفتار شود بنام دین دست او قطع میکنند.  به عبارت دیگر دزدان عظیم شان آزادند و مورد حمایت قانون دین ولی دزدان خرده پا و بیچارگان دردمند و درمانده بایست بسختی مجازات شوند.  متاسفانه باز باورهای مذهبی مردم در این مورد بسیار مورد سو استفاده قرار گرفته است.   شاید بسیار کسانی که ادعای دینداری میکنند و از راه دین به ثروتهای انبوه و عیش و عشرتهای بسیار رسیده اند به اصل دین هم اعتقادی نداشته باشند و تنها برای رد گم کردن و یا خر کردن مردم به این جانماز آبکشی بسنده میکنند.  البته خودتان هم میدانید که چهره های بزرگ علمی و فلسفی و انسانی و متفکران انسان دوست هم مثل مولوی مورد تکفیر و خشم دینداران شاید خدعه گر بوده اند.  زیرا دین بطور کلی با فکر  اندیشه و علم در تضاد است. زیرا اطاعت محض میخواهد و به پرسش ها نمی تواند پاسخ بدهد و خشمگین میگردد.  نمونه هایش همان یزید و معاویه و ابوسفیان هستند که شاید هیچ اعتقادی به اسلام و حتی حضرت محمد و الله نداشنه اند منتهی از حربه دین برای پیشبرد منافع خودشان و جمع ثروت و قدرت سو استفاده فرموده بودند همانطوریکه میدانید آنان با تظاهر به اینکه مسلمان هستند و دین اسلام را قبول دارند و  حتی سر نوه های همان پیامبر را هم به نحو وحشیانه ای بریدند و حتی آب را برویشان بستند و غارت و کشتار شان کردند  در حالیکه آنان نواده پیامبرشان بودند؟ 
    ·                                  بهر حال دوستی و انسانیت و خوب بودن و زندگی را برای هم آسان کردن و به عقیده های احترام گذاشتن شاید بتواند تا حدی از مشگلات بکاهد. اکنون هم استعمار بین المللی و استحمار مربوط به آن از همان حربه ای استفاده میکنند که یزید کرد. یعنی با وعده وعید و اشاعه خرافات و تعصب های ابلهانه سعی دارند که پایه های سلطنت وغارت و عیش و نوش خود را محکم کنند و مردم را بجان هم بیاندازند و سو استفاده کنند.  دینهایی که غارت دزدی و فساد و کشت و کشتار را ترویج میکنند و با سیاست های غیر انسانی آلوده شده اند و انسانها را علیه هم تحریک میکنند از عوامل آنان است.   برای مقابله با این اختاپوس بایست انسانهای امروزی به دانش و بینش و دوستی و محبت مجهز شوند تا آلت دست ستمکاران و دزدان بین المللی و عواملشان واقع نشوند.   این همه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است    چون درون پاک کنی حرم دیر یکی کعبه و بت خانه یکی است می بخور منبر بسوزان  مردم آزاری مکن    ای بیخبران کجایید کجایید محبوب در اینجاست  بیایید بیایید     ای اهل عالم همه شما بار یک دارید و برگهای یک شاخسار   به چشم بیگانگی بهم ننگرید  که سراپرده یگانگی برپاشده است    بنی آدم اعضای یک پیکرند   که در آفرینش زیک گوهرند     تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت  نهند آدمی  

    جلال الدین رومی هم در زمان خودش تکفیر شده بود و فردوسی هم
    مولانا جلال الدین رومی هم در زمان خودش تکفیر شده بود و فردوسی هم همچنین متاسفانه از دین برداشتهای گوناگون میشود و کسانی که نا اهل هستند از آن سو استفاده های غیر انسانی میکنند.  تا مادامیکه دین باعث خوبی برادری  برابری و کمک و عشق محبت باشد  خوبست و قابل احترام ولی هنگامیکه دین شمشیر برکشید تا دیگران را که برداشتهایی دیگر دارند سر به نیست کنند  آنوقت دین داشتن قابل فکر کردن است. متاسفانه دین هم مثل بسیاری از مکتب ها و روشها برداشت هایی دیگر را ارایه میدهد و کسانی هستند که  حتی با وجود اعتقاد نداشتن به دین از آن بعنوان حربه ای برای پیشبرد مقاصد شوم خود سو استفاده میکنند. مثال آن کسانی که مثلا ژندارک را به عنوان جادوگر سوزانیدند و یا در قرون وسطی که از دین مسیحیت که بایست سرچشمه خوبی و عشق باشد برای کشت کشتار های وحشیانه سو استفاده کردند  همین طور هم مثلا بین مسلمانی یزد  معاویه  و ابوسفیانها و  مولانا رومی  فرق بسیار هست  هر دو شاید خود را مسلمان مینامیدند ولی  میان ماه من تا ماه تابان  تقاوت از زمین تا آسمان است.  این است که صرف تظاهر و اینکه گفته شود من دیندار هستم و تو نیستی و یا جا نماز آبکشی نمی تواند منبع دینداری باشد  به عبارت دیگر عمل و کار مهم است نه گفتار.  
     روشن است که شیادانی که از دین سو استفاده مادی و با قدرتی میکنند از آن بعنوان یک حربه بسیار برنده سو استفاده های فراوان کرده و میکنند و مردم را به نام دین بجان هم می اندازند.  اینکه عطار بگوید که ماست من شیرین است  معتبر نیست  بلکه خود ماست بایست شیرین باشد و اینکه کسی خود را دیندار بنامد و دیگرانرا بی دین نیز از درجه اعتبار ساقط است مسلم است که انسانانی برای چیره شدن بر مشگلات روز از دین سو استفاده خواهند کرد و کرده اند و میکنند. مهر بی دینی یا با دینی بهرکس زدن توسط دیگران که برای مقاصدی خاص دندان تیز کرده اند عملی مذموم است.   اختلافات بین ادیان الهی هم ساخته دست بشر است و اگر قرار باشد در دنیای دیگر مثلا حضرت عیسی و حضرت محمد در بهشت باشند مسلم است که بین آنان اختلافی وجود نخواهد داشت و با هم با مهربان و عشق زندگی خواهند کرد.   متاسفانه خرافات و تعصب های غیر منطقی دین ها را آلوده کرده اند و مثلا مومنان هر دین دیگران را کافر و خارج از راه مثلا حق میدانند.  در صورتیکه اساس همه ادیان یکی است  ولی متاسفانه مردم تنها نام یک دین را بدک میکشند بدون اینکه اطلاعات جامعی از دین خود داشته باشند که مثلا مقلدان تابع اطاعت یک نفر هستند و چون بشر جایز خطا است اگر او اشتباه کند گروهی هم اشتباه خواهند کرد.  و این هم چیزی شبیه همان روش دیکتاتوری است که اگر دیکتاتور دیوانه شود  دیوانگی هایش بسیار پر هزینه خواهد بود. 
      مسلمانی که از دین تنها یک اسم را یدک می کشد نه قرآن خوانده و نه تحقیقاتی کرده است با یک تعصب شدید دیگران را کافر و بی دین میخواند در صورتیکه خودش هیچ اطلاعی از دین ندارد.  و متاسفانه گرفتاری از همین جا شروع میشود که میشود اینان را مثل آدمکهایی مورد سو استفاده توسط  کسانی نظیر یزند قرار بگیرند. کسانی که در راس هرم دینی نشسته اند شاید بخواهند برای خود خواهی ها و تمامیت خواهی های خود دیگران را برده وار مورد سو استفاده قرار دهند که نمونه اش همان کشیش هایی هستند که علاوه برا استفاده کلان مادی از مومن ها به کودکان آنان نیز دست درازی فرمودند؟   و یا همان روحانی نمایانی که همه کار زشت را در خلوت انجام میدهند و به دیگرانی که هشیار و با علم هستند گیر میدهند و آنان را تکفیر میکنند تا توسط عوامل نادان خود مورد آزاد و اذیت قرار بگیرند.   اگر حضرت بها الله را به عنوان یک متفکر حتی مورد نگرش قرار دهیم فرمود اند که اگر دین سبب اختلاف و ناراحتی میشود بی دینی بهتر است  منتهی امروز کدام بهایی معتصبی را  سراغ دارید که این اصل را کاملا قبول داشته باشد که دین برای بهتر زیستن و بهتر بودن آمده است نه برای اختلاف کشت و کشتار و ناراحتی.  متاسفانه بهاییان متعصب و مسلمانان متعصب و مسیجیان متعصب راه دوستی و عشق را گم کرده و راه اسمی را برگزیده اند.  مثلا یک بهایی دزد و شیاد باید بیشتر مورد احترام قرار بگیرد یا یک مثلا بی دین خوب والا و عاشق و درستکار  اگر واقعا دین نتواند انسانهایی والا تربیت کند  به کلام همان حضرت بها الله بی دینی بهتر است؟  
     همین طور یک مسلمان متعصب که دستش به خون عروسان شیراز آلوده است چه فایده ای برای خدا و اجتماع خواهد داشت.    بنام دین انسانهایی را بی خانمان کردن و آواره نمودن و بعد هم تکفیر کردن و منزوی کرده کاری بیهوده است و هیچ کار انسانی نیست.  بگذازید انسانها  آزاد و سالم تصمیم بگیرند و زور چپان کردن دین کاری غیر عادی و بیهوده میباشد.   همه میدانید که ثابت کردن خدا به طریق علمی امکان پذیر نمی باشد همانطوریکه بی دینان از ثابت نکردن آن عاجز شده اند.  این موضوع بما براحتی میگوید که عقل و دانش ما برای درک همه مجهولات ما عاجز است همانطوریکه یک گاو با همه بزرگی نمیتواند در  باره انسان و امکانات او مثلا  سلفون فکر کند ما هم اکنون نمی توانیم در باره عظمت دنیا و کهکشانها و بزرگی و کوچکی بیش از حد گیتی فکر کنیم .  البته ممکن است روزی به آن درجه از دانش برسیم که  رسد آدمی بجایی که بجز خدای نبیند ولی امروز ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.   مثلا اگر صد سال پیش کسی در باره اینترنت و یا همان جام جم نما صحبت میکرد با مسخره مردم روبرو میشد  امروز هم همین طور شاید صد سال و یا دویست سال دیگر بشر بتواند بسیاری از مجهولات کنونی را حل کند مثلا بر تمام بیماری ها غلبه کند و یا فساد و دشمنی را ریشه کن سازد و یا حتی بر مرگ هم پیروز شود.   این است بیایید که همدیگر را دوست بداریم و برای سعادت نوع بشر بکوشیم صرف نظر از دین های آنان   نژاد های ساختگی و ملیت های من در آورده ای.  همه میدانیم که اینها ساخته دست انسانهایی هست که میخواهند دیگران را برده کنند و ابزار و اسلحه و مواد مخدر خود را بفروش برسانند. مگر حضرت مسیح  بیش از شش هزار کلیسا به مردم معرفی کرد؟  یا حضرت محمد اینهمه مذهب آورده بود؟  همانطوریکه کردها برادران ما در بیش از پنج کشور زندگی میکنند در حالیکه تابع حکومتهایی متفاوت هستند ولی در حقیقت همه کرد هستند و باهم فرقی ندارند  این مثال در باره سایر اقوام خاور میانه ای هم صدق میکنند که کشور مارا پاره پاره کرده اند و بین ما اختلاف انداخته اند. 
    اگر اختلاف خوب است چرا بین ولایات آمریکا این اختلافها وجود ندارد؟   دین ما بایست دین عشق و دین انسانیت باشد که همه ادیان را و همه مکتب های خوب انسانی را در برخواهد گرفت و پیامبر ما همان پیامبر دوستی وعشق است که در مولانا جلال الدین رومی  عطار   ابن سینا  فردوسی  حافظ و سعدی  و بی دل  حلول کرده بود.  و یا در تولستوی  و ویکتور هوگو  و سایر انسان دوستان و فلاسفه عشق نفوذ کرده بود.  یا حضرت موسی که قانون آورد و حضرت زرتشت که گفتار نیک  پندار نیک رفتار نیک را سرلوحه زندگی بشریت کرد و یا حضرت عیسی که عشق و برادری و دوستی را ارمغان آورد و یا حضرت محمد برادری و برابری را هدیه کرد و تاکید بر آموزش زن و مرد مسلمان  حتی اگر دانش در کشور چین باشد و آموزش و طلب علم برهر زن و مرد مسلمان واجب است.  یکی از دین برداشت علمی و دوستی و محبت میکند و دیگری کشت کشتار قتل و غارت  که مثالهایش را در پیش نوشتم.  مثلا مولوی عقیده داشت که خرجهای سفر به مکه بایست خرج دردمندان شود  که  ای بیخبران کجایید کجایید    معشوق در اینجاست بیایید بیایید   معشوق در خانه دیوار به دیوار   تو حیران در بادیه سرگردان چرایی؟  که عاشق سرگردان به از عاقل نشسته.   شاید آنچه ادیان میخواستند همانا دوستی محبت  زندگی را برای هم آسان کردن تعاون  تکامل و پیشرفت بوده است که متاسفانه به دست دین فروشان جبار زمان اصل فدای فرع شده و یک مشت خرافات و جهل و تعصب های بی پایه را پایه های دینهای دستکار شده خود کرده اند.  
     
