زندگی ولتر الگوی آزادگی
۳۰ ماه مه، سالروز مرگ فرانسوا ماری آروئه مشهور به ولتر است. این اندیشمند فرانسوی با زندگی پر فراز و نشیبش یک الگوی همواره ستودنی و بزرگ برای همه ماست. در قرن هیجدهم زمانی که اروپا دستخوش تغییرات سیاسی و علمی شگرف بود ، ولتر همه تلاش خود را برای حذف دین از سیاست برای پایه گذاری یک فرهنگ غیر دینی و سیاست سکولار انجام داد.
وی در هفت سالگی مادر خود را از دست داد و در یک خانواده مذهبی بزرگ شد. او در مدرسه لوئی کبیر توسط عیسویان آموزش دید و در آنجا زبان لاتین و یونانی فرا گرفت، و بعدها در طول زندگی نیز ایتالیایی، اسپانیایی و انگلیسی بطور سلیس و روان یادگرفت. فرانسوا که از دوران کودکی، روح عصیان گری در نهادش نمایان بود، بر خلاف میل پدر، که میل داشت حقوق دان شود، نویسندگی را پیش گرفت. به انجمنی به نام تمپل پیوست و سپس به شاگردی یکی از قضات دادگستری فرانسه درآمد. در سال ۱۷۱۸ اولین تراژدی خود را منتشر ساخت و پس از چندی جایزه آکادمی فرانسه به وی تعلق گرفت.
او تنها ۲۱ سال داشت که اشعاری ضد فلییپ دوم که از اشراف قدرتمند فرانسه بود ، سرود و بخاطر این اشعار به زندان باستیل افتاد. همین زندانی شدن بخاطر ابراز عقیده تأثیری بزرگ بر تمامی زندگی ولتر گذاشت. او از اولین کسانی است که به ندای مخالف خود آری گفت و از آزادی اندیشه و عقیده با هر قیمتی دفاع می کرد. جمله زیبایی از ولتر بجا مانده است که می گوید :
« من با عقیده شما مخالفم ، اما حاضرم جانم را فدا کنم تا در ابراز این عقیده آزاد باشید.»
با وجودیکه او بشدت زیر تعلیمات مذهبی بزرگ شده بود ولی آگاهی او به زبان لاتین باعث شد که متون دینی بسیاری را زیر و رو نماید. علاقه او به جمع آوری کتاب و مطالعات به حدی بوده است که عمده متون لاتین ، اسپانیایی و ایتالیایی زمان خود را مطالعه نموده بود ، این آگاهی بی نظیر ولتر باعث شد که روحانیون و کشیشان در برابر منطق و عقلانیت او توان مقابله را نداشته باشند و از این روی به او لقب مرتد و دیوانه را دادند تا از بزرگی این انسان آزاد اندیش بکاهند.
ولتر پس از فرار از زندان با نام تازه اش شروع به فعالیت نمود. اشعار آتشین وی بر سر زبانها بود و نمایشنامه های انتقادیش باعث به هیجان آمدن مردم می شد.
در همین زمان، آدریان لوکورور – هنرپیشه معروف تئاتر – در بستر مرگ آرمید. به سنت مسیحیان، کشیشی را به بالین وی آوردند، اما کشیش برخلاف آئین عیسی مسیح با این که خود را نماینده خدای رحمان و رحیم تصور میکرد، نهتنها از این بانوی هنرمند دلجویی نکرد، بلکه با غرور خشونتآمیزی، هنرپیشگی را حرفهای ننگین شمرد و از او استغفار خواست. وقتی با افکار او مواجه شد، با خشم او را ترک کرد و به تحریک کلیسا، پلیس از دفن او خودداری کرد و جسدش را با آهک و زباله سوزاندند و بر گرمی بازار کلیسا افزودند.
