مبارزات مردمی برای رسیدن به آزادی، از وسط خیابان ها، به پشت رایانه ها کشانده شده است ۲۲

آقای موسوی از موضع اشتباهات دوران نخست وزیری خود که دوران سرتاپا جنایت رژیم آخوندی است، پا فراتر ننهاده، و همواره از دوران طلایی گذشته و امام عزیز سخن می گوید. عملکرد ایشان در دوسال گذشته تا کنون سوای خواسته مردم ایران است. این را دم خروس از جیبه ای ایشان نشان می دهد. یک عده معلوم الحالی که از رژیم به دور ایشان حلقه زده اند، و جنبش سبز را رهبری می کنند. أت خط غیر مردمی ایشان را نشان می دهد که نامبرده در حمایت و در راه پایداری رژیم اسلامی است.

آقای موسوی از موضع اشتباهات دوران نخست وزیری خود که دوران سرتاپا جنایت رژیم آخوندی است، پا فراتر ننهاده، و همواره از دوران طلایی گذشته و امام عزیز سخن می گوید. عملکرد ایشان در دوسال گذشته تا کنون سوای خواسته مردم ایران است. این را دم خروس از جیب ایشان نشان می دهد. یک عده معلوم الحالی که از رژیم به دور ایشان حلقه زده اند، و جنبش سبز را رهبری می کنند، خط غیر مردمی ایشان را نشان می دهد که نامبرده در حمایت و در راه پایداری رژیم اسلامی است.

مشکلی که ما اکنون با آن رو به رو هستیم و بسیار تلخ و ناگوار می باشد، این است که جوانان و مبارزانی که دو سال پیش، کوچه ها و خیابان ها را به تصرف خود در آورده بودند، مبارزانی که دلاورانه برای بیرون راندن ستمگران گام به میدان جنگ نهاده بودند، اکنون تبدیل به چندین هزار شناسه و کاربر ناشناخته ی متوهّم محیط مجازی شده اند.

نگارنده بر این باورم که ایرانیان درون کشور که به اینترنت آزاد دسترسی دارند، به آزادی های محیط مجازی بسنده کرده اند و تمام نیازها و احساسات سرکوب شده ی خویش را، در فیسبوک و دیگر شبکه های اجتماعی، می یابند و دیگر در خود احتیاجی نمی بینند که برای به چنگ آوردن آزادی، به خیابان ها بروند و مبارزه کنند.

بی تردیده، مسببان اصلی این تراژدی، برنامه ریزان و گردانندگان جنبش سبز و حامیان ایشان همچون سایت های کلمه و جرس هستند که با به بیراهه کشاندن افکار و اهداف جنبش، مردم را دلسرد و خانه نشین کردند.
از ابتدا هم هدف آنان براندازی حکومت نبود و تنها خواسته ها یشان برگردانده شدن رای های دزدی شده به وسیله رژیم، و روی کارآمدن خودشان بود.

مسئولان جنبش سبز مانند همیشه از دادن جوابی قطعی و روشن به مردم و حامیان خودداری کرده و با سرپوش گذاشتن و خفه کردن صدای منتقدان، آب سردی بر آتش خشم برخاسته از مردم پاشیدند و اکنون این است حال و روز جنبشی که مرده است و بی جان به کناری افتاده شده، و چند هزار متوهّم مجازی نیز، هر روز سخن از اندکی صبر، سحر نزدیک است می زنند.

باید به این عزیزان هم وطن گفت که با صبر کردن و در فیسبوک و اینترنت به دنبال آزادی گشتن، نه تنها سحر و سپیده ی صبحگاهی به ما نزدیک نمی شود، بلکه ما هر روز چند هزار متری به عمق تاریکی فرو می رویم و همه ی امید هایمان، ختم به پوچی و تباهی می شوند.
هیجده تیر، بی سر و صدا، آهسته و لرزان، رد شد و رفت؛ کسانی که در سایت بالاترین مشغول لینک گذاشتن و دم از مبارزه میزدند، کجا  بودند، و اکنون کجا هستند؟. اگر در خیابان بودند، پس چه کسانی ثانیه به ثانیه در حال  پخش خبرهای داغ،  و  برقراری لینک های جدید بودند؟.

یکی از این متوهمین بالای ایترینی، نوشته بود که: «مزدوران بروید کلیپی از طغیان رودخانه را ببینید، روز آزادی نزدیک است. یا حسین، یاحسین،  میر حسین، میر حسین…!!”
این افکار و سخنان کلیشه ای و بنجل، همراه با توهین و دشنام دادن، واقعا جای تاسّف و نگرانی است. اگر همین انسان، با همین طرز فکر، هیجدهم تیرماه، به جای نشستن جلوی مانیتور در اتاق خوابش، به خیابان ها قدم گذاشته بود، شاید اتفاقی می افتاد و جرقه ای از امید، در دل مردم شعله ور می شد.
البته از مردم سرکوب شده، و سرگردان و مأیوس مانده دیگر نمی توان انتظار داشت که باردیگر به خبابان ها آیند و در برابر رژیم بایستند. به ویژه آن که جنبش سبز کردها، بلوچ ها، مردم آذربایجان، و دیگر باوران را با شعار انقلاب سبز، و رسیدن به آرمان های امام عزیز، از هر اقدامی اعتراض انگیز مأیوس و نا امید کرده است.

این نوشته به زبان تازی وتصویر از سایت « کلمه » مربوط به جنبش سبز است که آن را به تازگی حذف نموده اند. این نشانگر و تبلیغی است از اسلام کشتارگر که ۱۴۰۰ سال است مردم و کشورمان را به خاک وخون کشانده است. آیا اینست، دموکراسی جبش سبز برای مردم ایران؟.

این نوشته به زبان تازی وتصویر از سایت « کلمه » مربوط به جنبش سبز است که آن را به تازگی حذف نموده اند. این نشانگر و تبلیغی است از اسلام کشتارگر که ۱۴۰۰ سال است مردم و کشورمان را به خاک وخون کشانده است. آیا اینست، دموکراسی جبش سبز برای مردم ایران؟.