     
    دیرینگی زبان فارسی و تأثیر آن بر ادبیات عربی دوره جاهلیت
    S
    دیرینگی زبان فارسی و تأثیر آن بر ادبیات عربی دوره جاهلیت  رضا مرادی غیاث آبادی
    پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۷
    نوشته: توردی بردی یوابرگردان: رضا مرادی غیاث آبادی
    دستنویس مقالهٔ مهم و روشنگرانهٔ زیر را استاد تُردی‌بانو بردی‌یوا در سال ۱۳۷۴ به من سپرد تا پس از برگردان به فارسی در ایران منتشر نمایم. من نیز آنرا در نخستین شماره «مجموعه‌ مقاله‌های پژوهش‌های ایرانی» (سال ۱۳۸۰، ص ۵۳ تا ۵۹) منتشر کردم. از آنجا که این گفتار تاکنون در اینترنت منتشر نشده بود، آنرا با ویرایش دوباره و اندکی تلخیص در دسترس علاقه‌مندان می‌گذارم. این ویرایش فقط شامل نثر مقاله می‌شود و محتوای آن تغییری نکرده است.
    این مقاله زمان پیدایش زبان فارسی را تا چند سده به عقب می‌برد و ناقض فرضیه پیدایش زبان فارسی در سده‌های نخستین پس از اسلام است. توجه به این مقاله و مقاله‌های گوناگون دیگر در این زمینه، نشان می‌دهد که اطلاق هویت عربی به هر واژه‌ و ترکیبی که ساختاری عربی‌مآب دارد، همواره درست نیست و بسیاری از واژه‌هایی که عربی دانسته می‌شوند، دارای ریشه‌ای در زبان‌های ایرانی و دیگر زبان‌های متداول در بین‌النهرین باستان دارد. این مقاله همچنین نشانگر نفوذ فراوان زبان فارسی در شبه‌جزیرهٔ عصر جاهلی است و نشان می‌دهد که آمیختن این زبان‌ها و به ویژه تأثیرپذیری زبان عربی از زبان فارسی، مدت‌ها پیش از آمدن اسلام آغاز شده است.
    یادآوری این نکته نیز ضروری است که اصطلاح «جاهلی» در سراسر این گفتار برای تحقیر و تخفیف بکار برده نشده و صرفاً یک اصطلاح متداول و شناخته‌شده برای دوران پیش از اسلام در شبه‌جزیره است. (م)
    * * *
    در دوران پیش از اسلام، شعر عرب به درجهٔ ممتازی از فصاحت، سلاست و نفاست کلام رسیده بود. شاعران عصر جاهلی اشعاری آفریده‌اند که پژوهش در آن، گره‌های پر پیچ و تاب فرهنگ عرب و تشکیل زبان عربی را باز می‌نماید. در نظم جاهلی، عنصرهایی نیز هستند که ارزش بسیاری برای پیشبرد علم دارند.
    این عنصرها در اصل متعلق به فارسی‌زبانان بوده و با سبب‌های گوناگون وارد زبان و فرهنگ عرب شده است. در دیوان شاعران جاهلی، واژه‌های فراوان فارسی دیده می‌شوند که سخنوران عرب‌زبانِ شبه‌جزیره آنها را با معنای اصلی فارسی بکار می‌برده‌اند.
    «اعشیٰ» یکی از مشهورترین شاعران جاهلی است که شجره‌اش میمون بن قیس بن جندل بن شراهیل بن عوف بن سعد بن ضبیعه بن قیس بن ثعلبه و تخلصش «ابوبصیر» است. او در سال ۵۲۹ میلادی (۹۴ سال پیش از هجرت) متولد شده و در سال ۶۳۰ میلادی (۸ هجری) فوت کرده است.
    از شجره‌نامه‌اش بر می‌آید که او عرب‌تبار است و با مردمان فارسی‌زبان قرابتی ندارد. با وجود این در اشعار این شاعر، واژه‌های فراوان فارسی با آب و رنگ گوناگون وارد شده است.
    ورود واژه‌های فارسی در نظم جاهلیت و موجودیت صنعت چامه‌سرایی در این نظم، ما را وادار نمود که عوامل تأثیر زبان و تمدن ایرانی در مدنیت عربی را تحقیق نماییم.
    آشکار است که در دوران جاهلی، ارتباط فراوانی میان عجم و عرب وجود داشت. اهالی «حیره» (در جنوب عراق امروزی) در آن دوره با زبان فارسی بخوبی آشنا بودند و از اشعار جاهلی هویدا است که واژگان فراوان فارسی در آن استعمال شده است. برای آموختن تأثیر زبان فارسی در زبان عربی، ما چند قصیده و خَمریه‌های شاعران جاهلی عرب را مورد تحلیل قرار داده‌ایم و به تحقیقات علمای عرب نیز تکیه نموده‌ایم. از جمله از دیوان اعشی که به دایرة‌المعارف شعر عربی مشهور است، استفاده کرده‌ایم.
    در آغاز می‌بایست بدانیم که شواهد گسترش و کاربرد زبان فارسی در نواحی عرب پیش از اسلام در کدام منابع ثبت شده‌اند. یکی از منابع معتبر در این زمینه «تاریخ طبری» است که در آن آمده است:
    «چون یزدجرد بملک بنشست، ملک عرب نعمان بود. یزدجرد کس فرستاد و ملک عرب را از حیره بخواند. نعمان بیامد و یزدجرد او را گرامی داشت و گفت: “این فرزند مرا بپرور بدان هوای بادیه و حیره تا مگر بزید.” نعمان بهرام را بر گرفت و به جای خویش برد».
    از این گزارش برمی‌آید که بهرام گور در دربار نعمان تربیت یافته و بعد از وفات پدرش جانشین او شده است.
    ابوالفرج علی بن حسین اصفهانی در کتاب بیست جلدی «الأغانی» نوشته است که بعد از وفات نعمان، شخصی به نام زید به امیری حیره انتخاب می‌شود. پسر همین زید که عدی نام داشت به دلیل اینکه هر دو زبان عربی و فارسی را خوب می‌دانسته است، به عنوان کاتب و مترجم به دیوان شاهنشاه ایران فرستاده می‌شود.
    از این مأخذ دانسته می‌شود که زبان فارسی در فاصله سال‌های ۳۹۹ تا ۴۳۰ میلادی (۲۲۴ تا ۱۹۳ پیش از هجرت) یعنی در زمان حکمرانی نعمان و زید در حیره رواج داشته است.
    بسیاری از پژوهشگران عدی بن زید را که کاتب و مترجم دربار شاهنشاه ایران بوده است، شاعری خوش ذوق معرفی نموده‌ و عامل شکل‌گیری ذوق بدیعی او را تأثیرپذیری از تمدن ایرانی می‌دانند.
    گسترش زبان فارسی از حیره تا یمن در بسیاری از منابع یاد شده و شعر جاهلی را متأثر از آن دانسته‌اند. در اشعار شاعران جاهلیِ عرب، شواهدی وجود دارد که تحقیق در آنها تأثیر تمدن ساسانی در فرهنگ عربی را تصدیق می‌کنند. مثلاً در شعر اعشی آمده است:
    «و کأس کعین الدیک باکرت حدها»: جامم چون چشم خروس و می‌شتابم به سوی او.
