در بخش نخست از پیشرفت سرسام آور علم و تکنولوژی که روز به روز نیاز انسانی را به وجود خدا کم و ناچیز می کند، گفتگو شد. در این جا پرسش مهم آنست که اخلاقیات چه جایگاهی خواهد داشت؟ برای پاسخ به این پرسش، نخست باید سیر تاریخی ادیان را مرور کرد و دید که چه مسیری را تا به امروز طی کرده اند. نخستین دستاورد بشر در مرحله آغازین که از حالت حیوان نخستین بیرون آمد، خودشناسی و درک محیط پیرامونش بود.
خودشناسی و شناخت محیط
خودشناسی نه به این معنای امروزی، بلکه در حدی که اگر در آب رودخانه تصویر خود را می دید، می فهمید که این خودش است و مانند دیگر حیوانات بر آن موجود داخل آیینه چنگ نمی زد. درک محیط پیرامون نیز در این حد بود که بتواند با روش علت معلولی ساده، به شناختی اندک از محیط اطراف خود دست پیدا کند.
بر اساس این شناخت و نیاز خود، ابزار مورد نیاز خود را بسازد. برای نمونه ببیند که جسم تیز و سخت بدن را پاره می کند، پس با تیز کردن سنگ سخت، ابزاری برای شکافتن بدن حیوانات و شکار آنها می سازد. هرچند این شناخت تکاملی به آسایش بشر نخستین کمک بزرگی کرد، اما این خودشناسی و شناخت از محیط پیرامون مشکلاتی به همراه داشت.
تعبیر و برداشت انسان از پیش آمدهای طبیعی
توفان، زلزله، رعد و برق، سیل و دیگر عوامل طبیعی چرایی هایی در مغز او ایجاد می کرد که پاسخی برای آن نداشت. اینگونه بود که بشر اولیه، الهه ها و خدایان را در ذهن کنکاشگر، اما بی پاسخ خود آفرید. چون خود او خالق ابزار آلات بود، ذهن وی آنچیز را که به دیدگاه ساده و اولیه او غیر طبیعی می نمود به خدا یا الهه ای نسبت می داد و آنکس که این خدایان را کشف یا خلق کرد، حق انحصاری بهره برداری از آن را برای خود دانست و خود را پاسبان حریم این خداوند یاد می کرد و بدین ترتیب داستانهای اسطوره ای از الهه ها و خدایان ساخته شد.
خدای ساخته بشر، با ویژگی های انسان
نکته شگفت انگیز اینکه این خدایان خوی و صفت انسانی داشتند و حتی تندیس های آنها یا انسان بود یا ترکیبی از انسان و حیوانات نیرومند و گاهی هم خود حیوانات مورد پرستش قرار می گرفتند. یکی از نخستین ندانسته های بشر، رویا بود. او مانند دیگر جانداران رویا می دید. خواب دیدن یک فرایند طبیعی مغز است.
مغز جانداران دارای حافظه بلند مدت، هنگام خواب نیز بیدار است. همانطور که در بیداری ممکن است آدم به قله هپروت برود و به چیزی فکر کند و در مغزش فیلمی سینمایی بسازد در هنگام خواب مغز این پدیده را خود بخود انجام می دهد. از حافظه کوتاه مدت و بلند مدت برای خود هر شب فیلمی می سازد که ما وقتی بیدار می شویم تنها تعدادی از آنها را به یاد داریم.
خواب، تصویری از کارهای روزانه، و تخیلات مغز
خواب ها بی معنی و بیشترشان فضایی انتزاعی دارد و آن هم وابسته به عملکرد خود به خودی مغز است. چرا که اراده ای در کار نیست و خود همینطور تصویر مکانی و زمانی را با هم ترکیب می کند و معمولا پیرامون موضوعی که آن روز یا در این اواخر به آن فکر کرده ایم فیلم سازی می کند.
