پروین اعتصامی از بزرگترین چکامه سرای مردمی را بهتر بشناسید ۶

پروین اعتصامی را باید یکی از بزرگترین چکامه پردازی مردم کوچه -بازار  نامید.

پروین اعتصامی را باید یکی از بزرگترین چکامه پردازان مردم کوچه -بازار، و بیان کننده سستی ها، کجی ها  و نابه سامانی های جامعه  آنروز ن دانست.

پروین اِعتِصامی کیست؟

بانو رخشندهٔ اعتصامی مشهور به پروین اِعتِصامی (زاده ۱۲۸۵–۱۳۲۰) شاعر معروف ایرانی و متولد تبریز است. گرچه عمر کوتاه این شاعر توانا ضایعه تاسف باری برای جامه ادبی ایران محسوب می شود، اما اشعار او چون گنجینه ای از مضامین اخلاقی و عرفانی است، که موضوعات حکمتی و اخلاقی و دردهای اجتماع و مردمی را با زبانی ساده و شیوا و در پوششی از طنز و بذل گویی برای همه اقشار جامعه و در همه زمان ها بیان می کند.

زندگینامه:

پروین اعتصامی زاده (زاده ۱۲۸۵–۱۳۲۰) فرزند یوسف اعتصامی (اعتصام‌ الملک آشتیانی) فرزند میرزاابراهیم آشتیانی فرزند ملا حسن فرزند ملا عبدالله فرزند ملا محمد فرزند ملا عبدالعظیم آشتیانی می باشد. پروین در خانواده ای ادبی به دنیا آمد. مادر او اختر فتوحی (درگذشت ۱۳۵۲) فرزند میرزا عبدالحسین ملقب به مُقدّم العِداله، زاده تبریز بود. او از واپسین شاعران دوره قاجار و متخلص به “شوری” بود. پدر پروین نویسنده و مترجم بود وی در زمان تولد پروین، ماهنامه ادبی «بهار» را منتشر می کرد. پدر پروین در سال ۱۲۹۱ به همراه خانواده‌اش، از تبریز به تهران مهاجرت کرد. این مهاجرت به تهران، دلیل آشنایی پروین از کودکی با مشروطه‌خواهان و چهره‌های فرهنگی بود.

تحصیلات و استادان ادبی بانو اعتصامی:

پروین ادبیات رااز پدرش و در سایه استادانی چون علی‌اکبر دهخدا و ملک الشعرای بهارآموخت. در کودکی زبان‌های فارسی و عربی را زیر نظر معلمان خصوصی در منزل آموخت. سپس به مدرسه آمریکایی IRAN BETHEL (ایران کلیسا) رفت. در تیر ماه سال ۱۳۰۳ شمسی برابر با ماه ۱۹۲۴ میلادی دوره مدرسه دخترانه آمریکایی که به سرپرستی خانم میس شولر در ایران اداره می شد را با موفقیت به پایان برد.

در جشن فارغ تحصیلی خطابه ای با عنوان” زن و تاریخ” ایراد کرد.این خطابه از ظلم مرد به همسر خود در جامعه ایران سخن می گفت. پروین در قسمتی از اعلامیه “زن و تاریخ” چنین نگاشته است: « داروی بیماری مزمن شرق منحصر به تعلیم و تربیت است ، تربیت و تعلیم حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گسترده معروف مستفیذ نماید.» و ادامه داده است :« پیداست برای مرمت خرابی های گذشته ، اصلاح معایب حالیه و تمهید سعادت آینده ، مشکلاتی در پیش است. ایرانی باید ضعف و ملالت را از خود دور کرده ، تند و چالاک این پرتگاه را عبور کند. »

خانم میس شولر، رئیس مدرسه امریکایی دختران در خاطرات خود را از تحصیل و تدریس پروین در آن مدرسه چنین بیان می‌کند؛ “پروین، اگر چه در همان اوان تحصیل در مدرسه آمریکایی نیز معلومات فراوان داشت، اما تواضع ذاتیش به حدی بود که به فرا گرفتن مطلب و موضوع تازه ای که در دسترس خود می‌یافت شوق وافر اظهار می‌نمود.” پروین در سالهای ۱۳۱۵ – ۱۳۱۶ در زمان ریاست دکتر عیسی صدیق بر دانشسرای عالی، به عنوان مدیر کتابخانهٔ آن مشغول به کار شد.

زندگی خانوادگی و اخلاقی:

پروین در نوزده تیر ماه ۱۳۱۳ با پسر عموی پدرش «فضل الله همایون فال» ازدواج کرد. چهار ماه بعد به خانه شوهرش نقل مکان کرد. شوهر پروین رئیس شهربانی در کرمانشاه بود. اخلاق نظامی او با روح لطیف و آزاده پروین مغایرت داشت. پروین پس از دو ماه و نیم اقامت در خانه شوهر با گذشتن از مهریه اش در مرداد ماه ۱۳۱۴ طلاق گرفت.

