ایران، سرزمین مجردها
گفته می شود که نزدیک به ۱۱ میلیون از جوانان کشور با بالارفتن سنشان، هنوز مجرد مانده اند. این خبر، چندان مسرت بخش و خوش آیند نیست. زیرا جوانانی که سرمایه معنوی و آینده ساز کشورند، نتوانسته اند و نمی توانند برای خود خانه و کاشانه ای دست و پا کنند. در چنین شرایطی، سرگردان، بی برنامه، نا امید به آینده، دلسرد و سرگشته در زندگی میمانند. هنگامی که جوانی نتواند در آرامش و آسایش باشد، از او نمی توان انتظار و توقع درست اندیشیدن، برنامه ریزی، و خدمت به سرزمین خود داشت.
عواملی که موجب مجرد ماندن است
می توان چندین دلیل برای مجرد ماندن جوانان عنوان کرد:
۱- نداشتن کار و در آمد کافی-
نخستین عامل بازدارنده جوانان به زناشویی و تشکیل خانواده، نداشتن شغل و کار همیشگی، با درآمد خوب و کافی است. یک جوان بیکار و بی درآمد هرگز به خود اجازه نمی دهد با جیب خالی و بدون هرگونه آینده روشن و درخشانی دست به ازدواجی بزند که قماری بیش نیست، و سرانجام آن با وجود تلاش زیاد، سرگردانی، یأس و نا امیدی، یا جدایی است.
در کشوری که رژیم ضد ایرانی، ثروت مردم و سرمایه ملی را به غارت برده و هستی و نیستی کشور را میان خود بخش و تقسیم نمودند، دیگر درآمد و کاری برای جوانان به جای نمی ماند. ایران کنونی، کشور چند هزار فامیل است که میان آخوندها، پاسداران، بسیجی، شماری از بازاری های دزد، و مزدوران و اراذل و اوباش آنان، تقسیم شده. آخوندها که با ازدواج های سیاسی و مصلحتی میان خودشان، زنجیر بسته ای از قدرت، چپاول، و غارتگری به وجود آورده اند، سرمایه کشور و بیت المال را میان خود همواره تقسیم می کنند.
گروههای دیگری نیز در این غارت ملی با آخوندها در مسابقه اند. حزب الله لبنان، فلسطینی ها، و تروریست های تازی نیز در این چپاول، با آخوند و پاسدار و بسیجی شریک و همکارند. بنابراین، جوان ایرانی باید برای آینده تیره و تار، و نداشتن درآمد، مسکن، و آینده ای، یا به خدمت نوکری و مزدوری آخوند درآید، و یا به امامزاده ها (قبر مردگان تازی) دخیل ببندد و به امید واهی بنشیند، و به اصطلاح سماق بمکد.
۲- نداشتن خانه و مسکن-
دومین پارامتر و عامل بازدارنده ازدواج جوانان، نداشتن مسکن و جایگاهی است که بتوانند در آن شبی را به صبح رسانند. رژیم اسلامی بجای تأمین خانه و زندگی برای جوانان، به مسکن سازی برای مردم ونزوئلا، غزه و لبنان به وسیله احمدی نژاد، آفریقای جنوبی به وسیله مصطفی خامنه ای، و چه بسا نقاط دیگر پرداخته است. از آنجا که کشورمان با کمبود مسکن برای نیاز عمومی مواجه بوده، کرایه کردن جایی برای زندگی نیز تقریباً امکان ناپذیر است.
۳- قید و بندهای فامیلی-
مشکل دیگر ازدواج جوانان، قید و بندهای فامیلی است. زیرا در ایران، دو جوان با هم ازدواج نمی کنند، بلکه دو فامیلند که باید با هم کنار آیند، و آنها هستند که با هم ازدواج می کنند. بنابراین، چنانچه یکی از افراد دو طرف، مانند پدر، مادر، عمه، خاله، دایی، و مانند آن صد درصد نسبت به این زناشویی همراه و موافق نیست، ناخشنودی، و زهرپاشی او می تواند دو جوان را که می توانستند بایکدیگر زوج خوشبختی را بسازند، از هم جدا و پشیمان از زناشویی کند.
۴- ازدواج های ظاهری-
کمتر دیده شده که زناشویی جوانان در ایران بر اساس جفت بودن، و جور آمدن، و ویژگی های دختر و پسری باشد. زیرا ازدواج ها بیشتر با بررسی شغل، مقام، و موقعیت پسر و خانواده اش، و همچنین وضع مالی خانواده دختر است. به گفته دیگر، ازدواج ها، بیشتر جنبه تجارت و کسب دارد، تا درک، فهم، شعور، و لیاقت های فردی زوج.