    عبارت «عین الدیک» به معنای «چشم خروس» یک تشبیه تصادفی نیست. در موزه قاهره یک ابریق برنجی از عصر ساسانی هست که آنرا در شهر فیوم مصر یافته‌اند. گردن این ابریق پر نقش‌ونگار به شکل استوانه و دسته‌اش به مانند ماری شاخدار است. بر سرپوش ابریق نیز سردیس یک شیر غران نهاده شده و لوله ابریق به شکل خروسی است که در حال بانگ زدن است. چشمان خروس بسیار زیبا و مانند چشمان سُرمه کشیده پری رویان است.
    توصیف شاعرانه برابر با ترکیب اجزای این ابریق در شعر جاهلی بسیار دیده شده و شاعران گوناگونی چشمان خروس را وصف کرده‌اند. در «معلقه» عمرو ابن کلثوم آمده است:
    «و سید معشر قد توجوه/ بتاج الملک یحمی المحجرینا»: تاج زرین برایش گذاشتند، معشر ما چو شاه شد/ او حمایت می‌کند هم بوم ما هم خون ما.
    در این بیت واژه‌ و ترکیب «توجوه» و تاج الملک بکار رفته‌اند. کلمه تاج از زبان پهلوی است. در کتیبه‌های عربی و نظم جاهلی وآثار موزه‌های جهان، کلمه «تاج» و تصویر آن به فراوانی دیده شده است. در موزه قاهره یک تختهٔ نگارینِ چوبی نگهداری می‌شود که بر روی آن تاج بالدار ساسانی دیده می‌شود. در هنر ساسانی عنصرهای دوگانه‌ای همچون دو خروس، دو مار، دو بال، دو شیر و غیره عنصری اصلی به حساب می‌آید. در آن اثر چوبین، این عنصرهای جفت در تاج و در تصویرهای پیرامون آن لحاظ شده‌اند.
    از کلمه تاج در زبان عربی، فعل‌هایی با معانی گوناگون، عبارت‌های مجازی و صرف‌های فاعلی و مفعولی همچون «تاج السین»، «تاج الاذن»، «تاج العرب صله»، «تاج العقد» و غیره ساخته شده است.
    شواهد فراوانی از گسترش زبان فارسی در میان مردم عربِ پیش از اسلام حکایت می‌کند و منابع گوناگون این نظر را تأیید می‌کنند. اما دانسته نیست که چرا در دانش ایران شناسی به این منابع و شواهد استناد نمی‌کنند و سرآغاز زبان فارسی را در سدهٔ هشتم و نهم میلادی (دوم و سوم هجری) قرار می‌دهند؟ مثلاً ریچارد فرای نوشته است: «زبان معاصر ادبی فارسی، که الفبایش عربی است، در سده نهم میلادی (سوم هجری) در شرق ایران شکل گرفته و در شهر بخارا (پایتخت سامانیان) به تکامل رسید».
    و نعمت میرزا زاده نیز در همین زمینه می‌گوید: «این زبان فقط در خراسان و ماوراء النهر رایج بوده و نه در جای دیگر. چرا که زبان دری را (بجز در خراسان) فقط در دربار پادشاهان بلد بوده‌اند».
    چنانچه زبان فارسی در سده نهم میلادی سوم هجری) شکل گرفته باشد، چگونه تا این اندازه در نظم جاهلیِ عرب تأثیر نهاده است؟ اگر زبان فارسی، زبان درباری بوده باشد؛ چگونه از حیره تا یمن منتشر شده و بسیاری از اعراب پیش از اسلام با آن آشنا بوده‌اند؟
    اگر اشعار شاعران پیش از اسلام را ورق بزنیم، نمونهٔ واژه‌ها و ترکیب‌های فارسیِ بسیاری در آن دیده می‌شود. مثلاً در یک بیت اعشی عیناً آمده است:
    «آس و خیری مرو و سوسن/ کرده مخمور هر هنرمند»: واژهٔ «آس» نام یک نوع ریحان خوشبوست که از زبان سانسکریت آمده است. کلمه «مرو» نیز در غیاث اللغات به معنای نام یک گیاه خوشبو ثبت شده است.
    اعشی در بیت دیگری گفته است:
    «و شاهسفرم و الیاسمین و نرجس/ یصبحنا فی کل دجن تغیما»: نازبو همراه نرگس و یاسمن/ بوی شادابی پاشند به من».
    شاهسپرغم در غیاث‌اللغات مترادف نازبو یا ریحان خوشبو آمده است. در بیت دیگر اعشی:
    «لنا جلسان عندها و بنفسج/ و سیسنبر و المرزنجوش منمنما»: در گلستانم بنفشه با سیه سنبل نشسته/ خویش را نزد مرزنجوش زینت می‌دهند».
    واژهٔ سیسنبر در غیاث اللغات معرب «سیه سنبل» نامیده شده است. همین منبع، معنای واژهٔ مرزنجوش که در بیت بالا آمده است را چنین شرح می‌دهد: «مرزنجوش معرب مرزنگوش، و آن نوعی از ریحان خوشبو است که زلف و خط معشوق را بدان تشبیه کنند». در بیت بالا، واژه‌های گلستان، سیه سنبل و مرزنگوش با تلفظ و معناهای آنها در زبان فارسی بکار رفته‌اند و نشان می‌دهد که این واژه‌ها در طول پانزده سده تغییر معنایی نداده‌اند.
    در اشعار شاعران جاهلی عرب نام سازهای موسیقی ایرانی نیز بسیار استفاده شده ‌است. اعشی می‌نویسد:
    «و مستق صینی و نای و بربط/ یجا و بها صنج اذا ماترنما»: مشته چین و بربط و نای/ هم آهنگ چنگ در ترنم‌ها.
    کلمه مشته، به معنای «کوبک» و همان زنگ است. چنانچه در شاهنامه آمده است: چه آواز نای و چه آواز چنگ/ خروشیدن بوق و آواز زنگ.
    در این بیت، واژه زنگ چونان مترادف کوبک یا مشته آمده است. معانی مشته، نای، بربط، چنگ (صنج) در اشعار اعشی با معانی امروزه این واژه‌ها برابر است و تغییری نکرده است.
    در بین اصطلاح‌های معروف موسیقی ایرانی، زیر و بم نیز وجود دارد. صدای نازک را زیر، صدای پر را بم، و پرده‌‌ای از موسیقی را مهین می‌نامیدند. این نام‌ها در بیت اعشی چنین آمده است:
    «وثنی الکف علی ذی عتب/ یصل الصوت بذی زیر أبح»: تارها از پنجه‌های نازکش/ بربیارند صوت زیر دلربا. در شاهنامه نیز آمده است: برآمد خروش از دل زیر و بم/ فراوان شده شادی، اندوه کم.
    در همین باره جلال الدین بلخی فرموده است: بی زیر و بی بم تو مایم در غم تو/ بنواز جان ما را از راه آشنایی.
    واژدرآیا فراموش کرده اید که بیش از یک میلیارد انسان ظاهرا یا واقعا
    بیش از یک میلیارد نفر ظاهرا یا واقعا مسلمان هستند  یا آیت الله هستند که در باره دین دانش دارند و یا مقلدند  و حاضرند که حتی در راه پرستش حضرت محمد کشته شوند  و تامادامیکه همه مردم خودشان چیزی نظیر مثلا آیت الله ها نشوند  در همان تقلید باقی خواهند ماند.  در ضمن شاید تنها دلخوشی آنان  همان ایمان و دین شان و آرزوی رفتن به بهشت شان باشد؟
     
