دیگر زمان آن فرارسیده تا از خواب سنگینی که در آن فرو رفته ایم بیدار شویم! ۶

از قدیم گفته اند؛ «جلو ضرر را هرکجا که بگیری، منفعت است». این بدان معناست که چنانچه ما اشتباهی کردیم، و در حال زیان دادنیم، بهتر است که به خود آییم و بیش از آن، از هرز رفتن آبی که پس انداز نمودیم، جلو گیری کنیم. شوربختانه با آن که این یادواره نتیجه نادانی و ساده اندیشی خود ماست و ما خودمان ساختیم، ولی باز هم بدان توجه نداشته و همچنان در کنار منبع آب ایستاده ایم در حالی که آب کماکان از مجرایی به هدر می رود. به گفته ای؛ «دنیا را آب ببرد، ما را خواب می برد».

سهل انگاری و بی توجهی به هر پیشامد و جریانی، ما را با پیامد و سرنوشت نامطلوب، تازه تر، و زیان آورتری روبرو می کند که گهگاه جبران و بازنگری از آن غیر ممکن، و یا بسیار هزینه بردار و گران بها است. با این حال، ما هرگز به پیامد و سرانجام اشتباهات خود پی نبرده ایم. به عبارتی دیگر، این یادواره، گویای زندگی ما نیست و باید آن را به روش زیر تغییر داد: «اگر ضرری در پیش است، بی خیال، بگذار که آب از سر و گردنت بالا بره».

نگاهی گذرا به تاریخ پر سوز و گداز کشورمان، به ما نشان می دهد که پیامد ناگوار و خانمان برانداز این غفلت و کوتاهی ها را بارها، و بارها، تجربه کرده ایم، ولی باز هم نظاره گر اشتباهات دیگر خودمانیم، بدون آن که بازهم عکس العملی از خود نشان دهیم. نیازی نیست که ما به تاریخ چند هزار ساله خود بازگردیم، و صدها تجربه تلخ را از آن فرا گیریم. ما تنها به چند نمونه از ندانم کاری، و اشتباهات از انقلاب ۵۷ تا کنون می پردازیم که همین دوران کوتاه می تواند انباری از پند و آموزش برایمان باشد:

فرتور جسم بی جان امیر عباس هویدا را پس از اعدام به دست خمینی و عواملش نشان می دهند. بسیاری از جوانان و ارتشی های میهن دوست ایرانی به دست خمینی جلاد اعدام و سر به نیست شدند ولی صدایی از مردم ایران در نیامد و ندای اعتراضی از سوی ایشان بر نخواست؛ حکومت جلاد امروز ایران ثمره سکوت سه دهه پیش پدران و مادران ایران زمین است.

فرتور جسم بی جان امیر عباس هویدا را پس از اعدام به دست خمینی و عواملش نشان می دهند. بسیاری از جوانان و ارتشی های میهن دوست ایرانی به دست خمینی جلاد اعدام و سر به نیست شدند ولی صدایی از مردم ایران در نیامد و ندای اعتراضی از سوی ایشان بر نخواست؛ حکومت جلاد امروز ایران ثمره سکوت سه دهه پیش پدران و مادران ایران زمین است.

* در سال ۵۷، مردم به شمار میلیونی به خیابان ها آمدند، و از رژیم شاه انتقاد کردند. شاه در یک زمان به خود آمد و به اشتباهاتش پی برد و با پذیرفتن اشتباهاتش، از ملت درخواست نمود که به او فرصت بازنگری و جبران آن اشتباهات دهند تا بتواند مشروطیت را بنا بر قانون اساسی پیاده کند. چرا ما نخواستیم از او تضمین این کار را بگیریم، و به جای آن، در بیابانی پرنشیب و فراز و در تاریکی به دنبال فریاد رس و نجات بخشی نگردیم؟.

