وابستگان رژیم گذشته، دیکتاتوری و خودکامگی شاه را نشانه دموکراسی او می دانند ۱۷

رفتار نادرست شاهپرستان، و واکنش زشت انتقاد ناپذیری آنان

گویا گروهی از هم میهنان ما که طرفدار رژیم گذشته اند، با هیچ صراطی مستقیم نمی شوند و نمی خواهند از جریان تلخی که بر زنده یاد رضا شاه و محمد رضا شاه گذشت، پند بگیرند. گویا این گروه که کمترین مطالعه تاریخی هم ندارند، تنها به برداشت های شخصی خود باور داشته، و با تبلیغات نادرست، مبالغه انگیز، و زشت می خواهند تاریخ و وقایع گذشته را نیز به سود خود تغییر دهند.

نگارنده و همکارانم بارها در مقاله ها و نوشتار گوناگون با انتقادی سازنده تلاش کردیم تا بازماندگان رژیم پیشین را از روش خصمانه ای که نسبت به مردم ایران در پیش گرفته اند، آگاه کنیم، و آنان را از دادن شعارهای توخالی و دروغین باز داریم. ولی، هربار مورد سرزنش، هجوم، دشنام و ناسزاگویی چاقو کشان، و شعبان بی مخ های آنان قرار گرفتیم. نوشتار و گفتار دو گرانمایه آزادیخواه و میهن دوست، محمد امینی و بهرام مشیری، همچنین مقاله های بخش نخست تا پنجم نگارنده و مقاله وزین همکار نکته پردازم سیروس پارسا، گویای این حقیقت تلخ است.

نمونه هایی چند از دیکتاتوری گذشته

الف- تصویری از روزنامه کیهان:
روزنامه کیهان چاپ ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ را در این جا می بینیم. این روزنامه در زمانی به چاپ رسیده و پخش شده بود، که آتش انقلاب سرتاسر ایران را فراگرفته و می رفت که با شراره های آن، بنیان ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی را در ایران ریشه کن سازد. شاید خوانندگان ما با دیدن این برگ از روزنامه آن زمان، بدون توجه به متن نوشته ها، به آسانی از آن گذر کنند. ولی حقیقت آنست که این گونه نوشته ها، و پخش اخبار چندش آور و آزار دهنده دیکتاتوری در شبانه روز از رادیو و ساعاتی از تلویزوین ها، خشم و کینه ملتی را فراگرفت، و آنان را برتافت تا آتش به دودمان شاهنشاهی زنند. در این جا به بررسی و پیامد ستون های این روزنامه ضد مردمی می پردازیم:

خوانندگان ما می بینند که برگ اول روزنامه ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ در همان گیر و دار انقلاب مردم، سراپا آلوده است به بزرگ بینی، خودکامگی و دیکتاتوری شاه.

خوانندگان ما می بینند که برگ اول روزنامه ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ در همان گیر و دار انقلاب مردم، سراپا آلوده است به بزرگ بینی، خودکامگی و دیکتاتوری شاه.

عنوان نادرست “شاهنشاه”، و برچسب “شورش” زدن، به خیزش مردمی

۱- سخنان شاهنشاه در باره فعالیت مخالفان، شورش های اخیر، دانشگاه آریامهر وانتخابات آینده:
این عنوان روزنامه بسیار دشمن تراش و تحریک آمیز است. نخست آن که عنوان شاهنشاه بر می گردد به دوران پرشکوه هخامنشی و ساسانی که ایران بسیار گسترده و وسیع بود. در هر منطقه مانند خراسان، سمرقند و بخارا، افغانستان، فارس، بلوچستان بزرگ و مانند آن، شاهانی بودند که از شاهنشاه در پایتخت ایران فرمانبری می کردند. بنابراین، عنوان شاهنشاه پس از یورش تازیان به ایران نادانی، و یا خودکامگی است. نامیدن اعتراض و خیزش مردمی به عنوان شورش، آنهم در سطح دانشگاه، و یا اعتراض به روش انتخابات که هرگز در گذشته انتخاباتی صورت نگرفت، توهین به مردم، و احمق دانستن آنها است.

حزب فرمایشی رستاخیز، و اعلام جلوگیری از توصیه بستگان

۲- رستاخیز از حالت حزب انحصاری خارج شده، دستور شاهنشاه در باره جلوگیری از هرنوع توصیه از طرف وابستگان و نزدیکان مقام سلطنت:
نخستین بخش این سرخط نشان می دهد که تنها یک حزب بوده، آنهم حزب انحصاری، و به عبارت درست تر، “حزب فرمایشی”. بدین معنی که شاهنشاه آریامهر با ساختن یک حزب فرمایشی، ملتی را سر کار گذاشته بود. و اما در بخش دوم، ما را به یاد یادواره فارسی می اندازد که: “مرده انقدر آش و لاش بود که مرده شور هم به حال او زار، زار می گریست”. در این جا می توان گفت که دخالت بستگان آنچنان وقیحانه و افتضاح آور بود که شاه هم بدان اعتراف داشت. در باره دخالت های بستگان شاه، به ویژه دخالت های اشرف پهلوی، در بخش های گذشته بدان اشاره شد. خانواده و بستگانی که مانند خفتک بر روی مردم ایران افتاده بودند و سوء استفاده می کردند.

تلاش بیکران شاهانه برای رساندن مردم به سرچشمه آزادی!

۳- فکر نمی کردم رسیدن به آزادی اینقدر گران تمام شود:
آیا شاه در این ۳۷ سال برای آزادی تلاش می کرد؟. او که خود آزادی مردم را گرفت و با بلند پروازی و خودکامگی خود نفس ها را در سینه حبس کرده بود، چگونه توانست چنین دروغ شاخ داری را سر هم سازد که برای آزادی مردم تلاش می کرده ؟. ملتی که با فرمان مشروطیت به آزادی رسیدند ولی در دوران شاهان پهلوی باردیگر به دوران دیکتاتوری ناصرالدین شاه بازگشتند!.

