با افکار طلایی امام جعفر صادق، و زندگی فقیرانه پیشوایان دین اسلام آشنا شوید ۱۰۷

هم میهنان ارجمند، یقیناً بارها شنیده اید که علی و فرزندانش، بسیار ساده  و در نهایت فقر و تنگدستی زندگی میکردند، آه در بساط نداشتند، و شب و روز، در وضع بسیار اسفناکی به سر می بردند. از این روی، در این جا ضرورت ایجاب می کند تا به آگاهی شما گرامیان برسد  که هر آنچه تا به امروز شنیده اید، سراپا دروغ و دور از حقیقت است، و نباید بدان باور داشت.
چرا که همه  اینها، مهمل بافی  و شارلاتان گری آخوندها است که دکان باز کرده اند، تا متاع و کالای  مکر و حیله و روباه گری را به مشتریان ساده دل و نا آگاه خود بفروشند. و صد البته ماجرای یک کلاغ چهل کلاغ شیعیان خرافاتی هم به عمق این دروغ ها دامن زده است.

در این تصویر، آقای محمد تازی که در حقیقت  در نزد دانشوران، و خردمندان به زنبازگی، مال دوستی، و بچه بازی نام گرفته، و در نزد خردباختگان اسلامی به عنوان فرستاده الله، و مالک الرقاب زمین و آسمان و ستارگان شهرت یافته است،  در کنار  علی جلاد بزرگ اسلام و زنباره رقیب  خودش دیده می شوند.

در این تصویر، آقای محمد تازی که در حقیقت در نزد دانشوران، و خردمندان به زنبازگی، مال دوستی، و بچه بازی نام گرفته، و در نزد خردباختگان اسلامی به عنوان فرستاده الله، و مالک الرقاب زمین و آسمان و ستارگان شهرت یافته است، در کنار علی جلاد بزرگ اسلام و زنباره رقیب خودش دیده می شوند.

در طی این مقاله، با  استناد به معتبرترین کتاب های فرقه ی شیعیان به شما نشان داده می شود که ائمه ی اطهار، و صد البته سرکرده ی دزدان مدینه، محمّد ابن عبدالله، همگی شیاد و دزوغ پرداز، و فریب کار بودند و با سوء استفاده از جهل و چه بسا ترس مردم بینوا، به دزدی از آنان مشغول بودند.

آیا علی ابن ابوطالب مردی تهیدست بود؟.
آیت الله خمینی در سخنرانی خود برای گروهی از ایرانیان مقیم اروپا در نوفل لو شاتو در تاریخ ۱۷ آبان ۱۳۵۷ می گوید که : «علی و همسرش فاطمه هیچ نداشتند…»
و اما درکتاب تجارب السلف از هندوشاه نخجوانی چنین شرح داده شده است که : “علی در شهر “ینبع” زمین ها و املاک پر ارزش داشته است، تنها یکی از نخلستانهای او در این شهر سالیانه ۴۰ هزار دینار درآمد داشته است.”

امام جعفر صادق نیز گفته است که  حضرت علی در هنگام نماز انگشتری به مسکینی هدیه داد که وزن حلقه اش چهار مثقال و وزن نگینش پنج مثقال یاقوت سرخ بوده است، ارزش این انگشتر برابر خراج یک سال کشور شام بود.
بنا به نوشته سفینة البحار،  آیت الله آذری قمی استاد الهیات اسلامی در مدرسه فیضیه به شاگردان خود گفته است که :«در آمدحضرت ٰعلی چهل هزار دینار، و در آمد حضرت فاطمه از باغ فدک ۱۲۰ هزار دینار در سال بوده است».

مگر شیعیان و ملایان نمیگویند که علی  ساده ززندگی میکرده ؟. مگر نمیگویند که ایشان تهی دست بود و حتّی گاهی وقت ها حتی نان خشک هم برای خوردن در خانه نداشت ؟. پس این روایات و نگاشته های تاریخی، چرا اینقدر با گفتار شیعیان تناقض دارند؟.

صد البته پس از حمله به ایران و یورش به کشورهای دیگر و غارت مردمان بیچاره،  و اسیر گرفتن زنان و دختران، و فروش بعدی آنان به عنوان کنیز و برده در بازار مدینه، پیشوایان اسلام نیز هرکدام به نان و نوایی رسیدند و پس از تحکیم قدرت خود، شروع به دست اندازی به  دارایی، و غارت مردمان خودشان نیز پرداختند که این چنین ثروت هنگفتی برایشان  گرد آآوری شده بود.

محمد باقر مجلسی علامه بزرگ و دانشمندی که نظیر او در زمین پیدا نمی شود ولی احتمالاً در کره ماه مانند پشکل ریخته است. این عالم بی همتا که از نوشته های عالم عالمان جهان جعفر صادق درس فرا گرفته است، کلیه لاطائلات و مزفرف گویی خود را در کتاب حلیت المتقین تقدین خردباختگان امت شیعه مخصوصاً گشنیز خانم ها می کند. این آثار بی همتا را بخوانید تا در علام هپروت پرواز کنید.

محمد باقر مجلسی علامه بزرگ و دانشمندی که نظیر او در زمین پیدا نمی شود ولی احتمالاً در کره ماه مانند پشکل ریخته است. این عالم بی همتا که از نوشته های عالم عالمان جهان امام جعفر صادق درس فرا گرفته است، کلیه لاطائلات و مزخرفات گویی خود را در کتاب حلیة المتقین تقدین خردباختگان امت شیعه مخصوصاً گشنیز خانم ها می کند. این آثار بی همتا را بخوانید تا در عالم هپروت پرواز کنید.

آیا گرفتن پول از مردم، در نزد امامان شیعه کاری زشت و ناپسند و مساوی با مفت خوری بوده است؟.
پاسخ این پرسش ما را، مغز متفکر و بزرگترین عالم شیعیان، با زبانی شیوا بیان فرموده اند: “امام جعفر صادق: هیچ عمل نیکی نزد خداوند بهتر و ثوابش زیادتر از دادن پول به امام نیست.! یک درهم که به امام برسد بهتر از دو میلیون درهمیست که در راه خیر دیگر صرف شود.
آنگاه امام جعفر صادق به سخنان گهربار خود افزودند: «من در حالی که ثروتم از تمام اهالی مدینه بیشتر است، باز هم از شما پول میگیرم زیرا هدفم این است که شما پاکیزه شوید».! (اصول کافی ، جلد دوم ، صفحه های ۴۸۸-۴۸۹).

هم میهنان عزیز، آیا شما نظاره گر میزان خیر خواهی و مصلحت اندیشی برای مردمان و از خودگذشتگی امامان شیعه، برای پاکیزه نگاه داشتن جامعه هستید؟.
آیا ملت زجر کشیده و همیشه کتک خورده ایران که ۶۰۰ سال به طور مستقیم زیر سلطه، غارت گری، باج دهی، نوکری، کنیزی، به طور کلی در همه جانب با جان، مال، ناموس، شرف و آبروی خود در اختیار کامل تازیان نبود؟، و به دنبال آن، برای ۸۰۰ سال دیگر زیر نفوذ و سلطه آشکارا  ویا پنهانی، دسیسه، نیرنگ و حقه بازی طفیلی های تازیان به نام پیشوایان دین از:  ابو جعفر کلینی، محمد باقر مجلسی، علامه حلی، شیخ مفید، شیخ طبرسی، تا به خمینی و خامنه ای، مصباح یزدی  قرار نگرفت؟. آیا باز هم می خواهیم به این بی خردی، نوکر صفتی، خواری و درماندگی عقلی خود همچنان ادامه دهیم؟!.

به راستی که قلم برای شرح میزان وقاحت و بی شرمی و ذات شیطانی این امامان،  و دیگر بزرگان اسلام، عاجز است. و به راستی زبان برای گفتن درماندگی فکری و میزان ژرف نیاندیشیدن، خرافه گرایی، و ناتوانی درک و پذیرفتن حقیقت ما  ایرانیان، ناتوان و  بسته است.

کمی به جامعه ی خودمان بنگریم،  و با مشاهده ی آخوند ها و یادآوری قضایای خمس و زکات، درخواهیم یافت که آخوند و ملا، مصداق بارز امام شیعه و پیغمبر اسلام البته با میزان شیادی کمتر است، چرا که آخوند خود دنباله روی دزدان مدینه و بزرگان آنان است و از خود چیزی ندارد بلکه تنها به دستورات اسلام گوش جان می سپارد.

حال، قضاوت بر عهده ی شما خواننده ی گرامی است.

  • Alireza8428

     دهن نجستو ببند نکبببببببببببببببببت!

    • rahgozar

      به جای فحش دادن یاد بگیر کتاب بخونی ! نکبت اون کسیه که هرچی بهش گفتن بگه بع بع ! برو کتابای شیعه خودتو بخون بعد چرت و پرت بگو ! مردک

  • Alireza8428

     دهن نجستو ببند نکبببببببببببببببببت!

  • Alireza8428

     دهن نجستو ببند نکبببببببببببببببببت!

    • rahgozar

      به جای فحش دادن یاد بگیر کتاب بخونی ! نکبت اون کسیه که هرچی بهش گفتن بگه بع بع ! برو کتابای شیعه خودتو بخون بعد چرت و پرت بگو ! مردک

  • Alireza8428

     دهن نجستو ببند نکبببببببببببببببببت!

  • Alireza8428

     دهن نجستو ببند نکبببببببببببببببببت!

    • rahgozar

      به جای فحش دادن یاد بگیر کتاب بخونی ! نکبت اون کسیه که هرچی بهش گفتن بگه بع بع ! برو کتابای شیعه خودتو بخون بعد چرت و پرت بگو ! مردک

  • adel

     کی گفته علی فقیر بوده؟
     اتفاقن علی وزش خوب بوده…..زمین های خوشکو بی ابو خودش درست میکرده نخل میکشته خرما میگرفته پول در میوورده…..اما هیچوقت پولشو خارج  از کمک به فقرا کاری نکرد…..علی با دست رنجه خودش بیش از ۱۰۰۰ برده  رو آزاد کرده…..پس خواهشان حرفه مفت و از رو نادانی و  جهل چیزی نگین….. 

    • Kartal

      مگه علی تو بورس نیویورک کار میکرد یا صاحب سهام شرکت مایکرو سافت بوده که به تنهایی ۱۰۰۰ برده رو ازاد کرده یا لودر بوده یا خرما از گوه ساخته میشه که ۱۰۰۰ تا برده رو ازاد کنه ؟ از کدوم مرجع این اطلاعات رو بدست اوردی ؟ ؟ علی کی وقت ازاد داشته که بیاد خودش خرما بکاره و بچینه ؟؟  علی خودش تو خونه چندین کنیز داشت که کارای خونه و فاطمه رو انجام بدن . اسلام کی برده داری رو ممنوع کرد ؟ 
       مثل اینکه خیلی دوست داری حرف مفت بزنی    

  • adel

     کی گفته علی فقیر بوده؟
     اتفاقن علی وزش خوب بوده…..زمین های خوشکو بی ابو خودش درست میکرده نخل میکشته خرما میگرفته پول در میوورده…..اما هیچوقت پولشو خارج  از کمک به فقرا کاری نکرد…..علی با دست رنجه خودش بیش از ۱۰۰۰ برده  رو آزاد کرده…..پس خواهشان حرفه مفت و از رو نادانی و  جهل چیزی نگین….. 

    • Kartal

      مگه علی تو بورس نیویورک کار میکرد یا صاحب سهام شرکت مایکرو سافت بوده که به تنهایی ۱۰۰۰ برده رو ازاد کرده یا لودر بوده یا خرما از گوه ساخته میشه که ۱۰۰۰ تا برده رو ازاد کنه ؟ از کدوم مرجع این اطلاعات رو بدست اوردی ؟ ؟ علی کی وقت ازاد داشته که بیاد خودش خرما بکاره و بچینه ؟؟  علی خودش تو خونه چندین کنیز داشت که کارای خونه و فاطمه رو انجام بدن . اسلام کی برده داری رو ممنوع کرد ؟ 
       مثل اینکه خیلی دوست داری حرف مفت بزنی    

  • adel

     کی گفته علی فقیر بوده؟
     اتفاقن علی وزش خوب بوده…..زمین های خوشکو بی ابو خودش درست میکرده نخل میکشته خرما میگرفته پول در میوورده…..اما هیچوقت پولشو خارج  از کمک به فقرا کاری نکرد…..علی با دست رنجه خودش بیش از ۱۰۰۰ برده  رو آزاد کرده…..پس خواهشان حرفه مفت و از رو نادانی و  جهل چیزی نگین….. 

  • Shahramiranparast

    fuck ali va mohammad

    • Edisalami

      fock be kose naneye jendat harom zade
      nane kos cholagh

  • Shahramiranparast

    fuck ali va mohammad

  • Shahramiranparast

    fuck ali va mohammad

    • Edisalami

      fock be kose naneye jendat harom zade
      nane kos cholagh

  • Shahramiranparast

    fuck ali va mohammad

    • Edisalami

      fock be kose naneye jendat harom zade
      nane kos cholagh

  • Mahshid

    وقتی به تاریخ نگاه می کنی ممکن است با چند روایت مختلف از یک ماجرا روبرو شوی که باید ببینی کدامشان درست است. در مورد ثروت علی هم همین طور است. مرتضی مطهری در کتاب عدل الهی این گونه می گوید:
    “…از
    بحث گذشته نتیجه جالبی بدست می‏آید و آن اینکه : آنچه در حساب خدا مایه ارزش اعمال
    است کیفیت است نه کمیت . توجه نکردن به این نکته‏ سبب شده گروهی از مردم در برخی از
    اعمال فوق العاده با ارزش اولیاء خدا وقتی که حجم اجتماعی آنها را کوچک دیده‏اند افسانه
    سازی کنند . مثلا درباره انگشتری که امیرالمؤمنین علی ( ع ) در حال رکوع به فقیر دادند
    و آیه درباره‏اش نازل گشت گفته‏اند ارزش آن معادل خراج سوریه و شامات‏ بوده است ، و
    برای اینکه مردم باور کنند ، شکل روایت به آن داده‏اند

    به نظر اینان شگفت بوده است
    که درباره انفاق یک انگشتر حقیر ، آیه‏ای‏ عظیم از قرآن نازل شود ، و چون نتوانسته
    اند این معنی را باور کنند افسانه سازی کرده بهای مادی آن را بالا برده‏اند ، فکر نکرده‏اند
    انگشتری که‏ معادل خراج سوریه و شام باشد ، در مدینه فقیر و بیچاره ، زینت بخش دست‏
    علی (ع) نخواهد بود . فرضا چنین انگشتری در دست علی (ع) می‏بود او آن را به یک گدا
    نمی‏داد بلکه با چنان انگشتری مدینه را آباد می‏کرد و همه‏ بینوایان شهر را نجات می‏داد

    عقل افسانه سازان درک نکرده
    است که عمل بزرگ در نزد خدا حسابی غیر از حسابهای مادی دارد ، گویی ایشان پنداشته اند
    که گرانقیمت بودن انگشتر چشم خدا را – معاذ الله – خیره کرده و او را وادار به تحسین
    کرده است که‏ آفرین به علی ، چه کار بزرگی انجام داد ! نمی‏دانم این کوته فکران ، درباره
    قرصه‏های جوینی که علی ( ع ) و خاندانش انفاق کردند و سوره ” هل اتی ” در
    شأن آنان نازل شد چه فکری‏ کرده‏اند ؟ لابد در آنجا هم می‏گویند آرد آن نانها از جو
    نبوده مثلا براده طلا بوده است ! نه ، چنین نیست . اهمیت عمل علی ( ع ) و خاندانش از
    جنبه مادی که‏ نظرهای ما را جلب می‏کند نیست ، اهمیت عمل آنان در این است که عملی‏
    پاک و صد در صد خالص برای خدا بوده است ، در آن حد از اخلاص که برای‏ ما قابل تصور
    هم نیست ، اخلاصی که برای ما قابل تصور هم نیست ، اخلاصی که‏ در ملکوت اعلی انعکاس
    یافته و عکس العمل تمجید و تحسین به وجودآورده است….”

    • Kartal

      اولا مطهری نیز یک عرب زاده  پدر سوخته در ضمن بسیار متوهم
      بود  دو م علی به کدام گدا ویتیم پول میخواست بده به یتیمی که پدرش رو خودش کشته بود؟ از مال کی میخواست بده از غنایمی که صاحبانش رو خودش کشته بود ؟  ایا ممکن هست کسی  ظلمی نکند ولی کل مردم یک کشور از او متنفر باشند ؟؟ کسی که حتی به مخالفان فقط { نه دشمنان} خود نیز کمال بی رحمی را کرد .   کسی که حتی در دوران به اصطلاح سکوت { که اعراب بازیش ندادن } هم  حقوقش رو از غنایم و ناموس کشورهای اطراف  مطالبه کرد . سرمایه دار چاقو کشی که تبدیل به مقدسات شده؟  

      • Www Arash

        تو که حرف همه رو رد میکنی خود خرت از کجا اینقدر مطمِنی که علی باباشونو کشت بودی اونجا آره

  • Mahshid

    وقتی به تاریخ نگاه می کنی ممکن است با چند روایت مختلف از یک ماجرا روبرو شوی که باید ببینی کدامشان درست است. در مورد ثروت علی هم همین طور است. مرتضی مطهری در کتاب عدل الهی این گونه می گوید:
    “…از
    بحث گذشته نتیجه جالبی بدست می‏آید و آن اینکه : آنچه در حساب خدا مایه ارزش اعمال
    است کیفیت است نه کمیت . توجه نکردن به این نکته‏ سبب شده گروهی از مردم در برخی از
    اعمال فوق العاده با ارزش اولیاء خدا وقتی که حجم اجتماعی آنها را کوچک دیده‏اند افسانه
    سازی کنند . مثلا درباره انگشتری که امیرالمؤمنین علی ( ع ) در حال رکوع به فقیر دادند
    و آیه درباره‏اش نازل گشت گفته‏اند ارزش آن معادل خراج سوریه و شامات‏ بوده است ، و
    برای اینکه مردم باور کنند ، شکل روایت به آن داده‏اند

    به نظر اینان شگفت بوده است
    که درباره انفاق یک انگشتر حقیر ، آیه‏ای‏ عظیم از قرآن نازل شود ، و چون نتوانسته
    اند این معنی را باور کنند افسانه سازی کرده بهای مادی آن را بالا برده‏اند ، فکر نکرده‏اند
    انگشتری که‏ معادل خراج سوریه و شام باشد ، در مدینه فقیر و بیچاره ، زینت بخش دست‏
    علی (ع) نخواهد بود . فرضا چنین انگشتری در دست علی (ع) می‏بود او آن را به یک گدا
    نمی‏داد بلکه با چنان انگشتری مدینه را آباد می‏کرد و همه‏ بینوایان شهر را نجات می‏داد

    عقل افسانه سازان درک نکرده
    است که عمل بزرگ در نزد خدا حسابی غیر از حسابهای مادی دارد ، گویی ایشان پنداشته اند
    که گرانقیمت بودن انگشتر چشم خدا را – معاذ الله – خیره کرده و او را وادار به تحسین
    کرده است که‏ آفرین به علی ، چه کار بزرگی انجام داد ! نمی‏دانم این کوته فکران ، درباره
    قرصه‏های جوینی که علی ( ع ) و خاندانش انفاق کردند و سوره ” هل اتی ” در
    شأن آنان نازل شد چه فکری‏ کرده‏اند ؟ لابد در آنجا هم می‏گویند آرد آن نانها از جو
    نبوده مثلا براده طلا بوده است ! نه ، چنین نیست . اهمیت عمل علی ( ع ) و خاندانش از
    جنبه مادی که‏ نظرهای ما را جلب می‏کند نیست ، اهمیت عمل آنان در این است که عملی‏
    پاک و صد در صد خالص برای خدا بوده است ، در آن حد از اخلاص که برای‏ ما قابل تصور
    هم نیست ، اخلاصی که برای ما قابل تصور هم نیست ، اخلاصی که‏ در ملکوت اعلی انعکاس
    یافته و عکس العمل تمجید و تحسین به وجودآورده است….”

  • Mahshid

    وقتی به تاریخ نگاه می کنی ممکن است با چند روایت مختلف از یک ماجرا روبرو شوی که باید ببینی کدامشان درست است. در مورد ثروت علی هم همین طور است. مرتضی مطهری در کتاب عدل الهی این گونه می گوید:
    “…از
    بحث گذشته نتیجه جالبی بدست می‏آید و آن اینکه : آنچه در حساب خدا مایه ارزش اعمال
    است کیفیت است نه کمیت . توجه نکردن به این نکته‏ سبب شده گروهی از مردم در برخی از
    اعمال فوق العاده با ارزش اولیاء خدا وقتی که حجم اجتماعی آنها را کوچک دیده‏اند افسانه
    سازی کنند . مثلا درباره انگشتری که امیرالمؤمنین علی ( ع ) در حال رکوع به فقیر دادند
    و آیه درباره‏اش نازل گشت گفته‏اند ارزش آن معادل خراج سوریه و شامات‏ بوده است ، و
    برای اینکه مردم باور کنند ، شکل روایت به آن داده‏اند

    به نظر اینان شگفت بوده است
    که درباره انفاق یک انگشتر حقیر ، آیه‏ای‏ عظیم از قرآن نازل شود ، و چون نتوانسته
    اند این معنی را باور کنند افسانه سازی کرده بهای مادی آن را بالا برده‏اند ، فکر نکرده‏اند
    انگشتری که‏ معادل خراج سوریه و شام باشد ، در مدینه فقیر و بیچاره ، زینت بخش دست‏
    علی (ع) نخواهد بود . فرضا چنین انگشتری در دست علی (ع) می‏بود او آن را به یک گدا
    نمی‏داد بلکه با چنان انگشتری مدینه را آباد می‏کرد و همه‏ بینوایان شهر را نجات می‏داد

    عقل افسانه سازان درک نکرده
    است که عمل بزرگ در نزد خدا حسابی غیر از حسابهای مادی دارد ، گویی ایشان پنداشته اند
    که گرانقیمت بودن انگشتر چشم خدا را – معاذ الله – خیره کرده و او را وادار به تحسین
    کرده است که‏ آفرین به علی ، چه کار بزرگی انجام داد ! نمی‏دانم این کوته فکران ، درباره
    قرصه‏های جوینی که علی ( ع ) و خاندانش انفاق کردند و سوره ” هل اتی ” در
    شأن آنان نازل شد چه فکری‏ کرده‏اند ؟ لابد در آنجا هم می‏گویند آرد آن نانها از جو
    نبوده مثلا براده طلا بوده است ! نه ، چنین نیست . اهمیت عمل علی ( ع ) و خاندانش از
    جنبه مادی که‏ نظرهای ما را جلب می‏کند نیست ، اهمیت عمل آنان در این است که عملی‏
    پاک و صد در صد خالص برای خدا بوده است ، در آن حد از اخلاص که برای‏ ما قابل تصور
    هم نیست ، اخلاصی که برای ما قابل تصور هم نیست ، اخلاصی که‏ در ملکوت اعلی انعکاس
    یافته و عکس العمل تمجید و تحسین به وجودآورده است….”

    • Kartal

      اولا مطهری نیز یک عرب زاده  پدر سوخته در ضمن بسیار متوهم
      بود  دو م علی به کدام گدا ویتیم پول میخواست بده به یتیمی که پدرش رو خودش کشته بود؟ از مال کی میخواست بده از غنایمی که صاحبانش رو خودش کشته بود ؟  ایا ممکن هست کسی  ظلمی نکند ولی کل مردم یک کشور از او متنفر باشند ؟؟ کسی که حتی به مخالفان فقط { نه دشمنان} خود نیز کمال بی رحمی را کرد .   کسی که حتی در دوران به اصطلاح سکوت { که اعراب بازیش ندادن } هم  حقوقش رو از غنایم و ناموس کشورهای اطراف  مطالبه کرد . سرمایه دار چاقو کشی که تبدیل به مقدسات شده؟  

      • Kartal

        برای خدا بوده —– خالص و مخلص بوده ——  ملکوته اعلا بوده —— اهمیت عملش چه بوده ———

        حالم از همه شما عرب زاده ها داره به هم میخوره . 
         
        به خاطر  خدا ادم کشته ؟ تجاوز کرده ؟ به غنیمت گرفته ؟ این خدا چه دیوسه که اینهمه مادر جنده کس کش دور خودش جمع کرده  دارن میکشن و میکنن و حقوق انسانی رو پایمال میکنن به خاطرش . خدا ؟؟؟؟؟؟ خدا 
        چرا این همه قتل عام کردن جلو شونو نگرفتی ؟ فلج بودی ؟ عرضه نداشتی ؟ حوصلت زیاد بود ؟ میخواستی کشته شده ها رو تو بهشت حوری بدی بگان ؟ همانا اگاه بودی ؟ پس چرا اعراب  فرهنگ و ناموس و اموال و تمدن ما رو غارت کردن صدات در نیومد ؟  چرا دختر بچه ۸ ساله رو  لشکریان مسلمان
         تجاوز جنسی کردن نتونستی جلوشونو بگیری ؟ چرا

      • Www Arash

        تو که حرف همه رو رد میکنی خود خرت از کجا اینقدر مطمِنی که علی باباشونو کشت بودی اونجا آره

  • Mahshid

    وقتی به تاریخ نگاه می کنی ممکن است با چند روایت مختلف از یک ماجرا روبرو شوی که باید ببینی کدامشان درست است. در مورد ثروت علی هم همین طور است. مرتضی مطهری در کتاب عدل الهی این گونه می گوید:
    “…از
    بحث گذشته نتیجه جالبی بدست می‏آید و آن اینکه : آنچه در حساب خدا مایه ارزش اعمال
    است کیفیت است نه کمیت . توجه نکردن به این نکته‏ سبب شده گروهی از مردم در برخی از
    اعمال فوق العاده با ارزش اولیاء خدا وقتی که حجم اجتماعی آنها را کوچک دیده‏اند افسانه
    سازی کنند . مثلا درباره انگشتری که امیرالمؤمنین علی ( ع ) در حال رکوع به فقیر دادند
    و آیه درباره‏اش نازل گشت گفته‏اند ارزش آن معادل خراج سوریه و شامات‏ بوده است ، و
    برای اینکه مردم باور کنند ، شکل روایت به آن داده‏اند

    به نظر اینان شگفت بوده است
    که درباره انفاق یک انگشتر حقیر ، آیه‏ای‏ عظیم از قرآن نازل شود ، و چون نتوانسته
    اند این معنی را باور کنند افسانه سازی کرده بهای مادی آن را بالا برده‏اند ، فکر نکرده‏اند
    انگشتری که‏ معادل خراج سوریه و شام باشد ، در مدینه فقیر و بیچاره ، زینت بخش دست‏
    علی (ع) نخواهد بود . فرضا چنین انگشتری در دست علی (ع) می‏بود او آن را به یک گدا
    نمی‏داد بلکه با چنان انگشتری مدینه را آباد می‏کرد و همه‏ بینوایان شهر را نجات می‏داد

    عقل افسانه سازان درک نکرده
    است که عمل بزرگ در نزد خدا حسابی غیر از حسابهای مادی دارد ، گویی ایشان پنداشته اند
    که گرانقیمت بودن انگشتر چشم خدا را – معاذ الله – خیره کرده و او را وادار به تحسین
    کرده است که‏ آفرین به علی ، چه کار بزرگی انجام داد ! نمی‏دانم این کوته فکران ، درباره
    قرصه‏های جوینی که علی ( ع ) و خاندانش انفاق کردند و سوره ” هل اتی ” در
    شأن آنان نازل شد چه فکری‏ کرده‏اند ؟ لابد در آنجا هم می‏گویند آرد آن نانها از جو
    نبوده مثلا براده طلا بوده است ! نه ، چنین نیست . اهمیت عمل علی ( ع ) و خاندانش از
    جنبه مادی که‏ نظرهای ما را جلب می‏کند نیست ، اهمیت عمل آنان در این است که عملی‏
    پاک و صد در صد خالص برای خدا بوده است ، در آن حد از اخلاص که برای‏ ما قابل تصور
    هم نیست ، اخلاصی که برای ما قابل تصور هم نیست ، اخلاصی که‏ در ملکوت اعلی انعکاس
    یافته و عکس العمل تمجید و تحسین به وجودآورده است….”

