این مقاله به پیشگاه همه دوستان گرانمایه و بزرگواری که تا به امروز ما را همراهی کرده اند، تقدیم می گردد ۲

تاربرگ هواداران فضول محلّه در فیس بوک از مرز پنجاه هزار نفر گذشت و این موج بزرگ طرفداری بهار تازه ای را در عرصه ی خزان زده ی فرهنگی – سیاسی ایران زمین ایجاد خواهد کرد.

پنجاه هزار نفر دوست، پنجاه هزار نفر هم دل، و همدل، پنجاه هزار نفر انسان که با افکار و  دیدگاههای گوناگون، و گاهی کاملاً مخالف یکدیگر، برای یک هدف و آرمان زیبا گرد هم آمده اند و بر سر مسائل روز ایران، مشکلات فرهنگی میهنمان، گره های سیاسی و اجتماعی سرزمین آباء و اجدادی امان، و سرانجام. دلایل شکست های متوالی ایران در طی این هزار و چهارصد سال، و تاثیر انکار نشدنی مذهب در ضعف فکری و فرهنگی ایران امروز کنکاش می کنند.

جشن و شادمانی در میدان آزادی. به امید آزادی هرچه زودتر ایران که بتوان این میدان بزرگ که تا کنون جولانگاه شغالان و گرگان بوده است، به دست توانای ملت بزرگوار ایران، همچنین در همه شهرها و بخش ها، چراغانی و شادمانی کرد. آن روز بسیار نزدیک است. رژیم جنایتکار در بن بست خود رسیده، و ملت ایران برای هیشه از شر زالوهایی به نام «آخوند» رهایی خواهد یافت،

جشن و شادمانی در میدان آزادی. به امید آزادی هرچه زودتر ایران که بتوان این میدان بزرگ که تا کنون جولانگاه شغالان و گرگان بوده است، به دست توانای ملت بزرگوار ایران، همچنین در همه شهرها و بخش ها، چراغانی و شادمانی کرد. آن روز بسیار نزدیک است. رژیم جنایتکار در بن بست خود رسیده، و ملت ایران برای هیشه از شر زالوهایی به نام «آخوند» رهایی خواهد یافت،

ما اعضای گروه فرهنگی- سیاسی فضول محلّه با افتخار، و با گردنی برافراشته اعلام  می کنیم که تاربرگ فضول محلّه در فیس بوک بدون کوچکترین تبلیغ و یا پشتیبانی  از طرف گروه های نامدار و بزرگ، راه رشد و ترقّی را فقط و فقط توسط حمایت های خوانندگان فرهیخته و گرانقدر، آرام آرام طی کرد و به جای کنونی اش رسید.

نویسندگان و دست اندر کاران سایت فضول محلّه، بدون هیچ گونه چشم داشتی  به  پست و مقام در ایران آزاد و یا سودجویی ها و منفعت طلبی های سیاسی، از جان و مال و زندگی اشان گذشته اند و خود را وقف آگاهی دادن و بالا بردن سطح  فرهنگ، و دانش عمومی  مردمان کشورشان کرده اند.

خوانندگان گرامی که ما را همواره همراهی کرده اید و با پیشنهادات و انتقادات سازنده ی خود، راه درست را نشان ما داده اید، جای دارد که بار دیگر نیز بگوییم و بنویسیم که:

“ما اعضای گروه فرهنگی – سیاسی فضول محلّه وابسته به هیچ دسته و یا حزب خاصی نبوده و نیستیم و تا کنون هیچ کمکی، چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ فکری، از هیچ کس و هیچ گروهی نگرفته ایم و خودمان با توانایی هایی که در خود شناخت داریم و با کمک شما هوادارن و دوستان همیشگی، به نگارش و پخش مقاله های گوناگون پرداختیم، و زندگی  خود را با تلاشی زیاد تا کنون اداره کرده ایم، دست یکایک شما عزیزان را به گرمی می فشاریم، و برایتان بهترین ها را آرزو داریم»

نکته دیگر، همان گونه که بارها گفته شد، ما همواره طرفدار آوازیم، نه آوازه خوان، هر کس قدمی در راه آزادی و دموکراسی و سکولاریسم برای میهنمان بردارد، ما سپاسگزار و ممنون او هستیم و در راه پر فراز و نشیبی که در پیش روی دارد تا  هد توانایی خود، او را  یاری می کنیم،  و هر کس و  یا هر گروهی که تهدیدی باشد هر چند ناچیز، برای به وجود آمدن آزادی و دموکراسی و سکولاریسم در سرزمین مادری امان، آن شخص و گروه را لحظه ای از نقد ها و نگاشته های خویش راحت نخواهیم گذاشت و پشتیبان و تکیه گاه ما در این راه سخت، فقط و فقط شعور و دانش و خردگرایی خوانندگان گرامی ماست.

چکامه زیبای ملی و میهنی از آقای دکتر مصطفی بادکوبه ای  چکامه سرای بزرگ و فردوسی زمانمان، که هم اکنون در بند دیوان گرفتار است، و در انتظار آن می باشد که با خروش مردمی، از آن بند رهایی یابد.

دوستان  گرامی و ارجمند، پنجاه هزار شمع روشن شده است در تاریکی مطلق و خفقان زده ی آسمان گرفته ی ” ایرانمان ” و هر روز که بر تعداد این شمع های سوزان اضافه می شود، نور امید به آینده و نوید آزادی بیشتر و بیشتر در دل و جان مردمان شرافتمند کشورمان تلالو و درخشندگی می یابد و آرزوها بوی واقعیت به خودشان خواهند گرفت.