* پس از آن که خمینی پیروزمندانه وارد ایران شد و بر کرسی قدرت جای گرفت، بی درنگ در چند شب پی در پی فرماندهان ارتش، فرزندان جان برکف خاکمان را بدون کمترین دلیل، کمترین جرم، و یا کوچکترین محاکمه ای، به رگبار بست. آیا این حتی در یک جامعه بدوی و سربسته جهان در سده ۲۱، جرم و جنایت به شمار نمی رفت؟ چرا مردم ما اعتراض نکردند؟ به خیابان ها نیامدند؟ و این روش سرکوبی که صرفاً برای زهر چشم گرفتن از مردم بود، محکوم نکردند؟. در آن روزگار، خمینی هنوز قدرتی نداشت، و یک تظاهرات و ایستادگی مردم می توانست او را بر جای خود نشاند!.

* خمینی، بارها، و بارها گفته بود که خود و دیگر روحانیون قصد و نیت دخالت و بدست گرفتن کار سیاسی ندارند. این پرسش پیش می آید که چرا وقتی برخلاف قولی که داده بود، در تهران ماند و آخوندها را یکی پس از دیگری نرم نرمک وارد وزارتخانه ها کرد، فریاد کسی بلند نشد، و صدایی بر نخاست؟.

بانوی فرهیخته و فرهنگ پرور ایران، دکتر فرخ رو پارسا، و مهندس عبدالله ریاضی پدر مهندسان و صنعت ایران، که فدای جهل و نفهمی و تازی گری رژیم شدند، و از سوی آدم خوران رژیم تازی منش از پای در آمدند. به راستی اگر مردم ایران سکوت نمی کردند و در مقابل اعدام چنین انسان های وارسته ای دست به اعتراض و تظاهرات می زدند، آیا خمینی می توانست به تندروری های جنایت بارش ادامه دهد؟

بانوی فرهیخته و فرهنگ پرور ایران، دکتر فرخ رو پارسا، و مهندس عبدالله ریاضی پدر مهندسان و صنعت ایران، که فدای جهل و نفهمی و تازی گری رژیم شدند، و از سوی آدم خوران رژیم تازی منش از پای در آمدند. به راستی اگر مردم ایران سکوت نمی کردند و در مقابل اعدام چنین انسان های وارسته ای دست به اعتراض و تظاهرات می زدند، آیا خمینی می توانست به تندروری های جنایت بارش ادامه دهد؟

‫*‬ هنگامی که سروش مزدور خمینی تبر برداشت و به نسل کشی در دانشگاهها پرداخت، چرا مردم، دانشجویان، استادان، و روشنفکران اعتراض و اعتصاب نکردند، و جلو آن بی فرهنگی، و وحشی گری را نگرفتند؟.

‫*‬ کشتار ارتشی ها، نخست وزیر، وزیران، و روشنفکران، چون با هیچگونه برخورد و عکس العمل ملی همراه نبود، خمینی را بر آن داشت که دست به جنایت بزرگ و عظیم تری بزند. نخست هزاران کودکان را نسنجیده در میدان های جنگ تکه پاره کند، و آنگاه چندین هزار از جوانان خروشان و میهن دوست میهنمان را بی سر و صدا در زندان ها نابود کند، و پیکر آنان را مانند گوسفند های قربانی در کامیون ها تلمبار کرده، در نقطه ای دور دست مانند جنایت های هیتلر به زیر خاک کنند.

‫*‬ ما در هرحال، سکوت کردیم. سکوت هم در فرهنگ اسلامی امروز ایران، نشانه رضایت است و در آن بحثی نیست. خاتمی با ۲۲ میلیون رأی روی کار آمد ولی به جای خدمت به مردم، در چنبره قدرت و جنایت رژیم جای گرفت. تا آنجا که خود را آبدارچی رژیم نامید. ما دیدیم، شنیدیم، و اعتراضی نکردیم. بازهم همین سید خندان، کارچاق کن رژیم، باردیگر وارد گود شده، تا از شکست رژیم که همانا از میان رفتن نفوذ و قدرت اسلام است، جلوگیری کند و بازهم تسلط و فرماندهی ۱۴ سده تازیان از ایران و از گردن و پشت ایرانی، کوتاه نشود.

