اسناد انکار ناپذیر نسل کشی یهودیان بدست محمد پیامبر – بخش ۲ ۴۷

سخنی با خوانندگان

شماری از دوستان و خوانندگان با گلایه پرسیده اند :

۱) چرا به اعتقادات دیگران احترام نمی گذارید؟ پیامبر خدا را اتهام زدن سزا نیست!

۲)چطور ممکن است این وقایع دلخراش  واقعی باشد، دروغ نگویید!

۳) چگونه می توان به تاریخ اطمینان داشت ؟ شاید دروغ باشد.

۴) پیامبر خدا بسیار کارهای خوبی کرد و بارها به دشمنانش رحم نمود!

۵) گذشته ها گذشته ، بیایید با صلح و صفا زندگی کنیم !

پاسخ کوتاه به پرسشهای بالا به ترتیب این است :

نخست این که بازگویی یک واقعه تاریخی جنایی که منابع آن از خود قرآن و سنت آمده است، آن هم واقعه ای که کشتار گروه بزرگی انسان در آن ذکر شده است، بسیار شایسته است. سکوت در برابر جنایت، شراکت در آن است.آن قدر باید از هولوکاست و جنایات نازیها بگوییم  تا که مردم به خویشتن اجازه ندهند عقاید یک فاشیست و نازی در جامعه تبلیغ شود. اگر در گذشته مردم از عمق خطر اسلام حقیقی و دستورات پیامبرش آگاه می شدند ، شاید امروز خبری از این همه کشت و کشتار بین مسلمانان نبود.

دوم : این وقایع را بعلت دلخراشی غیر واقعی نمی توان شمرد. این که با تمدن  و حقوق بشر  امروزی این کارها جنایت است دلیل نمی شود که محمد آن را مرتکب نشده باشد، چرا که سخن مورخین  و قرآن موازی و مطابق هم است و اگر اشتباهی هم باشد در کیفیّت و کمیّت  خواهد بود و نه در اصل ماجرا.

سوم : این که “تاریخ دروغ است ” و ” از کجا معلوم؟مگر شما آنجا بودی ؟” اینهم یک سفسطه قدیمی است. تاریخ بر اساس تحقیق است و نقل تنها کافی نیست. نقل باید از چند منبع مختلف باشد که هر کدام باید دارای شاهد ترجیحا مختلف باشد و همچنین با واقعیتهای بازمانده و موجود هماهنگ باشد ، دروغ شمردن همه تاریخ ، بهانه ای برای  بزدلان و کلاهبرداران است.

چهارم : پیامبر خدا کارهای خوب هم داشته؟ هر انسانی کارهای خوبی دارد و هر کسی می تواند گاهی از خود شفقت نشان دهد، اما این کارهای خوب را نمی توان مجوزی برای دیگر کشتار ها دانست و جنگ افروزی به بهانه های کوچک ، جز زیاده خواهی و کشور گشایی نیست.

پنجم : در این که گذشته ها گذشته شکی نیست ، اما گروهی ظاهرا در گذشته منجمد شده اند. این سخن گذشته ها گذشته را باید به گروهی گفت که سنگ علم و دانش ۱۴۰۰ سال پیش را می زنند و انسانهای امروزی را تهدید می کنند؛ به این بهانه که قرآن همه دانشها و علم را در خود دارد!!! نتیجه اخلاقی این تعصب قرآنی جز سنگسار و اعدام و توحش نبوده است. اگر قرار است گذشته را فراموش کنیم و در صلح و صفا باشیم چرا هر روز از دینداران لعنت بر دگر اندیشان و پندی از محمد را می شنویم؟

گلزار خاوران، جایی که چند هزار جوان برومند و سلحشور ایرانی که مخالف رژیم بودند و یا به اسلام آنها باور نداشتند، در یک جا و گور دسته جمعی چاله شدند. یاد این عزیان گرامی باد.

گلزار خاوران، جایی که چند هزار جوان برومند و سلحشور ایرانی که مخالف رژیم بودند و یا به اسلام آنها باور نداشتند، در یک جا و گور دسته جمعی چاله شدند. یاد این عزیان گرامی باد.

ماجرای قتل عام بنی قریظه

پس ار عقب نشینی  کفار در جنگ خندق (احزاب)در همان روز پراکنده شدن دشمنان، محمد به جنگ بنی قریظه رفت . علت جنگ ، پیمان شکنی بنی قریظه و خیانت آنان به مسلمانان از طریق همکاری با گروههای شرکت کننده (احزاب ) در جنگ خندق بود. مسلمانان قلعه بنی قریظه را محاصره کردند. حدود ۱۵ تا ۲۵ روز محاصره بودند. بنی قریظه خود پیشنهاد دادند که با همان شرایط بنی نضیر تسلیم شوند. بنی نضیر از اموال و دارایی خود چشم پوشیده و مدینه را ترک کرده بودند. ولی محمد  جز این که به حکم او گردن نهند، هر پیشنهادی را رد کرد (واقدی ، ج ۲، ص ۵۰۱).

باتوافق ، محمد حکمیت را به  یکی از انصارش سَعدبن مُعاذ، رئیس قبیلة بنی عبد اَشْهَل از اشراف اوس ، واگذار نمود. بنی قریظه نیز حکمیت سعدبن معاذ را پذیرفتند، زیرا وی قبل از اسلام متحد ایشان بود. سعد حکم به قتل مردان قبیله ، اسارت زنان و کودکان و ضبط اموالشان داد! محمد سوگند یاد کرد که این حکم مطابق خواست الله است ! آیات ۵۶ تا ۵۸ سورة انفال و ۲۶ و ۲۷ سورة احزاب راجع به جنگ بنی قریظه است (طبری ، سلسلة اول ، ص ۱۴۹۳؛ ابن هشام ، ج ۳، ص ۲۶۵ ـ ۲۶۶؛ ابن سعد، ج ۲، ص ۷۵).
مردان بنی قریظه و پسران بالغشان ، که تعداد آنان بین ششصد تا هشتصد نفر گزارش شده است ، در یک روز گردن زده شدند .پس از آن پیامبر زنان و کودکان را میان مسلمانان تقسیم کرد و گروهی از اسیران را بسوی نجد فرستاد و بجای آن اسب و اسلحه خرید! این گردن زدن ۶۰۰ تا ۸۰۰ نفر،  طبق روایات بدست علی و زبیر بوده است.

چند نکته

۱) بنی قریظه پیمان شکن بودند و شکی در دشمنی  ایشان و محمد نیست اما باید پرسید محمد اینجا یک پیامبر است و یا یک حاکم خشن و کشتارگر چون چنگیز ؟ اگر پیامبر خداست چگونه راضی می شود “همه” ، تاکید می کنم، “همهء” مردان بالغ یک قوم کشته شوند؟ شکی نیست که این پیمان شکنی کار گروه کوچک رهبران قبیله بوده است و افراد عادی چوپان و کشاورز نه توان فتنه را داشته اند و نه هدفی بجز زندگی ساده. برای نمونه فرض کنید که تمام مردان آلمانی در پایان جنگ دوم بدست متفقین اعدام شوند!

۲) بدعت کشتار مردان و اسیری زنان و کودکان تا سده ها بعد از محمد باقی ماند، نمونه این کار دهها بار پس از محمد پیش آمد معروفترین آن قتل عام و به اسارت گرفتن ایل و قبیله حسین بن علی نوه محمد بود که اعراب با تکفیر وی خون او و قبیله اش را مباح دانستند و پس از کشتار زنان و دخترانش را به اسارت بردند.در دوره های پسین هم تا قاجاریه رسم بود که تمام مردان یک خانواده را می کشتند و زنان و کودکان را به بردگی می بردند.(احتمالا خود آغا محمد قاجار اینچنین اسیری بوده است)

۳) ملاک اعدام پسران نوجوان آن بود که اگر موی زهار داشتند ( موی اطراف آلت) اعدام می شدند. براستی این چه ملاکی برای اعدام است؟ اوج بدویت و بی تمدنی را می توان در این نوع کشتار دید.

(این کاریکاتور طنزی تلخ دارد.. آن که تازه بالغان بنی نضیر هم اگر موی بر زهار داشتند، اعدام گردیدند.)

این کاریکاتور طنزی تلخ دارد.. آن که تازه بالغان بنی قریظه هم اگر موی بر زهار داشتند، اعدام گردیدند.