گرامیان همراه، روزی که ما این کار را برگزیدیم و تصمیم بر آن گرفتیم که تا نفس در سینه داریم مبارزه کنیم، شاید سایت ما روزی یک خواننده هم نداشت ولی ما نا امید نشده و ادامه دادیم تا به امروزی رسیدیم که به کمک شما خوانندگان عزیز، سایت هر روزه بیش از دو هزار و پانصد ( ۲۵۰۰ ) نفر بازدید کننده و خواننده دارد و این فقط و فقط نشان دهنده ی پیروزی ما در راه مبارزه با خفقان و دیکتاتوری مذهبی می باشد.

فضول محلّه، یک ابداع گر است، فضول محلّه می نویسد و خلق می کند و چون سایت ها و تاربرگ های دیگر، پخش اخبار و مقالات سایت های دیگر را انجام نمی دهد، بلکه سخنش را به زیباترین شکل ممکن روی کاغذ می آورد و این سایت ها و تاربرگ های دیگر هستند که مقالات فضول محلّه را همه روزه پخش کرده و در اختیار خوانندگان شان قرار می دهند که ما از آن دسته از عزیزان نیز کمال تشکر و امتنان را داریم.

همه ی ما کسانی که تمام دغدغه ی خاطرشان آزادی وطن از چنگال دیو سیرت تان است، دست در دست یکدیگر گذاشته ایم و هر یک به اندازه ی خود تلاش می کنیم که مبارزه را گسترش دهیم و ضربات را کاری تر و مهلک تر کنیم.

ما می نویسیم و سخنان دل شما را بیان می کنیم، شما گرامیان مقالات را تا جایی که امکان دارد بازپخش می کنید و باعث می شوید که افراد بیشتری مقالات را بخوانند و آگاهی پیدا کنند و این یک حرکت ملّی و غرور آفرین است.

ما، اعضای گروه فرهنگی – سیاسی فضول محلّه ضمن شادبادش گذشتن از مرز پنجاه هزار نفر خدمت شما گرامیان، به شرافت و غرور و میهن پرستی یکایک شما عزیزان که همواره کنار ما بوده اید، درود می فرستیم.

  • استعمار استحمار انسان از انسانهای دیگر

    Share

    [60 reads]

    by Sahameddin
    Ghiassi
    27-Sep-2011

    استعمار استحمار انسان از انسانهای دیگر یا تمامیت خواهی
    گروهی برای ریاست و بردگی بردیگران . چگونه مردمان مثلا زرنگ و شیاد سر دیگران را کلاه میگذارند و
    ثروتهای شخصی ملی یا حتی بین المللی را غارت میکنند. آنان با چه حربه ای وارد
    میشوند و چگونه از موقعیت ها به نفع خودشان سو استفاده میکنند؟ البته همه میدانید
    که اختلاف طبقاتی وحشتناک بین فقیر و غنی از حدو حدود عادی بسیار بالا تر
    است اگر از کسانی نظیر مثلا بیل گیت که بسیار هوشیار و بسیار توانا و
    مدیر است بگذریم که در اثر نبوغ و اختراع و شم تجاری میلیارد شده است و یا نظیر وی
    یا حتی هنرمندان سرشناس یا ستارگارن بسیار زیبا و جذاب که از راه های مثلا قانونی و
    مشروع به ثروتهای هنگلفت دست یافتند بسیاری دیگر از میلیاردهای دنیا از طریق ناصواب
    غیر مشروع دزدی فساد دغلکاری و فتنه و حتی کشت کشتار به ثروتهای عظیم دست یافته اند
    . متاسفانه چون اینان صاحب قدرت و ثروت و حکومت هستند هیچ دستگاهی عملا نمی تواند
    از آنان باز خواست کند و مثلا از آنان بپرسند که اینهمه ثروت را در عرض چند سال
    چگونه بدست آورده ای و از کجا بدست آورده ای؟

    سیستمی که دنیا را میچرخاند عملا در دست این ثروتمندان با رقمهای نجومی
    هست که میگویند آنان بیش از چهل در صد ثروت عالم را در دست دارند و
    تنها شاید تعداد اصلی این گروه حدود یک میلیون نفر در تمامی سطح جهان باشند؟ البته
    آنان از بهترین برنامه ریزان و دانشمندان خود فروخته برای غارتهای بین المللی سو
    استفاده میکنند؟ آنان با مدیریت خیره کننده ای مردم را کنترل میکنند و همه را در
    مسیری که میخواهند براه میبرند یا راهنمایی میکنند. البته واضح است که مثلا یک
    میلیون نفر آدم قادر به کنترل میلیاردها انسان نیست ولی چگونه آنان اینکار ها را
    انجام میدهند؟ آنان از حربه های گوناگون سو استفاده میکنند و مردم را
    بجان هم میاندازند و خودشان در برجهای عاج نشسته و به ریش دیگران می خندند. مثال
    کوچک آن داستان گلادیاتورهای رم باستان است که آنان دو مرد قوی را بجان هم می
    انداختند و خودشان در صندلیهای لژ نشسته و مرگ یکی از آنان یا حتی مرگ هر دوی آن
    قهرمانان میدان و جنگجویان را تماشا میکردند و تفریح میفرمودند. اکنون هم درست وضع
    همچنان است . آنان نشسته اند و از بین رفتن ما مردم عادی و قربانیان خود را تماشا
    میکنند و تفریح میفرمایند؟ همانطوریکه میدانید در دوره امپریالیستی چند صد تفنگدار
    براحتی با داشتن سلاحهای پیشرفته میتوانستند براحتی به میلیونها نفر مثلا هندی یا
    آفریقایی حکومت کنند. کشورهای اروپایی و حکومت هایشان بعد از مدتی که با هم می
    جنگیدند و هریک دیگری را میکوبید ناگهان برای درآمدهای بیشتر به سرزمین های دیگر
    متوجه شدند و به استعمار و استحمار آنان پرداختند.