اکنون به مدّت دو سال است که ما هر روز، سخنانی از قبیل اندکی صبر، سحر نزدیک است را، روزانه هزاران بار از دهان آقای سازگارا و دیگر افراد شنیده ایم و مشق کرده ایم.
امّا حقیقت این است که مردم سوریه، توهمات و رویاها یشان را در اینترنت جستجو نمی کنند و یا یکدیگر به اشتراک نمی گذارند، آنان دست در دست یکدیگر داده و با اینکه صدها کشته و اسیر و زخمی داده اند، قصد ترک کردن خیابان ها را ندارند.
آن ها رهبر نیز ندارند، جنبش سبز و زرد و خاکستری و میر و شیخ و اصلاحات هم ندارند، آن ها همه یک صدا، یک دل و متحد، آزادی را فریاد می زنند و این رمز پیروزی ایشان است.

البته باید اذعان کردکه گروه سبز هم  هدف دارد، و هم رهبر. رهبر اصلی این جنبش، کسانی مانند کدیور، سروش، اکبر گنجی، عبدالعلی بازرگان، شهیدان ۷۲ تن که دلشان برای فسطینی های عزیز و مصیبت دیده کباب است، مسیح علی نژاد، و یک مشت شاخ شکسته دیگرند، که از روز نخست رنگ سبز اسلامی را برای جنبش انتخاب کردند،   قانون اساسی به نام منشور اسلامی را نیز در لندن زیر حمایت و دیدگاه دولت انگلیس، و با حمایت رژیم آخوندی برای بقای آن نوشتند، و دنبال کردند. آنگاه، آقای موسوی، و آقای کهروبی هم به دنبال هدف یعنی بازگشت به دوران طلایی امام خمینی، تعزیه گردان، و مسئولین پیاده کردن این نهضت  شدند که با فریاد یاحسین، میرحسین  مردم ناآگاه را به بیراهه و جاده خاکی کشاندند.

هنگامی که رسوایی بالا گرفت ، و  فریاد اعتراض  و انتقاد از این هدف، این قانون اساسی ضد انسانی، این رهبران و شرکت کنندگان با پرونده های سیاه و ضد مردمی اشان، از هر سوی بلند شد، پرده دوم نمایش با حبس خانگی، موسوی و کهروبی، و سکوت افراد غیر مردمی درون جنبش، آغاز گشت، و سرانجام، آزادی مردم ایران را به آزادی مجازی و توهم رسیدن به آزادی پایان داد.

هموطن سبز و دوست مجازی من، به جای فرصت سوزی و غرق در توهمات و منتظر معجزه ماندن، بیا و حقیقت را بپذیر، دست از تعصبات بی جا به کسانی که در گذشته عملکرد نادرست داشته اند، بردار، و بیا تا متحد شویم و یک بار برای همیشه، ریشه ی ستم و جهل و زور و استبداد را، از خاک سرزمین مادری مان، بکنیم.

  • آرمان خادمی

    دوست گرامی فضول محله هرچند با نظر شما در مورد سران جنبش سبز کاملا موافقم اما به نظر من هنوز توان کافی با دژخیمان ددمنش رژیم رو نداریم و بهتره با مبارزه منفی شروع کنیم و اول از هر چیز تحریم انتخابات های فرمایشی (در واقع انتصابات) رو در پیش بگیریم، سپس تحریم صدا و سیمای ضد مردمی جمزوری اسلامی و پس از اون به قول دوستان بازگشت به اندیشه های امام راحل و پرداخت نکردن بهای قبوض.
    وقتی حکومت درآمدی نداشته باشد نمیتواند مزدورانش را سیر کند و آنها نیز از سگی حکومت کنار کشیده و بر سر و دهان مردم نخواهند زد.

    • درود بر شما، فرمایشتان کاملاً درست است، با شما موافقیم 

      • محمد

        من هم در نگاه اول با شما موافق هستم، مخصوصا در مورد رهبران جنبش! اما بیایید کمی جلوتر را هم نگاه کنیم. بدیهی است که نمی توان یک کشور را در این خصوص با دیگری مقایسه کرد مثلا اتفاقی که در تونس افتاد کاملا متفاوت بود از اتفاقی که در لیبی در حال وقوع است! بیایید فرض کنیم که تعداد زیادی از مردم به خیابانها ریخته و با نیروهای حکومتی درگیر شدند آن وقت چه می شود؟ آیا مردم می توانند این حکومت را شکست دهند؟ آیا دیکتاتور فرار کرده و حکومت را به مردم واگذار می کند؟
        بی شک ایران به مدتی طولانی صحنه ی کشتار و خونریزی خواهد شد! حتی فرضا پس از استقرار دولت جدید باز هم باقیمانده ی اراذل و اوباش نخواهند گذاشت که ملت روی آرامش را ببینند.
        انقلاب مجدد در ایران بار کجی است که به منزل نمی رسد، باید چاره ای دگر اندیشید!

    • Kartal

      ارمان جان اگر شما پول قبوضت رو ندی فرقی برا ی حکومت ولایت قبیح نمیکنه .میان انشعاباتت رو قطع میکنن . چون مشکل مالی ندارن .چون روزانه نزدیک به ۴ میلیون بشکه نفت مفت از زمین استخراج میکنن که اگه حتی نصف قیمت هم بفروشن بودجه شون تامین خواهد شد .

