دولتِ تَدبیر و اُمید، حبیب الله گلپری پور را به جُرم کتاب خوانی کُشت! ۲

– حبیب الله گلپری پور، که بود؟

حبیب الله گلپری پور در ۵ مهرماه ۱۳۸۸ در حین خروج از مهاباد به سوی ارومیه همراه تعدادی کتاب توسط نیروهای حفاظت اطلاعات سپاه مهاباد بازداشت و ماه ها در بازداشتگاهای امنیتی و نظامی شهرهای مهاباد، ارومیه و سنندج تحت شکنجه‌ های شدید فیزیکی و روحی قرار می‌گیرد. او خود بر شکنجه شدن تصریح کرده است.

در تاریخ ۲۴ اسفندماه سال ۸۸ در شعبه یک دادگاه انقلاب شهر مهاباد به ریاست قاضی خدادای در یک جلسه چند دقیقه‌ایی به اتهام عضویت در حزب حیات آزاد کردستان ( پژاک ) به اعدام محکوم می‌شود. بعد از اعتراض نامبرده پرونده جهت تجدید نظر خواهی به شعبه ۳۱ دیوان عالی کشور فرستاده می‌شود و این دادگاه نیز حکم اعدام صادر از سوی دادگاه انقلاب مهاباد را تائید می‌کند.

حبیب الله گلپری پور و فرزاد کمانگر هر دو از یک جنس اَند، زلال و بیگناه، جرمشان آزادی خواهی بوده و رهایی از چنگال استبداد، سلاح شان فکر و قلم شان بوده و هرگز دست به اسلحه نبرده اند! چه بر سرمان آمده که اعدام این دو نفر و هزاران هزار انسان دیگر را دیدیم و دَم بر نیاوردیم؟  _ سیروس پارسا _

حبیب الله گلپری پور و فرزاد کمانگر هر دو از یک جنس اَند، زلال و بیگناه، جرمشان آزادی خواهی بوده و رهایی از چنگال استبداد، سلاح شان فکر و قلم شان بوده و هرگز دست به اسلحه نبرده اند! چه بر سرمان آمده که اعدام این دو نفر و هزاران هزار انسان دیگر را دیدیم و دَم بر نیاوردیم؟
_ سیروس پارسا _

به گفته این منبع محلی نزدیک به پرونده، این زندانی سیاسی کُرد در همه مراحل بازجویی در اداره اطلاعات و دادگاه شرکت در عملیات مسلحانه را رد کرده است و اداره اطلاعات تنها به دلیل داشتن کتاب و ارتباط با گروه مادران آشتی شهر مهاباد وی را به همکاری موثر با پژاک متهم کرده و تا لحظه صدور حکم اعدام برای این زندانی سیاسی نیز دادگاه را تحت فشار قرار داده است.

گلپری پور در تاریخ ۱۲ آذرماه ماه سال ۸۹ به بند ۱۲ زندان مرکزی ارومیه منتقل شد. گلپری پور در ۲۵ اسفند ۱۳۹۰ توسط ماموران وزارت اطلاعات از بند ۱۲ زندان ارومیه خارج و به انفرادی اداره اطلاعات منتقل شده است.

وی درباره شرایط زندانش می گوید:”علی‌رغم بازداشت‌های طولانی‌مدت و شکنجه‌های فیزیکی و روحی من را تا حد مرگ پیش بردند که شکایت آن را به ارگان‌های گوناگون دولتی ارسال کرده‌ام ولی در این مملکت صدای ما از سلول‌های زندان‌مان هم عبور نمی‌کند چه برسد به این‌که شنونده داشته باشد.”

ناصر گلپری‌پور پدر حبیب‌الله گلپری‌پور درباره اتهام محاربه می گوید: “نمی‌دانم بر اساس چه قانونی به پسرکم چنین اتهامی زدند و بعد حکم اعدام دادند.” گلپری‌پور در نیمه‌شب سوم آبان سال ۱۳۹۲ در زندان ارومیه اعدام شد. [۱]

– جُرمش این بود که اَسرار هُویدا می کرد:

حبیب الله گلپری پور نه سارق مسلح بود و نه قاچاقچی مواد مخدر، نه تروریست بود و نه آدمکش، آنچه که حکومت را می ترسانَد اندیشه های گلپری پورهاست. حبیب الله را با چند کتاب دستگیر کردند و به جُرم داشتن کتاب و خواندن شان، در یک دادگاهِ فرمایشی پنج دقیقه ای، بدون داشتن هرگونه وکیل و یا حق دفاع، مُحارب نامیدنش و حُکم اعدامش را صادر کردند.