    نیاز به سند نیست..
     
     
     
     
    ·                                  
    گناه از تازیان نیست…از ماست
     
     

  • هشت پایی که مردم دنیا به آن دچار شده اند  و قربانی آن هستند؟
     
    حتما شما با نام ګلادیاتورها آشنایی دارید  که مردان قوی و زورمند را برعلیه هم وارد کارزار و جنګ میکردند  آنان برای کشتن همدیګر و برای تفریح دیګران تربیت میشدند  و با کمال قساوت وبیرحمی بجان هم می افتادند تا یکی از آنان کشته شود  تماشاګران هم مثل اینکه به تاتر هنرهای زیبا رفته اند شاهد این وحشیګری ها بودند و از آن لذت میبردند   بعد هم داستانهایی که همه شنیده ایم و هیچکدام دور از حقیقت نیست  ګرچه کمی رنګ داستانی بخود ګرفته ولی واقعیت هایی از دوران ګذشته بوده است  مثل ضحاک ماربدوش که مغز جوانان خوراک مارهای سر دوش ضحاک بودند  و اینکه فریدون با ګرز خود بر سر ضحاک کوبید و اورا دستګیر کرده در کوه دماوند به زنجیراش کشیدند  نمونه های آن حتی اکنون هم وجود دارد آن ژنرال اهل صرب که در یک دم ۷۵۰۰ جوان مسلمان را سلاخی میکند و یا دیوانه دیګری بنام سرهنګ قذافی که باتوپ تانک و هواپیمای جنګی و موشک به نبرد مردمان بی دفاع کشور خودش مثلا میرود  یا صدام که با بمب های خوشه ای و یا شیمیایی به جنګ برادران کرد بی دفاع ما رفت و صدای کسی هم در دنیا در نیآمد   باری آنان مردم ساده را درګروه هایی که میخواهند دسته بندی میکنند و بجان هم می اندازند درست مثل همان ګلادیاتورها که تربیت شده بودند که برای تفریح مردم مثلا طبقه ثروتمند آن زمان همدیګر را لت پار کنند؟  ګروهی خود فروخته یا شست شوی مغزی شده و یا دیوانه بجان مردمی بی دفاع می افتند و آنان را قتل عام میکنند؟  متاسفانه این داستان همچنان ادامه دارد 
     
    زمینه بی تفاوتی بی مهری و تمامیت خواهی را فراهم کرده اند  و بعد هم تفرقه میاندازند و مردم را بجان هم می اندازند وخودشان تماشاګر صحنه ها هستند.  آیا اختلاف هایی که در دنیای سوم هست در کشورهای مثلا پیشرفته هم هست ؟ البته به نوعی دیګر  اول آنها با کمک دانشمندانی که دارند بین ما تخم تفرقه را پاشیده اند  مثالهای آن بسیار است دعوای عرب و عجم و دشمنی بین آنان  خوب مګر انګلستان و فرانسه و یا آلمان و فرانسه باهم اینقدر در ګذشته دشمنی نکرده بودند   و سربازان آنان همدیګر را بارها قیمه قیمه کرده بودند ولی حالا متحد شدند   ولی آنان برای ما عربان را دیو دوسر می نمایانند و عربان هم عجم هارا دشمن خود میدانند  درحالیکه آنان بهم هم شکل هستند وشاید هر دوی آنان ګرفتار همان اختاپوس هستند  عربان را شیوخ عرب غارت و در بی خبری و جهالت و دشمنی نګاه میدارند سردار قادسیه شان یک دیوانه ای مثل صدام بود که تخم نفرت و جنګ را پاشاند  از آن همه امکانهای کشورش برای مردم استفاده نکرد بلکه به زر زیورها خودش را مشغول کرد و میګویند دوازده کاخ ساخت و آخرش هم مثل یک دزد و قاتل به طناب دار آویزان ګردید عربان هم مثل عجمان ګرفتار همان دزدان بین المللی و دستیاران محلی خودشان هستند  آنان هم درست همان ګرفتاری و مصیبتی را دارند که عجمان دارند  ګرفتار  سردم داران و اربابان اصلی  دشمن هر دوی عرب و عجم یکی است  جهالت نادانی و تمامیت خواهی و فتنه فساد و تفرقه ؟  بعد هم ترک فارس  که باز هر  دوی آنان در هم تنیده شده اند درست مثل همان عربان که با سایری مخلوط شده اند  همین طور جنګ بین شیعه و سنی و حنفی و حنبلی  شافعی و وهابی   بهایی مسلمان  تالایه های دیګر مثل رشتی و اصفهانی  و.. پشتون و هزاره  ازبک و ترکمن   دربرابر اتحادیه اروپ و ولایات متحده آمریک  ما  کشورهایی هستیم کوچک و جدا جدا  از هم بلوچ های ما درچند کشور از هم جدا شده اند آذریها چطور؟ کردان چطور  آیا این کشورها واقعا همه از یک ملت درست شده اند؟ 
     