    • KARTAL

      با نظرت در مورد انتصابات { تحریم انتصابات} موافقم ولی ضربه چندانی به ولایت قبیح نخواهد زد .چون اگر بخوای بگی ابروش میره باید بگم ابرو و حیایی نداره  و مثل یک بچه ابنه ای و کونی  صورتش دیگه سرخ هم نمیشه یعنی ریده تو حیا و ابرو . یا بخای بگی وجهه جهانیی حکومت خراب میشه باید بگم وجهه برای این حکومت از گوه  ارزانتر است در حکومتی که رسما میگه نظر یک نفر { سید علی } بر نظر ۷۰ میلیون انسان ارجعتر است  نمیشه با روشهای باکلاس و مدنی برخورد کرد . شما نمیتوانید با یک پلنگ درنده و یا یک گراز وحشی یا یک سگ هار  مذاکره کنید یا برخوردی انسانی داشته باشید .
      ولی به نظر من ۱٫ مبارزه با صلاح گرم یا سرد و اول هم با بسیجیان بی ناموس باید شروع کرد .
                            ۲٫ هر نوع شرکت در انتخابات دولتی  رو باید تحریم کرد .
                              ۳٫ سران حکومت و سپاه رو تهدید و ترور کرد .
                                ۴٫ خانواده بسیجیها رو باید شناسایی و هشدار داد و  تهدید کرد
                                  ۵٫ چندین قاضی و اخوند رو که قدرت سیاسی دارن باید کشت تا حساب دست بقیه مادر جنده و پیاله ها باشد .

                                     ۶٫ کسانی را که از سردم دارانند ولی طرف مردم را بگیرند باید تشویق و بخشش نمود
                                      ۷٫ باید اعضای پلیس و ارتش و سپاه با پخش اعلامیه اگاه سازی شوند تا  تغییرات با تلفات کمتری اعمال شود .
                                          ۸٫ ولی در مورد مغام معضم رهبری باید خیلی فکر کرد که چطور هلاکش کرد .باید برای هلاک کردنش از نظرات نخبه گان استفاده کرد و چنان کرد که دیگر کسی در تاریخ ایران تاب و توان و جرات  دیکتاتوری و سو استفاده از قدرت و تصمیم گیری  بجای مردم رو نداشته و وحشت کند و بداند که ممکن است سوراخ کونش توسط  هویه لحیم کاری  شود و الومینیوم ذوب شده را با خواهش و التماس خودش میل نمایید .

                                   

  • آرمان خادمی

    دوست گرامی فضول محله هرچند با نظر شما در مورد سران جنبش سبز کاملا موافقم اما به نظر من هنوز توان کافی با دژخیمان ددمنش رژیم رو نداریم و بهتره با مبارزه منفی شروع کنیم و اول از هر چیز تحریم انتخابات های فرمایشی (در واقع انتصابات) رو در پیش بگیریم، سپس تحریم صدا و سیمای ضد مردمی جمزوری اسلامی و پس از اون به قول دوستان بازگشت به اندیشه های امام راحل و پرداخت نکردن بهای قبوض.
    وقتی حکومت درآمدی نداشته باشد نمیتواند مزدورانش را سیر کند و آنها نیز از سگی حکومت کنار کشیده و بر سر و دهان مردم نخواهند زد.

    • درود بر شما، فرمایشتان کاملاً درست است، با شما موافقیم 

      • محمد

        من هم در نگاه اول با شما موافق هستم، مخصوصا در مورد رهبران جنبش! اما بیایید کمی جلوتر را هم نگاه کنیم. بدیهی است که نمی توان یک کشور را در این خصوص با دیگری مقایسه کرد مثلا اتفاقی که در تونس افتاد کاملا متفاوت بود از اتفاقی که در لیبی در حال وقوع است! بیایید فرض کنیم که تعداد زیادی از مردم به خیابانها ریخته و با نیروهای حکومتی درگیر شدند آن وقت چه می شود؟ آیا مردم می توانند این حکومت را شکست دهند؟ آیا دیکتاتور فرار کرده و حکومت را به مردم واگذار می کند؟
        بی شک ایران به مدتی طولانی صحنه ی کشتار و خونریزی خواهد شد! حتی فرضا پس از استقرار دولت جدید باز هم باقیمانده ی اراذل و اوباش نخواهند گذاشت که ملت روی آرامش را ببینند.
        انقلاب مجدد در ایران بار کجی است که به منزل نمی رسد، باید چاره ای دگر اندیشید!

    • Kartal

      ارمان جان اگر شما پول قبوضت رو ندی فرقی برا ی حکومت ولایت قبیح نمیکنه .میان انشعاباتت رو قطع میکنن . چون مشکل مالی ندارن .چون روزانه نزدیک به ۴ میلیون بشکه نفت مفت از زمین استخراج میکنن که اگه حتی نصف قیمت هم بفروشن بودجه شون تامین خواهد شد .

    • KARTAL

      با نظرت در مورد انتصابات { تحریم انتصابات} موافقم ولی ضربه چندانی به ولایت قبیح نخواهد زد .چون اگر بخوای بگی ابروش میره باید بگم ابرو و حیایی نداره  و مثل یک بچه ابنه ای و کونی  صورتش دیگه سرخ هم نمیشه یعنی ریده تو حیا و ابرو . یا بخای بگی وجهه جهانیی حکومت خراب میشه باید بگم وجهه برای این حکومت از گوه  ارزانتر است در حکومتی که رسما میگه نظر یک نفر { سید علی } بر نظر ۷۰ میلیون انسان ارجعتر است  نمیشه با روشهای باکلاس و مدنی برخورد کرد . شما نمیتوانید با یک پلنگ درنده و یا یک گراز وحشی یا یک سگ هار  مذاکره کنید یا برخوردی انسانی داشته باشید .
      ولی به نظر من ۱٫ مبارزه با صلاح گرم یا سرد و اول هم با بسیجیان بی ناموس باید شروع کرد .
                            ۲٫ هر نوع شرکت در انتخابات دولتی  رو باید تحریم کرد .
                              ۳٫ سران حکومت و سپاه رو تهدید و ترور کرد .
                                ۴٫ خانواده بسیجیها رو باید شناسایی و هشدار داد و  تهدید کرد
                                  ۵٫ چندین قاضی و اخوند رو که قدرت سیاسی دارن باید کشت تا حساب دست بقیه مادر جنده و پیاله ها باشد .