۴) این جنایت وحشیانه اگرچه برای انسان امروز بسیار عجیب است، اما در گذشته برای عرب بدوی عادی بوده است و به همین دلیل مورخین متقدم بی هیچ باکی  آن را گفته اند و قرآن هم بصورت گذرا بدان اشاره می کند.  (آیه ۲۶ سوره احزاب)

۵) این واقعه مبنای فقهی گروهی از فقهای بزرگ نظیر شافعی است و نشان می دهد که آنها این حکم محمد را در اعدام دسته جمعی همه مردان بالغ اسیر شده قبول دارند.خمینی رهبر انقلاب ایران هم این شیوه مجازات را تایید کرده است:

“هر کسی که بر مسلمانان و یا در حالت کلی بر جامعه حکومت می‌کند، باید همیشه منافع عمومی را در نظر بگیرد و منافع و احساسات شخصی را کنار بگذارد. به همین دلیل اسلام آماده است از فرد به خاطر منافع جمع بگذرد و گروه‌های بیشماری را که منشأ فساد و ضرر برای جامعه بودند ریشه کن نموده است. از آنجا که یهودیان بنی قریظه گروه مشکل آفرینی بودند و در جامعه اسلامی فساد می‌کردند و به تخریب اسلام و حکومت اسلامی می‌پرداختند، رسول اکرم (که صلوات خدا بر او باد) آنها را حذف نمود.”

۶) افرادی ممکن است امروز از روی علاقه واهی که به اسلام دارند و آن که پیامبرشان را چنین خونخوار نمی دانند ، این واقعه ی مستند را رد کنند اما متن قرآن و روایات متعدد از این واقعه برجاست.

شکنجه گری فساد جنسی  و برده داری محمد

محمد از شکنجه اسیران باکی نداشت و نیز که در پایان هر غزوه ای زنان اسیر شده را بین خود و مسلمین چون مال و املاک تقسیم کند.یه نمونه ای از آن توجه فرمایید:

در پایان جنگ خیبر و فتح قلعه های یهودیان باقیمانده بنی نضیر و دیگر یهودیان کشته شدند شخصی بنام کنانه بن ربیع را اسیر کردند که گویا گنجهای پنهان شده بنی نضیر نزد وی بود. او را اسیر نزد پیامبر بردند و پیامبر از محل گنج پزسید و کنانه انکار کرد. پس یهودی دیگری را آوردند و او گفت :امروز کنانه را دیدم که برفلان خرابه می گذشت.پیامبر گفت : اگر گنج نزد تو بود آیا تو را بکشم؟ و کنانه گفت بکش!پیغمبر بگفت تا خرابه را بکندند و قسمتی از گنج را آنجا یافتند، پیغمبر از باقیمانده‌ی آن پرسید و کنانه از تسلیم آن دریغ کرد، پیغمبر او را به زبیر بن عوام سپرد و گفت: “عذابش(شکنجه‌اش) کن تا آنچه را پیش اوست بگیری” و زبیر چنان با مشت به سینه‌ی او کوفت که نزدیک بودجان بدهد. آنگاه پیغمبر او را به محمد بن مسلمه داد که به انتقام برادر خود محمد بن مسلمه گردنش را بزند…..( تاریخ طبری صفحه۱۱۴۵)

همسر کنانه بن ربیع (توضیح بالا)  زنی زیبا بوده است که وی را اسیر می کنند و بلال او را از روی اجساد پدر و همسرش کنانه رد می کند تا به پیامبر برسد. دختر عم او فریاد و شیون بسیار می نموده است و پیامبر می گوید: ” این شیطان را از پیش من ببرید” دقت کنید که پیامبر بعد از دیدن تن نیمه عریان صفیه از گفته خود بر می گردد  و دستور می دهد زن نگون بخت را پشت سر او جای دهند ومحمد ردای خود را بر تن وی گذاشت و مسلمین متوجه شدند که پیامبر صفیه را بهر خود برداشته است. صفیه بلافاصله به گروه زنان بی شمار محمد پیوست.مسلمانان در توجیه این ازدواج سریع افسانه هایی آورده اند که صفیه ژمان اسارت در عادت ماهیانه بوده و با دیدن پیامبر دوره اش به اتمام رسیده، پس پیامبر عده را نگه داشته اند!

(بلال زنی را از روی جسد شوهر و پدرش گذرانید و به محمد رسانید و محمد همان شب با او ازدواج(؟!) کرد)

بلال زنی اسیر را از روی جسد شوهر و پدرش گذرانید و به محمد رسانید و محمد همان شب با او ازدواج کرد!

 

انقلاب اسلامی و جنایاتش تقلیدی از محمد

بارها شنیده ایم که در اوایل انقلاب خلخالی کسی را منافق و طاغوت خواند که اعدامش کردند و اموالش را مصادره نمودند و زنش را به عقد این وآن درآوردند.بارها شنیده ایم که به دختران در زندان تجاوز کردند. بارها شنیده ایم که تنها برای تصاحب اموال کسی به او بهتانی بسته اند و آواره اش نمودند. هزاران ایرانی اول انقلاب از ترس جانشان از ایران فرار کردند.

حقیقت تلخ آن است که امثال خمینی و خلخانی در ایران و طالبان در افغانستان متن قرآن را اجرا کرده اند و این کتاب نجس ونحس ، راه را برای حمله به دگر اندیشان باز کرده  است و اجازه هر کثافت کاری را در حق “دیگران” که از “مؤمنان” نیستند داده است. اندیشی که پیش می آید آن که “براستی این گونه است که همه جهان اسلام پر است از کشتار، هر طرف دیگری را به کفر متهم می کند و خود را محق می داند هر بلایی خواست بر طرف دیگر آورد!”
در جنگ ایران و عراق هر دوطرف دیگری را کافر می نامیدند. در جنگ سوریه هم که امروز شاهدیم هر دو طرف یکدیگر را کافر می نامند و خون و مال و ناموس دیگری را حلال خود می دانند. عجب دین پست و بی خیری است این اسلام شوم!

خمینی از چوبه های دار و از درو کردن مخالفان می گوید، از علی و گردن زدنش می گوید

بن مایه ها

آیات ۵۶ تا ۵۸ سوره انفال و ۲۶ و ۲۷ سوره احزاب

المغازی الواقدی

سیره ابن اسحاق

سیره ابن هشام  ج ۲

تاریخ طبری  جلد ۳

www.webcitation.org/6Awg21plN

http://iran000.blogspot.com/2010/10/blog-post_18.html (بااستفاده از مطالب این صفحه وسپاس از ایشان)

  • ناهید

    با درود
    باران عزیز
    مقاله قبلی رو خوندم و یادداشتهای همایون رو هم دیدم.
    ممنون می‌شم جوابم رو بدی که ببینم چقدر حق داشتم به حرفای شما اعتماد کنم.
    ما به شما اعتماد داشتیم. خرابش نکن. باید به این حرفای جدید بتونیم اعتماد کنیم.
    ممنون.

    • Baran Bahari

      سپاس از شما.. مقاله بالا تا حدی پاسخ شما را خواهد داد.
      هرگز به حرفهای من اعتماد نکنید… من هم یقین ندارم! قرار نیست چیزی را طوطی وار یاد بگیریم… تار و پود تاریخ چون ژاکتی است که بافتش باز شده باشد. شما تحقیق کنید. حتی ویکی پدیا!
      هرگز به هیچ سخن اعتماد نکنید جز که با عقل جور در بیاید. بزرگترین عیب همایون آن است که می گوید به محمد وحی شد که قرار است او را بکشند! اما این وحی عقلانی نیست و سنگ روی سنگ بند نمی شود اگر دلیل هر کس برای جنگش وحی جبرییل باشد.

      • ناهید

        باران عزیز
        همایون نوشته بود که یا وحی بوده یا حش ششم یا جاسوسی یا هر چیز دیگ، مهم اینه که اون ها خودشون قبول داشتن که میخواستن این کار رو بکنن. ممکنه پیغمبر از جاسوساش خبردار شده و گفته به من وحی شده. بعدش هم که همه وسایلشون رو برداشتن و از مدینه رفتن. این غارت و نسل کشی که گفته بودین کجا بود؟
        مرسی.

        • Baran Bahari

          محمد گفت وحی . پس شما توجیه نکنید.طبق نثر قرآن اموال مصادره شد.. پیامبر طبق تاریخ به هر۳ نفراجازه یک شتر داد به همراه بار که شتر ببرد… ۳ نفر همه زندگیشان که شتر نبود. آیه قرآن که در آن مقاله هست تقسیم غنائم را تایید کرده است.. کاش بجای تنبلی و خواندن پاسخها خود مقاله قبل را خوانده بودید تا پرسشی اینگونه نپرسید.

          • ناهید

            باران عزیز
            همه متنها رو به دقت خوندم.
            شاید شما به دقت نخوندی؟
            کجا نوشته هر سه نفر یک شتر. شما فقط اینو گفتی و نگفتی کجا.
            همایون یه آدرس داده بود که خیلی چیز رو بردن حتی چارچوب درها رو.
            پس نباید خیلی چیزها منده باشه.
            همایون هر چی می‌گه یه آدرس می‌ده حالا نمی‌دونم درسته یا نه؟ ولی شما فقط حرف خودت رو می‌زنی و هیچ آدرسی نمی‌دی؟
            بازم این سوال رو می‌پرسم که اگه واقعا هر دوتا در تاریخ هست چرا باید اون رو که ما دوست داریم قبول کنیم و اونی رو که مسلمونا دوست دارن، غلط بدونیم.