‫*‬ ما در این جا از صلاحیت موسوی برای نخست وزیری، آنهم نخست وزیر دوران جنگ گفتگویی نمی کنیم. بی تردید، ایشان با داشتن یک لیسانس از دانشگاه امیر کبیر که آن زمان تنها یک هنرستان و پلی تکنیک بود، صلاحیت اشغال کمترین پست سیاسی را نداشت. ولی از آن جا که آن زمان، زمان پارتی بازی، و به کارگرفتن وابستگان آخوندها بود، موسوی نیز به دلیل بستگی به خامنه ای، توانست شغلی را بگیرد که مطلقاً تجربه، دید سیاسی، بی طرف بودن مذهبی، و میهن دوستی در او نبود.

این آقا هم در زمان مسئولیت خود، نظاره برافراشتن چندین هزار چوبه های دار در زندان های سراسر کشور بود، ولی صدایی از او بر نیامد. به گفته ای، او نخست وزیر رژیم بود، نه مردم. اکنون هم که به اصطلاح بار سیاسی را یدک می کشد و با دوست دیرین و رقیب کنونی اش خامنه ای در افتاده، نخواسته و نمی خواهد از آنهمه جنایت وحشتناک در زمان تصدی اش در زندان ها، اظهار ندامت نموده و از مردم ایران پوزش بخواهد. این آقا، از بام تا شام در آه و حسرت دوران طلایی خمینی می سوزد و می سازد، و آرزوی بازگشت آن دوران را دارد.

فرتور گویای میزان پسرفت اخلاقی ایرانیان در طی سه دهه گذشته است؛ نگارنده باور دارد که اگر برای مراسم اعدام، شکنجه و دست و پای زندانیان بلیط فروخته شود، درآمد آن برای حکومت اگر از درآمد حاصل از فروش نفت و گاز بیشتر نباشد، کمتر نیست! آیا زمان آن نرسیده که ایرانیان از خواب عمیق گمراهی و نادانی که در آن فرو رفته اند بیدار شده و رفتارهای زشت خود را بررسی نمایند؟

فرتور گویای میزان پسرفت اخلاقی ایرانیان در طی سه دهه گذشته است؛ نگارنده باور دارد که اگر برای مراسم اعدام، شکنجه و دست و پای زندانیان بلیط فروخته شود، درآمد آن برای حکومت اگر از درآمد حاصل از فروش نفت و گاز بیشتر نباشد، کمتر نیست! آیا زمان آن نرسیده که ایرانیان از خواب عمیق گمراهی و نادانی که در آن فرو رفته اند بیدار شده و رفتارهای زشت خود را بررسی نمایند؟

گروههای اصلاح طلب که به طور غیر مستقیم وابسته به رژیم اسلامی اند، هم اکنون در واشنگتن زیر نفوذ آخوند کدیور به دور هم جمع شده اند که به بهانه  یک همه پرسی همگانی، رژیم را در جای خود محکم و استوار نگاه دارند. اینجاست که ما نیا ز داریم ازخواب سنگین خود بیدار شده و به دفاع از تاریخ و کشورمان بپردازیم. در این اقدام ضد ملی از همکاری صدای آمریکا و بی بی سی لندن کمک و یاری های تبلیغاتی گرفته شده است. جزئیات آن را در مقاله جداگانه به آگاهی شما عزیزان خواهیم رسانید.

از آنچه گفته شد، تنیجه می گیریم که؛ «از ماست که برماست». ما با کوتاه آمدن و سکوت خود، دست جنایتکاران را در کارهایشان باز می گذاریم و به آنان چراغ سبز نشان می دهیم تا بیشتر و بهتر جنایت کنند، و همچنان بر ما و کشورمان سوار بمانند.

