شاه نرفت ؛ تاج او رفت
دیر ژمانیست که ما را بر دو راهی شاهنشاهی و جمهوری رها کرده اند. اما آیا شاهنشاهی راه سعادت مردم ایران است؟چرا گروهی بازگشت شاهنشاهی را راه سعادتمندی مردم ایران می دانند؟. مگر هم اکنون هم ما دوره شاهنشاهی را نمی گذرانیم؟!. آخر مگر نه این که حکومت های اسلامی پس از یورش تازیان به ایران همگی بر مبنای رژیم های شاهنشاهی ایران
بناشده، و در فرزندان حاکم موروثی گشته است؟.
شاهنشاه قدر قدرت خامنه ای بر مسند خلافت نشسته، مزدوران، چاپلوسان و بادمجان دور قاب چینان گرداگردش به مدح و ثناگویی وی مشغولند. این صحنه در مورد خلفای بنی امیه، بنی عباس و شاهان ایران همیشه تکرار شده است.
سعادت چیست؟ و چرا دین راه سعادت نیست؟
سعادت را در گذشته بارها تعریف کرده اند و با آن زندگی انسان آنروز را به بیراهه برده اند: “به خدا ایمان بیاورید تا رستگار شوید…” آیا در ۳۰۰۰ سال ایمان به خداوند به یاهو یا الله و یا مسیح کسی با طناب دین از چاه نجات یافته است؟. آیا وعده های دین به مؤمنان برای سعادت به ایشان کمکی کرده است و یا این ادیان دستاویزی بوده اند برای کلاهبرداری محترمانه گروهی خاخام و کشیش و آخوند؟. زکات بدهیم تا برکت زیاد شود؟. اما علم هواشناسی نمی تواند رابطه ای بین زکات و برکت پیدا کند! ما با علم توانستیم محصول کشاورزی را زیاد کنیم ولی دین با زکاتش چه برکتی به محصول داده است شما بگویید.
امروز علم و قانون دو راه انسان برای رفتن به سوی سعادت شناخته شده اند.چون تعریفی که از سعادت کردند اولا شامل همه می شود و نه فقط مؤمنان و دوم این که تعریف ساده و قابل اجرایی را ارائه داده اند :
سعادت مسیری است (مقصد نیست) که کیفیت زندگی ما را بالا می برد. کیفیت زندگی شامل سلامت، امنیت ،شادی ، امید به آینده بهتر و غیره است که علم و قانون توانسته اند مردم کشوری مانند نروژ را به جایی برسانند که این کشور زندانهایش را یکی پس از دیگری تعطیل کند.
سیل روز افزون مسلمانان به اروپا نشان می دهد که سعادت در مسلمانی نیست بلکه در قانون بشری و دموکراسی مبتنی بر علم و فلسفه غرب است. آیا از غرب هم کسی برای سعادت به مکه یا نجف می رود؟. یا آیا با گفتن جمله ” اشهد ” کسی به سعادت می رسد یا بیمه و خدمات انسانی و آموزش و برخورداری از حقوق شهروندی باعث سعادت است؟. بدون ایجاد زندگی با کیفیت رسیدن به سعادت یک شوخی است.
در این مصاجبه شاه ایران با درماندگی و صداقت خاصی نشان می دهد که دست کمی از آخوند ندارد !
شاهنشاهی و طرفداران آن…
یک سوؤال ساده… آیا در دو سده گذشته کشوری بوده که مردم آن پس از تجربه دموکراسی ، دوباره به پادشاهی تن دهند؟ در کشورهایی مانند نروژ که پادشاه یک شهروند عادی است و هیچ برتری نسبت به منشی خود ندارد چه چیز باعث شده که مردم پادشاهان را از قدرت گذشته شان دور کنند؟ چگونه ممکن است انسان امروز بپذیرد که رهبری و لیاقت در رأس قدرت بودن یک امر ارثی است؟ آیا می توان باور کرد صرف این که کسی پسر شاه باشد به رهبری مردم شایسته است؟ گزاف نیست اگر گفت این آخرین انتخاب مردم دانای امروز است و هیچ گاه لیاقت رهبری مردم ارثی نبوده و نیست.