          • Baran Bahari

            ناهید بانوی گرامی
            لینک دادن به روایات آسان است اما باید به منابع اصلی مراجعه کنی :
            http://goftomanedini.com/showthread.php?t=44505

            (هر سه نفر یک شتر)

            http://maghazi.blogfa.com/post-3.aspx
            (هرکس یک شتر : کس در اینجا مرد است)
            و اکثر روایات گفته اند که بار توشه شتر که شامل زر و گوهر و اسلحه نباشد.

          • ناهید

            باران عزیز
            گفتی باید به منابع اصلی مراجعه کرد
            من دوتا آدرس اینرنتی رو خوندم اما هیچ آدرسی از کتاب‌ها نیومده بود.
            انتظارداشتم شما که با نقل تاریخ روشنگری می‌کنی خودت مطالب رو از منابع اصلی خونده باشی و آدرس بدی نه این که از یه سری وبلاگ و سایت.
            خودت هم گفت بودی که نباید به اینترنت اعتماد داشت.
            راستی اون مطلب بحار الانوار رو خوندم اگه قرار باشه تو باقیه چیزهام اشتباه کرده باشی چی؟
            لطفا آدرس منابع اصلیتو بده تا فردا تو دانشگاه سوال بپرسم و ببینم.

          • Baran Bahari

            (یعقوبی ، ج ۲، ص ۴۸ـ۴۹؛ حلبی ، ج ۲، ص ۲۶۶؛ واقدی ، ج ۱، ص ۳۷۲)
            شما خود تحقیق فرمایید … یک لشگر از مدارک در تاریخ طبری و واقدی و غیره درباره جنایات محمد هست… درباره جمله عربی بحارالانوار من جمله را تهدید آمیز می دانم و محمد دقیقا کفار را به کشتار بنی قریظه رجوع داده است…

          • ناهید

            باران عزیز
            مهم نیست شما جمله را چه بدانید.
            من با چند نفر مشورت کردم توضیحاتی دادن که معلوم می‌شه جمله پیغمبر گلایه است. نگفتی تهدبد از کجاش معلوم می‌شه.
            واقعا ازت انتظار نداشتم.

          • Baran Bahari

            ناهید بانوی گرامی پاسخ تو گرامی را در این مورد عرض کرده ام. گلایه ای که دقیقا به کشتار سابق محمد ارجاع شود، تهدید نیست؟ منابع مختلف همه از مسلمانانند و به سلیقه حاشیه چینی شده اند تا به محمد اتهامی نرود.. برای همین در حاشیه چینی ها اختلاف است و واقدی با بخاری تناقض آشکار دارد و طبری هم همین طور، اما شما حواشی سلیقه ای که سعی در توجیه جنایت دارند را رها کنید. حقیقت آن است که کنانه را پیامبر شکنجه کرد تا جای گنجه را بیابد و بعد هم با همسرش ازدواج کرد و طبق روایات در خیبر یا را بازگشت به مدینه یعنی حد کثر سه روز با او همبستر شد. اینها آنچه است که اشتراک دارد . این که علی و زیبر همگی مردان و پسران تازه بالغ قوم بنی قریظه را که ۶۰۰ تا ۸۰۰ تن بودند گردن زد همگی تواریخ قدیمی تایید کردند و خود سخن پیامبر (که آقای همایون بدان اعتراض کرد) و قرآن هم این کشتار را تایید می کند. شما انتطار دارید این کشتار بی نظیر محمد چه توجیهی داشته باشد؟ و بی گناه کم نبوده است که در آن روز بدست علی و زبیر گردن زده نشده باشد.

          • ناهید

            باران عزیز
            آن زمانی که این حرف زده شد، پیغمبر در اوج ضعف بود.
            در ضمن وقتی این مطلب رو می‌خونیم کاملا معلومه که داره گلایه می‌کنه.
            در ضمن متوجه نشدم چرا یه هو رفتی سراغ علی و زبیر و ماجرای بنب قریظه.
            ببین من با تو ام فقط گله دارم که چرا سعی داری مخاطب رو با تاریخ گزینشی مواجه کنی.
            اصلن ازن انتظار نداشتم.

          • Baran Bahari

            ماجرا بنی قریطه مقاله بالاست!!!! چگونه متوجه نشدی؟

          • بیخیال شما خودتو ناراحت نکن

  • Farshid

    akhe man nemeydonam in jakesha ba in mohamadeshon digeh che bayad besare ensanha biyarand va chey dar arze in 1400 nayavardehand ke shom be harfe in dostemon etemad bokonid,

  • همایون

    با سلام
    قبل از ماجرای بنی قریظه باز هم در مورد صفیه میگویم
    چرا این نقل را ننوشتید؟
    بلال او و دختر عمویش را از کشتارگاه عبور داد، دختر عموى صفیّه فریادى شدید و دردآور کشید. پیامبر (ص) از این کار بلال سخت ناراحت شده به او فرمودند: مگر رحم از تو رفته است؟ دخترک کم سن و سالى را بر کشتگان عبور مى‏دهى! بلال گفت: گمان نمى‏کردم که این کار را خوش نداشته باشید و دوست داشتم که کشتارگاه خویشاوندان خود را ببیند. پیامبر (ص) به دختر عموى صفیه فرمود: بلال چون شیطان است. ( المغازى ص:۵۱۴ ترجمه مهدوی دامغانی) البته مترجم میتوانست جمله “ما هذا الا شیطان” را به جای آنکه بلال شیطان است، این عمل از شیطان است ترجمه کند که به نظر بنده حقیر بهتر بود.

  • همایون

    با سلام
    قبل از ماجرای بنی قریظه باز هم در مورد صفیه میگویم
    چرا این نقل را ننوشتید؟
    بلال او و دختر عمویش را از کشتارگاه عبور داد، دختر عموى صفیّه فریادى شدید و دردآور کشید. پیامبر (ص) از این کار بلال سخت ناراحت شده به او فرمودند: مگر رحم از تو رفته است؟ دخترک کم سن و سالى را بر کشتگان عبور مى‏دهى! بلال گفت: گمان نمى‏کردم که این کار را خوش نداشته باشید و دوست داشتم که کشتارگاه خویشاوندان خود را ببیند. پیامبر (ص) به دختر عموى صفیه فرمود: بلال چون شیطان است. ( المغازى ص:۵۱۴ ترجمه مهدوی دامغانی) البته مترجم میتوانست جمله “ما هذا الا شیطان” را به جای آنکه بلال شیطان است، این عمل از شیطان است ترجمه کند که به نظر بنده حقیر بهتر بود.

    • Baran Bahari

      نقل بالا درباره داستان صفیه مشخص است و شما حتی در مورد بنی قریظه که کثیرالنقل است سکوت کرده اید. آیا روش شما فقط کوبیدن گوشه ای از مطلب برای فرار از اصل مقاله نبوده است؟؟؟
      مورخین همه مسلمان بوده اند و ما قصد نداریم مدیحه سرایی و توجیهات را بنویسیم…
      توجه من فقط به FACT (آنچه عمل شده) است . آنچه عمل شده شکنجه شوهر و اسارت همسر و سپس ازدواج او در قبال آزادیش از اسارت است.
      نسخ تواریخ و المغازی در این سخن پیامبر به بلال با دیگر منابع همخوانی ندارد. برخی صفیه را، برخی دختر عمویش و آخرین تصحیح المغازی بلال را شیطان خوانده اند که صفت ذکره و تانیث را تغییر داده است :
      صفیه و دختر عمویش وقتی نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمدند صفیه به آرامی‌ گریه می‌کرد و سعی می‌کرد پیامبر صلی الله علیه وسلم متوجه گریه او نشود اما دخترعمویش ولوله و زاری می‌کرد و خاک بر سرش می‌ریخت و به سر و صورت خود می‌زد، پیامبر صلی الله علیه وسلم صورت خود را از او برگردانده و گفت: این شیطان را از نزد من دور کنید.
      پیامبر صلی الله علیه وسلم خبر شد که بلال آنها را از کنار اجساد مقتولین گذرانده است، این کار بلال را ناپسند دانسته و فرمود: اگر بلال بر آنها ترحم می‌کرد و آنها را از اجساد مقتولین دور می‌نمود بهتر بود.

