چه کسانی می توانستند ایران را سربلند و افتخارآمیز سازند، ولی خیانت کردند؟ ۱۱

گاهی سرنوشت، یک فرد را در جریانی می گذارد که می تواند به آسانی و باکمترین تلاش، کشوری را جاودانه، و ملتی را سربلند سازد، ویا برعکس با اندیشه پوسیده و ناتوان خود، موجب شکست کشور، و ناکامی مردم آن شود. اگر فردی در کشور مسئولیتی برعهده گرفت که در آن سرنوشت مردم و یا کشور نهفته است، اجازه ندارد و نباید اشتباه کند. بنابر این، لازم می آید که با مشورت دائمی با خردمندان و آگاهان، خود را ازاشتباه برکنار دارد، وگرنه خیانت کار است.
در این جا تنها به یادآوری چند گفته تاریخی می پردازیم:

رستم فرخ زاد و شاه سلطان حسین که با اشتباهات و ضعف خود موجبات بهم پاشیدگی و شکست ایران شدند.

رستم فرخ زاد و شاه سلطان حسین که با اشتباهات و ضعف خود موجبات بهم پاشیدگی و شکست ایران شدند.

۱- رستم فرخ زاد– از زمستان سال ۶۲۶ ترسایی فرماندهی سپاه ایران برای جنگ با تازیان را برعهده گرفت، ولی تا تابستان آن سال در اردو و چادرخود بماند، و به فال گرفتن، و کارهای دیگر پرداخت.
در این مدت، تازیان سرگرم گردآوری سپاه و تمرین جنگی شدند، و خود را هرچه بیشتر آماده ساختند. تا آن که جنگ در گرمای سوزان تابستان آغاز شد. هوای منطقه جنگی بسیار گرم، تا ۵۰ درجه سانتیگراد می رسید، و با بادهای صحرایی، و با گرد و خاک همراه بود.

این چنین شرایط جنگی برای سپاه ایران نامناسب، و لی برای تازیان بیابانی عادی و قابل تحمل بود. به ویژه آن که سربازان ایران در آن گرمای سوزان غرق در زره و کلاه خود و ابزار سنگین آهنین، توانایی و یارای جنبش و حرکت نداشتند.
این نابسامانی ها موجب از دست رفتن روحیه سربازان ایرانی، خستگی، و ناتوانی آنان در جنگ شد، و با نرسیدن پشتیبانی نظامی و معنوی از دربار ساسانی، سرانجامی جز شکست نداشت. شکستی که تا کنون پس از ۱۴ سده، همچنان ادامه دارد.

۲- با کوتاهی و غفلت سلطان محمد خوارزمشاه، و با دخالت و دستور مادرش، بازرگانان و فرستادگان چنگیز را کشتند، و دارایی آنان را غارت نمودند. نتیجه این که لشکر خون آشام چنگیز درسال ۶۱۶ هجری  یورش به ایران را آغاز کرد و درمدت پنج سال با کشتار بیش از پنج میلیون از مردم خراسان، بیشتر شهر های بزرگ وآباد ایران مانند  نیشابور، ری، توس، بلخ، هرات وسمرقند را باخاک یکسان نمود. [۱]

۳- شاه سلطان حسین صفوی مردک زنباره و خرافاتی، برای جلوگیری از سپاه محمود افغان و زمان بهترآغاز جنگ، به استخاره و مشورت با آخوندها می پرداخت، و کشورمان را دستخوش نا امنی، کشت و کشتار، چند پارچگی، و غارت و یغماگری نمود.

نادرشاه و کریم خان زند سلحشوران و رادمردانی که ایران را دوباره ساختند، و از چنگ گرگان رهایی بخشیدند. کریم خان که به راستی دموکرسی را پس از کورش کبیر در ایران پیاده کرد.

نادرشاه و کریم خان زند سلحشوران و رادمردانی که ایران را دوباره ساختند، و از چنگ گرگان رهایی بخشیدند. کریم خان که به راستی دموکرسی را پس از کورش کبیر در ایران پیاده کرد.

در برابر دهها ایرانی بی خرد که کشور را به باد فنا دادند، رادمردانی چون نادر شاه، کریم خان زند، و شماری دیگر، سرزمین بربادرفته و پاره پاره شده را دوباره به هم دوختند، و برای هر ایرانی افتخار آفریدند.