خلاقت ، ولایت ، امامت و رهبری… اینها همان پادشاهیند
همان گونه که گفته شد امامت و خلافت معمولا در اسلام موروثی است که از پادشاهان ایران فراگرفته شده و از امامی به فرزند مورد نظر او ادامه می یافت… اما سعادت مردم در میان جنگ قدرت این پیشوایان عظیم الشأن فراموش شد. براستی آنها چه می خواستند؟ اگر اینها بازگردند به رأس حکومت ، دانشی برای کمک به جامعه امروزی دارند؟. و یا خمینی که می گویند ” اقتصاد < ما ل > خر است !” …
و اگر به رژیم اسلامی نگاه کنیم چه چیز در جناب رهبر خاص است که به او اجازه می دهد بعنوان تنها انسان بالای ۱۸ سال برای همه تعیین تکلیف کند؟. آیا دانشی و تخصصی در سیاست یا مدیریت انسانی و یا اقتصاد دارد، که البته نه. !!! زیرا که رهبر رژیم چیزی جز یک طلبه قدرت طلب و کم دانش نیست. نه فقه و نه کلام هیچ یک نمی توانند مشکلات زندگی انسان امروز را مدیریت کنند و او را سعادتمند نماید.
هر قسمت کوچک از اداره جامعه شهری نیاز به مدیریت و دانش بسیار دارد که بدون آن وضعیت بی نظم و خطرناکی در اداره جامعه پیش می آید که همه را به بد بختی سوق می دهد. نمونه زنده این اداره اسلامی و نه علمی را می توان در سه دهه رژیم اسلامی بخوبی دید که با داشتن منابع بزرگ گاز ، نفت و مس و کشاورزی و غیره ، ایران باز هم یکی ازکشورهای فقیر منطقه شده است و همه آن بخاطر رهبری یک شخص مستبد و نادان بر یک کشور دهها میلیونی بصورت ولایت فقیه است.
حضرت محمد خر و گوسفند را عناصر مهم اقتصاد میداند برای همین ما اینهمه آخوند داریم. در این جا یک آخوند فرومایه و بی سواد در مورد اقتصاد مملکت اظهار فضل می کند.
شاهنشاهی ایران پایان نیافته است
چرا کسانی با حسرت ادعا دارند که ” شاهنشاهی پایان یافته است” ؟. آنچه پایان یافت “مشروطه و اصلاحات آریامهری” بود.گویی به قاجار یا صفویه بازگشته ایم. ژمانی که شاه عباس با همه قدرتش خود را “سگ درگاه علی ” می نامید… ژمانی که فتحعلی شاه قبله عالم بود و همه دور و برش چاپلوسانی بودند که ایران را مرکز جهان و شاه را قدرت اول دنیا می نامیدند! ما هنوز در آن نقطه ایم .
براستی مگر رییس جمهور اسلامی با صدر اعظم قاجار یا نخست وزیر سابق جز نامش فرق دیگری هم در عمل دارد؟. و با رفتن تاج پهلوی به موزه ها مگر پادشاهی پایان می گیرد؟. تنها پهلوی رفته است ولی خود شاهنشاهی هنوز پا برجاست و ملت شریف ایران هنوز باور ندارند که می توانند بدون شاه ( رهبر) شب را به چاشت برسانند…
سخن پایانی
این که ما به یک عقیده و خواست دیگران طوطی وار تن در دهیم و یا آن که آن عقیده را باور کنیم بسیار تفاوت دارد. مردم ما سعی داشته و دارند که بدون باور و دانستن روش و راه سعادت ، کسی ،آقایی ،شاهی، امامی بیاید و سعادتمندشان کند. اما مردم دانا آن کشورهایی بودند که منتظر ظهور آن شاه و آن امام نماندند و با ایجاد دموکراسی، امروزه خود و فرزندانشان پای در راه سعادت و امید به آینده می گذارند.