      مسند احمد ج ۶ ص ۳۳۶ – سیر أعلام النبلاء ج ۲ ص ۲۳۱ – أسد الغابة ۶/۱۶۹ – الاستیعاب ج ۴ ص ۳۳۷ – عیون الأثر ج ۲ ص ۳۸۵ – حلیه الاولیاء ج ۲ ص ۵۴ – المغازی للواقدی ص ۳۷۴

      • همایون

        خواهشمند است در کلام خود شتابزده عمل نکنید. اگر نوشته مرا کامل بخوانید متوجه میشوید که در ماجرای بنی قریظه سکوت نکرده ام بلکه آن را به بعد موکول کردم که اگر عمری باقی بود در خدمت شما هستم.
        اما قبل از آنکه بخواهم بحث را ادامه دهم خواهشمند است به چند نکته توجه فرمایید:
        ۱- متاسفانه در جوابهای جناب عالی تعصب و پیش داوری و تغییر در لفظ تاریخی موج می زند که به هیچ وجه شایسته یک منتقد نیست.
        به طور مثال یک نمونه عرض میکنم:
        در ماجرای گذراندن زنان از کنار کشتگان آورده بودید: “در کشتار خیبریان و رد شدن زنان از روی جسد برادران و شوهرشان که تردیدی نیست” که در واقع میخواستید اینطور وانمود کنید که محمد، زنان را از کنار آنان رد کرده. متاسفانه به راحتی از کناراین شیطنت خود گذشتید . جالب آنکه با تذکر من باز هم لحن تاریخ را عوض میکنید و میخواهید طوری وانمود کنید که پیامبر با این عمل مخالف نبود و فقط گفته “اگر بلال بر آنها ترحم می‌کرد و آنها را از اجساد مقتولین دور می‌نمود بهتر بود” در صورتی که جمله اصلی را از دو نقل می آورم شاید که دست از این شیوه بردارید :
        “المغازی، ترجمه، ص۵۱۴: پیامبر (ص) از این کار بلال سخت ناراحت شده به او فرمودند: مگر رحم از تو رفته است؟ دخترک کم سن و سالى را بر کشتگان عبور مى‏دهى!”
        “طبری، ترجمه، ج۳ ص ۱۱۴۸: به بلال گفت: «مگر رحم ندارى که دو زن را بر کشتگانشان عبور دادى؟»”
        این لحنها و عتابها کجا و آنچه شما نوشته اید کجا؟

        ۲- وقتی که نقل های تاریخی در یک موضوع متفاوت است، باید بگویید که به چه دلیل یکی را بر دیگری میپسندید.
        آیا فقط آنهایی را که به ضرر مسلمانان است؟ به طور مثال در خطاب پیامبر به شخصی نامعلوم (و یا عملی نامعلوم) که هم بلال آمده و هم آن زن همراه صفیه و یا حتی هیچ کدام بلکه عمل مورد نظر بوده.
        متاسفانه گویا نمیدانید که المغازی از دیگر نسخ تاریخی قدیمیتر است و اگر صرفا بخواهیم تاریخ را معیار قرار دهیم اولویت با اوست نه طبری و امثالهم. در نتیجه خطاب پیامبر به بلال به صحت نزدیکتر است تا به همراه صفیه.

        ۳- ادعا دارید که “مورخین همه مسلمان بوده اند و ما قصد نداریم مدیحه سرایی و توجیهات را بنویسیم”
        پس با این حساب شیعیان را از دایره انتقادهای خود خارج کنید چرا که پشیزی برای این نسخ قایل نیستند و از آنجا که تمامی این کتب به دستور خلفای اموی و عباسی نوشته شده، آنها را سراسر از جعل و دروغ به پیامبر و امامانشان میدانند که البته نظر من هم به آنها نزدیک است.
        ایشان منابع دینی خود را فقط قرآن و احادیث معتبر میدانند که با توجه به علم رجال و درایه ای که دارند تمامی این کتب صرفا یک سری داستان سرایی است. تاریخ نوشته شده توسط آنها بیش از آنکه بخواهد نمودار واقعیات سیره پیامبرشان باشد، توجیهاتی بود جهت رفتار خودشان.
        از این هم که بگذریم بگویید به چه دلیل هر آنچه که نشانی حتی کوچک از مدح و عمل ستایش آمیز از محمد باشد را حمل بر اضافات مسلمین میدانید؟ از کجا تهمتی اینچنین به آنها وارد میکنید؟

        اما در مورد متن شما، نوشته اید که صفیه به آرامی گریه میکرد. من در پژوهشهای خودم تا به حال بدین مطلب بر نخورده ام، چیزی که نوشته شده شادی او با توجه به خوابی است که دیده نه گریه هر چند آرام. ممنون میشوم اگر منبع خود را در این مورد ذکر بفرمایید.

        با سپاس و احترام

        • Baran Bahari

          شوربختانه شما به fact , act توجه ندارید و این که مورخان همگی مسلمان بوده اند ، باعث می شود حاشیه ها و توجیهات ایشان اولا متفاوت و متناقض باشد و دوما ار اصل ماجرا که یک کشتار بزرگ بصورت نسل کشی است دور شوند.

          • ناهید

            باران جان
            شما چرا جواب او را نمی‌دهی.
            ده‌ها مطلب تو مقالت هست. وقتی کم می‌آری می‌ری سر حرف اول.
            اکت و فکت یعنی چی. اکت و فکت‌ها همینه که انسان به جمع‌بندی می‌رسه.
            واقعا ازت بعیده.

          • همایون

            جالب است که نمیخواهید اشتباهات خود را بپذیرید و باز هم بدون آنکه بدان اعتراف کنید از کنار آن میگذرید باز هم سوالات را تکرار میکنم:

            ۱- چرا لحن تاریخ را عوض میکنید و باعث تحریف آن میشوید؟ در مورد مثالی که در بالا زدم از خود دفاع کنید.

            ۲- وقتی نقلها متفاوت است کدام را بر دیگری ترجیح میدهید؟ آن که به ضرر مسلمانان است؟

            جالب آن است که شما خود پیوسته به آنچه آن را حواشی مینامید استناد میکنید و روضه خوانی سر میدهید و آنجا که من به آنها میپردازم. میگویید اینها توجیهات است و مهم نیست. عجبا!!!

            ۳- با توجه به همان اکت و فکت، کدام کشتار بزرگ و نسل کشی در بنی نضیر و خیبر صورت گرفته؟ گویا معانی این لغات را نمیدانید.

            ۴- سند شما را خواندم. خب چه چیز اثبات شد؟ کجایش آمده که صفیه آرام گریه میکرد؟ کجایش آمده که در همان شب به حجله محمد رفت؟ کجایش آمده که پیامبر به همراه صفیه گفت شیطان؟

            خانم بهاری گویا شما اینگونه میپندارید که من به این کتابها دسترسی ندارم و میخواهید فقط ذکر سندی بکنید که دیگران فکر کنند که شما از روی منابع اسلامی این دروغها را به گذشتگان نسبت میدهید. شرمنده عزیز من، این راهش نیست. با دروغ نمیشود آزادی برای این مملکت به دست آورد. البته شان شما بالاتر از آن است که به این شیوه ها دست یازید. اشتباه از آن اساتیدی ست که اینها را برای شما نقل کرده اند و به خاطر کینه ای که از ظلم های جمهوری اسلامی به دلشان است قصد کرده اند به هر طریق ممکن حتی شده با دروغ و شارلاتانیسم به جان تاریخ اسلام بیفتند. این هم آن حدیثی که شما آنرا ذکر کرده اید، باشد که با وجدان خود کنار بیایید:

            “حدثناعبد الغفار بن داود، حدثنا یعقوب بن عبد الرحمن، ح وحدثنی أحمد، حدثنا ابن وهب،
            قال: أخبرنی یعقوب بن عبد الرحمن الزهری، عن عمرو، مولى المطلب، عن أنس بن مالک
            رضی الله عنه، قال: قدمنا خیبر فلما فتح الله علیه الحصن، ذکر له جمال صفیة بنت
            حیی بن أخطب، وقد قتل زوجها وکانت عروسا، فاصطفاها النبی صلى الله علیه وسلم
            لنفسه، فخرج بها حتى بلغنا سد الصهباء حلت، فبنى بها رسول الله صلى الله علیه
            وسلم، ثم صنع حیسا فی نطع صغیر، ثم قال لی: «آذن من حولک». فکانت تلک
            ولیمته على صفیة، ثم خرجنا إلى المدینة، فرأیت النبی صلى الله علیه وسلم
            یحوی لها وراءه بعباءة، ثم یجلس عند بعیره فیضع رکبته، وتضع صفیة رجلها على رکبته
            حتى ترکب”

  • Baran Bahari

    نقل بالا درباره داستان صفیه مشخص است و شما حتی در مورد بنی قریظه که کثیرالنقل است سکوت کرده اید. آیا روش شما فقط کوبیدن گوشه ای از مطلب برای فرار از اصل مقاله نبوده است؟؟؟

    • ناهید

      باران عزیز
      شما این آقا همایون رو متهم به فرار از بحث و کوبیدن بخشی از تاریخ می‌کنی
      اما فکر کنم خود شما برای فرار از بحث هی مطلب جدید مطرح می‌کنی؟
      یه سوال اگهه جواب بدی ممنون می‌شم.
      همایون تو هم جواب بده.
      مرسی.
      با این همه نقلای تاریخی مختلف که بعضی‌هاش هم ضد هم‌دیگست، کدوم رو باید انتخاب کرد.
      اونی که خودمون می‌پسندیم درسته؟ یا اونی که مخالف ممسلموناست درسته؟ یا اونی که که موافق اوناست قابل قبوله؟
      به نظم باران هر مطلب به ضد مسلمان‌ها را معتبر و هر مطلب به نفع اونارو غیر معتبر می‌دونه.