۵- تجارت، به جای ازدواج
نکته بازدارنده دیگری از ازدواج جوانان، شرایط سخت مادی و توقعات خانواده دختر است. سرنوشت ازدواج جوانان در گرو جنبه های تجارتی آن دارد. در حقیقت، ازدواج های کنونی بر اساس میزان مهریه، نوع مراسم در سالن های پرشکوه و تشریفاتی، شمار دعوت شدگان، نوع و نحوه پذیرایی، و بذل و بخشش های بیدریغ داماد در برابر عروس، برنامه ریزی می شود. همه این برنامه ریزی ها، یک نوع تجارت و خرید و فروش است، تا ازدواج.
پیامد مجرد بودن جوانان
پارامترهایی که در بالا نام برده شد، عامل های اصلی ازدواج نکردن جوانان است. مجرد ماندن جوانان، آنان را به سرگردانی، سرگشتگی، و بی برنامگی می کشاند که می تواند اثر و پیامدهای منفی و ویران کننده در روح و جسم آنان باشد. در این جا هدف ما بررسی این ناکامی ها و پیامدهای ناگوار نیست. تنها تکیه نگارنده بر نابودی جوانان، به عنوان نسل سوخته، و از میان رفتن سرمایه ملی و آینده سازان کشوراست. سرمایه عظیمی که می تواند چرخ های اقتصاد کشور را به حرکت درآورد، و آن را در مسابقه بین المللی، کشوری ممتاز و برجسته سازد.
واکنش رژیم اسلامی
رژیم ضد مردمی ایران، ناگهان، به تازگی از خواب غفلت بیدار شد و پی برد که پیامد ۱۱ میلیون جوان، مجرد و سرگردان بودن، چه خواهد بود!. بدیهی است، ۱۱ میلیون جوان مجرد، بیکار، بی برنامه، بدون آینده، می تواند زنگ خطری برای بقای رژیم باشد. رژیم می تواند مانند گذشته، صدها جوان اعتراض کننده را دستگیر، شکنجه، و حتی اعدام کند. ولی نمی تواند از پس هزاران جوان طغیان گر و انقلابی بر آید. یادواره پارسی می گوید: ” پشه چو پر شد، بزند پیل را”. رژیم به خوبی می داند که میلیون ها جوان سرگشته، ناامید و بیکار، زنگ خطری است که می تواند مانند سیل خروشان، بنیاد آخوند، آخوند مرام، پاسدار، و بسیجی را ریشه کن سازد و برای همیشه آنان را از صحنه سیاست و اجتماع ایران به دور سازد.
اینجاست که ملای مشهدی، ناگهان عربده کشان، به مزدوران خود دستور می دهد تا با پخش شکولات میان جوانان، دست آنان را با ازدواج های کیلویی، فرمایشی، و ولایتی، در حنا گذارند. آنچنان آنان را سرگرم و بیچاره در مشکلات خود سازند تا هرگز به فکر سیاست و انتقام از دزدان و چپاولگران میهنشان بر نیایند. آنچنان که ملای مشهدی و هم پالکی هایش جوانان را با نقل و نبات تشویق به اردواج کیلویی و فعله ای بنام ازدواج های ولایتی می کنند، پس از گذشت دو سال با زایش دست کم ۵ میلیون بیکار دیگر، شمار افراد سرگردان به ۱۵- ۲۰ میلیون می رسد.
ضمناً با برنامه ریزی دیگر، و بازهم پخش نقل و نبات میان خانواده ها، آنان را به داشتن فرزند بیشتر، نکبت و بدبختی بالاتر تشویق نمودند. زیرا هرچه جمعیت بیکاره، بی باره، و گدای کشور افزون تر گردد. گور تازیان، و آخوندها، به نام امامزاده ها پر رونق تر شده، و جیب توبره ای و گشاد آخوند پر تر خواهد شد.
اگر رژیم کنونی مردمی بود!
اگر آخوندها هویت ملی و ایرانی داشتند، هرگز کارخانه ها، مؤسسات، کارگاهها، باغ ها، جنگل ها، را مانند ارث پدری میان خودشان پخش و تقسیم نمی کردند. بلکه جوانان را به سرپرستی و کار در آنها گذاشته، و درآمدها را به جای آن که در جیب خود گذارند، به خزانه مردمی و بیت المال می سپردند. اگر خامنه ای و هم پالکی هایش دزد و غارتگر نبودند، میلیون ها دلار سرمایه مملکت را به حساب های خود در کشورهای دیگر واریز نمی کردند. بلکه، آن ارزهای غارت کرده را به سرمایه گذاری درون کشور، و به کارگماردن جوانان می پرداختند. به جای خانه، راه، بیمارستان، راه و جاده سازی در غزه و لبنان و ونزوئلا، این سرمایه بیکران را بازهم در قطب های صنعتی مملکت به کارمی بردند تا جوانان کشور سرگردان نمانند.