به فرمایش ملوکانه شورش های کنونی، در اراده راسخ ایشان بی تأثیر است

۴-وقایع اخیر در نیت من به دادن آزادی ها تغییری به وجود نیاورده است:
این گفته نیز بسیار زشت و زننده است. زیرا کسی در جهان وجود نداشته که به دیگران آزادی بدهد. انسان ها آزاد پای به جان می گذارند، ولی نا انسان هایی می آیند آزادی آنان را سلب می کنند. اگر ملتی برای آزادیخواهی برپا می خیزد، برای آنست که آزادی از دست رفته خود را بازپس گیرد. بخش دوم این گفته توهین بالاتر، و بدتر است. شاه در مدت ۲۵ سال از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷ با دیکتاتوری فاشیستی بر ایران حکومت راند و کسی را یارای نفس کشیدن نبود. حال، از کی؟، چگونه؟، و کجا به فکر آزاد کردن مردم از بند و بست دیکتاتوری افتاده است؟!.

به امر شاهنشاه، جشن کودتای بازگشت به استبداد در سراسر کشور برگزار می شود

۵- جشن های باشکوه ۲۸ امرداد در سراسر کشور:

همین یک عبارت توهین آمیز و دشنام به ملت کافی بود که شاه را از قدرت برکنار کند. آیا خجالت آور نیست؟. آیا شاهزاده که ادعای نمایندگی و نجات مردم ایران دارد، می تواند این کودتای ننگین شاه که مملکت را برای ۲۵ سال در تاریکی فرو برد، و سرانجام کشور را به دست آخوندهای فرومایه ضد ایرانی داد، به عنوان جشن و شادی تلقی نمود؟. آیا جای زانوی غم بغل کردن و گریستن نیست؟. به راستی، جسارت و بی حیایی تا چه اندازه می تواند ادامه داشته باشد!. ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ درست زمانی بود که مردم بیشتر شهرها و تهران به پا خاسته بودند و تیرهایشان به سوی دیکتاتوری شاه و بستگانش بود. حال، چگونه بازمانده های پوشالی به خود اجازه می دهند این عبارت های ضد ایرانی و زهرآگین را در روزنامه رسمی کشور به چاپ رسانند؟!.

ب- تا کور شود دیده بیگانه پرستان

در تصویری که دوشیر تاج را نگاه می دارند، زیباست و نشانه فر و شکوه و یک پارچگی ایران است. ولی چکامه،”در دیده ما شاه بود سایه یزدان، تا کور شود دیده بیگانه پرستان”، بسیار خودپسندانه، بی معنا، و تفرقه انگیز است. نخست آن که نشان می دهد شاه از جایی و مقامی برگزیده شده که ارتباطی به ملت ندارد. آنهم خدای مجهول و ناشناخته که تاکنون وجودش برای کسی به اثبات نرسیده است.

همین که شاه بنا بر محتوای این چکامه رنگ ملی و مردمی ندارد، خود را در برابر مردم مسئول و وظیفه دار نمی یابد و به خود اجازه می دهد سرکش، خودکامه، و دیکتاتور باشد. در روزگاران گذشته که بشر از دیدگاه علم و تکنولوژی چندان آگاهی نداشت، شاید چنین چکامه ای دلپسند بود ولی در زمان کنونی نا بجا و نا مناسب بوده، و بی تردید بخش دوم آن توهین آمیز است.

اینگونه تبلیغ ها در قرن تکنولوژی و دانش، تنها خودستایی، و کبر و غروری بیش نیست. چیزی که نفرت و کینه توزی همگان را به دنبال خواهد داشت.

اینگونه تبلیغ ها در قرن تکنولوژی و دانش، تنها خودستایی، و کبر و غروری بیش نیست. چیزی که نفرت و کینه توزی همگان را به دنبال خواهد داشت.

پ- تحریف و مسخ تاریخ گذشته

شاهپرستان و وابستگان رژیم گذشته در نهایت نادانی و کوته فکری با بهره گیری از فرصت طلبان و مزدورانی چند تلاش می کنند تا تاریخ گذشته را دستکاری کنند. خدمتگذارانی بنام و مورد علاقه مردمی مانند مصدق را خائن نشان دهند و شاه دیکتاتور و خودکامه را مردمی و آزادیخواه بخوانند. گفتار مزورانه و دور از حقیقت و سراپا دروغ علی میرفطروس و افرادی نظیر او، آب در هاون کوبیدن بازمانده های رژیم پیشین است. ما در اینجا وارد جزئیات نمی شویم و توجه خوانندگان را به دو ویدیو و گفتار نویسنده گرانمایه ایران محمد امینی، و پژوهشگر تاریخ کنونی، بهرام مشیری جلب می کنیم.

این ویدیو از محمد امینی گویایی است از توطئه بازماندگان رژیم پهلوی در استفاده از فرصت طلبی بنام علی میرفطروس در پوشیدن حقیقت و تغییر تاریخ گذشته.

ت- آیا ملت ایران، یک ملت ناسپاس است؟!

زشت ترین کاری که بازماندگان رژیم تا کنون انجام داده اند، زدن اتهام ناپسند “ناسپاس” به ملت بزرگوار ایران است. تنها دیکتاتورها، و خودکامه ها به خود جرأت می دهند که چنان توهین چندش آوری را به یک ملت کهنسالی بکنند. زیرا این گفته بزرگترین توهین به مردم ایران است. چون مردم ایران همیشه نشان داده اند که در برابر افراد خوب و آزاد منش بسیار مهربان، حق شناس، خاکشیر، و قدر دانند.

در کتاب علم می خوانیم که روزی هیأت وزیران در سالن برای مدت بسیار زیادی منتظر آمدن شاه را داشتند، در حالی که شاه در ایوان و جلو سالن قدم می زد. بدیهی است، کسی را یارای آن نبود که از شاه دیکتاتور درخواست کند تا بیش از آن هیأت دولت را در انتظار نگذارد. وزیران دست به دامان علم شدند، زیرا می دانستند که تنها علم بود که می توانست هوشمندانه و زیرکانه شاه را به وظیفه اش آشنا سازد. از این روی، علم به شاه نزدیک می شود و با احتیاط و وسواس می گوید که وزیران در انتظار اویند. شاه با بی اعتنایی می گوید: ” منتطرند که باشند، برم با یک مشت الاغ بی سواد حرف بزنم؟!”.