    آنان برای اینکه بقای خود را ثابت و یا
    لااقل طولانی نمایند از بین افراد همان ملت و بومی کسانی را برای خدمت خود برگزیدند
    . این بار آنان حتی مجبور نبودند که از جوانان ملت خودشان برای سرکوب استفاده کنند
    بلکه از جوانان همان مردم و ملت که آنان را آموزش داده بودند برای سرکوب و مطیع
    ساختن مردم سواستفاده میکردند؟ برنامه ریزان آنان برای اینکه حضور و
    ریاست آنان را طولانی کنند مردم را در فقر فرهنگی مادی و تفرقه و خرافات و آلوده
    سازی مذهب با فرمایشات خودشان و نیز جهل و بیسوادی مردم و خرید رهبران خاین نفوذ
    خود را توسعه میدادند. مثلا درچین با اعتیاد مردم را به خمودگی و بی
    تفاوتی تمرین میدادند تا با این روش مردم حالی برای مقابله با غارتهای آنان نداشته
    باشند. تریاک یکی از سلاحهای مهم آن در به رنجیر کشیدن مردم چین بود. در شرق
    شمال آفریقا خود قاره آفریقا و آسیا هم کم بیش
    برنامه هایی تدوین میکردند که مردم در خواب خرگوشی جهل و فساد غوطه ور باشند و با
    توسعه بی تفاوی ظلم و تمامیت طلبی گروهی از مردم بقیه را به خفقان می کشاندند؟
    رهبران ملی و قهرمانان
    مثلا ضد استعماری که با حربه میهن پرستی یا حتی حربه دینی وارد کارزار شدند و
    توانستند که کشورهای استعمار کننده را بیرون برانند خودشان بعد از مدتی تبدیل به
    هیولاهایی خون آشامی شدند که مردم به آواز میگفتند که رحمت به دزدان قبلی؟ اینان
    برای اینکه ثروت قدرت و حکومت خود را مثلا تثبت کنند شروع به ظلم های مضاعف کردند و
    به کشتار دگر اندیشان پرداختند یا کسانی که سهمی از قدرت را برای خودشان یا حتی در
    اول برای طبقه خودشان و مردم میخواستند.

    بیماری تمامیت طلبی و دیکتاتوری و خودخواهی و خداوند شدن
    آنان بجایی رسید که خود را عملا برتر از دین و مقامهای روحانی سنتی جا زدند و شروع
    به قتل کشتار مردم کردند. این رهبران دیوانه خودشان را برتر والاتر بهتر از دیگران
    می دیدند و عملا مرض شدید تمامیت خواهی روح و جسم آنان را کاملا آلوده کرده بود.
    کسانی مثل سرهنگ قذافی که حاضر است میلیونها انسان را بکشد ولی صحنه قدرت را ترک
    نکند. خوب همانطوریکه که می بینید
    درتمام دروه زندگی بشر سعی داشته است که از دیگران به عنوان برده سو استفاده کند و
    خودش همه مواهب را در دست داشته باشد و دیگران نوکر و کارگر او باشند .
    مثلا در هند به فقرا نوید میدهند که اگر انسانهای خوب مطیع و فرمانبرداری
    باشند پس از مرگشان این بار که به دنیا آمدند در خانواده های ثروتمند به دنیا
    میآیند و این بار از همه مواهب خداوندگاری استفاده میکنند وعده سرخرمن؟ یا در بسیار
    از دینها مردم را به ریاضت و محرومیت رهبری میکنند تا بعد از این بندگی به آنان در
    عالم دیگر به مواهب بهشتی زنان زیبا و همیشه دوشیزه بعد از مرگ دسترسی داشته باشند
    و خودشان در قصرهای تلا و حمامهای ساخته شده از عاج فیل به غسل بعد از مقاربت و هم
    خوابگی می پردازند و با پولهای دزدی شده از ثروت مردم به عیش نوش مشغولند و مردم را
    حواله به دنیای پس از مرگ میدهند. مسلم است که قدرتهای استعماری
    گذشته به این گونه افراد پربال میدهند تا مردم را در گرسنگی فساد جهل
    نادانی و غرق در خرافات نگه دارند تا از جانب آنان به سیستم خودشان صدمه ای نرسد؟
    کسانی مثل بن لادن ویا
    طالبان که ادعای خدمت و عزت ملتهای مسلمان را شعار میدهند عملا مردم را به قهقرا
    میبرند. در کشورزیبا ما خراسان آریانا یا افغانستان پنج میلیون کودک هستند که مدرسه
    ندارند و هفتاد هزار کودک هستند که در خیابانها بسر میبرند و آنان عوض خدمت به مردم
    و تاسیس مدرسه بیمارستان و کار و زدون جهل و خرافات از دین مردم را به آدمکشی های
    کور رهبری میکنند.