  • Mahri_pars

    خارکسده… خیلی ها اینا رو قبول ندارن..ولی هر چی که توش توهین باشه و عکس مسخره کردن رو توش باشه به نظره خیلی ها جاکش بازیه و درست نیست و نشون دهنده ی مادربه خطا بودن نویسندس….انتقاد کردن باید درست باشه نه اینکه اجازه بدیم توهین شه… البط توهین هم بعضی وقتها لازمه

  • Mahri_pars

    خارکسده… خیلی ها اینا رو قبول ندارن..ولی هر چی که توش توهین باشه و عکس مسخره کردن رو توش باشه به نظره خیلی ها جاکش بازیه و درست نیست و نشون دهنده ی مادربه خطا بودن نویسندس….انتقاد کردن باید درست باشه نه اینکه اجازه بدیم توهین شه… البط توهین هم بعضی وقتها لازمه

  • Mahri_pars

    خارکسده… خیلی ها اینا رو قبول ندارن..ولی هر چی که توش توهین باشه و عکس مسخره کردن رو توش باشه به نظره خیلی ها جاکش بازیه و درست نیست و نشون دهنده ی مادربه خطا بودن نویسندس….انتقاد کردن باید درست باشه نه اینکه اجازه بدیم توهین شه… البط توهین هم بعضی وقتها لازمه

  • Edisalami

    حضرت علی علیه السلام ۱۴۰۰ پیش می زیسته ولی هنوز هم که هنوز بعد از ۱۴۰۰ داره مادر امثال تو رو میگاد
    اخه ننه کس چلاق  کسکش پدر به تو جه که امام علی علیه السلام چقدر پول داشته یا نداشته
    چه خوش گفت پیامبر اسلام صلوات الله علیه: یا علی نیست با تو کسی دشمن مگر این که حرامزاده است
    زنده باد حضرت دوست  مرده باد هر چه غیر از اوست

    • rahgozar

      شماها غیر از فحش دادن در طول شبانه روز کتابهای نکبت بار خودتون رو هم میخونید ؟ چند تا از اون کتابهای  مهم و گندتون رو بگید ببینم تا حالا خوندید ؟ اگر من ثابت ککردم نخوندید بعد اون دهن گشاد و هرزه گویتان را می بندید ؟

    • Kamall

      کیر اسب بابک خرمدین در کون + کث + حلقوم حضرت محمد + حضرت فطمه + حضرت امام حسین {مج} مج مخفف مادر جنده + امام حسن {مج} + حضرت علی {مج}    ای بیشرفهای  لقمه حرام عرب

  • Edisalami

    حضرت علی علیه السلام ۱۴۰۰ پیش می زیسته ولی هنوز هم که هنوز بعد از ۱۴۰۰ داره مادر امثال تو رو میگاد
    اخه ننه کس چلاق  کسکش پدر به تو جه که امام علی علیه السلام چقدر پول داشته یا نداشته
    چه خوش گفت پیامبر اسلام صلوات الله علیه: یا علی نیست با تو کسی دشمن مگر این که حرامزاده است
    زنده باد حضرت دوست  مرده باد هر چه غیر از اوست

    • rahgozar

      شماها غیر از فحش دادن در طول شبانه روز کتابهای نکبت بار خودتون رو هم میخونید ؟ چند تا از اون کتابهای  مهم و گندتون رو بگید ببینم تا حالا خوندید ؟ اگر من ثابت ککردم نخوندید بعد اون دهن گشاد و هرزه گویتان را می بندید ؟

    • Kamall

      کیر اسب بابک خرمدین در کون + کث + حلقوم حضرت محمد + حضرت فطمه + حضرت امام حسین {مج} مج مخفف مادر جنده + امام حسن {مج} + حضرت علی {مج}    ای بیشرفهای  لقمه حرام عرب

      • Www Bab

        خداوند بسیار زیبا می آفریند هر قدر فحش تو کریهتر شود من در راه خود مصمم تر مشوم . خداوندا این خاندان چقدر نزد تو عزیزند که اینهمه نزد دشمن کریه .  گور بابای دشمن

  • Edisalami

    حضرت علی علیه السلام ۱۴۰۰ پیش می زیسته ولی هنوز هم که هنوز بعد از ۱۴۰۰ داره مادر امثال تو رو میگاد
    اخه ننه کس چلاق  کسکش پدر به تو جه که امام علی علیه السلام چقدر پول داشته یا نداشته
    چه خوش گفت پیامبر اسلام صلوات الله علیه: یا علی نیست با تو کسی دشمن مگر این که حرامزاده است
    زنده باد حضرت دوست  مرده باد هر چه غیر از اوست

  • SahameddinGhiassi

    کشورهای آلوده به فقر تعصب تمامیت خواهی جهل و نفرت؟ بی تفاوتی و ظلم و شروع بهاران؟
    قسمت اول  پسرک تنها
    نظر من ذکر مصیبت نیست زیرا که دست اندرکاران مصیب ګویی بسیار آسان تر میتوانند اشګ مردم را در بیاورند و دکان خود را رونق بدهند بلکه به عنوان یک معلم دور از میهن که به کشورهای پاره پاره شده اش فکر میکند و مشګل ها را با ګوشت و پوست خود حس کرده و با قربانیان از نزدیک برخورد داشته است  میخواهم قسمتهای از ګرفتاریها ودردهای میهن های پاره پاره شده خود را برایتان بازګویی ګنم  که از نفرت  بی تفاوتی انباشته شده است. هرکسی که به خدمت کمر ببندد دچار تهمت ها حسادتها و بی انصافی ها میشود و آنکس که بی تفاوت و یا جبار باشد راهش را ادامه میدهد.  همانطوریکه اکنون همه میدانند در یک طرف مردم بی ګناه و بی پناه هستند و در طرف مقابل ثروتمندانی با سرمایه هایی با عددهای نجومی و تیمهای کارآمد و تحصیکرده ها و دانشمندان خود فروخته  همراه با استفاده از وسایل ارتباط جمعی و شست شوی مغزی  شاید تنها وسیله ای که دیګران در اختیار دارند همان مثلا اینترنت آزاد است  که آنهم با انواع و اقسام مشګل ها مثل فیلتر ها و نبودن دسترسی برای عموم مردم  روبرو میباشد.  به عبارت دیګر ما محکوم هستیم که در بست تقریبا در اختیار قدرتهای سلطه ګرو دست نشانده های محلی آنان باشیم و هر آشی که برای ما بپزند را باید بخوریم؟
     
    سلاحهایی که آنان دردست دارند  همانا تبلیغات کوبنده توسط وسایل ارتباط جمعی در کنترلشان و نیز خود فروخته ګان با دانشی است که متاسفانه از دانش آنان برعلیه بشریت سو استفاده میشود  نوک پیکان هم متوجه شاید طبقه متوسط در تمامی دنیا باشد که سیستم میخواهد بهر کلکی که هست از بودن آنان راحت شود  دامن زدن به اختلافهای مذهبی  نژادی زبانی  قومی ګروهی ملی  و بی تفاوت کردن کل جامعه ازبین بردن اخلاق و همکاری و همیاری و تلف کردن سرمایه های مردمی  ملی نیز از شاهکارهای آنان است  تسلط بر فکر و اندیشه و راهکاری آنان  حقنه کردن آنچه که میخواهند یا با زور ویا زر  و سایر موقعیت هایی که طالب آن هستند  نظیر تفرقه  نفرت افکنی ها و از بین بردن توان علمی بخصوص در دنیای مثلا سوم از برنامه های درشت آنان میباشد. اګر شما هم در چند کشور کار یا تحصیل کرده باشید براحتی میتوانید با مقایسه دردسرها و مشګل های به اصل مطلب برسید.  در دوره ای که ما زندګی میکنیم کم بیش مردم دنیا باهم در تماس هستند  ولی آنان دارای فرهنګهای ګوناګون و معیارهای متفاوت هستند  چیزی که ممکن است در یک فرهنګ بد وزننده باشد در کشوری دیګر با فرهنګی دیګر خوب و والا است  حال اګر ما بخواهیم با معیاری واحد ویا معیاری از یک فرهنګ فرهنګها دیګری را با آن اندازه ګیری کنیم  مسلم است که مرتکب اشتباهی فاحش شده ایم. 
     
    شاید با چند مثال موضوع کمی روشن تر شود.  ناصر در یک خانواده دومذهبه به دنیا آمده بود  پدرش مسلمانی سخت ګیر و مومن و معتقد بود و مادرش هم یک بهایی سفت سخت   و دراین وسط این ناصر بود که درګیر دو طرف ماجری شده بود.  در آن روزګار هنوز خوراکهای صنتعی به وفور امروز وجود نداشت و مردم از خوراکهای بهتر و طبیعی بدون داشتن مواد زاید و نګهدارند و هورومونی استفاده میکردند   مثلا مرغی که در آن ایام در آشپزخانه ها می پخت یک مرغ طبیعی بود با طعم وعطر طبیعی   مرغ زنده را مادر خانواده میخرید و پس از کشتن آنرا پاک میکرد و می پخت  یخچالهایی مثل امروز نبود  غذاها همیشه تازه بودند و همان وقت مصرف میشدند  مثلا قصابی ها اینقدر ګوشت وارد میکردند که همان صبح همه را بفروش برسانند و دیګر ګوشتی مثلا ساعت یک بعداز ظهر آویزان نبود   در صورتیکه اکنون موضوع نوع دیګری است  ممکن است مرغی در سر سفره شما بیاید که سالیان پیش کشته شده  یخ زده شده از قاره ای به قاره ای دیګر حمل شده باشد.  یک روز سراغ یک مرغداری رفتم   مرغان بینوا روی سینه افتاده بودن و توان اینکه روی پاهای خود بایستند را نداشتند  آنان بسیار چاق بودند که از صدقه سر هورمون ها و مواد چربی زا و چاق کننده بود  مرغی که اندازه یک بره بود صدایش شبیه به جوجه یک روزه بود  ګویا جوجه بینوا را باد کرده بودند  تا ظاهر یک مرغ را بخود بګیرد  مرغک بینوا  از مخرجش بجای فضله مرغ  آبی آبی رنګ و ګاه سبز رنګ خارج میشد   این مرغک فلج را به دستګاه میدادند تا آنان را بکشد  پرکند و برای فروش روانه یخچالهای فروشګاه های زنجیره ای کنند.  تنها ما آدمیان ګیر دزدان و دیکتاتوران و قصابان آدمی افتاده ایم   مثل آقای قذافی بلکه حیوانان هم بطوریکه از یک ویدیو پخش شد ګیر ظالمان افتاده اند و آنان را در بدتری شرایط نګه داری میکنند و از ظلم و آزار هیچ کم کسری ندارند   بیضه های نران آن را میکنند  و یا آنان را داغ درفش میکنند  و یا با نهایت بیرحمی میکشند  و این ترس و ناراحتی های فیزیکی در روی بدن و ګوشت آنان موثر است و این ماییم که همان زهرها را میخوریم  و چاق و یا مریض میګردیم   پس سیستم  ګرداننده دنیا برای ما خوراک مصنوعی صنعتی تهیه میکند  تا مارا ګرفتار کند.  آنان دستګاه و برنامه ریزی خیره کننده ای دارند و ما تنها بدون پشتوانه ای در برابر آن به صف ایستاده ایم.
     
    ناصر هرروز در مدرسه به عنوان بهایی یا سګ بابی مورد آزار سایر کودکانی واقع میشد که آنان هم به نوعی برعلیه بهاییان شست شوی مغزی شده بودند  و این ناصر بود که هرروز باید با یک سری کتک کاری و فحش کاری خونین ومالین به خانه بازګردد.  ناصر که نه از بهاییت چیزی میدانست و نه از فلسفه وجودی آن بایست هر روز تاوان این دین تازه را پس بدهد   و با بدن کوفته و خسته و نګران به خانه بازګردد  پدر مسلمانش هم اورا از هرګونه دانستن درباره بهاییت منع کرده بود و او هیچ درباره این دین نمی دانست ولی مورد حمله و عتاب واقع میشد  بعد از بخانه آمدن  پدرش میګفت که ناصر زود باش  خودت را نمیز کن  وضو بګیر و نمازت را به کمرت بزن تا قضا نشده است؟  ناصر در آن روزګار  کلاس سوم دبستان بود  و پدرش اورا وادار میکرد که برای ورود به بهشت هرروز هفده رکعت نماز به زبان عربی بخواند  در حالیکه بچه های مسلمان یا بهایی در همان موقع با هم تناب بازی الک دولک بازی  و خرپشته بازی ویا سرچرخه بازی میکردند  در حالیکه دیګربچه های مشغول بازی و تفریح و خنده و جفتک چهار کش بودند  ناصر بایست به صدای بلند بطوریکه پدر مسلمان مومنش بشنود نماز به زبان عربی بخواند که نه معنی آنرا  می فهمید و نه میدانست که چه میګوید   رفتن رکوع و سجود نماز برای ناصر یکنوع ناراحتی بود زیرا بچه های بهایی اورا مسخره میکردند که آهای بیایید ببیند که به سید  بچه آخوند داره نماز میخواند.   در آن دوره  یک فامیل در یک خانه بسیار بزرګ باهم زندګی میکردند و مثل اکنون نبود که آپارتمان نشینی مد شده باشد.  خانه ای که ناصر در آن زندګی میکرد خانه ای بسیار بزرګ بود با اتاقهای بسیار که در آن چندین خانواده زندګی میکردند.  ناصر عملا از هر دو سوی کودکان بهایی یا مسلمان کنار زده میشد  و برای مسلمانان کودک  او یک سګ بابی بود که با ده ها فحش دست چین شده روبرو میشد و برای کودکان بهایی هم یک مسلمان زاده بود و یک بچه مسلمون نماز خوان و اذن ګو؟ 
     
    این مشګل تا سالهای آخردبیرستان برای ناصر ادامه داشت تا اینکه بالاخره با اصرار ناصر مادرش اورا که اکنون بی پدر هم شده بود به مدرسه ملی مسیحیان ګذاشت  ولی شهریه ګران مدرسه برای مادر کارمند ناصر بسیار طاقت فرسا بود  ناصر در دبیرستانهای دولتی از داشتن معلم ریاضی و زبان محروم بود و تنها دوسالی که در مدرسه خصوصی مسیحیان ایران بود توانست از داشتن معلم زبان و ریاضی لذت ببرد.  هنګامیکه ناصر کلاس نهم بود  پدرش بعد از زجر کشیدن بسیار وسالها جنګیدن با یک مرض مهلک جان داد وبرای ناصر یک ارث مذهبی بجای ګذاشت   ناصر هم مثل بسیاری از فرزندان ایران از داشتن یک معلومات خوب  در ریاضی و زبان محروم بود  آنچه بیشتر او در مدرسه های دولتی یاد ګرفته بود فارسی و فقه و قرآن شرعیات  و تاریخ جغرافیا  و تااندازه ای هم شیمی و طبیعی بود  بسبب نداشتن معلومات کافی زبان  ناصر نتوانست تنها با حفظ کردن معلومات قبلی خود از سد کنکور بګذرد و به دانشګاه برسد   و باز براثر تبلیغات که اروپا را بهشت معرفی میکردند  ناصر و چندین نفر از دوستانش با اتوبوسهای ت ب ت برای تحصیل به آلمان رفتند.  آنان به امید اینکه در آلمان هم کار کنند وهم تحصیل به آن سرزمین رفته بودند  ولی آنچه در تبلیغات برای کشاندن محصلهای ایرانی بخارج بود برای اینکه از این راه چند صد تومانی برای ګرفتن مثلا پذیرش و یا ترجمه مدرکها بجیب بزنند با آنچه واقعیت ها بود خیلی تفاوت داشت  نداشتن معلوماتی وسیع از دوره دبیرستان  وندانستن زبان و ریاضی مشګلی بود که سرراه ناصر برای ورود به دانشګاه در آلمان قرار داشت  علاوه برآن او بایست تاوان ایرانیان ثروتمند و خوش ګذرانی که بکارتهای دختران صاف ساده آلمان را کنده بودند هم بدهد 
     
    زنان مسن آلمانی به ناصر بچشم یک شکارچی دخترکان آلمانی نګاه میکردند و اګر ناصر که از یک خانواه مثلا بسیار مذهبی دو آتشه مسلمان و بهایی بود  میخواست با یک دختر یا پسر آلمانی برای تمرین زبان صحبت کند فورا زنان یا مردان مسن آلمانی به آنان نزدیک میشدند تا آن دختر ویا پسر جوان را از دست یک شکارچی سکس  که ناصر باشد نجات دهند  ناصر یک مادر کارمند داشت که با سختی برایش مقداری کم میتوانست پول بفرستد  و این پول برای حتی یک زندګی ساده دانشجویی هم کافی نبود.  از این جهت ناصر مجبور بود که کارهای فیزیکی هم بکند تا بتواند مخارج نسبتا سنګین آلمان  نسبت به ایران آن زمان را بدهد   مثلا در آن موقع در تهران اجاره یک آپارتمان سه اتاق  دار  حدود دویست تومان بود درحالیکه با صد مارک که دویست تومان بود در آلمان نمی شد حتی یک اتاق اجاره کرد.  تازه آلمانی های آلمان دوست در موقعی اتاق را به یک شرقی اجاره میدادند که هیچ دانشجوی  آلمانی یا اروپایی آن اتاق را اجاره نکرده باشد  در حالیکه جوانان ثروتمند شرقی دختران بی ګناه آلمانی را به رستورانها دعوت میکردند وبه خانه های شیک خود میبردند و بکارتهای آنان را پاره پاره میکردند  ناصر بایست ناسزا های آلمانی ها را تحمل کند که دخترانشان بوسیله ثروتمندان شرقی حامله شده ویا بکارتهایشان را از دست داده بودند.  بقول معروف آش نخورده و دهان سوخته.  متاسفانه باز این طبقه متوسط است که بایست بجای ثروتمندان نالوطی و بی اخلاق جامعه تنها بخاطر بودن از یک سرزمین تاوان پس بدهد  باز این طبقه متوسط هستند که همیشه مورد عتاب وظلم واقع میشوند  زیرا در همین آمریکا هم ثروتمندان با داشتن وکلای خوب همیشه  در انتظار برنده هستند و مردم متوسط و فقیر به سبب نداشتن وکلای خبره بازنده؟  ناصر دارای هوشی سرشار هم نبود که مورد توجه استادانش قرار بګیرد ناچار پس از یکسال اومجبور شد که عطای آلمان را به لقایش ببخشد و به میهن بازګردد. 
     
    این بار ناصر با دانستن زبان خارجی براحتی وارد دانشګاه شد و در میهن خود به تحصلات دانشګاهی رسید  و نیز چون زبان میدانست در یک شرکت بزرګ آلمان به عنوان مترجم کار میکرد و زندګی ودرآمد خوبی بهم زد.  اکنون ناصر با داشتن یک شغل خوب و درآمد بیشتر از مکفی میخواست ازدواج کند  ولی اکنون مشګل دو دینه بسراغ او آمده بود  دختران معمولی و حد ناصر مثلا با تحصلات مشابه و یا خانواده ای مشابه حاضر به ازدواج با او نمیشدند زیرا اکنون ناصر بایست تاوان نفرت دودین بهایی و مسلمان را بپردازد. زیرا پدر درګذشته ناصر مسلمان بود.  هم چنین دخترهای مسلمان هم بسبب اینکه مادر ناصر بهایی بود از ازدواج با او طفره میرفتند  و کنار می کشیدند.  کم کم این مشګل متوجه خواهر ناصر هم شد  و او هم عملا از این مشګل رنج میکشید  ناصر برای اینکه بتواند به خواهرش کمک کند  با او همکاری کرد و وی برای ادامه تحصیل و شاید هم یافتن همسر به اروپا رفت.  فروغ که دختر دست پا دار و زیاد معاشرتی نبود بعد ازیکسال دست از پا دراز تر برګشت و این بار نق نق زدن را شروع کرد که حالا چون به اروپا رفته همه خیال میکنند که او عیاشی کرده و از ازدواج با او طفره میروند. 
     
    فروغ خواهر ناصر چون اکنون به زبان کاملا مسلط شده بود توانست شغلی خوب پیدا کند ولی اینکه نمی توانست شوهر کند اورا عذاب میداد.  تا اینکه تصمیم میګیرد که این بار به آمریکا برود که در آمریکا موقعیت ها بیشتر و امکان ها زیادتر است   ناصر هم که واقعا خواهرش را دوست داشت  با اینکه تنها چهارسال از او بزرګتر بود ګفت که تاآنجا که بتواند به او کمک خواهد کرد.  ناصر کم کم به مقامات بلند دولتی رسید و مزایای زیادی دریافت میکرد  این بود که دستش بسیار باز بود و میتوانست همه نوع حمایت مادی را برای خواهرش بکند. خواهر توانسته بود که با مردی ایرانی در آمریکا ازدواج کند  و اکنون مرتب می نوشت که ناصر هم بایست همراه با مادرشان به آمریکا برود که اینجا سرزمین امکان ها است و همه نوع ترقی مادی و معنوی در اینجا امکان پذیر میباشد.  با انقلاب شکوهمند اسلامی و آمدن دانشمند ګرام  به قدرت و توان  اوضاع ایران عوض شده بود  ګرچه اکنون ناصر هنوز شغل و مقام خود را داشت  ولی هرروز مشګل ها برایش بیشتر میشد  زیرا با داشتن مادری بهایی کار در دستګاهی که کاملا مثلا مذهبی و اسلامی شده بود مشګل مینمود. 

  • SahameddinGhiassi

    کشورهای آلوده به فقر تعصب تمامیت خواهی جهل و نفرت؟ بی تفاوتی و ظلم و شروع بهاران؟
    قسمت اول  پسرک تنها
    نظر من ذکر مصیبت نیست زیرا که دست اندرکاران مصیب ګویی بسیار آسان تر میتوانند اشګ مردم را در بیاورند و دکان خود را رونق بدهند بلکه به عنوان یک معلم دور از میهن که به کشورهای پاره پاره شده اش فکر میکند و مشګل ها را با ګوشت و پوست خود حس کرده و با قربانیان از نزدیک برخورد داشته است  میخواهم قسمتهای از ګرفتاریها ودردهای میهن های پاره پاره شده خود را برایتان بازګویی ګنم  که از نفرت  بی تفاوتی انباشته شده است. هرکسی که به خدمت کمر ببندد دچار تهمت ها حسادتها و بی انصافی ها میشود و آنکس که بی تفاوت و یا جبار باشد راهش را ادامه میدهد.  همانطوریکه اکنون همه میدانند در یک طرف مردم بی ګناه و بی پناه هستند و در طرف مقابل ثروتمندانی با سرمایه هایی با عددهای نجومی و تیمهای کارآمد و تحصیکرده ها و دانشمندان خود فروخته  همراه با استفاده از وسایل ارتباط جمعی و شست شوی مغزی  شاید تنها وسیله ای که دیګران در اختیار دارند همان مثلا اینترنت آزاد است  که آنهم با انواع و اقسام مشګل ها مثل فیلتر ها و نبودن دسترسی برای عموم مردم  روبرو میباشد.  به عبارت دیګر ما محکوم هستیم که در بست تقریبا در اختیار قدرتهای سلطه ګرو دست نشانده های محلی آنان باشیم و هر آشی که برای ما بپزند را باید بخوریم؟
     
    سلاحهایی که آنان دردست دارند  همانا تبلیغات کوبنده توسط وسایل ارتباط جمعی در کنترلشان و نیز خود فروخته ګان با دانشی است که متاسفانه از دانش آنان برعلیه بشریت سو استفاده میشود  نوک پیکان هم متوجه شاید طبقه متوسط در تمامی دنیا باشد که سیستم میخواهد بهر کلکی که هست از بودن آنان راحت شود  دامن زدن به اختلافهای مذهبی  نژادی زبانی  قومی ګروهی ملی  و بی تفاوت کردن کل جامعه ازبین بردن اخلاق و همکاری و همیاری و تلف کردن سرمایه های مردمی  ملی نیز از شاهکارهای آنان است  تسلط بر فکر و اندیشه و راهکاری آنان  حقنه کردن آنچه که میخواهند یا با زور ویا زر  و سایر موقعیت هایی که طالب آن هستند  نظیر تفرقه  نفرت افکنی ها و از بین بردن توان علمی بخصوص در دنیای مثلا سوم از برنامه های درشت آنان میباشد. اګر شما هم در چند کشور کار یا تحصیل کرده باشید براحتی میتوانید با مقایسه دردسرها و مشګل های به اصل مطلب برسید.  در دوره ای که ما زندګی میکنیم کم بیش مردم دنیا باهم در تماس هستند  ولی آنان دارای فرهنګهای ګوناګون و معیارهای متفاوت هستند  چیزی که ممکن است در یک فرهنګ بد وزننده باشد در کشوری دیګر با فرهنګی دیګر خوب و والا است  حال اګر ما بخواهیم با معیاری واحد ویا معیاری از یک فرهنګ فرهنګها دیګری را با آن اندازه ګیری کنیم  مسلم است که مرتکب اشتباهی فاحش شده ایم. 
     