در این جا از یک ویدیو می شنوید که چگونه وابستگان رژیم گذشته واقعیت ها را پرده پوشی نموده، و به نفع خود به روش دیگری جلوه می دهند.

برای آن که وابستگان رژیم گذشته به این اشتباه بزرگ خود بیشتر پی ببرند، گذشته از آن که نگارنده تجربه بسیار زیبایی از حقشناسی مردم در دوران خدمات خود در ایران دارم، نکته هایی چند از برداشت تاریخی ام را در این جا به نگارش در می آورم:
‎* مردم پس از ۲۵۰۰ سال نام آزاد مرد و آزادی خواه کوروش بزرگ را از یاد نمی برند

‎* مردم همواره کریمخان زند، یک آزادی خواه، یک شاه دموکرات و مردمی را فراموش نمی کند و آثار و ساخته های او را گرامی می دارند.

‎* مردم هیچگاه یعقوب لیث صفار، یک آزادی خواه و مردمی را فراموش نخواهند کرد.

‎* مردم حتی دوره احمد شاه را با همه ضعف و ناتوانی او، تنها به دلیل دموکرات بودن او تحمل کردند و اعتراضی بر نیاوردند.

‎* مردم از ناصرالدی شاه قلدر قاجار، دیکتاتور نفرت داشتند، و سرانجام او را به سزای خود رساندند..

‎* مردم نسبت به مظفرالدین شاه خوشبین بودند، او را برای امضای قانون مشروطیت ارج نهادند، و نشان عدل مظفر را همیشه بر سر مجلس شورای ملی حفظ و نگهداری نمودند>

‎* مردم نتوانستند ظلم و دیکتاتوری محمد علی شاه را تحمل کنند و سر انجام او را فراری دادند.

‎*‌ با آن که رضا شاه خدمات کشوری زیادی انجام داد، ولی به دلیل قلدری، دیکتاتوری، از بین بردن مخالفان سیاسی، و تصاحب اموال مردم، از او دل خوشی نداشتند و پس از رفتنش واکنشی نشان ندادند.

‎* بیشتر مردم ایران هنوز هم به دلیل دموکراسی و آزادی خواهی و مردمی بودن مصدق، یاد  او را گرامی می دارند .

‎* مردم در سال ۵۷ انقلاب کردند زیرا رژیم پلیسی و دیکتاتوری شاه نفس کشیدن را از مردم گرفته بود.

‎حال، هرچقدر شما بخواهید گذشته را وارونه جلوه دهید، آب در هاون کوبیدن است، و به جای آن که طرفدار پیدا کنید، بیشتر و بیشتر ناراحتی و انزجار دیگران را کسب می کنید.

ج- طرفداران رژیم پیشین برای مردمی شدن، چه روشهایی باید پیش گیرند؟

در این جا باز یاداور می شود که فاصله وابستگان رژیم پیشین با مردم بسیار زیاد است، و با این روش های ضد مردمی همه روزه زیادتر خواهد شد. برای آن که شاهزاده بتواند رل مردمی و میهنی داشته باشد، باید دست کم به نکات زیر که نگارنده از پیش با نامه از ایشان و مادرشان درخواست کردم در اینجا تکرار می کنم:

۱- از هرگونه تبلیغ سوء علیه خدمتگذاران آزاده و مردمی گذشته مانند مصدق خود داری شود.
۲- آنهایی که ظاهراً از شاهزاده و رژیم گذشته دفاع می کنند، و در حقیقت عملکرد آنان ایجاد تفرقه و جدایی است، مانند اردشیر زاهدی، میبدی، علی میرفطروس، و خوش خدمتان دیگری که برایتان تاریخ جدید می نویسند و بر روی پیش آمدهای گذشته خط می کشند، دست از خیانت ملی خود بردارند.
۳- شاهزاده و خانواده پهلوی با مردم روی راست باشند، و به مردم نزدیک شوند و در میان مردم عادی باشند. سخنرانی در حضور عده ای به به گویان و چهچه زنان، درست نیست.
۴- دیکتاتوری شاه ، خودکامگی او، دخالت دربار در کار مملکت، نبودن آزادی، و پیامد آن انقلاب مردمی سال ۵۷ را بپذیرند و آن را به بازی نگیرند.
۵- کودتای جنایتکارانه ۲۸ مرداد ۳۲ را که موجب دیکتاتوری هرچه بیشتر، و نا رضایتی مردم گردید که سر انجام آن به انقلاب ۵۷ کشید، کتمان و حاشا نکنند. و…..

۶- از هرگونه خیمه شب بازی و ریختن اشک دروغینی مانند “ از تهران تا قاهره” که  بی مایه و بی معناست، و مردم را سرکار می گذارد و توهین به شعور دیگران است خود داری کنید.

از آنچه گفته شد، تا زمانی که ما ایرانیان نتوانیم گرد هم آییم و دست بر زانوی خود نگیریم نمی توان در انتظار فریادرسی مانند شاهزاده ای اسب سوار و یا ظهور امام زمان از ته چاه بود.

 

  • آخوند و طرفداران آنها ریشه خود را در ایران زدند و شاه و طرفدارن او ریشه پادشاهی را که چندان  جای خوشحالی هم ندارد 

  • Atosa-zeynab

    bچگونگی نیایش زنان و مصداق عینی شعار پندار و گفتار و کردار نیک به موجب متون فقهی زرتشتی و از جمله متن پهلوی «صد در نثر» چنین است که: «نیایش زنان آن باشد که هر روز سه مرتبه در وقت نماز صبح و نماز ظهر و نماز شام، دست در پیش گیرند و در برابر شوهر خود بایستند و از او بپرسند که امروز چه می‌خواهی بیندیشم تا من چنان اندیشم، چه می‌خواهی بگویم تا من چنان گویم، و چه می‌خواهی بکنم تا من چنان کنم. هر چه شوهر فرماید، زن باید همان کند و بی‌رضایت شوهر هیچ کاری نکند تا خدا از او راضی و خوشنود باشد. چه خوشنودی خدا در خوشنودی شوهر است. زنی که تحت اطاعت شوهر باشد را اشو گویند و آنکه نباشد را جهی (دیو فحشا) نامند».