  • Ali_126

    فقط جهت اطلاع” میر حسین دانش امو خته ی دانشگاه ملی بودند .ولی در مجموع مقالات خوبی مینویسید.

  • Sghiassi_fhc

     گرفتار دزدان عظیم شان بین المللی و پادوهای غارتگر و آدمکش آنان میگویند که قهرمانان مثلا ملی که برای آزادی مردم از زیر تیغ استعمار واستحمار بین المللی به میدان آمده بودند بعد از مدتی کوتاه خودشان تبدیل به غارتگران و آدمکشان حرفه ای شدند که خود را در مقام خدایی و تقدس می دیدند و دیگران را برده و بره و آدمکهای خود. اگر قبلا غارتگران بین المللی اندکی انسانیت و قانون را مراعات میکردند اینان اطاعت محض و بردگی و بندگی میخواستند آنان روی ثروتهای ملی دست انداخته و آنرا متعلق به خودشان می دانستند. با تردستی بین مردم تفرقه ها انداختند و عده ای را اجیر و مزدور خود کردند قسمت کمی از مالهای غارت شده و دزدی شده را هم بین آنان تقسیم میکردند و از آنان برای خود فداییان می ساختند تا با در دست داشتن اسلحه و بمب تانک و هواپیما به جنگ کسانی روند که میخواستند با شرف زندگی کنند. اگر استحمار گران و استعمار گران قبلی تنها ثروت های ملی را می خواستند اینان علاوه برآن غارتها میخواستند که مردم حرف شنوی آنان نیز باشند و بدون دستور آنان حتی لیوانی آب هم ننوشند. آنان با بهانه دین ملیت نژاد و قومیت و زبانها به جان مردم افتادند آنان را تا آنجا که توانستند بی تفاوت و بی احساس کردند. سعی کردند که بی اعتمادی و دزدی فساد رشوه خوری و بی غیرتی را همه گیر کنند تا مردم به خود مشغول شوند و به غارت و دزدی آنان کاری نداشته باشند.
    آنان خود را کامل و بی نقص عیب می پندارند و میخواهند فکر خود دین خود و روش های خود را به دیگران زور چپان کنند. رهبران فاسد دینی مذهبی کمونیستی کاپیتالستی از آن دریچه ها به عنوان یک حربه کاری برای محکم کردن پایه های ستم خود سو استفاده کردند مردم را بجان هم انداختند گروهی را مال کمی بخشیدند و گروهی را وعده های سراپا دورغ دادند. مردم عشق و محبت را فراموش کردند وبرای تنازع بقا بجان هم افتادند. آنان فرهنگی را به مردم تحمیل کردند که قبلا آن را بد میدانستند دزدی دغلی و غارت رشوه خواری و تمامیت طلبی و ستم را نهادینه نمودند وپای آنرا حتی به خانواده ها هم باز نمودند. دینها سبب کشت کشتار و تفرقه و دزدی ها شد و بی دینها را برعلیه مثلا دینداران تجهیز نمودند. مردمی که از دین تنها نام آنرا یدک می کشیدند و هیچ اطلاعی از دین و فلسفه آن نداشت حالا رهبران مذهبی شده بودند وشغل و مقامی والا داشتند. مردم عادی هم که از جهل و نیاز به سوی آنان جلب شده بودند آدمکهایی برای آنان بودند. شرق غرب و شمال جنوب به نوعی با هم متحد شدند تا دمار از روزگار مردم عادی و طبقه متوسط در آورند. مردمی که از ظلم و ستم حکام دنیای سوم فرار کرده بودند به دامان دنیای اول پناه برده بودند با همان ظلم و ستم ها به نوعی دیگر روبرو شدند. قانون که در اختیار ثروتمندان و اهل زرو زور بود اینبار هم از آنان نوعی برده ساخت که از چاه در آمده به دورن چاله هایی افتادند. فرهنگ حسادت و بی تفاوتی همچنان در بین فراریان حاکم بود و بجای تعاون و همکاری با یکدیگر به ضدیت پرداختند و هرکس خودش را عقل کل و علامه دهر می پنداشتی و میخواست که به دیگران نوعی ریاست کند. فرهنگ استعماری و استحماری که دیگر جزیی از وجود آنان شده بود براحتی قابل زودن نبود.