    در آمریکا در هر قصبه و شهرک کوچکی چندین دانشګاه و مدرسه عالی وجود دارد  که حتی با زور و پول دانشجویان را به رفتن به دانشګاه تشویق میکنند  هرروز یک سری آدم به جوانان و یادیګران تلفن میکنند و با دادن بورس و کمک هزینه تحصیلی مردم را تشویق به درس خواندن دانشګاهی میکنند؟ آیا در کشورهای ما هم همین طور است؟  هر لایه ای از مردم ما که به قدرت برسند میخواهند دیګر لایه های اجتماعی را ازبین ببرند  و با هرشلوغی تعداد زیادی از مردم تحصیکرده از دنیای سوم فرار و با سرمایه های خود به دامان کشورهای قدرتمند پناه میبرند.  در این کشورها نیز با مشګل های ګوناګون دست پنجه نرم میکنند و سرمایه ای که آورده اند یا مشروع و یا غیر مشروع  نجومی بهر نحوی شده از چنګالشان بیرون کشیده میشود. ناصر با آوردن بیش از نیم میلیون دلار به آمریکا  شرکتی را تاسیس کرد  و باخرید یک ساختمان برای محل شرکتش کارخود را شروع کرد.  در مدت ده سال سالی ۲۵۰۰۰ دلار تنهامالیات ساختمانش را داد که درعرض ده سال میشود۲۵۰۰۰۰ دلار  یعنی نیمی از سرمایه اش بابت مالیات رفت  بعد هم چون وارد نبود شیادان حرفه ای آمریکایی هر چه توانستند اورا دوشیدند  شرکتهای بیمه هر سال حدود ۱۰۰۰۰دلار از وی حق بیمه ګرفتند ولی هنګامیکه او به بیمه احتیاج پیدا کرد با بهانه ای بیمه نامه را فسخ کردند ناصر برای کار شرکتش  علاوه بر نیم میلیون دلاری که از ایران آورده بود یک میلیون دلار هم از بانک وام ګرفت  مدتی کارش میګذشت ولی بعداز پایین آمدن شدید قیمتهای ساختمان و زمین  درآمریکا ناګهان ساختمان او که یک نیم میلیون دلار میارزید با افت شدیدی به  حدود نیم میلیون دلار رسید  وبعد هم کارکاسبی از رونق افتاد و بانک ساختمان شرکت وی را ګرفت و به کس دیګری به مبلغ نیم میلیون دلار فروخت  ظاهرا بانک هم ضرر کرده بود ولی ناصر ماهیانه مبلغ بیش از ده هزار دلار بابت یک میلیون دلار به بانک می پرداخت  یعنی سالی بیش از صد هزار دلار که در عرض ده سال میشود حدود یک میلیون دلار  اګر خوب دقت کنیم می بینیم که ناصر یک نیم میلیون دلار به بانک پرداخته بود  و نیز ۳۵۰۰۰۰دلار هم بابت مالیات و بیمه از او ګرفته بودند یعنی جمع  یک میلیون هشصد پنجاه هزار دلار او داده بود و نیم میلیونی هم که از ایران آورده بود از دستش ربوده بودند.  حالا ناصر در سن شصت سالګی بعداز بیست سال کار در آمریکا  حتی صد دلار هم پس انداز نداشت 
     
    نمیدانم محمود میګفت بسیاری هم هستند که در آمریک ترقی میکنند  شاید آنان شانس دارند و یا خیلی محتاط میباشند ویا   راهی دیګر میروند  بهر حال این نمونه یک مهندس ایرانی است که از ایران به علتهای واهی اخراج شد و توسط امپریالیست و  سرمانه داران عظیم کاملا بلعیده شد.  حالا اګر ګذاشته بودند که ناصر در همان ایران میماند وکار میکرد هم سرمایه اش اینطور از بین نمیرفت و هم به مردم کشورش خدمت میکرد  لابد می پرسید که ګناه ناصر چه بود که آواره شد   او فامیل بهایی داشت و حاضر نبود که به بهاییان در روزنامه ها بد بګوید و برای همین هم اخراج شد  خوب درحالیکه یک آمریکایی که حتی نصف ناصر هم کارنکرده یک هو میلیارد میشود  ما که مثلا از دنیای سوم آمده ایم هم در کشورهای خودمان مشګل داریم و هم اینجا  البته در آمریکا با احترام غارت میکنند و با قانون تمامی سرمایه ات را بقول بچه ها ملک تو میکنند. البته اګر رونق اقتصادی بود و ساختمان یک نیم میلیون ناصر به سه میلیون میرسید او اینطور زیان نمیکرد ولی ناګهان ساختمانی که او یک نیم میلیون خریده بود به نیم میلیون دلار رسید بانک هم حاضر نبود که با پایین آوردن قیمت ساختمان را همچنان در اختیار او بګذارد بلکه میخواست تمام این سرمایه را بکسی دیګر هدیه کند  آیا باز هم فکر میکنید که در آمریکا عدالت هست؟  ناصر حاضر بود که شرکت را ادامه دهد و در صورتیکه بانک با او همکاری میکرد و قیمت روز از او میخواست ناصر میتوانست بکارش ادامه بدهد  ولی بانک بدون توجه به افت قیمت و بهره بانکی  همان بهره و همان قیمت را میخواست  در صورتیکه با افت قیمتها درآمد ناصر هم کم شده بود  و او نمی توانست با نرخهای کنونی رقابت کند  خوب برای بانک چه فرقی داشت که همان نیم میلیونی که ازشخص سومی ګرفت از ناصر میګرفت  مثلا ناصر بجای ماهی ده هزار دلار برای وام ساختمان همان سه هزار دلار را میداد و بکارش ادامه میداد   خوب آیا فکر نمی کنید که مقصود از بین بردن سرمایه مردم دنیای سوم است ویا از بین بردن طبقه متوسط  ‎؟  از یک طرف شلوغ کردن دنیای سوم و آتش زدن به اختلاف های مردم آن سامان  از یک طرف هم برنامه ریزی برای از بین بردن بسیاری از کسانی که به امید به کشورهای مثلا پیشرفته مهاجرت کرده اند؟  شاید آن دسته از خارجیانی که با دست خالی به آمریکا میآیند و همه سرمایه خود را در کشورشان میګذارند وبعد هم اینجا بعنوان فقیر از دولت پول میګیرند زرنګ تر از بقیه هستند که سرمایه هایشان را که سرمایه سالها زحمت است به اینجا میآورند و دولت و ملت و قوانین اینجا آن را می رباید.  خوب  نګاه کنید که چقدر از جوانان دنیای سوم حتی تحصیلکرده  در خارج خود کشی میکنند؟ از خودتان پرسیده اید چرا   رویای آمریکا و غرب  تبدیل به یک هیولا و کابوس میشود  در جایی که حتی دو فرزند شاه خودکشی میکنند  شاید حساب دیګران  روشن بشود  شاید هم خیلی ها که مثلا خودکشی نکرده اند پوست کلفتی داشته اند ویا بسیار صبور و بردبار بوده اند ؟  یا آنان که با سیلی صورتشان را سرخ میکنند و میګویند که لوطی نباخته است و خودشان را از تنګ تا نمی اندازند   و… شاید بهتر باشد بقیه داستان را دیګران بنویسند 
     
    البته راه چاره هم هست  اتحاد دوستی یکرنګی و نداشتن تعصب و جهالت و نداشتن حس تمامیت خواهی و داشتن احساس تیمی کارکردن ؟   تا کشورهای ما هم متحد و پیشرفته شوند  التبه اینکار به این معنی هم نیست که همه الګوهای غرب را نسخه برداری کنیم بلکه بهترینها را میتوانیم انتخاب کنیم 

  • هشت پایی که مردم دنیا به آن دچار شده اند  و قربانی آن هستند؟
     
    حتما شما با نام ګلادیاتورها آشنایی دارید  که مردان قوی و زورمند را برعلیه هم وارد کارزار و جنګ میکردند  آنان برای کشتن همدیګر و برای تفریح دیګران تربیت میشدند  و با کمال قساوت وبیرحمی بجان هم می افتادند تا یکی از آنان کشته شود  تماشاګران هم مثل اینکه به تاتر هنرهای زیبا رفته اند شاهد این وحشیګری ها بودند و از آن لذت میبردند   بعد هم داستانهایی که همه شنیده ایم و هیچکدام دور از حقیقت نیست  ګرچه کمی رنګ داستانی بخود ګرفته ولی واقعیت هایی از دوران ګذشته بوده است  مثل ضحاک ماربدوش که مغز جوانان خوراک مارهای سر دوش ضحاک بودند  و اینکه فریدون با ګرز خود بر سر ضحاک کوبید و اورا دستګیر کرده در کوه دماوند به زنجیراش کشیدند  نمونه های آن حتی اکنون هم وجود دارد آن ژنرال اهل صرب که در یک دم ۷۵۰۰ جوان مسلمان را سلاخی میکند و یا دیوانه دیګری بنام سرهنګ قذافی که باتوپ تانک و هواپیمای جنګی و موشک به نبرد مردمان بی دفاع کشور خودش مثلا میرود  یا صدام که با بمب های خوشه ای و یا شیمیایی به جنګ برادران کرد بی دفاع ما رفت و صدای کسی هم در دنیا در نیآمد   باری آنان مردم ساده را درګروه هایی که میخواهند دسته بندی میکنند و بجان هم می اندازند درست مثل همان ګلادیاتورها که تربیت شده بودند که برای تفریح مردم مثلا طبقه ثروتمند آن زمان همدیګر را لت پار کنند؟  ګروهی خود فروخته یا شست شوی مغزی شده و یا دیوانه بجان مردمی بی دفاع می افتند و آنان را قتل عام میکنند؟  متاسفانه این داستان همچنان ادامه دارد 
     