                                     ۶٫ کسانی را که از سردم دارانند ولی طرف مردم را بگیرند باید تشویق و بخشش نمود
                                      ۷٫ باید اعضای پلیس و ارتش و سپاه با پخش اعلامیه اگاه سازی شوند تا  تغییرات با تلفات کمتری اعمال شود .
                                          ۸٫ ولی در مورد مغام معضم رهبری باید خیلی فکر کرد که چطور هلاکش کرد .باید برای هلاک کردنش از نظرات نخبه گان استفاده کرد و چنان کرد که دیگر کسی در تاریخ ایران تاب و توان و جرات  دیکتاتوری و سو استفاده از قدرت و تصمیم گیری  بجای مردم رو نداشته و وحشت کند و بداند که ممکن است سوراخ کونش توسط  هویه لحیم کاری  شود و الومینیوم ذوب شده را با خواهش و التماس خودش میل نمایید .

                                   

  • Delshad1980

    فضول محل گرامی‌ ، مثالی زدی از سلحشوری و پایمردی مردم سوریه ، اما یه
    وجه اشتراکی که اونا  با مبارزین داخل ایران دارن رو نادیده گرفتی‌ و اون
    هم عرق ملی‌ هستش که متاسفانه در کشور پهناور ما نسبت به گوناگونی ملیت‌های
    مختلف دوزش بیشتر و کمتر هستش ( و در مواردی اصلا دوزی وجود نداره ) اگر
    توجه کرده باشی‌ رشادت و جان برکفی معترضان سوری در قسمت شمالی‌ این کشور
    است ، جایی‌ که مردمی کرد زبان دارد ، در ایران نیز اگر توجه داشته باشیم
    ایستادگی بیشتر در کردستان و آذربایجان و سیستان و بلوچستان و … بوده است
    تا به جاهای دیگر . این چند دستگی بین ما ایرانیان که دلیلش همانا وجود
    قرن‌ها تبعیض و ترویج برتریت طلبی قومی به دیگر اقوام بوده . بحث در این
    خصوص متاسفانه در این مجال نمی‌‌گنجد. به هر حال از مطلب مفیدی که بر
    تارنما قرار دادید سپاسگزارم. خواستم نظرم را در این مورد بیان کرده باشم.
    برقرار باشی‌ و پایدار

  • Delshad1980

    فضول محل گرامی‌ ، مثالی زدی از سلحشوری و پایمردی مردم سوریه ، اما یه
    وجه اشتراکی که اونا  با مبارزین داخل ایران دارن رو نادیده گرفتی‌ و اون
    هم عرق ملی‌ هستش که متاسفانه در کشور پهناور ما نسبت به گوناگونی ملیت‌های
    مختلف دوزش بیشتر و کمتر هستش ( و در مواردی اصلا دوزی وجود نداره ) اگر
    توجه کرده باشی‌ رشادت و جان برکفی معترضان سوری در قسمت شمالی‌ این کشور
    است ، جایی‌ که مردمی کرد زبان دارد ، در ایران نیز اگر توجه داشته باشیم
    ایستادگی بیشتر در کردستان و آذربایجان و سیستان و بلوچستان و … بوده است
    تا به جاهای دیگر . این چند دستگی بین ما ایرانیان که دلیلش همانا وجود
    قرن‌ها تبعیض و ترویج برتریت طلبی قومی به دیگر اقوام بوده . بحث در این
    خصوص متاسفانه در این مجال نمی‌‌گنجد. به هر حال از مطلب مفیدی که بر
    تارنما قرار دادید سپاسگزارم. خواستم نظرم را در این مورد بیان کرده باشم.
    برقرار باشی‌ و پایدار

  • Reza

    what the fuckin hell Iran is!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  • Reza

    what the fuckin hell Iran is!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

  • شکستن مانع بزرګ  رسیدن به آزادی  تعصب جهل نادانی و تمامیت خواهی ها و فساد  دزدی همه دانی و غرور عقل کل بودنهاست شاید مهمترین مشګل مردم خاور میانه جنګ با جهل  فساد  رشوه خواری تمامیت طلبی  دزدی و فساد رایج در این کشورها باشد  خود را عقل کل دیدن و اینکه تافته بافته جدا هستند و یا جنون خود خواهی دیکتاتوری و فساد طمع و حرص مادی و شهوانی مردم اینکشورها را زمین ګیر کرده است   حتی در دوره های قدیم هم خلفای نالایق  با حیله تزویر و تفرقه و خیانت به حکومتهای ننګین خود ادامه میدادند  مثلا سرداران عرب و ایرانی و ترک را برعلیه هم تعلیم میدادند تا اګر یکی از آنان حس وطن پرستی اش ګل کرد  دیګران اورا سرکوب کنند.  متاسفانه این مشګل در سطح کوچک و بزرګ در هر دو مقطع خودنمایی میکند.مثلا آقایی یا خانمی در خاورمیانه رییس  یک اداره و یا یک مدرسه میشود  او تلاش میکند که زیرآب همه را که با او کاملا بیعت نکرده اند و یا مستقل هستند بزند  و بتواند فک فامیلهای خود ویا دوستان خود را جانشین آنان کند.   دور و بر دیکتاتورها و یا رییس های بزرګ یک مشت متملق ګو و شیاد و چاپلوس بیتوته میکنند که مرتب از وی تعریف و وی را حتی نسبت بخودش هم بیګانه میسازند  چون منافع آنان در خریت و خنګی دیکتاتور و رییس است  تا میتوانند به او غرور و خود بزرګ بینی تلقین و یا شاف میکنند  بطوریکه آب غرور ونخوت و خود برتر بینی در زیر پوست او میرود و مغزش را اشغال میکند.