    زن علیه مرد و مذهبی علیه مذهبی دیگر و حتی پسر بر علیه پدر تحریک میشد تا مردم فراری از ظلم در بندهایی تازه اسیر باشند. درحالیکه ثروتمندان از عشق و سکس نهایت استفاده را می فرمودند دیگران را تعلیم به خود داری و خویشتن داری و دوری از عشق و سکس میدادند. خودشان پری پیکرهای زمینی را در آغوش می کشیدند و هرشب دلبری تازه نفس طلب میکردند و دیگران را به خود ارضایی و ریاضت رهبری می فرمودند. آنان دسته بیل های خود را در نازهای دختران و زنان زیبا و درمانده در پی ثروت و قدرت فرو میکردند و دسته بیل های مردم عادی را به بریدن و سوزانیدن و دار زدن تهدید میکردند. جوانان و دختران جوانی که در عشق عاشقی می سوختند را به کشت کشتار می فرستادند و خودشان پری پیکران را در حرمسرای های خود اسیر و محبوس میکردند. آنان هر شب از یکی آنان کام دل میگرفتند و جوانان را به حوریان بهشتی نوید و عده وعید میدادند واز آنان به عنوان آدمکهای خودشان سو استفاده میکردند آنان بیضه های جوانان را می بریدند و آنان را اخته میکردند و به نگهداری ناموسهای بیشمار خود میگماردند. آنان همه دنیا را از آن خود میدانستند و بقیه را نوکر و کنیز خود می پنداشتند. آنان به عیش نوش لهو لعب مشغول میبودندی و دیگران را منع میکردندی. آنان پول حرام و نامشروع جمع آوری میکردند ودیگران را به بهانه داشتن مال حرام غارت فرمودندی.
    مثالهایشان که معرف حضورتان هست از ناصرالدین شاه هشتاد زنه و صد ها معشوقه گرفته تا حرمسراهای سلطانهای عثمانی و آزار مردم توسط آنان که همانطوریکه میدانید ناصرالدین شاه حتی سروزیر با تدبیر خود را هم رگ زد. امیرکبیر را. و اکنون هم بانکهای غرب و شرق همراه با شرکتهای بیمه و شرکتهای تولید مواد مخدر و مواد منفجره و اسلحه سازی به جان مردم افتاده اند و از جهل و بی خبری و تعصب و تمامیت خواهی ما که در ما آنها را نهادینه کرده اند سو استفاده میکنند. خرها همان خران است منتهی پالانهایشان عوض شده است. دیکتاتور دیکتاتور دزد و غارتگر است در هرلباسی که باشد. مردم را متعاد بیکار متعصب تمامیت خواه و بی انصاف بار میآورند تا خودشان سرخر نداشته باشند. کسی که رشوه میگیرد کسی که آفتابه دزدی میکند جوانی که معتاد شده است زنی که روسپی گری میکند مردی که در دام بانکهای غارتگر غرب گرفتار شده است وسرمایه های جزیی که به هر وسیله و بهانه ای غارت میشود و قانون و وکیل ها که در خدمت اربات قدرت و ثروت هستند. همه مارا به سوی ویرانی رهبری میکند. تنها راه رهایی ما دوستی همکاری اتحاد و دانش است. آنان متحد هستند و ما متفرق آنان سرمایه ثروت و آدمکها را در اختیار دارند برنامه ریزی میکنند ولی ما متفرق و درهم مغشوش و بی اعتماد نسبت بهم. آنان میلیارد میلیارد می دزدندو ما به همین قانع هستیم که سر دوست و خانواده خود را کلاه بگذاریم و از دوستی و اعتمادشان سو استفاده کنیم این است که ما هم در بندهای عنکبوتی آنان در گیر شده ایم. پاره کردن این زنجیرهای که بر دست پای ما زده اند کاری آسان است.
    ما به اتحاد و دوستی نیازمندیم تا بتوانیم یک صدا ویک دست و اتحاد در کثرت ها داشته باشیم نبایست بگذاریم که به بهانه دین مذهب ملیت قومیت نژاد زبان ما را ازهم جدا سازند. نمیدانم این را دیده اید که ماهی های کوچک برای فرار در از دست دشمن خورنده آنان بصورت دسته جمعی و بشکل ماهی بزرگی حرکت میکنند تا دشمن از نیروی وحدت آنان در هراس باشد و بسمت شان حمله نکند. با امیدواری که بهار عرب همه گیر شود و تمام دنیا را بهار زیبایی فرا گیر گردد. بهاری که به حرمت و کرامت انسان در درجه اول اعتبار و معنا دهد و ارزش آدمی به آدمیت او سنجیده شود نه ثروتهای جمع آوری شده غیر مشروع وی. آنان که مارا زنجیر میکنند نیز از خود ما هستند که به مرض دیکتاتوری و تمامیت خواهی و خدایگانی شدن دچار شده اند و این توهم در آنان ایجاد شده که تافته بافته که آنان برتر و بالاتر از دیگران هستند و خود را بقول معروف گم کرده اند. و از آدمیت و مردم جدا شده اند. و متلقان و اطرافیان بادمجان دور قاپ چین و نوکران حرفه ای هم آنان را به ره سپردن در این روش مرتب تشویق میکنند. باشد که همه ما و هم آنان از خواب خرگوشی بیدار شویم.
    سراب زندگی و شیادی مردمانی برای اسارت گرفتن دیگران؟

