در بخش نخست دلیل پیدایش خدایان و پیامبران را که بر اساس نیازهای مادی و روانی انسان بود شرح دادیم، و پرسش هایی در پیش است که کسی را پاسخ گوی آن نیست. البته یک آخوند و دکاندار دین، با سفسطه و مغلطه بر روی این اندیشه های نادرست و خرافات دور از هر منطق انسانی، ماله کشی می کند و با بیان مسخره و بچه گانه ای علت هایی را بیان می کند که تنها می تواند خوراک خردباختگان، کوته فکران، و نا آگاهان اجتماع باشد. چنانکه می بینیم گروه انبوهی از مردم کشورمان به نام امت اسلامی، و همواره با سمپاشی های شبانه روزی این جادوگران اجتماع، خرد و اندیشیدن را از دست داده اند، و همچنان در چنبره طلسم و جادوگری آخوند اسیرند.
در این جا بررسی می کنیم که پیامبران ساخته و پرداخته ما چه کسانی بودند، و چگونه خدایان آنان را که بازهم ساخته و پرداخته خودمان است به دیگران شناسانده ایم؟:
شگفتی آن که گویا بشر از ۱۴۰۰ سال پیش یعنی پس از پیدایش محمدابن عبدالله تا کنون و تا پایان عمر زمین، دیگر نیازی به راهنمایی شدن، و ارشاد پیامبران نداشته و نخواهد داشت!. حال، با توجه به آن که از پیدایش انسان در کره زمین نزدیک به ۴۰۰ هزار سال می گذرد، چگونه پروردگار عالم در این دوران دراز هرگز در اندیشه و فکر بشر نبوده، ولی از ۴۰۰۰ سال پیش ناگهان، به یاد کمک و راهنمایی انسان می افتد؟. آیا خدا در این دوران طولانی در خواب بوده، و یا از زندگی و رنج و زجر آدمیان برکنار مانده است؟. دیگر آن که، چرا تنها در خاورمیانه؟. آیا خدای بزرگ، آفریننده جهان، آگاهی و تسلط بر همه جهان نداشته، که با نا آگاهی، پیامبران خود را در ناحیه کوچکی فرستاده است؟. آیا مردم آمریکای شمالی، کانادا، استرالیا، زلاند نو، آفریکا، بخشی از اروپا، و بسیاری جاهای دیگر چه گناهی داشته اند که پیامبری بر آنان وارد نشده، و بدون راهنما و ارشاد خداوندی مانده اند؟!…
ادیان ابراهیمی- همان گونه که در بخش نخستین گفته شد، پروردگار ناشناخته از حال و زندگی انسان ها بر روی کره زمین همیشه ناآگاه بوده تا ناگهان نزدیک به ۴۰۰۰ سال پیش به خود آمد و پیامبرانی را به مردم شناساند:
۱- یهودیت- پیروان دین یهود موسی را پیامبر خود می دانند که از سوی خدایشان به نام «یهوه» فرمان یافت تا بردگان را از بند فرعون آزاد ساخته، پس از گذشتن از بیابان های سینا در فلسطین کنونی جایگزین نماید- در این مورد یهوه به اقوام و ملیت های دیگر کاری نداشت، و تنها به هدایت و ارشاد قوم بنی اسرائیل می پرداخت. بازهم می بینیم که نه یهوه یک پروردگار جهانی بود، و نه موسی پیامبر بشری.
ما در این جا بنا نداریم که وارد جزئیات شده، و ادیان گوناگون را زیر ذره بین بگذاریم و موشکافی کنیم. تنها یادآور می شویم که پس از سال ها کنکاش و جستجوی فراوان دانشمندان و جستجو گران، کوچکترین اثر و نشانه ای از به زیر آب فرو رفتن و غرق شدن سپاهیان فرعون در رودخانه نیل، و نشانه از آنها در تاریخ مصر نیز در دست نیست. همچنین داستان عشق و دلدادگی یوسف به زلیخا و رسیدن او به مقام صدارت مصر و ۷ سال خشک سالی پیاپی، و دنباله داستان، از افسانه های زیباست که آن را به عنوان دین و کیش یهود شناسانده اند. از این روی، داستان نوح، ابراهیم، اسحاق، یعقوب، یوسف، داوود و موسی به عنوان پیامبر جز افسانه و داستان نمی تواند جنبه دیگری داشته باشد. و به جرأت می توان گفت که این ها بیشتر یا افسانه بوده اند، و یا شماری از آنان از سرکردگان و شاهان یهود بوده اند تا پیامبر، آن چنان که در باره اشان گفتگو شده است.