      اوهم از دیګران اطاعت مطلق و بدون پرسش را میخواهد که همه در برابرش سجده کنند و زمین ادب  ببوسند و دست های و یا لباس اورا مقدس بپندارند  بدین ترتیب یک خنګ ممکن است ناګهان ادعای خدایی کند  بشر هم که احتیاج به خدا دارد  اګر تمدن یونان باستان را نګاه کنید پراز خدا های خیالی است   پدری که نسبت به فرزندان خود بسیار سختت ګیر و دیکتاتور است و آنان را وادار میکند که همه دستورهای اورا بدون چون وچرا اطاعت کنند   حالا اګر پدری ملایم و دیکتاتور نباشد این فرزندان هستند که میخواهند که پدرشان از آنان اطاعت کند.  متاسفانه نداشتن تحصیلات و درک خوب عمومی مردم مارا بسوی دیکتاتوری سوق داده است و همه خود را شاه یا رییس جمهور و یا رهبر می پندارند و لابد ګلایه دارند که چرا شغل در خور دانانی شان به ایشان داده نشده است  مردی کم سواد که مثلا کلیسا  را کلی سیاه تلفظ میکند و حتی زبان فارسی را هم درست نمی داند و مثلا فعل ها را بجای در آخر جمله در وسط جمله بکار میرود و شاید چهار یا شش کلاس رسمی سواد داشته باشد  آنقدر مغرور است که به غلط و اشتباه در باره لغات و ریشه آنان و یا  سیاست و علوم بحث میکند و آقایانی که استاد دانشګاه هستند را قبول ندارد  و وقتی که دانش آموخته ګان مجبور میشوند که به او نشان دهند که اشتباه میکند و سند و مدرک ګردآوری میکنند به قبای مرد ناخوانده  دانشمند قلابی ګران میآید و راه دشمنی در پیش میګیرد  متاسفانه ما با انصاف نیسیتم و  وقتی هم که بما ثابت میشود که اشتباه میکنیم عوض یادګیری بر منطق اشتباه و جهل خود پافشاری میکنیم  تعصب های خرکی هم که جای خودش را دارد  بدون دانستن چیزی خود را عقل کل میدانیم و با نهایت بی انصافی سعی داریم حرف الکی خودرا مثلا به کرسی بنشانیم.   متاسفانه دانشمندان و جامعه شناسان غرب هم این نکته های ضعف مارا میدانند و با توجه به آنان برای ما برنامه ریزی میکنند تا در جهالت  تفرفه و فساد باقی بمانیم و براحتی سرمایه های انسانی  مادی و معنوی مارا به کشورهای خودشان انتقال میدهند.   در غرب هم ما با یک سیستم دیګر روبرو هستیم که برعکس خاورمیانه به خارجیها با احترام نګاه نمیکنند و بطور محترمانه مارا مهره میسازند و یا سردرګم میسازند  . 

    چاره چیست  کنار ګذاشتن همه تعصب ها و قبول  اګر میتواند آن فرضیه ثابت شود  و یا لااقل تساهل و تعامل افکار دیګران  احترام به دیګران و اینکه به آنان هم اجازه بحث و دلیل و جواب داده شود  هرکس میګوید که باورهای او درست و باورهای دیګران اشتباه است .  ما براحتی برای حذف فیریکی مخالف خود بسیج میشویم  یا از سرجهالت و یا از سر خود خواهی  اګر به نسبی بودن همه باور ها برسیم و اینکه هر مطلبی میتواند تا از لحاظ علمی ثابت نشده باشد  لااقل قابل شنودن است  .  تعصبها آنقدر زیاد است که بطرف مخالف حتی اجازه دفاع از باورش را هم نمی دهیم.  ما در اثر فشار محیط و سیستم تفرفه افکنی و کمبود دانش  یک سری باورهایی داریم که آنان برای ما بدون ثابت شدن مقدس هستند و حاضر نیستیم که به ګزارشهای دیګران توجه کنیم که شاید ما در ګمراهی بود ه ایم  نه مرغ یک پا دارد  من درست میدانم و تو غلط فکر میکنی  نتیجه اش سلطه استعمار و استحمار بین المللی است که از تفرقه و نادانی و تعصبهای خرکی ما سو استفاده  میکنند  وقتی تعداد بسیاری از مردم کشوری میګویند که دیکتاتور را دیګر نمی خواهند  زیرا آنان با دنیا آشنایی بیشتری دارند تا پدرهایشان   دیکتاتوری که چهل سال حکومت کرده میګوید  نه من می مانم حتی اګر کشته شوم. جوان ابلهی که یک مشت دختر باکره را دور خود به عنوان بادی ګارد و محافظ انتخاب کرده است و آنان اجازه ندارند که  زن شوند و بایست مادام عمر باکره و دست نخورده باقی بماند  چطور میتواند فکر پیشرفت مردم کشورش باشد  اوهم دیوانه ای بربام رفته است  زیرا ابر قدرتها میخواهند که دیوانه ها سرکارها باشند تا غارت کشورهای دنیای سوم آسان تر باشد.  آخر این چه رهبری است که میخواهد محافظین وی دختر باشد و کسی با لای رانهای آنان کاری نداشته باشد؟  آیا همچنین مرد ابلهی میتواند یک رهبر دلسوز ملت باشد  هم اوست که میګوید من تا ګلوله آخر ابلهانی که بمن وفادارند بر سرقدرت باقی می مانم  نمی دانم دوشیزګان باکره  محافظ اطرافش چګونه فکر میکنند  هر دختر جوانی آرزوی زن شدن و مادر شدن را دارد  مګر اینکه نقصی در وجود او باشد؟  دوره این دیکتاتور های ابله که تنها فکر لای رانهای جنس مخالف هستند و تمام دنیا را برای خودشان میخواهند وبه زندګی و زیسیتن دیګران اهمیتی نمیدهند و تنها فکر شکم  زیر شکم و دزدی وغارت هستند  چګونه میتوانند رهبران دلسوزی برای ملت هایشان باشند؟  آنان میخواهند که دیګران محروم از زندګی و بنده برده آنان باشند  همانطوریکه سیستم بین المللی غارت و دزدی میخواهد طبقه متوسط را تبدیل به طبقه فقیر دست بدهن حرف شنو تحلیل دهد و تمامی توان علمی و صنعتی خود را برای اجرای این کار  بخدمت ګرفته است  .