ولتر که خود شاهد این رویداد بود، چون یک پاره آتش شد. بر حکومت و کلیسا این دو متحد قدیمی حملهور شد و خطاب به مردم گفت: «کسی که میگوید: با من همعقیده شو وگرنه خدا تو را لعن خواهد کرد، به کسی میماند که به من میگوید: با من همعقیده شو وگرنه تو را خواهم کشت.» حاکمان فرانسه که نتوانستند گفتار نیشدار ولتر را تحمل کنند، او را برای بار دوم زندانی کردند و سپس از خاک فرانسه بیرون راندند. ولتر در سال ۱۷۲۶م به انگلیس تبعید شد.
ولتر در انگلیس به نمایشنامه نویسی ادامه داد ، او چندین نمایشنامه موفق را روی پرده برد که بیشتر نگاه سیاسی و مذهبی داشتند. همچنین او آثار شکسپیر را نقد نمود و از جنبه های سیاسی آنها را بی ارزش می دانست.
چیزی که در انگلیس ولتر را بسیار هیجان زده نمود و تحت تأثیر خود گذاشت ، قدرت محدود پادشاه در انگلیس و وجود پارلمان قوی و استقلال قوا از یکدیگر بود. انگلیس یکی از تنها کشورهایی است که حتی تا به امروز قانون اساسی ندارد ، اما اسناد و قوانین در طول ۸۰۰ سال گذشته بارها تصحیح شده اند تا این کشور به بهترین صورت اداره شود.
مگنا کارتا چیست؟
مگنا کارتا (منشور بزرگ) که به زبان لاتین در بیش از ۸۰۰ سال پیش تنظیم گشته است ، یکی از اولین دستاوردهای بشری درباره تساوی انسانها و حاکمیت قانون است. پادشاه معروف انگلستان «جان» پس از مرگ برادر به پادشاهی رسید. (همان جان معروف رمان رابین هود). او خود را قدرت بی رقیب انگلیس می دانست و شروع کرد به افزایش مالیاتها تا حدی که کمر مردم شکست و همگی اقشار جامعه بر علیه جان ظالم شورش کردند. این شورش با پیروزی اشراف مخالف جان و مردم همراه شد و اشراف جان را مجبور نمودند که مفاد این قانون را بپذیرد.
قانون مگنا کارتا بارها در انگلیس بازبینی شده است اما تا به امروز همچنان یکی از مهمترین قوانین این کشور است. اهمیت منشور بزرگ انگلیس برای جهانیان هم بسیار زیاد است چرا که اعلامیه حقوق بشر و قانون اساسی بسیاری از کشورها همانند امریکا از این منشور بهره برده اند.
هر چند که در این قانون هنوز میان رعایا و اشراف فاصله بوده است و سده ها بعد انسان آزاد انگلیسی به معنای امروزین مورد پذیرش قرار گرفت ، اما همان تغییر درباره توانایی اشراف در به محاکمه رساندن پادشاه و پاسخگویی پادشاه در برابر قانون ، یک تغییر شگرف در تاریخ انگلیس بوده است.پ
در منشور مگنا کارتا آمده است: «حق و عدالت را در برابر هیچ ارادهای نمیفروشیم، آن را در برابر هیچ ارادهای انکار نمیکنیم و اجرای آن را به تأخیر نمیاندازیم.»
همین قانون باعث شد که انگلیس آرام آرام رو به پیشرفت و تثبیت سیاسی برود و حتی ایجاد جمهوری بوسیله کرامول از طریق مفاد این قانون بدست آمد و بازگشت ثبات نیز پس از مرگ کرامول دوباره بر اساس اعتقاد اشراف به این قانون بوده است.
طبیعی است که ولتر بشدت از تفاوت سیاسی انگلیس در آن زمان متعجب شده است و بخوبی پی برده است که استفاده از قانون مگنا کارتا که هیچ کسی را فراتر از قانون نمی پذیرد ، چه اندازه در تثبیت و موفقیت سیاسی انگلیس تأثیر گذار بوده است.
