حکایت امام حسین و شمر در مسجد بندرعباس ۵

چندشب پیش شمرابن ذوالجوشن نماینده یزید ساکن جماران با تبختر، و غبغبه و دبدبه خاص همه آخوندها، بر منبری در مسجد بندرعباس جای گرفت و پس از شمردن کرامات و سجایای امام امت، یزید ابن معاویه خلیفه جماران، امام حسین را در حضور خود یافت.

شمر بر روی منبر (خطاب به امام حسین) – ای کافر ناسپاس، چرا ایستاده ای؟!، حالا که همه امت با یزید خلیفه مسلمین درجماران بیعت کرده اند، توچرا از بیعت کردن کوتاهی می کنی؟.
امام حسین- من با یزید بیعت نمی کنم. آنها که بیعت کردند، ساندنیست خور بوده اند. من خود را آماده جنگ با شما می بینم.

آیا می توان حماقت و بی خردی را در مرامی و یا دینی به اندازه مذهب شیعه که مردم ما گرفتار آنند در جایی سراغ داشت؟. این آخوندهای جنایتکار چگونه خانواده های بی سواد و نا آگاه را به  ضرب و شتم و آزار کودکان وا می دارند؟. آیا شما در مرام دیگری می توانید چنین دیوانگی را پیداکنید؟!.

آیا می توان حماقت و بی خردی را در مرامی و یا دینی به اندازه مذهب شیعه که مردم ما گرفتار آنند در جایی سراغ داشت؟. این آخوندهای جنایتکار چگونه خانواده های بی سواد و نا آگاه را به ضرب و شتم و آزار کودکان وا می دارند؟. آیا شما در مرام دیگری می توانید چنین دیوانگی را پیداکنید؟!.

شمر- حالا که چنین است، تو و اطرافیانت خودتان تصمیم به خودکشی گرفته اید. پس آخرین حرفت را بزن.
امام حسین- ما مشکلی نداریم. ما همه نهار خود را که چلو خورش خوش مزه بود با کباب برگ خوردیم. ما بسیار تشنه ایم و تقاضای آب زیاد داریم.

شمر (بر منبر) – شما صدها مشک آب داشتید که می توانستید چند گله آخوند را سیر آب کنید. آب ها چه شد، و به کجا رفت؟!.
امام حسین- چون من امروز پس از شهادت به بهشت می روم، خود و اصحابم آب ها را صرف زدودن موههای زیر شکم خود کردیم و نوره کشیدیم.

شمر (با عصبانیت) – ای مردک، تو آب را از روی زن و بچه خود برگفتی تا صرف خودخواهی خود کنی؟. پس بدان که آب برای شما نیست.
امام حسین (با عجز و التماس)- ای شمر مهربان، تو که فامیل ما هستی، ما در خوردن غذای سفت و خشک زیاده روی کردیم و همگی تشنه هستیم، ما آب می خواهیم.

کودک بی زبان، مانند یک گوسفند قربانی در دست پدر و مادر  احمق و نادان، گرفتار است. آخر قمه زدن هم  یک نوع عبادت است. به راستی نفرین بر این مذهب و نفرین بر آخوند  که جز حماقت و کلاهبرداری در آن نیست.

کودک بی زبان، مانند یک گوسفند قربانی در دست پدر و مادر احمق و نادان، گرفتار است. آخر قمه زدن هم یک نوع عبادت است. به راستی نفرین بر این مذهب و نفرین بر آخوند که جز حماقت و کلاهبرداری در آن نیست.

شمر- شما یا بیعت می کنید که در آنصورت حقوق و مزایای فراوان، با ارز زیاد در حساب بانک های خارج خواهید داشت، و یا باید آماده نبرد باشید.
امام حسین (با عصبانیت) – من تصمیم خود را گرفته ام (آنگاه در حالی که علی اصغر قنداق پیچیده را روی دست بلند می کرد)، ای یزید اگر به من آب خوردن نمی دهی، به این طفل شیر خوار بده.

