خاور میانه کجاست؟
پر بیراه نیست اگر بگوییم به محدوده ی امپراتوری هخامنشی که فرهنگی متفاوت از دیگر نقاط آسیا دارند و در بسیاری جهات دارای فرهنگی مشترکند ، خاورمیانه گفته می شود از شرق ، افغانستان و از غرب ، مصر آخربن کشورهایی هستند که در خاورمیانه گنجانده شده اند که اتفاقا آخرین نقاط شرقی و غربی امپراتوری هخامنشی هستند.
پس هخامنشیان به نوعی پایه گذار خاورمیانه متحد بوده اند و این شخصیت فرهنگی ریشه در خاورمیانه متحد در دولت هخامنشی دارد. شاید به همین دلیل باشد که مردم این منطقه چندان اعتماد و اعتقادی به دموکراسی ندارند و پادشاهی یا همان رژیم تکنفره را بهترین راه حل برای اداره کشورهای خود می دانند.البته همانطور که در گفتار گذشته گفتیم ، دموکراسی پایدار و با ریسک پایین است ، در حالیکه حکومتهای دیکتاتوری ریسک انقلاب و آشوب را با خود دارند.
فرهنگ بزرگترین شاخصه اشتراک مردم خاورمیانه است. دین ، زبان ، آداب و هنر بسیاری از مردم این منطقه شبیه به هم است. هیچ کس نمی تواند در شباهت مردم ایران و عراق شک کند با وجودیکه دو کشور جدا و با زبان متفاوتند. این اشتراکات فرهنگی همانند یک ریسمان ، مردم خاورمیانه را به هم متصل نموده است.
ایران صفوی و عثمانی
شاید بتوان گفت که ایجاد حکومت شیعی در ایران نقطه عطفی برای زنده شدن نام کشوری فراموش شده باشد. برای هزار سال ایران کشوری بود که مورد تاخت و تاز اقوام مختلف قرار گرفته بود و مردم ایران هرگز نام ایران را بجز در شاهنامه در جای دیگر نمی دیدند! چرا که همواره مستعمره اعراب و ترکان بوده است. این استعمار پس از اسلام مبانی مذهبی هم داشت و مذهب بزرگترین راه حل خلفای عرب و سلاطین ترک برای ارعاب و خاموش نمودن مردم ایران بوده است.
شاه اسماعیل بخوبی این قضیه را درک نمود و احتمالا با آشنایی با دیلمیان که اهل تشیع بودند ، به توان مذهب برای رهبری گروههای مردم و ایجاد قشون توانمند پی برد. با ایجاد مذهبی متفاوت از مذهب عثمانیها ، رهبران دینی وسیاسی جدیدی متولد شدند که مردم ایران از ایشان تبعیت می نمودند. جنگ چالدران اولین جنگ مدرن میان شیعه و سنی تلقی می شود که ترکهای شیعه آذربایجان اجازه تجاوز عثمانی را ندادند. هرچند ایران در جنگ چالدران شکست خورد و شهرهایی مانند تبریز برای مدتی اشغال شدند ولی عثمانیها با مردمی شیعه مواجه شدند که عثمانیها را غاصب و اشغالگر می دانستند و این ابتکار شاه اسماعیل بود که مرزی نامرئی از مذهب میان ایران و عثمانی کشید.
مذهب تشیع شمشیری دو لبه
اگرچه مذهب تشیع برای آزادی خواهی و عدم تسلط عثمانیها بر ایران ، در کشور صفویه پایه ریزی شد ولی خرافات ذاتی این مذهب و هزاران دروغ شاخدار علمای فاضل ، آن را باعث تحمیر و افیون زدگی مردم پس از شاه اسماعیل باید دانست. همین اعتقاد به ارثی بودن امامت (خلافت الهی) خود نشان از اعتقادات پادشاه پرور و دیکتاتور دوست بودن ایرانیان است.
اصولا مردم ایران بدنبال معصوم و انسانی فرا زمینی بوده و هستند. ۱۴ معصوم من در آوردی که شامل علی بزرگترین قاتل عرب می شود به کنار! علاوه بر این ۱۴ معصوم ، مشاهده می کنیم که عده ای رضاشاه را معصوم می دانند، عده ای مصدق را ، عده ای محمد رضاشاه را و عده ای هم خمینی جنایتکار را معصوم می دانند. یعنی حاضر نیستند حتی یک اشتباه کوچک این افراد را هم بپذیرند و راه انتقاد از ایشان را با فحش و ناسزا بسته اند! اما چرا ؟ چرا ایرانیان برای خود معصوم تراشی و منجی تراشی می کنند؟
تنبلی و انتظار منجی
عدم شناخت از دموکراسی و معنی حقیقی آن باعث می شود چالش بزرگی مقابل مردم مسلمان منطقه قرار گیرد. زمانیکه مردمی مانند مردم مصر با استفاده از « دموکراسی » به پای صندوق رأی می روند و به « پایان دموکراسی » رأی می دهند تکلیف چیست؟ براستی با مردمی که با اکثریت می گویند ما دموکراسی نمی خواهیم چه می توان کرد؟ کم هم نیستند این قبیل کشورها و مصر و ایران و افغانستان نمونه های آشکار چنین اندیشه ای هستند. مردمی که از دموکراسی و صندوق رأی برای پایان دادن به آن استفاده نموده اند!
