خامنه ای ، پیشنهاد آشتی ملی را رد کرد. حیف ایران که نهایت آرزوی سیاسیش شده باشد موسوی و کروبی! حیف ایران که جنگ جناحی دو گروه جمهوری اسلامی را در آن بعنوان مبارزه تلقی کرده اند. براندازی تنها راه تغییر دیکتاتور است و آشتی ملی همانطور که دیکتاتور هم بدان اشاره نمود، غیر ممکن است و اصلاح طلبی هم خود خیانتی بزرگ به آرمانهای والای مردم شریف ایران است.
اصلاح طلبی چیست و اصلاح طلبان کیستند
پس از مرگ خمینی در جبهه سران رژیم چند دستگی ایجاد شد. خامنه ای به سرعت قدرت خود را تقویت نمود و با ایجاد دستگاههای موازی اجرایی ، عملا تمامی امور را بدست گرفت. استقلال قوا که یکی از اصول قانون اساسی بود هرگز اجرایی نشده است و همواره این سه قوه تحت سیطره ولی فقیه _چه خمینی و چه خامنه ای_ بوده اند. اما کاری که خامنه ای انجام داد ایجاد نهادهای موازی حکومتی بود. به زبان ساده تر دولت در دولت. اگر خمینی نادان در جمکران زندگی می کرد و چند خانه اطراف آنرا هم قرق کرده بود، خامنه ای یک دولت با دهها هزار نوچه و مزدور ایجاد نمود چیزی که بیشتر به دربار سلاطین شباهت دارد.
چیزی که خامنه ای انجام داد ایجاد یک دستگاه بسیار پیچیده امنیتی و اجرایی با استاده از نزدیکانش بود. به گفته اطرافیان خامنه ای دست کم ۶ دروازه در بیت رهبری وجود دارد که عبور از هر کدام بستگی به نزدیکی به دایره قدرت دارد. خیانتی که خامنه ای به قانون اساسی همان جمهوری اسلامی کرده است شاید کمتر رهبری انجام داده ، شاید فقط بتوان رهبران دیوانه کره شمالی را با وی مقایسه نمود. گروه زیادی از هم کیشان خامنه ای به سرعت کنار زده شدند. ابتدا احمد خمینی که ترور شد و سپس رفسنجانی که آرام آرام تبدیل به مهره ای بی اثر گشت.
پس از ایجاد این دولت سایه و در دست گرفتن کامل قدرت از سوی خامنه ای ، امثال رفسنجانی و همراهان جناحی او سعی در ایجاد احزاب و تشکلهایی برای کنترل خامنه ای نمودند. از درون خود سیستم فاسد جمهوری اسلامی عده ای ادعای اصلاح طلبی نمودند. کسانی که دستشان به خون جوانان ایران آغشته بود ناگهان دم از اصلاحات زدند. قسمت مضحک قضیه اینکه امثال خلخال و غفاری جنایتکار هم بخاطر اختلاف جناحی در صف اصلاح طلبان قرار گرفتند، به این امید که بتوانند از این راه دوباره به دوران طلایی خمینی بازگردند و خامنه ای را تضعیف نمایند؛ یعنی دعوا بر سر مردم نیست، دعوا بر سر سهم است!
اصلاح طلبان گروهی از خود جمهوری اسلامیند
اصلاح طلبان جناحی هستند که مقابل خامنه ای بوده و هستند. ممکن بود اگر خامنه ای رهبر نشود و مثلا رفسنجانی رهبر می شد ، امروز خامنه ای را در صف این باصطلاح اصلاح طلبان ببینیم. کسانی که دعوایشان بر سر قدرت است ولی عملا در ماهیت بی وطنی و خائن بودنشان تفاوتی نیست.
کسی اگر ادعای اصلاح طلبی دارد باید از خود آغاز می نمود. امثال رفسنجانی تنها زمانی که دیدند در کنار خامنه ای جایی ندارند و به حاشیه رفته اند با ادعای اصلاح طلبی سعی نمودند تا لا اقل او را تضعیف نمایند.
چرا اصلاح طلبان از حمایت گروهی مردم برخوردارند
مردم ایران از جمهوری اسلامی بیزارند ولی نمی دانند که به فرض براندازی این سیستم فاسد که ایران را به گروگان گرفته است ، چه بر سرشان خواهد آمد. تجربه زشت و غم انگیز انقلاب ۵۷ به مردم نشان داد که ” آنها که دم از آزادی می زنند لزوماً راستگو نیستند و بالعکس آزادی طلبی همان چیزی است که نمی خواهند و اعتقادی بدان ندارند!”
اگر از چند زندانی سیاسی دوران شاه که افرادی فرهنگی ،اندیشمند و نویسنده بودند بگذریم، عمده زندانیان دوران شاه نشان دادند که جایشان همان زندان است. اینها با آزادی از زندان و بدست گرفتن قدرت جنایاتی انجام دادند که ساواک شاه به گرد آن هم نمی رسید. در واقع جای کسانی چون خلخالی ، اسدا الله لاجوردی و مسعود رجوی بجز زندان هم نیست. این افراد بیمار و جانی هزاران جوان ایرانی را کشتند ، پس گاهی هم باید به ساواک حق داد اگر این جانیان را به زندان فرستاده بود.