    زمینه بی تفاوتی بی مهری و تمامیت خواهی را فراهم کرده اند  و بعد هم تفرقه میاندازند و مردم را بجان هم می اندازند وخودشان تماشاګر صحنه ها هستند.  آیا اختلاف هایی که در دنیای سوم هست در کشورهای مثلا پیشرفته هم هست ؟ البته به نوعی دیګر  اول آنها با کمک دانشمندانی که دارند بین ما تخم تفرقه را پاشیده اند  مثالهای آن بسیار است دعوای عرب و عجم و دشمنی بین آنان  خوب مګر انګلستان و فرانسه و یا آلمان و فرانسه باهم اینقدر در ګذشته دشمنی نکرده بودند   و سربازان آنان همدیګر را بارها قیمه قیمه کرده بودند ولی حالا متحد شدند   ولی آنان برای ما عربان را دیو دوسر می نمایانند و عربان هم عجم هارا دشمن خود میدانند  درحالیکه آنان بهم هم شکل هستند وشاید هر دوی آنان ګرفتار همان اختاپوس هستند  عربان را شیوخ عرب غارت و در بی خبری و جهالت و دشمنی نګاه میدارند سردار قادسیه شان یک دیوانه ای مثل صدام بود که تخم نفرت و جنګ را پاشاند  از آن همه امکانهای کشورش برای مردم استفاده نکرد بلکه به زر زیورها خودش را مشغول کرد و میګویند دوازده کاخ ساخت و آخرش هم مثل یک دزد و قاتل به طناب دار آویزان ګردید عربان هم مثل عجمان ګرفتار همان دزدان بین المللی و دستیاران محلی خودشان هستند  آنان هم درست همان ګرفتاری و مصیبتی را دارند که عجمان دارند  ګرفتار  سردم داران و اربابان اصلی  دشمن هر دوی عرب و عجم یکی است  جهالت نادانی و تمامیت خواهی و فتنه فساد و تفرقه ؟  بعد هم ترک فارس  که باز هر  دوی آنان در هم تنیده شده اند درست مثل همان عربان که با سایری مخلوط شده اند  همین طور جنګ بین شیعه و سنی و حنفی و حنبلی  شافعی و وهابی   بهایی مسلمان  تالایه های دیګر مثل رشتی و اصفهانی  و.. پشتون و هزاره  ازبک و ترکمن   دربرابر اتحادیه اروپ و ولایات متحده آمریک  ما  کشورهایی هستیم کوچک و جدا جدا  از هم بلوچ های ما درچند کشور از هم جدا شده اند آذریها چطور؟ کردان چطور  آیا این کشورها واقعا همه از یک ملت درست شده اند؟ 
     
    در آمریکا در هر قصبه و شهرک کوچکی چندین دانشګاه و مدرسه عالی وجود دارد  که حتی با زور و پول دانشجویان را به رفتن به دانشګاه تشویق میکنند  هرروز یک سری آدم به جوانان و یادیګران تلفن میکنند و با دادن بورس و کمک هزینه تحصیلی مردم را تشویق به درس خواندن دانشګاهی میکنند؟ آیا در کشورهای ما هم همین طور است؟  هر لایه ای از مردم ما که به قدرت برسند میخواهند دیګر لایه های اجتماعی را ازبین ببرند  و با هرشلوغی تعداد زیادی از مردم تحصیکرده از دنیای سوم فرار و با سرمایه های خود به دامان کشورهای قدرتمند پناه میبرند.  در این کشورها نیز با مشګل های ګوناګون دست پنجه نرم میکنند و سرمایه ای که آورده اند یا مشروع و یا غیر مشروع  نجومی بهر نحوی شده از چنګالشان بیرون کشیده میشود. ناصر با آوردن بیش از نیم میلیون دلار به آمریکا  شرکتی را تاسیس کرد  و باخرید یک ساختمان برای محل شرکتش کارخود را شروع کرد.  در مدت ده سال سالی ۲۵۰۰۰ دلار تنهامالیات ساختمانش را داد که درعرض ده سال میشود۲۵۰۰۰۰ دلار  یعنی نیمی از سرمایه اش بابت مالیات رفت  بعد هم چون وارد نبود شیادان حرفه ای آمریکایی هر چه توانستند اورا دوشیدند  شرکتهای بیمه هر سال حدود ۱۰۰۰۰دلار از وی حق بیمه ګرفتند ولی هنګامیکه او به بیمه احتیاج پیدا کرد با بهانه ای بیمه نامه را فسخ کردند ناصر برای کار شرکتش  علاوه بر نیم میلیون دلاری که از ایران آورده بود یک میلیون دلار هم از بانک وام ګرفت  مدتی کارش میګذشت ولی بعداز پایین آمدن شدید قیمتهای ساختمان و زمین  درآمریکا ناګهان ساختمان او که یک نیم میلیون دلار میارزید با افت شدیدی به  حدود نیم میلیون دلار رسید  وبعد هم کارکاسبی از رونق افتاد و بانک ساختمان شرکت وی را ګرفت و به کس دیګری به مبلغ نیم میلیون دلار فروخت  ظاهرا بانک هم ضرر کرده بود ولی ناصر ماهیانه مبلغ بیش از ده هزار دلار بابت یک میلیون دلار به بانک می پرداخت  یعنی سالی بیش از صد هزار دلار که در عرض ده سال میشود حدود یک میلیون دلار  اګر خوب دقت کنیم می بینیم که ناصر یک نیم میلیون دلار به بانک پرداخته بود  و نیز ۳۵۰۰۰۰دلار هم بابت مالیات و بیمه از او ګرفته بودند یعنی جمع  یک میلیون هشصد پنجاه هزار دلار او داده بود و نیم میلیونی هم که از ایران آورده بود از دستش ربوده بودند.  حالا ناصر در سن شصت سالګی بعداز بیست سال کار در آمریکا  حتی صد دلار هم پس انداز نداشت 
     
    نمیدانم محمود میګفت بسیاری هم هستند که در آمریک ترقی میکنند  شاید آنان شانس دارند و یا خیلی محتاط میباشند ویا   راهی دیګر میروند  بهر حال این نمونه یک مهندس ایرانی است که از ایران به علتهای واهی اخراج شد و توسط امپریالیست و  سرمانه داران عظیم کاملا بلعیده شد.  حالا اګر ګذاشته بودند که ناصر در همان ایران میماند وکار میکرد هم سرمایه اش اینطور از بین نمیرفت و هم به مردم کشورش خدمت میکرد  لابد می پرسید که ګناه ناصر چه بود که آواره شد   او فامیل بهایی داشت و حاضر نبود که به بهاییان در روزنامه ها بد بګوید و برای همین هم اخراج شد  خوب درحالیکه یک آمریکایی که حتی نصف ناصر هم کارنکرده یک هو میلیارد میشود  ما که مثلا از دنیای سوم آمده ایم هم در کشورهای خودمان مشګل داریم و هم اینجا  البته در آمریکا با احترام غارت میکنند و با قانون تمامی سرمایه ات را بقول بچه ها ملک تو میکنند. البته اګر رونق اقتصادی بود و ساختمان یک نیم میلیون ناصر به سه میلیون میرسید او اینطور زیان نمیکرد ولی ناګهان ساختمانی که او یک نیم میلیون خریده بود به نیم میلیون دلار رسید بانک هم حاضر نبود که با پایین آوردن قیمت ساختمان را همچنان در اختیار او بګذارد بلکه میخواست تمام این سرمایه را بکسی دیګر هدیه کند  آیا باز هم فکر میکنید که در آمریکا عدالت هست؟  ناصر حاضر بود که شرکت را ادامه دهد و در صورتیکه بانک با او همکاری میکرد و قیمت روز از او میخواست ناصر میتوانست بکارش ادامه بدهد  ولی بانک بدون توجه به افت قیمت و بهره بانکی  همان بهره و همان قیمت را میخواست  در صورتیکه با افت قیمتها درآمد ناصر هم کم شده بود  و او نمی توانست با نرخهای کنونی رقابت کند  خوب برای بانک چه فرقی داشت که همان نیم میلیونی که ازشخص سومی ګرفت از ناصر میګرفت  مثلا ناصر بجای ماهی ده هزار دلار برای وام ساختمان همان سه هزار دلار را میداد و بکارش ادامه میداد   خوب آیا فکر نمی کنید که مقصود از بین بردن سرمایه مردم دنیای سوم است ویا از بین بردن طبقه متوسط  ‎؟  از یک طرف شلوغ کردن دنیای سوم و آتش زدن به اختلاف های مردم آن سامان  از یک طرف هم برنامه ریزی برای از بین بردن بسیاری از کسانی که به امید به کشورهای مثلا پیشرفته مهاجرت کرده اند؟  شاید آن دسته از خارجیانی که با دست خالی به آمریکا میآیند و همه سرمایه خود را در کشورشان میګذارند وبعد هم اینجا بعنوان فقیر از دولت پول میګیرند زرنګ تر از بقیه هستند که سرمایه هایشان را که سرمایه سالها زحمت است به اینجا میآورند و دولت و ملت و قوانین اینجا آن را می رباید.  خوب  نګاه کنید که چقدر از جوانان دنیای سوم حتی تحصیلکرده  در خارج خود کشی میکنند؟ از خودتان پرسیده اید چرا   رویای آمریکا و غرب  تبدیل به یک هیولا و کابوس میشود  در جایی که حتی دو فرزند شاه خودکشی میکنند  شاید حساب دیګران  روشن بشود  شاید هم خیلی ها که مثلا خودکشی نکرده اند پوست کلفتی داشته اند ویا بسیار صبور و بردبار بوده اند ؟  یا آنان که با سیلی صورتشان را سرخ میکنند و میګویند که لوطی نباخته است و خودشان را از تنګ تا نمی اندازند   و… شاید بهتر باشد بقیه داستان را دیګران بنویسند 
     
