– کسری نوری و صالح مُرادی دَر آستانه مَرگ اند:
به گزارش خبرگزاری مجذوبانِ نور؛ کسری نوری و صالح مرادی که یک هفته است بعد از ۶۴ روز “اعتصابِ غَذایِ تر” دست به “اعتصابِ غَذایِ خشک” زده و در آستانه مرگ هستند. خانوادهی این دراویش زندانی اعلام کردهاند که: سران نظام بدانند اگر فردا اتفاق جبران ناپذیری برای این ۲ نفر افتاد آنها مقصرند و نمیتوانند اعلام بی خبری کنند و بدانند مسئول مرگ این ۲ درویش گنابادی آنها هستند.
امروز صبح “آقای مظفری” رییس زندان عادل آباد شیراز با دیدن وضعیت ناگوار و در آستانهی مرگ کسری نوری وصالح مرادی در حالی که روز ملاقات بند دراویش زندانی شنبهها میباشد، به خانوادههای این دو درویش، ملاقات حضوری داد تا آنها را ببینند.
در این ملاقات دراویش زندانی وصیت خودشان به خانوادهایشان کردند و گفتند برای عقیدهشان تا پای جانشان میجنگند. گفتنیست هر یک از آنها بیش از ۳۵ کیلو وزن کم کردهاند و خود رییس زندان امروز شاهد عینی وضعیت ناگوار آنها بوده است.
لازم به ذکر است که خانوادههای این دو درویش گنابادی در تماسی با سایت مجذوبان نور، وضعیت آقایان کسری نوری و صالح مرادی را وخیمتر از گذشته اعلام کرده و گفتند: عوارض این اعتصاب غذا از جمله (ضعف، کاهش وزن شدید، سرگیجه، کاهش شدید بینایی، درد کلیه، چسپندگی روده ، ناراحتی کبد و معده درد و …) تشدید یافته است و با وجود اعتصاب غذای خشک، جان این دو درویش گنابادی در خطر است.
این در حالی است که روز یکشنبه ۱۵ بهمن ماه، ماموران امنیتی و مسئولان زندان عادل آباد شیراز، کسری نوری و صالح مرادی را با وجود وضیعت جسمی وخیم مجبور به انگشت زدن نامهای کردند که مضمون آن حاکی از سلامتی کامل جسمی آنها و عدم نیاز به مداوا و رسیدگی کامل درمانی-بهداشتی در زندان بود.
صالح مرادی از دراویش گنابادی محبوس در زندان عادل آباد شیراز است که مدت ۶۸ روز را به همراه آقای کسری نوری از دیگر دراویش گنابادی در اعتراض به انتقال وکلای زندانی دراویش به سلول های انفرادی ۲۰۹ زندان اوین، دست به اعتصاب غذا زده است، آنها خواستار توجه به وضیعت نامناسب جسمی و خروج از انفرادی وکلای دراویش هستند که نزدیک به ۷۰ روز را به دستور قاضی صلواتی در سلول انفرادی محبوس شدهاند.
صالح مرادی حدود ۱۹ ماه و کسری نوری نزدیک به ۱۵ ماه است که به اتهامهای تبلیغ علیه نظام، اقدام علیه امنیت ملی و عضویت در گروه مجذوبان و همچنین مصاحبه با رسانههای بیگانه و اقدام علیه نظام در زندان عادل آباد شیراز زندانیاند و پرونده آنها در دادگاه انقلاب شیراز پس از گذشت ۱۷ ماه همچنان مراحل رسیدگی را طی میکند. گرچه با توجه به اینکه مدت حبس آنها از حداقل اتهامات انتسابی فزونی یافته؛ هم اکنون بازداشت آنها غیر قانونی محسوب میشود.
– آشنایی با عَبدالفَتاح سلطانی، انسان شَریفی که اسیر بَند دیوان است:
سلطانی پس از اعتراضات مردم ایران به نتایج انتخابات ریاست جمهوری (۱۳۸۸) در ۲۶ خرداد ۱۳۸۸ در پی اعتراضات به نتایج انتخابات توسط ضابطان دادگاه انقلاب دستگیر و روانه بند دویست و نُه زندان اوین شد. اساس اتهامات علیه وی، شرکت در تاسیس “کانون مدافعان حقوق بشر ایران”، دریافت جایزه حقوق بشر شهر نورنبرگ آلمان، فعالیت تبلیغی علیه نظام و مصاحبه با رسانهها درباره وضعیت موکلانش است.
او توسط قاضی مرتضوی متهم به جاسوسی از طریق افشای اطلاعات پرونده موکلان خود که به جاسوسی متهم شده بودند و همچنین تبلیغ علیه نظام شد و بیش از ۷ ماه را در زندان اوین گذراند.
در دادگاه تجدید نظر به ۵ سال حبس و ۵ سال محرومیت از خدمات اجتماعی محکوم گردید. اما دادگاه تجدید نظر وی را پس از ۲۱۹ روز حبس از کلیه اتهامات تبرئه کرد و تلاشهای او برای تحت پیگرد قرار دادن مقامات دستگاه قضایی به نتیجهای نرسید.