مقایسه کسانی مانند شاپور بختیار و حتی همین زیباکلام اصلاح طلب با رجوی و خلخالی یا لاجوردی قیاس مع الفارغ است. ای کاش ساواک در آن زمان فضای باز مطبوعاتی را پذیرفته بود تا قداره کشانی چون لاجوردی و رجوی با اندیشمندان و فرهنگیان در یک زندان نباشند!
شوربختانه مردم ما همه را به یک چشم می بینند. یعنی این همه جنایتکار در جبهه اصلاح طلب هستند ولی مردم ما گمان می کنند که می توان با این افراد خائن به تغییر و فرجی رسید!
مردم ایران قطعاً از براندازی حمایت می کنند ولی نگرانند که پس از آن چه می شود. از سوی دیگر زمزمه اصلاح طلبی در ایران کمابیش آزاد است و اصلاح طلبان از مشروعیتی نسبی برخوردارند ، چرا که بر اصول جمهوری اسلامی و قانون اساسی ولایت فقیه تأکید دارند ولی چه کسی می تواند از براندازی و تغییر نظام و قانون اساسی سخن بگوید؟! آیا مشروطه خواهان و سکولارها هم توان ابراز عقیده را در این خفقان امروز دارند؟ هرگز!
از این روست که با توجه به خفقان امروز، مردم از سر ناچاری دست به گریبان اصلاح طلبانی چون خاتمی و موسوی یا رفسجانی شده اند. اما زهی خیال باطل که به فرض هم که خاتمی اصلا بشود رهبر نظام! این خانه از پایبست ویران است و تا سیستم حکومت بر اساس ولایت فقیه و مافیای سپاه است ، در اصل قضیه تفاوت چندانی نخواهد داشت. از قدیم گفته اند که خر همان خر است و فقط پالانش عوض شده!
دیکتاتور اصلاح نمی پذیرد
اگر قرار بود که یک نظام دیکتاتوری بصورت مسالمت آمیز تبدیل به دموکراسی گردد که اصلاً لازم نبود دیکتاتوری را پیشه سازد! دیکتاتور از این رو خود کامه است که جلوی تغییر را بگیرد. مگر می شود نظامی که زندانی و شکنجه و اعدام دارد و در آن مطبوعات آزاد وجود ندارند، بدون خشونت و با مسالمت کنار برود؟! ممکن نیست! نهایت اصلاح در این نظام ولایت فقیه می شود آخوندی خندان که با خنده اعدام کند و با خنده شکنجه بنماید! صد رحمت به همان شفافیت خامنه ای که لااقل بی پرده نشان داد که جمهوری اسلامی چیست و چهره آن را به مردم و جهانیان بخوبی نشان داد!
امروز دم زدن از اصلاحات خیانت است
اگر در دهه ۴۰ و ۵۰ روشنفکران دم از تغییرات و آزادی بیان و برپایی دموکراسی می زدند ، نمی شود به آنها خرده گرفت چون تجربه امروز ما را نداشتند. آنها بدنبال تغییر بودند و متاسفانه شاه با تغییرات سیاسی مخالف بود. اما امروز دیگر نمی توان با تجربه زشت انقلاب اسلامی ، همچنان بر طبل اسلام و آخوند کوبید. آخوند و اسلام از نظر بیشتر مردم ایران تکلیفش مشخص است و باید به زباله دان فرستاده شوند. امروز دیگر دهه پنجاه نیست. اگر خسرو گلسرخی و کرامت دانشیان زنده بودند آن آدم دهه پنجاه نبودند. همانطور که می بینیم که تقریبا همگی روشنفکران و فرهنگیان آن زمان ، با تجربه جمهوری ننگین اسلامی، ابراز پشیمانی می کنند و امروز همگی می گویند که فریب خمینی و ایلام را خورده اند. افسوسی که از یک سو بسیار غم انگیز است و از سوی دیگر مشخصا تکلیف آخوند و اسلام را در آینده ایران یکسره کرده است: « جای آخوند در قبرستان و روضه خوانی است و جای اسلام هم در سجاده نماز» نه یک کلمه بیشتر!
قریب بیست سال است که از جنبشهای اصلاح طلبی می گذرد. تنها کاری که اصلاح طلبان کردند این بود که باعث تقویت نظام شدند و برای جمهوری اسلامی زمان خریدند. جوانان را جلوی صفها قرار دادند و به زندان فرستادند. چه بسیارند جوانهایی که در دام اصلاح طلبی زندگیشان تباه شد. چه بسیار جوانانی که در دام اصلاح طلبی به زندان و شکنجه و اعدام رسیدند. امروز غم مردم نباید امثال کروبی و موسوی باشد! اینها خود در مصیبت امروزین ایران شریکند. اینها هیچ گاه خواستار تغییرات اساسی نبوده اند و تنها جنگشان با خامنه ای بوده است که چرا از «سفره انقلاب» محرومشان کرد. اگر کروبی بجای صادق لاریجانی بر مسند دستگاه قضا بود آیا ککش هم می گزید که بر سر مردم چه می آید؟ آن زمان که این اصلاح طلبان بر سر قدرت بودند ،آیا اعدام نداشتیم؟ زندانی سیاسی نداشتیم؟ آیا در دهه شصت طلایی آقای موسوی ترور و اعدامهای سیاسی نداشتیم؟
پس بزرگترین خیانت را همین اصلاح طلبان انجام داده اند که برای دوام جمهوری اسلامی زمان خریده اند!