خانم سرور مهکامه محصص از دوستان دیرینه و نزدیک او؛ پروین را زنی پاک طینت، پاک عقیده، پاک دامن، خوشخو، خوشرفتار، در مقام دوستی متواضع و در طریق حقیقت و محبت پایدار توصیف می کند.

این خانه و محل اقامت تبریز بوده است که اکنون به عنوان یک اثر تاریخی از آن نگاهداری می شود.

این خانه و محل اقامت پروین اعتصامی در  تبریز بوده، که اکنون به عنوان یک اثر تاریخی از آن نگاهداری می شود.

رد کردن یشنهاد ورود به دربار و مدال وزارت معارف:

مرسوم است که در هر حکومتی، دولت دانشمندان و بزرگان علم و ادب را طی برگزاری مراسم خاص ادبی، مورد ستایش و احترام قرار می دهد. در چنین مراسمی وزیر یا مقامی بالاتر ، مدالی را که نشانه سپاس ، احترام و قدردانی دولت از خدمات علمی و فرهنگی فرد مورد نظر است، به او اهدا می کند، وزارت فرهنگ در سال ۱۳۱۵ مدال درجه سه لیاقت را به پروین اعتصامی اهدا کرد. ولی او این مدال را قبول نکرد. گفته شده که حتی پیشنهاد رضا خان، که از او برای ورود به دربار و تدریس به ملکه و ولیعهد وقت، دعوت کرده بود، نپذیرفت.

روحیه شاعرانه مردمی و اعتقادات آزادی خواهانه پروین هرگز به او اجازه کار در دربار پادشان یا حاکمان را نمی داد. همانگونه که در اشعار پرشورش، نگاه نکته سنج منتقد او موج می زند؛

روزی گذشت پادشی از گذرگهی \ فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خواست
پرسید زان میانه یکی کودکی یتیم \ کاین تابناک چیست که بر تاج پادشهی
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست \ پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیرزن گوژپشت و گفت \ این اشک دیده من وخون دل شماست…

چکامه ای دیگر بنام ” شاه و یتیم”، از پروین اعتصامی- خواننده چکامه: “مهشید مشیری“.

دیوان شعر و اشتغال:

پروین در سال ۱۳۱۵ به تشویق ملک‌الشعرای بهار، دیوان خود را توسط چاپخانه مجلس منتشر کرد. پروین پس از پایان تحصیلاتش در مدرسه آمریکایی IRAN BETHEL (ایران کلیسا)، مدتی در همان مدرسه به تدریس زبان و ادبیات انگلیسی پرداخت. او در سالهای ۱۳۱۵ – ۱۳۱۶ در زمان ریاست دکتر عیسی صدیق بر دانشسرای عالی، به عنوان مدیر کتابخانهٔ آن مشغول به کار شد.

درگذشت:

پروین اعتصامی در ۳۵ سالگی، در تاریخ ۱۵ فروردین ۱۳۲۰، درست در زمانی که برادرش – ابوالفتح اعتصامی – دیوانش را برای چاپ دوم آن حاضر می کرد بر اثر ابتلا به بیماری حصبه، و کوتاهی پزشک معالج، در تهران و در آغوش مادرش چشم از جهان فروبست . پیکر او در حرم معصومه در قم و در جوار پیکر پدرش در مقبرهٔ خانوادگی به خاک سپرده شد. پس از مرگ او قطعه شعری از او یافتند که برای سنگ مزار خود سروده بود .این قطعه اکنون بر سنگ مزارش نقش بسته است:

این که خاک سیهش بالین است \ اختر چرخ ادب پروین است
گرچه جز تلخی از ایام ندید \ هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آن همه گفتار امروز \ سائل فاتحه و یاسین است
آدمی هرچه توانگر باشد \ چون بدین نقطه رسد مسکین است

این ویدیو چکامه زیبای؛ “محتسب مستی به ر ه دید و گریبانش گرفت..” است که گروه گروه مستان همای آن را به آهنگ و صدای زیبایی اجراء می کند.