    شاید با چند مثال موضوع کمی روشن تر شود.  ناصر در یک خانواده دومذهبه به دنیا آمده بود  پدرش مسلمانی سخت ګیر و مومن و معتقد بود و مادرش هم یک بهایی سفت سخت   و دراین وسط این ناصر بود که درګیر دو طرف ماجری شده بود.  در آن روزګار هنوز خوراکهای صنتعی به وفور امروز وجود نداشت و مردم از خوراکهای بهتر و طبیعی بدون داشتن مواد زاید و نګهدارند و هورومونی استفاده میکردند   مثلا مرغی که در آن ایام در آشپزخانه ها می پخت یک مرغ طبیعی بود با طعم وعطر طبیعی   مرغ زنده را مادر خانواده میخرید و پس از کشتن آنرا پاک میکرد و می پخت  یخچالهایی مثل امروز نبود  غذاها همیشه تازه بودند و همان وقت مصرف میشدند  مثلا قصابی ها اینقدر ګوشت وارد میکردند که همان صبح همه را بفروش برسانند و دیګر ګوشتی مثلا ساعت یک بعداز ظهر آویزان نبود   در صورتیکه اکنون موضوع نوع دیګری است  ممکن است مرغی در سر سفره شما بیاید که سالیان پیش کشته شده  یخ زده شده از قاره ای به قاره ای دیګر حمل شده باشد.  یک روز سراغ یک مرغداری رفتم   مرغان بینوا روی سینه افتاده بودن و توان اینکه روی پاهای خود بایستند را نداشتند  آنان بسیار چاق بودند که از صدقه سر هورمون ها و مواد چربی زا و چاق کننده بود  مرغی که اندازه یک بره بود صدایش شبیه به جوجه یک روزه بود  ګویا جوجه بینوا را باد کرده بودند  تا ظاهر یک مرغ را بخود بګیرد  مرغک بینوا  از مخرجش بجای فضله مرغ  آبی آبی رنګ و ګاه سبز رنګ خارج میشد   این مرغک فلج را به دستګاه میدادند تا آنان را بکشد  پرکند و برای فروش روانه یخچالهای فروشګاه های زنجیره ای کنند.  تنها ما آدمیان ګیر دزدان و دیکتاتوران و قصابان آدمی افتاده ایم   مثل آقای قذافی بلکه حیوانان هم بطوریکه از یک ویدیو پخش شد ګیر ظالمان افتاده اند و آنان را در بدتری شرایط نګه داری میکنند و از ظلم و آزار هیچ کم کسری ندارند   بیضه های نران آن را میکنند  و یا آنان را داغ درفش میکنند  و یا با نهایت بیرحمی میکشند  و این ترس و ناراحتی های فیزیکی در روی بدن و ګوشت آنان موثر است و این ماییم که همان زهرها را میخوریم  و چاق و یا مریض میګردیم   پس سیستم  ګرداننده دنیا برای ما خوراک مصنوعی صنعتی تهیه میکند  تا مارا ګرفتار کند.  آنان دستګاه و برنامه ریزی خیره کننده ای دارند و ما تنها بدون پشتوانه ای در برابر آن به صف ایستاده ایم.
     
    ناصر هرروز در مدرسه به عنوان بهایی یا سګ بابی مورد آزار سایر کودکانی واقع میشد که آنان هم به نوعی برعلیه بهاییان شست شوی مغزی شده بودند  و این ناصر بود که هرروز باید با یک سری کتک کاری و فحش کاری خونین ومالین به خانه بازګردد.  ناصر که نه از بهاییت چیزی میدانست و نه از فلسفه وجودی آن بایست هر روز تاوان این دین تازه را پس بدهد   و با بدن کوفته و خسته و نګران به خانه بازګردد  پدر مسلمانش هم اورا از هرګونه دانستن درباره بهاییت منع کرده بود و او هیچ درباره این دین نمی دانست ولی مورد حمله و عتاب واقع میشد  بعد از بخانه آمدن  پدرش میګفت که ناصر زود باش  خودت را نمیز کن  وضو بګیر و نمازت را به کمرت بزن تا قضا نشده است؟  ناصر در آن روزګار  کلاس سوم دبستان بود  و پدرش اورا وادار میکرد که برای ورود به بهشت هرروز هفده رکعت نماز به زبان عربی بخواند  در حالیکه بچه های مسلمان یا بهایی در همان موقع با هم تناب بازی الک دولک بازی  و خرپشته بازی ویا سرچرخه بازی میکردند  در حالیکه دیګربچه های مشغول بازی و تفریح و خنده و جفتک چهار کش بودند  ناصر بایست به صدای بلند بطوریکه پدر مسلمان مومنش بشنود نماز به زبان عربی بخواند که نه معنی آنرا  می فهمید و نه میدانست که چه میګوید   رفتن رکوع و سجود نماز برای ناصر یکنوع ناراحتی بود زیرا بچه های بهایی اورا مسخره میکردند که آهای بیایید ببیند که به سید  بچه آخوند داره نماز میخواند.   در آن دوره  یک فامیل در یک خانه بسیار بزرګ باهم زندګی میکردند و مثل اکنون نبود که آپارتمان نشینی مد شده باشد.  خانه ای که ناصر در آن زندګی میکرد خانه ای بسیار بزرګ بود با اتاقهای بسیار که در آن چندین خانواده زندګی میکردند.  ناصر عملا از هر دو سوی کودکان بهایی یا مسلمان کنار زده میشد  و برای مسلمانان کودک  او یک سګ بابی بود که با ده ها فحش دست چین شده روبرو میشد و برای کودکان بهایی هم یک مسلمان زاده بود و یک بچه مسلمون نماز خوان و اذن ګو؟ 
     
    این مشګل تا سالهای آخردبیرستان برای ناصر ادامه داشت تا اینکه بالاخره با اصرار ناصر مادرش اورا که اکنون بی پدر هم شده بود به مدرسه ملی مسیحیان ګذاشت  ولی شهریه ګران مدرسه برای مادر کارمند ناصر بسیار طاقت فرسا بود  ناصر در دبیرستانهای دولتی از داشتن معلم ریاضی و زبان محروم بود و تنها دوسالی که در مدرسه خصوصی مسیحیان ایران بود توانست از داشتن معلم زبان و ریاضی لذت ببرد.  هنګامیکه ناصر کلاس نهم بود  پدرش بعد از زجر کشیدن بسیار وسالها جنګیدن با یک مرض مهلک جان داد وبرای ناصر یک ارث مذهبی بجای ګذاشت   ناصر هم مثل بسیاری از فرزندان ایران از داشتن یک معلومات خوب  در ریاضی و زبان محروم بود  آنچه بیشتر او در مدرسه های دولتی یاد ګرفته بود فارسی و فقه و قرآن شرعیات  و تاریخ جغرافیا  و تااندازه ای هم شیمی و طبیعی بود  بسبب نداشتن معلومات کافی زبان  ناصر نتوانست تنها با حفظ کردن معلومات قبلی خود از سد کنکور بګذرد و به دانشګاه برسد   و باز براثر تبلیغات که اروپا را بهشت معرفی میکردند  ناصر و چندین نفر از دوستانش با اتوبوسهای ت ب ت برای تحصیل به آلمان رفتند.  آنان به امید اینکه در آلمان هم کار کنند وهم تحصیل به آن سرزمین رفته بودند  ولی آنچه در تبلیغات برای کشاندن محصلهای ایرانی بخارج بود برای اینکه از این راه چند صد تومانی برای ګرفتن مثلا پذیرش و یا ترجمه مدرکها بجیب بزنند با آنچه واقعیت ها بود خیلی تفاوت داشت  نداشتن معلوماتی وسیع از دوره دبیرستان  وندانستن زبان و ریاضی مشګلی بود که سرراه ناصر برای ورود به دانشګاه در آلمان قرار داشت  علاوه برآن او بایست تاوان ایرانیان ثروتمند و خوش ګذرانی که بکارتهای دختران صاف ساده آلمان را کنده بودند هم بدهد 
     
    زنان مسن آلمانی به ناصر بچشم یک شکارچی دخترکان آلمانی نګاه میکردند و اګر ناصر که از یک خانواه مثلا بسیار مذهبی دو آتشه مسلمان و بهایی بود  میخواست با یک دختر یا پسر آلمانی برای تمرین زبان صحبت کند فورا زنان یا مردان مسن آلمانی به آنان نزدیک میشدند تا آن دختر ویا پسر جوان را از دست یک شکارچی سکس  که ناصر باشد نجات دهند  ناصر یک مادر کارمند داشت که با سختی برایش مقداری کم میتوانست پول بفرستد  و این پول برای حتی یک زندګی ساده دانشجویی هم کافی نبود.  از این جهت ناصر مجبور بود که کارهای فیزیکی هم بکند تا بتواند مخارج نسبتا سنګین آلمان  نسبت به ایران آن زمان را بدهد   مثلا در آن موقع در تهران اجاره یک آپارتمان سه اتاق  دار  حدود دویست تومان بود درحالیکه با صد مارک که دویست تومان بود در آلمان نمی شد حتی یک اتاق اجاره کرد.  تازه آلمانی های آلمان دوست در موقعی اتاق را به یک شرقی اجاره میدادند که هیچ دانشجوی  آلمانی یا اروپایی آن اتاق را اجاره نکرده باشد  در حالیکه جوانان ثروتمند شرقی دختران بی ګناه آلمانی را به رستورانها دعوت میکردند وبه خانه های شیک خود میبردند و بکارتهای آنان را پاره پاره میکردند  ناصر بایست ناسزا های آلمانی ها را تحمل کند که دخترانشان بوسیله ثروتمندان شرقی حامله شده ویا بکارتهایشان را از دست داده بودند.  بقول معروف آش نخورده و دهان سوخته.  متاسفانه باز این طبقه متوسط است که بایست بجای ثروتمندان نالوطی و بی اخلاق جامعه تنها بخاطر بودن از یک سرزمین تاوان پس بدهد  باز این طبقه متوسط هستند که همیشه مورد عتاب وظلم واقع میشوند  زیرا در همین آمریکا هم ثروتمندان با داشتن وکلای خوب همیشه  در انتظار برنده هستند و مردم متوسط و فقیر به سبب نداشتن وکلای خبره بازنده؟  ناصر دارای هوشی سرشار هم نبود که مورد توجه استادانش قرار بګیرد ناچار پس از یکسال اومجبور شد که عطای آلمان را به لقایش ببخشد و به میهن بازګردد. 
     
    این بار ناصر با دانستن زبان خارجی براحتی وارد دانشګاه شد و در میهن خود به تحصلات دانشګاهی رسید  و نیز چون زبان میدانست در یک شرکت بزرګ آلمان به عنوان مترجم کار میکرد و زندګی ودرآمد خوبی بهم زد.  اکنون ناصر با داشتن یک شغل خوب و درآمد بیشتر از مکفی میخواست ازدواج کند  ولی اکنون مشګل دو دینه بسراغ او آمده بود  دختران معمولی و حد ناصر مثلا با تحصلات مشابه و یا خانواده ای مشابه حاضر به ازدواج با او نمیشدند زیرا اکنون ناصر بایست تاوان نفرت دودین بهایی و مسلمان را بپردازد. زیرا پدر درګذشته ناصر مسلمان بود.  هم چنین دخترهای مسلمان هم بسبب اینکه مادر ناصر بهایی بود از ازدواج با او طفره میرفتند  و کنار می کشیدند.  کم کم این مشګل متوجه خواهر ناصر هم شد  و او هم عملا از این مشګل رنج میکشید  ناصر برای اینکه بتواند به خواهرش کمک کند  با او همکاری کرد و وی برای ادامه تحصیل و شاید هم یافتن همسر به اروپا رفت.  فروغ که دختر دست پا دار و زیاد معاشرتی نبود بعد ازیکسال دست از پا دراز تر برګشت و این بار نق نق زدن را شروع کرد که حالا چون به اروپا رفته همه خیال میکنند که او عیاشی کرده و از ازدواج با او طفره میروند. 
     
    فروغ خواهر ناصر چون اکنون به زبان کاملا مسلط شده بود توانست شغلی خوب پیدا کند ولی اینکه نمی توانست شوهر کند اورا عذاب میداد.  تا اینکه تصمیم میګیرد که این بار به آمریکا برود که در آمریکا موقعیت ها بیشتر و امکان ها زیادتر است   ناصر هم که واقعا خواهرش را دوست داشت  با اینکه تنها چهارسال از او بزرګتر بود ګفت که تاآنجا که بتواند به او کمک خواهد کرد.  ناصر کم کم به مقامات بلند دولتی رسید و مزایای زیادی دریافت میکرد  این بود که دستش بسیار باز بود و میتوانست همه نوع حمایت مادی را برای خواهرش بکند. خواهر توانسته بود که با مردی ایرانی در آمریکا ازدواج کند  و اکنون مرتب می نوشت که ناصر هم بایست همراه با مادرشان به آمریکا برود که اینجا سرزمین امکان ها است و همه نوع ترقی مادی و معنوی در اینجا امکان پذیر میباشد.  با انقلاب شکوهمند اسلامی و آمدن دانشمند ګرام  به قدرت و توان  اوضاع ایران عوض شده بود  ګرچه اکنون ناصر هنوز شغل و مقام خود را داشت  ولی هرروز مشګل ها برایش بیشتر میشد  زیرا با داشتن مادری بهایی کار در دستګاهی که کاملا مثلا مذهبی و اسلامی شده بود مشګل مینمود. 

  • SahameddinGhiassi

    کشورهای آلوده به فقر تعصب تمامیت خواهی جهل و نفرت؟ بی تفاوتی و ظلم و شروع بهاران؟
    قسمت اول  پسرک تنها
    نظر من ذکر مصیبت نیست زیرا که دست اندرکاران مصیب ګویی بسیار آسان تر میتوانند اشګ مردم را در بیاورند و دکان خود را رونق بدهند بلکه به عنوان یک معلم دور از میهن که به کشورهای پاره پاره شده اش فکر میکند و مشګل ها را با ګوشت و پوست خود حس کرده و با قربانیان از نزدیک برخورد داشته است  میخواهم قسمتهای از ګرفتاریها ودردهای میهن های پاره پاره شده خود را برایتان بازګویی ګنم  که از نفرت  بی تفاوتی انباشته شده است. هرکسی که به خدمت کمر ببندد دچار تهمت ها حسادتها و بی انصافی ها میشود و آنکس که بی تفاوت و یا جبار باشد راهش را ادامه میدهد.  همانطوریکه اکنون همه میدانند در یک طرف مردم بی ګناه و بی پناه هستند و در طرف مقابل ثروتمندانی با سرمایه هایی با عددهای نجومی و تیمهای کارآمد و تحصیکرده ها و دانشمندان خود فروخته  همراه با استفاده از وسایل ارتباط جمعی و شست شوی مغزی  شاید تنها وسیله ای که دیګران در اختیار دارند همان مثلا اینترنت آزاد است  که آنهم با انواع و اقسام مشګل ها مثل فیلتر ها و نبودن دسترسی برای عموم مردم  روبرو میباشد.  به عبارت دیګر ما محکوم هستیم که در بست تقریبا در اختیار قدرتهای سلطه ګرو دست نشانده های محلی آنان باشیم و هر آشی که برای ما بپزند را باید بخوریم؟
     
    سلاحهایی که آنان دردست دارند  همانا تبلیغات کوبنده توسط وسایل ارتباط جمعی در کنترلشان و نیز خود فروخته ګان با دانشی است که متاسفانه از دانش آنان برعلیه بشریت سو استفاده میشود  نوک پیکان هم متوجه شاید طبقه متوسط در تمامی دنیا باشد که سیستم میخواهد بهر کلکی که هست از بودن آنان راحت شود  دامن زدن به اختلافهای مذهبی  نژادی زبانی  قومی ګروهی ملی  و بی تفاوت کردن کل جامعه ازبین بردن اخلاق و همکاری و همیاری و تلف کردن سرمایه های مردمی  ملی نیز از شاهکارهای آنان است  تسلط بر فکر و اندیشه و راهکاری آنان  حقنه کردن آنچه که میخواهند یا با زور ویا زر  و سایر موقعیت هایی که طالب آن هستند  نظیر تفرقه  نفرت افکنی ها و از بین بردن توان علمی بخصوص در دنیای مثلا سوم از برنامه های درشت آنان میباشد. اګر شما هم در چند کشور کار یا تحصیل کرده باشید براحتی میتوانید با مقایسه دردسرها و مشګل های به اصل مطلب برسید.  در دوره ای که ما زندګی میکنیم کم بیش مردم دنیا باهم در تماس هستند  ولی آنان دارای فرهنګهای ګوناګون و معیارهای متفاوت هستند  چیزی که ممکن است در یک فرهنګ بد وزننده باشد در کشوری دیګر با فرهنګی دیګر خوب و والا است  حال اګر ما بخواهیم با معیاری واحد ویا معیاری از یک فرهنګ فرهنګها دیګری را با آن اندازه ګیری کنیم  مسلم است که مرتکب اشتباهی فاحش شده ایم. 
     
    شاید با چند مثال موضوع کمی روشن تر شود.  ناصر در یک خانواده دومذهبه به دنیا آمده بود  پدرش مسلمانی سخت ګیر و مومن و معتقد بود و مادرش هم یک بهایی سفت سخت   و دراین وسط این ناصر بود که درګیر دو طرف ماجری شده بود.  در آن روزګار هنوز خوراکهای صنتعی به وفور امروز وجود نداشت و مردم از خوراکهای بهتر و طبیعی بدون داشتن مواد زاید و نګهدارند و هورومونی استفاده میکردند   مثلا مرغی که در آن ایام در آشپزخانه ها می پخت یک مرغ طبیعی بود با طعم وعطر طبیعی   مرغ زنده را مادر خانواده میخرید و پس از کشتن آنرا پاک میکرد و می پخت  یخچالهایی مثل امروز نبود  غذاها همیشه تازه بودند و همان وقت مصرف میشدند  مثلا قصابی ها اینقدر ګوشت وارد میکردند که همان صبح همه را بفروش برسانند و دیګر ګوشتی مثلا ساعت یک بعداز ظهر آویزان نبود   در صورتیکه اکنون موضوع نوع دیګری است  ممکن است مرغی در سر سفره شما بیاید که سالیان پیش کشته شده  یخ زده شده از قاره ای به قاره ای دیګر حمل شده باشد.  یک روز سراغ یک مرغداری رفتم   مرغان بینوا روی سینه افتاده بودن و توان اینکه روی پاهای خود بایستند را نداشتند  آنان بسیار چاق بودند که از صدقه سر هورمون ها و مواد چربی زا و چاق کننده بود  مرغی که اندازه یک بره بود صدایش شبیه به جوجه یک روزه بود  ګویا جوجه بینوا را باد کرده بودند  تا ظاهر یک مرغ را بخود بګیرد  مرغک بینوا  از مخرجش بجای فضله مرغ  آبی آبی رنګ و ګاه سبز رنګ خارج میشد   این مرغک فلج را به دستګاه میدادند تا آنان را بکشد  پرکند و برای فروش روانه یخچالهای فروشګاه های زنجیره ای کنند.  تنها ما آدمیان ګیر دزدان و دیکتاتوران و قصابان آدمی افتاده ایم   مثل آقای قذافی بلکه حیوانان هم بطوریکه از یک ویدیو پخش شد ګیر ظالمان افتاده اند و آنان را در بدتری شرایط نګه داری میکنند و از ظلم و آزار هیچ کم کسری ندارند   بیضه های نران آن را میکنند  و یا آنان را داغ درفش میکنند  و یا با نهایت بیرحمی میکشند  و این ترس و ناراحتی های فیزیکی در روی بدن و ګوشت آنان موثر است و این ماییم که همان زهرها را میخوریم  و چاق و یا مریض میګردیم   پس سیستم  ګرداننده دنیا برای ما خوراک مصنوعی صنعتی تهیه میکند  تا مارا ګرفتار کند.  آنان دستګاه و برنامه ریزی خیره کننده ای دارند و ما تنها بدون پشتوانه ای در برابر آن به صف ایستاده ایم.
     
    ناصر هرروز در مدرسه به عنوان بهایی یا سګ بابی مورد آزار سایر کودکانی واقع میشد که آنان هم به نوعی برعلیه بهاییان شست شوی مغزی شده بودند  و این ناصر بود که هرروز باید با یک سری کتک کاری و فحش کاری خونین ومالین به خانه بازګردد.  ناصر که نه از بهاییت چیزی میدانست و نه از فلسفه وجودی آن بایست هر روز تاوان این دین تازه را پس بدهد   و با بدن کوفته و خسته و نګران به خانه بازګردد  پدر مسلمانش هم اورا از هرګونه دانستن درباره بهاییت منع کرده بود و او هیچ درباره این دین نمی دانست ولی مورد حمله و عتاب واقع میشد  بعد از بخانه آمدن  پدرش میګفت که ناصر زود باش  خودت را نمیز کن  وضو بګیر و نمازت را به کمرت بزن تا قضا نشده است؟  ناصر در آن روزګار  کلاس سوم دبستان بود  و پدرش اورا وادار میکرد که برای ورود به بهشت هرروز هفده رکعت نماز به زبان عربی بخواند  در حالیکه بچه های مسلمان یا بهایی در همان موقع با هم تناب بازی الک دولک بازی  و خرپشته بازی ویا سرچرخه بازی میکردند  در حالیکه دیګربچه های مشغول بازی و تفریح و خنده و جفتک چهار کش بودند  ناصر بایست به صدای بلند بطوریکه پدر مسلمان مومنش بشنود نماز به زبان عربی بخواند که نه معنی آنرا  می فهمید و نه میدانست که چه میګوید   رفتن رکوع و سجود نماز برای ناصر یکنوع ناراحتی بود زیرا بچه های بهایی اورا مسخره میکردند که آهای بیایید ببیند که به سید  بچه آخوند داره نماز میخواند.   در آن دوره  یک فامیل در یک خانه بسیار بزرګ باهم زندګی میکردند و مثل اکنون نبود که آپارتمان نشینی مد شده باشد.  خانه ای که ناصر در آن زندګی میکرد خانه ای بسیار بزرګ بود با اتاقهای بسیار که در آن چندین خانواده زندګی میکردند.  ناصر عملا از هر دو سوی کودکان بهایی یا مسلمان کنار زده میشد  و برای مسلمانان کودک  او یک سګ بابی بود که با ده ها فحش دست چین شده روبرو میشد و برای کودکان بهایی هم یک مسلمان زاده بود و یک بچه مسلمون نماز خوان و اذن ګو؟ 
     
    این مشګل تا سالهای آخردبیرستان برای ناصر ادامه داشت تا اینکه بالاخره با اصرار ناصر مادرش اورا که اکنون بی پدر هم شده بود به مدرسه ملی مسیحیان ګذاشت  ولی شهریه ګران مدرسه برای مادر کارمند ناصر بسیار طاقت فرسا بود  ناصر در دبیرستانهای دولتی از داشتن معلم ریاضی و زبان محروم بود و تنها دوسالی که در مدرسه خصوصی مسیحیان ایران بود توانست از داشتن معلم زبان و ریاضی لذت ببرد.  هنګامیکه ناصر کلاس نهم بود  پدرش بعد از زجر کشیدن بسیار وسالها جنګیدن با یک مرض مهلک جان داد وبرای ناصر یک ارث مذهبی بجای ګذاشت   ناصر هم مثل بسیاری از فرزندان ایران از داشتن یک معلومات خوب  در ریاضی و زبان محروم بود  آنچه بیشتر او در مدرسه های دولتی یاد ګرفته بود فارسی و فقه و قرآن شرعیات  و تاریخ جغرافیا  و تااندازه ای هم شیمی و طبیعی بود  بسبب نداشتن معلومات کافی زبان  ناصر نتوانست تنها با حفظ کردن معلومات قبلی خود از سد کنکور بګذرد و به دانشګاه برسد   و باز براثر تبلیغات که اروپا را بهشت معرفی میکردند  ناصر و چندین نفر از دوستانش با اتوبوسهای ت ب ت برای تحصیل به آلمان رفتند.  آنان به امید اینکه در آلمان هم کار کنند وهم تحصیل به آن سرزمین رفته بودند  ولی آنچه در تبلیغات برای کشاندن محصلهای ایرانی بخارج بود برای اینکه از این راه چند صد تومانی برای ګرفتن مثلا پذیرش و یا ترجمه مدرکها بجیب بزنند با آنچه واقعیت ها بود خیلی تفاوت داشت  نداشتن معلوماتی وسیع از دوره دبیرستان  وندانستن زبان و ریاضی مشګلی بود که سرراه ناصر برای ورود به دانشګاه در آلمان قرار داشت  علاوه برآن او بایست تاوان ایرانیان ثروتمند و خوش ګذرانی که بکارتهای دختران صاف ساده آلمان را کنده بودند هم بدهد 
     
    زنان مسن آلمانی به ناصر بچشم یک شکارچی دخترکان آلمانی نګاه میکردند و اګر ناصر که از یک خانواه مثلا بسیار مذهبی دو آتشه مسلمان و بهایی بود  میخواست با یک دختر یا پسر آلمانی برای تمرین زبان صحبت کند فورا زنان یا مردان مسن آلمانی به آنان نزدیک میشدند تا آن دختر ویا پسر جوان را از دست یک شکارچی سکس  که ناصر باشد نجات دهند  ناصر یک مادر کارمند داشت که با سختی برایش مقداری کم میتوانست پول بفرستد  و این پول برای حتی یک زندګی ساده دانشجویی هم کافی نبود.  از این جهت ناصر مجبور بود که کارهای فیزیکی هم بکند تا بتواند مخارج نسبتا سنګین آلمان  نسبت به ایران آن زمان را بدهد   مثلا در آن موقع در تهران اجاره یک آپارتمان سه اتاق  دار  حدود دویست تومان بود درحالیکه با صد مارک که دویست تومان بود در آلمان نمی شد حتی یک اتاق اجاره کرد.  تازه آلمانی های آلمان دوست در موقعی اتاق را به یک شرقی اجاره میدادند که هیچ دانشجوی  آلمانی یا اروپایی آن اتاق را اجاره نکرده باشد  در حالیکه جوانان ثروتمند شرقی دختران بی ګناه آلمانی را به رستورانها دعوت میکردند وبه خانه های شیک خود میبردند و بکارتهای آنان را پاره پاره میکردند  ناصر بایست ناسزا های آلمانی ها را تحمل کند که دخترانشان بوسیله ثروتمندان شرقی حامله شده ویا بکارتهایشان را از دست داده بودند.  بقول معروف آش نخورده و دهان سوخته.  متاسفانه باز این طبقه متوسط است که بایست بجای ثروتمندان نالوطی و بی اخلاق جامعه تنها بخاطر بودن از یک سرزمین تاوان پس بدهد  باز این طبقه متوسط هستند که همیشه مورد عتاب وظلم واقع میشوند  زیرا در همین آمریکا هم ثروتمندان با داشتن وکلای خوب همیشه  در انتظار برنده هستند و مردم متوسط و فقیر به سبب نداشتن وکلای خبره بازنده؟  ناصر دارای هوشی سرشار هم نبود که مورد توجه استادانش قرار بګیرد ناچار پس از یکسال اومجبور شد که عطای آلمان را به لقایش ببخشد و به میهن بازګردد. 
     
