سرانجام، احمدی نژاد هم مانند خروس محسن آقا جاسوس اجنبی از آب در آمد ۰

خروس محسن آقا در حال جاسوسی و گزارش دادن به خروس اسدالله خان.

خروس محسن آقا در حال جاسوسی و گزارش دادن به خروس اسدالله خان.

دیروز محسن آقا که در کوچه ما زندگی می کنه، و خود را یک سر و کله از دیگرون بالاتر میدونه، به دفترکارمون اومد و با اتل متل خبرنگار ما به گفتگو نشست:

محسن آقا – امروزه به هیچ کس و ناکس، و حتی به هیچ جنبنده ای نمیشه اعتماد داشت. باید به هر چیز، ودر هرجا، بدبین بود. باید هرآن، یک عینک بدبینی و بی اعتمادی ضخیم با نمره بزرگتر از ۵/۵، حتی هنگام خواب هم برچشم داشت. تا هر آن، خدای ناکرده جاسوسی و نقشه کشی دیگران، از چشمان حقیقت بین ما دور نماند.

محسن آقا ادامه داد – برای روشن شدن جریان، به چند مورد ناگوار و ناراحت کننده از چیزهایی که به تازگی در زندگی و حتی درون خانه ما اتفاق افتاده، اشاره می کنم و از خواننده هاتون، برای زندگی در چنین محیط سرشار از خیانت و نادرستی، کمک و راهنمایی می خوام:

۱- چندی پیش کلفت ما نه نه زینب، از بام تا شام راجع به اسدالله خان همسایه سر کوچه گف می زد. این چند مثال از گفتار اونه: « اسدالله خان به تازگی یک یخچال آمریکایی دست دوم خریده که میگه کارش از یخچال های خودمونی خیلی بهتره…»
« آقا فرهاد پسراسدالله خان که او را فری ویا فری جون صدا می کنند، در آمریکا در رشته زنبورعسل درس می خونه، همه اش از زنبورهای عسل و محصولات اون جا حرف می زنه.»

نه نه زینب (خطاب به اسدالله خان) – نه، نه، زنبور عسل، زنبور عسله، همش وز وز می کنه و به دستشویی می ره (ببخشید، گلاب به روتون، منظورم اینه که می رینه و خیلی بی تربیته) حال چه فرق می کنه زنبورعسل ایرونی باشه، یا آمریکایی.

اسدالله خان – (در حالی که سگرمه هاش را توهم کشیده و کمی عصبانی بود،) گفت: نه، نه نه زینب شما وارد نیستی، اشتباه می کنی. آخر زنبور عسل اونجا اصلاح شده، و از نژاد برتره…
نه نه زینب (خطاب به اسدالله خان) – « ای واه، خاک عالم، اسدالله خان، حالا چرا شما این جوری نژاد پرست شدی؟، چرا همش مثل هیتلر از نژاد برتر حرف می زنی؟. کمی بیا از امام امت ما یاد بگیر و مردمی باش…»

۲- نه نه زینب بازهم ادامه داد: هفته پیش فی فی جون عیال اسدالله خان، (منظورم همان فاطمه خانم است) می گفت: «دلم برای آمریکا تنگ شده، دلم می خواد اگر گذرنومه ام درست بشه، همراه با اسی جون (اسدالله شوهرش) یک سری به انگلیس و آمریکا بزنیم، و چند تا خرید با حال هم از اون جاها داشته باشیم…..»

۳- محسن آقا بازهم ادامه داد: ما یک خروسی داریم که به تازگی متوجه شدیم اون هم جاسوس خارجی از آب در آمده. برای این که، هر روز صبح وقت نماز همسایه ها، (ببخشید، ما نماز نمی خونیم و روزه نمی گیریم. به جاش مدتیه قرصش را می خوریم که خدا قبول کنه) شروع می کنه به قول قول کردن و سرو صدادر آوردن.

ولی وقیح همواره شکر افشانی فرمودند که همه خار و خس ها، جاسوس آمریکا و اسرائیلند. این بدبینی تا آنجا جلو رفته که خروس محسن آقا و اسدالله خان را هم که پیش از برآمدن آفتاب بایکدیگر مسابقه آوازه خوانی می گذارند، جاسوس اجنبی بدانند. به تازگی دیدگاه ایشان در مورد نازدردانه خودشان آقای انگلی نژاد نیز تغییر یافته، و بدشان نمی آید که او را جاسوس خارجی بدانند.