از پروین اعتصامی چه می آموزیم؟

پروین اعتصامی به راستی روشنفکری آگاه بود. او دردهای مردم عامی را به زیباترین ترین شکل ممکن در آینه شعر به تصویر می کشید. دیوان او پند و اندرزهایی جاودانی برای همه زمان هاست. او گرچه درخواست ورود به دربار شاه را نپذیرفت و یا از ظلم شاهان شعر سرود، اما منتقدی آزاده بود، چنان که پس از واقعه “کشف حجاب” اثرات این واقعه بر زندگی اجتماعی زنان و جامعه ایران آگاهانه و کاملا منصفانه در شعر خود به تصویر کشید؛

زن در ایران، پیش از این گویی که ایرانی نبود \ پیشه‌اش، جز تیره‌روزی و پریشانی نبود
زندگی و مرگش اندر کنج عزلت می‌گذشت \ زن چه بود آن روزها، گر زآن که زندانی نبود

باشد که هریک از ما نیز چون بانو پروین اعتصامی، روشنفکری آگاه و منتقدی منصف برای مردم جامعه خود باشیم.

  • Sahameddinghiassi

    خرد همراه با دانش و تساهل بردباری
    و تحمل عقاید دیگران همراه با دوستی مهر و یگانگی تنها راه رهایی ماست.

     

    سیستمی که دنیا را میچرخاند
    میخواهد مردم در بلاهت  نادانی  خرافات 
    جهل مرکب  حسادت  طمع خشونت تعصب  غرق باشند تا براحتی بتواند غارتگریهای خودش را
    بدون سرخر انجام دهد. مردم ما آنقدر در مسایل فرعی درگیرند که شاید وقتی برای
    مسایل اجتماعی نداشته باشند. مردی که باید در سه جا کار کند تا مخارج کمر شکن بخور
    نمیری تهیه کند کجا میتواند کتاب بخواند یا اخبار روز را بشنود یا مثلا با اینترنت
    با جهان مدرن امروزی ارتباط برقرار کند.

     

    مردم را آلوده به مسایل فرعی
    میکنند و افکارشان را می ربایند. نداشتن علم و دانش مدرن و داشتن خرد اجتماعی یک
    درد بزرگ ماست. ولی حتی مردم خود کشورهای مثلا پیشرفته هم در امان نیستند. و برنامه
    هایی را اجرا میکنند که آنان هم بی خبر از دنیا باشند و خوراک اطلاعاتی آنان را
    تنها بشنوند.

    ولی بطور کلی مساله بایست کامل حل
    شود و نمیتوان آنرا ناقص اجرا کرد. بایست طبقه متوسط تمامی دنیا باهم متحد شوند
    زیرا سیستمی که دنیا را میگرداند با هم متحد هستند. ولی ما متاسفانه متفرق.

    اگریادتان باشد سیستم کمونیستی
    همیشه میگفت کارگران جهانم متحد شوید  نه
    مثلا کارگران لهستان متحد شوید. زیرا نیرو در جمع است. یعنی اربابان براحتی
    میتوانند اسلحه به دست کارگران لهستانی بدهند تا کارگران اعتصاب کرده مثلا آلمان
    را سرکوب کنند.

     

    از این جهت بایست تمامی طبقه متوسط
    و فقیر دنیا باهم متحد باشند و برروی هم اسلحه نکشند و همدیگر را غارت نکنند بلکه
    باهم برای تعاون بقای خود بکوشند. چون اربابان اگر با مردمی خردمند و متحد روبرو
    شوند نمی توانند از آنان برعلیه هم سو استفاده کنند. پس بایست غارت گری را کنار
    گذارند و مثل انسان والایی زندگی کنند.

    مشگل اصلی ما اکنون نداشتن اتحاد
    است زیرا هرکس تلاش دارد که کلیم خود را از آب بیرون بکشد ولی اینکه دوستش خسارت
    ببیند. این فرهنگی است که حاکم است و مردم بی تفاوت و ظالم شده اند زیرا برنامه
    تنازع بقا در دست اجرا است نه تعاون بقا. آنان هم یکی یکی دمار از روزگار همه ما
    در میآورند. برتولد برشت مثالی زده است که من مینویسم   گفتند علیل ها را میکشند  و نیمه دیوانه ها و یا کم هوش ها را من جز هیچ
    کدامشان نبودم  بعد گفتند یهودی ها را
    میکشند من یهودی نبودم   بعد گفتند خارجیان
    و کولی ها را میکشند  من نبودم  تا رسید به اینکه شاعران ونویسندگان را میکشند.  من نویسنده بودم ولی دیگر کسی باقی نمانده بود
    تا به فریاد من برسد.  