  • Atosa-zeynab

    لطفاً گوسفند نباشیم کورش تمدنهای آشور، بابل، ماد و هیتی هارا از بین برد توجه داشته باشید که از بین برد نه سلطه و شکست دادن و مطیع کردن انگونه که در لشگر کشی اعراب و مغولان و اسکندر اتفاق افتاد.

  • شاه مرده است ۳۲ سال است که مرده است و در ضمن امروز اتحاد برای ایران مفید است و همه باید از هر نظر سیاسی و عقیدتی و هر گونه گروه با هم متحد شوند تفرقه اندازی کاری درستی نیست یک مثل معروف ایر انی است که می گوید
    میان دو کس جنگ چون آتش است سخن چین بدبخت هیزم کش است
    به امبد ایرانی متحد و سکولاریسم زنده باد ایران و ایرانی

  • جمهوری هم اسلامی هم ایرانی

    فعالیت کثیف سلطنت طلب‌ها در این مدت البته مزایایی هم داشت. به عنوان
    مثال شاید بخشی از نسل جوان که دوران انقلاب و امام را درک نکرده بود و
    شاید انقلابیون را سرزنش میکرد امروز کاملا پشتیبان انقلاب اسلامی شده است و
    کاملا حال و هوای روز‌های انقلاب در سراسر فضای مجازی قابل مشاهده است.
    شاید این را بشود لطف خدا دانست که بعد از ۳۳ سال شرایطی فراهم شد که حتا
    کافری چون مشیری مجبور شود به حقانیت انقلاب اسلامی اعتراف کند. مهمترین
    برکات این همدلی ایرانیان با انقلاب اسلامی را شاید بشود در آخرین همایش
    بزرگ جمهوری خواهان دید که تمام جمهوری خواهان هم قسم شدند تا از نظام
    برآمده از انقلاب دفاع کنند و اگر مشکلی‌ هست در داخل چهارچوب جمهوری
    اسلامی که به هر حال جمهوری است با همه اشکالاتی که دارد حل کنند. به نظرم
    پیروزی جمهوری خواهان به لطف خداوند تضمین شده است و تفاله‌های کورش پرست
    هیچ آسیبی به انقلاب نمیتوانند بزنند.

  • Keyvanpazooki

    بزرگترین مشگل گروه‌های   که  درانقلاب ۵۷ نقش داشتن
    اینه  وقتی  سوالی یا نقدی بر اونا میشه
     به جای جواب سریع  انگ  هودار  استبداد قدیم میزننتا   زیر نقد سوال نرن

  • Babakpersa

                  
    ای بابا هنوز هم شماها میگویید شاه ؟؟ آخه کدوم شاه و کدوم تخت و کدوم تاج؟ شاه با کودتایی انگلیسی و آمریکایی و روسی، با همکاری ملایان اسلامی؟ مگر همون حاجی آقای دیکتاتور و آدمکش ساواکی نبود که خواب امام زمان می دید و در و دیوار و چوب گندیده امام رضای انگور نخورده را می بوسید ؟ عاشورا و تاسوعا به مسجد شاه و سپهسالار می رفت و از برای به گور رفتن دشمن ایرانیان حسین تازی بی گردن دلسوزی می کرد رو خونی آخوند های فریبکار گوش می داد؟ و برای بدست آوردن دل آیت الله های قم و نجف و کربلا پول نفت ایران را به جیب ملاها می ریخت آموزش زبان عربی وتعلیمات دینی دوازده امام و مسلمان سازی فرزندان ایران را بنام امت اسلامی برای جانبازی اهریمن خمینی و نابودی ایران پای گذاری میکرد ؟؟ این همون حاجی آقا محمد رضا نیست که از پدر و فرزند همگی نام عربی بر خود دارند؟ این همون حاجی آقا نیست که روشن گران و آزاده اندیشان را بدست ساواک شکنجه گر داده بود؟ این همون حاجی آقا نیست که به سرسپردگی و کارمندی برای اربابان انگلیسی و امریکایی و روسی ایران زمین و مردمش را به تاریکی پرییشانی و نابودی کشاند ؟ و امروز این همون حاجی زاده رضا پهلوی نیست که از برای دشمنان ایران و نمایندگان شمشیر آیات شیطانی قرآن ” موسوی و کروبی و بروجردی ” دلسوزی می کند؟؟ مگر چنین نبود و نیست ؟ دریغ و افسوس که: نخستین دشمن تاریخی ایرانی، دروغ سازی ایرانی هست . { بابک پرسا }      

