ما ملت ایران، به هیچ وجه حافظه تاریخی نداریم. هر تراژدی که امروز برایمان رخ دهد، بدون شک چندین سال دیگر دوباره، و از روی اشتباه و فراموش کاری خودمان به وقوع خواهد پیوست و زندگانی جملگی ما را تحت تأثیر قرار خواهد داد. در طی سه دهه ننگین گذشته جنایات بیشمار و خیانات وصف ناپذیری در حق ملت و کشور ایران و به دست رهبران فرومایه اش، صورت گرفته است. ده ها هزار نفر از بهترین و با سواد ترین و شجاع ترین مردمان این مرز و بوم به جرم مخالفت با این رژیم اسلامی خونخوار، زندانی، شکنجه و در نهایت کشته شدند و از میان رفتند اما ملت ایران، همیشه مسئولین آن کشتارها و اعمال ضد انسانی را به باد فراموشی سپرده اند.
در سال شصت و هفت، بیش از پنج هزار نفر از جوانان مبارز و تحصیلکرده این مملکت، به دلیل ایستادگی و مقاومت در برابر خمینی و اعمال جنایت بارش توسط مزدوران حکومت آخوندی به وحشیانه ترین شکل ممکن شکنجه شده و سپس گلوله باران یا که اعدام شدند. سپس آن جوانان دلاور را در گورهای دسته جمعی و بی نشان دفن کردند. اعدام های سال شصت و هفت، یکی از خونبارترین جنایات تاریخ این سرزمین است که هیچگاه فراموش نخواهد شد.

سید محمد خاتمی، روباه مکاری که آبرو را خورده و حیا را قی کرده؛ این جمله عنوان مقاله ۹ ماه پیش ما بود. آن زمان آقایان سبزاللهی ما را به باد دشنام و تهدید گرفتند، امروز پس از ۹ ماه ملت ایران به جمله ای که ما پیشتر گفتیم، باور قلبی دارند. اصلاح طلبان حالا جه دفاعی می توانند از خودشان بکنند؟
سال هشتاد و هشت، مردی کاندیدای ریاست جمهوری شد. چهره اش نسبت به سال های دور پیر و شکسته شده بود و چشمانش معصومیتی دروغین را فریاد می زدند. در مقابل دیگر کاندیداهای ریاست جمهوری، ایشان شانس بیشتری برای انتخاب شدن داشتند.
مردم برای دیدن این کاندیدا، سر و دست می شکستند و در خیابان های سراسر ایران، برای حمایت و پشتیبانی از آن فرد، غوغایی پر با شده بود. شور و شوف و هیجان در میان تمامی ایرانیان موج می زد و همه می خواستند که در انتخابات شرکت کرده و به کاندیدای یاد شده، رأی بدهند.
اما حدس بزنید که آن کاندیدا که بود؟ ایشان میر حسین موسوی نخست وزیر وقت خمینی خونخوار بود که اعدام های سال شصت و هفت نیز در زمان ایشان و با آگاهی کامل وی صورت گرفته بود. اما مردم چیزی از آن زمان یادشان نبود. چه کسی یاد هزاران هزار مادرانی بود که در سال شصت و هفت، جگر گوشه هایشان را به جرم اینکه زیادی می دانستند، روانه قبرستان ها کرده بودند؟.
هیچ کس یادی از مادران و پدران فرزند مرده ای که میر حسین موسوی، مسئول رده اول جوانمرگی عزیزانشان می باشد نکرد و مردم با حضور میلیونی خود پای صندوق های رأی، به نظام خودکامه و جنابت کار اسلامی مشروعیت بخشیده و رنگ حکومتی مردمی را، بر در و دیوار سرخ از خون بیگناهان این خانه ویران پاشیدند.
همه نیک می دانیم که پس انتخابات سال هشتاد و هشت، چه گذشت و چه جوانان بینوایی در سینه قبرستان ها سکنی گزیدند. همه می دانیم که اصلاح طلبان چگونه جمعیت میلیونی معترضین را روانه خانه هایشان کرده، و در پی حفظ پایه های نظام اسلامی اشان، شبانه روز کوشیدند. همه به خیانت های پی در پی اصلاح طلبان، به خوبی واقفیم. اما باز هم درد نداشتن حافظه تاریخی، یقه ملت ایران را گرفت و مردم در دو سال گذشته، دنباله رو سبزهای اصلاح طلبی بودند که خواستار مماشات با رژیم و رسیدن خودشان به قدرت می باشند.
مردم به سخنان امیر ارجمند و شورای هماهنگی راه سبز و دستورات فیسبوک بیست و پنجم بهمن گوش فرا داده، و از شنیدن فریادهای عدالت خواهانه و آزادی طلبانه ایران دوستان راستین غاقل ماندند و با شعارهای سخیف “الله اکبر” و “یا حسین-میرحسین” به مبارزه ای مضحک با رژیم اسلامی پرداختند. مبارزه ای که از ابتدا، برنده اش مشخص بود و اصلاح طلبان، آن نمایش مبارزاتی را به خواست آقایشان سید علی خامنه ای و برای سرگرم کردن مردم ترتیب داده بودند.

