پیش گفتار:
انسان های بزرگ و دلاوری در ایران برخاستند که در صحنه سیاسی خدمات درخشانی به کشورما نمودند و نامشان زینت بخش تاریخ ایران است. به عنوان نمونه می توان از کوروش بزرگ، داریوش بزرگ، شاه عباس بزرگ، کریمخان زند، جوان ناکام لطفعلیخان زند، عباس میرزا فرزند دلاور فتحعلیشاه وطن فروش، ستارخان و باقرخان، رضاشاه بزرگ، دکتر محمد مصدق، دکتر حسین فاطمی، دکتر بختیار، و بسیاری دیگر را نام برد.
افراد خدمتگذار جامعه
گرچه از دید گاه اجتماعی و کارهای خیر و عام المنفعه که به نفع جامعه بوده و باری از دوش مردم نیازمند برداشته شده باشد هم با اطمینان می توان گفت که در هر استان و شهری در زمان های متفاوتی انسان های وارسته و خدمتگذاری دیده شده اند ولیکن شوربختانه خدمات و کارهای آنان مورد شناخت عموم مردم ایران قرار نگرفته و یا به ثبت نرسیده، و بنابراین به فراموشی گرائیده است.
ما در نوشتارهای گذشته از مرد خیراندیش و بزرگی بنام محمد بهمن بیگی نام بردیم که برای مردم فارس، لرستان، و خوزستان منشاء خدمات بزرگی در سواد آموزی ایلات و عشایر ایران بوده، و نامش برای مردم آن دیار بعنوان تبرک و به خوش نامی برده شده و ورد زبان عام و خاص است. در حالی که مردم دیگر نقاط ایران با نام او کمتر آشنایی داشته اند.
همچنین محمد نمازی، زاده و در گذشت شیراز را باید نام برد که خدمات درخشان و کم نظیری در شیراز نمود. از کارهای بزرگ او برگزاری و تأسیس آب لوله کشی شیراز حتی پیش از تهران، در سال ۱۳۳۷، و ساختن و برپایی بیمارستان بزرگ و بسیار مشهور نمازی شامل بخشهای زیر است:
- آموزشگاه عالی پرستاری نمازی شیراز
- پرورشگاه نمازی (یتیم خانه)
- هنرستان نمازی
- بنیاد خیریهای به نام بنیاد ایران در واشنگتن در سال ۱۳۲۸ (ه ش)
- سازمان خیریه ای، در زمینهٔ ایجاد مؤسسات عامالمنفعه در ایران.
و اما مادر ترزای ایران؟
مادر ترزا و یا فرشته نجات ایران، زنده یاد خانم پروفسور پروانه وثوق است که در اسفند ماه سال ۱۳۱۴ خورشیدی در تفرش پای به جهان گذاشت و سحرگاه دوشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۲ پس از یک دوره بیماری در سن ۷۸ سالگی درگذشت. او دکترای عمومی خود را در سال ۱۳۴۲ از دانشکده علوم پزشکی تهران دریافت کرد و دورههای تخصصی و فوق تخصصیاش را در در رشته های خون و آنکولوژی از دانشگاههای کمبریج، ماساچوست و ایلینوی گذراند و دوره تکمیلی پزشکی را در دانشگاه واشنگتن سپری کرد.
پروفسور پروانه وثوق با پایان تحصیلاتش دوباره به ایران برگشت و از سال ۱۳۵۰ حدود نیم قرن از عمر خود را صرف مداوای کودکان مبتلا به سرطان در مراکز درمانی مختلف کشور از جمله بیمارستان های حضرت علی اصغر، مفید و کودکان تهران کرد خانم پروفسور پروانه وثوق تا آخرین روزهای عمر خود، علاوه بر ریاست هیات امنای موسسه خیریه حمایت از کودکان مبتلا به سرطان (محک) به امر تعلیم و تربیت دانشجویان پزشکی و نیز درمان کودکان مبتلا به سرطان اشتغال داشت.
زنده یاد پروفسور پروین وثوق در سال های خدمات موثر پزشکی خود، کودکان سرطانی بسیاری را از سراسر جهان درمان کرده و به آنان سلامتی را بازگردانده بود. خدمات او بیشتر رایگان و از جان و دل بود. ایکاش پزشکان ایران اندکی وجدان داشتند و روش درست پزشکی و خدمت به مردم را از این بانوی بزرگوار فرا می گرفتند. ایکاش
آنچه پروفسور وثوق را یکتا و بی همتا می کند
پروفسور پروانه وثوق بیش از نیم قرن همچون پروانه شمع کودکان مبتلا به سرطان را زنده نگاه داشت. او عمر خود را وقف خدمت به کودکانی کرده بود که سرطان، فرصت شادی را از آنان گرفته بود. از این رو بود که او زندگی در ایران در کنار کودکان و با کودکان را بر مهاجرت و زندگی سراپا خوشی و شادی در آمریکا و اروپا با بهترین ترجیح داده بود.
پروفسور پروانه وثوق در ایران ماند تا در بازگرداندن زندگی به کودکان سرطانی ، آنهم رایگان و بدون هیچگونه چشم انتظاری فداکاری کند و علم ، تخصص و توانایی خود را صرف این فرشتگان زمینی نماید. او در زندگی خود ، کودکان بسیاری را از مرگ نجات داد و به دامن حیات بازگرداند و بی شک ، بسیاری که امروز نفس می کشند ، رهین فداکاری ها و مهربانی های این بانوی ایرانی هستند که بیمارستان خیریه محک ، خانه اش بود.