  • Babakpersa

    درد دلی با من و تو و ما و شمای ایرانی ستمدیده و ستم پذیر : تاریخ خون و خاکستر ایران گواه بر آن است که، ناسازگاری و ناپیمانی و جدا اندیشی و دشمنی و جنگ و درگیری و درمانده گی ایرانیان با یکدیگر، یکی از نخستین انگیزه های چیرگی اهریمنان اسلامی و بیگانگان ستمکار و سود جو بر ایران زمین بوده است و تاکنون چنین است. سرانجام خودکامگان شیخ و شاه ساسانی، همانا، فرود آمدن شمشیرآیات شیطانی قرآن از آسمان خونین عربستان سعودی بر سر ایرانیان بی گناه بود و فرجام تاریکش، بیگانه پرستی و خود فروشی و خیانت و خونریزی و کشتار ایرانی بدست ایرانی” و دیگر، خود خواهی و خونریزی و فریبکاری و فرومایگی شیخ و شاه عمامه به سر و چکمه به پای ایرانی، از برآورد بدتر و بدترش از پی بیگانه شدن با سرشت و آرمان ایرانی خویشتن” با نادوستی و نا مهربانی و نابود شدن در مهر و اندیشه میهنی و ملی ایران و ایرانی، با آموختن و پرورش یافتن فرهنگ بیزاری و بد گویی و جدایی از همدیگر، دور از هم و نا آگاه و ناشناخت به همدیگر، در بیابان نادانی و نا پیمانی با تو سری زدن یکدیگر، با میدان دادن به دشمنان و دزدان همیشه چشم داشته بر دارایی های ایران، با دست پنهانی مزدوران درونی و نیروی پنهانی دشمنان بیرونی، از سوی جهان مافیایی سرمایه داری و کارتل های نفتی و دارنده گان جنگ افزارها و بانک های جهانی، یکی پس از دیگری ناجوانمردانه بر سر سفره رنگین ایران نشستند و خوردند و بردند و هنوز هم همچنان بی شرمانه ، نشسته اند و میخورند و میبرند و بنام مهمانان ناخواسته بر میزبان بخواب رفته ایرانی می خندند و داستان لالایی دشمن همیشگی بودن خودمان را برای بیشتر جداسازی و دوری و بیزاری من و تو و ما و شما ی ایرانی، با دست خودمان، ولی با نوشته های خودشان برایمان همیشه خوانده اند و هنوز هم می خوانند و می خندند. ” حافظ می گوید :[ من از بیگانگان دیگر ننالم ،،،، که با من هرچه کرد ان آشنا کرد ] 

    ” نا پیمانی و نا مهربانی من و تو و ما و شمای ایرانی ؛ همان شادی و پیروزی دشمنان ایران و ایرانی است و بس. 

    ” از روی راستی و نیک اندیشی یار و یاور همدیگر باشید” پیام آموزگار زرتشت- گاتها سروده ۲. – جاوید ایران زمین – ” بابک پرسا “

  • Babakpersa

    نخست اینکه کدام شاه ؟؟  چه شاهی و از کجا و از چه زمانی و از سوی چه کسی ؟ شاه مردمی؟ یا آریامهر انگلیسی و آمریکایی و روسی ؟ آیا ازهمان شاه کودتایی شعبان بی مخی لاتی و یک دلاری کارتل های نفتی با ارتش آدمکش زاهدی و سرکوبگران ساواکی که آزادگان را بدار و زندان انداخت سخن میگویی؟ باری کدام شاهزاده ؟ از کجا و چه زمانی و از سوی چه کسی؟ شاهزاده مردمی ؟  مگر نه اینکه، این حاجی زاده رضا پهلوی کارتل ها نفتی که دست همکاری و همبستگی بسوی دشمنان ایران، موسوی و کروبی و بروجردی و شریتمداری و سازگارا و رجوی وتوده ای های چپ و راست روسی دراز کرده ؟ این پرسشی است که هر ایرانی باید پاسخ آنرا به راستی و درستی بداند. آیا چنین است یا نه ؟ ما را با دشمنان ایران و ایرانی و آدمکشان تازی پرست نه تنها پیوند و گفتگویی نیست چه بسا که گام به گام نبردی است پایدار واستوار دربه آگاهی رساندن و هشدار دادن به ایرانیان میهن پرست که در چنگال دروغ و فریب و سودجویی و پستی و مزدوری، شیخ و شاه خود پرست و بت پرست و بیگانه پرست گرفتار نگردند. اگر گمان کنیم که در ایران امروز شاید کوچکتری امیدی و زمانی و جایی ( فرصتی ) برای بر تخت نشستن حاجی زاده رضا پهلوی می بود، شاید آن خواب دیروز بود دیروز. زیرا همین که رضا پهلوی دست همبستگی و همکاری به سوی آدمکشان موسوی و کروبی و دیگراسلامیون و بیگانگان دراز کرده” خود ” دشنام و پشت کردن به آرمان ایرانیان و دل سوختگان آزاده است. رضا پهلوی آیا چه پاسخی نه به همه ایرانیان، چه بسا به هواداران اسلام ستیز خودش دارد ؟ آیا نمی داند که با این سیاست آخوند پرستی، گرفته از پدر مکه رفته، دوستداران همیشگی پهلوی ها را بسیار رنجانده است و دل سرد کرده است ؟ بیشترین هوادارن خاندان پهلوی، بیزار و خسته از اسلام و آخوند هستند، ولی هنوزهم این خانواده همیشه فراری از میهن، دست از آخوند پرستی و جانماز آب کشیدن بر نمیدارند!!! آنهم چه دستی ؟؟ دست شیخ و شاه؟؟ آری، دست یکی خونی – دست دیگری پولی” راه یکی گدایی – راه دیگری سود جویی ” یکی دست به  فریبکاری ” یکی دست به دروغگویی.!!! بجای دشنام و بدگویی و برچسب زدن، به راستگویی و میهن پرستی پاسخ دهید.{ نه اسلام – نه قرآن – جاوید نام ایران }- ” بابک پرسا ”

  • به نظر من مردم ایران در سال ۵۷ انقلاب کردند چرا که دیگر نظام سلطنتی را نمی خواستند و البته راه اصلاحات واقعی هم بسته بود مردم جمهوری می خواستند اما رنج خونشان به سرقت رفت . امروز هم فریاد هر ایرانی جمهوری ایرانی . جمهوری سکولار اینها هم که خواب شاه شدن می بینند در توهم هستند . همانطور که مردم را در سال ۵۷ ندیدیند امروز هم چشمشان بسته است هنوز هم فرح دیبا انقلاب ۵۷ را حاصل وحشی گری می خواند (اشاره به فیلم از تهران تا قاهره پخش شده از شبکه من و تو )

  • حسن

    اگر منصفانه قضاوت کنیم رژیم شاه سابق در دو حوزه آزادیهای اجتماعی و اقتصادی از سه حوزه اجتماعی اقتصادی سیاسی نسبت به رژیم جنایتکار آخوندی آزادی طلب بود وآنهم در حد قابل قبول.

  • fere

    هردم از این باغ بری میرسد   تازه تر از تازه تری میرسد. این بزرگواران اگر به دموکراسی اعتقاد دارند و هدف انها روشنگری برای مردم است. بجای بگو مگوهای بیجا باید در یک مناضره رو در رو شرکت کنند . به غیر از این کار بجائی نمیرسد واین جنجال همچنان ادامه خواهد داشت که نتیجه ای ندارد.