فرتور ندای نازنینمان را نشان می دهد. ندایی که حتی رأی هم نداده بود و نه طرفدار موسوی بود و نه اصلاح طلبان، قربانی بازی سیاسی کثیف اصلاح طلبان با حکومت اسلامی گشت و جانش را از دست داد. محمد خاتمی با شرکت در انتخابات مجلس، خون ندا و دیگر کشته شدگان سال ۸۸ را لگد مال کرد.
در طی چندین ماه گذشته که موسوی و کروبی به اصطلاح در حبس خانگی به سر می برند، خاتمی رهبر اصلاح طلبان که در آزادی کامل است، نه تنها اقدامی برای آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی و یا سر و سامان دادن به اوضاع کشور نکرد، بلکه پیشنهاد شرم آورانه “عذرخواهی مردم از رهبری” را داد تا دُمی برای سرورش سید علی بجنباند و تکه گوشت بزرگتر و لذیذ تری را به چنگ آورد. خاتمی که در زمان ریاست جمهوری اش نیز به گفته خودش قدرتی در اندازه یک آبدارچی داشت، جنبش آزادی خواهانه ملت ایران را به بیراهه کشاند و سپس با پنهان کردن خود از دید مردم، مشغول به ادامه زندگانی اش گشت.
اما این تراژدی تلخ، نهایت ارادت وی به رهبری و دشمنی اش با مردم ایران را نشان نمی دهد. ایشان در روز دوازدهم اسفندماه، روز انتخابات مجلس نُهم که تمامی ملت ایران و فعالین سیاسی و نویسندگان و فعالین مجازی، تصمیم به تحریم انتخابات گرفته بودند و پیشنهاد جبس خانگی مردم را داده بودند؛ عبای شکلانی اش را دور خود پیچاند و از خانه اش خارج گشت و به پای صندوق های رأی رفت تا از دوست و هم پیاله جنایت کار و خائنش، هاشمی رفسنجانی عقب نیافتاده باشد.

سهراب اعرابی یکی از جوان ترین کشته شدگان اعتراضات سال ۸۸ است. سهراب اعرابی به دنبال رأی خود، قدم در خیابان ها گذاشته بود. سهراب اعرابی به دلیل فریاد کشیدن ' رأی من کجاست ' به دست مزدروران سید علی خامنه ای به قتل رسید. آیا خاتمی برای لحظه ای مادران داغداری را که سهراب و ندا و کیارش و محمد و..از دست داده اند، به خاطر آورد؟ ننگ و شرم بر محمد خاتمی!
این در حالی است که خاتمی شرط گذاشته بود که در صورت عدم آزادی زندانیان سیاسی – عقیدتی و شکسته نشدن حصر موسوی و کروبی، هرگز در انتخابات شرکت نخواهد کرد.! به راستی باید اعراف کرد که خاتمی، یک آخوند به معنای واقعی کلمه است و از تمامی صفات آخوندی، از قبیل پُر رویی، بی شرمی، عوام فریبی، دروغگویی، ریاکاری، پول دوستی، ضد مردم و ضد ایران بودن، و همچنین بی شرافتی و بی آبرویی، برخوردار می باشد.
اکنون که بُت اصلاح طلبان اینگونه ماهیت راستین خود را نشان مردم ایران داده اند، و از خواسته ها و باورهای واقعی خود پرده برداشته و به عنوان یک سرباز ولایت، قد علم کرده است؛ بدون شک اصلاحات و اصلاح طلبان در پیشگاه ملت ایران از کمترین جایگاه و ارزشی برخوردار نیستند و خاتمی با دستان خود، جنبش سخیف اصلاحات را در گورستان تاریخ و در قطعه میهن فروشان، به خاک سپرد.
نگارنده، این رخداد فرخنده را به پیشگاه ملت ایران شادباش گفته و اظهار خوشحالی می کند که در نهایت، چهره واقعی اصلاح طلبان و ماهیت ضد میهنی ایشان نزد مردم ایران، روشن گردید و امید است که آن بیماری نداشتن حافظه تاریخی، از این رخداد به بعد، دیگر سراغی از ملت درمانده ایران نگیرد.