واقعیت این است که این مردم بدنبال یک میانبر و منجی هستند. حتی مردمی که در ونزوئلا هم به تکرار دوره ریاست چاوز رأی دادند نیز به شخص چاوز بعنوان یک منجی می نگریستند. مردم ایران هم هر از گاهی سراغ یکی می روند و او را منجی خود می دانند! چه مصدق و چه رضاشاه و چه خمینی و مانند آن یک وجه اشتراک دارند : مردم آنها را منجی می دانستند و گمان می کردند که کلید همه ی مشکلاتشان در دست اوست. موسویها و روحانی ها هم اگرچه عددی نیستند ولی مردم ایران ایشان را منجی خود دانستند و نه خادم خود.
تفاوت منجی و خادم چیست؟
افرادی مانند علی خادم دین بوده اند. شیعیان البته این خادم دین را تا مقام خدایی بالا برده اند. این آب و تاب دادن به مقام یک عرب قاتل دیوانه زنجیری خونخوار از چیست؟ شیعیان (عمدتا ایرانی) از خلفا متنفر بودند و در برابر ایشان بدنبال آلترناتیو می گشتند و بهترین آلترناتیو علم کردن علی جنایتکار بود.
همانند همین داستان را در برابر شاه می بینیم. شاه با آن همه خدمت که کرده بود ولی یکدنده بود و اجازه مشورت و بهبود اوضاع سیاسی را نمی داد. مردم با ایجاد شایعات و داستانهای دروغین از شاه یک هیولا ساختند و دستگاه اطلاعات ساواک او که شاید یک دهم اطلاعات رژیم اسلامی بود ، بعنوان خونخوار ترین دستگاه معرفی شد. در آن شرایط با توجه به جنگ سرد در خود کشورهای غربی هم مقداری اختناق و دستگاه اطلاعات وجود داشت. شاه هم البته از این شایعات هراسی نداشت و حتی با ساختن یک خیمه شب بازی در دادگاه بیدادگاه خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان را اعدام کرد.
هدف شاه این بود که وانمود نماید او در حال مبارزه با کمونیستها و شوروی است. شاه به غرب وانمود می کرد که خطرات کمونیسم در ایران را دفع نموده است. اما حقیقت این بود که غرب این را باور نکرد و از بیم کمونیستی شدن ایران ، آنرا به دام خمینی جنایتکار انداختند. خمینی علم شد و بعنوان منجی مردم ایران معرفی گشت. این یک انحراف بزرگ از دموکراسی خواهی در ایران بود. اگر با روال طبیعی و بر اساس قانون مشروطه این دموکراسی خواهی پیش رفته بود می شد آینده ای روشن و پیشرفته را برای ایران انتظار داشت.
این منجی ها اگر خوب باشند حداکثر خادم هستند و اگر بد باشند خائنی بیش نبوده اند. خود شاه با خدماتش شناخته می شود و اگر کسی بخواهد منصفانه درباره پهلویها قضاوت کند قسمت بزرگی از این قضاوت درباره شان ، به خدماتشان می گذرد. پس پهلویها خادم بودند و نه منجی. در مقابل اینها خمینی را داریم که مردم او را منجی خود دانستند و خائنی بیش نیست. خائن به ایران ، به نسلها و حتی به مذهب! این آخری البته بد نبود که قدری ملت ایران را از بلای اسلام آگاه نمود!
انحراف انقلابها بزرگترین مشکل خاورمیانه
از آنچه گذشت نتیجه می گیریم ، بزرگترین مشکل آزادیخواهی در خاورمیانه انحراف آن است. انحرافی که معمولا به سمت یک منجی دروغین کشیده می شود. مردم بجای آنکه به اتحاد و آبادی کشور بیاندیشند سالها و بلکه دهه ها را به « دعوای حیدری نعمتی» می گذرانند. بجای آنکه اندیشه و عمل شاه نقد شود ، شخصیت او را نقد می کنند. به ترور شخصیت و تخریب او می پردازند. بجای نقد مصدق و یا شاپور بختیار سعی در مدرک سازی برای اثبات خیانت ایشان هستند. چرا ؟ چون اینها را بعنوان بت و منجی می بینند و طرفها سعی در تخریب بت خانه دیگری دارند! چه دعوای بیهوده ای. حتی کردها هم درگیر این دعوای حیدری و نعمتی شده اند و خط تجزیه اقلیم کردستان عراق می رود.
انحراف از دموکراسی خواهی به سوی دیکتاتوری از نا آشنایی و نا آگاهی مردم درباره شیوه و روش دموکراسی است. دموکراسی اجازه اداره کشور را در اختیار گروه مردم می گذارد و این احتیار نیاز به خرد جمعی و مدیریت تک تک اعضای جامعه بر مسئولیت خود دارد. چیزی که تا به امروز در خاور میانه یافت نشده است.