  • Sghiassi_fhc

    تری افراد کشیش میشوند زیرا هم درزمان صلح مورد احترام هستند و زندگی راحتی دارند و از راه گفت گو و گفتار امرار معاشی خوب میکنند و هم در زمان جنگ سپاهیان به کلیسا ها کاری ندارد و روی آنان مستقم بمب نمی اندازد و هم بنام خدا از مردم وجه دریافت میکنند یا صدقه ها را می پذیرند و بدترین شغلها هم نظامیگری و پلیس بودن است که هم در زمان صلح مردم آنان را زیاد دوست ندارند و زندگی با خطری دارند وهم در زمان جنگ؟ میگویند وقتی برژنف مادرش را از شهرستان به کاخ کرملین آورد تا شکوه و ثروت و جلال شغلی را ببیند و بوی ماشین های آخرین سیستم خودش را نشان داد مادرگفت که فرزندم مواظب باش که کمونیست اینها را از تو نگیرند؟ برژنف دبیر کل حزب کمونیست شوروی آن زمان بود. اگر کتاب دوقرن سکوت را خوانده باشید بارها تکرار میشود که انقلابها و برخورد ها و یا شورشهای و جنگهای سرداران ایرانی بیشتر برای کسب منافع شخصی خودشان بوده تا پیش بردن جامعه و ریشه کردن ظلم فقر و فساد. به عبارت دیگر تنها مهره ها عوض میشدند و ظلم و بیداد سرجای خودش خوش نشسته بود. برای اینکه ما خواه خود خود بین و خود پرداز هستیم و فکر های اجتماعی نداریم و تنها میخواهیم خودمان را از مهلکه بیرون ببریم و یا تنها گلیم خود را از آب بیرون بکشیم شاید بیشتر ما با زور و ثروتهای حتی نامشروع مخالفتی نداشته باشیم اگر خود ما هم در آن سهیم باشیم. متاسفانه دامه ظلم و فساد حتی در لایه زیری اجتماع هم نفوذ کرده است. به عبارت دیگر کسانی که عرضه مثلا دزدیهای کلان میلیاردی را ندارند از اعتماد دوستان و فامیل خود سو استفاده کرده آنان راغارت میکنند. هنگامیکه ظلم و فساد پابرجا گشت حتی خود ظالمان هم در امن و امان نیستند وبالاخره توسط ظالمی دیگر به زیر کشیده میشوند. ولی چرا این ظلم و فساد ادامه دارد و بشر آنقدر عاقل نشده است که این راه را نپیماید؟ یک سر آن کم دانشی ماست و دیگر سر آن تفرقه ها که اربابان اصلی به مردم ساده و عامی تحیمل میکنند تا از نبودن وحدت و دوستی و عشق و محبت سو استفاده کرده و هربلایی که میخواهند سر مردم بیآورند. البته داشتن سرمایه مشروع و زیاد مشگلی برای جامعه ایجاد نخواهد کرد زیرا سرمایه دار با آن سرمایه ایجاد کار و شغل میکند و عملا خودش هم مثل دیگران از یک زندگی خوب و مرفه استفاده میکند و دیگران هم از کنار کارهای ایجاد شده توسط او به زندگی خود ادامه میدهند ولی هنگامی مشگل سرافراز میشود که کارفرما یا سرمایه دار میخواهد حق کارگران و مزدهای آنان را هم بلع کند به عبارت ساده تر از راه دزدی و ندادن حق عادلانه به کارگران یا کارمندان خود میخواهد ثروتهای بیکران خود را بیشتر و بیشتر کند و فشارهای اقتصادی و مالی را بر دوش دیگران بگذارد و خودش در ثروتهای باد آورده غوطه بخورد؟