     از تفرقه و خرافه پروری ګرفته  تا بی دانشی و ابلهی  دزدی رشوه خواری و فساد و فقر بیکاری  سود میبرند و دیکتاتورهای ابله هم که تنها فکر شکم  تجمل  سپرده های بانکی  شهوت رانی و کثافتکاریهای خود هستند که جنایت و خیانت سرلوحه کارهایشان است  ته اربابان ستمکارشان خشنود باشند و بتوانند چند صباحی بیشتر سرکار بمانند.  مردک بی شعوری که جلوی ازدواج دختران جوان را سد میکند  ولی خودش به شهوترانی ګسترده می پردازد  چګونه میتواند یک رهبر مردمی باشد  او دیوانه ای است که به بام ګذاشته شده  تا مترسکی برای ورود استعمار و استحمار بین المللی باشد  آیا غیر از این است؟
     نمونه دیګرش  امپراتور  یا پادشاه جزیره بحرین است که با شیادی از بدنه  کشور جدا شده است و حالا دارای یک  حکومت مثلا سلطنتی یا امپراتوری است ؟  و مردمی که تحت ظلم شیخ های عرب شهوتران و دزد و ظالم هستند که برای بقای خود و غارتهای بیشتر حاضرند مردم را در فقر ګرسنګی  فرهنګی و فیزیکی نګه دارند و خودشان بعنوان امپراتوران در جزیره کوچکی  به فساد فحشای دولتی و یا در لوای مثلا دین بپردازند؟  مثل همان یزید پسر معاویه  لعنت الله علیه و آله
     دیکتاتورهایی که حاضر نیستند از خر مراد پیاده شوند و چشم به جان مال ناموس مردم دوخته اند و همه آنها را از آن خود میدانند   …
    حکایت
    روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که ازیک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.

    کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتیپیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یکمعامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، ودخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکهحسن نیت خود را نشان بدهد گفت : اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزهسفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید باچشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرونآورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید رابیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، امااگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.
    این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمانتیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسهانداخت. ولی چیزی نگفت !
    سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.
    تصور کنید اگر شما آنجا بودید چه کار می کردید ؟ چه توصیه ای برای آن دختر داشتید ؟
    اگر خوب موقعیت را تجزیه و تحلیل کنید می بینید که سه امکان وجود دارد : ۱
    ـ دختر جوان باید آن پیشنهاد را رد کند. ۲
    ـ هر دو سنگریزه را در بیاورد و نشان دهد که پیرمرد تقلب کرده است. ۳
    ـ یکی از آن سنگریزه های سیاه را بیرون بیاورد و با پیرمرد ازدواج کندتا پدرش به زندان نیفتد.
    لحظه ای به این شرایط فکر کنید. هدف این حکایت ارزیابی تفاوت بین تفکر منطقی و تفکری است که اصطلاحا جنبی نامیده می شود. معضل این دختر جوان رانمی توان با تفکر منطقی حل کرد.
    به نتایج هر یک از این سه گزینه فکر کنید، اگر شما بودید چه کار می کردید ؟!
    و این کاری است که آن دختر زیرک انجام داد :
    دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعتو با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستشلغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه هایدیگر غیر ممکن بود.
    در همین لحظه دخترک گفت : آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم ! اما مهمنیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شودسنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است….
    و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزهسفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی راکه گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجهحیرت کرده است.
    نتیجه ای که ۱۰۰ درصد به نفع آنها بود. ۱
    ـ همیشه یک راه حل برای مشکلات پیچیده وجود دارد. ۲
    ـ این حقیقت دارد که ما همیشه از زاویه خوب به مسایل نگاه نمی کنیم. ۳
    ـ هفته شما می تواند سرشار از افکار و ایده های مثبت و تصمیم های عاقلانه باشد.

  • شکستن مانع بزرګ  رسیدن به آزادی  تعصب جهل نادانی و تمامیت خواهی ها و فساد  دزدی همه دانی و غرور عقل کل بودنهاست شاید مهمترین مشګل مردم خاور میانه جنګ با جهل  فساد  رشوه خواری تمامیت طلبی  دزدی و فساد رایج در این کشورها باشد  خود را عقل کل دیدن و اینکه تافته بافته جدا هستند و یا جنون خود خواهی دیکتاتوری و فساد طمع و حرص مادی و شهوانی مردم اینکشورها را زمین ګیر کرده است   حتی در دوره های قدیم هم خلفای نالایق  با حیله تزویر و تفرقه و خیانت به حکومتهای ننګین خود ادامه میدادند  مثلا سرداران عرب و ایرانی و ترک را برعلیه هم تعلیم میدادند تا اګر یکی از آنان حس وطن پرستی اش ګل کرد  دیګران اورا سرکوب کنند.  متاسفانه این مشګل در سطح کوچک و بزرګ در هر دو مقطع خودنمایی میکند.مثلا آقایی یا خانمی در خاورمیانه رییس  یک اداره و یا یک مدرسه میشود  او تلاش میکند که زیرآب همه را که با او کاملا بیعت نکرده اند و یا مستقل هستند بزند  و بتواند فک فامیلهای خود ویا دوستان خود را جانشین آنان کند.   دور و بر دیکتاتورها و یا رییس های بزرګ یک مشت متملق ګو و شیاد و چاپلوس بیتوته میکنند که مرتب از وی تعریف و وی را حتی نسبت بخودش هم بیګانه میسازند  چون منافع آنان در خریت و خنګی دیکتاتور و رییس است  تا میتوانند به او غرور و خود بزرګ بینی تلقین و یا شاف میکنند  بطوریکه آب غرور ونخوت و خود برتر بینی در زیر پوست او میرود و مغزش را اشغال میکند.