    در صورتیکه جهاد واقعی بایست با همان نفس عماره و جهل
    دزدی فساد و تمامیت خواهی ها باشد. مثلا یک شاگرد سنی من میگفت که
    شیعه ها کافر هستند و بایست سر آنان کنده شود گفتم از کجای میگویی آیا در قران
    خوانده است که مرجع است؟ گفت نه من اصلا قرآن را نخوانده ام و از ملای ده خودمان
    شنیده ام؟ نفرت بین شیعه سنی ترک فارس
    عرب و عجم و… بهایی مسلمان صوفی درویش و …. همه ساخته پرداخته
    دست استعمار و استحمار بین المللی است که به دست عوامل خود فروخته ملی
    مذهبی و محلی خود به مرحله اجرا در میآید و مردم ساده دل و متعصب و نا آگاه
    را قربانی این فتنه های میکنند؟ متاسفانه همین تعصبهای کور حتی به
    دینهای مثلا پیشرفته هم نفوذ میکند مثلا در آموزه های بهایی تحری
    حقیقت یعنی جستجوی حقیقت یک اصل است و دوری از خرافات جهل و یا دین بایست با عقل و
    علم همسو باشد و یا اگر دین باعث کدورت و اختلاف است بی دینی بهتر است ولی آیا همه
    بهاییان به این آموزه ها توجهی میکنند؟ آنان هم از همان تعصب کور
    پیروی میکنند و به آزار دیگران می پردازند و با بی تفاوتی و بی مهری قربانیان دین
    خود را مورد عتاب قرار میدهند که مثلا تنها غارت اموال و اخراج و آوارگی کافی نمی
    باشد همه بایست همچون مونا شهید راه حق شوند؟ شاید همانطوریکه اکنون عده ای به مذهب ستیزی
    و دین ستیزی روی آورده اند و تمامی حملات خود را متوجه دینها کرده اند و دینها را
    سبب و موجب ناراحتی ها قتل ها غارت ها میدانند. استعمار بین المللی همین گروه را
    برعلیه دینداران وارد کارزار کند. آنچه آنان میخواهند تفرقه است و کشت کشتار بی
    تفاوتی تمامیت طلبی است که مردم بهم مشغول و راه برای غارتهای آنان باز
    باشد.

    دین بایست سبب رفعت و انسانیت بیشتر باشد
    نه حربه ای در دست کسانی که شاید اصلا به دین خداو پیامبران اعتقادی
    ندارند و تنها از این حربه کاری به نفع خودشان و گروه خودشان سواستفاده
    میکنند. حتی تمامی بهاییان هم به این گفته حضرت بهاالله توجهی نمی
    کنند و آنرا عملی نمی نمایند که سرا پرده خیمه یگانگی و وحدت در عالم
    بر فراز بلند شده است به چشم بیگانگی بهم ننگرید که
    همه بار یک دارید و شاخه های یک شاخسار که همه گلبرگهای یک گلبن و
    گلهای رنگین یک گلستان عشق هستید. یا اینهمه جنگ جدل حاصل کوته نظری
    است چون درون پاک کنی حرم دیر یکی کعبه بت خانه یکی است
    که سعدی هم فرماید که بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش
    زیک گوهرند اکنون مسلمان در غزه آب ندارد و مسلمان
    دیگری در آفریقا گرسنه است و شیوخ عرب غرق در ثروتهای دزدی شده ملتهای مسلمان ؟
    آنان مردم را به جنگ و جهادتشویق میکنند و خودشان دلاریهای نفتی را به نام خودشان
    در بانکهای غرب شرق سرازیر میکنند و در حسابهای شخصی هایشان می خوابانند؟
    یا با آن توپ تانک میخرند و با ملت خود برخورد نظامی میکنند و مزدوران
    خودشان را مسلح با توپ تانگ و زره پوش و هواپیماهای جنگی به جنگ با
    همان ملتی میفرستند که از ثروتهای ملی شان میلیاردها دلار خرید نظامی کرده اند که
    مثلا آنان را دربرابر دشمنان فرضی حفظ کنند. و این مسخره بازیهای ادامه
    دارد.