پس طبیعی است که اگر عزیزی بمیرد ما به او فکر می کنیم و حتی در بیداری برای او در ذهنمان فیلمی خیال انگیز می سازیم. اما چون این فیلم با اراده ما ساخته شده می گوییم خیال بوده است. اما همین فیلم در هنگام خواب ساخته می شود و ما اگر هنگام بیدار شدن یا بر اثر هیجان آن رویا از خواب بیدار شویم و آن خواب را به یاد بیاوریم این تصور پیدا می شود که با روح آن فرد ملاقات کرده ایم.
زندگی غارنشینی در کندوان نزدیک شهر اسکو در آذربایجان
علت نادرست بودن این تصور هم این است که یک مورد مشابه را هر فرد به شکلی گوناگون می بیند. مثال اگر ما خواب آدم مقدسی را ببینیم یا هر کس به شکلی گوناگون می بیند یا او را شبیه تمثال های کشیده شده از وی! درصورتی که ما می دانیم تمثال ها صورت واقعی فرد نیست. اما چون دیدن این خواب را در جامعه کرامت می دانند ما برای خود خواهی خودمان هم که شده به حقیقی بودن آن اصرار می کنیم.
رویا ها نخستین خدایان بشر امروزی یعنی ارواح گذشتگان را تشکیل دادند و مانند خدایان و الهه های آب و آتش و توفان و … میان قبایل اولیه انسانی که در آفریقا ساکن بودند وجود داشته (کما اینکه همچنان وجود دارد) و با کوچ بشر به دیگر نقاط این خرافه ها و اعتقادات هم در جهان پراکنده شد تا جایی که وقتی بشر مدرن قاره امریکا را کشف کرد با همان بینش دینی برخورد کرد که بشر اولیه آفریقا داشت (تنها با کامی تغیرات طبیعی که در طول زمان انجام شده بود).
این اسطوره ها با گذشت زمان و پیچیده شدن روابط انسانی پیچیده تر شدند. برتری خواهی و ایجاد طبقات اجتماعی در میان انسانهای متمدن و شهرنشین اولیه، ایجاد ساختار سیاسی و رده هایی چون پادشاه و ایده های اجتماعی آن دوران؛ همچنین ارتباط میان قوم ها و کشور ها و نبرد میان آنها اثر خود را در همین اسطوره ها نیز گذاشت.
پیشرفت انسان از خدایان گوناگون، تا یکتا پرستی
رفته رفته خدای خدایان و نبرد خدایان مطرح شد. حدود سه هزار و پانصد سال پیش نخستین دیدگاه های یگانه پرستی در تمدن های آن روز شکل گرفت که شاخص ترین آنها دیدگاه زرتشت بود. در همین زمان در ادیان هند و یونان و مصر دیدگاه خدای خدایان بوجود آمد. به موازات این گفتار به سیر قانون گذاری بشر نیز می پردازم.
بشر اولیه به شکار می رفت و به طور طبیعی وقتی شکاری به دست می آورد، نخست شکارچی اصلی سهم خود را بر می داشت و سپس دیگر همراهان. پیران قبیله نیز از گوشت شکار بهره می بردند. اما در دوران سختی و کمبود غذا، رقابت برای دوام گاهی به جدالهای خونین در میان قبیله می انجامید.
اجتماع انسان ها و برگزاری قوانین
به این ترتیب نخستین قوانین اجتماعی ساخته شدند. پیران قبیله که هم تجربه بیشتری داشتند و هم بیکار بودند و توانایی شکار و بعدها کشاورزی را نداشتند، مسئول پاسداری از قوانین و اجرای آن شدند. اینان مسولیت پاسبانی از خدای قبیله را نیز بر عهده داشتند و این آغاز ترکیب قوانین اجتماعی و آیین قبیله بود. با گسترش تمدن بشر و شهرنشینی و ایجاد شغل های متفاوت چون کشاورزی، آهنگری، دامداری و … گستره کار این پیران که اکنون کدخدایان بودند افزایش یافت و قوانین درون جامعه نیز پیچیده تر شد.