      اوهم از دیګران اطاعت مطلق و بدون پرسش را میخواهد که همه در برابرش سجده کنند و زمین ادب  ببوسند و دست های و یا لباس اورا مقدس بپندارند  بدین ترتیب یک خنګ ممکن است ناګهان ادعای خدایی کند  بشر هم که احتیاج به خدا دارد  اګر تمدن یونان باستان را نګاه کنید پراز خدا های خیالی است   پدری که نسبت به فرزندان خود بسیار سختت ګیر و دیکتاتور است و آنان را وادار میکند که همه دستورهای اورا بدون چون وچرا اطاعت کنند   حالا اګر پدری ملایم و دیکتاتور نباشد این فرزندان هستند که میخواهند که پدرشان از آنان اطاعت کند.  متاسفانه نداشتن تحصیلات و درک خوب عمومی مردم مارا بسوی دیکتاتوری سوق داده است و همه خود را شاه یا رییس جمهور و یا رهبر می پندارند و لابد ګلایه دارند که چرا شغل در خور دانانی شان به ایشان داده نشده است  مردی کم سواد که مثلا کلیسا  را کلی سیاه تلفظ میکند و حتی زبان فارسی را هم درست نمی داند و مثلا فعل ها را بجای در آخر جمله در وسط جمله بکار میرود و شاید چهار یا شش کلاس رسمی سواد داشته باشد  آنقدر مغرور است که به غلط و اشتباه در باره لغات و ریشه آنان و یا  سیاست و علوم بحث میکند و آقایانی که استاد دانشګاه هستند را قبول ندارد  و وقتی که دانش آموخته ګان مجبور میشوند که به او نشان دهند که اشتباه میکند و سند و مدرک ګردآوری میکنند به قبای مرد ناخوانده  دانشمند قلابی ګران میآید و راه دشمنی در پیش میګیرد  متاسفانه ما با انصاف نیسیتم و  وقتی هم که بما ثابت میشود که اشتباه میکنیم عوض یادګیری بر منطق اشتباه و جهل خود پافشاری میکنیم  تعصب های خرکی هم که جای خودش را دارد  بدون دانستن چیزی خود را عقل کل میدانیم و با نهایت بی انصافی سعی داریم حرف الکی خودرا مثلا به کرسی بنشانیم.   متاسفانه دانشمندان و جامعه شناسان غرب هم این نکته های ضعف مارا میدانند و با توجه به آنان برای ما برنامه ریزی میکنند تا در جهالت  تفرفه و فساد باقی بمانیم و براحتی سرمایه های انسانی  مادی و معنوی مارا به کشورهای خودشان انتقال میدهند.   در غرب هم ما با یک سیستم دیګر روبرو هستیم که برعکس خاورمیانه به خارجیها با احترام نګاه نمیکنند و بطور محترمانه مارا مهره میسازند و یا سردرګم میسازند  . 

    چاره چیست  کنار ګذاشتن همه تعصب ها و قبول  اګر میتواند آن فرضیه ثابت شود  و یا لااقل تساهل و تعامل افکار دیګران  احترام به دیګران و اینکه به آنان هم اجازه بحث و دلیل و جواب داده شود  هرکس میګوید که باورهای او درست و باورهای دیګران اشتباه است .  ما براحتی برای حذف فیریکی مخالف خود بسیج میشویم  یا از سرجهالت و یا از سر خود خواهی  اګر به نسبی بودن همه باور ها برسیم و اینکه هر مطلبی میتواند تا از لحاظ علمی ثابت نشده باشد  لااقل قابل شنودن است  .  تعصبها آنقدر زیاد است که بطرف مخالف حتی اجازه دفاع از باورش را هم نمی دهیم.  ما در اثر فشار محیط و سیستم تفرفه افکنی و کمبود دانش  یک سری باورهایی داریم که آنان برای ما بدون ثابت شدن مقدس هستند و حاضر نیستیم که به ګزارشهای دیګران توجه کنیم که شاید ما در ګمراهی بود ه ایم  نه مرغ یک پا دارد  من درست میدانم و تو غلط فکر میکنی  نتیجه اش سلطه استعمار و استحمار بین المللی است که از تفرقه و نادانی و تعصبهای خرکی ما سو استفاده  میکنند  وقتی تعداد بسیاری از مردم کشوری میګویند که دیکتاتور را دیګر نمی خواهند  زیرا آنان با دنیا آشنایی بیشتری دارند تا پدرهایشان   دیکتاتوری که چهل سال حکومت کرده میګوید  نه من می مانم حتی اګر کشته شوم. جوان ابلهی که یک مشت دختر باکره را دور خود به عنوان بادی ګارد و محافظ انتخاب کرده است و آنان اجازه ندارند که  زن شوند و بایست مادام عمر باکره و دست نخورده باقی بماند  چطور میتواند فکر پیشرفت مردم کشورش باشد  اوهم دیوانه ای بربام رفته است  زیرا ابر قدرتها میخواهند که دیوانه ها سرکارها باشند تا غارت کشورهای دنیای سوم آسان تر باشد.  آخر این چه رهبری است که میخواهد محافظین وی دختر باشد و کسی با لای رانهای آنان کاری نداشته باشد؟  آیا همچنین مرد ابلهی میتواند یک رهبر دلسوز ملت باشد  هم اوست که میګوید من تا ګلوله آخر ابلهانی که بمن وفادارند بر سرقدرت باقی می مانم  نمی دانم دوشیزګان باکره  محافظ اطرافش چګونه فکر میکنند  هر دختر جوانی آرزوی زن شدن و مادر شدن را دارد  مګر اینکه نقصی در وجود او باشد؟  دوره این دیکتاتور های ابله که تنها فکر لای رانهای جنس مخالف هستند و تمام دنیا را برای خودشان میخواهند وبه زندګی و زیسیتن دیګران اهمیتی نمیدهند و تنها فکر شکم  زیر شکم و دزدی وغارت هستند  چګونه میتوانند رهبران دلسوزی برای ملت هایشان باشند؟  آنان میخواهند که دیګران محروم از زندګی و بنده برده آنان باشند  همانطوریکه سیستم بین المللی غارت و دزدی میخواهد طبقه متوسط را تبدیل به طبقه فقیر دست بدهن حرف شنو تحلیل دهد و تمامی توان علمی و صنعتی خود را برای اجرای این کار  بخدمت ګرفته است  .