    ولی چطور این سیستم ظلم و فساد همچنان پابرجا است و درهم نمی ریزد. اول اینکه همه ما ظالم هستیم ولی قدرت نداریم که مثل یارو شناگر قابلی است ولی آب نمی بیند. هنگامیکه کاری به دست ما میدهند و یا دست ما به دم گاوی بند میشود و سوار خر مراد میشویم بکلی دیگران را فراموش میکنیم و تنها خودمان را می بینیم. این مشگل اصلی است که ظلم و بدی و بی انصافی در وجود لااقل بسیاری از ما نهفته است منتهی امکان بروز را ندارد. درست مثل قهرمانان ملی و ضد استعماری و استحماری که بر از پیروز شدن خودشان تبدیل به همان هیولا هایی شدند که مردم و آنان برای سرنگونی شان جنگیده بودند. می بینیم که غرب هم مثل شرق همان ظلمها و فساد ها را دارد منتهی به نوعی دیگر. همانگونه که مردم طبقه متوسط و یا فقیر آمریکا هم اکنون به خیابانها آمده اند واز ظلم و فشار اقتصادی گله مند هستند که ما کار میکنیم و تنها یک در صد از جامعه در رفاه بسر میبرند وما بقیه چیزی شبیه بردگان هستیم؟ بانکها شرکتهای بیمه و شرکتهای سازنده مواد طوری کار میکنند که مردم مرتب از آنان خرید کنند به آنان پول بدهند و دستهایشان خالی باشد. بانکها به عنوان وام دهنده به مردم وام میدهند و بهره های زیاد می گیرند و مرتب شیره مردم را میکشند و خودشان ثروتمند تر میشوند در کشوری مثل آمریکا که تورم کمی هست که شاید یک یا دو صد باشد گرفتن شش تا سی در صد بهره معلوم است که عملا نوعی غارت است که مردم نیازمند بایست بهره های سنگین بدهند. شرکتهای بیمه هم که با نهایت شیادی سرمایه های مردم را بطور قانونی غارت میکنند و هزاران برگ نوشته شده تحویل بیمه شده گان میدهند ولی هنگامیکه به بیمه احتیاج داریم یا آنرا فسخ میکنند و یا حقی نمی پردازند و شیادان آنان بهانه ای گیر آورده از دادن خسارت ها طفره میروند.
    شرکتهای سازنده وسایل نیز طوری برنامه ریزی میکنند که وسایل آنان پس از خرید یکی دوسالی بیشتر دوام نداشته باشند و مردم باز هم مجبور به خریدهای تازه باشند . مثلا میگویند که شورلت سال ۱۹۴۵ آنطور با دقت و زیبایی طراحی شده بود که به ندرت خراب میشد ولی ماشین های اکنون بخصوص ساخت آمریک پس از یکی دوسال قراضه است و بایست تعویض شود؟ به همین ترتیب ویدیو دی وی دی و تلویزیون هم برای مدتی کوتاه کار میکند و بعد خراب میشوند و تعمیرشان هم امکان پذیر نیست؟ شرکتهای مواد مخدر و سازنده گان اسلحه هم که معرف حضورتان هستند از تفرقه های نژادی ملی و مذهبی استفاده کرده مردم را بجان هم می اندازند تا سلاحهای خود را بفروش برسانند. حالا که دارند یک گروه دیگر هم اضافه میکنند کسانی که از دین ها صدمه خورده اند بایست به جنگ دینداران بروند که اگر شما سایت های مختلف را نگاه کنید می بینید که چطور دینداران را بر ضد بی دینان صف آرایی میکنند و متاسفانه مردم بدون تحقیق و آگاهی و مطالعه بر روی هم شمشیر می کشند بدون اینکه به حرفهای و توضیحات هم گوش فرا دهند. همه مارا گروه بندی کرده و بما تعصب تزریق میکنند و بجان هم می اندازند و خودشان در قصرهای تلا و حمامهای ساخته شده از دندان فیل به ریش همه ما می خندند؟ که تفرقه بیاندار غارت کن حکومت کن سروری کن خوش گذارانی کن و عیاشی کن؟
    به امید روزی که دوستی و عشق جایگزین نفرت بین دینها ملیت ها و نژادها شوند.