  • ایرانی

    من یک ایرانی هستم و عاشق ایرانم و در پایان مقاله بسیار ناراحت شدم که چرا وقتم را برای خواندن اینچنین چرندیاتی که فقط مغرضانه نوشته شده است هدر دادم . چرا که شما ابتدا نوشته اید ” گویا گروهی از هم میهنان ما که طرفدار رژیم گذشته اند، با هیچ صراطی مستقیم نمی شوند و نمی خواهند از جریان تلخی که بر زنده یاد رضاشاه و محمد رضا شاه گذشت، پند بگیرند ” هیچ جای ادبی نسبت به خوانندگان و مخاطبینتان که نیست و انگار این سخن از یک عقده بسیار بزرگ برمی آید . آیا شما خودتان اهل مطالعه هستید ؟ آیا شما خودتان نظر میدهید یا نگاه میکنید ببینید دوستانتان چه میگویند و بعد همان را میگویید و در روز دیگر نظرتان را تغییر میدهید ؟
    نوشته اید ” با تبلیغات نادرست، مبالغه انگیز، و زشت می خواهند تاریخ و وقایع گذشته را نیز به سود خود تغییر دهند.” کدام تبلیغ نام ببرید کارهای زشت را نام ببرید تا ما هم بدانیم . تا من که داخل ایرانم و در مورد شاهان تاریخ ایران بینهایت مطالعه کرده ام و جمهوری اسلامی را روزمره میبینم و شاهنشاه آریا مهر فقید را همچون پدر خود میدانم و میپرستم هم بدانم .از کلی گویی آدم را یاد گفته های همین آخوندهای فعلی می اندازید .
    نوشتید :” نگارنده و همکارانم بارها در مقاله ها و نوشتار گوناگون با انتقادی سازنده تلاش کردیم”
    خوب من نمیفهمم نگارنده یعنی چه ؟ چرا از این کلمه استفاده کرده اید در این جمله آیا نشان از آن سواد بالای شماست و مطالعه تان چیزی که تمام اختفار کنندگان به تاریخ و فرهنگ ۲۵۰۰ سالانه ایران و آریایی را از آن محروم دانسته اید ؟ شما اسم این را میگذارید مقاله ؟ یا نقل قولهای جسته گریخته و همسو فقط در تخریب یک شخصیت . این چه نوع مقاله ای است آقای همه چیز دان برای من نادان بگویید تا بدانم . این چه انتقادی است کجا به چی انتقاد شده است ؟ آیا انتقاد همان تخریب و ترور فکری است ؟ آیا با این افکار میشود فکری برای ایران و رهایی آن از بند کرد یا میشود لقمه ای نان رنگین تهیه کرد ؟
    نوشتید : ” بازماندگان رژیم پیشین را از روش خصمانه ای که نسبت به مردم ایران در پیش گرفته اند، آگاه کنیم،” کدام روش خصمانه ای نویسنده همه چیز دان چرا فقط کل کل تهمت پراکنی کرده اید بهتر نبود جای جمع کردن سخنان تکه پاره افراد تک رویی که خود را چون خودت همه چیز دان و متصل به مخزن علوم میدانندو بعد اسمش را بگذارید مقاله و آن هم مقاله انتقادی، یکی از این تهمتها را مبسوط تشریح میکردید ؟ کدام روش خصمانه ؟ این کار تو بسیار خصمانه تر است .ای کسی که خود را آنقدر آگاه میدانی که میخواهی و به خودت اجازه میدهی شخصیتی که لا اقل تا دوران جوانی در ایران در بزرگترین و بهترین مکاتب و به منظور پادشاهی تعلیم دیده را ، خارج از تجارب زندگیش در این ۳۳ ساله ، آگاه کنی . روش آگاهی شما این است ؟
    نوشتید : ” شعارهای توخالی و دروغین باز داریم.  ” شما فقط دارید تفرقه افکنی میکنید علت بسیار ساده است . شماها در مقابل شاهزاده ایران هیچ نیستید این را خوب میدانید میخواهید در گرد رد پای او گم نشوید ولی با این اعمال خود را سریعتر حذف میکنید . پس لا اقل یک چیزی بنویسید که اینقدر خود را مضحکه نکنید .

     

  • مهمان

    خدا وکیل دلیل این همه نفرت کورکورانه شما از تاریخی که باید به آن افتخار کنید چیست ؟ این نوشته ها حال آدم را بد میکند

  • Kourosh Afsharpanah

    من سند ندارم اما شاهد دارم که آقای میرفطروس از طریق همین شاهد – که از بستگان من است – از آقای رضا پهلوی پول ریافت کرده ست .

  • Dr. B. Abar

    جناب ارژنگ با درود این نوشتار را مطالعه نمائید:

