چرا در خانه قمر خانم VOA چراغ ها سو سو می زنند، و هرکدام به خاموشی می روند؟ ۰

صدای آمریکا

صدای آمریکا

یکی بود، یکی نبود، آن یکی هم که بود، هیچ چی نبود، بلکه همش تظاهر و دروغ بود.

باری در روزگاران نو، در دهکده ای بنام واشینگتن که آن سوی کره زمین جای گرفته، خانه ای دیده می شود، که به قلعه فلک الافلاک و یا خانه اشباح می ماند و چراغ های آن از دور سوسو می زد. این خانه، خانه قمرخانم است.

قمر خانم که خود دوران جادوگری و سحر آمیزی را نزد دیو بزرگ، «علی یک دست و حوضچه جن گیری قم» فراگرفته، همواره با ابرویی درهم، و رویی ترش بر کرسی سیاست و چاچوله بازی تکیه می کند.

او همه روزه برای کارهای پیچیده و دشوار این خانه مرموز، گروهی را به کار می گیرد، ویا از کار باز می دارد.

از کارهای بنام کارکنان خانه قمر خانم؛ شعبده بازی، پیش بینی، طالع بینی، سرکتاب باز کردن، چشم بندی، رمل، اصطرلاب، سحر، جادوگری، و همانند آن است.

از دور که به این خانه اشباح بنگرید، سوسو و چشمک زدن چراغ ها را می بینید که از هرکلبه درون این خانه مرموز به چشم می خورد.

اگر چراغی خاموش شود، دلیل بر آن خواهد بود که قمرخانم بر صاحب آن کلبه طغیان کرده، و آتش خشمش دامن وی رافرا گرفته است.

عجبا، این قمر خانم یک کینه توزی و دشمنی باکسی دارد، که کارش روبراه و چراغش روشنتر است. گویا عقده های درونی و یا وابستگی به جایی ویا به چیزی، او راچنین ناپایدار، و نامتعادل می سازد.

درگذشته آدم هایی کارکشته و خوب چون، بهارمانند، «ماه ومهتاب شاد»، در کلبه های خود، به پیش گویی و طالع بینی می پرداختند که کلبه اشان پر نور و درخشان بود. ولی دیری نپایید که تندر وآتش خشم قمر خانم زبانه کشید و به آسمان ها سربرداشت. در نتیجه، این دو طالع بین دود شدند، و به هوا رفتند، آب شدند و به زمین فروکش شدند. اکنون کلبه اشان درسوت و کور و تاریکی فرو رفته، و تنها صدای جیرجیرک گنجشک ها از بیرون، و زنبورک ها از درون آن شنیده می شود.

دریکی از این کلبه ها که برنامه سحر و جادو، پیش گویی و پیش بینی اجراء می شود، دو طالع بین برجسته به نام سازش کاران، وملا علی رضا نورعلاء پیوسته مانند بچه مکتبی ها، حضور دارند، و برای خلق الله درافشانی و شکر پاشی می کنند.

آنان این کلبه را به رنگ سبز در آورده اند، و بر این باورند که در آینده ای نه چندان دور، سیدی نورانی به نام ملا حسین موسایی سوار بر اسب سبز که به دور آن چراغ های نورانی سبز رنگ آویخته شده، همراه با گرامی شاه بانوی خود، که در درون خرواری از حجاب اسلامی آن چنان فرورفته که چهره زیبا و بی مثالش را نمی توان حتی با کمک قوی ترین میکرسکب های جهان مشاهده نمود، بر آنند که ایران را در آینده ای نزدیک، به سبزه زاری تبدیل نمایند.

علاوه بر این، آقای سازش کاران همواره در حالی که زیر لب ورد و دعای رفع جن می خواند و به اینور و آنور فوت می کند، در باره اوقات سحر و برکات و نعمت های افطار سخن ها می راند، و چکامه سرایی میکند.

گهگاه، به این کلبه کشتی شکستگانی می آیند که به دربار امامزاده اوباما توسل جسته اند، و هر صبح وشام در بارگاه آن نظر کرده، و به ضریح مقدسش دخیل می بندند تا حضرت اوباما که به تازگی خواب نما شده، و شدیداً به اسلام روی آورده اند، درب رحمت را بر روی آنان باز نموده، و آنان بتوانند پست نان و آب داری در آینده، و در کنار اسب سبز ملاحسین برای خود دست و پاکنند.

نمونه این گونه ستارگان درخشان سبز چهره خانه قمرخانم، هوشنگ ملا احمدی، و آقای کجی ورند که مشامشان بسیار قوی است و بوی خوش موفقیت را از راه دور، به آسانی می بویند، وبا تهیه چند دستمال یزدی، بلادرنگ دوان، دوان بدان سوی روانه می شوند.

به تازگی، قمر خانم که خیلی حساس و ببخشید چس دماغ هم تشریف دارند، برگرداننده کلبه تفصیل خبر به نام آقای چار رنگی به خشم آمدند، و ایشان را از همه کاره به نیمه کاره، و ازتمام وقت، به نیم وقت واداشتند. گهگاهی نیز ایشان رازورزورکی به مرخصی و استفاده از تعطیلات  وا می دارند.

این کلبه که در گذشته باوجو د دائمی آقای چاررنگی همواره درخشان و چراغان بود و حال و صفایی دیگر داشت، اکنون در تاریکی و سیاهی فرو رفته، و با گورستان های ولی وقیح که شمارشان در سرزمین ما نامحدود است، برابری می کند، و گاهی هم افزونی دارد.

اکنون چنان وضع این کلبه تفصیل خبر دگرگون و قاطی پاتی شده، که هرآن و هرلحظه بازیگران آن، چنان جابه جا می شوند که در کارهای طالع بینی، آینده بینی، رمل و اصطرلاب چندان آگاهی ندارند.

گاهی قصابی می آید که روی کتاب خود از اقتصاد سخن می گوید، یارمال و ملایی که از ریاضیات و قانون کپرنیک و معادلات موهومی به گفتگو می نشیند، ویا ملایی که واژه مار را باکشیدن مار، و یا وزن مخصوص حوریان ۴۰ متر به بالای مکتب امام امت در روز آخر سخن می راند.

به تازگی از معجزات و هنرنمایی های انگوری نژاد،  گفتگو به میان می آید که در یکی از جزایر آفریقا نزدیک موزامبیک و کنار اتریش باکلک به گشایش یک دکان رنگ کاری و شیره مالی پرداخته، و با تهیه چند کیلو سرکه شیره، تا آن جا که بتواند و عقل نداشته اش اجازه دهد، به سر امت اسلامی وهمیشه در صحنه شیره بمالند.

خلاصه، ای خواننده گرامی، خواننده مهربان ونازنین، در این بساط مارگیری خانه قمر خانم چنان آش شله قلمکاری می پزند که روی آن، آن چنان چربی فرا می گیرد که نه بین و نپرس.