     

    داستانی ایرانی میگویند که یک
    شیخ  یک سید و یک عامی به باغ انگوری رفتند
    و شروع به خوردن رایگان انگور ها ی باغ کردند. باغبان دید که حریف هرسه نفر آنان
    نمی شود. پس گفت  ای سید آل عبا و اولاد
    پیامبر تو اجازه داری که از باغ من انگور بچینی زیرا  تو از نواده های جد بزرگواری هستی که موسس دین
    ماست. و تو ای شیخ که مرتب از آل عبا و فرزندان پیامبر اکرم سخن میگویی توهم به
    باغ من خوش آمدی ولی این آدم عامی چه میگوید؟ هرسه بر سر مردک عامی ریختند و اورا
    تناب پیچ کردند. بعد باغبان گفت شیخ بزرگوار تو باندازه کافی خوردی این مرد سید آل
    عبا است و بایست بیشتر بخورد ولی تو که مقام اورا نداری  پس دو نفری به سرشیخ ریختند و اورا تناب پیچ
    کردند. حالا او تنها مانده بود و سیدی که از بس انگور مفت خورده بود نمی توانست
    درست راه برود و خیک شده بود. باغبان بیل خود را بر کون او کوبید و گفت بس است مفت
    خور من برای این انگورها زحمت کشیده ام وتو مفت میخوری آنهم آنقدر زیاد. و اورا
    حسابی با بیل و دسته بیلش کتک زد. و از هرکدام غرامتی گرفت تا آزادشان کند.

     

    سیستم دنیا درست مثل دو مثال بالا
    عمل میکند تفرقه و بی خردی  و نادانی دست
    مایه آنان است. بعد هم کنار زدن مردم و غارت همگی آنان و ثروتهای ملی و مردمی. حربه
    دین دستکاری شده شان برای دور کردن مردم از علم و دانش و بردن آنان به کجراهه
    بیخردی و ظلم وفساد و گول زدنهایشان و تزریق خرافات و تعصب است که همه مارا به دام
    انداخته اند. کوخ نشینان برای کی میجنگند 
    برای کاخ نشینان.

     

    در همین آمریکا مردمی هستند که
    برای یک شب مهمانی شان پنج میلیون دلار خرج میکنند؟ ویا هزینه های زندگی شان شاید
    میلیاردها دلار باشد. کسی که پنج میلیون دلار یک شب خرج میکند بایست میلیاردها
    دلار در بانک داشته باشد یا؟ در حالیکه یک استاد درجه یک دانشگاه شاید حتی یک دلار
    هم از خودش نداشته باشد. زیرا بانکها وشرکتهای بیمه بهر طریقی که بتوانند مردم را
    لخت میکنند. مثلا کسی تمامی سرمایه اش را که ۲۰۰۰۰۰ دلار میشود برای یک کاری پیش
    قسط داده و بانک هم به او ۸۰۰۰۰۰۰ دلار داده ا ست تا مثلا یک کاری انجام دهد. بقول
    خودشان اسمال بیزنس. حالا بیزنسی که یک میلیون دلار میارزیده شده  ۵۰۰۰۰۰ دلار بدین ترتیب ۲۰۰۰۰۰ دلار پیش قسط از
    بین رفته است و شخص ۸۰۰۰۰۰ دلار هم بدهکار است اگر مثلا ساختمان بیزنس را بفروشد
    شاید چیزی حدود ۵۰۰۰۰۰ دلار بشود  آنوقت وی
    سرمایه ای منفی ۳۰۰۰۰۰ دلار دارد. بدین ترتیب اگر در شرق تورم ثروت های مردم را
    هیچ میکند اینجا هم رکود یا ضد تورم همان کار را میکند. ثمره کار سالیان مردم عادی
    را میربایند و آنان را تا ابد بدهکار میکنند. این یک نوع برده داری مدرن می باشد
    که در آمریکا رواج دارد. مردم بایست کار کنند و تمامی درآمد خود را دودستی به
    بانکها و شرکتهای بیمه بدهند. برای همین است که مردم سعی دارند سرهم کلاه بگذارند
    تا زندگی کنند؟ این است که جوانان ما باستثنای تیزهوشان و ثروتمندان همه مهمانان
    ناخوانده هستند و ما بایست در کشورهای خود کار 
    دانشگاه  ورفاه داشته باشیم که مردم
    ما به دریوزگی به غرب پناه نبرند. 