  • Hoseinbayat

    hاوهام همیشه با مذهب آمیخته بوده واین امریست اجتنام ناپزیر است اما هر چیزی میزانی وتاریخ مصرفی دارد وحال باید از این موانع گزر کنیم وبا هم در کنار هم با انگیزه  آزادی پیش رفت داشته باشیم واگر انشا الله به نتیجه رسیدیم آن زمان به سلسقه سازی ادامه بدهیم

  • Agahan

    پیرمردی  روستایی  شنیده بود که در شهر به مطربان  ( با هنرمندان اشتباه نشود ) پول خوبی میپردازند ، پس به شهر نزد مطربی  رفت و گفت : پسرم را به شاگردی قبول فرما ، مطرب گفت آیا پسرت خجالتی هست  یا پر رو ؟ گفت خجالتی ، مطرب  گفت پس باید قبلا یک هفته وی را  در قهوه خانه بیابانی که محل عبور کامیون ها هست به شاگردی بگذاری  تا توسط رانندگان گذری  که از زن و خانه دور  هستند گاییده  و پر رو شود . مرد چنان کرد و برای بهتر نمودن کار پسر را یک ماه در آنجا گذاشت  ، سپس بعد  از یک ماه شادمان به مطرب مراجه  کرد وگفت : ای استاد پسرم یک ماه آنجا بود و اکنون کاملا پر رو و کون  دریده آماده کار مطربی  هست  ، استاد فرمود من گفتم یک هفته برای مطربی  ولی یک ماه دوره کارآموزی آخوندی هست   چرا که کون  کاملا پاره شده و پر روگی   به بالاترین حد خود رسیده و فقط مناسب کار آخوندی هست  که تا مراتب آیات الهی هم پیش برود. پس مرد روستایی چنان کرد و پسرش رهبر شد.

  • دوستان حرف زدن مهم نیست عمل باید کرد حرف باد هواست عمل کردن سخته