فاجعه عظیم فرهنگی
بزرگترین سیاست پلشت وپلید رژیم ضد انسانی ولایت فقیه، شستشوی مغزی و مسخ کردن نوآموزان و جوانان است. زیرا رژیم می خواهد نسلی ظاهراً ایرانی، ولی در حقیقت مانند خودشان، از قوم تازی و ضد آیین و فرهنگ، و تاریخ ایران تربیت کرده، و آنان را در برابر افراد معمولی جامعه که با آخوند دمساز نیستند، قرار دهد.
واگذاری مدارس کشور به فیضیه قم و فرهنگ ایرانی زیر نظر آخوند قرار گرفتن، فاجعه ای بس عظیم و جبران ناپذیر بوده، و شاید دهها، بلکه صدها سال به درازا انجامد که نسل های مسخ شده و فریب خورده حال و آینده بتوانند به خود آیند و اوج این فاجعه فرهنگی که اثر نابودی آن از یورش مستقیم تازیان بیشتر است، درک کنند و یا بخواهند آن را از کشور به زدایند. این فاجعه می تواند به تنهایی، کشور ما را مانند مصر و یمن، الجزیره و مراکش به یک کشور تازی زده فرهنگ باخته تبدیل کند.
سکوت ما، شکست ماست
شوربختانه ما ملت آرام و تسلیم پذیریم. ما هرگز نیاموختیم که در برابر کینه توزی و رفتارهای ناپسند بیگانگان و دشمنان این آب و خاک، زبان به اعتراض و ناخشنودی خود باز کنیم و در صورت نیاز، همگانی و دسته جمعی به پا خواسته، به مبارزه و چالش و دفع شر از دشمن سرزمین خود پردازیم. ما همیشه هنگامی به خود آمدیم که خود را غرق در بدبختی و ناکامی یافتیم. زمانی که دیگر دیر بود و دشمن به خوبی خود را آزموده و آماده یورش شدید تر می کرد و دیگرهیچگونه اعتراض و یا جنبش و تلاش ما اثری نداشت.
نمونه هایی از کوتاهی امان
سرتاسر تاریخ کشورمان پر از این کوتاهی و اشتباهاتی است که سرنوشت کشورمان را دگرگون کرده و ما را از ردیف نخستین کشور پیشرفته جهانی، به درماندگی و واماندگی امروز کشانده است. از یورش تازیان گرفته تا چنگیز و تیمور و ترکان آن سوی دریاها، همه و همه بر ما تاختند و ما هرگز به یک مبارزه همگانی با دشمنان نپرداختیم. جسته و گریخته در بخش هایی از کشور مبارزه و چالش هایی صورت گرفت، ولی در برابر دشمن مصمم و یک پارچه بازنده شدیم. نهایت این که ما عادت کردیم در خدمت دشمن در آییم و با فداکاری و گذشت بیکران و مایه گذاشتن از خود، جایی و مکانی نزد دشمنی که بر ما مستولی شده پیدا کرده، و در نهایت پس از سالها تلاش بتوانیم اندکی جای خود را در اجتماع، آنهم به سرکردگی و یکه تازی دشمن باز کنیم.
سکوت، پس از سکوت
به راستی یادآوری آن که از سال ۵۷ تاکنون این آخوندهای بی شرافت و بی فرهنگ چگونه دمار از روزگار ما درآوردند و مملکت، هستی، فرهنگ، آیین، زبان، تاریخ، و حیثیت جهانی ما را به باد دادند و ما کاری مثبت در جبران و جلوگیری این جنایت و غارتگری ها انجام ندادیم، موجب شرم و خجالت است. آیا در کدام کشور جهان و در چه دوره تاریخ، گروه اندکی مانند یک گروه صدقه بگیر روضه خوان کشورمان توانسته اند بر کشوری بزرگ و پهناور سوار شوند و کشور را به حراج گذاشته و به نیستی کشانند؟. آیا ما از روز نخست کوتاهی نکرده و در برابر ای گروه ضد ایرانی سست نیامدیم؟.
این پیر زال که یک کیسه نمک زیادی خورده و هنوز زنده است، به عنوان امام جمعه تهران پیشنهار می کند که مغازه ها ویدیوهایی داشته باشند که در تمام ساعات زنان را مورد خطاب قرار داده که حجاب اسلامی بپوشند. بشنوید و ببینید آخوند هر روزه چه آشی برای مردم ایران می پزد.
علت های شکست اصلی ما
از زمانی که اسلام، به ویژه شیعه گری در مملکت ما رخنه کرد، و ما بدان میدان دادیم تا مانند قارچ وحشی رشد و نمو کند، با فتنه گری این آیین بیابانی، تخم تفرقه، نفاق، دو رویی، در مغز ما به ویژه نونهالان و فرزندان خردسال کشور کاشته شد. از این جا زندگی اجتماعی، با هم بودن، با هم تصمیم گرفتن،از هم پاشیده شده، و جای آن را به خود بینی، خودپسندی، تکروی، و بدبینی نسبت به دیگران داد. گرچه، هرکدام از ما به تنهایی در کار و رشته و هدف خود موفقیم، ولی در کارهای جمعی و گروهی پایمان می لنگد. ما هرکدام گیاه خودرویی هستیم که همیشه بازمانده ایم. زیرا باغبان، ما را به عنوان علف هرزه درو می کند و به خوراک حیوانات می رساند. همانگونه که ما هم اکنون هم نشخوار و خوراک آخوند شده ایم.