    انقلاب مشروطه حدود صد واندی سال پیش, براى
    رسیدن به آزادى, دموکراسى وبرپائی دولتى مردم سالاروحکومتی دمکرات منش, تحول مهمی در ساختار سیاسی اجتماعی ایران بوجود آورد وزمینه را برای
    دگرگونیهای بسیاری آماده کرد. اما فساد وناتوانى آخرین قاجارها ودولت مرکزی,
    بیکفایتى درمبارزه با عمال نفوذى روس وانگلیس، فقدان زیر بنای مستحکم برای درک
    درستى ازآزادى,
    دموکراسى ومردم سالارى, پانزده سال هرج و مرج وآشفتگی را بشدت گسترش داد. ظلم وستم، تعدی و تحقیر، فقر وخرافیگری, عدم هرگونه رفاه وامنیت درایران بیداد کرد. دخالت روس و انگلیس در کلیه امور کشوری کار را
    بجاَیی رسانید که اگرآن دوقدرت باهم توافق میکردند, ایران بدوقسمت تجزیه شده و هر
    قسمت مستعمره یکی از آنها میگشت. اما دولت بریتانیا راضی به واگذاری نیمی ازایران
    به روسها نبود وروسها هم ازهدف دیرینه خود, دسترسى وتسلط به آبهاى گرم خلیج فارس
    روگردان نمیشدند. در
    طی ۱۵ سال دوران پرآشوب وتلاطم، “اولین دموکراسی ایران” فقروقحطی، مرگ، بیماری، ویرانى وبیخانمانی,
    ارمغان های آن دوره بودند وثمردیگری برای ایرانیان نرسید. ازطرفی
    شرایط حساس سیاسی بعد از جنگ جهانی اول وتجاوزسربازان روسیه و انگلیس وحتی
    عثمانی به ایران، چپاول وغارت مواد خوراکی موجب قحطی وفقرعمومی ومرگ میلیونها
    ایرانی شده بود. فقدان امنیتت فردی و اجتماعی، خودسری و استقلال طلبی خانها وسران
    عشایر مسلّح (مثل شیخ خزعل، اسماعیل آقا سمیتقو، میرزا کوچک جنگلی، شیخ‌عبدالحسین‌
    لاری‌ و …)، تحریک مرتجعین مذهبی وابسته بحدی بود که اکثریت مردم و
    بسیاری از روشنفکران ترقیخواه مانند عارف قزوینی، ملک الشعراء بهار، محمدعلی
    فروغی، ابراهیم پورداود، احمد کسروی و بسیاری دیگربرای نجات و پیشگیری ازتجزیهء
    ایران وسروسامان دادن به آن آشفتگی وهرج ومرج، ظهورمردی مقتدر با مشتی آهنین را آرزو میکردند.آرزوی آنها بسال ۱۲۹۹ شمسی (۱۹۲۱ میلادی) جامه عمل پوشید ومردی به قدرت
    رسید وبا مقام سرداری سپه ایران رااز اضمحلال و تجزیه نجات داد ودرمدتی کمترازسه
    سال, امنیت کامل رابرقرار نمود. جنبش جمهوریت، خواستاربرپایی نظام جمهوری بود. مخالفت شدید مرتجعین مذهبی, باجنجال وآشوب و سوء استفاده ازاحساسات مردم, ازتشکیل نظام جمهوری در ایران جلوگیری کرد. سرانجام اواخر ۱۳۰۳ تغییر رژیم به جمهوری ملغی شده, با تائید مجلس آن
    مرد توانا, سردار سپه را بشاهی برگزیدند. رضاشاه مردی خودساخته واز میان مردم آن زمان
    برخاسته بود. اودرمحیطی آموزش دیده وپرورش یافت بود که قوانین نظاهی برآن حاکم بود
    وآزادی و دموکراسی مورد توجه نبود. کنش نظامی وشخصیت قاطع وپر تحکم رضاشاه ش درروش او برای اداره کشور نقش اساسی
    داشت. ازجهتی اوحاکم ووارث کشور، یاملک ویروانی بود که زمامداران فاسد
    قاجارهمه چیزش را به حراج گذاشته بودند وهرقدرت خارجی که قیمت بیشتری میداد یا
    تهدید بیشتری میکرد طعمه بیشتری میبرد. ظهور رضاشاه درواقع حاصل شرایط سیاسی وخواسته های اجتماعی
    آن زمان بود. درآن شرایط متلاطم وعقب ماندگی همه جانبه، بیسوادی۹۹ درصدی که عامه
    مردم، گرسنه، بیمار ودرمانده بودند، رونق دادن به بهداشت ودرمان, دامداری، کشاورزی
    وصنعت، آرامش، استقرار امنیت واستقلال اهمیت داشت نه آزادیهای سیاسی وبرپائی
    دموکراسی که هرگزکسی با آن درایران شیعه مذهب آشنائی نداشت. شکم گرسنه ملت را
    آزادی سیاسی ودموکراسی سیر نمیکرد بلکه مواد خوراکی میباید تهیه میشد. رضاشاه هرگز
    مشروطیت را «تعطیل» نکرد و یا ازمیان نبرد، بلکه ۱۵سال آشفتگی وهرج ومرج، تباهی،
    مرگ وفقرپس از مشروطّیت، چیزی ازآرمان های آن باقی نگذارد. اولین شرط رسیدن به
    آزادی سیاسی ودموکراسی رفاه مادی وپس از آن دانش آموزی وخرد مندیست که هیچکدام
    درایران آنروزنبود. رضاشاه ومشاورانش، مانند روشنفکران وملی گرایان آن زمان، به
    سیر کردن شکم ملت فقیروگرسنه ایران ونوسازی، پیشرفت دانش, علم واقتصاد ایران توجه
    داشتند. درآن شرایط آشفته ودخالت روس وانگایس، کشمکش دائمی سران ایلات و عشایر،
    فقر، عقب ماندگی و فقدان امنیّت اجتماعی، از نظر رضاشاه، آزادی سیاسی و تشکل احزاب
    وسازمان های سیاسی باعث سوءاستفاده وافزایش آشفتگی های سیاسی و اجتماعی بود. ازاین جهت رضاشاه، آزادی احزاب سیاسی را ممنوع کرد وبا تصویب قانون
    ۱۳۱۰، ازتبلیغات وفعالیت کمونیست ها که مستقیم و غیرمستقیم در خدمت منافع دولت
    شوروی بودند جلوگیری کرده، گروهی از کمونیست ها را معروف به ۵۳ نفرمحاکمه وزندانی نمود.
    این در زمانی بوقوع پیوست که در کشور همسایه (شوروی سوسیالیستی) بدستور استالین ده ها هزارمتفکروروشنفکرانقلابی دستگیر، محاکمه،
    زندانی، تبعید و تیرباران میشدند (چیزی که عموم روشنفکران چپ ایران، هرگز ازآن یاد نمیکنند). رضاشاه مخالف هرنهاد وحزب سیاسی بود. او نه تنها از فعالیّت
    کمونیست ها بلکه حتی ازفعالیت ناسیونالیست ها و فاشیست های ایران هم جلوگیری کرد و
    رهبر آنان (محسن جهانسوزی، مترجم کتاب نبرد من هیتلر) را اعدام نمود. در اینجا لازم بتذکراست که در آن زمان
    درسراسرجهان باستثناء معدودی از کشورها دیکتاتوری متداول ومرسوم وراهگشای دمکراسی
    بعد ازآن بودند. منصفانه باید گفت که رضا شاه بسیاری خواسته هاواهداف ناکام جنبش
    مشروطیت را بثمررساند. انجام اصلاحات زیر بنائی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی رضاشاه  (برای مثال تاسیس دبستانها، دبیرستانها، هنرستانها, آموزشگاها و دانشگاها، تاسیس بسی کارخانه های تولیدی، بکاربردن وحفظ و اعاشه زبان فارسی، جمع آوری و نگهداری آثار ملی و تاریخی، بزرگداشت و تجلیل از بزرگان ایرانی وبسیارى کارهای دیگر) درکمتراز ۱۵ سال ایران راسروسامان داده ازانحطاط وفلاکت
    نجات داد. او ازدخالت ونفوذ مذهبیون مرتجع درامور سیاسی و قضایی جلوگیری بعمل آورد و حوضه فعالیت
    آنهارا به مساجد ومراکزاسلامی تقلیل داد (دشمنى آنهابا رضاشاه). با ایجاد دادگستری
    و تدوین قوانین غیرمذهبی و تشکیل و گسترش دادگاه های مدنی، عملاً محاکم شرع را تعطیل کرد وازاجراء قوانین خشن شرع جلوگیری نمود
    (بنیانگذاری برای جامعه ای سکولار). با حجاب برداری
    گر چه با تحمیل و تهدید نیز همراه بود، امکان آزادی مادران یا نیمی ازنیروی فعال جامعه (زنان) را از اسارت مناسبات قرون وسطائی آماده کرد وراه را برای
    شرکت آنان درپیشرفت وتغییرهای نوین اجتماعی و فرهنگی بازنمود. با تاسیس مدرسهء
    عالی موسیقی و اجباری کردن ورزش وتدریس موسیقی وورزش در مراکزآموزشی،
    روح جدیدی در فضای آموزش, پرورش و تربیتی جامعه دمیده شد.                     