در طی سی سال گذشته نیز سرنوشتی بسیار باشکوه و باورنکردنی برای چند تن ایرانی رقم خورد، که بدبختانه با بی خردی، نادانی، و نقطه ضعف های آنان، کشورمان بار دیگر راه سقوط و انزوال پیش گرفت، مردم را آواره ویا در بند نهاد.
سیستم اجتماعی، اخلاقی، اقتصادی، و سیاسی کشور از هم گسیخته شد، و باردیگر زشتی ها، نارسایی ها، اشتباه و غلط کاری های دوران نحس ۶۰۰ سال اشغال تازیان بر مردم و کشورمان تحمیل گردید. حال، به طور کوتاه به شرح این نابه کامی هامی پردازیم:

۱- خمینی– خمینی یک آخوند جاه طلب، و خودکامه ای بود که دریک خلاء سیاسی بانبودن چهره سیاسی شناخته شده، پوشیده ماندن چهره دروغین آخوند از مردم، و با کمک آمریکا و کشورهای اروپایی برای اسلامی کردن کشورهای خاورمیانه، بر روی ابرها سوار گشت، و بر پشت و شانه مردم فرود آمد.
اگر این نا انسان، و این نامرد روزگار یک جو شرف و انسانیت داشت، با آن پیشواز باشکوهی که از او پدید آمد، ومردم پاکباز و مالامال از بزرگی و مهربانی او را از روی دست جا به جا نمودند، وظیفه داشت که دست تک تک مردم را بوسیده و تازنده بود خدمتگذار مردم باشد.

خمینی که می توانست همانند گاندی، نلسون مندلا، و یا آتاتورک، پدر و محبوب کشورمان برای نسل های آینده ثبت تاریخ گردد، اکنون با زشتی و با نفرین چون جنایت کارانی مانند راسپوتین، پینوشه، استالین، و صدام نام برده می شود. خیانتی که خمینی به مردم، کشور و تاریخ و فرهنگ ما نمود، در تاریخ کم پیشینه، و پیامد آن ورشکستگی کشور، و جدا رانده شدن آن از صحنه سیاست و اقتصاد جهان است.

خمینی، خاتمی، موسوی، و شیرین عبادی که دانسته و یا ندانسته به  ایران خیانت کردند، و آن را به بیراهه کشاندند.

خمینی، خاتمی، موسوی، و شیرین عبادی که دانسته و یا ندانسته به ایران خیانت کردند، و آن را به بیراهه کشاندند.

۲- خاتمی– خاتمی که سید خندان ایران نام گرفته، شیاد و حقه باز دیگری است، که مردم را فریب داد، و ۲۲ میلیون انسان های نا آگاه ساده دل را به دنبال خود کشانید.
این مردک که بر باد نشست و به میان مردم آمد، می توانست باپشتیبانی بیشترین مردم ایران، مسیر تاریخ را عوض کند. ولی او هم پای از فیضیه فرا تر ننهاد، و حکومت ضد بشری و رژیم مرگبار ولایت وقیح را جاودانی بخشید.

۳- شیرین عبادی– شانس درب خانه این بانوی مسلمان را هم مانند سه دیگر قهرمان پنبه های کشورمان به صدا در آورد.
این خانم یک شبه ره صد ساله پیمود و از فرش بر عرش نشست. ولی از آن جا که عملاً خود را فاقد هویت اصیل ایرانی می دانست، با آن که می توانست با معروفیت و پشتیبانی کشورهای جهان در اندک زمان کشورمان را زیر و رو کند، و از هیچی و پوچی به همه چیز رساند، در مکتب آخوند درجا زد، و در سوگ زندانیان گوانتنمو سر به زانو نشست، و از دل به گریستن پرداخت.

۴- میر حسین موسوی– این مرد نیز بسیار آسان و بی زحمت بر قلب و دل مردم سوار شد، و لشکر چند میلیونی از جوانان، پاکبازان، و جانبازان ایرانی را به همراه داشت.
لحظه ها و ساعاتی که می رفت تارژیم در بسترمرگ، شر و وجود نامیمون خود را از سر ۷۰ میلیون مردم دربند کشورمان کوتاه کند، فرمان استراحت و آتش پس داده، و آنان را به خانه هایشان فرستاد.
این سیاست ضد مردمی موجب گردید که رژیم فراغت یابد تا تجدید نیرو کند، مزدورانی دیگر به گرد خود آورد، جوانان ما را به سلاخه کشاند، و به رژیم مرگ سالار امتداد بخشد.
شاید عملکرد این انسان بی پروا و نا آگاه را بتوان با اشتباه و خیانت رستم فرخ زاد برابر ویکسان دانست.

به کوتاه – این چند نمونه ایرانی نما که قرعه به نامشان خورد، و از زمین به آسمان بلند شدند، هریک می توانستند چهره تابناک تاریخ کشورمان باشند.
شهرت و مصونیت سیاسی، و پشتیبانی مردمی را که به دنبال داشتند، در دیگر هم میهنان ما دیده نشده، و از آنان نمی توان کمترین انتظار چنین اقداماتی را داشت.

بن مایه:
۱ تاریخ ایران زمین- نوشته دکترمحمد جوادمشکور- ص ۲۱۲-۲۱۶