خواهی نشوی رسوا، بیا همرنگ من شو
این گزینه و شعار تک تک ما است. هرکدام از ما می خواهیم دیگران به رنگ و پوشش ما در آمده،آنچه ما می گوییم و ما می کنیم عیناً به وسیله دیگران تکرار شده، و کهکشان ها به میل و اراده ما به چرخند. اینجاست که تفرقه و پراکندگی به وجود می آید. به عنوان نمونه، مشروطه طلب می خواهد همه کشور مانند خودش فکر کند، گزینش های آنان را بپذیرد، و در بست از دیدگاه فکر، اندیشه و عملکرد مانند آنها باشد. جمهوری خواه نیز طبل جمهوری می زند و غیر جمهوری را در دایره فکر و اندیشه خود راه نمی دهد. مجاهد خلق نیز می خواهد مانند رژیم اسلامی لچکی بر سر همه زنان کرده، و رئیس جمهور برگزیده خود را به همه تحمیل کند. گروه همراه شاهزاده نیز همه چیز را در قواره و اندازه آریامهری دیده، و حاضر نیستند با فردی و یا گروهی دیگر دمساز شوند.
می بینیم که هرگروه، خود را به رنگ و پوششی در آورده، و دیگر دسته و گروهها را از خود می راند و اختلاف و کشمکش میان همدیگر به وجود می آورد. اینها رمز پراکندگی و به هم نیامدن گروهها بایکدیگر است. یعنی تحمیل کردن عقاید و باورهای خاصی به گروههای دیگر. همان گونه که رژیم آخوندی پوشش زننده و چندش آور اسلامی را به زور بر سر زنان کرده، و عقاید پس مانده ارتجاعی و ضد بشری خود را به زور به دیگران تحمیل می کند.
راه درمان چیست؟
راه چاره، با هم بودن، با هم آمدن، و همآهنگی و اتحاد میان همه گروهها از هر قوم، هر باور دینی، هرزبان، و هر مرام ومسلک سیاسی است. اگر ما، روشهای سیاسی گوناگون، از سلطنت طلب گرفته، تا جمهوری خواه، گروههای چپ، شاهنشاهی، و مانند آن و همچنین، به همه اقوام ایرانی با دیده احترام و به طور مساوی نگاه و برخورد داشته باشیم و نخواهیم افکار و اندیشه خود را به هرشکل بدانان تحمیل کنیم، خود به خود اتحاد و همبستگی میان همه قشرهای کشور به وجود می آید.
هنگامی که در یک گردهم آیی و تظاهرات، سر و کله مجاهدین با عکس های مریم و مسعود رجوی و زنان با روی سری اسلامی ظاهر می شود و با دادن شعار های خودکامه، ” ایران رجوی، رجوی ایران”، می خواهند بر همه حاضرین تسلط و حکم روایی داشته باشند، گروههای دیگر با دلخوری و ناراحتی خود را به کنار کشیده و صحنه تظاهرات را ترک می کنند. همین موضوع در مورد طرفداران شاهزاده رضا پهلوی، گروههای چپ و جمهوری خواهان نیز صادق است.
اگر بنا باشد که گروههای سیاسی به جای آن که هرکدام در گوشه ای از میدان سنگر بگیرندو با فریادهای خود بخواهند گروههای دیگر را ضعیف و ناتوان ساخته و از میدان به در کنند، بیایند در هم ادغام شده و رهبران آنها نیز به دور هم جمع شوند و هرکدام به نوبت بدون آن که ایران را ملک پدری، و مردم را همه از کیش و طرفدار خود بداند با آزادمنشی و دموکراسی سخن گوید، زمینه اتحاد و همبستگی ملی فراهم می شود.
از آنچه گذشت:
تا زمانی که ما با خودخواهی خود، برای گروهها، اقوام، و افراد دیگر با برداشت های سیاسی، دینی و قومی احترام قائل نباشیم، و خود را یک تاز میدان بدانیم، نمی توانیم به یک اتحاد و همبستگی ملی برسیم. روش های خودکامگی و تکروی ای که از ۱۴۰۰ سال پیش تا کنون در فرهنگ و تار و پود ما ریشه دوانده و هرکدام از ما خود را یک سر و گردن از دیگران بالاتر می بینیم.
تا آن جایی که هیچکدام از گروههای سیاسی برای دیگر گروهها ارزشی قائل نبوده ایران را ملک اجدادی، و مردم را ناچار به اطاعت و پذیرفتن آرمان های سیاسی و عقیدتی خود می داند. مجاهدین، طرفداران شاهزاده، جمهوری خواهان، گروههای چپ و طرفداران نظام شاهنشاهی هرکدام از این نمونه اند.
نبودن اتحاد و همبستگی موجب شده که صدای اعتراض و آزادی خواهی هر گروه در اقلیت در هر نقطه کشور، و یا درون زندان های شنیده نشده و در حلقوم آنان خاموش گردد. رژیم اسلامی که خود یکی از عامل های اصلی این تفرقه و جدایی است، به آسانی و آرامی نقشه های شوم و پلید سلطه گری خود را در همه ابعاد زندگی فرد فرد سر زمین ما پیاده کرده و می کند. مملکت در بست در اختیار فکر و اندیشه آخوند و آخوندیسم قرار گرفته و دست کم ۸۰٪ در آمد ملی در نگهداری و ریشه دوانی رژیم جهنمی آخوندی برای دهها بلکه صدها سال دیگر به کار برده می شود.