    البته راه چاره هم هست  اتحاد دوستی یکرنګی و نداشتن تعصب و جهالت و نداشتن حس تمامیت خواهی و داشتن احساس تیمی کارکردن ؟   تا کشورهای ما هم متحد و پیشرفته شوند  التبه اینکار به این معنی هم نیست که همه الګوهای غرب را نسخه برداری کنیم بلکه بهترینها را میتوانیم انتخاب کنیم 

  • هشت پایی که مردم دنیا به آن دچار شده اند  و قربانی آن هستند؟
     
    حتما شما با نام ګلادیاتورها آشنایی دارید  که مردان قوی و زورمند را برعلیه هم وارد کارزار و جنګ میکردند  آنان برای کشتن همدیګر و برای تفریح دیګران تربیت میشدند  و با کمال قساوت وبیرحمی بجان هم می افتادند تا یکی از آنان کشته شود  تماشاګران هم مثل اینکه به تاتر هنرهای زیبا رفته اند شاهد این وحشیګری ها بودند و از آن لذت میبردند   بعد هم داستانهایی که همه شنیده ایم و هیچکدام دور از حقیقت نیست  ګرچه کمی رنګ داستانی بخود ګرفته ولی واقعیت هایی از دوران ګذشته بوده است  مثل ضحاک ماربدوش که مغز جوانان خوراک مارهای سر دوش ضحاک بودند  و اینکه فریدون با ګرز خود بر سر ضحاک کوبید و اورا دستګیر کرده در کوه دماوند به زنجیراش کشیدند  نمونه های آن حتی اکنون هم وجود دارد آن ژنرال اهل صرب که در یک دم ۷۵۰۰ جوان مسلمان را سلاخی میکند و یا دیوانه دیګری بنام سرهنګ قذافی که باتوپ تانک و هواپیمای جنګی و موشک به نبرد مردمان بی دفاع کشور خودش مثلا میرود  یا صدام که با بمب های خوشه ای و یا شیمیایی به جنګ برادران کرد بی دفاع ما رفت و صدای کسی هم در دنیا در نیآمد   باری آنان مردم ساده را درګروه هایی که میخواهند دسته بندی میکنند و بجان هم می اندازند درست مثل همان ګلادیاتورها که تربیت شده بودند که برای تفریح مردم مثلا طبقه ثروتمند آن زمان همدیګر را لت پار کنند؟  ګروهی خود فروخته یا شست شوی مغزی شده و یا دیوانه بجان مردمی بی دفاع می افتند و آنان را قتل عام میکنند؟  متاسفانه این داستان همچنان ادامه دارد 
     
    زمینه بی تفاوتی بی مهری و تمامیت خواهی را فراهم کرده اند  و بعد هم تفرقه میاندازند و مردم را بجان هم می اندازند وخودشان تماشاګر صحنه ها هستند.  آیا اختلاف هایی که در دنیای سوم هست در کشورهای مثلا پیشرفته هم هست ؟ البته به نوعی دیګر  اول آنها با کمک دانشمندانی که دارند بین ما تخم تفرقه را پاشیده اند  مثالهای آن بسیار است دعوای عرب و عجم و دشمنی بین آنان  خوب مګر انګلستان و فرانسه و یا آلمان و فرانسه باهم اینقدر در ګذشته دشمنی نکرده بودند   و سربازان آنان همدیګر را بارها قیمه قیمه کرده بودند ولی حالا متحد شدند   ولی آنان برای ما عربان را دیو دوسر می نمایانند و عربان هم عجم هارا دشمن خود میدانند  درحالیکه آنان بهم هم شکل هستند وشاید هر دوی آنان ګرفتار همان اختاپوس هستند  عربان را شیوخ عرب غارت و در بی خبری و جهالت و دشمنی نګاه میدارند سردار قادسیه شان یک دیوانه ای مثل صدام بود که تخم نفرت و جنګ را پاشاند  از آن همه امکانهای کشورش برای مردم استفاده نکرد بلکه به زر زیورها خودش را مشغول کرد و میګویند دوازده کاخ ساخت و آخرش هم مثل یک دزد و قاتل به طناب دار آویزان ګردید عربان هم مثل عجمان ګرفتار همان دزدان بین المللی و دستیاران محلی خودشان هستند  آنان هم درست همان ګرفتاری و مصیبتی را دارند که عجمان دارند  ګرفتار  سردم داران و اربابان اصلی  دشمن هر دوی عرب و عجم یکی است  جهالت نادانی و تمامیت خواهی و فتنه فساد و تفرقه ؟  بعد هم ترک فارس  که باز هر  دوی آنان در هم تنیده شده اند درست مثل همان عربان که با سایری مخلوط شده اند  همین طور جنګ بین شیعه و سنی و حنفی و حنبلی  شافعی و وهابی   بهایی مسلمان  تالایه های دیګر مثل رشتی و اصفهانی  و.. پشتون و هزاره  ازبک و ترکمن   دربرابر اتحادیه اروپ و ولایات متحده آمریک  ما  کشورهایی هستیم کوچک و جدا جدا  از هم بلوچ های ما درچند کشور از هم جدا شده اند آذریها چطور؟ کردان چطور  آیا این کشورها واقعا همه از یک ملت درست شده اند؟ 
     
    در آمریکا در هر قصبه و شهرک کوچکی چندین دانشګاه و مدرسه عالی وجود دارد  که حتی با زور و پول دانشجویان را به رفتن به دانشګاه تشویق میکنند  هرروز یک سری آدم به جوانان و یادیګران تلفن میکنند و با دادن بورس و کمک هزینه تحصیلی مردم را تشویق به درس خواندن دانشګاهی میکنند؟ آیا در کشورهای ما هم همین طور است؟  هر لایه ای از مردم ما که به قدرت برسند میخواهند دیګر لایه های اجتماعی را ازبین ببرند  و با هرشلوغی تعداد زیادی از مردم تحصیکرده از دنیای سوم فرار و با سرمایه های خود به دامان کشورهای قدرتمند پناه میبرند.  در این کشورها نیز با مشګل های ګوناګون دست پنجه نرم میکنند و سرمایه ای که آورده اند یا مشروع و یا غیر مشروع  نجومی بهر نحوی شده از چنګالشان بیرون کشیده میشود. ناصر با آوردن بیش از نیم میلیون دلار به آمریکا  شرکتی را تاسیس کرد  و باخرید یک ساختمان برای محل شرکتش کارخود را شروع کرد.  در مدت ده سال سالی ۲۵۰۰۰ دلار تنهامالیات ساختمانش را داد که درعرض ده سال میشود۲۵۰۰۰۰ دلار  یعنی نیمی از سرمایه اش بابت مالیات رفت  بعد هم چون وارد نبود شیادان حرفه ای آمریکایی هر چه توانستند اورا دوشیدند  شرکتهای بیمه هر سال حدود ۱۰۰۰۰دلار از وی حق بیمه ګرفتند ولی هنګامیکه او به بیمه احتیاج پیدا کرد با بهانه ای بیمه نامه را فسخ کردند ناصر برای کار شرکتش  علاوه بر نیم میلیون دلاری که از ایران آورده بود یک میلیون دلار هم از بانک وام ګرفت  مدتی کارش میګذشت ولی بعداز پایین آمدن شدید قیمتهای ساختمان و زمین  درآمریکا ناګهان ساختمان او که یک نیم میلیون دلار میارزید با افت شدیدی به  حدود نیم میلیون دلار رسید  وبعد هم کارکاسبی از رونق افتاد و بانک ساختمان شرکت وی را ګرفت و به کس دیګری به مبلغ نیم میلیون دلار فروخت  ظاهرا بانک هم ضرر کرده بود ولی ناصر ماهیانه مبلغ بیش از ده هزار دلار بابت یک میلیون دلار به بانک می پرداخت  یعنی سالی بیش از صد هزار دلار که در عرض ده سال میشود حدود یک میلیون دلار  اګر خوب دقت کنیم می بینیم که ناصر یک نیم میلیون دلار به بانک پرداخته بود  و نیز ۳۵۰۰۰۰دلار هم بابت مالیات و بیمه از او ګرفته بودند یعنی جمع  یک میلیون هشصد پنجاه هزار دلار او داده بود و نیم میلیونی هم که از ایران آورده بود از دستش ربوده بودند.  حالا ناصر در سن شصت سالګی بعداز بیست سال کار در آمریکا  حتی صد دلار هم پس انداز نداشت 
     