      • Baran Bahari

        شما درسطر آخر نوشتارتان نتیجه را گرفته اید و هدف من نیز حلاجی این ماجراهای تاریخی است. حال اگر نتیجه شما این است که نقل از تاریخ در مورد کشتار بی استثناء تمامی مردان بالغ از طرف من غرض ورزی ضد مسلمانان است، نتیجه گیری شماست و من به نظر شما احترام می گذارم ولی مخالفم.

        • گودرز

          خانم بهاری عزیز، من ضمن اینکه شما را تحسین می‌کنم به خاطر صبر و حوصله‌‌ تان که پاسخ این افراد را می‌دهید ولی‌ صحبت کردن با این اشخاص که نه تاریخ را قبول دارند و نه منطق را، بیهوده و اتلاف وقت است. اگر این اشخاص واقعا بخواهند دین اسلام را بهتر بشناسند بهتر است که قرآن را با دید باز و منطقی‌ بخوانند، تاریخ طبرّی را بدون تعصّب بخوانند، توضیح ال مسائل خمینی را بخوانند، فتواه‌های مزخرف و ضّد بشری اخیر خامنه‌ای را بخوانند. کدام رهبر مذهبی‌ به اندازه محمد جنگ و ستیز و کشتار انجام داد؟ زرتشت، ابراهیم، نوح، موسی‌، عیسی، بودا؟!! آیا هیچ منطقی‌ میتواند بپذیرد که یک دین الهی با زور شمشیر و سر نیزه دین خود را به مردم تحمیل کند؟ این اشخاص اگر تعصبات خشک مذهبی‌ را کنار گذاشته و تاریخ ایران خودمان را پیش از حمله اسلام که ما چه بودیم و بعد از آن با دقت بخوانند که چه جنایاتی را رهبران اسلام وقت بر سر ایرانیان آوردند، پی‌ خواهند برد که اولا اسلام به ایران تحمیل شد (البته لازم به تذکر است که رهبران مذهبی‌ و مغان‌های زرتشتی دربار ساسانیان تا حدی در وضع نابسامان آن دوران ایران زمین دست داشتند). ثانیا درک خواهند کرد که تمام معضلات و بدبختیهای امروز ایران و دنیای خاور میانه به خاطر همین دین و تعصبات بی‌ منطق مردم آن منطقه میباشد. به امید روزی که تمام مردم دنیا و به خصوص مردم ایران آزاد باشند که هر دینی را که میخواهند بدون ترس و لرز بپذیرند، بتوانند نظرات سیاسی خود را آزادانه بیان کنند، هر گونه خرافات مذهبی‌ و غیر مذهبی‌ را از خود دور کنند، بتوانند آزادانه بنویسند و انتقاد پذیر باشند.

          • mh

            اولا عرض کردم به عنوان یک فرد بی طرف.نه مثل شما متعصب و بدون منطق.چندی پیش در همین مورد با یکی از افراد سخت و سرسخت همین بحث رو کردیم.این فرد می گفت کوروش پادشاه و پیامبر عادل در زمین بود و بر خوردی در زمان خودش که کرده بود اصلا مثل پیامبرمحمد در همین قضیه نبود . و گفت پیامبر اشتباه استراتژیک کرده با انجام همچین کاری. خانم باران بهاری و اقای گودرز.ما فرض رو می گذاریم که اشتباه کرده اما از شمادو سوال دارم.اول اینکه شما دارید حرکت یک فرد رو (با در نظر گرفتن بی طرف بودن) نقد می کنید و می گویید حرکتش اشتباه بود.بسیار خوب حالا شما یک راه حلی مناسب تر برای جلو گیری فتنه پیشنهاد بدهید.مثلا بگویید اگر من جای پیامبر بودم ، این حرکت را انجام نمی دادم و فلان حرکت رو انجام می دادم و خیلی رحیمانه و یا هر هیچیزی دیگر برخورد می کرد.اول اینکه یک پیشنهاد بدهید چه کار نمی کردند بهتر بودو چه کار می کرد بهتر بود. دوما ما بیایم زمان و مکان پیامبر محمد و پیامنبر کوروش را با هم عوض کنیم.کاری که پیامبر کوروش با این اتفاق و این قضییه می کرد چه بود و دوم اینکه کاری پیامبر محمد با اون قومزمان کوروش می کرد ایا مخالف کار پیامبر کوروش بود ؟

          • Baran Bahari

            خنده دار است.. دلتان از کس دیگر پر است سر گودرز خالی می کنید؟ شما می توانید از این مقاله انتقاد کنید و مطالب بی ربط را نمونه نیاورید. در هر حال از حسن توجه شما به این نوشتار سپاسگذارم.

          • mh

            پاسخ بنده این نبود.این دقیقا مغلطه هستش و جواب نداشتن !!!!!!!!!!!!!!!

          • mh

            دوما موضوعی که این حقیر مطرح کردم دقیقا موضوع بحث بود !!!!

        • mh

          من متن رو تقریبا مطالعه کردم.از دید بی طرف بودن هر کسی که دقت کند به وضوح معلومه که خانم باران بهاری خیلی خیلی بی منطق هستند

          • Baran Bahari

            شما شیوه انتقاد نمی دانید…و این اتهام شما نشان از عدم اهمیت دادن به این مقاله است. کاش مانند دیگران از خود مطلب ایراد بگیرید

          • mh

            قضاوت با خواننده !!!!!!! حتما شما عهم به این نتیجه رسیدین که جوابی ندارین.من با نقد کاری ندارم.و نقد هم نکردم.فقط و فقط از شما ۲ سوال کردم که شما هی طفره میرید

          • Baran Bahari

            نخست آن که پاسخ شما مشخص است و اگر من بی منطق هستم و این نظر شماست بهتر است این پرسش را از دیگری بپرسید. نظر من بی منطق همان است که به ترتیب در مقاله گفته ام و مطمئن نیستم که خوانده باشید چون در سخن شما از نقل انتقاد شده است ولی از نظر خود من حتی ذره ای گفته نشده. این مقاله انتقاد از کشتار است و هر کس می تواند راه حل بهتر از کشتار “همه” ۸۰۰ چوپان و کشاورز و تاجر و تازه بالغ بیابد. اگر شما در آنجا بودید راه حل شما براستی اعدام مردان اسیر و فروش زنان بود ؟ حقا که رژیم اسلامی از سرمان هم زیاد است و باید دچار طالبان شویم.

          • ناهید

            باران عزیز
            خواهش می‌کنم ول کن. با این رویه‌ای که پیش گرفتی داری آبروی همه ما رو می‌بری.
            این روش بحث تاریخی نیست.
            انتخاب تاریخ با سلیقه شخصی.
            بریدن مطالب و حذف و قبل و بعد اون برای اثبات ادعا
            و . . .
            واقعا که.

          • ناهید

            در ضمن شما پاسخ این ام اچ رو بده. ببینم نظرت چیه؟
            واقعا برام مهمه.

          • Baran Bahari

            ام اچ از ابتدا گفت که من بی منطقم. پس پاسخ دادنم در هر حال غیر قابل قبول است. اما من پاسخ دادم که کشتار ۸۰۰ نفر اسیر که ملاک کشتار روییدن موی آلت تناسلی باشد یک نسل کشی و جنایت در حد چنگیز است و هیچ توجیهی ندارد.

          • کاوه

            قصه انوشیروان عادل که می گن از روی عدالت فقط بعضی طبقات درس بخونن چی بوده؟

          • Baran Bahari

            شما فرافکنی می فرمایید. پرونده هر کسی در تاریخ آمده است و می توانید به منابعش مراجعه فرمایید. آنچه بحث من است خونخواری و کشتارگری محمد در حد و اندازه چنگیز است که چرا شما آن را به انوشیروان! حواله داده اید؟

          • Baran Bahari

            چیزی بریده مشده فقط منبع من با همایون دو کتاب است که نوع حاشیه چینی و توجیهاتش فرق دارد..شما بگویید کجا بریده شده من که منبع را به همایون دادم.. هرچند از قبل گفتید که: “به نظم باران هر مطلب به ضد مسلمان‌ها را معتبر و هر مطلب به نفع اونارو غیر معتبر می‌دونه.”