    اکنون هدف همه مردم در بند دنیا هستند در
    تمامی جهان ستمکاران برای به بند کشیدن مردم دندانهای خود راکاملا تیز کرده اند و
    با ترویخ خشم و نفرت این کار را ادامه میدهند وگرنه یک کارگر فلسطینی چه برخورد
    منافعی با یک کارگر و یا کارمند دون پایه اروپایی دارد. هردوی آنان بندگان خداوندان
    ثروت و قدرت هستند که با درگیر کردن آنان باهم و ایجاد تفرقه دینی ملی و قومی و
    نژادی خودشان در آسودگی کامل بسر می برند؟ تنها روش برخورد با این دزدان عظیم شان
    بین المللی خرد اتحاد همکاری دوستی و مهربانی و احترام بهم
    به دینهای هم به آیین های هم به زبانهای هم و به رسم رسومات هم
    میباشد و هیچوقت نبایست که کسی را بخاطر اینکه در خانواده مثلا بهایی متولد شده زجر
    داد و نفرت را عمومی کرد؟ اینطور که میگویند حدود سی میلیون از
    کشورهای خاورمیانه که اکثر هم دانشگاه دیده هستند در کشورهای مثلا پیشرفته به کار
    مشغولند به غیر از تعداد کمی از بسیار تیزهوشان و نخبه گان بقیه به کارهای بدنی و
    یا کارهای سرویس دهی و مغازه داری مشغولند در صورتیکه درکشورهای خودشان استاد
    دانشگاه مدیران درجه یک و یا تولید کننده گان ممتازی بودند؟
    سرلشگر راننده تاکسی است سرتیپ کباب پزی دارد و سرهنگ
    کارگر ساختمانی مهندس برق عروسک فروشی میکند و دکتر
    فیزیک لبه موکت چرخ میکند تا بقول خودشان بی خانمان نشود آمریکا با
    دادن وامهایی با بهره های سنگین عملا تمامی درآمد آنان را می ربایند وحتی سرمایه
    هایی که از خاورمیانه راهم با خود آورده اند بباد میدهند. در آمریکا
    مثلا خانه مثل ایران ترقی نمی کند این است خانه ای که یکصد هزار دلار خریده ای و
    بیست هزار دلار نقد پیش قسط داده ای یکهو میشود چهل هزار دلار و چون
    نمی توانی قسط خانه را به بانک بدهی بانک آنرا حراج میکند و به شخص سومی که غالبا
    هم از عوامل خودشان هستند به سی هزار دلار میفروشد و تمامی پیش قسط شما مالیده
    میشود. اگر در ایران با تورم ثروتهای کوچک را نابود میکنند اینجا با
    دادن وام و پایین آوردن جنس خریداری شده پس اندازهای مردم را غارت میکنند.
    به امید پیروزی ملتهای دربند و رهایی ز دام های دزدان
    بین المللی ملی و محلی؟

    حسنک را به
    پای دار آوردند و به جایگاه رسانیدند، بر مرکبی که
    هرگز ننشسته بود؛ و جلاّدش استوار ببست، و رسن‌ها فرود آورد؛ و آواز دادند که: «سنگ
    دهید! » هیچ‌کس دست به سنگ نمی‌کرد، و همه زار زار می‌گریستند
    خاصّه نشابوریان. پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند؛ و مرد خود مرده بود، که جلادش رسن به گلو افکنده بود و خبه کرده. این است حسنک و روزگارش و
    گفتارش، رحمه‌اللهِ علیه.

    آنچه خواندیم ماجرای بردار کردن حسنک وزیر بود که خواجه ابوالفضل محمد بن
    حسن بیهقی در کتاب جاودانه‌اش «تاریخ بیهقی» نوشته است، اینکه حسنک وزیر که بود و
    چرا
    باید اعدام می‌شد خود داستان مفصلی است اما آنچه زیباست
    آنجاست که می‌گوید : «هیچ کس دست به سنگ نمی‌کرد»، آنجا که می‌گوید Roman”>
    برای اعدام حسنک «از بغداد آمده‌اند.» ومردم شهر نیشابور
    آنروز در خانه‌ها مانده بودند و درها
    ببستند! و این فرهنگ و منش ایرانیان بوده است در بیش از هزار سال پیش و همه داستان فقط به حسنک وزیر شامل
    نمی‌شود و از این دست بسیار است که ایرانیان از خشونت پرهیز داشتند،
    آنروزها نه از حقوق بشر خبری بود و نه از اینهمه رسانه و خبر و حرف وحدیث

    اما
    حالا
    چی؟

    کاش دارویی
    برای افزایش لذت حسی وجود داشت!
    کاش قرص
    بزرگ کننده و حجم دهنده ی افکار مثبت در بازار موجود بود!
    کاش قطره
    ای برای تنگ شدن دل ساخته میشد!
    کاش دستگاهی برای
    افزایش طول احوالات خوب اختراع شده بود!
    کاش اسپری
    ایجاد تأخیر در تنهایی میشد خرید
    کاش ژل سفت
    کننده ی اراده در مسیر فراموش کردن چیزهای اذیت کننده
    تولید شده بود!
    کاش جلوگیری کننده ای از نگرانی ها و دلشوره ها
    وجود
    داشت..کاش..کاش..!!!!!!

    خیام

    تا کی غم
    آن خورم که دارم یا نه
    وین
    عمر به خوشدلی گذارم یا نه
    پر کن قدح باده
    که معلومم نیست

    کاین دم که
    فرو برم برآرم یا نه

    فردا
    علم نفاق
    طی خواهم کرد
    با موی
    سپید قصد می خواهم کرد
    پیمانه عمر من به هفتاد رسید

    این دم
    نکنم نشاط کی خواهم کرد

    امروز ترا دسترس فردا نیست
    و اندیشه
    فردات به جز سودا نیست
    ضایع
    مکن این دم ار دلت بیدار است
    کاین باقی عمر را بقا Roman”> پیدا
    نیست