شمر- ابداً این دستور امام خامنه ای است که ما به کسی رحم نکنیم. خود ایشان و فرزند گرامیشان آقا مجتبی هم بسیار بی رحم و آدم کشند.
یک بسیجی خیکی قلچماق (در حال رجز خوانی)- حالا که با یزید خلیفه جماران بیعت نمی کنی، ( اصغر قنداق پیچیده را از دست امام حسین گرفت، بالای سر برد و با یک حرکت چرخشی روی سر گرداند و به پره های پنکه بزرگ سقفی نزدیک کرد در نتیجه کودک ناتوان را قطعه قطعه کرد).

در این جا جنگ مغلوبه ای میان امام حسین و اصحابش از یک سوی و شمرابن ذوالجوشن و بسیجی های اطراف او در گرفت، و زنده مانده های اطرافیان امام حسین را به زندان اوین بردند که هم اکنون تحت شکنجه و امضای اقرار نامه اند.

در ویدیو و در دقیقه ۱:۳۰ مشاهده می کنید که چگونه کودک بینوا پس از برخورد سرش با پنکه سقفی پرتاب شده و نقش بر زمین می شود. حال وجدان انسانی چه وظیفه ای را برای ما حکم می کند؟ اینکه کردار عقب افتاده این مرتجعین مدهبی را نقد کنیم و یا به عقاید ایشان احترام بگذاریم؟
  • در باره دختر جوانی که اعدام شد.

    دختر جوانی همراه با دوست پسر خود که او را باحتمال برای ازدواج برگزیده است به
    دیدار فامیل خود با پسر جوان میرود. ما از گفتگوی آنان و چرا که در نهایت خانم معلم
    کشته میشود نداریم. روزنامه ها هم تا آنجا که من خوانده ام در این باره که انگیزه
    قتل چه بوده است مطلبی روشن ننوشته اند و یا من نتوانستم بخوانم. ولی چرا این دو
    جوان که باحتمال به دیدار فامیل خود رفته بودند چرا یکی از آنان و یا هر دوی آنان
    خانم را میکشند؟

    پیش داوری بسیار مشگل است ولی من با توجه به رفتار جوانان و جنون جوانی و یا
    جنون آنی که بعضی وقت ها سراغ اشخاص مسن و پیر هم میآید میتوانم حدسهایی بزنم که
    برای شما مینویسم و نظر من این است که باید این مشگلات ریشه یابی شود و عجولانه در
    این باره تصمیم گرفته نشود.

    فرزندان خانم مقتول گله داشتند که موضوع بطور یکجانبه در مطبوعات منعکس شده است.
    و مردم هم یک طرفه قضاوت کرده اند. بردن یک پسر بیگانه به خانه یک خانم و بعد هم
    اتفاقاتی که افتاده است همگی مجهول است. چرا دلارا دوست پسر خود را که حتی با او
    نامزد هم نبوده بخانه فامیل میبرد. در فرهنگی که داشتن دوست پسر بیگانه نوعی جرم
    است این حرکت دلارا کمی مشکوک بنظر میرسد. اگر این موضوع در آمریکا اتفاق افتاده
    بود دوستی بین پسر و دختر و رابطه آنان با هم از نظر فرهنگی به نوعی پذیرفته شده
    است ولی در محیط بسته ایران داشتن یک دوست پسر و بردن او بخانه فامیل کمی سوال
    برانگیز است.

    یادم میآید که یکی از دوستان من میگفت که یک روز که مادرش تنها در خانه بوده
    پسربرادرش که یک جوان هفده ساله بوده و گویا در امتحان هم مردود شده است به خانه
    مادر وی که تنها زندگی میکرده است میآید. پسر جوان زورمند به عمه پیر خود که یک
    کارمند ساده بازنشسته یوده است آزار میرساند و زن تنها و مسن را آزار میدهد.
    برادرزاده نیرومند و پر از انرژی به آزار روحی و جسمی خانم مسن میپردازد که در این
    موقع خوشبختانه پسر خانم مسن برای احوال پرسی مادر پیرش زنگ خانه را میزند. و یا با
    کلید درب را باز میکند و شاید از یک جنایت نا خواسته هولناک جلوگیری میشود.