    نمیدانم محمود میګفت بسیاری هم هستند که در آمریک ترقی میکنند  شاید آنان شانس دارند و یا خیلی محتاط میباشند ویا   راهی دیګر میروند  بهر حال این نمونه یک مهندس ایرانی است که از ایران به علتهای واهی اخراج شد و توسط امپریالیست و  سرمانه داران عظیم کاملا بلعیده شد.  حالا اګر ګذاشته بودند که ناصر در همان ایران میماند وکار میکرد هم سرمایه اش اینطور از بین نمیرفت و هم به مردم کشورش خدمت میکرد  لابد می پرسید که ګناه ناصر چه بود که آواره شد   او فامیل بهایی داشت و حاضر نبود که به بهاییان در روزنامه ها بد بګوید و برای همین هم اخراج شد  خوب درحالیکه یک آمریکایی که حتی نصف ناصر هم کارنکرده یک هو میلیارد میشود  ما که مثلا از دنیای سوم آمده ایم هم در کشورهای خودمان مشګل داریم و هم اینجا  البته در آمریکا با احترام غارت میکنند و با قانون تمامی سرمایه ات را بقول بچه ها ملک تو میکنند. البته اګر رونق اقتصادی بود و ساختمان یک نیم میلیون ناصر به سه میلیون میرسید او اینطور زیان نمیکرد ولی ناګهان ساختمانی که او یک نیم میلیون خریده بود به نیم میلیون دلار رسید بانک هم حاضر نبود که با پایین آوردن قیمت ساختمان را همچنان در اختیار او بګذارد بلکه میخواست تمام این سرمایه را بکسی دیګر هدیه کند  آیا باز هم فکر میکنید که در آمریکا عدالت هست؟  ناصر حاضر بود که شرکت را ادامه دهد و در صورتیکه بانک با او همکاری میکرد و قیمت روز از او میخواست ناصر میتوانست بکارش ادامه بدهد  ولی بانک بدون توجه به افت قیمت و بهره بانکی  همان بهره و همان قیمت را میخواست  در صورتیکه با افت قیمتها درآمد ناصر هم کم شده بود  و او نمی توانست با نرخهای کنونی رقابت کند  خوب برای بانک چه فرقی داشت که همان نیم میلیونی که ازشخص سومی ګرفت از ناصر میګرفت  مثلا ناصر بجای ماهی ده هزار دلار برای وام ساختمان همان سه هزار دلار را میداد و بکارش ادامه میداد   خوب آیا فکر نمی کنید که مقصود از بین بردن سرمایه مردم دنیای سوم است ویا از بین بردن طبقه متوسط  ‎؟  از یک طرف شلوغ کردن دنیای سوم و آتش زدن به اختلاف های مردم آن سامان  از یک طرف هم برنامه ریزی برای از بین بردن بسیاری از کسانی که به امید به کشورهای مثلا پیشرفته مهاجرت کرده اند؟  شاید آن دسته از خارجیانی که با دست خالی به آمریکا میآیند و همه سرمایه خود را در کشورشان میګذارند وبعد هم اینجا بعنوان فقیر از دولت پول میګیرند زرنګ تر از بقیه هستند که سرمایه هایشان را که سرمایه سالها زحمت است به اینجا میآورند و دولت و ملت و قوانین اینجا آن را می رباید.  خوب  نګاه کنید که چقدر از جوانان دنیای سوم حتی تحصیلکرده  در خارج خود کشی میکنند؟ از خودتان پرسیده اید چرا   رویای آمریکا و غرب  تبدیل به یک هیولا و کابوس میشود  در جایی که حتی دو فرزند شاه خودکشی میکنند  شاید حساب دیګران  روشن بشود  شاید هم خیلی ها که مثلا خودکشی نکرده اند پوست کلفتی داشته اند ویا بسیار صبور و بردبار بوده اند ؟  یا آنان که با سیلی صورتشان را سرخ میکنند و میګویند که لوطی نباخته است و خودشان را از تنګ تا نمی اندازند   و… شاید بهتر باشد بقیه داستان را دیګران بنویسند 
     
    البته راه چاره هم هست  اتحاد دوستی یکرنګی و نداشتن تعصب و جهالت و نداشتن حس تمامیت خواهی و داشتن احساس تیمی کارکردن ؟   تا کشورهای ما هم متحد و پیشرفته شوند  التبه اینکار به این معنی هم نیست که همه الګوهای غرب را نسخه برداری کنیم بلکه بهترینها را میتوانیم انتخاب کنیم 

  • Siavash91

    فکر کنم نویسنده این مقاله و طرفداراش خودشون از اون روسپی زاده های … هستن! آخه احمق بیرون از ایران که روسپی گری خیلی بیشتره! نیست؟ خیلی بی شعورید!

  • Siavash91

    فکر کنم نویسنده این مقاله و طرفداراش خودشون از اون روسپی زاده های … هستن! آخه احمق بیرون از ایران که روسپی گری خیلی بیشتره! نیست؟ خیلی بی شعورید!

    • Kartal

      خیر اصولا در خارج از ایران روسبی ها در روسبی خونه این کارو انجام میدن در داخل ایران روسبی ها  معمولا در منزل خودشون پیش کودک ۳ سالشون یا بعد از اینکه شوهرشون خونه رو ترک کرد  یا داخل اتوموبیل فاعل  یا در باغات و ویلاها یا کارخونه و خلا صه هر جا که  مکان  برای دادن باشه و چون امار های داخلی به نظر بیشتره

  • Siavash91

    فکر کنم نویسنده این مقاله و طرفداراش خودشون از اون روسپی زاده های … هستن! آخه احمق بیرون از ایران که روسپی گری خیلی بیشتره! نیست؟ خیلی بی شعورید!

    • Kartal

      خیر اصولا در خارج از ایران روسبی ها در روسبی خونه این کارو انجام میدن در داخل ایران روسبی ها  معمولا در منزل خودشون پیش کودک ۳ سالشون یا بعد از اینکه شوهرشون خونه رو ترک کرد  یا داخل اتوموبیل فاعل  یا در باغات و ویلاها یا کارخونه و خلا صه هر جا که  مکان  برای دادن باشه و چون امار های داخلی به نظر بیشتره

  • Siavash91

    فکر کنم نویسنده این مقاله و طرفداراش خودشون از اون روسپی زاده های … هستن! آخه احمق بیرون از ایران که روسپی گری خیلی بیشتره! نیست؟ خیلی بی شعورید!

    • Kartal

      خیر اصولا در خارج از ایران روسبی ها در روسبی خونه این کارو انجام میدن در داخل ایران روسبی ها  معمولا در منزل خودشون پیش کودک ۳ سالشون یا بعد از اینکه شوهرشون خونه رو ترک کرد  یا داخل اتوموبیل فاعل  یا در باغات و ویلاها یا کارخونه و خلا صه هر جا که  مکان  برای دادن باشه و چون امار های داخلی به نظر بیشتره