  • Sahameddinghiassi

    حساب دولتها را از حساب ملتهایمان جدا سازید. در همه
    ملتها هم انسانهای خوب و بد فراوان هستند و از جز به کل قضاوت کردن درست نیست. در
    ضمن گول این تفرقه ها را نخورید تا همه ما بازیچه دست شیطانها نشویم. آنان با
    تفرقه ملتهای ما را از هم جدا کرده و بعد هم بما نفرت و تفرقه تزریق کرده و همان
    طوریکه میدانیدیک مشت دزد رشوه خوار و شیاد را حمایت میکنند که مارا با هم ضد
    بسازند. ورگرنه  سعدی فرماید که بنی آدم
    اعضای یک پیکرند که در آفرینش زیک گوهرند. 
    متاسفانه اکنون یک مشت انسان های خود خواه طماع و سر نشدنی در تحت حمایت
    شرکتهای عظیم تولید اسلحه و مواد مخدر و سایر مصنوعات کشورهای مارا برده و بنده
    خودشان کرده اند و همه مارا غارت علمی معنوی و مادی میکنند. دلالان و آدمکهای آنان
    در لباس های دیکتاتور مثل صدام وقذافی بجان ملت های ما افتاده اند. ما هم بجای
    نشان رفتن به هدف اصلی پادوهای آنان را نشانه میگیریم که آنان هم در زیر لوای ملت
    و دولت پنهان شده اند.  مشگل ما بیسوادی
    عمومی  وابستگی بی نهایت  تفرقه 
    طمع  دزدی  فساد 
    نداشتن مدیریت  غارتگری  شهوت رانی و فساد است. اینان دشمنان اصلی ما
    هستند. هرکه سرکار بیاید متاسفانه مثل قبلی ها میشود  که مردم باید بگویند رحمت به کفن دزد قبلی.
    امیر

     

    در ایران هم اگر یک افغان یا یک تبعه کشور
    افغانستان  خراسان  به یک دختر تجاوز کند آنوقت مردم بی خرد به
    خانه سایر افغانان خراسانیان بی گناه حمله کرده آنان را آزار میدهند. مواظب باشید
    که تفرقه و نفرت بین کشورهای ما و مردمان ما به نفع غارتگران بین المللی و پادوهای
    ملی محلی آنان است.  تفرقه بین شیعه  سنی  
    عرب عجم  ترک فارس   کرد ترک و… هزاره و پشتون   و… افغانی خراسانی   ایرانی 
    تورانی … و… بهایی مسلمان 
    یهودی   مسلمان و… همه ساخته دست
    استعمار و استحمار بین المللی است وگرنه یک کارگر مسلمان با یک کارگر حتی اسراییلی
    چه برخورد منافعی دارد؟  یا یک کودک
    فلسطینی با یک کودک  اسراییلی چه دشمنی
    میتواند داشته باشد.  داستانهای واقعی که
    برپایه نفرت و بی خردی نگاشته شده است مارا از این ماجری بایست باز دارد.  داستان رومو ژولیت  که فدای قربانی نفرت های کور شدند و… میلیونها
    جوان معصوم دیگر فدای همین خود خواهی ها و انحصار طلبی ها و وابستگی های غیر
    انسانی شده اند و متاسفانه هنوز هم میشوند. 
    ما نباید دین ملیت  مذهب  نژاد را وسیله اختلاف و دشمنی قرار بدهیم  معیارها بایست انسانی دوستی  فداکاری 
    عدالت  مساوات برابری  برادری و خواهری باشد.  عطار هفت شهر عشق را گشت   ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.  چراغی که بخانه روا به مسجد بردنش حرام   است . 
    مولوی فرماید  ای بی خبران کجایید
    کجایید محبوب همین جاست بیایید بیایید.  به
    حاجیان و…شیخ مسلمان عرب  در ماشین ساخته
    شده از تلا مسافرت میفرماید و در هواپیمای ساخت از تلا  پرواز میکند و زیبا ترین دختران دنیا را در
    قصرساخته شده خود از عاج زندانی ثروت خودش میکند و آنوقت کودک عرب فلسطینی آب
    ندارد؟ آنوقت دانشجوما  از دست دادن یک زن
    مسلمان با یک مرد  میخواهد خودش را هلاک
    کند. وی چشمش را به روی همه مشگلات بسته و به یک دست دادن ساده خیره میشود. و برای
    وعده بهشت با حوریان بهشتی دوستان خود را هم لو میدهد و خودش هم مثلا شهید میشود.  مشگل ما در بی خردی عمومی ملی اکثر مردم کشورهایمان
    است  این دشمن اصلی است. بیخردی  و بی دانشی و نداشتن اخلاق سلیم و عقل
    سلیم  و انسان بودن کامل؟  

    • Ali

       ببین دوست من این حرف هایی که شما زدید درست ولی با قسمت آخرش زیاد موافق نیستم که گفتید که :(( مسلمان چیکارش به اسرائیلی )) اینطوری که نمیشه پس اسلام ۱۴۰۰ سال پیش چیکارش به ایران و مصر بود که اومد حمله کرد و مردم رو کشت و به زور شمشیر مسلمانشان (تسلیم واقعی) کرد پس جهاد چی میشه اسلام مخالف اسرائیل نباشه این رکن اساسی و مقدس رو زیر پا گذاشته؛ میبینید اشکال ریشه ای هست