          • Baran Bahari

            شما دقیقا بگویید که مقاله بالا در مورد کشتار ۸۰۰ تن چه ایرادی دارد؟… دقیقا

          • mh

            دوما دو سوال من دقیقا در مرتبط بودن با موضوع است

      • زیاد چیزی رو جدی نگیر

        حقیقت روشن نیازی به سند رو کردن نداره مگه اینکه کسی بخواد خودش رو گول بزنه و از پذیرفتن واقعیت سر باز بزنه

  • علی

    ببین اگر پیغمبر بزرگ اسلام و عزیز و گرامی میخواستند نسل کشی یهود کنند مطمئن باش زنان و بچه هاشون را م می کشتند . با دست خودت نشون دادی که برداشت شما نادرست می باشد

  • Mehrdad Jiryaee

    در این‌که تصمیم حضرت محمد -با تعریف امروزی سازمان ملل- مصداق بارز نسل‌کشی‌ست هیچ شکی وجود ندارد. تنها می‌ماند یک سوال؛ با درنظر گرفتن این موضوع که رسول الله با علمِ به این‌که بر اساس میشنا که پایه و اساس تلمود نیز هست که هرکسی از مادر یهودی زاده شود یهودی می‌شود، باز تصمیم به کشتار مردان گرفته، باز هم فکر می‌کنید موضوع عداوت و دشمنی با یک دین بوده است؟
    به شخصه با هر کشتاری مخالفم، ولو به حق. ولی فکر می‌کنم بیشترِ این تصمیمات از روی سیاست بوده تا خصومت با یک دین.
    ممنون از مقاله‌ی خوب شما.

    • Baran Bahari

      دوست گرامی ، اسرای باقیمانده زنان بی دفاعی بودند که فروخته شدند و طبیعتا با اجبار و از روی فقر و فلاکت مسلمان شدند.

  • به شما ربطی نداره

    به هر چی توهین کردین کردین چون منم عربا رو قبول ندارم به جز حضرت محمد.ولی چون به قرآن که کلام خداست توهین میکنین فهمیدم که کج اندیش و بد بخت
    خود شمایین.بد بختای حرومی رژیم به اسم قرآن کثافت کا ری میکنه خیلی نفهمین شما.