بازگشت به فرانسه
ولتر به فرانسه بازگشت. با این وجود او را از حق آموزش دادن و ابراز عقایدش محروم ساختند. بارها کتابهایش را آتش زدند و او را آزار و اذیت دادند. او مورد توجه پادشاه پروس (ایالتی بزرگ در شمال آلمان و لهستان که از جنگ جهانی دیگر وجود ندارد) قرار گرفت. اما روحیه ولتر با اشرافی گری پادشاه پروس سازگار نبود و به ژنو گریخت. او در دهکده ای خانه ای بزرگ خرید و آنجا را به کارگاه ساخت ساعت بدل ساخت. پناهندگان و تبعیدیهای بسیاری را پناه داد و به آنها برای بازگشت به زندگی چگونگی ساختن ساعت را آموخت. ولتر بیست سال در این دهکده باقی ماند و در کنار ساخت ساعت و پناه دادن بی پناهان ، کارهای ادبی و فلسفی خویش را نیز ادامه داد.
فرار دوباره و ارتداد
او دوباره پس از سوخته شدن یکی از کتابهایش بدست حکومت و کلیسا مجبور به فرار شد و این بار با وقوع وحشتناک زلزله لیسبون پرتغال ، بشدت از ایمان به خدا بازگشت. او هرگز نمی توانست این همه رنج ، شکنجه و درد مردم را با خدای مهربان ادیان در یک جای قرار دهد.
او مشاهده می کرد که اختلافات مذهبی میان مسیحیان پروتستان و کاتولیک چگونه باعث کشتارهای هولناک و قتل عام دگر اندیشان شده است. ولتر تا آخر عمر در برابر کلیسا و روحانیون ایستاد تا آنها نتوانند با ابزار سیاست به تفتیش عقاید افراد و بهره بری سیاسی از آن دست بزنند. جملات نیشدار ولتر در رمانهایش هنوز که هنوز است در گوش مردم زمزمه می شود. جملاتی که همواره مذهبیون و روحانیون را آزار داده است. چرا که پاسخی برای آن ندارند.
ولتر را در زمان بیماری و بستر مرگ بسیار شکنجه دادند تا از عقایدش بازگردد، دو پرستار بر بالینش بودند تا نتواند آب بنوشد و کشیش او را مجبور می کرد تا به مسیح ایمان بیاورد، اما او نپذیرفت و گریبان کشیش را گرفت و گفت : بگذارید در این دم آخر آسوده بمیرم!
خاکسپاری او پنهانی انجام شد ولی بعدها باقیمانده جسدش را با احترام به خاک سپردند.
چند گفتار از ولتر :
در پایان این گفتار ، چند جمله از ولتر را به شما تقدیم می نماییم:
« من با عقیده شما مخالفم ، اما حاضرم جانم را فدا کنم تا در ابراز این عقیده آزاد باشید.»
«کسی که میگوید: با من همعقیده شو وگرنه خدا تو را لعن خواهد کرد، به کسی میماند که به من میگوید: با من همعقیده شو وگرنه تو را خواهم کشت.»
«قلم روزنامهنگار مانند تیشهای است که نمیشود آن را شکست؛ این تیشه بدان منظور ساخته شدهاست که دنیای قدیم را ویران کند و دنیای تازهای به وجود آورد.»
«اگر بر ناتوان خشمگین شوی دلیل بر این است که قوی نیستی.»
«آخرین درجه فساد، به کار بردن قوانین برای ظلم است.»
«حیوانات این امتیاز را بر انسان دارند: آخوند ندارند که ارشادشان کند.»
«از خرافات فکری بشر یکی هم این است که بکارت جزو فضائل است.»
«برای آن که بتوان خوب نوشت، باید در یک کشور آزاد زندگی کرد.»
«نخستین پیامبر، نخستین شیادی بود که به نخستین ابله برخورد کرد.»
«یک قلب پاک از تمام معابد و مساجد زیبای جهان زیباتر است.»
«گل را میتوان زیر پا له کرد ولی بوی عطر آن را نمیتوان در فضا کشت»
«پیدا کردن حاکم ظالم و سلطه گر ساده است : ببینید از چه کسی نمی توان انتقاد نمود»