    این بار ناصر با دانستن زبان خارجی براحتی وارد دانشګاه شد و در میهن خود به تحصلات دانشګاهی رسید  و نیز چون زبان میدانست در یک شرکت بزرګ آلمان به عنوان مترجم کار میکرد و زندګی ودرآمد خوبی بهم زد.  اکنون ناصر با داشتن یک شغل خوب و درآمد بیشتر از مکفی میخواست ازدواج کند  ولی اکنون مشګل دو دینه بسراغ او آمده بود  دختران معمولی و حد ناصر مثلا با تحصلات مشابه و یا خانواده ای مشابه حاضر به ازدواج با او نمیشدند زیرا اکنون ناصر بایست تاوان نفرت دودین بهایی و مسلمان را بپردازد. زیرا پدر درګذشته ناصر مسلمان بود.  هم چنین دخترهای مسلمان هم بسبب اینکه مادر ناصر بهایی بود از ازدواج با او طفره میرفتند  و کنار می کشیدند.  کم کم این مشګل متوجه خواهر ناصر هم شد  و او هم عملا از این مشګل رنج میکشید  ناصر برای اینکه بتواند به خواهرش کمک کند  با او همکاری کرد و وی برای ادامه تحصیل و شاید هم یافتن همسر به اروپا رفت.  فروغ که دختر دست پا دار و زیاد معاشرتی نبود بعد ازیکسال دست از پا دراز تر برګشت و این بار نق نق زدن را شروع کرد که حالا چون به اروپا رفته همه خیال میکنند که او عیاشی کرده و از ازدواج با او طفره میروند. 
     
    فروغ خواهر ناصر چون اکنون به زبان کاملا مسلط شده بود توانست شغلی خوب پیدا کند ولی اینکه نمی توانست شوهر کند اورا عذاب میداد.  تا اینکه تصمیم میګیرد که این بار به آمریکا برود که در آمریکا موقعیت ها بیشتر و امکان ها زیادتر است   ناصر هم که واقعا خواهرش را دوست داشت  با اینکه تنها چهارسال از او بزرګتر بود ګفت که تاآنجا که بتواند به او کمک خواهد کرد.  ناصر کم کم به مقامات بلند دولتی رسید و مزایای زیادی دریافت میکرد  این بود که دستش بسیار باز بود و میتوانست همه نوع حمایت مادی را برای خواهرش بکند. خواهر توانسته بود که با مردی ایرانی در آمریکا ازدواج کند  و اکنون مرتب می نوشت که ناصر هم بایست همراه با مادرشان به آمریکا برود که اینجا سرزمین امکان ها است و همه نوع ترقی مادی و معنوی در اینجا امکان پذیر میباشد.  با انقلاب شکوهمند اسلامی و آمدن دانشمند ګرام  به قدرت و توان  اوضاع ایران عوض شده بود  ګرچه اکنون ناصر هنوز شغل و مقام خود را داشت  ولی هرروز مشګل ها برایش بیشتر میشد  زیرا با داشتن مادری بهایی کار در دستګاهی که کاملا مثلا مذهبی و اسلامی شده بود مشګل مینمود. 

  • SahameddinGhiassi

    سرآغاز مشګلهای تازه  با انقلاب اسلامی ایران شکوهمند  و بی نظیر  مردتنها  قسمت دوم  ….
     
    با حمله صدام حسین دیوانه به ایران  و درهم ریختن بیشتر وضع  فشار اقتصادی روی مردم بیشتر شد  و ناصر که برای کسری مخارج مجبور بود که درس خصوصی هم که اکنون مریدانی بسیاری داشت بدهد  اومجبور بود که ساعتها رانندګی کند تا به خانه کسانی برود که میخواستند نزد او زبانهای خارجی و یا سایر دروس را بخوانند و او مشګل های آنان را برطرف کند.  از یک طرف خواهر مرتب کاغذ می نوشت که هرچه زودتر به آمریکا بیآیید و از طرف دیګر مرتب اورا تشویق میکرد که هرچه میتواند سرمایه های خود را برای وی بفرستد.  یکی از دوستان مشترک بین او و خواهرش مردی بود که اکنون همسرش درګذشته بود و برای وی شش فرزند بیادګار نهاده بود   بزرګ کردن شش فرزند بدون مادر آنهم در شرایطی که او به عنوان یکی از مهرهای رژیم سابق مورد قهر واقع شده بود بسیار سخت بود  او یکی مثلا از بهترین دوستان ناصر بود  و مرتب میګفت که ناصر را از همه فرزندانش هم بیشتر دوست دارد   مرتضی از ناصر خواست که بخانه او برود و از بچه هایش حمایت درسی کند  و در عوض مرتضی به او همان شهریه ای که دیګران پرداخت میکنند خواهد پرداخت.  مرتضی مردی بسیار چرب زبان و خوش برخورد اولیه بود  و شکارچی بسیار ماهر در ګیر انداختن کسان دیګر   مرتضی توانسته بود که ساختمانهای خود را از چنګ کسانی که قهرا اشغال کرده بودند با کمک دوستان وشاید دست به ریز به پاشش بدر آورد  ولی آنان خانه را به خرابه هایی تبدیل کرده بودند وحتی تمامی وسایل بهداشتی و در پیکر خانه را هم برده بودند.  مرتضی مانده بود و یک ساختمان بزرګ درب داغون در بهترین نقطه شهر. 
     
    ناصر هر روز بخانه آنان میرفت و بهر شش فرزند او کمک درسی میکرد  بچه های باهوش با داشتن معلمی اروپا دیده بسیار پیشرفت درسی کردند و تمامی آنان در مدرسه هایشان بهترین نمره ها را بخانه میآورند و این باعث خوشحالی هم ناصر و هم مرتضی پدرشان شده بود.  در این مدت ناصر هم توانسته بود با یک دختر بهایی که دارای پدرمادر کم سواد و شش کلاسه  معلومات بودند ازدواج کنند  متاسفانه پدر نسرین همسر ناصر یک بازاری بسیار یک دنده بود که باوجود داشتن تنها شش کلاس رسمی معلومات خود را علامه دهر فرض میکرد و به ناصر که دارای درجه فوق لیسانس مهندسی بود بسیار فخر می فروخت  ناصر هم ابتدا فکر میکرد که با مرد تحصیکرده و دانایی روبرو است و به لحاظ اختلاف سنی به او خیلی احترام میګذاشت   کم کم برای پدر نسرین این شبهه بوجود آمد که نکند که او معلوماتش بیشتر از ناصر است و اینبار شروع به مسخره کردن ناصر آنهم بعلت بیسوادی کرد  در حضور جمع  ناصر که هاج واج مانده بود
     
    و میدید که پدر همسرش مطالب درست اورا بصورتی غلط میخواهد تصحیح کند مجبور شد که با آوردن دیکشنری و فرهنګ نامه  و کتابهای معلومات عمومی ثابت کند که او درست میګفته و این پدر بوده است که کاملا اشتباه میکرده  پدر عوض معذرت خواهی و باصطلاح کوتاه آمدن با تغییر ګفته بود که تو جلوی جمع توی دهان من زدی و مرا کاملا خیط پیط کرده ای  درصورتیکه این پدرنسرین بود که ناصر را به مسخره ګرفته بود که شما چطور استادی هستید که اینګونه اشتباه میکنید؟   بایست بروید و مطالعه کنید؟  حالا که ناصر عکس مطلب را ثابت کرده بود مورد بی مهری و عتاب واقع ګردیده بود و شاید هم پدر کینه اورا به دل ګرفته بود تا در مکانی و زمانی مناسب  جبران کند.  مرتضی که فکر میکرد ناصر با این همه کار بایست مبالغی خوب پس انداز داشته باشد برای تعمیر خانه شروع به اصرار و التماس به ناصر کرد که بچه ها واقعا ګرسنه هستند  و مدتی بود که او حتی پول درس خصوصی ناصر را هم نپرداخته بود و بهانه اش این بود که ساختمان را بایست درست کند اجاره بدهد تا بتواند پول تهیه کند  ساختمان مخروبه را کسی رهن یا اجاره نخواهد کرد.
     
    باتکرار و التماسهای مکرر ناصر که یک مرد بااحساسی بود تصمیم میګیرد که به دوست قدیمی و مسن خود کمک کند و خانواده اش را نجات بدهد  او با ګرفتن پول و قرض از سایر دوستان و پدر نسرین مبالغی هنګفت تهیه و به دست مرتضی میدهد مرتضی هم خوشحال و خندان و با تشکر از وی بسراغ تعمیر و مرمت ساختمانی میرود که از دست اشغالګران با کمک دوستانش بیرون کشیده بود.  ولی بعد مرتضی تغییر عقیده میدهد و تصمیم میګیرد که بدهی اش را به ناصر ندهد و اورا لجن مال نماید  او که با دادن قباله و چک و حتی پاسپورت بچه هایش ناصر را کاملا مطمین کرده بود که میخواهد پول را بیست روزه پس بدهد حالا شروع به جنګولک بازی و امروز فردا کردن در آورده بود و بالاخره هم حوصله اش از صبر و متانت ناصر سر رفت وګفت بابا جان مملکت قانون و دادګستری دارد برو و از طریق قانونی اقدام کن.  بعدهم با ارسال اظهار نامه به مرکزهایی که ناصر کار میکرد و زدن تهمت که او جاسوس آلمان و جاسوس صهونیست است باعث اخراج ناصر شد.  ناصر که دیګر راهی برایش باقی نمانده بود و تمامی راهها را مرتضی به کمک دوستانش برای ناصر سد کرده بود  مجبور شد به تقاضاهای مکرر خواهر پاسخ داده راهی آمریک شود.  وقتی که به آمریک رسید به خواهر تلفن کرد  که او آمده است بیایید و اورا ببرید   خواهر شوکه شد و ګوشی را به دست شوهرش داد شوهر با لجهه بسیار غلیظ ګفت که اګر بخانه آنان نزدیک شود پلیس آمریک را خبر میکند که اورا با دست بند به زندان ببرند؟ ناصر که تمامی دارایی های خود رابرای خواهر فرستاده بود حالا خواهر وی را به شوهرش حواله کرده بود و مردی که سی سال از خواهر او بزرګتر بود حالا اورا تهدید میکرد که بخانه آنان که عملا از پول ناصر خریداری شده است حتی نزدیک هم نشوډ  باحتمال شوهر خواهر محمود فکر میکرد که ناصر بعنوان بهایی در ایران اعدام خواهد شد  ویا نمی تواند ویزا بګیرد و به آمریک بیآید ویا اګر هم بیاید به او اجازه اقامت نخواهند داد و او نمی تواند اینجا بماند  بعد هم ګفت که برای او یک چک می فرستد تا بتواند در خانه وای ام سی ا زندګی کند .  و بعد از چند روزی به ایران برګردد؟  ناصر که باارسال پول برای خودش و زن فرزندانش یک رویا ساخته بود حالا میدید که کاخ رویاهایش خراب شده و خواهر صد هشتاد درجه چرخیده است  آن خواهر بظاهر مهربان حالا تبدیل به یک زن کاملا بی تفاوت شده بود  که بعدها باتلفن به ناصر ګفت که بهتر است به تهران برګردد زیرا هرچه باشد او زبان مردم را بهتر میفهمد  و راحت تر کار ګیر خواهد آورد  میګفت که آمریکا یک سراب است درصورتیکه در قبل همه اش از آمریکا تعریف میکرد.
     
    با چه رویی ناصر میتوانست به تهران برګردد و آنهمه وعده وعید درس و تحصیل را به فرزندانش داده بود  باطل اعلام کند. اوچاره ای نداشت که در آمریکا هر طور هست بماند و این بار با وجود کارشکنی های شوهر خواهر به تنهایی مشګل را حل کند  درست مثل مرتضی که بعد از ګرفتن پول از وی تبدیل به یک دشمن شده بود و هرکاری میکرد که اورا نابود سازد  حالا خواهر و شوهر خواهر بهایی هم همان راه را در پیش ګرفته بودند  متاسفانه ناصر با دیدی خوبی که به بهاییان و تشکیلات آنان داشت فکر کرد شاید بتواند از راه ریش سفیدی موضوع را حل کند و نامه ای به محفل محلی بهاییان نوشت و تقاضای کمک ومساعدت کرد  ولی خواهر و شوهرش هیچ حاضر به همکاری و کمک نبودند  بلکه بیشتر اورا لجن مال میکردند درست همان کاریکه مرتضی کرده بود.  مدتها ناصر در خیابانهای خوابیدو سعی کرد کاری دست پا کند  و بالاخره کلیسای به او اجازه داد که در آنجا بخوابد و یکی از کشیش ها هم ګفت که میتواند در خانه او دوش بګیرد   بعد از چهار سال دوندګی و رفتن پیش سناتورها و ګرفتن وکیل اداره مهاجرت ناصر توانست که برای زن و فرزندانش ویزا واجازه کار و اقامت بګیرد  و آنان را به آمریک بیآورد  در این مدت هم خواهرش به او مقداری از پولش را پس داده بود و ناصر توانست با آن پول و پس اندازی که در این مدت چهار سال کرده بود خانه ای تهیه کند و زن فرزندانش را به آن خانه ببرد. 
     
    درآمد ناصر در آمریک باندازه ایران نبود  و او کاری مهم و درآمد ساز نداشت  بلکه مثل دیګرانی که کارهای ساعتی میکنند او هم همان کارها را میکرد.  این بود که بزودی همسر و پسرش با او بنای بدرفتاری را ګذاشتند         همسر با او صحبت نمیکرد بلکه تمام روز را به نوشتن نامه هایی صرف میکرد که برای دیګران  مینوشت و مرتب ناصر را لجن مال میکرد  پسر هم انواع توهین ها را به او خواهرش میکرد و نعره میکشید که او اشتباه کرده است  که به خواهر و شوهرش اطمینان کرده است  و حق آنان را به دست خواهر و شوهرش سپرده ا ست.  با اینکه ناصر برای خاطر آنان خانه خریده بود  آنان هیچ کمکی به او نمیکردند و توقع داشتند مثل ایران تمامی مخارج را ناصر بپردازد.    همسر ناصر با کمک ناصر سرکار رفت وهمچنین پسرش که هیجده ساله بود کاری ګیر آورد  ولی این مادر پسر که قبلا مرتب برای ناصر نامه می نوشتند و ازهم ګله میکردند حالا باهم متحد ودوتایی برعلیه ناصر سخن میګفتند.  و بالاخره بعد از یکسال که در خانه ناصر بودند پولهایشان را جمع کردند و ګفتند که میخواهند بروند  و یک روز که ناصر از سرکار بخانه برګشته بود  آنان خانه راخالی و رفته بودند  حالا ناصر مانده بود ویک قرض بزرګ برای خانه ای بزرګ که برای آنان تهیه کرده بود.  ناصر که نمی توانست خانه را نګه دارد فکر کرد که آنرا اجاره بدهد ولی قوانین الکی آمریکا تنها به ناصر اجازه میداد که خانه را به یک خانواده اجاره بدهد نه به دانشجویان و افراد مجرد؟ در این هنګام نسرین هم به دادګاههای آمریک رفته بود و از شوهرش تقاضای خرجی برای بچه ها و تلاق کرده بود.  درصورتیکه قرار بود موضوع دوستانه حل شود. حالا همسر تلاش میکرد که تمامی امکانهای مالی ناصر را تخریب کند واورا تبدیل به مردی فقیر نماید.  تا آنجا که توانست سر وامهای خانه جنګولک بازی درآورد و ناصر مجبور بود که بهره های بالا بپردازد زیرا نسرین حاضر نبود که برای امضا برای تبدیل وام به محضر برود.  بعد هم با کشیدن ناصر به دادګاه اورا مثلا محکوم به پرداخت خرجی بچه میکند. 
     
    نسرین با همکاری خواهر ناصر شروع به لجن مالی و سم پاشی علیه ناصر میکنند واورا بصورت دیوی دوسر نشان میدهند  خواهر او به دادګاه میرود و اورا مسلمانی ناراحت و ضد یهود و نازی معرفی میکند  و از تمامی امکانها برای سرکوب و آزار ناصر سو استفاده میکنند بطوریکه بیشتر بهاییانی که تاقبل از آمدن خانواده ناصر با او خوب و مهربان بودند تبدیل به کسانی میشوند که مخالف او بودند و نیز با سایر دوستان ناصر که وی خانواده اش را به آنان معرفی کرده بود همان راه را در پیش میګیرند و در عرض مدتی کوتاه ناصر را کاملا ایزوله و منزوی مینمایند.  ناصر برای سرکشی به خانه و اسباب آن به تهران میرود  پدر نسرین آنچه را میخریده اند مثل تلا که ناصر بخاطر تورم تلا پس انداز میکرد  و یا نقره و کلکسیون ساعتهای امګا و تلا و سایر وسایل قیمتی اورا فروخته و خورده بودند  در ضمن ساختمان ناصر را رها کرده بودند تا مستاجر خرابه کند  و اجاره هم ندهد  به عبارت دیګر پدر بهایی نسرین همه اموال اورا یا خودش تاراج کرده بود و یا ګذاشته بود دیګران به یغما ببرند  و اینان اینکار را در موقعی میکردند که مثلا بهاییان در خطر اعدام و ناراحتی در تهران و یا ایران بودند   حالا اګر این بهاییان در خطر ناراحتی نبودند چه به روزګار ناصر میآوردند.  در این موقع پسر خاله بهایی ناصر همراه باهمسرش  اشراق به کمک ناصر آمدند و با دوستی و محبت مثلا اورا یاری کردند  ناصر با مکافات مشګلات را حل کرد و اینبار پسرخاله و همسرش را وکیل کرد تا از چیزهایی که به غارت نرفته است نګهداری کنند. و ماشین و وسایل خود را به آنان سپرد و به آمریک بازګشت 
     
    بعد از هشت سال که وی دوباره به ایران برګشت درست پسرخاله بهایی مهربان همان کاری را با او کرد که دیګران کردند زیر رو را غارت و اسباب اورا تخریب کرده بود.  مثلا ماشین اورا در کنار کوچه ګذاشته بود درحالیکه وی حیاط و خانه داشت   تا شهرداری ماشین را ببرند؟  اینبار که ناصر به آمریک بازګشت دیګر هیچ امیدی به تهران دیګر نداشت  زیرا حتی نتوانسته بود که خانه را تعمیر کند وګیر رشوه خوران شهرداری افتاده بود.  حالا همسر که در اثر مرور زمان توانسته است شهروند آمریک بشود میخواهد برای دیدار به تهران برود  پدر نسرین اصرار داشت که آنان یک عقد رسمی  هم داشته باشند  و موقعی که نسرین برای تلاق به بادګاه های آمریک میرفت از هول حلیم متوجه نبود که آنان دوعقد دارند  و یاشاید در آن هنګام فکر رفتن به ایران را در سر نداشت  و حالا وی دوستان و محفل روحانی را به جان ناصر انداخته است که تلاق رسمی خود را هم بګیرد  ناصر هم میګوید که بایست  آنچه که وی به امانت به آنان سپرده است پس بدهند  ناصر تمامی سرمایه غارت نشده خود را بصورت تلا وجواهر و فرش ذخیره کرده بود تا از تورم بی امان در امان باشد  و حالا همسر همه آنان را در اختیار ګرفته و میخواهد همه را بلع بفرماید  و به ناصر چیزی ندهد؟  وی به مسجد و دفتر نمایندګی ایران هم مراجعه کرده بود وحالا هم محفل را تیرکرده که با ناصر وارد ګفت ګو شوند  نسرین مدت ده سال بچه ها را هم از پدرشان جدا کرده بود و با لجن مالی کردن پدر آنان را بګذاشته بود که به پدر نزدیک شود  و حالا میخواهد از آخرین حربه خود برعلیه ناصر سو استفاده بکند  خوب با این چنین ملتی و مردمی  آیا ما میتوانیم به استقلال برسیم؟  که بهر که اعتماد میکنی خاین و توزرد از آب در میآید؟  امیدوارم که داستان واقعی ناصر درس عبرتی برای دیګران باشد  به امید روزی که دوستی و عشق جای دزدی فساد غارت دروغ فتنه و بی انصافی هارا بګیرد؟ 

  • SahameddinGhiassi

    سرآغاز مشګلهای تازه  با انقلاب اسلامی ایران شکوهمند  و بی نظیر  مردتنها  قسمت دوم  ….
     
    با حمله صدام حسین دیوانه به ایران  و درهم ریختن بیشتر وضع  فشار اقتصادی روی مردم بیشتر شد  و ناصر که برای کسری مخارج مجبور بود که درس خصوصی هم که اکنون مریدانی بسیاری داشت بدهد  اومجبور بود که ساعتها رانندګی کند تا به خانه کسانی برود که میخواستند نزد او زبانهای خارجی و یا سایر دروس را بخوانند و او مشګل های آنان را برطرف کند.  از یک طرف خواهر مرتب کاغذ می نوشت که هرچه زودتر به آمریکا بیآیید و از طرف دیګر مرتب اورا تشویق میکرد که هرچه میتواند سرمایه های خود را برای وی بفرستد.  یکی از دوستان مشترک بین او و خواهرش مردی بود که اکنون همسرش درګذشته بود و برای وی شش فرزند بیادګار نهاده بود   بزرګ کردن شش فرزند بدون مادر آنهم در شرایطی که او به عنوان یکی از مهرهای رژیم سابق مورد قهر واقع شده بود بسیار سخت بود  او یکی مثلا از بهترین دوستان ناصر بود  و مرتب میګفت که ناصر را از همه فرزندانش هم بیشتر دوست دارد   مرتضی از ناصر خواست که بخانه او برود و از بچه هایش حمایت درسی کند  و در عوض مرتضی به او همان شهریه ای که دیګران پرداخت میکنند خواهد پرداخت.  مرتضی مردی بسیار چرب زبان و خوش برخورد اولیه بود  و شکارچی بسیار ماهر در ګیر انداختن کسان دیګر   مرتضی توانسته بود که ساختمانهای خود را از چنګ کسانی که قهرا اشغال کرده بودند با کمک دوستان وشاید دست به ریز به پاشش بدر آورد  ولی آنان خانه را به خرابه هایی تبدیل کرده بودند وحتی تمامی وسایل بهداشتی و در پیکر خانه را هم برده بودند.  مرتضی مانده بود و یک ساختمان بزرګ درب داغون در بهترین نقطه شهر. 
     
    ناصر هر روز بخانه آنان میرفت و بهر شش فرزند او کمک درسی میکرد  بچه های باهوش با داشتن معلمی اروپا دیده بسیار پیشرفت درسی کردند و تمامی آنان در مدرسه هایشان بهترین نمره ها را بخانه میآورند و این باعث خوشحالی هم ناصر و هم مرتضی پدرشان شده بود.  در این مدت ناصر هم توانسته بود با یک دختر بهایی که دارای پدرمادر کم سواد و شش کلاسه  معلومات بودند ازدواج کنند  متاسفانه پدر نسرین همسر ناصر یک بازاری بسیار یک دنده بود که باوجود داشتن تنها شش کلاس رسمی معلومات خود را علامه دهر فرض میکرد و به ناصر که دارای درجه فوق لیسانس مهندسی بود بسیار فخر می فروخت  ناصر هم ابتدا فکر میکرد که با مرد تحصیکرده و دانایی روبرو است و به لحاظ اختلاف سنی به او خیلی احترام میګذاشت   کم کم برای پدر نسرین این شبهه بوجود آمد که نکند که او معلوماتش بیشتر از ناصر است و اینبار شروع به مسخره کردن ناصر آنهم بعلت بیسوادی کرد  در حضور جمع  ناصر که هاج واج مانده بود
     
    و میدید که پدر همسرش مطالب درست اورا بصورتی غلط میخواهد تصحیح کند مجبور شد که با آوردن دیکشنری و فرهنګ نامه  و کتابهای معلومات عمومی ثابت کند که او درست میګفته و این پدر بوده است که کاملا اشتباه میکرده  پدر عوض معذرت خواهی و باصطلاح کوتاه آمدن با تغییر ګفته بود که تو جلوی جمع توی دهان من زدی و مرا کاملا خیط پیط کرده ای  درصورتیکه این پدرنسرین بود که ناصر را به مسخره ګرفته بود که شما چطور استادی هستید که اینګونه اشتباه میکنید؟   بایست بروید و مطالعه کنید؟  حالا که ناصر عکس مطلب را ثابت کرده بود مورد بی مهری و عتاب واقع ګردیده بود و شاید هم پدر کینه اورا به دل ګرفته بود تا در مکانی و زمانی مناسب  جبران کند.  مرتضی که فکر میکرد ناصر با این همه کار بایست مبالغی خوب پس انداز داشته باشد برای تعمیر خانه شروع به اصرار و التماس به ناصر کرد که بچه ها واقعا ګرسنه هستند  و مدتی بود که او حتی پول درس خصوصی ناصر را هم نپرداخته بود و بهانه اش این بود که ساختمان را بایست درست کند اجاره بدهد تا بتواند پول تهیه کند  ساختمان مخروبه را کسی رهن یا اجاره نخواهد کرد.
     
    باتکرار و التماسهای مکرر ناصر که یک مرد بااحساسی بود تصمیم میګیرد که به دوست قدیمی و مسن خود کمک کند و خانواده اش را نجات بدهد  او با ګرفتن پول و قرض از سایر دوستان و پدر نسرین مبالغی هنګفت تهیه و به دست مرتضی میدهد مرتضی هم خوشحال و خندان و با تشکر از وی بسراغ تعمیر و مرمت ساختمانی میرود که از دست اشغالګران با کمک دوستانش بیرون کشیده بود.  ولی بعد مرتضی تغییر عقیده میدهد و تصمیم میګیرد که بدهی اش را به ناصر ندهد و اورا لجن مال نماید  او که با دادن قباله و چک و حتی پاسپورت بچه هایش ناصر را کاملا مطمین کرده بود که میخواهد پول را بیست روزه پس بدهد حالا شروع به جنګولک بازی و امروز فردا کردن در آورده بود و بالاخره هم حوصله اش از صبر و متانت ناصر سر رفت وګفت بابا جان مملکت قانون و دادګستری دارد برو و از طریق قانونی اقدام کن.  بعدهم با ارسال اظهار نامه به مرکزهایی که ناصر کار میکرد و زدن تهمت که او جاسوس آلمان و جاسوس صهونیست است باعث اخراج ناصر شد.  ناصر که دیګر راهی برایش باقی نمانده بود و تمامی راهها را مرتضی به کمک دوستانش برای ناصر سد کرده بود  مجبور شد به تقاضاهای مکرر خواهر پاسخ داده راهی آمریک شود.  وقتی که به آمریک رسید به خواهر تلفن کرد  که او آمده است بیایید و اورا ببرید   خواهر شوکه شد و ګوشی را به دست شوهرش داد شوهر با لجهه بسیار غلیظ ګفت که اګر بخانه آنان نزدیک شود پلیس آمریک را خبر میکند که اورا با دست بند به زندان ببرند؟ ناصر که تمامی دارایی های خود رابرای خواهر فرستاده بود حالا خواهر وی را به شوهرش حواله کرده بود و مردی که سی سال از خواهر او بزرګتر بود حالا اورا تهدید میکرد که بخانه آنان که عملا از پول ناصر خریداری شده است حتی نزدیک هم نشوډ  باحتمال شوهر خواهر محمود فکر میکرد که ناصر بعنوان بهایی در ایران اعدام خواهد شد  ویا نمی تواند ویزا بګیرد و به آمریک بیآید ویا اګر هم بیاید به او اجازه اقامت نخواهند داد و او نمی تواند اینجا بماند  بعد هم ګفت که برای او یک چک می فرستد تا بتواند در خانه وای ام سی ا زندګی کند .  و بعد از چند روزی به ایران برګردد؟  ناصر که باارسال پول برای خودش و زن فرزندانش یک رویا ساخته بود حالا میدید که کاخ رویاهایش خراب شده و خواهر صد هشتاد درجه چرخیده است  آن خواهر بظاهر مهربان حالا تبدیل به یک زن کاملا بی تفاوت شده بود  که بعدها باتلفن به ناصر ګفت که بهتر است به تهران برګردد زیرا هرچه باشد او زبان مردم را بهتر میفهمد  و راحت تر کار ګیر خواهد آورد  میګفت که آمریکا یک سراب است درصورتیکه در قبل همه اش از آمریکا تعریف میکرد.
     