    جنگ جهانی دوم واشغال نظامی ایران درسال ۱۳۲۰ به تبعید رضاشاه و جانشینی پسرجوانش که تحصیلکرده سویس بود انجامید. پیروى شاه جوان ازقوانین مشروطه, زمینه را براى سیاستی آزاد و مردم سرور, فعالیت احزاب جدیدالتاسیس وسندیکاها وانتخابات آزاد مهیا کرد که تا سالهاى ۱۳۳۲ ادامه داشت. درآن دوران بس پراهمیت وعملا بینظیر، آزادى قلم وبیان وآزادى سیاسى
    بطورنا محدود, انتشار روزنامه ها و مجلات تقریبا  بدون سانسور وکنترل مقامات
    امنیتى میسر بود. طبق
    اسناد موجود, در سالهای ۱۳۲۲-۱۳۲۵ امتیاز ۲۴۷ مجله و روزنامه صادر شده بود و۵۸
    هفته نامه بطور مرتب نشر وعرضه میگشت وسی حزب سیاسی با تشکیلاتشان مشغول فعالیت بودند. بهترین سند ومدرک دموکراسی آن دوره, انتخابات آزاد نمایندگان مجلس شورا وفعالیت نمایندگان
    توده‌ای درآن مجلس، تشکیل دولتهای ملى، حضوروزیران
    توده‌ای دردولت وآخرالامرانتخاب دکترمصدق به نخست وزیرى را میباید
    مد نظر گرفت. این
    “دومین دوره
    دموکراسی” فرصتى بینظیردرتاریخ ما میتوانست کنش دموکراسى ومردم سروری
    رادرایران تثبیت وپابرجا کند. اما فقدان زیربنای استواراز روشنفکرانی
     آزاده، سکولار و دمکرات, آگاه وبردباراین
    فرصت نادر را بزوال گذاشت. نیروهای ظاهرا روشنفکر, اما احساساتی، گمراه وخود خواه ومستبد، که بجزایده, افکارو خواسته هایشان، هیچ نمیدیدند، نمیشنیدند
    ونمیپذیرفتند با سوء استفاده خشن ازآزادی قلم و بیان
    زمینه را برای آشوب, بلوا وهرج ومرج آماده میساختند. میتینگ های خشونت بار، زدو
    خوردهاى خیابانى, بی حرمتی وحمله به دگراندیشان، ترور دگراندیشان، سیاست سرکوب، وحشت, و بدنام کردن کسانی که صادقانه و بیریا
    در خدمت ملک و ملت بودند, سوء قصد وترور سیاستمداران و روزنامه نگاران, حتى سوء
    قصد وتیراندازى به شخص اول مملکت، امنیت سیاسی، اقتصادی و اجتماعى را مختل وتباه
    کرده وآزادى وآسایش مردم را آشفته وپریشان میکرد. نابسامانیها واشتباهات سیاسى
    دولت واختلال درامنیت اجتماعى, سبب آشفتگى اقتصادى کشور میگشت. گرچه فضای بازآزادی اجتماعی سیاسی، موقعیتی مطلوب برای رشد مردم سالارى
    مهیا کرده بود. بهترین مدرک  “دومین دموکراسی در ایران” وجود نمایندگان حقیقی مردم در مجلس وانتخاب
    دکتر مصدق به نخست وزیری بود.  اما در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲  دکترمصدق
    باانحلال مجلس شورا که مغایربا قانون اساسی مشروطه بودمرگ دمکراسى
    رااعلام کرد، راه وروش استبدادى را پیش گرفت وهرج ومرج شدید وآشوب هاى سیاسى اجتماعى باقیمانده دموکراسی را هم بگورستان سپرد. درصورتیکه سیاست دولتها واهداف احزاب, افکار، اعمال، نوشته ها وکارکردها، درجهت خیرو صلاح وراستای پیشرفت ملک و ملت وبراى سعادت مردم وایرانیان راه میپیمود, ایران هم امروزکشوری همتای سویس شده بود.

  • علی

    مرگ بر جمهوری اسهالی