  • Sahameddinghiassi

    داستان شهر بلخ تلخ نمیدانم که آیا شما
    نام آقای پرویز خطیبی را شنیده اید یا نه او یک سری داستانهای فکاهی سیاسی مینوشت
    بنام شهر بلخ. وی مثلا آژدان شهر بلخ را به تصویر میکشید. که مردی سیبیلو بد اخم و
    احتمالا شیره ای و دست به دهان و منتظر گرفتن پول از دست مردم و تیغ زدن مردم
    میباشد. حالا مثلا اگر اکنون میبود در باره رییس جمهور شهر بلخو مینوشت. مردی که
    هیچی حالیش نیست بو گند میدهد بلد نیست که انگلیسی حرف بزند. دست بوس و پابوس و
    چاکر و غلام بالا دستی هاست . همه چیز شهر بلخو را خراب کرده است. همه مردم بیکار
    و گدا شده اند. درآمد شهر بلخ را با تریلی از شهر خارج میکنند. با دست بوسی هایش اجازه
    میگیرد که اجناس خارج از رده و مسموم را برای مردم وارد شهر بلخو کند. مردمان شهر
    اکثرا شیره ای و متعاد هستند ویا کار ندارند و بیکاره شده اند. در مدرسه ها فقط
    شکل اشیا را میکشند و نوشتن را یاد نمیدهند. مردم را خرافه پرست کرده است. هرکس
    بلند حرف بزند داروغه شهر یک گلوله به قلبش نشانه میرود . زنان و دختران مردم را
    به بهانه های پوچ میگیرند و یا آنها را میکشند و یا بی آبرو میکنند و به آنها
    تجاوز میکنند. همسایگان شهر بلخو بسیار راضی هستند و هر قرارداد ی را که دیکته
    کنند رییس جمهور بو گندو امضا میکند. مال پدرش نیست که دلش بسوزد و میگوید جهنم
    بمن چه. ضنایع شهر بلخو را داغون میکند و با وارد کردن اجناس بنجول همه صنایع شهر
    بلخو را به ورشکستگی میکشاند و مردم مجبور میشوند که در کارخانه را تخته کنند. 

      

     کک آقای رییس جمهور هم نمیکزد. او حتی زنان و پسران
    شهر بلخو را برای درآمد بیشتر به ثروتمندان بادیه نشین میفروشد تا آنان کنیزبرای
    شهوت رانی و غلام دست بسینه داشته باشند. به یک سری از جوانان شهر بلخو پول و عده
    بهشت با حوریان بکارت دار میدهد و به آنان قمه و تفنگ میدهد تا برادران خود را که
    اعتراض میکنند بکشند و کتک بزنند. آقای رییس جمهور نماز هم میخواند و سواد خوبی
    برای ترجمه ندارد. او نمیتواند حتی عربی که زبان مادریش هست را خوب حرف بزند. به
    گفته خودش مادرش حوری بهشتی بوده است و برای همین دور سرش یک حلقه نور همیشه وجود
    دارد. منتهی کسانی که به حضرت آقا ایمان ندارند نمیتوانند این حلقه نور را ببینند.
    تنها مومن ها میتوانند حلقه نور را ببینند. در خراب کردن کشور استادی بی همتا است.
    هیچ کس را قبول ندارد و میخواهد به تنهایی تمامی شهر را ویرانه ای کند. مردم از
    ترس جرات لب گشودن را ندارند. هر که انتقادی کند فورا کشته میشود. جوانان شهر که
    استخدام در نیروهای ویژه نشده اند برای گدایی به شهر های دیگر میروند. همه مردم را
    آواره کرده است. براحتی دروغ میگوید و براحتی زیر حرفش میزند. میگویند نمازش
    هیچوقت قضا نمیشود. ولی در تقیه کردن خیلی استاد است. میگویند قبلا رفتگر بوده است
    و سپوری میکرده است که ناگهان باز شاهی بر سرش مینشیند. مردم خیلی خوشحال بودند که
    آنقدر آنان ترقی کرده اند که یک رفتگر رییس جمهور میشود. ولی خیلی زود فهمیدند که
    خوبی و بدی انسان ها به فقیر بودن و یا نبودن آنان بستگی ندارد. شاید آن کسی که
    باز شاهی را چیز خور کرده است که روی سر رفتگر بنشیند برنامه ای داشته است. آن
    برنامه ویران کردن شهر بلخو بوده است. بیشتر مردمش فقیر شده اند. صنایع شهر از کار
    افتاده . ثروت شهر با تریلی ها ی غول پیکر از شهر خارج میشوند مکتب ها را بسته اند
    و یا فقط دروس چاپلوسی در آنجا تدریس میشود. بیشتر طبقه فقیر جوانان از بیچارگی
    متعاد شده اند. تعدادی از جوانان آواره شهر های دیگر شده اند و در آنجا به کارگری
    ساده مشغول شده اند. فحشا را رونق داده اند و از آنان مالیاتهای سنگین میگیرند تا
    سنگسارانشان نکنند. جوانان را طبقه بندی کرده اند و آنان را بجان هم میاندازند.
    کشور شهر بلخورا حراج کرده اند تا هر کسی که میخواهد دزدی و فساد کند آزاد باشد.
    بشرطی که حق داروغه ها را بدهد. در شهر بلخو دروغ گفتن و غدعه کردن و بیشرمی و بی
    حرمتی و ظلم هیچ عیب نیست بشرط آنکه در راه دین باشد و نماز آن کار خوانده شده
    باشد. مثلا میشود لواط کرد بشرط اینکه نماز لواط خوانده شده بشود. کارخانه ها بسته
    شده کارگران بیکار شده اند و به اعتیاد پناه میبرند. مکتب ها را بسته و یا خراب
    کرده اند و یا اجازه ورود به کسی را نمیدهند مبادا مردم بتوانند آ را از ب شناسایی
    کنند. جوانان که نه کار دارند و نه مکتب به دزدی و بدکاریها پرداخته اند و یا کشته
    شده و یا از شهر فرار کرده و یا متعاد شده اند. آن تعدادی هم که خواستند خوب و با
    انسانیت باشند به زندانها فرستاده میشوند. و یا به آنان تجاوز جنسی میکنند تا از
    رو بروند. دین مردم شهر شیاطین پرستی است. شیطان های ظلم کشتار و شیطان بد جنسی و
    دزدی و تقیه و آزار رسانی و کشتن بی گناهان و شیطان پول پرستی و شهوت پرستی و
    حیوان پرستی از بت های ارجمند آنان است. آنان میخواهند که همه دنیا شیطان پرست
    بشوند. ولی استاد های آنان نظری دیگر دارند آنان میخواهند سرمایه مردم کشور را به
    غارت ببرند و خودشان را برده کنند و صنایع شهر بلخو را داغون کنند تا همیشه مردم
    شهر به آنان محتاج باشند. 