  • بهنام

    نقد و بررسی گزارش اعدام مردان بنی قریظه بعد از جنگ خندق ترجمه: مصطفی صادقی

    ماجرای بنی قریظه و کشتار صدها نفر از یهودیان مدینه به دست مسلمانان، یکی از حوادث جنجالی و قابل بررسی در سیره نبوی است که تا دوران معاصر نقدی جدی متوجه آن نبوده و مورخان آن را نقل و نویسندگان آن را تفسیر و توجیه کرده اند. به نظر می رسد در پی ایرادات مستشرقان و بویژه یهودیان به این رویداد، برخی محققان در صدد رد جزئیات آن از جمله تعداد کشتگان برآمده اند. ولید عرفات نویسنده معاصر از این جمله است که با رد گزارش ابن اسحاق و اشکال به راویان وی، معتقد است داستان آبشخوری دیگر دارد که به قرن ها پیش از اسلام برمی گردد. نوشتار حاضر شرح و تفصیل گفتاری از اوست که توسط ترکی بن فهد آل سعود در مجلة الجمعیة التاریخیة السعودیة (سال سوم، ش ۵) به چاپ رسیده است. پیش از این، خلاصه این مطلب به صورت سخنرانی در مجموعه بحوث المؤتمر الدولی للتاریخ طرح شده و در مجموعه مقالات آن کنفرانس به صورت خلاصه چاپ شده بود.
    فهد بن ترکی در مقدمه این مقاله می نویسد:
    حادثه بنی قریظه از جمله حوادثی است که مستشرقان روی آن حساسیت زیادی دارند. از آن جمله ویلیام مولر در کتاب حیاة محمد (The Life Muhammad) این داستان را به صورت فوق العاده دراماتیک وصف کرده است.
    در این زمینه، اساس روایت ابن اسحاق است که نیاز به تأمل جدی دارد. برای مثال وقتی ابن اسحاق می گوید: رسول خدا (ص) بنی قریظه را در مدینه در خانه دختر حارث زنی از بنی النجار زندانی کرد، سپس چندین خندق کنده دستور داد آنان را آوردند و در حالی که گروه گروه آنان را می آوردند سرهایشان را قطع کرد و در میانشان دشمن خدا حیی بن اخطب و کعب بن اسد بودند، و اینها ششصد یا هفت صد و برخی تا هشتصد و نهصد نفر گفته اند .
    وی سپس در باره چگونگی کشتن آنان ادامه می دهد که همچنان ادامه داشت تا رسول خدا (ص) از این کار فراغت یافت (ابن هشام، تحقیق طه عبدالرؤف سعد، دارالجیل، ۱۴۱۱، ۴/۲۰۰ – ۲۰۱).
    برکات احمد در جزئیات این روایت مناقشاتی کرده و گفته است که مگر نمی شد پیامبر (ص) اینها را به مدینه نیاورد و همچنان کنار قلعه خودشان آنان را گردن بزند. و نکته دیگر این که مگر خندق از قبل در نزدیک مدینه نکنده بودند. چه لزومی داشت تا دوباره خندق بکنند؟
    ahmad, Barakat: Muhammad and the Jews, New Delhi, p.84-5))
    این پرسشها ومانند آنها مسائلی است که باید طرح شود.
    * * *
    هنگام ظهور اسلام سه قبیله یهودی در یثرب سکونت داشتند و علاوه بر آنان گروه هایی از جمله در خیبر و فدک ( شمال مدینه) می زیستند. رسول خدا (ص) در ابتدا امید داشت که یهودیان یثرب با اسلام که دین توحیدی بود از در دوستی و تفاهم در آیند زیرا آنها هم پیروان دین آسمانی بودند، اما یهودیان وقتی پیشرفت اسلام را دیدند موضع مخالف گرفته و از در دشمنی با آن در آمدند. نتیجه این نزاع ، بیرون راندن آنان از جزیره العرب بود. مورخان گویند بنی قینقاع (ابن هشام، تحقیق السقاء و دیگران، ۲/۴۷ – ۴۹) و سپس بنی نضیر (السیرة النبویه ابن کثیر، تحقیق مصطفی عبدالواحد، ۳/۱۴۵) مسلمانان را به زحمت انداختند . از این رو بوسیله ایشان محاصره شده و پس از تسلیم شدن‘ از مدینه اخراج و اموال منقولشان تصرف شد. در فرصت دیگری، آنان از خیبر و فدک هم اخراج شدند. بنا به گزارش ابن اسحاق بنی قریظه- سومین قبیله یهودی – با قریش وهم پیما نان او که برای نابودی اسلام به مدینه حمله کردند‘ همراه شد . این حرکت در تهدید اسلام خطری بزرگ بود. پس از شکست آنان، پیامبر خدا (ص) یهودیان را محاصره کرد همانگونه که بنی نضیر را محاصره کرده بود. بنی قریظه با طولانی شدن محاصره تسلیم شدند اما برخلاف بنی نضیر به حکم سعد بن معاذ که از قبیله اوس و هم پیمان بنی قریظه بود، تن دادند. سعد حکم کرد که مردان بالغ کشته و زنان و اطفال آنان به اسارت درآیندَ . بنابراین گودالهایی در بازار مدینه حفر شد و مردان بنی قریظه دسته دسته احضار و گردن زده شدند. شمار کشته شدگان را از چهارصد تا نهصد نفر گفته اند .
    با دقت در این داستان، اشکالاتی برآن امکان پذیر خواهد بود و می توان گفت استدلال بر اینکه ششصد یا هشتصد یا نهصد نفر از بنی قریظه اعلام شده اند صحیح نیست و این گزارش به منابع اسلامی افزوده شده است و در فرهنگ یهود اصل و نمونه ای برای آن هست. در حقیقت می توان بر گشت این گفته ها را در تاریخ قدیم یهود جستجو کرد.
    در اینجا ابتدا به منابع عربی پرداخته و روایات یهودی را در آنها نقد و بررسی می کنیم . آنگاه به نمونه اصلی آن در تاریخ یهود اشاره خواهیم کرد.
    قدیمی ترین تألیفی که در دست ماست و بیشترین جزئیات حادثه بنی قریظه را در بردارد سیره ابن اسحاق است که مورخان بعدی در بیان رویدادهای متعدد برآن تکیه کرده و از آن اخذ کرده اند، اما ابن اسحاق در سال ۱۵۱ ، یعنی ۱۴۵سال پس از واقعه بنی قریظه از دنیا رفته است.
    مورخان پس از او گزارش او از واقعه را نقل کرده و به منابع مبهم او توجه نکرده اند.
    البته برخی به عدم اقناع خود از این واقعه اشاره کرده اند، اما زحمت نقد و بررسی آن را به خود نداده اند . ابن حجر عسقلانی این واقعه و گزارش های مربوط به آن را انکار می کند و از آن به « حکایات غریب» تعبیر می کند (تهذیب التهذیب:۴/۴۵). معاصر ابن اسحاق یعنی مالک بن انس هم ابن اسحاق را به دروغگویی متهم کرده و او را به جهت نقل چنین روایاتی، دجَال ( آنکه راست و دروغ رابه هم می آمیزد) می شمارد . مورخان و سیره نویسان، قوانین سختگیرانه محدثان را رعایت نکرده اند و اینکه تمام راویان ثقه باشند و از فرد پیش از خود بدون واسطه روایت کرده باشند را رعایت نکرده اند. اینها در روایات سیره نبوی بسیار سهل گیرانه تر از برخوردی که با احادیث نبوی دارند برخورد کرده اند.
    نکته مهم آن است که منبع و مواد گزارش ابن اسحاق درباره محاصره مدینه و برخورد با بنی قریظه از یهودیان تازه مسلمان شده است.
    در مقابل این منابع متأخر غیر معتبر، قرآن – تنها منبع اصیل و معاصر حادثه – به گونه ای بسیار کوتاه به حادثه اشاره می کند : و انزل الذین ظاهروهم من أهل الکتاب من صیاصیهم و قذف فی قلوبهم الرعب فریقا تقتلون و تأسرون فریقا ( ۲۶ احزاب ) و هیچ اشاره ای به تعداد کشتگان نمی کند.
    ابن اسحاق در آغاز گزارش مربوط به نبرد احزاب مصادر خود را اینگونه ذکر می کند: یکی از موالی آل زبیر و دیگرانی که متهم به کذب نیستند بخش هایی از این گزارش را از عبد الله بن کعب بن مالک زهری و عاصم بن عمر بن قتاده و عبد الله بن ابی بکر و محمد بن کعب قرظی و دیگر عالمان مسلمان آورده اند. بنا بر این روایت ابن اسحاق مجموعه ای است مرکب از این روایات. در جای دیگر ابن اسحاق از عطیه نیز نقل کرده است و او فردی از بنی قریظه است که عفو شامل حالش شد. قابل توجه اینکه عطیه از خاندان زبیر بن باطا عضو بارز بنی قریظه و کسی است که در جریان بنی قریظه نقش داشت.
    این روایت با توصیف تلاش های سران یهود برای انعقاد پیمان با نیروهای دشمن علیه مسلمانان آغاز می شود و در آن فهرستی از اسامی این سران آمده است: ۳ نفر از بنی نضیر‘ ۲ نفر از قبیله وائل – که قبیله ای دیگر از یهود است – و افراد دیگری از این دو قبیله که نامشان ذکر نشده است .این افراد پس از آنکه قبایل اطراف مدینه یعنی غطفان و مره و فزاره و سلیم و اشجع را برای مبارزه علیه مدینه تحریک کردند به مکه رفتند و در آنجا نیز موفق شدن قریش را به سوی یثرب به حرکت درآورند. هنگامی که نیروهای محاصره کننده مدینه جمع شدند حیی بن اخطب یکی از رهبران بنی نضیر نزد بنی قریظه – که هنوز در مدینه سکونت داشتند – رفت و به رغم نظر کعب بن اسد رهبر بنی نضیر، آنان را قانع کرد که پیمان خود را با رسول خدا (ص) نقض کنند. حیی چنین تصور می کرد که مسلمانان قدرت مقابله با نیروهای مهاجم را ندارند و سیادت و آقایی بنی قریظه و دیگر یهودیان به زودی باز خواهد گشت . لیکن محاصره مدینه به شکست انجامید و قبایل یهود طعم همدستی با دشمن را چشیدند.
    موضع علما و مورخان نسبت به روایت ابن اسحاق همراه است با قبول آمیخته به تردید در برخی قسمتها و ردّ و انکار در برخی بخشهای دیگر. اما آنچه پذیرفته اند همانند پذیرش گزارش های سیره و داستان نبردهاست که به نسل های بعدی منتقل شده اما معیارهای نقد و بررسی که در فقه و حدیث به آن توجه می شود در اینجا اعمال نشده است. به همین جهت، تحقیق و بررسی درباره راویان گزارشهای سیره را ضروری ندانسته اند و به بیان سلسله روات به صورت متصل و غیر متصل اهمیت نداده اند. چنانکه این موضوع در سیره ابن اسحاق مشهود است؛ بر خلاف فقه که راوی ثقه و اتصال راویا ن، موضوعی مهم در آن به شمار می رود و به همین دلیل مالک که از فقها ست به ابن اسحاق توجه چندانی ندارد و مورخان بعدی و مفسران هم یا سخن ابن اسحاق را تکرار کرده یا به بخش هایی از آن اشاره کرده اند. علاوه بر آنکه مورخان با این روایت به سردی برخورد کرده اند . مثلاً طبری که حدود ۱۵۰ سال پس از ابن اسحاق آمده‘ بر خلاف شیوه خود که روایات گوناگون از یک حادثه را نقل می کند در موضوع بنی قریظه رعایت نکرده است بلکه عبارتی آورده که تردید برانگیز است. او می گوید: واقدی گمان کرده که رسول خدا (ص) دستور داد گودال هایی برای بنی قریظه بکَنند.
    ابن قیم در زاد المعاد ضمن اشاره ای بسیار گذرا به این داستان درباره رقم کشتگان حرفی نزده اما گویا ابن کثیر درباره آن تردید جدی داشته که تاکید می کند: داستان را گزارشگری مورد اعتماد همچون عایشه نقل کرده است!
    آنچه هست خود روایت نمی تواند سهل گیرانه یا با تردید مورد قبول قرار گیرد.
    ابن اسحاق به عنوان یک مولف در دو مورد در معرض هجوم تند محققان معاصر و بعدی قرار گرفته است:
    مورد اول آن است که کتاب مشتمل بر بر روایات یا قصه های ساختگی و نادرست و غیر مطابق با قواعد نقد است؛ و مورد دوم پذیرش قطعی او نسبت به کشتار بنی قریظه است.