    ناصر خسرو می فرماید

    خدایا راست گویم: فتنه از توست

    ولی
    از ترس نتوانم چخیدن

    لب-و دندان ِترکان ِختا را

    نبایستی چنین خوب آفریدن!
    به ما فرمان
    دهی اندر عبادت

    به او
    فرمان دهی در ره بریدن!؟
    خدایا راست گویم: فتنه از توست

    ولی
    از ترس نتوانم چخیدن

    حسنی به روایت امروزی

    حسنی نگو جوون
    بگو
    علاف و چش چرون بگو
    موی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ، واه واه واه
    نه
    سیما جون ،نه رعنا جون
    نه نازی و پریسا جون
    هیچ کس باهاش رفیق نبود
    تنها
    توی کافی شاپ
    نگاه می کرد به بشقاب !
    باباش می گفت : حسنی می ری به سر بازی
    ؟
    نه نمی رم نه نمی رم
    به دخترا دل می بازی ؟!
    نه نمی دم نه نمی دم
    گل
    پری جون با زانتیا
    ویبره می رفت تو کوچه ها
    گلیه چرا ویبره میری ؟
    دارم
    میرم به سلمونی
    که شب برم به مهمونی
    گلی خانوم نازنین با زانتیای نقطه
    چین
    یه کمی به من سواری می دی ؟!
    نه که نمی دم
    چرا نمی دی ؟
    واسه اینکه
    من قشنگم ، درس خونم وزرنگم
    اما تو چی ؟
    نه کا رداری ؟ نه مال داری ؟ فقط
    هزار خیال داری
    موی ژلی ،ابرو کوتاه ، زبون دراز ،واه واه واهدر واشد و
    پریچه
    با ناز اومد توو کوچه
    پری کوچولو ، تپل مپولو ، میای با من بریم بیرون
    ؟
    مامان پری ،از اون بالا
    نگاه می کرد توو کوچه را

    سرابی بنام عصر ارتباطات
    ما معتقدیم
    که ” عصرِ ارتباطات ” نام ِ دروغینی بیش نیست . مثل ِ همان پدر و مادرهایی که
    دخترهای سبزه ء خود را ” سپیده ” مینامند و پسرهای کچل خود را ” زلف علی ” و سندرمِ
    داون دارهای خود را ” فهیم و فهمیه ” میخوانند ، سیاستمداران و مدیران و بزرگان ِ
    بشریت هم به دروغ این عصر را ” عصر ِ ارتباطات ” مینامند!
    این عصر ، عصر ِ ”
    تنهایی و در خود فرو رفتن ” است ! اینکه در جیب ِ همه ، از سوپور ِ ۸۰ ساله ء محله
    ء ما تا بچه های ۵ ساله ء مهد کودکی یک تلفن ِ همراه است ، دلیلی بر با هم بودن ِ
    آدم ها نیست . تلفن ِ همراه ، خیانت به بشریت بود! هیچ کس یک ظهر ِ دلگیرِ جمعه که
    دلت دارد از سینه در می آید و خفه شدی از بی هم صحبتی ، به تو زنگ نمیزند و نمیپرسد
    ” حالت خوب است ؟ ” ، هیچ کس تو را به نوشیدن ِ قهوه های بیمزه ء کافه عکس و یا
    خوردن کیک های خوشمزه ء کافه فرانسه و یا حرف زدن در کافه سیاه و سپید با آن مدیر ِ
    بد اخلاقش دعوت نمیکند! هیچ کس نمیگوید بیا با هم برویم جاده چالوس و کباب و ماهی ِ
    قزل آلا بخوریم .هیچ کس تو را به پیاده ء روی یک عصر ِ بهاری دعوت نمیکند. هیچ کس
    حتی تنهایی اش را با تو سهیم نمیشود. اما وقتی گرفتاری ، زنگ میزنند ” فلان روز وقت
    داری فلان کار را برای من بکنی؟ ” . سهم ِ ما از ارتباطات ،گسترش ِدردسرها و
    گرفتاریهایمان است . ما خودمان را عرض میکنیم . ما هم مثل ِ همه ء زن ها به ” ه دو
    چشم ” سفارش ِ خرید میدهیم. چند روز پیشترها ، صبح که بیدار شدم دیدم تمام ِ پنجره
    های خانه را باز کرده ! و کارگران ِ محترم ِ خانه ِ دیوار به دیوارمان به امرِ خطیر
    ِ تخریب ِ منزل جهت برپایی بنایی ۱۰ طبقه مشغول بودند و من از خاکی که در حلقم رفته
    بود ، بیدار شدم به واقع!
    انقدر عصبانی بودم
    که ترجیح دادم نه من صدای او را بشنوم و نه او صدای من را! پیامکی (!) بلند بالا
    حاوی مقادیر ِ زیادی مرحمت و محبت و لطف برایش فرستادم! اما جوابش مرا به فکر برد!
    ” بعد از ۸ ماه اس ام اس دادی ! اونم این ؟ ” و فکر کردم واقعا ۸ ماه است که هیچ”
    دوستت دارم”ی برایش نفرستاده ام. خب لابد ۸ ماه است دوستش ندارم! فکر کردم یعنی ۸
    ماه است که هیچ ” زود تر بیا. دلم تنگ شده ” ای برایش نفرستاده ام. و دیدم خب لابد
    دوست نداشته ام زودتر بیاید و خب حتما دلم برایش تنگ نشده است!
    عصر ِ
    ارتباطات فریب است . ما وسایل ِ ارتباطی را گسترش داده ایم که مادرها هر زمان دلشان
    خواست به فرزندان ِ بخت برگشته زنگ بزنند که ” کدوم گوری هستی ؟ ” و زن ها به
    شوهرهایشان زنگ بزنند ” کجایی؟ چرا دیر کردی؟ ” و شوهرها زنگ بزنند که ” به مامانم
    زنگ بزن حالش را بپرس ” و فرزندها به پدرهایشان بگویند” سر ِ راه برای من سی دی
    جدید ِ بِن ۱۰ هم بخر با چیپس ِ فلفلی و ماست ِ موسیر! ”
    ما هی هر
    روز تنها تر شدیم . هی هر روز منزوی تر شدیم. هی هر روز مجازی تر شدیم. ما در دنیای
    مجاز غرق شدیم ! ما یادمان رفت به پدربزرگ و مادر بزرگ هایمان سر بزنیم ، چون هر
    بار که میخواهیم از خانه بیرون برویم ، چراغ ِ اسم یک عالمه از دوستان ِ مجازی ِ ما
    روشن است و دلمان نمی آید بدون ِ ” گپ زدن ” با آنها برویم و وقتی ” گپ ” ِ ما تمام
    میشود دیگر دیر شده و خسته شده ایم از بس با کی بورد حرف زده ایم!
    این گونه
    است که وب کم ها زیاد میشود و اِسکایپ و اوووو ! (همین است دیگر؟ ) همه گیر تر
    میشوند و اینگونه است که ما مجازا عاشق ِ ” ع ” میشویم و “ع ” مجازا عاشق ِ ” الف ”
    و ” واو” میشود و آنها مجازا عاشق ِ دیگرانی که خود مجازا عاشق ِ دیگران
    ترند!
    اینگونه است
    که ما دلمان نمیخواهد از پشت ِ صفحه بلند شویم مبادا ” ع ” بیاید و برود و ما
    نبینیمش! اینگونه است که هی آدم ها تنها تر میشوند. اینگونه است که ما خواهرمان را
    دو هفته است ندیده ایم و حرف نزده ایم و فقط سه باری مجازا گپ زده ایم.
    اینگونه است
    که نیمه شب میفهمیم پدرمان یک سفر ِ ده روزه به فرنگ دارند و ما نمیدانستیم ، ولی
    میدانیم ِ دختر ِ فلان دوست ِ ندیده ، دیروز عروسکی خریده است که وقتی دلش را فشار
    دهی ” آی لاو یو ” میگوید! و پسر ِ فلان بلاگر تازگی ها نقاشی میکند و عکس نقاشی اش
    را هم دیده ایم ، اما لباس ِ عروسی ِ همسر برادرمان را ندیده ایم