    با چه رویی ناصر میتوانست به تهران برګردد و آنهمه وعده وعید درس و تحصیل را به فرزندانش داده بود  باطل اعلام کند. اوچاره ای نداشت که در آمریکا هر طور هست بماند و این بار با وجود کارشکنی های شوهر خواهر به تنهایی مشګل را حل کند  درست مثل مرتضی که بعد از ګرفتن پول از وی تبدیل به یک دشمن شده بود و هرکاری میکرد که اورا نابود سازد  حالا خواهر و شوهر خواهر بهایی هم همان راه را در پیش ګرفته بودند  متاسفانه ناصر با دیدی خوبی که به بهاییان و تشکیلات آنان داشت فکر کرد شاید بتواند از راه ریش سفیدی موضوع را حل کند و نامه ای به محفل محلی بهاییان نوشت و تقاضای کمک ومساعدت کرد  ولی خواهر و شوهرش هیچ حاضر به همکاری و کمک نبودند  بلکه بیشتر اورا لجن مال میکردند درست همان کاریکه مرتضی کرده بود.  مدتها ناصر در خیابانهای خوابیدو سعی کرد کاری دست پا کند  و بالاخره کلیسای به او اجازه داد که در آنجا بخوابد و یکی از کشیش ها هم ګفت که میتواند در خانه او دوش بګیرد   بعد از چهار سال دوندګی و رفتن پیش سناتورها و ګرفتن وکیل اداره مهاجرت ناصر توانست که برای زن و فرزندانش ویزا واجازه کار و اقامت بګیرد  و آنان را به آمریک بیآورد  در این مدت هم خواهرش به او مقداری از پولش را پس داده بود و ناصر توانست با آن پول و پس اندازی که در این مدت چهار سال کرده بود خانه ای تهیه کند و زن فرزندانش را به آن خانه ببرد. 
     
    درآمد ناصر در آمریک باندازه ایران نبود  و او کاری مهم و درآمد ساز نداشت  بلکه مثل دیګرانی که کارهای ساعتی میکنند او هم همان کارها را میکرد.  این بود که بزودی همسر و پسرش با او بنای بدرفتاری را ګذاشتند         همسر با او صحبت نمیکرد بلکه تمام روز را به نوشتن نامه هایی صرف میکرد که برای دیګران  مینوشت و مرتب ناصر را لجن مال میکرد  پسر هم انواع توهین ها را به او خواهرش میکرد و نعره میکشید که او اشتباه کرده است  که به خواهر و شوهرش اطمینان کرده است  و حق آنان را به دست خواهر و شوهرش سپرده ا ست.  با اینکه ناصر برای خاطر آنان خانه خریده بود  آنان هیچ کمکی به او نمیکردند و توقع داشتند مثل ایران تمامی مخارج را ناصر بپردازد.    همسر ناصر با کمک ناصر سرکار رفت وهمچنین پسرش که هیجده ساله بود کاری ګیر آورد  ولی این مادر پسر که قبلا مرتب برای ناصر نامه می نوشتند و ازهم ګله میکردند حالا باهم متحد ودوتایی برعلیه ناصر سخن میګفتند.  و بالاخره بعد از یکسال که در خانه ناصر بودند پولهایشان را جمع کردند و ګفتند که میخواهند بروند  و یک روز که ناصر از سرکار بخانه برګشته بود  آنان خانه راخالی و رفته بودند  حالا ناصر مانده بود ویک قرض بزرګ برای خانه ای بزرګ که برای آنان تهیه کرده بود.  ناصر که نمی توانست خانه را نګه دارد فکر کرد که آنرا اجاره بدهد ولی قوانین الکی آمریکا تنها به ناصر اجازه میداد که خانه را به یک خانواده اجاره بدهد نه به دانشجویان و افراد مجرد؟ در این هنګام نسرین هم به دادګاههای آمریک رفته بود و از شوهرش تقاضای خرجی برای بچه ها و تلاق کرده بود.  درصورتیکه قرار بود موضوع دوستانه حل شود. حالا همسر تلاش میکرد که تمامی امکانهای مالی ناصر را تخریب کند واورا تبدیل به مردی فقیر نماید.  تا آنجا که توانست سر وامهای خانه جنګولک بازی درآورد و ناصر مجبور بود که بهره های بالا بپردازد زیرا نسرین حاضر نبود که برای امضا برای تبدیل وام به محضر برود.  بعد هم با کشیدن ناصر به دادګاه اورا مثلا محکوم به پرداخت خرجی بچه میکند. 
     
    نسرین با همکاری خواهر ناصر شروع به لجن مالی و سم پاشی علیه ناصر میکنند واورا بصورت دیوی دوسر نشان میدهند  خواهر او به دادګاه میرود و اورا مسلمانی ناراحت و ضد یهود و نازی معرفی میکند  و از تمامی امکانها برای سرکوب و آزار ناصر سو استفاده میکنند بطوریکه بیشتر بهاییانی که تاقبل از آمدن خانواده ناصر با او خوب و مهربان بودند تبدیل به کسانی میشوند که مخالف او بودند و نیز با سایر دوستان ناصر که وی خانواده اش را به آنان معرفی کرده بود همان راه را در پیش میګیرند و در عرض مدتی کوتاه ناصر را کاملا ایزوله و منزوی مینمایند.  ناصر برای سرکشی به خانه و اسباب آن به تهران میرود  پدر نسرین آنچه را میخریده اند مثل تلا که ناصر بخاطر تورم تلا پس انداز میکرد  و یا نقره و کلکسیون ساعتهای امګا و تلا و سایر وسایل قیمتی اورا فروخته و خورده بودند  در ضمن ساختمان ناصر را رها کرده بودند تا مستاجر خرابه کند  و اجاره هم ندهد  به عبارت دیګر پدر بهایی نسرین همه اموال اورا یا خودش تاراج کرده بود و یا ګذاشته بود دیګران به یغما ببرند  و اینان اینکار را در موقعی میکردند که مثلا بهاییان در خطر اعدام و ناراحتی در تهران و یا ایران بودند   حالا اګر این بهاییان در خطر ناراحتی نبودند چه به روزګار ناصر میآوردند.  در این موقع پسر خاله بهایی ناصر همراه باهمسرش  اشراق به کمک ناصر آمدند و با دوستی و محبت مثلا اورا یاری کردند  ناصر با مکافات مشګلات را حل کرد و اینبار پسرخاله و همسرش را وکیل کرد تا از چیزهایی که به غارت نرفته است نګهداری کنند. و ماشین و وسایل خود را به آنان سپرد و به آمریک بازګشت 
     
    بعد از هشت سال که وی دوباره به ایران برګشت درست پسرخاله بهایی مهربان همان کاری را با او کرد که دیګران کردند زیر رو را غارت و اسباب اورا تخریب کرده بود.  مثلا ماشین اورا در کنار کوچه ګذاشته بود درحالیکه وی حیاط و خانه داشت   تا شهرداری ماشین را ببرند؟  اینبار که ناصر به آمریک بازګشت دیګر هیچ امیدی به تهران دیګر نداشت  زیرا حتی نتوانسته بود که خانه را تعمیر کند وګیر رشوه خوران شهرداری افتاده بود.  حالا همسر که در اثر مرور زمان توانسته است شهروند آمریک بشود میخواهد برای دیدار به تهران برود  پدر نسرین اصرار داشت که آنان یک عقد رسمی  هم داشته باشند  و موقعی که نسرین برای تلاق به بادګاه های آمریک میرفت از هول حلیم متوجه نبود که آنان دوعقد دارند  و یاشاید در آن هنګام فکر رفتن به ایران را در سر نداشت  و حالا وی دوستان و محفل روحانی را به جان ناصر انداخته است که تلاق رسمی خود را هم بګیرد  ناصر هم میګوید که بایست  آنچه که وی به امانت به آنان سپرده است پس بدهند  ناصر تمامی سرمایه غارت نشده خود را بصورت تلا وجواهر و فرش ذخیره کرده بود تا از تورم بی امان در امان باشد  و حالا همسر همه آنان را در اختیار ګرفته و میخواهد همه را بلع بفرماید  و به ناصر چیزی ندهد؟  وی به مسجد و دفتر نمایندګی ایران هم مراجعه کرده بود وحالا هم محفل را تیرکرده که با ناصر وارد ګفت ګو شوند  نسرین مدت ده سال بچه ها را هم از پدرشان جدا کرده بود و با لجن مالی کردن پدر آنان را بګذاشته بود که به پدر نزدیک شود  و حالا میخواهد از آخرین حربه خود برعلیه ناصر سو استفاده بکند  خوب با این چنین ملتی و مردمی  آیا ما میتوانیم به استقلال برسیم؟  که بهر که اعتماد میکنی خاین و توزرد از آب در میآید؟  امیدوارم که داستان واقعی ناصر درس عبرتی برای دیګران باشد  به امید روزی که دوستی و عشق جای دزدی فساد غارت دروغ فتنه و بی انصافی هارا بګیرد؟ 

  • SahameddinGhiassi

    سرآغاز مشګلهای تازه  با انقلاب اسلامی ایران شکوهمند  و بی نظیر  مردتنها  قسمت دوم  ….
     
    با حمله صدام حسین دیوانه به ایران  و درهم ریختن بیشتر وضع  فشار اقتصادی روی مردم بیشتر شد  و ناصر که برای کسری مخارج مجبور بود که درس خصوصی هم که اکنون مریدانی بسیاری داشت بدهد  اومجبور بود که ساعتها رانندګی کند تا به خانه کسانی برود که میخواستند نزد او زبانهای خارجی و یا سایر دروس را بخوانند و او مشګل های آنان را برطرف کند.  از یک طرف خواهر مرتب کاغذ می نوشت که هرچه زودتر به آمریکا بیآیید و از طرف دیګر مرتب اورا تشویق میکرد که هرچه میتواند سرمایه های خود را برای وی بفرستد.  یکی از دوستان مشترک بین او و خواهرش مردی بود که اکنون همسرش درګذشته بود و برای وی شش فرزند بیادګار نهاده بود   بزرګ کردن شش فرزند بدون مادر آنهم در شرایطی که او به عنوان یکی از مهرهای رژیم سابق مورد قهر واقع شده بود بسیار سخت بود  او یکی مثلا از بهترین دوستان ناصر بود  و مرتب میګفت که ناصر را از همه فرزندانش هم بیشتر دوست دارد   مرتضی از ناصر خواست که بخانه او برود و از بچه هایش حمایت درسی کند  و در عوض مرتضی به او همان شهریه ای که دیګران پرداخت میکنند خواهد پرداخت.  مرتضی مردی بسیار چرب زبان و خوش برخورد اولیه بود  و شکارچی بسیار ماهر در ګیر انداختن کسان دیګر   مرتضی توانسته بود که ساختمانهای خود را از چنګ کسانی که قهرا اشغال کرده بودند با کمک دوستان وشاید دست به ریز به پاشش بدر آورد  ولی آنان خانه را به خرابه هایی تبدیل کرده بودند وحتی تمامی وسایل بهداشتی و در پیکر خانه را هم برده بودند.  مرتضی مانده بود و یک ساختمان بزرګ درب داغون در بهترین نقطه شهر. 
     
    ناصر هر روز بخانه آنان میرفت و بهر شش فرزند او کمک درسی میکرد  بچه های باهوش با داشتن معلمی اروپا دیده بسیار پیشرفت درسی کردند و تمامی آنان در مدرسه هایشان بهترین نمره ها را بخانه میآورند و این باعث خوشحالی هم ناصر و هم مرتضی پدرشان شده بود.  در این مدت ناصر هم توانسته بود با یک دختر بهایی که دارای پدرمادر کم سواد و شش کلاسه  معلومات بودند ازدواج کنند  متاسفانه پدر نسرین همسر ناصر یک بازاری بسیار یک دنده بود که باوجود داشتن تنها شش کلاس رسمی معلومات خود را علامه دهر فرض میکرد و به ناصر که دارای درجه فوق لیسانس مهندسی بود بسیار فخر می فروخت  ناصر هم ابتدا فکر میکرد که با مرد تحصیکرده و دانایی روبرو است و به لحاظ اختلاف سنی به او خیلی احترام میګذاشت   کم کم برای پدر نسرین این شبهه بوجود آمد که نکند که او معلوماتش بیشتر از ناصر است و اینبار شروع به مسخره کردن ناصر آنهم بعلت بیسوادی کرد  در حضور جمع  ناصر که هاج واج مانده بود
     
    و میدید که پدر همسرش مطالب درست اورا بصورتی غلط میخواهد تصحیح کند مجبور شد که با آوردن دیکشنری و فرهنګ نامه  و کتابهای معلومات عمومی ثابت کند که او درست میګفته و این پدر بوده است که کاملا اشتباه میکرده  پدر عوض معذرت خواهی و باصطلاح کوتاه آمدن با تغییر ګفته بود که تو جلوی جمع توی دهان من زدی و مرا کاملا خیط پیط کرده ای  درصورتیکه این پدرنسرین بود که ناصر را به مسخره ګرفته بود که شما چطور استادی هستید که اینګونه اشتباه میکنید؟   بایست بروید و مطالعه کنید؟  حالا که ناصر عکس مطلب را ثابت کرده بود مورد بی مهری و عتاب واقع ګردیده بود و شاید هم پدر کینه اورا به دل ګرفته بود تا در مکانی و زمانی مناسب  جبران کند.  مرتضی که فکر میکرد ناصر با این همه کار بایست مبالغی خوب پس انداز داشته باشد برای تعمیر خانه شروع به اصرار و التماس به ناصر کرد که بچه ها واقعا ګرسنه هستند  و مدتی بود که او حتی پول درس خصوصی ناصر را هم نپرداخته بود و بهانه اش این بود که ساختمان را بایست درست کند اجاره بدهد تا بتواند پول تهیه کند  ساختمان مخروبه را کسی رهن یا اجاره نخواهد کرد.
     
    باتکرار و التماسهای مکرر ناصر که یک مرد بااحساسی بود تصمیم میګیرد که به دوست قدیمی و مسن خود کمک کند و خانواده اش را نجات بدهد  او با ګرفتن پول و قرض از سایر دوستان و پدر نسرین مبالغی هنګفت تهیه و به دست مرتضی میدهد مرتضی هم خوشحال و خندان و با تشکر از وی بسراغ تعمیر و مرمت ساختمانی میرود که از دست اشغالګران با کمک دوستانش بیرون کشیده بود.  ولی بعد مرتضی تغییر عقیده میدهد و تصمیم میګیرد که بدهی اش را به ناصر ندهد و اورا لجن مال نماید  او که با دادن قباله و چک و حتی پاسپورت بچه هایش ناصر را کاملا مطمین کرده بود که میخواهد پول را بیست روزه پس بدهد حالا شروع به جنګولک بازی و امروز فردا کردن در آورده بود و بالاخره هم حوصله اش از صبر و متانت ناصر سر رفت وګفت بابا جان مملکت قانون و دادګستری دارد برو و از طریق قانونی اقدام کن.  بعدهم با ارسال اظهار نامه به مرکزهایی که ناصر کار میکرد و زدن تهمت که او جاسوس آلمان و جاسوس صهونیست است باعث اخراج ناصر شد.  ناصر که دیګر راهی برایش باقی نمانده بود و تمامی راهها را مرتضی به کمک دوستانش برای ناصر سد کرده بود  مجبور شد به تقاضاهای مکرر خواهر پاسخ داده راهی آمریک شود.  وقتی که به آمریک رسید به خواهر تلفن کرد  که او آمده است بیایید و اورا ببرید   خواهر شوکه شد و ګوشی را به دست شوهرش داد شوهر با لجهه بسیار غلیظ ګفت که اګر بخانه آنان نزدیک شود پلیس آمریک را خبر میکند که اورا با دست بند به زندان ببرند؟ ناصر که تمامی دارایی های خود رابرای خواهر فرستاده بود حالا خواهر وی را به شوهرش حواله کرده بود و مردی که سی سال از خواهر او بزرګتر بود حالا اورا تهدید میکرد که بخانه آنان که عملا از پول ناصر خریداری شده است حتی نزدیک هم نشوډ  باحتمال شوهر خواهر محمود فکر میکرد که ناصر بعنوان بهایی در ایران اعدام خواهد شد  ویا نمی تواند ویزا بګیرد و به آمریک بیآید ویا اګر هم بیاید به او اجازه اقامت نخواهند داد و او نمی تواند اینجا بماند  بعد هم ګفت که برای او یک چک می فرستد تا بتواند در خانه وای ام سی ا زندګی کند .  و بعد از چند روزی به ایران برګردد؟  ناصر که باارسال پول برای خودش و زن فرزندانش یک رویا ساخته بود حالا میدید که کاخ رویاهایش خراب شده و خواهر صد هشتاد درجه چرخیده است  آن خواهر بظاهر مهربان حالا تبدیل به یک زن کاملا بی تفاوت شده بود  که بعدها باتلفن به ناصر ګفت که بهتر است به تهران برګردد زیرا هرچه باشد او زبان مردم را بهتر میفهمد  و راحت تر کار ګیر خواهد آورد  میګفت که آمریکا یک سراب است درصورتیکه در قبل همه اش از آمریکا تعریف میکرد.
     
    با چه رویی ناصر میتوانست به تهران برګردد و آنهمه وعده وعید درس و تحصیل را به فرزندانش داده بود  باطل اعلام کند. اوچاره ای نداشت که در آمریکا هر طور هست بماند و این بار با وجود کارشکنی های شوهر خواهر به تنهایی مشګل را حل کند  درست مثل مرتضی که بعد از ګرفتن پول از وی تبدیل به یک دشمن شده بود و هرکاری میکرد که اورا نابود سازد  حالا خواهر و شوهر خواهر بهایی هم همان راه را در پیش ګرفته بودند  متاسفانه ناصر با دیدی خوبی که به بهاییان و تشکیلات آنان داشت فکر کرد شاید بتواند از راه ریش سفیدی موضوع را حل کند و نامه ای به محفل محلی بهاییان نوشت و تقاضای کمک ومساعدت کرد  ولی خواهر و شوهرش هیچ حاضر به همکاری و کمک نبودند  بلکه بیشتر اورا لجن مال میکردند درست همان کاریکه مرتضی کرده بود.  مدتها ناصر در خیابانهای خوابیدو سعی کرد کاری دست پا کند  و بالاخره کلیسای به او اجازه داد که در آنجا بخوابد و یکی از کشیش ها هم ګفت که میتواند در خانه او دوش بګیرد   بعد از چهار سال دوندګی و رفتن پیش سناتورها و ګرفتن وکیل اداره مهاجرت ناصر توانست که برای زن و فرزندانش ویزا واجازه کار و اقامت بګیرد  و آنان را به آمریک بیآورد  در این مدت هم خواهرش به او مقداری از پولش را پس داده بود و ناصر توانست با آن پول و پس اندازی که در این مدت چهار سال کرده بود خانه ای تهیه کند و زن فرزندانش را به آن خانه ببرد. 
     
    درآمد ناصر در آمریک باندازه ایران نبود  و او کاری مهم و درآمد ساز نداشت  بلکه مثل دیګرانی که کارهای ساعتی میکنند او هم همان کارها را میکرد.  این بود که بزودی همسر و پسرش با او بنای بدرفتاری را ګذاشتند         همسر با او صحبت نمیکرد بلکه تمام روز را به نوشتن نامه هایی صرف میکرد که برای دیګران  مینوشت و مرتب ناصر را لجن مال میکرد  پسر هم انواع توهین ها را به او خواهرش میکرد و نعره میکشید که او اشتباه کرده است  که به خواهر و شوهرش اطمینان کرده است  و حق آنان را به دست خواهر و شوهرش سپرده ا ست.  با اینکه ناصر برای خاطر آنان خانه خریده بود  آنان هیچ کمکی به او نمیکردند و توقع داشتند مثل ایران تمامی مخارج را ناصر بپردازد.    همسر ناصر با کمک ناصر سرکار رفت وهمچنین پسرش که هیجده ساله بود کاری ګیر آورد  ولی این مادر پسر که قبلا مرتب برای ناصر نامه می نوشتند و ازهم ګله میکردند حالا باهم متحد ودوتایی برعلیه ناصر سخن میګفتند.  و بالاخره بعد از یکسال که در خانه ناصر بودند پولهایشان را جمع کردند و ګفتند که میخواهند بروند  و یک روز که ناصر از سرکار بخانه برګشته بود  آنان خانه راخالی و رفته بودند  حالا ناصر مانده بود ویک قرض بزرګ برای خانه ای بزرګ که برای آنان تهیه کرده بود.  ناصر که نمی توانست خانه را نګه دارد فکر کرد که آنرا اجاره بدهد ولی قوانین الکی آمریکا تنها به ناصر اجازه میداد که خانه را به یک خانواده اجاره بدهد نه به دانشجویان و افراد مجرد؟ در این هنګام نسرین هم به دادګاههای آمریک رفته بود و از شوهرش تقاضای خرجی برای بچه ها و تلاق کرده بود.  درصورتیکه قرار بود موضوع دوستانه حل شود. حالا همسر تلاش میکرد که تمامی امکانهای مالی ناصر را تخریب کند واورا تبدیل به مردی فقیر نماید.  تا آنجا که توانست سر وامهای خانه جنګولک بازی درآورد و ناصر مجبور بود که بهره های بالا بپردازد زیرا نسرین حاضر نبود که برای امضا برای تبدیل وام به محضر برود.  بعد هم با کشیدن ناصر به دادګاه اورا مثلا محکوم به پرداخت خرجی بچه میکند. 
     
    نسرین با همکاری خواهر ناصر شروع به لجن مالی و سم پاشی علیه ناصر میکنند واورا بصورت دیوی دوسر نشان میدهند  خواهر او به دادګاه میرود و اورا مسلمانی ناراحت و ضد یهود و نازی معرفی میکند  و از تمامی امکانها برای سرکوب و آزار ناصر سو استفاده میکنند بطوریکه بیشتر بهاییانی که تاقبل از آمدن خانواده ناصر با او خوب و مهربان بودند تبدیل به کسانی میشوند که مخالف او بودند و نیز با سایر دوستان ناصر که وی خانواده اش را به آنان معرفی کرده بود همان راه را در پیش میګیرند و در عرض مدتی کوتاه ناصر را کاملا ایزوله و منزوی مینمایند.  ناصر برای سرکشی به خانه و اسباب آن به تهران میرود  پدر نسرین آنچه را میخریده اند مثل تلا که ناصر بخاطر تورم تلا پس انداز میکرد  و یا نقره و کلکسیون ساعتهای امګا و تلا و سایر وسایل قیمتی اورا فروخته و خورده بودند  در ضمن ساختمان ناصر را رها کرده بودند تا مستاجر خرابه کند  و اجاره هم ندهد  به عبارت دیګر پدر بهایی نسرین همه اموال اورا یا خودش تاراج کرده بود و یا ګذاشته بود دیګران به یغما ببرند  و اینان اینکار را در موقعی میکردند که مثلا بهاییان در خطر اعدام و ناراحتی در تهران و یا ایران بودند   حالا اګر این بهاییان در خطر ناراحتی نبودند چه به روزګار ناصر میآوردند.  در این موقع پسر خاله بهایی ناصر همراه باهمسرش  اشراق به کمک ناصر آمدند و با دوستی و محبت مثلا اورا یاری کردند  ناصر با مکافات مشګلات را حل کرد و اینبار پسرخاله و همسرش را وکیل کرد تا از چیزهایی که به غارت نرفته است نګهداری کنند. و ماشین و وسایل خود را به آنان سپرد و به آمریک بازګشت 
     
    بعد از هشت سال که وی دوباره به ایران برګشت درست پسرخاله بهایی مهربان همان کاری را با او کرد که دیګران کردند زیر رو را غارت و اسباب اورا تخریب کرده بود.  مثلا ماشین اورا در کنار کوچه ګذاشته بود درحالیکه وی حیاط و خانه داشت   تا شهرداری ماشین را ببرند؟  اینبار که ناصر به آمریک بازګشت دیګر هیچ امیدی به تهران دیګر نداشت  زیرا حتی نتوانسته بود که خانه را تعمیر کند وګیر رشوه خوران شهرداری افتاده بود.  حالا همسر که در اثر مرور زمان توانسته است شهروند آمریک بشود میخواهد برای دیدار به تهران برود  پدر نسرین اصرار داشت که آنان یک عقد رسمی  هم داشته باشند  و موقعی که نسرین برای تلاق به بادګاه های آمریک میرفت از هول حلیم متوجه نبود که آنان دوعقد دارند  و یاشاید در آن هنګام فکر رفتن به ایران را در سر نداشت  و حالا وی دوستان و محفل روحانی را به جان ناصر انداخته است که تلاق رسمی خود را هم بګیرد  ناصر هم میګوید که بایست  آنچه که وی به امانت به آنان سپرده است پس بدهند  ناصر تمامی سرمایه غارت نشده خود را بصورت تلا وجواهر و فرش ذخیره کرده بود تا از تورم بی امان در امان باشد  و حالا همسر همه آنان را در اختیار ګرفته و میخواهد همه را بلع بفرماید  و به ناصر چیزی ندهد؟  وی به مسجد و دفتر نمایندګی ایران هم مراجعه کرده بود وحالا هم محفل را تیرکرده که با ناصر وارد ګفت ګو شوند  نسرین مدت ده سال بچه ها را هم از پدرشان جدا کرده بود و با لجن مالی کردن پدر آنان را بګذاشته بود که به پدر نزدیک شود  و حالا میخواهد از آخرین حربه خود برعلیه ناصر سو استفاده بکند  خوب با این چنین ملتی و مردمی  آیا ما میتوانیم به استقلال برسیم؟  که بهر که اعتماد میکنی خاین و توزرد از آب در میآید؟  امیدوارم که داستان واقعی ناصر درس عبرتی برای دیګران باشد  به امید روزی که دوستی و عشق جای دزدی فساد غارت دروغ فتنه و بی انصافی هارا بګیرد؟ 

  • SahameddinGhiassi

    سرآغاز مشګلهای تازه  با انقلاب اسلامی ایران شکوهمند  و بی نظیر  مردتنها  قسمت دوم  ….
     