این چهره حبیب الله گلپری پور است که به لطف دولت تدبیر و امید و حکومت اسلامی، به جرم حمل کتاب!! اعدام شد...چه باید گفت؟

این چهره حبیب الله گلپری پور است که به لطف دولت تدبیر و امید و حکومت اسلامی، به جرم حمل کتاب!! اعدام شد…چه باید گفت؟

چون نیک بنگریم این سکوت و خاموشی ماست که به یابویِ این دون کیشوت هایِ چوبین میدانِ رَمیدن داده تا اینچنین فرزندانِ ایران زمین را با دلایل واهی و دروغین، به خاک و خون بکشانند؛ اگر ما ملت آزادی خواه و شَریفی داشتیم، اگر ما مردم فَهمیده و انسان دوستی بودیم، اگر ما دارایِ جامعه ای با شعور و با دانش و عدالت طلبی بودیم، نخست اینکه هرگز چنین حکومت پلیدی سه دهه بر جان و مال و هستی و نیستی مان حکومت نمی کرد و دیگر اینکه هیچگاه هَم میهنان مان به جُرم داشتن و خواندن کتاب و یا هَر جُرم دیگری، اعدام نمی شدند.

شوربختانه پاسخ اکثریتِ قاطع مردم ایران به این جنایت ها سکوتی سرسام آور است! بی تفاوتی مردم کشورمان، ما را سیاه بَخت و تیره روز گردانیده و سبب گشته تا روحیه امیدواری، انسان دوستی و آزادی خواهی از چهار گوشه مملکت مان رَخت بر بسته و به دور دست ها کوچ کند و اینچنین زَمین گیر و درمانده مان نموده است.

رَسانه های جَمعی مان هَم که همواره درگیر بازی کثیف “خودی و غیر خودی” بوده و هَستند، نقض حقوق بشر فقط محدود به همفکران و همراهانِ خودشان می شود، برای مثال رسانه های اصلاح طلب جُملگی حمله به دختر میرحسین موسوی را محکوم کردند ولی به راستی کدام یک، در سوگِ حبیب الله گلپری پور، جوانِ کُردِ بیگناهی که کشته شد، قلم زدند؟

باید از خود بپرسیم که بَر سر شرف و کرامت انسانی مان چه آمده که قَتل یک جوانِ بی گناه توسط دولتِ تَدبیر و اُمید را نادیده می گیریم ولی ساعت ها درباره بی حُرمتی به دُختر موسوی، قَلم فَرسایی می کنیم؟ حمله به دختر میرحسین نقض آشکار حقوق بشر بود و شکی در آن  نیست، بسیار عَمل قبیحی بود و شخصن درباره اش مطلب کوتاهی نگاشتم، اما آیا قتلِ حبیب الله که یک بی گناهِ به مَعنای واقعی کلمه بود، هَمسو با موازین حقوق بشری است؟ ننگ بر هرآنکس که سکوت کند!

[۱] ویکی پدیا

  • E.

    متاسفانه مثل اینکه رفتار این ملت همیشه این چنین بوده ،؟؟؟؟؟؟؟؟و یک فنومن تازه نیست !!!!!

    اینجا وطن دزدها و قاچاقها و زندان مردمانش
    است. هر چه این مادر مرده ی میهن را بزرگ بکنند و سرخاب سفیداب بمالند و توی بغل یک
    آلکاپن بیندازند، دیگر فایده ندارد، چون علائم تعفن و تجزیه از
    سر و رویش میبارد. زمامداران امروز ما دوره ی شاه سلطان حسین را روسفید کردند.
    در تاریخ، ننگاین دوره را به آب زمزم و کوثر هم نمیشود شُست. ما در چاهک دنیا داریم
    زندگی می کنیم و مثل کرم در فقر و ناخوشی و کثافت میلولیم و به ننگین ترین طرزی در
    قید حیاتیم. و مضحک آنجاست که تصور می کنیم بهنرین زندگی را داریم !!

    حاجی
    آقا_صادهدایت

  • faghat kherad

    یک نفر کورد وقتی صبح در ایران از خواب بیدار میشه از نظر رژیم ایران ۲ گناه مرتکب شده است.اول انکه کورد است دوم انکه اهل سنت است.و به همین دو جرم همواره از دید رژیم مجرم است.حالا اگر کسی از این نژاد قدیم ایرانی بخواهد گناه سومی مرتکب شود مانند روشنگری از مرز گناهان در ایران رد شده و محکوم به اعدام میگردد.در طول حیات رژیم ایران هیچ قوم و ملیتی به اندازه کوردها اعدام و نابود نشده است اما هرگز سر تعظیم در مقابل این شیاطین خم نکرده اند.