    اینگونه است
    که دیگر همسایه از همسایه خبر ندارد . چون صغری خانم دارد به مایکل وب کم میدهد و
    برای او استریپ تیز! میکند و کبری خانم دارد از فلان سایت ِ خانه داری دستور ِ تهیه
    ِ دسری که هفته ء پیش در “بفرمایید شام” خیلی مورد استقبال واقع شد را میخواند
    !
    اینگونه است که مردها درمحل ِ کارشان با زنان ِ
    خانه دار ِ بیکاری که از تنهایی مینالند چت میکنند و آنها را دلداری میدهند و
    میگویند زندگی همین است دیگر ! و زن هایشان در خانه با مردهای دیگری و از تنهایی و
    بی توجهی ِ همسران مینالند و دلداری داده میشوند!

    عصرِ ارتباطات ” فریبی بیش نیست .
    باور نکنید لطفا!

    یک
    دوست دختر … نداریم

    یک دوست
    دختر دانشجو کامپیوتر هم نداریم بریم باش پایتخت لپ تاپ قیمت کنیم

    یک دوست
    دختر دانشجو روانپزشکی هم نداریم خیانت کردیم خیلی منطقی درکمون کنه

    یک دوست
    دختر دانشجو مهندسی شیلات هم نداریم نقاط بی استخوان تنش را به ما بدهد بی دغدغه
    بخوریم

    یک دوست
    دختر دانشجو برق هم نداریم بچسبیم بهش شارژ شیم

    یک دوست
    دختر دانشجو مکانیک هم نداریم که با هم حرکت پیستون در سیلندر رو مدلسازی
    کنیم

    یک دوست
    دختر دانشجو الاهیات هم نداریم واسمون از جوشن کبیر بگه ماهم بگیم خدا دوتاست و
    همونجا کات کنیم

    یک دوست
    دختر دانشجو ریاضی محض هم نداریم شبا بهترین نقطه تماس رو پیدا کنه بگه از اینجا،
    از اینجا

    یک دوست
    دختر دانشجو ادبیات انگلیسی هم نداریم هر روز بهمون یک دونه سیب بده بگه انگلیسیا
    میگن که ان اپل عه دی …‏

    یک دوست
    دختر طراح لباس هم نداریم که هی گیر بده بگه اون زیر پیرهنی لامصبتو نکن تو
    شورتت

    یک دوست
    دختر دانشجو شیمی هم نداریم باش بریزیم رو هم ببینیم چی تولید میشه در
    نهایت

    یک دوست
    دختر دانشجو عمران هم نداریم که در محل کار صداشون بزنیم خانوم مهندس؟ اونم بگه بله
    آقای مهندس ؟ و خوشمون بیاد