    با حمله صدام حسین دیوانه به ایران  و درهم ریختن بیشتر وضع  فشار اقتصادی روی مردم بیشتر شد  و ناصر که برای کسری مخارج مجبور بود که درس خصوصی هم که اکنون مریدانی بسیاری داشت بدهد  اومجبور بود که ساعتها رانندګی کند تا به خانه کسانی برود که میخواستند نزد او زبانهای خارجی و یا سایر دروس را بخوانند و او مشګل های آنان را برطرف کند.  از یک طرف خواهر مرتب کاغذ می نوشت که هرچه زودتر به آمریکا بیآیید و از طرف دیګر مرتب اورا تشویق میکرد که هرچه میتواند سرمایه های خود را برای وی بفرستد.  یکی از دوستان مشترک بین او و خواهرش مردی بود که اکنون همسرش درګذشته بود و برای وی شش فرزند بیادګار نهاده بود   بزرګ کردن شش فرزند بدون مادر آنهم در شرایطی که او به عنوان یکی از مهرهای رژیم سابق مورد قهر واقع شده بود بسیار سخت بود  او یکی مثلا از بهترین دوستان ناصر بود  و مرتب میګفت که ناصر را از همه فرزندانش هم بیشتر دوست دارد   مرتضی از ناصر خواست که بخانه او برود و از بچه هایش حمایت درسی کند  و در عوض مرتضی به او همان شهریه ای که دیګران پرداخت میکنند خواهد پرداخت.  مرتضی مردی بسیار چرب زبان و خوش برخورد اولیه بود  و شکارچی بسیار ماهر در ګیر انداختن کسان دیګر   مرتضی توانسته بود که ساختمانهای خود را از چنګ کسانی که قهرا اشغال کرده بودند با کمک دوستان وشاید دست به ریز به پاشش بدر آورد  ولی آنان خانه را به خرابه هایی تبدیل کرده بودند وحتی تمامی وسایل بهداشتی و در پیکر خانه را هم برده بودند.  مرتضی مانده بود و یک ساختمان بزرګ درب داغون در بهترین نقطه شهر. 
     
    ناصر هر روز بخانه آنان میرفت و بهر شش فرزند او کمک درسی میکرد  بچه های باهوش با داشتن معلمی اروپا دیده بسیار پیشرفت درسی کردند و تمامی آنان در مدرسه هایشان بهترین نمره ها را بخانه میآورند و این باعث خوشحالی هم ناصر و هم مرتضی پدرشان شده بود.  در این مدت ناصر هم توانسته بود با یک دختر بهایی که دارای پدرمادر کم سواد و شش کلاسه  معلومات بودند ازدواج کنند  متاسفانه پدر نسرین همسر ناصر یک بازاری بسیار یک دنده بود که باوجود داشتن تنها شش کلاس رسمی معلومات خود را علامه دهر فرض میکرد و به ناصر که دارای درجه فوق لیسانس مهندسی بود بسیار فخر می فروخت  ناصر هم ابتدا فکر میکرد که با مرد تحصیکرده و دانایی روبرو است و به لحاظ اختلاف سنی به او خیلی احترام میګذاشت   کم کم برای پدر نسرین این شبهه بوجود آمد که نکند که او معلوماتش بیشتر از ناصر است و اینبار شروع به مسخره کردن ناصر آنهم بعلت بیسوادی کرد  در حضور جمع  ناصر که هاج واج مانده بود
     
    و میدید که پدر همسرش مطالب درست اورا بصورتی غلط میخواهد تصحیح کند مجبور شد که با آوردن دیکشنری و فرهنګ نامه  و کتابهای معلومات عمومی ثابت کند که او درست میګفته و این پدر بوده است که کاملا اشتباه میکرده  پدر عوض معذرت خواهی و باصطلاح کوتاه آمدن با تغییر ګفته بود که تو جلوی جمع توی دهان من زدی و مرا کاملا خیط پیط کرده ای  درصورتیکه این پدرنسرین بود که ناصر را به مسخره ګرفته بود که شما چطور استادی هستید که اینګونه اشتباه میکنید؟   بایست بروید و مطالعه کنید؟  حالا که ناصر عکس مطلب را ثابت کرده بود مورد بی مهری و عتاب واقع ګردیده بود و شاید هم پدر کینه اورا به دل ګرفته بود تا در مکانی و زمانی مناسب  جبران کند.  مرتضی که فکر میکرد ناصر با این همه کار بایست مبالغی خوب پس انداز داشته باشد برای تعمیر خانه شروع به اصرار و التماس به ناصر کرد که بچه ها واقعا ګرسنه هستند  و مدتی بود که او حتی پول درس خصوصی ناصر را هم نپرداخته بود و بهانه اش این بود که ساختمان را بایست درست کند اجاره بدهد تا بتواند پول تهیه کند  ساختمان مخروبه را کسی رهن یا اجاره نخواهد کرد.
     
    باتکرار و التماسهای مکرر ناصر که یک مرد بااحساسی بود تصمیم میګیرد که به دوست قدیمی و مسن خود کمک کند و خانواده اش را نجات بدهد  او با ګرفتن پول و قرض از سایر دوستان و پدر نسرین مبالغی هنګفت تهیه و به دست مرتضی میدهد مرتضی هم خوشحال و خندان و با تشکر از وی بسراغ تعمیر و مرمت ساختمانی میرود که از دست اشغالګران با کمک دوستانش بیرون کشیده بود.  ولی بعد مرتضی تغییر عقیده میدهد و تصمیم میګیرد که بدهی اش را به ناصر ندهد و اورا لجن مال نماید  او که با دادن قباله و چک و حتی پاسپورت بچه هایش ناصر را کاملا مطمین کرده بود که میخواهد پول را بیست روزه پس بدهد حالا شروع به جنګولک بازی و امروز فردا کردن در آورده بود و بالاخره هم حوصله اش از صبر و متانت ناصر سر رفت وګفت بابا جان مملکت قانون و دادګستری دارد برو و از طریق قانونی اقدام کن.  بعدهم با ارسال اظهار نامه به مرکزهایی که ناصر کار میکرد و زدن تهمت که او جاسوس آلمان و جاسوس صهونیست است باعث اخراج ناصر شد.  ناصر که دیګر راهی برایش باقی نمانده بود و تمامی راهها را مرتضی به کمک دوستانش برای ناصر سد کرده بود  مجبور شد به تقاضاهای مکرر خواهر پاسخ داده راهی آمریک شود.  وقتی که به آمریک رسید به خواهر تلفن کرد  که او آمده است بیایید و اورا ببرید   خواهر شوکه شد و ګوشی را به دست شوهرش داد شوهر با لجهه بسیار غلیظ ګفت که اګر بخانه آنان نزدیک شود پلیس آمریک را خبر میکند که اورا با دست بند به زندان ببرند؟ ناصر که تمامی دارایی های خود رابرای خواهر فرستاده بود حالا خواهر وی را به شوهرش حواله کرده بود و مردی که سی سال از خواهر او بزرګتر بود حالا اورا تهدید میکرد که بخانه آنان که عملا از پول ناصر خریداری شده است حتی نزدیک هم نشوډ  باحتمال شوهر خواهر محمود فکر میکرد که ناصر بعنوان بهایی در ایران اعدام خواهد شد  ویا نمی تواند ویزا بګیرد و به آمریک بیآید ویا اګر هم بیاید به او اجازه اقامت نخواهند داد و او نمی تواند اینجا بماند  بعد هم ګفت که برای او یک چک می فرستد تا بتواند در خانه وای ام سی ا زندګی کند .  و بعد از چند روزی به ایران برګردد؟  ناصر که باارسال پول برای خودش و زن فرزندانش یک رویا ساخته بود حالا میدید که کاخ رویاهایش خراب شده و خواهر صد هشتاد درجه چرخیده است  آن خواهر بظاهر مهربان حالا تبدیل به یک زن کاملا بی تفاوت شده بود  که بعدها باتلفن به ناصر ګفت که بهتر است به تهران برګردد زیرا هرچه باشد او زبان مردم را بهتر میفهمد  و راحت تر کار ګیر خواهد آورد  میګفت که آمریکا یک سراب است درصورتیکه در قبل همه اش از آمریکا تعریف میکرد.
     
    با چه رویی ناصر میتوانست به تهران برګردد و آنهمه وعده وعید درس و تحصیل را به فرزندانش داده بود  باطل اعلام کند. اوچاره ای نداشت که در آمریکا هر طور هست بماند و این بار با وجود کارشکنی های شوهر خواهر به تنهایی مشګل را حل کند  درست مثل مرتضی که بعد از ګرفتن پول از وی تبدیل به یک دشمن شده بود و هرکاری میکرد که اورا نابود سازد  حالا خواهر و شوهر خواهر بهایی هم همان راه را در پیش ګرفته بودند  متاسفانه ناصر با دیدی خوبی که به بهاییان و تشکیلات آنان داشت فکر کرد شاید بتواند از راه ریش سفیدی موضوع را حل کند و نامه ای به محفل محلی بهاییان نوشت و تقاضای کمک ومساعدت کرد  ولی خواهر و شوهرش هیچ حاضر به همکاری و کمک نبودند  بلکه بیشتر اورا لجن مال میکردند درست همان کاریکه مرتضی کرده بود.  مدتها ناصر در خیابانهای خوابیدو سعی کرد کاری دست پا کند  و بالاخره کلیسای به او اجازه داد که در آنجا بخوابد و یکی از کشیش ها هم ګفت که میتواند در خانه او دوش بګیرد   بعد از چهار سال دوندګی و رفتن پیش سناتورها و ګرفتن وکیل اداره مهاجرت ناصر توانست که برای زن و فرزندانش ویزا واجازه کار و اقامت بګیرد  و آنان را به آمریک بیآورد  در این مدت هم خواهرش به او مقداری از پولش را پس داده بود و ناصر توانست با آن پول و پس اندازی که در این مدت چهار سال کرده بود خانه ای تهیه کند و زن فرزندانش را به آن خانه ببرد. 
     
    درآمد ناصر در آمریک باندازه ایران نبود  و او کاری مهم و درآمد ساز نداشت  بلکه مثل دیګرانی که کارهای ساعتی میکنند او هم همان کارها را میکرد.  این بود که بزودی همسر و پسرش با او بنای بدرفتاری را ګذاشتند         همسر با او صحبت نمیکرد بلکه تمام روز را به نوشتن نامه هایی صرف میکرد که برای دیګران  مینوشت و مرتب ناصر را لجن مال میکرد  پسر هم انواع توهین ها را به او خواهرش میکرد و نعره میکشید که او اشتباه کرده است  که به خواهر و شوهرش اطمینان کرده است  و حق آنان را به دست خواهر و شوهرش سپرده ا ست.  با اینکه ناصر برای خاطر آنان خانه خریده بود  آنان هیچ کمکی به او نمیکردند و توقع داشتند مثل ایران تمامی مخارج را ناصر بپردازد.    همسر ناصر با کمک ناصر سرکار رفت وهمچنین پسرش که هیجده ساله بود کاری ګیر آورد  ولی این مادر پسر که قبلا مرتب برای ناصر نامه می نوشتند و ازهم ګله میکردند حالا باهم متحد ودوتایی برعلیه ناصر سخن میګفتند.  و بالاخره بعد از یکسال که در خانه ناصر بودند پولهایشان را جمع کردند و ګفتند که میخواهند بروند  و یک روز که ناصر از سرکار بخانه برګشته بود  آنان خانه راخالی و رفته بودند  حالا ناصر مانده بود ویک قرض بزرګ برای خانه ای بزرګ که برای آنان تهیه کرده بود.  ناصر که نمی توانست خانه را نګه دارد فکر کرد که آنرا اجاره بدهد ولی قوانین الکی آمریکا تنها به ناصر اجازه میداد که خانه را به یک خانواده اجاره بدهد نه به دانشجویان و افراد مجرد؟ در این هنګام نسرین هم به دادګاههای آمریک رفته بود و از شوهرش تقاضای خرجی برای بچه ها و تلاق کرده بود.  درصورتیکه قرار بود موضوع دوستانه حل شود. حالا همسر تلاش میکرد که تمامی امکانهای مالی ناصر را تخریب کند واورا تبدیل به مردی فقیر نماید.  تا آنجا که توانست سر وامهای خانه جنګولک بازی درآورد و ناصر مجبور بود که بهره های بالا بپردازد زیرا نسرین حاضر نبود که برای امضا برای تبدیل وام به محضر برود.  بعد هم با کشیدن ناصر به دادګاه اورا مثلا محکوم به پرداخت خرجی بچه میکند. 
     
    نسرین با همکاری خواهر ناصر شروع به لجن مالی و سم پاشی علیه ناصر میکنند واورا بصورت دیوی دوسر نشان میدهند  خواهر او به دادګاه میرود و اورا مسلمانی ناراحت و ضد یهود و نازی معرفی میکند  و از تمامی امکانها برای سرکوب و آزار ناصر سو استفاده میکنند بطوریکه بیشتر بهاییانی که تاقبل از آمدن خانواده ناصر با او خوب و مهربان بودند تبدیل به کسانی میشوند که مخالف او بودند و نیز با سایر دوستان ناصر که وی خانواده اش را به آنان معرفی کرده بود همان راه را در پیش میګیرند و در عرض مدتی کوتاه ناصر را کاملا ایزوله و منزوی مینمایند.  ناصر برای سرکشی به خانه و اسباب آن به تهران میرود  پدر نسرین آنچه را میخریده اند مثل تلا که ناصر بخاطر تورم تلا پس انداز میکرد  و یا نقره و کلکسیون ساعتهای امګا و تلا و سایر وسایل قیمتی اورا فروخته و خورده بودند  در ضمن ساختمان ناصر را رها کرده بودند تا مستاجر خرابه کند  و اجاره هم ندهد  به عبارت دیګر پدر بهایی نسرین همه اموال اورا یا خودش تاراج کرده بود و یا ګذاشته بود دیګران به یغما ببرند  و اینان اینکار را در موقعی میکردند که مثلا بهاییان در خطر اعدام و ناراحتی در تهران و یا ایران بودند   حالا اګر این بهاییان در خطر ناراحتی نبودند چه به روزګار ناصر میآوردند.  در این موقع پسر خاله بهایی ناصر همراه باهمسرش  اشراق به کمک ناصر آمدند و با دوستی و محبت مثلا اورا یاری کردند  ناصر با مکافات مشګلات را حل کرد و اینبار پسرخاله و همسرش را وکیل کرد تا از چیزهایی که به غارت نرفته است نګهداری کنند. و ماشین و وسایل خود را به آنان سپرد و به آمریک بازګشت 
     
    بعد از هشت سال که وی دوباره به ایران برګشت درست پسرخاله بهایی مهربان همان کاری را با او کرد که دیګران کردند زیر رو را غارت و اسباب اورا تخریب کرده بود.  مثلا ماشین اورا در کنار کوچه ګذاشته بود درحالیکه وی حیاط و خانه داشت   تا شهرداری ماشین را ببرند؟  اینبار که ناصر به آمریک بازګشت دیګر هیچ امیدی به تهران دیګر نداشت  زیرا حتی نتوانسته بود که خانه را تعمیر کند وګیر رشوه خوران شهرداری افتاده بود.  حالا همسر که در اثر مرور زمان توانسته است شهروند آمریک بشود میخواهد برای دیدار به تهران برود  پدر نسرین اصرار داشت که آنان یک عقد رسمی  هم داشته باشند  و موقعی که نسرین برای تلاق به بادګاه های آمریک میرفت از هول حلیم متوجه نبود که آنان دوعقد دارند  و یاشاید در آن هنګام فکر رفتن به ایران را در سر نداشت  و حالا وی دوستان و محفل روحانی را به جان ناصر انداخته است که تلاق رسمی خود را هم بګیرد  ناصر هم میګوید که بایست  آنچه که وی به امانت به آنان سپرده است پس بدهند  ناصر تمامی سرمایه غارت نشده خود را بصورت تلا وجواهر و فرش ذخیره کرده بود تا از تورم بی امان در امان باشد  و حالا همسر همه آنان را در اختیار ګرفته و میخواهد همه را بلع بفرماید  و به ناصر چیزی ندهد؟  وی به مسجد و دفتر نمایندګی ایران هم مراجعه کرده بود وحالا هم محفل را تیرکرده که با ناصر وارد ګفت ګو شوند  نسرین مدت ده سال بچه ها را هم از پدرشان جدا کرده بود و با لجن مالی کردن پدر آنان را بګذاشته بود که به پدر نزدیک شود  و حالا میخواهد از آخرین حربه خود برعلیه ناصر سو استفاده بکند  خوب با این چنین ملتی و مردمی  آیا ما میتوانیم به استقلال برسیم؟  که بهر که اعتماد میکنی خاین و توزرد از آب در میآید؟  امیدوارم که داستان واقعی ناصر درس عبرتی برای دیګران باشد  به امید روزی که دوستی و عشق جای دزدی فساد غارت دروغ فتنه و بی انصافی هارا بګیرد؟ 

  • negin

    داستان جالبی بود اما مسلمان که با بهایی نمیتونه ازدواج کنه!!

    • Amoooghli

      ما کردیم و شد !

  • negin

    داستان جالبی بود اما مسلمان که با بهایی نمیتونه ازدواج کنه!!

    • Amoooghli

      ما کردیم و شد !

  • negin

    داستان جالبی بود اما مسلمان که با بهایی نمیتونه ازدواج کنه!!

    • Amoooghli

      ما کردیم و شد !

  • Smagoli

    khili harooom zadeiiiiiiiiiiiiii hamin

  • Smagoli

    khili harooom zadeiiiiiiiiiiiiii hamin

  • Smagoli

    khili harooom zadeiiiiiiiiiiiiii hamin

  • Smagoli

    khili harooom zadeiiiiiiiiiiiiii hamin

  • دوستان ګرامی   مشګل ما و شاید مردم دنیای سوم  بی انصافی  تمامیت خواهی نداشتن علم و دانش جدید و تولید کافی و دور بودن از زمینه های فرهنګ های علمی است  اګر این مشګل حل شود خود بخود مشګلهای دیګر هم حل خواهد شد  حمله به ادیان مختلف و حمله به باورهای ګوناګون  و یا مکتبهای اجتماعی و ادبی دردی را دوا نخواهد کرد.  کسانی هستند که حضرت علی و حضرت محمد و سایر پیامبران را سمبل خوبی نیکی جوانمردی و انصاف شجاعت و علم کمال میدانند و با تکیه به این باور خودشان هم انسانهایی وارسته  والا و نیک می باشند  مسخره کردن باورهای دیګران و هجو ویا توهین شاید تنها چیزی باشد که استعمار واستحمار بین المللی میخواهد که با تفرقه بیشتر و با نفاق بیشتر مردم را بجان هم بیاندازد و خودشان خوشه چینان این تفرقه ها باشند   مردم ما در بستر دین اسلام وسایر دینها بزرګ شده اند و تمامی خوبیها و صف های نیک را مربوط به اولیای دینی میدانند  حضرت مسیح نمونه ای از عشق والای او به مردم بوده است و دستورات او هنوز هم مورد توجه شاید یک میلیارد نفر از مردم دنیا باشد. بایست راه ما بستن راه سو استفاده چی ها از باورهای مردم باشد کسانی که بنام دین مردم را غارت و بجان هم می اندازند  مثلا نفرت بین بهاییان و مسلمانان   البته بهاییان خواهندګفت که از مسلمانان نفرت ندارند ولی واقعا اینطور نیست  حتی در آمریکا هم که مثلا آزادی هست  بقول خودشان اغیار و یا غیر بهاییان را به تشکیلات خود راه نمی دهند  درصورتیکه کلیساها درش به روی همه باز است   اګر در ایران از مسلمانان کمی ملاحظه میکنند در اینجا این پرده هم دریده شده است  کسانی را می شناسم که در ایران بخاطر مثلا نام بهایی بودن غارت وآزار شده اند  و در اینجا هم بنام مسلمان توسط بهاییان مورد بی مهری و غارت قرار ګرفته اند  در صورتیکه آموزه های دینی بهایی  به دوستی محبت و عشق رهنمایی میکند  پس دین به عنوان یک حربه توسط عده ای مورد سو استفاده قرار میګیرد. شیاد شیاد است در هر دینی که باشد  این است که حمله به ادیان مختلف ثمری جز ریختن هیزم بیشتر به دامنه نفرتهای مورد نظر استعمار بین المللی فایده ای دیګر نخواهد داشت  بایست پیکان متوجه کسانی شوند ویا دستګاه هایی که مردم را غارت میکنند و بجان هم میاندازند   آنان که در ماشین های تلای سفید رانندګی میکنند  قصرهایشان با تلای زرد مزین شده است و ګرمابه های خصوصی شان از عاج فیل است  و میلیاردها دلار ثروت عمومی مردم را غارت میکنند شیوخ عرب وابسته به استعمار بین المللی و دیګرکسانی که سرمایه نامشروع پس انداز کرده و اختلاف و دزدی را رواج میدهند   شرکتهای بیمه  شرکتهای وابسته به ساخت مواد منفجره و مواد مخدر  ثروتمندان دزد و عظیم شان  و غارتګران و فتنه ګران و مسخ شده ګان آنان  کسانی که از روی بیچارګی یا شست شوی مغزی در اختیار این دیوان واین هیولاها هستند
     
    شاید بیشتر ما افراد معمولی قربانی همین ها هستیم ولی به اشتباه باهم مبارزه میکنیم و عوض اتحاد با هم در زد خورد میباشیم   آنان متحد ویک پارچه اند و با تشکیلات وسیع وخیره کننده ای که دارند ما را با باورهای اکتسابی هایمان به جان هم انداخته و میاندازند  و باز شاید سران قلابی کمونیست کاپیتالیست ومذهب های ګوناګون به نوعی باهم در ارتباط هستند و به ریش همه ما که برای باورهایمان با هم ضدیت میکنیم  میخندند. یک دانشجوی یهودی یا یک کارګر یهودی زحمت کش و خسته غارت شده  با یک کارګر مسلمان ګرسنه و کتک خورده و یا یک دانشجوی مسلمان چه فرقی دارد  آیا هردو آنان توسط قدرتهای بزرګ استعمار نشده اند؟
     
    اکنون در دنیا معیارهای ګوناګونی وجود دارد  آنچه در آفریقا خوبست در خاورمیانه نکوهیده است و آنچه در غرب خوبست در شرق بد  در حالیکه دست دزد بینوایی که لقمه نانی دزدیده است قطع میکنند شیخ عرب میلیاردها دلار ثروت ملی مردم و همان دزد را غارت کرده و به نام اسلام در آغوش مه پیکران بین المللی لم داده است  عربان هم مثل دیګران اکنون در بند همان دزدانی هستند که همه ما مردم دنیای سوم هستیم   عربان و ترکان و پارسیان همه باهم مخلوط شده اند دلیل آن هم شکلهای ظاهری آنان است  تفرقه و و خشم بین مردم غارت شده  کاری بیهوده است  تازیان هم مانند ما در بند و اسارت هستند   پیکان بایست به سوی دزدان و شیادان  فتنه ګران و غارتګران نشانه رود  نه بسوی دیګران  همه ما چه تازی چه ترک چه پارسی و چه دیګران دربند هستیم  بایست با اتحاد این بند ها پاره کنیم و با مجهز شدن با دانش های جدید صنعت و تولید های پاک  خود را رها کنیم  اکنون ما با مواد صنعتی تغذیه میشویم   خوراک ما و داروهای ما همه مصنوعی و پراز مواد نګه دارنده و هرمنی هستند  که به چاقی غیر عادی و امراض جدید  منتهی میشوند  حالا ما عوض روشن کردن مردم با دانش و علوم جدید مرتب سنګ تازی  ترکی پارسی را به سینه هایمان میکوبیم  در حالیکه همه ما یک نژاد هستیم   همه کشورهایی که در خاورمیانه بطور مصنوعی از هم جدا شده اند بایست یک اتحادیه باشند  مثل اروپا و یا آمریک ؟
     
    متاسفانه دین ملیت زبان ونژاد های ساختګی اکنون بصورت حربه ای در دست غارتګران برعلیه مردم عادی به خدمت ګرفته شده است  بیایید این حربه را از دست آنان بګیریم و با اتحاد  و دوستی برابری و برادری  و علم و دانش به جنګ این اهریمنان برویم نه اینکه بیشتر به آن آتش هیزم بیفزاییم   اکنون آنان با داشتن ثروتهای عظیم  استخدام بهترین دانشمندان خود فروخته و در دست داشتن وسایل ارتباط جمعی  اختلاف و نزاع را حتی در خانواده هم پایه ریزی کرده اند پسر از پدر متنفر است و زن از شوهر و برادر از برادر و خواهر از خواهر   برای خاطر باورهای ګوناګونی که ریسیده اند  و درست کرده اند  قربانیان این اختلافهای دینی مذهبی قومی و نژادی یا زبانی مردم عادی هستند  و آنان برګهای برنده را در دست دارند تا طبقه متوسط را در تمامی دنیا ریشه کن کنند وخودشان باشند ویک مشت آدم علیل فکری و شست شوی مغزی داده شده برای بردن پیام هایشان و اجرای دستوراتشان   من داستان ناصر رابرایتان نوشتم که چطور مردمان مارا بنامهای واهی و تنها برای خاطر یک باور آواره و سرګردان میکنند    به امید روزی که ما دیګر برده های مدرن نباشیم و بنام دین  ملیت  مذهب زبان و … مارا ازهم جدا نتوانند بکنند وبجان هم بیاندازند   اتحاد ما سرنګونی آن دزدان عظیم شان و آن غارتګران نامی است   کاری که اسپارتاکوسها خواستند انجام دهند و قربانی هم شدند  آنان که برضد برده داری متد قدیم قیام کردند و نابکاران متدجدید برده داری و اختلافها را پایه ریزی کردند   آی اهل عالم همه شما ګلبرګهای یک ګلبن هستید؟  باهم دوست باشید و بهم برسید و به هم احترام بګذارید  تا شیطانها  که همان غارتګران شیوخ عرب و سایر دزدان عظیم شان هستند بر شما غلبه نکنند باهم متحد شوید  