    بعد ها این پسر زن میگیرد و خودش صاجب شش فرزند میشود و برای تهیه وسایل زندگی
    آنان به کارهای سخت بدنی در تهران میپردازد و بالاخره برای کار و ادامه زندگی خود و
    فرزندانش به خارج از کشور برای اقامت دایم میروند. و گویا به استرالیا میروند و
    موفق هم میشوند. در حالیکه وی داشت در سن هفده سالگی شاید با قتل نا خواسته عمه
    پیرش برای همیشه خودش را ضایع میکرد و یا توسط دادگاه به دار آویخته میشد. در اینجا
    شانس به داد این پسر که باحتمال در حال جنون آنی جوانی بوده است میرسد و مادر هم کل
    واقعه را از پسرش که حتی بزرگتر از برادرزاده اش بوده است پنهان میکند. که موجب خشم
    و ناراحتی بیشتری نشود. حال اگر دلارا هم شانس داشت میبایست در آن موقع یکی از
    فرزندان خانم مقتول سر میرسید و شاید کار ها به اینجا نمیکشید.

    دوست دیگر من که بعلت بهایی بودن مادرش از کار اخراج شده بود و برای یافتن کار
    جدید تلاش میکرد میگفت که هر شب پسر شانزده ساله قوی هیکش برابر اومیایستد ونعره
    های سهمگین میکشد که از پدر بینوای اخراجی وسایل لوکس زندگی میخواهد مثل ویدیو نو
    دوربین ویدیو تلفن موبایل و ماشین نو. وی میگفت که این پسر دو متری غول پیکر که
    اندامی بسیار درشت هم داشت و بیش از حد معمول هم غذا میخورد با نعره های دلخراش فکر
    میکرد که میتواند پدر بخت برگشته را ثروتمند کند و یا بدین وسیله پدر میتواند به او
    مشت مشت پول های بیحساب بدهد. پدر تعریف میکرد که پسر قوی هیکلش یک کیلو عسل را در
    یکروز میخورد و غذای معمولی او در روز بیشتر از یک کیلو گوشت و چند کیلو میوه است و
    وی در سن شانزده سالگی بیش از صد شصت کیلو وزن داشته است. این همه انرژی در بدن یک
    جوان دبیرستانی.

    مشگل همه این ها یکی است نداشتن درآمد کافی و توقع بیش از حد جوانان. بعضی از
    این جوانان فشار را روی والدین و یا فامیل میگذارند زیرا از حکومت و درگیر شدن با
    آن وحشت دارند و بعضی هم به گروه های مختلف جلب میشوند تا مثلا حق خود را از حکومت
    بگیرند. حکومت که فامیل و یا پدر و مادر که نیست آنها را زندان میکند و یا اعدام
    مینماید.

    سستم حریصی که دنیا را اداره میکند برای بقای خود و داشتن ثروت های بیکران و
    زندگی پراز رفاه مجبور است که طبقه متوسط و یا حتی فقیر را قربانی نماید. نمیدانم
    که در روزنامه ها خواندید که همین بریتانیا کیبر در زمان ۱۹۱۴ با ایجاد یک قحطی
    مصنوعی و دامن زدن به از طریق عوامل خود باعث مرگ بیش از نه میلیون ایرانی شد. که
    اعیان و لرد های اروپایی برای تسلط به مردم نگون بخت دنیای سوم کار را بر این منوال
    برنامه ریزی کرده بودند که با از بردن بردن نیمی از ملت این ملت را ناتوان سازند و
    لاجرم بتوانند بر آن ملت مسلط باشند.