همسر او، معصومه دهقان، روز ۲۲ تیر ماه پس از ملاقات با عبدالفتاح سلطانی در زندان اوین گفت که همسرش متهم به «تشکیک در انتخابات» شده و به موجب ماده ۶۱۰ قانون مجازات اسلامی در زندان به سر میبرد. این ماده به تبانی چند نفر برای اقدام علیه امنیت ملی اشاره دارد.
به گفتهٔ معصومه دهقان حُکم بازداشت سلطانی نیز توسط راسخ صادر شده که پیشتر سلطانی علیه او به دادگاه شکایت بردهاست. عبدالفتاح سلطانی در ۲۷ آبان ۱۳۹۰، از جواد لاریجانی به دلیل دروغ پردازی شکایت کرد.
عبدالفتاح سلطانی، روز هجدهم دی ماه به دلیل وجود ایراداتی در نحوه برپایی دادگاه، حاضر نشد در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی پیرعباس از خود دفاع کند. مائده سلطانی، فرزند او با اعلام این خبر گفت: پدرم دو ایراد اساسی به دادگاه داشت. یکی این که دادگاه او باید با حضور هیات منصفه و با شرایط دادگاه سیاسی باشد. همچنین ادامه بازداشت او غیرقانونی است و باید به قرار بازداشت تبدیل و آزاد شود.
عبدالفتاح سلطانی در اسفند ماه ۱۳۹۰، در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست قاضی پیر عباس به ۱۸ سال حبس در تبعید به شهر برازجان و ۲۰ سال محرومیت از وکالت محکوم شد.
این دلاور مَردِ آزادی خواه، به مناسبت فرا رسیدن نوروز پیامی را از داخل زندان منتشر نموده و ما نیز دوباره آن را دَر اینجا مرور می کنیم تا ندایِ عدالت جویی سلطانی، این فَرد انسان دوست و میهن پرست را به گوش ایرانیان بیشتری برسانیم.
پیام نوروزی سلطانی از این قرار است:
“چَشم، گوش یا دهانتان را شاید ببندند ولی هَرگز اندیشه های تان را نمی توانند به بند کشند. پَس مرغ آزادی را با اندیشه های ناب و خلاق پرورش دهید تا چنان نیرومند شود که شیشه ی عُمر دیو سیاهی و جهل را با قدرت بر زمین کوبد و بند و زنجیر بافته یِ شَب پرستان را پاره کند.
اندیشه تان خرم و سَر سبز؛ روانتان شاد؛ قلبتان پر از مهر و شادی و بازوانتان در ساختن آینده ای بهتر پُر توان باد!
نوروز ۱۳۹۲ خجسته باد”
– تا زَمانی که حتی یک زندانی سیاسی وجود دارد، نوروز بی مَعناست:
هنگامی که شَریف ترین ایرانیان سال هاست به جُرم آزادی خواهی و عدالت جویی، پُشت میله های سَرد و داخل سلول های تَنگ و تاریخ و تَرسناکِ رژیم زَجر می کشند، زَمانی که مادرانِ بی باک و پاک نهادِ میهن مان همچون نسرین ستوده، بَرای سومین سال نمی تواند تعطیلات نوروزی را کنار همسر و فرزندانِ خردسالش سپری کند، نوروز چه مَعنا و مَفهومی دارد؟
امسال ششمین سالی است که مجید توکلی کنار خانواده اش نیست، چهارمین سال نبود ندا آقا سلطان، سُهراب اعرابی، امیر جوادی فر، کیانوش آسا، مجید دری و حشمت طبرزدی، سومین سال نبود محمد مختاری و صانع ژاله و نسرین ستوده و نخسین سال نبود ستار بهشتی نازنین! به راستی آیا بَرای خانواده های داغدار عزیزان جان باخته و جگرگوشگانِ دلاورانِ دَر بند مان، بَهار با زمستان و یا شب با روز، اَندک تفاوتی دارند؟
هزاران هزار زندانی سیاسی – عَقیدتی گُمنام در ایران زَمین وجود دارد که هیچکس از شرایط اسفناک شان آگاه نیست؛ چند سال است از دوستانی هَمچون “شایگان اسفندیاری” خَبری نیست و حتی کمترین آگاهی نسبت به زنده بودنش نَداریم! چه بسیارند جوانانِ دلاور و بی نام و نشانی که در شکنجه گاه هایِ رژیم، در حال پوسیدن اَند، به راستی چگونه می توان خوش بود و به پایکوبی نوروز نشست وَقتی چنین مٌصیبت هایی دامان بسیاری از خانواده های درمانده ایرانی را گرفته است؟
تا لَحظه ای که حتی یک زندانیِ سیاسی در سلول های زندان هایِ بی شُمار رژیم ضد انسانی وجود دارد و رَنج می بَرد، تا وَقتی که حتی یک مادر دل سوخته از پایمال شدن خون فرزندش که به دست نظام اسلامی کشته شده عذاب می کشد، تا هنگامی که حتی یک کودک، بَرای دیدن پدر یا مادرش چشم های کوچکش به دَر دوخته شده و یا دورانِ کودکی اش را در سالن های انتظار اوین و دیگر زندان ها سپری می کند، هیچ روزی نوروز، هیچ بَهاری خجسته و هیچ سالی، سالِ خوشی و شادمانی نیست؛ مَگر بَرای کسانی که از داشتن حس خوب همدلی و انسان دوستی، مَحروم اَند.