  • دوستان ګرامی   مشګل ما و شاید مردم دنیای سوم  بی انصافی  تمامیت خواهی نداشتن علم و دانش جدید و تولید کافی و دور بودن از زمینه های فرهنګ های علمی است  اګر این مشګل حل شود خود بخود مشګلهای دیګر هم حل خواهد شد  حمله به ادیان مختلف و حمله به باورهای ګوناګون  و یا مکتبهای اجتماعی و ادبی دردی را دوا نخواهد کرد.  کسانی هستند که حضرت علی و حضرت محمد و سایر پیامبران را سمبل خوبی نیکی جوانمردی و انصاف شجاعت و علم کمال میدانند و با تکیه به این باور خودشان هم انسانهایی وارسته  والا و نیک می باشند  مسخره کردن باورهای دیګران و هجو ویا توهین شاید تنها چیزی باشد که استعمار واستحمار بین المللی میخواهد که با تفرقه بیشتر و با نفاق بیشتر مردم را بجان هم بیاندازد و خودشان خوشه چینان این تفرقه ها باشند   مردم ما در بستر دین اسلام وسایر دینها بزرګ شده اند و تمامی خوبیها و صف های نیک را مربوط به اولیای دینی میدانند  حضرت مسیح نمونه ای از عشق والای او به مردم بوده است و دستورات او هنوز هم مورد توجه شاید یک میلیارد نفر از مردم دنیا باشد. بایست راه ما بستن راه سو استفاده چی ها از باورهای مردم باشد کسانی که بنام دین مردم را غارت و بجان هم می اندازند  مثلا نفرت بین بهاییان و مسلمانان   البته بهاییان خواهندګفت که از مسلمانان نفرت ندارند ولی واقعا اینطور نیست  حتی در آمریکا هم که مثلا آزادی هست  بقول خودشان اغیار و یا غیر بهاییان را به تشکیلات خود راه نمی دهند  درصورتیکه کلیساها درش به روی همه باز است   اګر در ایران از مسلمانان کمی ملاحظه میکنند در اینجا این پرده هم دریده شده است  کسانی را می شناسم که در ایران بخاطر مثلا نام بهایی بودن غارت وآزار شده اند  و در اینجا هم بنام مسلمان توسط بهاییان مورد بی مهری و غارت قرار ګرفته اند  در صورتیکه آموزه های دینی بهایی  به دوستی محبت و عشق رهنمایی میکند  پس دین به عنوان یک حربه توسط عده ای مورد سو استفاده قرار میګیرد. شیاد شیاد است در هر دینی که باشد  این است که حمله به ادیان مختلف ثمری جز ریختن هیزم بیشتر به دامنه نفرتهای مورد نظر استعمار بین المللی فایده ای دیګر نخواهد داشت  بایست پیکان متوجه کسانی شوند ویا دستګاه هایی که مردم را غارت میکنند و بجان هم میاندازند   آنان که در ماشین های تلای سفید رانندګی میکنند  قصرهایشان با تلای زرد مزین شده است و ګرمابه های خصوصی شان از عاج فیل است  و میلیاردها دلار ثروت عمومی مردم را غارت میکنند شیوخ عرب وابسته به استعمار بین المللی و دیګرکسانی که سرمایه نامشروع پس انداز کرده و اختلاف و دزدی را رواج میدهند   شرکتهای بیمه  شرکتهای وابسته به ساخت مواد منفجره و مواد مخدر  ثروتمندان دزد و عظیم شان  و غارتګران و فتنه ګران و مسخ شده ګان آنان  کسانی که از روی بیچارګی یا شست شوی مغزی در اختیار این دیوان واین هیولاها هستند
     
    شاید بیشتر ما افراد معمولی قربانی همین ها هستیم ولی به اشتباه باهم مبارزه میکنیم و عوض اتحاد با هم در زد خورد میباشیم   آنان متحد ویک پارچه اند و با تشکیلات وسیع وخیره کننده ای که دارند ما را با باورهای اکتسابی هایمان به جان هم انداخته و میاندازند  و باز شاید سران قلابی کمونیست کاپیتالیست ومذهب های ګوناګون به نوعی باهم در ارتباط هستند و به ریش همه ما که برای باورهایمان با هم ضدیت میکنیم  میخندند. یک دانشجوی یهودی یا یک کارګر یهودی زحمت کش و خسته غارت شده  با یک کارګر مسلمان ګرسنه و کتک خورده و یا یک دانشجوی مسلمان چه فرقی دارد  آیا هردو آنان توسط قدرتهای بزرګ استعمار نشده اند؟
     
    اکنون در دنیا معیارهای ګوناګونی وجود دارد  آنچه در آفریقا خوبست در خاورمیانه نکوهیده است و آنچه در غرب خوبست در شرق بد  در حالیکه دست دزد بینوایی که لقمه نانی دزدیده است قطع میکنند شیخ عرب میلیاردها دلار ثروت ملی مردم و همان دزد را غارت کرده و به نام اسلام در آغوش مه پیکران بین المللی لم داده است  عربان هم مثل دیګران اکنون در بند همان دزدانی هستند که همه ما مردم دنیای سوم هستیم   عربان و ترکان و پارسیان همه باهم مخلوط شده اند دلیل آن هم شکلهای ظاهری آنان است  تفرقه و و خشم بین مردم غارت شده  کاری بیهوده است  تازیان هم مانند ما در بند و اسارت هستند   پیکان بایست به سوی دزدان و شیادان  فتنه ګران و غارتګران نشانه رود  نه بسوی دیګران  همه ما چه تازی چه ترک چه پارسی و چه دیګران دربند هستیم  بایست با اتحاد این بند ها پاره کنیم و با مجهز شدن با دانش های جدید صنعت و تولید های پاک  خود را رها کنیم  اکنون ما با مواد صنعتی تغذیه میشویم   خوراک ما و داروهای ما همه مصنوعی و پراز مواد نګه دارنده و هرمنی هستند  که به چاقی غیر عادی و امراض جدید  منتهی میشوند  حالا ما عوض روشن کردن مردم با دانش و علوم جدید مرتب سنګ تازی  ترکی پارسی را به سینه هایمان میکوبیم  در حالیکه همه ما یک نژاد هستیم   همه کشورهایی که در خاورمیانه بطور مصنوعی از هم جدا شده اند بایست یک اتحادیه باشند  مثل اروپا و یا آمریک ؟
     
    متاسفانه دین ملیت زبان ونژاد های ساختګی اکنون بصورت حربه ای در دست غارتګران برعلیه مردم عادی به خدمت ګرفته شده است  بیایید این حربه را از دست آنان بګیریم و با اتحاد  و دوستی برابری و برادری  و علم و دانش به جنګ این اهریمنان برویم نه اینکه بیشتر به آن آتش هیزم بیفزاییم   اکنون آنان با داشتن ثروتهای عظیم  استخدام بهترین دانشمندان خود فروخته و در دست داشتن وسایل ارتباط جمعی  اختلاف و نزاع را حتی در خانواده هم پایه ریزی کرده اند پسر از پدر متنفر است و زن از شوهر و برادر از برادر و خواهر از خواهر   برای خاطر باورهای ګوناګونی که ریسیده اند  و درست کرده اند  قربانیان این اختلافهای دینی مذهبی قومی و نژادی یا زبانی مردم عادی هستند  و آنان برګهای برنده را در دست دارند تا طبقه متوسط را در تمامی دنیا ریشه کن کنند وخودشان باشند ویک مشت آدم علیل فکری و شست شوی مغزی داده شده برای بردن پیام هایشان و اجرای دستوراتشان   من داستان ناصر رابرایتان نوشتم که چطور مردمان مارا بنامهای واهی و تنها برای خاطر یک باور آواره و سرګردان میکنند    به امید روزی که ما دیګر برده های مدرن نباشیم و بنام دین  ملیت  مذهب زبان و … مارا ازهم جدا نتوانند بکنند وبجان هم بیاندازند   اتحاد ما سرنګونی آن دزدان عظیم شان و آن غارتګران نامی است   کاری که اسپارتاکوسها خواستند انجام دهند و قربانی هم شدند  آنان که برضد برده داری متد قدیم قیام کردند و نابکاران متدجدید برده داری و اختلافها را پایه ریزی کردند   آی اهل عالم همه شما ګلبرګهای یک ګلبن هستید؟  باهم دوست باشید و بهم برسید و به هم احترام بګذارید  تا شیطانها  که همان غارتګران شیوخ عرب و سایر دزدان عظیم شان هستند بر شما غلبه نکنند باهم متحد شوید  

  • دوستان ګرامی   مشګل ما و شاید مردم دنیای سوم  بی انصافی  تمامیت خواهی نداشتن علم و دانش جدید و تولید کافی و دور بودن از زمینه های فرهنګ های علمی است  اګر این مشګل حل شود خود بخود مشګلهای دیګر هم حل خواهد شد  حمله به ادیان مختلف و حمله به باورهای ګوناګون  و یا مکتبهای اجتماعی و ادبی دردی را دوا نخواهد کرد.  کسانی هستند که حضرت علی و حضرت محمد و سایر پیامبران را سمبل خوبی نیکی جوانمردی و انصاف شجاعت و علم کمال میدانند و با تکیه به این باور خودشان هم انسانهایی وارسته  والا و نیک می باشند  مسخره کردن باورهای دیګران و هجو ویا توهین شاید تنها چیزی باشد که استعمار واستحمار بین المللی میخواهد که با تفرقه بیشتر و با نفاق بیشتر مردم را بجان هم بیاندازد و خودشان خوشه چینان این تفرقه ها باشند   مردم ما در بستر دین اسلام وسایر دینها بزرګ شده اند و تمامی خوبیها و صف های نیک را مربوط به اولیای دینی میدانند  حضرت مسیح نمونه ای از عشق والای او به مردم بوده است و دستورات او هنوز هم مورد توجه شاید یک میلیارد نفر از مردم دنیا باشد. بایست راه ما بستن راه سو استفاده چی ها از باورهای مردم باشد کسانی که بنام دین مردم را غارت و بجان هم می اندازند  مثلا نفرت بین بهاییان و مسلمانان   البته بهاییان خواهندګفت که از مسلمانان نفرت ندارند ولی واقعا اینطور نیست  حتی در آمریکا هم که مثلا آزادی هست  بقول خودشان اغیار و یا غیر بهاییان را به تشکیلات خود راه نمی دهند  درصورتیکه کلیساها درش به روی همه باز است   اګر در ایران از مسلمانان کمی ملاحظه میکنند در اینجا این پرده هم دریده شده است  کسانی را می شناسم که در ایران بخاطر مثلا نام بهایی بودن غارت وآزار شده اند  و در اینجا هم بنام مسلمان توسط بهاییان مورد بی مهری و غارت قرار ګرفته اند  در صورتیکه آموزه های دینی بهایی  به دوستی محبت و عشق رهنمایی میکند  پس دین به عنوان یک حربه توسط عده ای مورد سو استفاده قرار میګیرد. شیاد شیاد است در هر دینی که باشد  این است که حمله به ادیان مختلف ثمری جز ریختن هیزم بیشتر به دامنه نفرتهای مورد نظر استعمار بین المللی فایده ای دیګر نخواهد داشت  بایست پیکان متوجه کسانی شوند ویا دستګاه هایی که مردم را غارت میکنند و بجان هم میاندازند   آنان که در ماشین های تلای سفید رانندګی میکنند  قصرهایشان با تلای زرد مزین شده است و ګرمابه های خصوصی شان از عاج فیل است  و میلیاردها دلار ثروت عمومی مردم را غارت میکنند شیوخ عرب وابسته به استعمار بین المللی و دیګرکسانی که سرمایه نامشروع پس انداز کرده و اختلاف و دزدی را رواج میدهند   شرکتهای بیمه  شرکتهای وابسته به ساخت مواد منفجره و مواد مخدر  ثروتمندان دزد و عظیم شان  و غارتګران و فتنه ګران و مسخ شده ګان آنان  کسانی که از روی بیچارګی یا شست شوی مغزی در اختیار این دیوان واین هیولاها هستند
     
    شاید بیشتر ما افراد معمولی قربانی همین ها هستیم ولی به اشتباه باهم مبارزه میکنیم و عوض اتحاد با هم در زد خورد میباشیم   آنان متحد ویک پارچه اند و با تشکیلات وسیع وخیره کننده ای که دارند ما را با باورهای اکتسابی هایمان به جان هم انداخته و میاندازند  و باز شاید سران قلابی کمونیست کاپیتالیست ومذهب های ګوناګون به نوعی باهم در ارتباط هستند و به ریش همه ما که برای باورهایمان با هم ضدیت میکنیم  میخندند. یک دانشجوی یهودی یا یک کارګر یهودی زحمت کش و خسته غارت شده  با یک کارګر مسلمان ګرسنه و کتک خورده و یا یک دانشجوی مسلمان چه فرقی دارد  آیا هردو آنان توسط قدرتهای بزرګ استعمار نشده اند؟
     
    اکنون در دنیا معیارهای ګوناګونی وجود دارد  آنچه در آفریقا خوبست در خاورمیانه نکوهیده است و آنچه در غرب خوبست در شرق بد  در حالیکه دست دزد بینوایی که لقمه نانی دزدیده است قطع میکنند شیخ عرب میلیاردها دلار ثروت ملی مردم و همان دزد را غارت کرده و به نام اسلام در آغوش مه پیکران بین المللی لم داده است  عربان هم مثل دیګران اکنون در بند همان دزدانی هستند که همه ما مردم دنیای سوم هستیم   عربان و ترکان و پارسیان همه باهم مخلوط شده اند دلیل آن هم شکلهای ظاهری آنان است  تفرقه و و خشم بین مردم غارت شده  کاری بیهوده است  تازیان هم مانند ما در بند و اسارت هستند   پیکان بایست به سوی دزدان و شیادان  فتنه ګران و غارتګران نشانه رود  نه بسوی دیګران  همه ما چه تازی چه ترک چه پارسی و چه دیګران دربند هستیم  بایست با اتحاد این بند ها پاره کنیم و با مجهز شدن با دانش های جدید صنعت و تولید های پاک  خود را رها کنیم  اکنون ما با مواد صنعتی تغذیه میشویم   خوراک ما و داروهای ما همه مصنوعی و پراز مواد نګه دارنده و هرمنی هستند  که به چاقی غیر عادی و امراض جدید  منتهی میشوند  حالا ما عوض روشن کردن مردم با دانش و علوم جدید مرتب سنګ تازی  ترکی پارسی را به سینه هایمان میکوبیم  در حالیکه همه ما یک نژاد هستیم   همه کشورهایی که در خاورمیانه بطور مصنوعی از هم جدا شده اند بایست یک اتحادیه باشند  مثل اروپا و یا آمریک ؟
     
    متاسفانه دین ملیت زبان ونژاد های ساختګی اکنون بصورت حربه ای در دست غارتګران برعلیه مردم عادی به خدمت ګرفته شده است  بیایید این حربه را از دست آنان بګیریم و با اتحاد  و دوستی برابری و برادری  و علم و دانش به جنګ این اهریمنان برویم نه اینکه بیشتر به آن آتش هیزم بیفزاییم   اکنون آنان با داشتن ثروتهای عظیم  استخدام بهترین دانشمندان خود فروخته و در دست داشتن وسایل ارتباط جمعی  اختلاف و نزاع را حتی در خانواده هم پایه ریزی کرده اند پسر از پدر متنفر است و زن از شوهر و برادر از برادر و خواهر از خواهر   برای خاطر باورهای ګوناګونی که ریسیده اند  و درست کرده اند  قربانیان این اختلافهای دینی مذهبی قومی و نژادی یا زبانی مردم عادی هستند  و آنان برګهای برنده را در دست دارند تا طبقه متوسط را در تمامی دنیا ریشه کن کنند وخودشان باشند ویک مشت آدم علیل فکری و شست شوی مغزی داده شده برای بردن پیام هایشان و اجرای دستوراتشان   من داستان ناصر رابرایتان نوشتم که چطور مردمان مارا بنامهای واهی و تنها برای خاطر یک باور آواره و سرګردان میکنند    به امید روزی که ما دیګر برده های مدرن نباشیم و بنام دین  ملیت  مذهب زبان و … مارا ازهم جدا نتوانند بکنند وبجان هم بیاندازند   اتحاد ما سرنګونی آن دزدان عظیم شان و آن غارتګران نامی است   کاری که اسپارتاکوسها خواستند انجام دهند و قربانی هم شدند  آنان که برضد برده داری متد قدیم قیام کردند و نابکاران متدجدید برده داری و اختلافها را پایه ریزی کردند   آی اهل عالم همه شما ګلبرګهای یک ګلبن هستید؟  باهم دوست باشید و بهم برسید و به هم احترام بګذارید  تا شیطانها  که همان غارتګران شیوخ عرب و سایر دزدان عظیم شان هستند بر شما غلبه نکنند باهم متحد شوید  

  • مردی خری دید به گل در نشسته و صاحب خر از  
    بیرون کشیدن آن درمانده. مساعدت را ( برای  
    کمک کردن ) دست در دُم خر زده، قُوَت  
    کرد( زور زد). دُم از جای کنده آمد. فغان از  
    صاحب خر برخاست که « تاوان بده»!.

    مرد به قصد فرار به کوچه‌ای دوید، بن بست  
    یافت. خود را به خانه‌ای درافگند. زنی  
    آنجا کنار حوض خانه چیزی می‌شست و بار  
    حمل داشت (حامله بود). از آن هیاهو و آواز  
    در بترسید، بار بگذاشت (سِقط کرد). خانه  
    خدا (صاحبِ خانه) نیز با صاحب خر هم آواز  
    شد.

    مردِ گریزان بر بام خانه دوید. راهی  
    نیافت، از بام به کوچه‌ای فروجست که در  
    آن طبیبی خانه داشت. مگر جوانی پدر  
    بیمارش را به انتظار نوبت در سایۀ دیوار  
    خوابانده بود؛ مرد بر آن پیر بیمار فرود  
    آمد، چنان که بیمار در جای بمُرد. «پدر  
    مُرده» نیز به خانه خدای و صاحب خر پیوست!.

    مَرد، همچنان گریزان، در سر پیچ کوچه با  
    یهودی رهگذر سینه به سینه شد و بر زمینش  
    افگند. پاره چوبی در چشم یهودی رفت و کورش  
    کرد. او نیز نالان و خونریزان به جمع  
    متعاقبان پیوست!.

    مرد گریزان، به ستوه از این همه، خود را  
    به خانۀ قاضی افگند که «دخیلم» (پناهم  
    ده)؛ مگر قاضی در آن ساعت با زن شاکیه  
    خلوت کرده بود. چون رازش فاش دید، چارۀ  
    رسوایی را در جانبداری از او یافت: و چون  
    از حال و حکایت او آگاه شد، مدعیان را به  
    درون خواند.

    نخست از یهودی پرسید. گفت: این مسلمان یک  
    چشم مرا نابینا کرده است. قصاص طلب میکنم.  
    قاضی گفت : دَیتِ مسلمان بر یهودی نیمه  
    بیش نیست. باید آن چشم دیگرت را نیز  
    نابینا کند تا بتوان از او یک چشم برکند!  
    و چون یهودی سود خود را در انصراف از  
    شکایت دید، به پنجاه دینار جریمه محکومش  
    کرد!.

    جوانِ پدر مرده را پیش خواند. گفت: این  
    مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد،  
    هلاکش کرده است. به طلب قصاص او آمده‌ام.  
    قاضی گفت: پدرت بیمار بوده است، و ارزش  
    حیات بیمار نیمی از ارزش شخص سالم است.  
    حکم عادلانه این است که پدر او را زیر  
    همان دیوار بنشانیم و تو بر او فرودآیی،  
    چنان که یک نیمهء جانش را بستانی!. و  
    جوانک را نیز که صلاح در گذشت دیده بود،  
    به تأدیۀ سی دینار جریمۀ شکایت بی‌مورد  
    محکوم کرد!.

    چون نوبت به شوی آن زن رسید که از وحشت  
    بار افکنده بود، گفت : قصاص شرعاً هنگامی  
    جایز است که راهِ جبران مافات بسته باشد.  
    حالی می‌توان آن زن را به حلال در فراش  
    (عقد ازدواج) این مرد کرد تا کودکِ از دست  
    رفته را جبران کند. طلاق را آماده باش!.  
    مردک فغان برآورد و با قاضی جدال  
    می‌کرد، که ناگاه صاحب خر برخاست و به  
    جانب در دوید.

    قاضی آواز داد :هی! بایست که اکنون نوبت  
    توست!. صاحب خر همچنان که می‌دوید فریاد  
    کرد: مرا شکایتی نیست. می روم مردانی بیاورم که شهادت دهند خر، من از کره‌گی دُم نداشت

  • دوستان ګرامی   مشګل ما و شاید مردم دنیای سوم  بی انصافی  تمامیت خواهی نداشتن علم و دانش جدید و تولید کافی و دور بودن از زمینه های فرهنګ های علمی است  اګر این مشګل حل شود خود بخود مشګلهای دیګر هم حل خواهد شد  حمله به ادیان مختلف و حمله به باورهای ګوناګون  و یا مکتبهای اجتماعی و ادبی دردی را دوا نخواهد کرد.  کسانی هستند که حضرت علی و حضرت محمد و سایر پیامبران را سمبل خوبی نیکی جوانمردی و انصاف شجاعت و علم کمال میدانند و با تکیه به این باور خودشان هم انسانهایی وارسته  والا و نیک می باشند  مسخره کردن باورهای دیګران و هجو ویا توهین شاید تنها چیزی باشد که استعمار واستحمار بین المللی میخواهد که با تفرقه بیشتر و با نفاق بیشتر مردم را بجان هم بیاندازد و خودشان خوشه چینان این تفرقه ها باشند   مردم ما در بستر دین اسلام وسایر دینها بزرګ شده اند و تمامی خوبیها و صف های نیک را مربوط به اولیای دینی میدانند  حضرت مسیح نمونه ای از عشق والای او به مردم بوده است و دستورات او هنوز هم مورد توجه شاید یک میلیارد نفر از مردم دنیا باشد. بایست راه ما بستن راه سو استفاده چی ها از باورهای مردم باشد کسانی که بنام دین مردم را غارت و بجان هم می اندازند  مثلا نفرت بین بهاییان و مسلمانان   البته بهاییان خواهندګفت که از مسلمانان نفرت ندارند ولی واقعا اینطور نیست  حتی در آمریکا هم که مثلا آزادی هست  بقول خودشان اغیار و یا غیر بهاییان را به تشکیلات خود راه نمی دهند  درصورتیکه کلیساها درش به روی همه باز است   اګر در ایران از مسلمانان کمی ملاحظه میکنند در اینجا این پرده هم دریده شده است  کسانی را می شناسم که در ایران بخاطر مثلا نام بهایی بودن غارت وآزار شده اند  و در اینجا هم بنام مسلمان توسط بهاییان مورد بی مهری و غارت قرار ګرفته اند  در صورتیکه آموزه های دینی بهایی  به دوستی محبت و عشق رهنمایی میکند  پس دین به عنوان یک حربه توسط عده ای مورد سو استفاده قرار میګیرد. شیاد شیاد است در هر دینی که باشد  این است که حمله به ادیان مختلف ثمری جز ریختن هیزم بیشتر به دامنه نفرتهای مورد نظر استعمار بین المللی فایده ای دیګر نخواهد داشت  بایست پیکان متوجه کسانی شوند ویا دستګاه هایی که مردم را غارت میکنند و بجان هم میاندازند   آنان که در ماشین های تلای سفید رانندګی میکنند  قصرهایشان با تلای زرد مزین شده است و ګرمابه های خصوصی شان از عاج فیل است  و میلیاردها دلار ثروت عمومی مردم را غارت میکنند شیوخ عرب وابسته به استعمار بین المللی و دیګرکسانی که سرمایه نامشروع پس انداز کرده و اختلاف و دزدی را رواج میدهند   شرکتهای بیمه  شرکتهای وابسته به ساخت مواد منفجره و مواد مخدر  ثروتمندان دزد و عظیم شان  و غارتګران و فتنه ګران و مسخ شده ګان آنان  کسانی که از روی بیچارګی یا شست شوی مغزی در اختیار این دیوان واین هیولاها هستند
     
    شاید بیشتر ما افراد معمولی قربانی همین ها هستیم ولی به اشتباه باهم مبارزه میکنیم و عوض اتحاد با هم در زد خورد میباشیم   آنان متحد ویک پارچه اند و با تشکیلات وسیع وخیره کننده ای که دارند ما را با باورهای اکتسابی هایمان به جان هم انداخته و میاندازند  و باز شاید سران قلابی کمونیست کاپیتالیست ومذهب های ګوناګون به نوعی باهم در ارتباط هستند و به ریش همه ما که برای باورهایمان با هم ضدیت میکنیم  میخندند. یک دانشجوی یهودی یا یک کارګر یهودی زحمت کش و خسته غارت شده  با یک کارګر مسلمان ګرسنه و کتک خورده و یا یک دانشجوی مسلمان چه فرقی دارد  آیا هردو آنان توسط قدرتهای بزرګ استعمار نشده اند؟
     
    اکنون در دنیا معیارهای ګوناګونی وجود دارد  آنچه در آفریقا خوبست در خاورمیانه نکوهیده است و آنچه در غرب خوبست در شرق بد  در حالیکه دست دزد بینوایی که لقمه نانی دزدیده است قطع میکنند شیخ عرب میلیاردها دلار ثروت ملی مردم و همان دزد را غارت کرده و به نام اسلام در آغوش مه پیکران بین المللی لم داده است  عربان هم مثل دیګران اکنون در بند همان دزدانی هستند که همه ما مردم دنیای سوم هستیم   عربان و ترکان و پارسیان همه باهم مخلوط شده اند دلیل آن هم شکلهای ظاهری آنان است  تفرقه و و خشم بین مردم غارت شده  کاری بیهوده است  تازیان هم مانند ما در بند و اسارت هستند   پیکان بایست به سوی دزدان و شیادان  فتنه ګران و غارتګران نشانه رود  نه بسوی دیګران  همه ما چه تازی چه ترک چه پارسی و چه دیګران دربند هستیم  بایست با اتحاد این بند ها پاره کنیم و با مجهز شدن با دانش های جدید صنعت و تولید های پاک  خود را رها کنیم  اکنون ما با مواد صنعتی تغذیه میشویم   خوراک ما و داروهای ما همه مصنوعی و پراز مواد نګه دارنده و هرمنی هستند  که به چاقی غیر عادی و امراض جدید  منتهی میشوند  حالا ما عوض روشن کردن مردم با دانش و علوم جدید مرتب سنګ تازی  ترکی پارسی را به سینه هایمان میکوبیم  در حالیکه همه ما یک نژاد هستیم   همه کشورهایی که در خاورمیانه بطور مصنوعی از هم جدا شده اند بایست یک اتحادیه باشند  مثل اروپا و یا آمریک ؟
     
    متاسفانه دین ملیت زبان ونژاد های ساختګی اکنون بصورت حربه ای در دست غارتګران برعلیه مردم عادی به خدمت ګرفته شده است  بیایید این حربه را از دست آنان بګیریم و با اتحاد  و دوستی برابری و برادری  و علم و دانش به جنګ این اهریمنان برویم نه اینکه بیشتر به آن آتش هیزم بیفزاییم   اکنون آنان با داشتن ثروتهای عظیم  استخدام بهترین دانشمندان خود فروخته و در دست داشتن وسایل ارتباط جمعی  اختلاف و نزاع را حتی در خانواده هم پایه ریزی کرده اند پسر از پدر متنفر است و زن از شوهر و برادر از برادر و خواهر از خواهر   برای خاطر باورهای ګوناګونی که ریسیده اند  و درست کرده اند  قربانیان این اختلافهای دینی مذهبی قومی و نژادی یا زبانی مردم عادی هستند  و آنان برګهای برنده را در دست دارند تا طبقه متوسط را در تمامی دنیا ریشه کن کنند وخودشان باشند ویک مشت آدم علیل فکری و شست شوی مغزی داده شده برای بردن پیام هایشان و اجرای دستوراتشان   من داستان ناصر رابرایتان نوشتم که چطور مردمان مارا بنامهای واهی و تنها برای خاطر یک باور آواره و سرګردان میکنند    به امید روزی که ما دیګر برده های مدرن نباشیم و بنام دین  ملیت  مذهب زبان و … مارا ازهم جدا نتوانند بکنند وبجان هم بیاندازند   اتحاد ما سرنګونی آن دزدان عظیم شان و آن غارتګران نامی است   کاری که اسپارتاکوسها خواستند انجام دهند و قربانی هم شدند  آنان که برضد برده داری متد قدیم قیام کردند و نابکاران متدجدید برده داری و اختلافها را پایه ریزی کردند   آی اهل عالم همه شما ګلبرګهای یک ګلبن هستید؟  باهم دوست باشید و بهم برسید و به هم احترام بګذارید  تا شیطانها  که همان غارتګران شیوخ عرب و سایر دزدان عظیم شان هستند بر شما غلبه نکنند باهم متحد شوید  

  • مردی خری دید به گل در نشسته و صاحب خر از  
    بیرون کشیدن آن درمانده. مساعدت را ( برای  
    کمک کردن ) دست در دُم خر زده، قُوَت  
    کرد( زور زد). دُم از جای کنده آمد. فغان از  
    صاحب خر برخاست که « تاوان بده»!.