پروانه وثوق ، فقط یک پزشک نبود ، او نمونه کامل یک انسان نیکوکار بود که هرگز کار بزرگش را در نجات کودکان ، به معیارهای مادی نیالود و همچون مادری مهربان ، زندگی خود را به معنای واقعی کلمه ، وقف کودکان سرطانی کرد و تا روزهای آخر زندگی پاکش ، خدمت کرد.
زبان حال پرستار همکار با پروفسور وثوق
خانم زهرا دیانتی زاده، پرستار و دوست ۴۱ ساله پروفسور وثوق که با وی همکاری داشته بود در مورد زنده یاد پروفسور وثوق می گفت “ خدمات پروفسور وثوق کاملا خیزخواهانه و بدون دستمزد بود. بارها این صحنه را در مطب ایشان شاهد بودم که پشت سر مریض از اتاقش خارج می شد و یواشکی اشاره می کرد که حق ویزیت پرداختی را پس بدهید.”
خانم زهرا دیانتی زاده سپس افزود: “ آقایی را به خاطر دارم که فرزندش را برای درمان بیماری سرطان از شهرستان نزد پروفسور وثوق آورده بود، اما برای نوبت بعدی درمان مراجعه نکرد. تا اینکه به خاطر وخیم شدن حال فرزندش دوباره نزد پروفسور آمد. ایشان در ابتدا پدر کودک بیمار را به خاطر این تأخیر مؤاخذه کرد. پدر کودک هم پاسخ داد: که من هشت فرزند دیگر هم دارم و یک کار و زندگی روستایی که نمی توانم تعطیلش کنم و با این هزینه های رفت و آمد و اقامت در تهران فقط به این فرزندم برسم. اگر بچه ام بمیرد، من می مانم و هشت بچه دیگر، اما اگر گاوم بمیرد، همه مان از گرسنگی خواهیم مرد. برای حل این مشکل پروفسور وثوق تمام هزینه های رفت و آمد و اقامت این کودک را در تهران پذیرفت.
خانم زهرا دیانتی زاده با اشاره به اینکه پرفسور وثوق هرگز ازدواج نکرد و بخشی از وقتش را نیز صرف پرستاری خواهر بیمارش نمود گفت: “هر کدام از کودکان و نوجوانان بیمار که پس از پایان دوره درمان و نجات از رنج بیماری به بالندگی می رسیدند و پس از فارغ التحصیلی یا ازدواج و بچه دار شدن، با همسر و فرزند به دیدار پرفسور وثوق می آمدند، گل از گل ایشان می شکفت و با افتخار و لذتی وصف ناشدنی در چهره می گفت که یکی دیگر از فرزندانم را به سلامتی و سامان تحویل جامعه دادم و به آغوش خانواده بازگرداندنم.”
خانم زهرا دیانتی زاده با بیان اینکه بزرگترین رنج دکتر وثوق، رنج کودکانی بود که زیر بار سرطان دوام نمی آورند، افزود: “پروفسور وثوق رابطه عمیقی با خدا داشت ، اهل تظاهر نبود و نماز و نیایش او هرگز ترک نمی شد.” وی در پایان گفت: در یک کلام او پروانه ای بود که پر زد.”
پزشکان سوداگر و آزمند ایران
به راستی می توان گفت که زنده یاد پروفسور پروانه وثوق فرشته ای بود که پرپر شد. ما نظیر و مانند این بانوی فداکار در جامعه پزشکی ایران نداریم و یا بسیار کم داریم. بسیاری از به اصطلاح پزشکان ایران گو این که سوگند پزشکی هم خورده اند، ولیکن به بیماران خود ظلم و ستم فراوان کرده و می کنند. درمان و معالجات آنان نادرست و از دیدگاه پول پرستی و طمع در جمع آوری پول دست هر احتکار کننده و یا دلال حریص پولدوست بازار را به پشت بسته اند. ایکاش این زالو صفتان اندکی شرم و حیا و انسانیت داشتند و خود را پزشک و خدمتگذار مردم نمی نامیدند.
نکته پایانی:
انسان های بزرگ و دلاوری در ایران برخاستند که در صحنه سیاسی خدمات درخشانی به کشورما نموده و نامشان زینت بخش تاریخ ایران است. به عنوان نمونه می توان از کوروش بزرگ، داریوش بزرگ، شاه عباس بزرگ، کریمخان زند، جوان ناکام لطفعلیخان زند، عباس میرزا فرزند دلاور فتحعلیشاه وطن فروش، ستارخان و باقرخان، رضاشاه، دکتر محمد مصدق، دکتر حسین فاطمی، دکتر بختیار، و بسیاری دیگر را نام برد.
اما در کارهای اجتماعی و خدمات مردمی بسیاری انسان های فرهیخته و از خود گذشته در گوشه و کنار ایران پیداشده که فداکاری و از خود گذشتگی از خود نشان داده اند ولیکن گمنام ماندند و یا نامشان از حدود شهر و دیار خودشان بیرون نرفته است.
به عنوان نمونه ما در گذشته خدمات درخشان زنده یاد محمد بهمن بیگی در سواد آموزی ایلات کشور یاد آور شدیم و یا زنده یاد محمد نمازی که بنا کننده لوله کشی شیراز و تأسیسات مهم و گوناگونی به عنوان بیمارستان مشهور نمازی در شیراز بود.
و اما فردی که موضوع مقاله امروز ما است، زنده یاد پروفسور پروانه وثوق است که نزدیک به نیم قرن عمر خود را صرف درمان کودکان سرطانی آنهم به طور رایگان و بدون هیچگونه چشمداشتی نمود. زنده یاد در تاریخ دوشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۲ به دلیل بیماری در گذشت. فرشته ای که بنام مادر ترزای (Mother Teresa) ایران نامیده شده است. روانش شاد و یادش گرامی باد.