     از تفرقه و خرافه پروری ګرفته  تا بی دانشی و ابلهی  دزدی رشوه خواری و فساد و فقر بیکاری  سود میبرند و دیکتاتورهای ابله هم که تنها فکر شکم  تجمل  سپرده های بانکی  شهوت رانی و کثافتکاریهای خود هستند که جنایت و خیانت سرلوحه کارهایشان است  ته اربابان ستمکارشان خشنود باشند و بتوانند چند صباحی بیشتر سرکار بمانند.  مردک بی شعوری که جلوی ازدواج دختران جوان را سد میکند  ولی خودش به شهوترانی ګسترده می پردازد  چګونه میتواند یک رهبر مردمی باشد  او دیوانه ای است که به بام ګذاشته شده  تا مترسکی برای ورود استعمار و استحمار بین المللی باشد  آیا غیر از این است؟
     نمونه دیګرش  امپراتور  یا پادشاه جزیره بحرین است که با شیادی از بدنه  کشور جدا شده است و حالا دارای یک  حکومت مثلا سلطنتی یا امپراتوری است ؟  و مردمی که تحت ظلم شیخ های عرب شهوتران و دزد و ظالم هستند که برای بقای خود و غارتهای بیشتر حاضرند مردم را در فقر ګرسنګی  فرهنګی و فیزیکی نګه دارند و خودشان بعنوان امپراتوران در جزیره کوچکی  به فساد فحشای دولتی و یا در لوای مثلا دین بپردازند؟  مثل همان یزید پسر معاویه  لعنت الله علیه و آله
     دیکتاتورهایی که حاضر نیستند از خر مراد پیاده شوند و چشم به جان مال ناموس مردم دوخته اند و همه آنها را از آن خود میدانند   …
    حکایت
    روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که ازیک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.

    کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتیپیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یکمعامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، ودخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکهحسن نیت خود را نشان بدهد گفت : اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزهسفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید باچشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرونآورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید رابیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، امااگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.
    این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمانتیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسهانداخت. ولی چیزی نگفت !
    سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.
    تصور کنید اگر شما آنجا بودید چه کار می کردید ؟ چه توصیه ای برای آن دختر داشتید ؟
    اگر خوب موقعیت را تجزیه و تحلیل کنید می بینید که سه امکان وجود دارد : ۱
    ـ دختر جوان باید آن پیشنهاد را رد کند. ۲
    ـ هر دو سنگریزه را در بیاورد و نشان دهد که پیرمرد تقلب کرده است. ۳
    ـ یکی از آن سنگریزه های سیاه را بیرون بیاورد و با پیرمرد ازدواج کندتا پدرش به زندان نیفتد.
    لحظه ای به این شرایط فکر کنید. هدف این حکایت ارزیابی تفاوت بین تفکر منطقی و تفکری است که اصطلاحا جنبی نامیده می شود. معضل این دختر جوان رانمی توان با تفکر منطقی حل کرد.
    به نتایج هر یک از این سه گزینه فکر کنید، اگر شما بودید چه کار می کردید ؟!
    و این کاری است که آن دختر زیرک انجام داد :
    دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعتو با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستشلغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه هایدیگر غیر ممکن بود.
    در همین لحظه دخترک گفت : آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم ! اما مهمنیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شودسنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است….
    و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزهسفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی راکه گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجهحیرت کرده است.
    نتیجه ای که ۱۰۰ درصد به نفع آنها بود. ۱
    ـ همیشه یک راه حل برای مشکلات پیچیده وجود دارد. ۲
    ـ این حقیقت دارد که ما همیشه از زاویه خوب به مسایل نگاه نمی کنیم. ۳
    ـ هفته شما می تواند سرشار از افکار و ایده های مثبت و تصمیم های عاقلانه باشد.

  • Mahdimbmb

    الان عزیزان دلم مبارزات شده شعار نویسی پشت درب خلاهای شهر… :))))))))) موفق باشید سبزکی ها

  • Mahdimbmb

    الان عزیزان دلم مبارزات شده شعار نویسی پشت درب خلاهای شهر… :))))))))) موفق باشید سبزکی ها

  • Pingback: چگونه می توان زمینه ی آزادی ایران از چنگال دژخیمان را فراهم کرد؟- بخش دوّم: مبارزات منفی | فضول محله()

  • Mohsen Lgvm

    دنیای امروز می خواهد افراد در پیش خود اسیر باشند و در اجتماع ازاد. این محال است. آزادی اجتماعی بدون آزادی فردی معنا ندارد. نتیجه اش می شود آنچه امروز در امریکا و کشورهای غربی مشاهده می کنیم. فرد و جامعه ای می تواند آزادی را داشته باشد که اول از نفس و شهوات و غرایض درونی خود آزاد شده باشد. وگرنه نتیجه اش استثمار و استعمار دیگران می شود. شما و امثال شما می خواهید مساجد جمع شوند و کاواره ها افتتاح شوند. فکر می کنید که اگر اسلام برود متمدن می شوید. حد اکثر چیزی که بدست خواهید آورد اسارت و خم شدن جلوی این و آن است. خب دیگه خیلی کتابی نوشتم. آخه حرومزاده از خدا نمی ترسی ؟ اصلا بیا فکر کنیم که این اراجیف که توی سایت گذاشتی  واقعا عقاید تو باشند اگه اشتباه کرده باشی چی؟

  • Mohsen Lgvm

    دنیای امروز می خواهد افراد در پیش خود اسیر باشند و در اجتماع ازاد. این محال است. آزادی اجتماعی بدون آزادی فردی معنا ندارد. نتیجه اش می شود آنچه امروز در امریکا و کشورهای غربی مشاهده می کنیم. فرد و جامعه ای می تواند آزادی را داشته باشد که اول از نفس و شهوات و غرایض درونی خود آزاد شده باشد. وگرنه نتیجه اش استثمار و استعمار دیگران می شود. شما و امثال شما می خواهید مساجد جمع شوند و کاواره ها افتتاح شوند. فکر می کنید که اگر اسلام برود متمدن می شوید. حد اکثر چیزی که بدست خواهید آورد اسارت و خم شدن جلوی این و آن است. خب دیگه خیلی کتابی نوشتم. آخه حرومزاده از خدا نمی ترسی ؟ اصلا بیا فکر کنیم که این اراجیف که توی سایت گذاشتی  واقعا عقاید تو باشند اگه اشتباه کرده باشی چی؟

  • Pingback: به جای افسوس خوردن برای گذشته، بیایید به فردایی روشن بیاندیشیم | hastirezayi()