    یا درحالیکه ملت آمریک مرکب از ملت های مختلف از سیاه و زرد گرفته تا سرخ و
    انواع سفید پوست و از تمامی اقوام موجود در عالم این ملت راتشکیل میدهند و تمامی
    ادیان و بی دین ها همه در اینجا جمع شده اند و به کل دنیا حاکم هستند و فرآورده
    بیشتر کشور ها در این کشور به مصرف میرسد. انواع کلاهبرداریها ی عظیم در این کشور
    پایه دارد و برنامه ریزی میشود و شرکت های غول تمامی ثروت دنیا را به بیغما میبرند.
    و شرکتهای بیمه حتی مردم کشور و طبقه متوسط را غارت و پایمال میکنند و ظلم مادی
    گریبان گیر مردم عادی میباشد ولی باز خود را یک ملت مینامند و به بیشتر کشور ها فخر
    میفروشند. در حالیکه ما که یک ملت بودیم ما را بنام رشتی و ترک مازندارانی و
    خراسانی بلوچ و کرد فارس و غیر فارس از هم جدا و با دامن زدن به اختلافات قومی مارا
    رو در روی هم قرار میدهند . اختلاف بین شیعه و سنی بهایی و مسلمان را پی ریزی
    میکنند و بهره برداری های عظیم مینمایند.

    ما را بعنوان سلطنت طلب حزب اللهی کمونیست روسی و چینی ملی گرا ملی مذهبی فرصت
    طلب اصول گرا اصلاح طلب گروه گروه میکنند و بجان هم میاندازند. و ما که از تحصلات
    عمومی عالی برخوردار نیستم در دام تبلیغات آنان نظیر بی بی سی ویس آف آمریکا و
    دویچه وله با هم در میافتیم و بجای وحدت و ساختن ایران بزرگ همین ایران پاره پاره
    شده را در معرض خطر قرا ر میدهیم. از طرف دیگر همسایگان مار ا بر ضد ما تحریک
    میکنند و آنان را الکی دشمن ما میسازند. و کی از این آب گل آلوده ماهی میگیرد. همان
    شرکتهای عظیم تولید مواد مخدر و بمب و وسایل دیگر و همراه با آن شرکت های بیمه و
    بانک های غارتگر.

    تمامی ملت ها واقوام ساکن در خاورمیانه یک ملت واحد هستند و بایست با هم متحد
    شوند تا ما هم یک قدرت بین المللی و مستقل باشیم و تا مادامیکه ما در گیر اینگونه
    مسایل و جنگهای خانمانسوز خانوادگی هستیم همین آش است و همین کاسه و این شتر روزی
    هم درب خانه ما خواهد خوابید. و با بی تفاوتی و بمن چه مشگلات سامان نخواهد یافت و
    قربانیان بیشتر ی خواهیم داد.

    نداشتن کار ونداشتن دانشگاه های کافی و مدارس علمی و فنی و هنری که انرژی جوانان
    را بکار گیرد جوانان ما با جذب شدن به یک گروه در برابر گروه دیگر میایستد و بجای
    وحدت و سازندگی به مبارزه و کشتار همدیگر میپردازند. و درست این همان چیزی است که
    سیستم غارتگر بین المللی میخواهد یک ملت ضعیف و درگیر مسایل بیهوده. اگر ما هم
    الگوی آمریکا را برداریم و لااقل در ظاهر مثل آمریکا بهمه امکانات مساوی بدهیم و
    کسی را قانونا بجرم مذهب و باور بی خطر دنبال نکنیم و آزار نرسانیم شاید بسیاری از
    مشگلات ما حل شود. رضا شاه از خانواده فقیری بود و شاهزاده و یا ثروتمند نبود و
    قاعدتا میبایست رنج ودرد بینوایان را درک میکرد؟ و یا دانشجوی مبارز دیروز که امروز
    حاکم شده آیا دانشجویان کنونی را درک میکند؟ و یا هر یک از ما پس از رسیدن به قدرت
    و شکوکت گذشته درماندگی خود را فراموش میکنیم و خود ما جز کارگزاران غارت و بی
    تفاوت در میآییم.