از زندگی قبیله ای تا شهر نشینی و مدنیت
همچنین ارتباط میان قبایل، چه به صورت تجارت یا نبرد برای به دست آوردن منابع طبیعی، بیشتر شد و نیاز به قوانین اجتماعی پیچیده تر را ملزم می کرد. رفته رفته با اتحاد قبایل و دهکده ها نخستین کشورها شکل گرفت و زندگی شهرنشینی اولیه آغاز شد. نخستین پادشاهی ها هرچند بسیار ساده بودند، اما نیاز به داشتن لشگر و سیستم دیوانی کامل برای اداره کشور را احساس کردند و بدین ترتیب نخستین دیوان های اداری در رابطه با اجرای قانون چه جزایی و چه مالیاتی برای تامین مخارج کشورداری تاسیس شد.
فرمانروایان، و دکانداران دین
نگاهبانان دین نیزچون خود ارتباطی تنگاتنگ با سران قبایل داشته اند و گاه خود سران قبیله بودند، در طول زمان به اسم قربانی و صدقه درآمدی مجزا برای خود پیدا کرده بودند و به صورت یک طبقه اجتماعی جدا و با نفوذ در تمامی کشورهای اولیه پدیدار شدند. ارتباط میان قبایل اولیه و بازگو کردن اسطوره های آنها برای یکدیگر و ماندگار شدن بعضی از این داستانها و اعتقادات و به اشتراک گذاشتن آن توسط روستاها و شهرهای مختلف دلیلی شد که این اسطوره ها در بافت فرهنگی و اعتقادی مردمان آن روستاها و شهرها نفوذ کند.
افسانه فردای بهتر، و امید به زندگی پس از مرگ
نکته جالب اینکه بشر کنکاشگر نخستین همیشه با امید به زنده ماندن و بقا به همه این تلاش های تکاملی دست می زد و این امید به فردای بهتر نیز سوژه ای برای افسانه ها و داستانهای وی بوده است. همانطور که می بینیم در میان ادیان نیز سوژه های مشابهی موجود است. که به این گفتار “منجی” در مقالهای دیگر خواهیم پرداخت.
اگر به تاریخ بنگریم، می بینیم که حوزه نفوذ روحانیون دینی در کشورهای نخستین به باورمندان خود آنان و معمولا شهروندان یک شهر ختم می شد. رفته رفته دایره این نفوذ گسترش پیدا کرد و روحانیون از همان رابطه قدیمی رییس قبیله و نگهبان دین بهره برده و با بهره گیری از باور مردم، آنها را به خواست حاکمان سوق می دادند و به این روال جایگاه ویژه ای در بارگاه پادشاهان پیدا کردند.
ارتباط تنگاتنگ میان فرمانروایان، و سوداگران دین
با گسترش کشورگشایی های پادشاهان رفته رفته بر نفوذ این روحانیون حتی بر روی خود شاهان افزوده شد تا اینکه خود آنها وسیله ای برای سیاستمداری شاهان شدند. ساسانیان نمونه خوبی از این رابطهء متقابل هستند، بویژه زمانی که آنها به علت جنگ های طاقت فرسا با روم دچار چند دستگی شده بودند و با ظهور ادیانی چون مانویت و مزدیسانی که بیشتر جنبه اعتراضی داشتند، احتمال کاهش نفوذ روحانیون درباری زیاد شده بود. برای نخستین بار در تاریخ گفتمان دین رسمی کشور مطرح شد.
گزینش دین رسمی از سوی فرمانروا
با این قانون گزینش یک دین رسمی در کشور، هم پادشاه دستش برای سرکوب دشمنان داخلی یا قیام مردم برای نبرد با امپراتور روم باز می شد، هم دست روحانیون درباری برای سرکوب ادیان نو ظهور باز می گشت. تا مبادا جذابیت این ادیان و نارضایتی مردمان از حکومت و روحانیون درباری موجب گرایش بیش از پیش مردمان به این ادیان شده و از نفوذ آنان در اقشار جامعه بکاهد. هرچند این آزار و اذیت مردم عادی کار را به آنجا رساند که مردم حتی از دین زرتشت هم زده شدند.