      

     و چون این چنین
    رییس جمهوری مورد تایید آنهاست به او فحش میدهند بد میگویند ولی باز با او سر میز
    مذاکره مینشینند و او را بعنوان ریاست معظم محترم مستطاب شهر بلخو قبول دارند.
    زیرا هرچه که باو دیکته کنند او مینویسد و قبول میکند و امضا مینماید. به مردم
    میخواهند بقبولانند که عکس رییس جمهور در ماه است و او نظر کرده میباشد. قدرت
    شیطانی دارد. همه بایست از او بهراسند. به او چپ هم نگاه نکنند. مردم بایست سر اینکه
    چهره او را در ماه دیدند و یا ندیده اند با هم جنگ کنند. تمامی دانشمندان شهر بلخو
    جمع شده و روزها مباحثه علمی کرده اند که چهره او را در قرص ناقص ماه دیده اند.
    بعضی از دانشمندان شهر بلخ فتوی داده اند که چهره او را در ماه ندیده اند و برخی
    اصرار دارند که چهره او را در ماه تابان دیده اند. هم در قرص کامل و هم در قرص
    ناقص. علمای اعظم شهر بلخ روزها وهفته ها در سر این موضوع بحث و جدل کرده و کتابها
    مرقوم فرموده اند و هر کدامشان هم مقلدان بسیاری دارند. این علم عظیم آنان است که
    بتوانند و یا نتوانند ثابت کنند که چهره رییس جمهور در کره ماه قابل رویت هست و یا
    نیست. به نظر این فقها و دانشمندان این موضوع از رفتن به کره ماه هم مهم تر است که
    آیا چهره وی در ماه دیده شده است و یا دیده نشده است. قرار است یک دانشگاه بزرگ هم
    برای ادامه اینکار تاسیس کنند و بودجه خروار دلاری برایش در نظر گرفته اند و قرار
    است بهترین استادان این رشته که رویت ماه در حالت ناقص و کامل و قرص و بریده ماه
    است را با حقوق های گران استخدام کنند تا این علوم را به دانشجویان تدریس کنند.
    علمای شهر بلخو قسم خورده اند که اگر واجب شود فتوی به کشته شدن آن دانشمندانی را
    میدهند که بگویند چهره رییس را در ماه ندیده اند. استادانی که دلقک و بزمجه خود را
    در اثر تبلیغات سر سام آوری به ریاست ابدی جمهوری و موروثی نشانده اند از خوشحالی
    در پوست خود نمیگنجند که دست آموز آنان دارد کل شهر بلخو را ویرانه میکند و آشفتگی
    را بسر حد جنون میرساند. آنان ظاهرا با دست آموز خود جنگ زرگری میکنند ولی او را
    بعنوان رییس مردم میشناسند و همه پولها را در اختیار او میگذارند تا همه را به باد
    دهد. آنان میخواهند که شهر بلخو را به ماتم کده تبدیل کنند. آنچه مورد نظر استادان
    دلقک بوده است همانا تفرقه بیانداز وحکومت بکن است که آقای رییس با همه بی خردی
    این قسمت را خیلی خوب اجرا کرده است و رضایت استادان را بخود متوجه کرده است. و
    فکر میکند تا دنیا دنیا است وی رییس شهر بلخو باقی خواهد ماند. آمین.