    دختر جوان و باهنری مثل دلارا قربان چه شده است؟ بنظر من درک نکردن محیط مشگل
    اصلی دلارا بوده است و نداشتن صبر و طاقت . داشتن دوست پسر در سن کم آنهم در ایران
    مورد پسند نیست. نداشتن معلمان خوب در دبیرستانها و نداشتن اطلاعات وسیع در آن دوره
    جوانان مارا بیکاره مینماید که دنبال مواد مخدر و یا عشق های پوچ بروند و یا سعی
    کنند از سرمایه دیگران استفاده کنند و میخواهند یک شبه راه چند ساله را بپیمایند.

    همه ما طالب زندگی راحت و کار و تحصیل هستیم ولی بایست صبور هم باشیم مثلا همان
    دانشجویی که تنها به اروپا و یا آمریکا برای تحصیل میرود با مشگلا ت بیشتری درگیر
    خواهد شد. تف تف شدن که فقیر است و از دنیای سوم. در اروپا که بسختی به او حتی اتاق
    اجاره میدهند. نداشتن پول کافی اگر از طبقه متوسط جامعه ایران است. و زبان و فرهنگ
    جدید. حتی آن دسته از دانشجویان نخبه هم درگیر حسادت های مردم کشور میزبان هستند و
    بطور کلی تحصیکرده های ما را بچشم کارگران بدنی میبینند. اغلب مهندسین و دکتر های
    ما در آمریک و اروپا در رشته خود کار نمیکنند و یا کار آزاد مینمایند و یا از زور
    بازو نان میخورند.

    تنها راه رهایی ما از چنگال سیستم غارتگر جهانی داشتن دانشگاهها و مدارس فنی
    وهنری و ایجاد کار و کوشش و صنایع زیر بنایی و بکار گرفتن انرژی جوانان است تا
    دنبال دریوزگی و کارهای ناباب نروند و یا بخودکشی و آزار دیگران جذب نشوند. به امید
    روزی که دیگر دختران و پسران جوان ما در اثر جنون های آنی و جنون های جوانی دست
    بکارهای ناشایست نزنند. و اسیر تبلیغات مسموم نشوند

  • Sid

    هر
    چه بیشتر در باره شیعه مطالعه کنیم متوجه می شویم که این دین ساخت منطقه ایست که
    از قبل در ان حماسه های سومری ها و کلدانیها و اشوری ها بود. حماسه ی گیلگمش همان
    (حضرت) علی است. او در سبدی به دنیا امد ۵۰۰ سال پس موسی نیز چنین. او سه روز به
    دنیای
    مردگان رفت و بازگشت ۱۶۰۰ سال پس از او عیسی نیز چنین کرد. اشی به اسم شیعه یک اشی
    است که پر از حماسه است. این اش را ما ایرانیان (بی دلیل ضد عرب) ساختیم. یک عکس
    العمل بود به اعراب و مخصوصا (حضرت) عمر. در بعضی دهات عمر سوزان. در یزد پرستش
    مکان هایی که خاندان یزد گرد کشته شدند. شهربانو را به (امام) حسین و او را همه
    روزه باکره تلقی کردن. پس از قدرت مند شدن دنیای مسیحیت در اروپا شیعه خیلی چیزها
    را از ان الهام گرفت. زنجیر زدن هم در اروپای شرقی اتفاق می افتد. مقدس کردن فاطمه
    و شبا هتش به (حضرت) مریم. علی تقریبا خدا شد همان مسیح خدا. کم کم با خواندن
    بیشتر امیدوارم که بتوانیم در یک فضای ارام و با احترام به تحقیق راجع به گذشته ی
    خود بپردازیم

  • Ham Mahdav

    اینا رو برای شیغه نگذار اوناهم یه عکی از حماقت مسیحی ولائیکها وغیره میگذارن اونوقت خر بیار و…….همه میدونند برای شناخت دین به عئامش رحوع نمیکنند به ایدئلوژی وبزرگش نگاه میکنند

  • molij

    مساله شیعه یاسنی بودن نیست.مساله عقل است که ازمامردم گرفته شده.مساله وجدان است که خیلی ازمایادمون رفته یابه اسم دین کنار گذاشتیم.دوستان من.بیایید عاقل باشیم.

  • Hajdfg

    حماقت شاخ و دم نداره که … حماقت همینه دیگه