    مالک از محدثان و فقهای نخستین، آشکارا از وی به دروغگو و دجال و کسی که روایاتش را از یهودیان می گیرد‘ تعبیر کند . مالک با به کارگیری معیار مخصوص به خود‘ روش ابن اسحاق را رد می کند و منابع و روش وی را دارای اشکال می داند. طبیعی است که مالک ، منابع و روش کار ابن اسحاق را در جمع آوری اخبار امثال این ماجرا نپذیرد.
    ابن حجر، از نسل های بعدی، دیدگاه مالک را چنین شرح می دهد که ردّ مالک نسبت به ابن اسحاق به دلیل روایاتی است که او در موضوعات نبردهای صدر اسلام از یهودیان نقل می کند که آنان هم از پدران خود روایت کرده اند. ابن حجر روایات محل تردید را با عبارات استواری مانند این عبارت «مثل هذه الروایات العجیبة، کقصة قریظة و النضیر» وصف می کند. به نظر نمی رسد که صریح تر از این تعبیر برای رد آن اخبار به دست آورد.
    لازم است قرآن کریم را به عنوان تنها منبع معتبر و معاصر در برابر مصادر متأخر و مشکوک و راویان متروک قرار دهیم . چنان که پیش تر گفته شد قرآن به گونه ای بسیار مختصر در آیه ۲۶سوره احزاب به این حادثه اشاره کرده و فقط از کسانی که مستقیماً در نبرد شرکت داشته اند سخن می گوید . اگر کشته شدگان در این حادثه ۶۰۰ تا۹۰۰ نفر بودند رویدادی مهم تلقی و در قرآن به صورت روشن به آن اشاره می شد که از آن درس و عبرت گرفته شود. اما با اعدام سران خطاکار بنی قریظه، فقط طبیعی است که بیش از این مقدار در قرآن اشاره نشود.
    علاوه بر آنچه گفته شد که گزارش های مربوط به واقعه، بسیار متاخر از اصل واقعه و همچنین غیر قابل اعتماد است و بررسی درباره آنها صورت نگرفته و علاوه بر آنکه قرآن اشاره ای به کشتار جمعی نکرده است، دلایل دیگری در ردّ این موضوع می توان به شرح زیر بیان نمود:
    الف: حکم اسلام در چنین واقعه ای آن است که تنها مسئولین فتنه مجازات شوند، چنان که تعداد و اسامی آنان در متن واقعه ذکر شده است . کشتن چنین رقم بالایی از افراد با عدل اسلامی و مبانی اساسی قرآن بخصوص آیه «لا تزر وازره وزر اخری» سازگار نیست .
    ب: داستان کشتار بنی قریظه با حکم قرآن در خصوص اسیران جنگی مخالف است که می فرماید: یا منت گذاشته آزادشان کنید یا از آنان فدیه بگیرید ( سوره محمد آیه ۴)
    ج: بسیار بعید است بنی قریظه کشته شوند در حالی که با مجموعه های قبلی یهود که پیش یا پس از آنان تسلیم شدند با رفق و مدارا برخورد شده و اجازه کوچ به آنها داده شود. ابوعبید بن سلام در کتاب الاموال (ص ۲۴۷) چنین نقل می کند که وقتی خیبر به دست مسلمانان فتح شد برخی گروه ها یا خاندان ها بودند که در دشمنی با رسول الله افراط می کردند‘ با این حال پیامبر فقط با این کلمات آنان را خطاب کرد که چیزی بیش از توبیخ نبود: ای خاندان ابوحقیق، دشمنی تان را با خدا و رسولش می دانم اما این باعث نمی شود بیش از آنچه با دوستانتان رفتار کردم با شما هم رفتار کنم …. آن حضرت این سخن را پس از غائله بنی قریظه فرموده است.
    اگر این مطلب درست باشد که صدها نفر در بازار کشته شده و گودال هایی برای این امر حفر کرده باشند پس چرا آثاری از آن یا کمترین علامتی که بر این واقعه اشاره کند وجود ندارد. اگر چنین کشتار عظیمی رخ داده بود فقها آن را به عنوان یک مبنا مورد استناد قرار می دادند، در حالی که برعکس‘ مبنای آنان بر اساس آیه «لا تزر وازره وزر اخری» است. نمونه آن گزارشی است که ابو عبید در الاموال – که کتابی فقهی و نه تاریخی است – چنین نقل می کند: زمانی که عبد الله بن علی، حاکم شام، گروهی از اهل کتاب را قلع و قمع کرد دستور داد به محل دیگری کوچ کنند؛ اوزاعی فقیه معاصر ابن اسحاق زبان به اعتراض گشود که آشوب از سوی همه آن افراد نبوده است تا همه مجازات شوند، و حکم الهی آن است که گروه زیادی به خطای چند نفر مجازات نمی شوند بلکه بالعکس است.
    اگر اوزاعی داستان بنی قریظه را پذیرفته بود بر اساس آن حکم می کرد.
    آنچه در این جریان دیده می شود اینکه از اشخاص معینی نام برده شده و سپس همانها کشته شده اند، بخصوص که برخی از ایشان به دشمنی شدید علیه مسلمانان وصف شده اند. نتیجه منطقی آن است که این چند نفر که رهبری ماجرا را بر عهده داشته اند مجازات شده باشند نه همه قبیله.
    مطالعه جزئیات رویداد بنی قریظه نشان می دهد که موضوع قتل و کشتار در میان خود یهودیان مطرح شده و سپس به عنوان کار پیامبر (ص) تلقی شده است. موضوعاتی چون مشورت سران قبیله هنگام محاصره و سخن کعب بن اسد و پیشنهاد کشتن زنان و کودکان برای جنگیدن جدّی با مسلمانان، مطالبی است که نسل بنی قریظه برای تمجید اسلاف خود نقل کرده باشند. همانگونه که بازماندگان مسلمانان مدینه هم در صدد تجلیل بزرگان خود بوده و موضوع قضاوت سعد بن معاذ علیه بنی قریظه و حمایت رسول خدا (ص) از او که فرمود «حکم الهی را در مورد آنان بیان کردی» از فرزندان سعد نقل شده و طبیعی است که برای بزرگداشت پدران و تبرئه ایشان قصه هایی توسط نسل بعدی ساخته و پرداخته شود و ابن اسحاق هم آنها را نقل کند.
    مطالب دیگری نیز دراین گزارش هست که پذیرش آن را مشکل می نماید: مانند اینکه گفته می شود صدها نفر از بنی قریظه پیش از اعدام در خانه زنی از بنی نجار زندانی شدند.
    به طور کلی تاریخ قبایل یهودی پس از ظهور اسلام کاملاً روشن نیست، چنانکه کوچاندن جمعی آنان از مدینه هم نیاز به تجدید نظر دارد. ابن حزم در کتاب جمهره انساب العرب به یهودیانی اشاره می کند که همچنان در مدینه می زیسته اند، (و نیز بنگرید : نسب قریش تحقیق عبدالسلام هارون، ص ۳۴۰) یعنی از آنجا اخراج نشدند . واقدی (مغازی: ۲/۶۳۴، ۶۸۴) هم در دو مورد گزارش کرده است که وقتی رسول خدا (ص) آماده نبرد خیبر می شد – و این زمانی است که ادعا می شود گروه های سه گانه یهودی از مدینه تبعید و اخراج شده اند – هنوز یهودیانی در مدینه حضور داشته اند . در گزارش اول سخن از ۱۰ یهودی مدینه است که در مسیر خیبر به مسلمین پیوستند و گزارش دوم می گوید یهودیانی از مدینه که با رسول خدا (ص) پیمان داشتند، هنگام بسیج نیرو علیه خیبر بسیار ترسیده بودند. واقدی همچنین نقل می کند که این یهودیان در صدد بودند مسلمانانی را که به یهودیان بدهکار بودند از مقابله با خیبریان منع کنند. ابن کثیر تنها به اقدام عمر در اخراج یهودیانی از خیبر که پیمانی با رسول خدا (ص) نداشتند اشاره می کند و توضیح می دهد که در سال سیصد هجری، یهود خیبر ادعا کردند قراردادی در اختیار دارند که رسول خدا(ص) آنان را از دادن جزیه استثنا کرده است . برخی علما هم این سخن را پذیرفته و آنان را از اعطای جزیه مستثنی کردند، در حالی که چنین چیزی درست نبود، زیرا در قرارداد موهوم از کسانی نام برده شده بود که در آن زمان مرده بودند و در آن اصطلاحاتی به کار رفته بود که جز در زمان های متأخر کاربرد نداشت. جالب اینکه در آن پیمان خیالی از معاویه به عنوان شاهد نام برده شده که وی در آن وقت هنوز جزء مسلمانان نبوده است.
    به هر حال منبع واقعی داستان نادرست کشتار بنی قریظه، فرزندان یهود مدینه اند که ابن اسحاق از ایشان اخذ کرده و مورد اعتراض شدید علما و مورخان قرارگرفته و مالک او را دجال دانسته است.
    بنابرین مصادر قصه بسیار مشکوک و جزئیات آن با روح اسلام و احکام قرآن ناسازگار است به گونه ای که نمی توان آن را تصدیق کرد. چون راویان مورد اعتماد بر آن خرده گرفته اند و قرآن هم آن را تایید نمی کند. به نظر می رسد اساسا تأیید آن ناممکن باشد. نه راویان موثقی آن را نقل کرده اند و نه ادله آن را تأیید می کند و این نشان از آن دارد که این داستان واقعا مشکوک است.
    از سوی دیگر باید توجه داشت که این، داستانی مشابه و نمونه ای در تاریخ قدیمی یهود دارد که می توان این گزارش را نسخه ای از همان نقل کهن دانست. در آن حادثه گفته می شود انقلابیون یهود علیه رومیان قیام کردند، اما پس از تخریب معبد آنان در سال ۷۳ میلادی و فرار متعصبان (الغیوریین = Zealots) و افراطی های (السکاری = Masada) آنان از آنان به قلعه صخره در ماسادا (masada ) ماجرا به قتل عام ایشان پس از محاصره شان انجامید .
    آنگاه برخی از آنان از واقعه جان سالم به در بردند و به جنوب گریختند و بنا به یک نظریه همان ها به یثرب آمدند و در آنجا ساکن شدند و آنان که ماندند گزارش آن را به نسل های بعدی منتقل کردند.
    کسی که در واقعه ماسادا حضور داشته و آن را ثبت کرده است فلافیوس جوسیفوس(flavius josephus است که سمتی در روم داشته اما یهودی بودن خود را پنهان می کرده است. جزئیات این واقعه شباهت زیادی به داستان بنی قریظه و مقاومت آنان در جنگ دارد. مثلاً اسکندر، هشتصد یهودی را دستگیر و در مقابل زن و فرزندشان کشت. چنانکه عده فراوان دیگری از یهودیان، در ماجراهای دیگر کشته شدند. آنچه جلب توجه می کند تشابه شمار کشتگان است در ماسادا کشته شدگان را ۹۶۰ نفر گفته اند که ۶۰۰ نفرشان انقلابیون یهود بودند.
    تشابه دیگر اینکه وقتی از محاصره به تنگ آمدند، بزرگ آنان الیعازر مانند آنچه کعب بن اسد در میان بنی قریظه پیشنهاد کرد، از دوستان خود خواست که زنان و کودکان خود را بکشند تا بدون دغدغه آنان، به سختی مبارزه کنند یا حتی پیشنهاد شد به کشتن همدیگر دست زنند.
    تشابه میان این دو گزارش آن هم در جزئیات، جلب توجه می کند. مشابهت تنها در خودکشی دسته جمعی نیست بلکه در اعداد و ارقام نیز هست. اینها تقریبا برابر است. برجستگی نام اشخاص و تشابه نام هایی هم که در آن داستان ها آمده محل توجه است.
    به نظر می رسد اصل داستان بنی قریظه از این واقعه گرفته شده و فرزندان یهود که به یثرب آمدند، آن را حفظ کرده و آن را با داستان بنی قریظه آمیخته اند . بسا کسی که تاریخ قدیم و جدید یهود در این واقعه را به هم آمیخته، همان کسی است که ابن اسحاق از او نقل کرده و مورخان مسلمان بدون توجه و بررسی آن را آورده اند.