رژیم جنایت کار آخوندی، به مزدوران، فرصت طلبان، کاسه لیسان، بزدلان، ساندنیست و لاش خوران، و خردباختگان کاری ندارد. بلکه به آنان ارج نهاده، و همه گونه امکاناتی نیز در اختیارشان می گذارد و از سفره ملت و سرمایه مردمی برای آنان همه گونه حاتم بخشی می کند.
این ها لشکریان و سپاهان جیره خوار ولی وقیحند. اینان نوکران روضه خوان ۵ تومانی مشهدی دیروز، قداره کش، سلاخ، و چماق به دست امروز، و یا ضحاک تاریخند.
این ها « خودی ها»، و همان امت مسلمان، و یا لشکر چند میلیونی اند که خمینی به دنبال آنان بود تا به حفظ ونگهداری عمامه و خلافت خود پردازد.
از این ها که بگذریم، دیگر مردم «ناخودی ها»، و بیگانگانند که «خس و خاشاک»، و یا «میکرب» نامیده می شوند. وجودشان زیادی است، و تا می توان باید از شرشان راحت شد و در امان ماند.
اینجاست که تنگدستی، فقر عمومی، بیکاری، سرگردانی، روانی شدن، خودکشی، تصادف، بیماری، و مرگ های زودرس، فرار از کشور و جامعه، همه و همه خواسته و از سیاست های ضد بشری این رژیم اسلامی است که نهایتاً از اسلام سرچشمه می گیرد.
بدبختانه، هنوز هم گروهی از هم میهنان خردباخته ما آن چنان در طلسم این دین جنایت گستر فرو رفته اند، که اندیشیدن و تعقل را از یاد برده اند.
یکی دیگر از راههای حذف «ناخودی ها»، به بند کشیدن و کشتن آزادی خواهان، دگراندیشان، و مبارزان سیاسی است. در این ۳۲ سال، از اعدام سلحشوران ارتش و روشنفکران و فرهیختگان گرفته، تا اعدام چندین هزار جوان میهن دوست و پاکباخته در زندان ها در سال ۶۷، و یا اعدام های سیاسی گوناگون به اتهام دروغین قاچاق، و براندازی رژیم، و یا محارب با الله. و یا عنوان های دیگر که همچنان ادامه دارد.
یکی از جوانان بی باک، سلحشور، و برازنده کشورمان که بند دیو سیرتان ولایت وقیح قرار گرفته بود، آقای محمد یوسف رشیدی است. دلاوری که در برابر احمدی نژاد آدم کش و تیر خلاص زن ایستاد، و با ورود او به دانشگاه امیرکبیر کانون دانش و تکنولوژی مخالفت کرد. گویا این جوان پاکباز هم اکنون آزاد شده، که موجب شادمانی ما است. ولی فراموش نشود که هزاران یوسف های ما دربند آدم کشانند، و ما هر لحظه در اندیشه و فکرآزادی آنانیم.
بی تردید، آقای یوسف رشیدی گناه بزرگی کرده بود، زیرا به یک جنایت کار ضد بشری گفته است « فاشیست». این جسارت بزرگی بوده، است زیرا`: ایشان، « به اسب شاه گفته است یابو». در چنین شرایطی، هم به واژه « فاشیست»، و هم به «یابو»، هردو توهین و جسارت شده است.
به راستی اگر ما چند هزار از این جوانان دلاور و میهن پرست داشتیم چه کارها که نمی کردیم؟. و به کجاها که نمی رسیدیم؟.
من نگارنده در برابر آن همه شجاعت، دلیری، دلبستگی به مردم و میهنمان، نه تنها روی این ابر مرد، بلکه دست هایش را می بوسم.
در برابرش سر تعظیم فرود می آورم، و به وجودش افتخار می کنم، و برای آن همه پاکی، و از خود گذشتگی اشک شوق می ریزم.
به راستی ما کجای تاریخ جای گرفته ایم؟. ملتی ترسو، و یا چاپلوس و بی اراده؟. چرا این چنین بی هویت، بی شخصیت، و بی منش شده ایم؟. ما حتی از کشورهای عربی، افغانستان و بنگلادش هم عقب مانده تریم!. افسوس، و هزاران افسوس.
به خاطر احمدی نژاد شارلاتان، و رژیم آدم کش ولایت وقیح، پاسداران و بسیجی های دزد و آدم کش، مملکت ما در دست یک مشت فاحشه های سیاسی و بی خرد جا به جا می شود، و هر روز به سوی سراشیبی و سقوط بیشتر فرو می رویم.
هم میهن گرامی، باید به دفاع از دختران، پسران، زنان، و مردان در بند سیاسی این آدم خواران بلند شد. یک صدا و یک آهنگ فریاد زد تا گوش جهانیان با نعره و فریادمان کر شود.
برای ما مرام سیاسی، و یا باور دینی زندانی سیاسی مطرح نخواهد بود. همه آنان گل های خوشبوی گلستان میهنمانند. از چپی گرفته، تا راستی، تا شاهنشاهی گرفته، تا جمهوری، و یا سلطنتی، برای ما همه آنان عزیز و گرامی اند.
از محمد یوسف رشیدی گرفته، تا آیت الله کاظمینی، امیر انتظام و نسرین ستوده، تا طبرزدی، و ارژنگ داودی. همگی چهره تابناک دفاع از مام میهن، و سپری استوار در برابر رژیم پلید اسلامی اند. ما راهشان را ستایش می کنیم، و برای آزادی این دلاوران و صدها از جان گذشتگان گرانقدر دیگر کشورمان، از هیچ کوششی فروگذار نیستیم.
دوستان و هم میهنان گرامی، هم اکنون به ما خبر رسید که آقای محمد یوسف رشیدی آزاد شده است. اگر چنین است، ما هم بسیار خوشحالیم، و در شادی و شادمانی خانواده و دوستداران ایشان شریکیم. گویا خوشبختانه رژیم مرگ آور اسلامی در حال عقب نشینی است، که این موجب مسرت همگی ما می باشد. با درود به همه پاکدلان ایرانی. سهراب ارژنگ.