ولی وقیح همواره شکر افشانی فرمودند که همه خار و خس ها، جاسوس آمریکا و اسرائیلند. این بدبینی تا آنجا جلو رفته که خروس محسن آقا و اسدالله خان را هم که پیش از برآمدن آفتاب بایکدیگر مسابقه آوازه خوانی می گذارند، جاسوس اجنبی بدانند. به تازگی دیدگاه ایشان در مورد نازدردانه خودشان آقای انگلی نژاد نیز تغییر یافته، و بدشان نمی آید که او را جاسوس خارجی بدانند.

محسن آقا ادامه می دهد – اسدالله خان که همش زیارت نومه آمریکا می خونه، او هم خروسی داره که درست در همان موقع شروع می کنه به قیل و داد کردن، و به زبون خروس ها، پاسخ به خروس ما دادن. این مکالمه و گفتگوی میان دو خروس، بازهنگام سحری خوردن هم شروع می شه، و تا وقت نماز صبح ادامه داره.

خبر نگارما (خطاب به محسن آقا) – ای وای، شما که گفتید روزه نمی گیرید و به جاش قرصش را می خوری، چه جور سحرها، به تماس خروست با خروس همسایه پی بردی؟.
اسدالله خان – آره ما روزه نمی گیریم، ولی اداش که می تونیم در بیاریم.
خبرنگارما – متوجه منظورت نیستم. کدوم ادا؟. مگه روزه گرفتن هم ادا و اطوار داره؟.

اسدالله خان – آره جونم، آره عزیزم، ماهم سحر ها بلند می شیم، سحری می خوریم، کمی راجع به آمریکا و اروپا صحبت می کنیم، آن گاه دهنمون را می شوریم و می خوابیم، و صبح برای ناشتایی بلند می شیم..
اسدالله خان (ادامه داد) – این بی خودی نیست که زمام داران این کشور به ویژه حضرت آغا، همیشه از جاسوسان خارجی و دخالت آنان در کارهای انقلابی و پیشرفت های سریع و چهار شتره کشورمان داد و فریادشان به آسمان بلنده؟.

چنانچه اگر خدای نا خواسته لوله آفتابه ولی وقیح هم گیر کنه و آب ازش بیرون نیاد و ایشون هنگام طهارت معطل و سرگردان بمونه، و ناچار از سنگ و چوب کنار دستشویی  کمک بگیره،  این جور باورمی کنه، که کار، کار آمریکایی و اسرائیلی ها، و دخالتشون در کارهای این کشوره.
از این جهته که دائماً به امت درصحنه و بیرون صحنه هشدار می ده که هر کس و همه کس، در همه جا دشمن و جاسوس آمریکای صهیونیست، و اسرائیل جهانخواره.

این ولی وقیح مدتیه که بدجوری به احمدی جون خودش هم بند کرده،و از او ایرادهای بنی حوزه ای می گیره.
آخه  احمدی جون، این دردونه خوش قد و بالا که دو سال پیش  ولی وقیح او را از سطل خاکروبه در آورد، و به زور مانند شاش شتر به حلق مردم سبزینه پوش ایران فرو کرد، هم اکنون جاسوس از آب در اومده، و ولی وقیح را کلی دمق کرده، به طوری که ولی وقیح از ترس جاسوسی او، هر چند دقیقه آفتابه به دست به توالت میره تا بلکه در اونجا از کم عقلی خود کمک بگیره، نقشه بکشه، و یک جوری از شر جاسوسی احمدی جونش در امون بمونه.

همین چند هفته پیش، انگوری نژاد که خیلی پرخوری کرده بود، به حالت تهوٰع در اومد، چشمتون روز بد نبینه صادق مصلحی را بالا اوورد (در ادبیات آخوندی یعنی استفراغ کرد). ولی وقیح که  از این بی ادبی انگوری نژاد خیلی حالش به هم خورده بود، و نزدیک بود که او هم یک هیولایی مانند احمد خاتمی و یا مسواک یزدی را بالا بیاره، برای جلوگیری از رفع خطر، احمدی جونش را ناچار کرد که مصلحی بالا آورده را فوراً قورت بده، چند لیمو شیرازی هم پشت سرش بالا بندازه تا دیگه حالت تهوع پیدا نکنه.

این طور که جریان جاسوسی پیش میره، ممکنه ولی وقیح به گوساله قلچماق خود آقا مجتبی هم که پا به پا و همراه پدرروحانی خود، در کشتن ضد انقلاب ها، و مفسدین فی الارض همواره و شباروز شرکت و همکاری داشته، شک کنه و این جور گمان ببره، که اون هم، مانند خروس محسن آقا جاسوسن اجنبی شده…