    مرد به قصد فرار به کوچه‌ای دوید، بن بست  
    یافت. خود را به خانه‌ای درافگند. زنی  
    آنجا کنار حوض خانه چیزی می‌شست و بار  
    حمل داشت (حامله بود). از آن هیاهو و آواز  
    در بترسید، بار بگذاشت (سِقط کرد). خانه  
    خدا (صاحبِ خانه) نیز با صاحب خر هم آواز  
    شد.

    مردِ گریزان بر بام خانه دوید. راهی  
    نیافت، از بام به کوچه‌ای فروجست که در  
    آن طبیبی خانه داشت. مگر جوانی پدر  
    بیمارش را به انتظار نوبت در سایۀ دیوار  
    خوابانده بود؛ مرد بر آن پیر بیمار فرود  
    آمد، چنان که بیمار در جای بمُرد. «پدر  
    مُرده» نیز به خانه خدای و صاحب خر پیوست!.

    مَرد، همچنان گریزان، در سر پیچ کوچه با  
    یهودی رهگذر سینه به سینه شد و بر زمینش  
    افگند. پاره چوبی در چشم یهودی رفت و کورش  
    کرد. او نیز نالان و خونریزان به جمع  
    متعاقبان پیوست!.

    مرد گریزان، به ستوه از این همه، خود را  
    به خانۀ قاضی افگند که «دخیلم» (پناهم  
    ده)؛ مگر قاضی در آن ساعت با زن شاکیه  
    خلوت کرده بود. چون رازش فاش دید، چارۀ  
    رسوایی را در جانبداری از او یافت: و چون  
    از حال و حکایت او آگاه شد، مدعیان را به  
    درون خواند.

    نخست از یهودی پرسید. گفت: این مسلمان یک  
    چشم مرا نابینا کرده است. قصاص طلب میکنم.  
    قاضی گفت : دَیتِ مسلمان بر یهودی نیمه  
    بیش نیست. باید آن چشم دیگرت را نیز  
    نابینا کند تا بتوان از او یک چشم برکند!  
    و چون یهودی سود خود را در انصراف از  
    شکایت دید، به پنجاه دینار جریمه محکومش  
    کرد!.

    جوانِ پدر مرده را پیش خواند. گفت: این  
    مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد،  
    هلاکش کرده است. به طلب قصاص او آمده‌ام.  
    قاضی گفت: پدرت بیمار بوده است، و ارزش  
    حیات بیمار نیمی از ارزش شخص سالم است.  
    حکم عادلانه این است که پدر او را زیر  
    همان دیوار بنشانیم و تو بر او فرودآیی،  
    چنان که یک نیمهء جانش را بستانی!. و  
    جوانک را نیز که صلاح در گذشت دیده بود،  
    به تأدیۀ سی دینار جریمۀ شکایت بی‌مورد  
    محکوم کرد!.

    چون نوبت به شوی آن زن رسید که از وحشت  
    بار افکنده بود، گفت : قصاص شرعاً هنگامی  
    جایز است که راهِ جبران مافات بسته باشد.  
    حالی می‌توان آن زن را به حلال در فراش  
    (عقد ازدواج) این مرد کرد تا کودکِ از دست  
    رفته را جبران کند. طلاق را آماده باش!.  
    مردک فغان برآورد و با قاضی جدال  
    می‌کرد، که ناگاه صاحب خر برخاست و به  
    جانب در دوید.

    قاضی آواز داد :هی! بایست که اکنون نوبت  
    توست!. صاحب خر همچنان که می‌دوید فریاد  
    کرد: مرا شکایتی نیست. می روم مردانی بیاورم که شهادت دهند خر، من از کره‌گی دُم نداشت

  • Abazarghafary

    همانطور که میبینید هنوز هستند جاکشانی که تا اسم علی قتل و علی سگ کش میاد رگ گردنشون مثل اونجای ابجیشون در موقع شهوت میزنه بالا ،آخه مادر به خطاها این علی جاکش عرب در یک روز ۳ هزار ایرانی کشت به شما چه عمده از این سگ کش دفع کنید.خلخالی مادر قهوه و لاجوردی جاکش و آیات دولا گیلانی و آیات دولا خمینی که همشون در حجره ها دولا بودند هم مثل علی جاکش هستند دیگه چه فرقی میکنه ؟؟

  • Abazarghafary

    همانطور که میبینید هنوز هستند جاکشانی که تا اسم علی قتل و علی سگ کش میاد رگ گردنشون مثل اونجای ابجیشون در موقع شهوت میزنه بالا ،آخه مادر به خطاها این علی جاکش عرب در یک روز ۳ هزار ایرانی کشت به شما چه عمده از این سگ کش دفع کنید.خلخالی مادر قهوه و لاجوردی جاکش و آیات دولا گیلانی و آیات دولا خمینی که همشون در حجره ها دولا بودند هم مثل علی جاکش هستند دیگه چه فرقی میکنه ؟؟

  • Abazarghafary

    همانطور که میبینید هنوز هستند جاکشانی که تا اسم علی قتل و علی سگ کش میاد رگ گردنشون مثل اونجای ابجیشون در موقع شهوت میزنه بالا ،آخه مادر به خطاها این علی جاکش عرب در یک روز ۳ هزار ایرانی کشت به شما چه عمده از این سگ کش دفع کنید.خلخالی مادر قهوه و لاجوردی جاکش و آیات دولا گیلانی و آیات دولا خمینی که همشون در حجره ها دولا بودند هم مثل علی جاکش هستند دیگه چه فرقی میکنه ؟؟

    • سهراب

      قرمساق بد دین آتش پرست و شیطان صفت حرومه اسم ایرانی روی شما باشه.
      جاکش و دیوث نسلتان منقرض خواهد شد.
      توهین به ادیان در هیچ مسلکی روا نیست، ولی توی قرمساق چون سخن حق نداری فقط واق واق میکنی
      حتی سگ از شما با شرافت تر هست…..

  • Abazarghafary

    اندر احوالات شیخ جاکش ملا محمد باقر مجلسیدر حکایت هست که در نوزادی در کس مادر خود  مانند رهبر کنونی تکبیر میگفته و چون زاده شدی آیات کیری قرآن از حفظ خواندی ،مادرکه همه وقت به کار کس دادن مشغول بودی و پدر که جاکشی ایشان همی کردی نوزاد به مکتب ملای بچه بازی بورداندی که از کودکی هرشبایشان را زحمات همی داداندی ، تا اینکه روزی جعفر صادق بر ایشان ظاهر گشتی و فرمودی که به راستی از تبار ما هستی هم کون دادی و هم پر روشدی با این دادنها پس ما را به دل امت مسلمان ببر که تو را آجری بزرگ دهیم که ناتوانی آنرا شکر کنی . ملا باقر همچنان دولا به سجده گری کردیکه پدر و مادرم فدایت این آخوند همیشه مرا به سجده میبرد و خود از عقب به من فرو همی کند   تا ایمان من به اسلام و مسلمین بیشتر گردد و به این واسطه مرا رنجی عظیم پدید آماده و بواسیرم بیرون همی زده ،جعفر گریست و گفت فرزند این تازه اول کار هست روزی را به یاد آور که به حوزه علمیه همی روی و آنجاهمگی به صورت گروهی هرشب به تو چپاند آنوقت اسلام راستین را پیدا خواهی کرد آنگونه که ما امامان یافتیم ،باقر فریادی زد و از هوش برفت ،،،پس گفتندی به باقر وحی همیشه اید و باقر پس از شنیدن وحی از هوش همی رود.

  • Abazarghafary

    اندر احوالات شیخ جاکش ملا محمد باقر مجلسیدر حکایت هست که در نوزادی در کس مادر خود  مانند رهبر کنونی تکبیر میگفته و چون زاده شدی آیات کیری قرآن از حفظ خواندی ،مادرکه همه وقت به کار کس دادن مشغول بودی و پدر که جاکشی ایشان همی کردی نوزاد به مکتب ملای بچه بازی بورداندی که از کودکی هرشبایشان را زحمات همی داداندی ، تا اینکه روزی جعفر صادق بر ایشان ظاهر گشتی و فرمودی که به راستی از تبار ما هستی هم کون دادی و هم پر روشدی با این دادنها پس ما را به دل امت مسلمان ببر که تو را آجری بزرگ دهیم که ناتوانی آنرا شکر کنی . ملا باقر همچنان دولا به سجده گری کردیکه پدر و مادرم فدایت این آخوند همیشه مرا به سجده میبرد و خود از عقب به من فرو همی کند   تا ایمان من به اسلام و مسلمین بیشتر گردد و به این واسطه مرا رنجی عظیم پدید آماده و بواسیرم بیرون همی زده ،جعفر گریست و گفت فرزند این تازه اول کار هست روزی را به یاد آور که به حوزه علمیه همی روی و آنجاهمگی به صورت گروهی هرشب به تو چپاند آنوقت اسلام راستین را پیدا خواهی کرد آنگونه که ما امامان یافتیم ،باقر فریادی زد و از هوش برفت ،،،پس گفتندی به باقر وحی همیشه اید و باقر پس از شنیدن وحی از هوش همی رود.

  • Abazarghafary

    اندر احوالات شیخ جاکش ملا محمد باقر مجلسیدر حکایت هست که در نوزادی در کس مادر خود  مانند رهبر کنونی تکبیر میگفته و چون زاده شدی آیات کیری قرآن از حفظ خواندی ،مادرکه همه وقت به کار کس دادن مشغول بودی و پدر که جاکشی ایشان همی کردی نوزاد به مکتب ملای بچه بازی بورداندی که از کودکی هرشبایشان را زحمات همی داداندی ، تا اینکه روزی جعفر صادق بر ایشان ظاهر گشتی و فرمودی که به راستی از تبار ما هستی هم کون دادی و هم پر روشدی با این دادنها پس ما را به دل امت مسلمان ببر که تو را آجری بزرگ دهیم که ناتوانی آنرا شکر کنی . ملا باقر همچنان دولا به سجده گری کردیکه پدر و مادرم فدایت این آخوند همیشه مرا به سجده میبرد و خود از عقب به من فرو همی کند   تا ایمان من به اسلام و مسلمین بیشتر گردد و به این واسطه مرا رنجی عظیم پدید آماده و بواسیرم بیرون همی زده ،جعفر گریست و گفت فرزند این تازه اول کار هست روزی را به یاد آور که به حوزه علمیه همی روی و آنجاهمگی به صورت گروهی هرشب به تو چپاند آنوقت اسلام راستین را پیدا خواهی کرد آنگونه که ما امامان یافتیم ،باقر فریادی زد و از هوش برفت ،،،پس گفتندی به باقر وحی همیشه اید و باقر پس از شنیدن وحی از هوش همی رود.

  • Abazarghafary

    اندر احوالات شیخ جاکش ملا محمد باقر مجلسیدر حکایت هست که در نوزادی در کس مادر خود  مانند رهبر کنونی تکبیر میگفته و چون زاده شدی آیات کیری قرآن از حفظ خواندی ،مادرکه همه وقت به کار کس دادن مشغول بودی و پدر که جاکشی ایشان همی کردی نوزاد به مکتب ملای بچه بازی بورداندی که از کودکی هرشبایشان را زحمات همی داداندی ، تا اینکه روزی جعفر صادق بر ایشان ظاهر گشتی و فرمودی که به راستی از تبار ما هستی هم کون دادی و هم پر روشدی با این دادنها پس ما را به دل امت مسلمان ببر که تو را آجری بزرگ دهیم که ناتوانی آنرا شکر کنی . ملا باقر همچنان دولا به سجده گری کردیکه پدر و مادرم فدایت این آخوند همیشه مرا به سجده میبرد و خود از عقب به من فرو همی کند   تا ایمان من به اسلام و مسلمین بیشتر گردد و به این واسطه مرا رنجی عظیم پدید آماده و بواسیرم بیرون همی زده ،جعفر گریست و گفت فرزند این تازه اول کار هست روزی را به یاد آور که به حوزه علمیه همی روی و آنجاهمگی به صورت گروهی هرشب به تو چپاند آنوقت اسلام راستین را پیدا خواهی کرد آنگونه که ما امامان یافتیم ،باقر فریادی زد و از هوش برفت ،،،پس گفتندی به باقر وحی همیشه اید و باقر پس از شنیدن وحی از هوش همی رود.

  • Azaghal

    بسی از ادب و شیوایی کلام این دوستان مذهبی لذت بردم ، آدم به اعماق فکرشون دست پیدا میکنه

  • Azaghal

    بسی از ادب و شیوایی کلام این دوستان مذهبی لذت بردم ، آدم به اعماق فکرشون دست پیدا میکنه

  • Azaghal

    بسی از ادب و شیوایی کلام این دوستان مذهبی لذت بردم ، آدم به اعماق فکرشون دست پیدا میکنه

  • غریبه

    شما بی سوادا حالا حالا ها مونده علی رو بشناسید
    شما به خواهر مادر خودتو نم جاش برسه تجاوز می کنید علی تکرار نشدنیه ولی شما فقط بلدید خایه عرب ها رو بلیسید یه کم به ایرانی بودنتون وفا دار باشید علی مرد بود مرد

    اون دیوثی که با لاتر نظر داده غلط املایی داره واسه ما افاضات میکنه می گه علی استغفر الله سگ کشی می کرده کلی ایرانی کشته
    آخه بد بخت کیر عرب خور! یعنی ایرانی سگه ؟
    خاک تو سر بی سواد کودنت کنم
    از علی آموز اخلاص عمل

  • غریبه

    شما بی سوادا حالا حالا ها مونده علی رو بشناسید
    شما به خواهر مادر خودتو نم جاش برسه تجاوز می کنید علی تکرار نشدنیه ولی شما فقط بلدید خایه عرب ها رو بلیسید یه کم به ایرانی بودنتون وفا دار باشید علی مرد بود مرد

    اون دیوثی که با لاتر نظر داده غلط املایی داره واسه ما افاضات میکنه می گه علی استغفر الله سگ کشی می کرده کلی ایرانی کشته
    آخه بد بخت کیر عرب خور! یعنی ایرانی سگه ؟
    خاک تو سر بی سواد کودنت کنم
    از علی آموز اخلاص عمل

  • غریبه

    شما بی سوادا حالا حالا ها مونده علی رو بشناسید
    شما به خواهر مادر خودتو نم جاش برسه تجاوز می کنید علی تکرار نشدنیه ولی شما فقط بلدید خایه عرب ها رو بلیسید یه کم به ایرانی بودنتون وفا دار باشید علی مرد بود مرد

    اون دیوثی که با لاتر نظر داده غلط املایی داره واسه ما افاضات میکنه می گه علی استغفر الله سگ کشی می کرده کلی ایرانی کشته
    آخه بد بخت کیر عرب خور! یعنی ایرانی سگه ؟
    خاک تو سر بی سواد کودنت کنم
    از علی آموز اخلاص عمل

  • غریبه

    شما بی سوادا حالا حالا ها مونده علی رو بشناسید
    شما به خواهر مادر خودتو نم جاش برسه تجاوز می کنید علی تکرار نشدنیه ولی شما فقط بلدید خایه عرب ها رو بلیسید یه کم به ایرانی بودنتون وفا دار باشید علی مرد بود مرد

    اون دیوثی که با لاتر نظر داده غلط املایی داره واسه ما افاضات میکنه می گه علی استغفر الله سگ کشی می کرده کلی ایرانی کشته
    آخه بد بخت کیر عرب خور! یعنی ایرانی سگه ؟
    خاک تو سر بی سواد کودنت کنم
    از علی آموز اخلاص عمل

  • Amir Aghajan

    از خدا جوییم توفیق ادب    بی ادب محروم شد از لطف رب

    بی ادب تنها نه خود را داشت بد    بلکه آتش در همه آفاق زد.

     مجلسی” بی نظیر ترین دانشمند زمین “نبوده بلکه گرد آورنده احادیث بوده !!! که خیلی از اسلام شناسای معاصر نقد های کاملا واردی ازش کردند مثل دکتر علی شریعتی در کتاب تشیع علوی ، تشیع صفوی .
    شما نویسنده محترم ، از  روشی استدلال می کنی که اسمش روش آخوندیه. یه سری مطلب نیمه کاره می گی یه ۲ تا آیه نصفه میگی بعدم اون چیزی رو که میخوای رو با بر چسب نتیجه گیری می چسیبونی روش.
    اول از همه تو نوشته هات ادب رو رعایت کن تا بشه باهات بحث کرد.
    آحوند موفقی میشی چون کپی اونا حرق میزنی ، اونا به تو فحش می دند تو به اونا. اصلا حالیت نمیشه که دموکراسی یعنی حرف – سوال – جواب – متقاعد شدن !!!  تو مثل یه آخوند تند رویی. مثل اونا خودتو اسلام شناس میدونی!

  • Amir Aghajan

    از خدا جوییم توفیق ادب    بی ادب محروم شد از لطف رب

    بی ادب تنها نه خود را داشت بد    بلکه آتش در همه آفاق زد.

     مجلسی” بی نظیر ترین دانشمند زمین “نبوده بلکه گرد آورنده احادیث بوده !!! که خیلی از اسلام شناسای معاصر نقد های کاملا واردی ازش کردند مثل دکتر علی شریعتی در کتاب تشیع علوی ، تشیع صفوی .
    شما نویسنده محترم ، از  روشی استدلال می کنی که اسمش روش آخوندیه. یه سری مطلب نیمه کاره می گی یه ۲ تا آیه نصفه میگی بعدم اون چیزی رو که میخوای رو با بر چسب نتیجه گیری می چسیبونی روش.
    اول از همه تو نوشته هات ادب رو رعایت کن تا بشه باهات بحث کرد.
    آحوند موفقی میشی چون کپی اونا حرق میزنی ، اونا به تو فحش می دند تو به اونا. اصلا حالیت نمیشه که دموکراسی یعنی حرف – سوال – جواب – متقاعد شدن !!!  تو مثل یه آخوند تند رویی. مثل اونا خودتو اسلام شناس میدونی!

  • Amir Aghajan

    از خدا جوییم توفیق ادب    بی ادب محروم شد از لطف رب

    بی ادب تنها نه خود را داشت بد    بلکه آتش در همه آفاق زد.

     مجلسی” بی نظیر ترین دانشمند زمین “نبوده بلکه گرد آورنده احادیث بوده !!! که خیلی از اسلام شناسای معاصر نقد های کاملا واردی ازش کردند مثل دکتر علی شریعتی در کتاب تشیع علوی ، تشیع صفوی .
    شما نویسنده محترم ، از  روشی استدلال می کنی که اسمش روش آخوندیه. یه سری مطلب نیمه کاره می گی یه ۲ تا آیه نصفه میگی بعدم اون چیزی رو که میخوای رو با بر چسب نتیجه گیری می چسیبونی روش.
    اول از همه تو نوشته هات ادب رو رعایت کن تا بشه باهات بحث کرد.
    آحوند موفقی میشی چون کپی اونا حرق میزنی ، اونا به تو فحش می دند تو به اونا. اصلا حالیت نمیشه که دموکراسی یعنی حرف – سوال – جواب – متقاعد شدن !!!  تو مثل یه آخوند تند رویی. مثل اونا خودتو اسلام شناس میدونی!

  • Naser

    علی در ۱۴۰۰ سال قبل حقوق مخالفین خود را رعایت میکرد و یک زندانی سیاسی نداشت و……….عزیزان من به جای فحاشی بحث عالمانه کنید. والسلام.

  • Naser

    علی در ۱۴۰۰ سال قبل حقوق مخالفین خود را رعایت میکرد و یک زندانی سیاسی نداشت و……….عزیزان من به جای فحاشی بحث عالمانه کنید. والسلام.

  • Naser

    علی در ۱۴۰۰ سال قبل حقوق مخالفین خود را رعایت میکرد و یک زندانی سیاسی نداشت و……….عزیزان من به جای فحاشی بحث عالمانه کنید. والسلام.

  • Naser

    علی در ۱۴۰۰ سال قبل حقوق مخالفین خود را رعایت میکرد و یک زندانی سیاسی نداشت و……….عزیزان من به جای فحاشی بحث عالمانه کنید. والسلام.

  • Samwara

    Mordam az khande, ensaanhaaye saale 2000 hanooz bahs sare ali o khandaanesh. Baba bazia hanoozam ke hanooze nuno be nerkhe rooz mikhoran. Irano meshkish konid. Tamum shod. Mrdom na gheirat barashun munde na hejabat. Faghat az ki… Ko… Sohbat mikonan.
    Ina ke harf az ali mizanan miran surie bacheye 6 saale mikoshan unam mosalmun. Hamash ham be khaatere poolo ghodrate na khodaii hast na emaami. Waghtetuno baraaye mozuhaaye porarzeshtar bezarin ana baraaye mordeahaii ke baa nune haram khodeshuno paak kardan.

  • akhe binamoos ke  khahar madareto hamoon mohamado ali began binamooooooos.adam enghad ajnabi parast.kharo madaretoono har chi emamo emamzade be kir bekeshe bisharafa.ridam too dahane mohamado ali.

  • Ksdhee

    تف بر همشون از دم !

  • Mori1369

    امان از لقمه حروم ونطفه مشکوک
     

  • فقط سید علی

    بیشعورها و بی سواد ها،باید بگم که امام علی (علیه صلوت والسلام)پول هایی که در می آوردند رو همگی صرف کارهای خیر و خداپسندانه می کرد طوری که هیچی براش نمی موند.شما ها هم بهتره با این اطلاعات کمتون برین گم شین.امیدوارم مهدی قائب ظهور کنند و دشمنان اسلام و سید علی عزیز(دامت برکات و مد ضله العالی) به ثلابه بکشن.من وظیفه میدونم که شما رو از دوزخ سوزان الله و عاقب بد و شکنجه ی فرشتگان عذاب و منکر نهی کنم.ایمان بیارید و به راه اسلام و آقا خامنه ای بر گردید و الا…. 

    • Mani 13

      من بیخود تعجب نمی کنم وقتی که می بینم تمام کسانی که به یک شکلی از سیستمِ ضدِ  انسانیِ اسلامی دفاع می کنند، همگی افرادی بیسواد و وقیع هستند.
      تف بر این مرامِ پلیدتان!!! 
      مانی ۱۳

    • سگ کش شیخ کش خامنه کش

      ببین مادر امام ها که حرمت دارن کسی..(من خودم رو میگم جرات وجسارت توهین بهشون رو ندارم )ولـــــــــــــــــــی مادر وزن وخواهرودختر اون رهبرت خامنه ای کس کش بالاخص بدری کونی رو از کون گاییدم(بدری اسم یکی از دخترهای خامنه ای کس کش است)

    • بابک

      . وا چه کس شعرایی .. این داستانو ا کدوم منبع میگی استاد ؟ نکنه خودت دیدی ؟ اونوقت کیر .. به تو رسید ازون همه نعمت ؟ این کس کش ها که ادامه ی کتابشون توضیح المسایل هست . چکیده ش اینه : اگر طوری بشود که انسان خوشش بیاید حرام است …. در حالی که خودشان طلاهاشونو با اسبو قاطر جابجا می کردند . زیباترین دختران شهرو در اختیار میگرفتن … به تو نیومده کیر فلانی رو دستمال بکشی سید عرب زاده علی با ع غلیظ عربی

  • Alijafariani

    بدبخت بیچاره سنی وهابی کثفات تو از محمدو ال محمد وعلی وال علی/ع/ چی میدونی کثافت ولدوزنا.از تولد حضرت محمد/ص/ تا الان همه مردم بشر اشتباه می کردند حالا توی ولدوزنا وهابی راست میگی ای بچه زنا ای کسی که می خوای شیعه رو خراب کنی دیوس با مدرک حرف بزن………

  • Alijafariani

    کورش
    جان از کارهای نیک تو نمیتوان چشم پوشید اما عده ای سعی دارند تو را نقطه
    مقابل اسلام قرار دهند….. همان دینی که گر به تو عرضه میشد چه بسا که می
    پذیرفتی…همان دینی که چهارچوبش خدا و دیگر گفتار، کردار و پندار نیک
    است… نمی دانم چرا مارا مجبور به الگو گیری از تو میکنند تا علی (ع) ….؟ تو بر تخت شاهی خاکها فتح کردی اما علی بر منبر چوبی دلها فتح میکرد… چرا سخن از بخشش تو و آزادی در انتخاب دین هست ولی کسی از بخشیدن و بخشودن علی حرفی نمی زند؟ تو شاه بودی و بخشیدی… تو از نظر مادی ثروتمند ترین مردمان بودی و بخشیدی… ولی مولایم علی و ادامه دهندگان راهش، در نهایت قناعت، بخشیدند و بخشودند… گرسنه بودند ولی غذای خود را به دیگری دادند… و … و… آری کوروش کبیر… خواب دیگر بس است برخیز و خود را از چنگ افرادی که با نام تو بر علیه خدای تو مبارزه میکنند رها کن…..

  • Smmkarbobala

    بد بخت ها.حرام زادگی هم حدی داره

  • مازیار

    همین که امثال شماها از علی ع بد میگید دلیل بر حقانیت ایشونه . شماها تفکرتون مثل داعشی ها و وهابی هاس . تروریستای احمق . تا دنیا دنیاس اسم علی ع کنار عدالته . اینکه حضرت علی ع ثروت داشت شکی نیست . این بزرگ مردی ایشون بود که هرچی داشت به فقرا می بخشید . مثل داستان بخشش انگشتر سرنماز مبارک و صدور ایه از قران کریم در مورد ایشون