    یک دوست
    دختر دانشجو عکاسی هم نداریم لخت شیم ازمون عکس بگیره بعد جاها عوض

    می‌آموزی و می‌آموزی

    کم‌کم تفاوت ظریف
    میان نگه‌داشتن یک دستو زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی
    گرفت.
    ا…ین‌که عشق
    تکیه‌کردن نیست
    و رفاقت،
    اطمینان خاطر.
    و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد
    نیستند
    و هدیه‌ها، عهد و پیمان
    معنی نمی‌دهند.
    و شکست‌هایت را خواهی
    پذیرفت
    سرت را بالا خواهی گرفت
    با چشم‌های باز
    با ظرافتی زنانه
    و نه اندوهی کودکانه
    و یاد می‌گیری که همه‌ی راه‌هایت را
    هم‌امروز بسازی
    که خاک فردا
    برای خیال‌ها مطمئن نیست
    و
    آینده امکانی برای سقوط به میانه‌ی نزاع در خود دارد
    کم کم یاد می‌گیری
    که حتی نور خورشید می‌سوزاند اگر زیاد آفتاب
    بگیری.
    بعد باغ خود را می‌کاری و روحت را زینت
    می‌دهی
    به جای این‌که منتظر کسی
    باشی تا برایت گل بیاورد.
    و یاد می‌گیری که می‌توانی تحمل
    کنی…
    که محکم
    هستی…
    که خیلی
    می‌ارزی.
    و می‌آموزی و می‌آموزی
    با هر خداحافظی
    یاد می‌گیری…!
    خورخه لوییس بورخس / مترجم : محسن
    عمادی

    خر مش
    رجب

    شنیدم که
    دزدی زبل نیمه شب
    ربود از طویله خر مش رجب
    رجب تا
    که شستش خبر دار شد
    جهان پیش
    چشمش شب تار شد
    درون
    طویله دو زانو نشست
    زمین و
    زمان را دم فحش بست
    یکی گفت تقصیر از آن
    توست
    که قفل
    طویله نبستی درست
    یکی گفت
    گیرید معمار را
    بنا کرده
    کوتاه دیوار را
    یکی گفت
    تقصیر از شحنه هاست
    که هر
    روز بر پا چنین صحنه هاست
    یکی گفت:
    نه، بوده تقصیر خر
    چرا ؟ چون که می کرد اگر عر و عر
    و یا یک
    کمی جفتک و گرد و خاک
    مسلم که
    آن دزد می زد به چاک
    شنیدم که
    با غیض مشدی رجب
    در آن
    بین می گفت : یاللعجب
    که هر کس
    به نوعی ست در اشتباه
    فقط دزد
    در این میان بی گناه

    قلم دست
    هالو چو در کار شد
    بدانید
    تاریخ تکرار شد
    شنیدم که
    در حومه ی اصفهان
    به شهری
    که نام خمینی بر آن
    به دست
    گروهی از اشرار پست
    حریم
    خصوصی مردم شکست
    نه در
    شب، که در روز جمعی پلید
    به دستان
    خود فاجعه آفرید
    نه از
    چوب قانون هراسی به دل
    نه از
    آدم و آدمیت خجل
    شنیدم که
    فرمود شیخ الانام
    نبودند
    زن ها علیه السلام
    و آن
    دیگری گفت: از مرد و زن
    همه مست
    بودند در انجمن
    یکی گفت:
    آن جا به جای نماز
    همه بوده
    مشغول آواز و ساز
    یکی گفت
    : الحق که مردانشان
    ز غیرت
    نبردند هرگز نشان
    یکی از
    بزرگان صنف پلیس
    چنین گفت با لحن رک و
    سلیس
    که تحقیق
    کردیم بسیار زود
    «حجاب
    زنان» مشکل کار بود
    خلاصه
    همه بوده تقصیر کار
    به جز آن
    تجاوز گر نابکار

    کجایی
    ببینی عمو مش رجب
    که ما
    خوش بتازیم ، دنده عقب
    اگر در
    دهات تو خر می برند
    در این
    خطه ناموس را می درند
    جلو روی
    شوهر ، برادر، پدر
    تجاوز
    نمایند بی دردسر
    چرا این
    همه ظلم و هتک زنان
    در املاک
    آقا امام زمان

    داد زد وگفت : اوی ! بی
    حیابرو خونه تون تورا بخدادختر ریزه میزهحسابی فرز وتیزهاما تو چی
    ؟نه کار داری ؟ نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داریموی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون
    دراز ،واه واه واهنازی اومد از استخرتو پوپکی یا نازی ؟من نازی
    جوانممیای بریم کافی شاپ؟نه جانمچرا نمی ای ؟واسه اینکه من صبح تا
    غروب ،پایین ،بالا ،شمال ،جنوب ،دنبال یک شوهر خوباما تو چی ؟نه کار داری ؟
    نه مال داری ؟ فقط هزار خیال داریموی ژلی ،ابرو کوتاه ،زبون دراز ،واه واه
    واهحسنی یهو مثه جترسید به یک کافی نتآن شد ورفت تو چت روومگپید با
    صدتا خانووم!هیشکی نگفت کی هستی ؟چی کاره ای چی هستی ؟تو دنیای
    مجازیعلافی کرد وبازیخوشحال وشادمونهرفت ورسید به خونهباباش که
    گفت: حسنی برات زن بگیرم ؟اره می خوام اره میخوام حسنی اومد موهاشویه
    خورده ابروهاشودرست وراست وریس کردرفت و توو کوچه فیس کردیه زن گرفت
    وشاد شدزی زی شد و دوماد شد

  • Mohsen Lgvm

    فقط خود آدمه که می تونه خودشو اسیر کنه.آزادی من دست کسی نیست که بخواد منو اسیر کنه.