حقیقت تلخی از آن چه در ایران می گذرد ۰

حقیقت تلخی از آن چه در ایران می گذرد

حقیقت تلخی از آن چه در ایران می گذرد

یک هفته پس از دیدار و بازگشت از چند کشور اروپایی به میهنمان، در این جا شاهد و ناظر صحنه هاو پیامدهایی هستیم که لازم دیدم به نگارش در آورم تا دوستان وهم میهنان گرامی با برداشت و تجربیات خود به نقد یاپشتیبانی از این دیدگاه پردازند.

هم اکنون رژیم شکست خورده و زخمی ولایت وقیح ، به طرز دیوانه وار و ددمنشانه ای، امکان هرگونه تلاش و جنبشی را از مردم ایران باترفند های گوناگون، به ویژه جوانان به روش زیر سلب نموده است:

۱- به کارگماردن و آوردن چند صد هزار مزدور آدم خوار بی قد وقواره سیه چرده با قیافه هایی نا آشنا به تهران، و تلمبارکردن آنان در گوشه و کنار چهارراه و میدان های اصلی.

۲- فرستادن دسته دسته موتورسواران قلچماق بی کله وبی فرهنگ به درون جمعیت در پیاده روها، و یورش وحشیانه آنان به زنان، کودکان، پیران، و جوانان.

۳- گماردن لباس شخصی ها بینابین مردم برای جاسوسی و شناخت هرچه بیشتر تظاهر کنندگان. این مزدوران که خود آتش بیار معرکه نیز می باشند، گهگاهی فریاد مرگ بر دیکتاتور بر می آورند، تا مردم از آنان پیروی کنند، و آن گاه سردسته های آنان را که فعالیت بیشتری دارند، شناسایی و دستگیر نمایند.

این عملکرد موجب گردیده که مردم از افراد در کنار خود دروحشت و ترس باشند، و با احتیاط بیشترشعار دهند. نتیجه این که رستاخیز و اعتراض مردم به تدریج به سردی می گراید.

۴- شرکت نکردن و نبودن آقای موسوی و آقای کهروبی در این خیزش ها، مردم را به دلسردی و بی تفاوتی می راند. این چیزی است که رژیم شدیداً بدنبال آن است، و از آن به خوبی بهره برداری می کند. این بزرگواران گمان می برند که از دور، درون خانه، ویا زیر رختخواب و کرسی می توان راهنما و پیشاهنگ یک تلاش، یک اعتراض و یک قیام مردمی بود.

از آن چه گفته شد، با این روش که رژیم از همه نیروها و درآمدهای کشور برای سرکوبی مردم بهره می گیرد، و فعالان و پیش کسوتان شناخته شده که دوش به دوش مردم در تلاش و کوشش باشند، وجود ندارند، به نظر می رسد که روش کنونی مردم ایران به جایی نخواهد رسید، و رژیم جنایتکار به آسانی می تواند در هرگوشه ایران و هربارفرزندان جان برکفمان را شناسایی کرده، و به خاک و خون کشاند.

بنابرین، دستورات و نسخه پیچی های خوش نشینان و خوش خیالانی چند در بیرون کشور، مانند آقای قائم مقامی، آقای پارسا، آقای مسعود رجوی، و شاهزاده رضاپهلوی که دستی دور بر آتش دارند، و از بیرون گود فریاد می زنند : « لنگش کن؟»، و هرچندگاه باانتشار دکترین خود به جوانان زیر تیغ جلاد دستور می دهند، بیشتر موجب گمراهی زنان و مردان پاکباخته کشورمان، شکست خیزش های مردمی، دوام و بقای طولانی تر رژیم ولایت وقیح خواهد بود.

باید فکر چاره کرد. اما چه کارکرد؟؟؟؟. باید فکرها و اندیشه ها را روی هم ریخت، به دور و کنارهم آمد، باهم بود، باهم اندیشید، و باهم دریک زمان، و در یک میدان، دشمن نابکار و ستم کار را از پای در آورد.

جدایی، تفرقه، دگراندیشی، کارشکنی در کار یکدیگر، خودستایی، و به خودپردازی تاکنون ما را به این جا کشانده وبازهم به جاهای بدتر خواهد کشاند.

نگارنده با تجربه گروهی از شرایط کنونی دیدگاههای خود را به شرح زیر به آگاهی عزیزان هم میهن می رساند و از یاران گرامی درخواست می شود نظریات و دیدگاههای خود را به این گفتار بیان فرمایند تا ماهم نسخه پیچی نکرده باشیم:

۱- آقای کهروبی و آقای موسوی بهتراست در همه جنبش ها و برپاخیزی مردمی شرکت کنند، گفته و نظریات خود را بی پروا و بدون حاشیه رفتن بیان کنند. چنانچه از سوی رژیم خروج آنان از خانه هایشان جلوگیری شود و یا آن ها را دستگیر کنند، بدون شک مردم تظاهرات خود را در جلو خانه های آنان و یا جاهای مناسب دیگربرگزار خواهند نمود.

ما براین باوریم که دستگیری این دوبزرگوار که بدون آسیب زدن به آنان خواهد بود، می تواند یک قیام ملی و همه جانبه به دنبال داشته باشد که مورد تایید و پشتیبانی جوامع بین المللی نیز قرارخواهد گرفت.

۲- گزارش گران برون مرزی به جای نسخه پیچی، و دستورات چپ و راست خود، باید سخن گو و پیام آور مردم ایران برای دولت ها، و مقامات بین المللی باشند، و گزارش های رسیده از ایران را نیز بی کم وکاست و یا تحلیل های شخصی خود به آگاهی ایرانیان در هرگوشه جهان برسانند.

۳- بالاتر از همه اعتصاب منفی است. جوانان فرهیخته کشورمان باید خانواده ها و بستگان و دوستان خود را آموزش دهند تا از شرکت درمجالس آخوند و شبه آخوند مانند مسجد، حسینیه، نمازجمعه، و هرگونه گردهم آیی رژیم دجال و یال و کوپالشان، خودداری کنند.

اگر ما بتوانیم مساجد راکه کانون خرسازی و خردزدایی در سراسر کشور می باشد، به روشی برای مردم ناامن کنیم به طوری که مردم از نزدیک شدن بدان جاهها دچار ترس و دودلی باشند، به هدف های آزادی بخش خود نزدیک شده ایم.

۴- باید هرلحظه و هردم با فرستادن نامه هایی به سفارت های خارجی در درون و بیرون ایران، آنان را از جنایات رژیم بیشتر آگاه کنیم، و از آنان بخواهیم تا از همکاری و گسترش بازرگانی با رژیم بکاهند.

۵- شجاعت و دلیری آقای تاج زاده در اعتراف به اشتباهات گذشته، باید نمونه و سرمشقی برای دیگران به ویژه آقای موسوی و آقای کهروبی باشد.

۶- نکته آخر، گروگان گیری آخوندها، پاسداران، بسیجی، و بستگان آنان می باشد. این کار به ما امکان می دهد تا به درون آنان نفوذ کنیم، و به بسیاری از رازهای ناگفته دست یابیم.