     

  • S_farahani

     در روزهای ابتدایی سال ۱۳۲۰ و در حالی که تنها سی و پنج سال از عمر پر برکتش می گذشت به بیماری حصبه دچار شد و سرانجام در ۱۶ فروردین ۱۳۲۰ با زندگی وداع نمود و در حرم متبرک حضرت معصومه در کنار مقبره پدرش به خاک سپرده شدنقد پنهان سیاست و جامعه ای که در آن می زیست، به کرات در اشعار وی مشاهده می شود.برخورد وی با حکومت و نهادهای آن همیشه انتقادی است. این نگاه گاهی چنان شدید می شود که کجروی های اجتماعی و انحرافات آن را در اصل نه از افراد بزهکار بلکه ناشی «دزد و قاضی»، «دزد خانه»، «اشک یتیم»، «پایه و دیوار»، «ای رنجبر»، «تیره بخت»، «شکایت پیر زن»، «دکان ریا»، «زن در ایران»، «شیر و گربه»، «اندوه فقر»، «ستم اغنیاء»، «مست و هشیار»، «دیوانه و زنجیر»، «نامه به انوشیروان» و «مقام زن» از جمله مهمترین اشعار پروین اعتصامی است که بار سیاسی و اجتماعی دارند. در ادامه و برای نمونه به سه شعر او اشاره ای کوتاه می کنیم:
    در شعر «ای رنجبر» او قشر تحت ستم جامعه را خطاب قرار می دهد:
    از حقوق پایمال خویش کن پرسشی
    چند می ترسی ز هر خان و جناب ای رنجبر
    مردم آنانند کز حکم و سیاست آگهند
    کارگر کارش غم است و اضطراب ای رنجبر
    هر چه بنویسند حکام اندر این محضر رواست
    کس نخواهد خواستن زیشان حساب ای رنجبر
    در شعر «دزد و قاضی»، دزدی که مورد بازجویی قاضی قرار گرفته، صراحتا قاضی را متهم می کند:
    تو قلم بر حکم داور می بری
    من ز دیوار و تو از در می بری
    دست من بستی برای یک گلیم
    خود گرفتی خانه از دست یتیم
    من به راه خود ندیدم چاه را
    تو بدیدی، کج نکردی راه را
    دزد اگر شب گرم یغما کردن است 
    دزدی حکام روز روشن است
    در شعر «شکایت پیرزن»، پیرزنی از قباد، پادشاه سلسله ساسانی ، در روزی که به شکار رفته، اینچنین گلایه می کند:
    دزدم لحاف برد و شبان گاو پس نداد
    دیگر به کشور تو، امان و پناه نیست
    سنگینی خراج به ما عرصه تنگ کرد
    گندم تو راست، حاصل ما غیر کاه نیست
    سختی کشی ز دهر، چو سختی دهی به خلق
    در کیفر فلک، غلط و اشتباه نیستاز عمل حکومت و مقامات و فساد و تباهی رایج در دستگاه های آن می داند

  • Ariabf2

    پروین اعتصامی هم مثل خیلی از شایعات دیگر که مردم راست میپندارند ساخته پرداخته برخی است تامیزان شایعه پذیری مردم مشخص شود.پروین یک دختر کم هوش وعقب مانده بود ودرخانه پدری بدورازچشم دیگران نگه داری مشد وهرگز به کسی اجازه دیدار با وی داده نشد.تمامی شعرهای دیوانی که بنام اوست ساخته وپرداخته بهار است.خودتان ببینید که چگونه ممکن است دختری که تمام عمر درخانه بوده وهرگز کسی اوراندیده چنین اشعاری وکلماتی از مردم کوچه وبازار بداند چه برسد به اینکه اینگونه شعر بگوید! مقدمه دیوان نیز از بهار است.( البته من اینرا شنیده ام )