۲- مسیحیت، زردشتی، بودایی- عیسی مسیح آزاد مرد و انسان بزرگی بود که نمی توانست جور وستم سرکردگان روم بر مردم بیگناه را تحمل کند. بنابراین، او را باید فرزند آزادی و آزادمنش دوران خود دانست. همان ویژگی هایی که در زردشت پیامبر ایرانی دیده شده، در عیسی و یا در شخص بودا وجود داشته است. زردشت، عیسی، و بودا را می توان آموزگاران و معلمین بزرگ اخلاق و انسانیت دانست. از این روی، نسبت دادن زردشت به عنوان پیامبر اهورامزدا، عیسی فرزند خدا، و بودا بیشتر احساسات و مبالغه های انسانی است تا حقیقتی به نام آفریدگار یکتا و فرستاده او.
در این چند باوردینی، تا آن جا که ما می دانیم زردشت، عیسی و بودا هرگز ادعا نکردند و سخنی بر زبان نیاوردند که از جانب پروردگار یگانه برای راهنمایی بشر آمده اند. این برداشت و اصرار انسان های نیازمند است که بدانان چنین نسبت هایی داده اند. آنچه که بدیهی و مسلم است، ارزش والای انسان های بزرگ و وارسته ای چون بودا، زردشت، موسی و عیسی که هدف هایشان کمک و خدمت به مردم نیازمند و محروم بوده است، نزد کسی پوشیده نیست. بنابراین، چه نیازی است که این فرهیختگان و خوبان تاریخ را بی جهت به خدایی بچسبانیم که بودن و یا نبودن او برای کسی به اثبات نرسیده و هیچگونه اثری در زندگی و سازندگی انسان ها نداشته است؟.
۳- اسلام- از آنچه که گذشت می توان پی برد که پیدایش دین و آیین هایی چون زردشتی، بودایی، یهودیت، و مسیحی ساخته و پرداخته خودمان است و گرنه هیچکدام از این پیامبران، خودشان ادعای پیامبری نداشتند، و هرگز ادعا نکردند که از سوی خدایی مأموریت یافته اند. ولی در مورد پیامبر اسلام، با همه آیین دیگر تفاوت دارد. برای شناختن این دین بهتر است جوانان ما زندگی محمدابن عبدالله را با دقت مطالعه کنند، آنگاه خود به نتیجه خواهند رسید که چگونه دین اسلام تنها به دلیل سودجویی و خودکامگی یک فرد به نام محمد عبدالله و وسوسه و کینه توزی یک شاهزاده ایرانی پای گرفت.
در این جا به کوتاه می توان گفت که محمدابن عبدالله کودکی یتیم که در دنیای آنروز همواره مورد سرزنش، ضرب و شتم جوانان هم سن و سال و یا بزرگتر از خود قرار می گرفت، دارای عقده های روانی زیاد بود. این محرومیت های روانی موجب گردید که جاه طلبی و خودکامگی در او روز به روز افزایش یابد.
کار کردن محمد و همراه بودن با شتربانان و سفر های دور و دراز، و دیدار و نشست شبانه با پیروان و پیشوایان یهود و زردشت، او را با آیین های آن زمان چون آیین میترایسم، زردشتی و یهودی آشنا ساخت، و او را در کنار شاهزاده خیانت کار و حقه بازی از ایران، ولی پرتجربه و دانا چون سلمان فارسی قرار داد. خودکامگی، و زنباری این تازه به دوران رسیده بیابان های عربستان، و آگاهی از آیین های دیگر، او را بر آن داشت که آیینی به نام « دین اسلام »، و پروردگاری به نام « الله» که در کنار او و برای او کار می کند طرح ریزی نماید.
آنگاه پس از فرار از مکه به مدینه برای آن که پیروانی به دور خود داشته باشد، به حمله به کاروان ها پرداخت. کشتن مردان، و بهره گیری از زنان، و توزیع مال های غارت شده میان دزدان و غارتگران، به آسانی و به زودی همه دزدان و محرومان جامعه بیابانی و عقب مانده آن روز از سراسر بیابان های عربستان را به دور خود گرد آوری نمود.
در حقیقت، دین اسلام نطفه نامشروع دین یهود و آیین زردشتی است. چنانکه بسیاری از دستورات و قوانین این دو آیین، مانند ختنه کردن، نماز، سنگسار، بریدن دست و پا، شلاق زدن، و بسیاری دیگر، از این دو آیین گرفته شده است. البته، آیین مجازات های سخت غیر انسانی مانند سنگسار، بریدن دست و پا، شلاق زدن، از مجازات های شاهان کلده و آشور است که یهودی های از آنان گرفته اند، و سپس به اسلام دادند.
از آن چه گفته شد، هدف نگارنده دین ستیزی نیست، بلکه هدف آنست که آخوند متجاوز و جنایتکار که سالیانی است بر پشت ملت ما سوار شده و به مفتخوری پرداخته است، از جامعه سیاسی خود به دور سازیم. وگرنه ما را به باورهای دیگران کاری نیست.