آخرین وضعیت جسمی و پرونده اعدامی زنده شده در ایران
«<<خدا را شکر. خیلی سخت بود.>> این اولین جملهای است که اعدامی زندهشده بجنوردی بعد از اینکه قدرت تکلمش را پیدا کرد به زبان آورد. به گزارش خبرنگار “انتخاب”، علیرضا – اعدامی زنده شده – چهار روز پیش توانست برای اولینبار از زمان اجرای حکم با اعضای خانوادهاش ملاقات کند. متهم یک ماه قبل پای چوبه دار رفت و حکم صادره اجرا شد اما ساعاتی بعد، یکی از ماموران سردخانه متوجه صدایی از داخل یکی از کشوها شد و به سمت آن رفت. او وقتی کشو را بیرون کشید کاور بخار گرفته حاوی جسد علیرضا را دید و متوجه زنده بودن او شد. با انتقال علیرضا به بخش مراقبتهای ویژه پیگیریهای پزشکی در مورد او انجام شد و وی اکنون سلامتش را بازیافته است.. علیرضا، مرد ۳۷ساله به جرم قاچاق و نگهداری نزدیک به یک کیلوگرم شیشه از سوی دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شده بود.
برادر او نیز در مصاحبه گفته: وضعیت جسمانیاش خیلی خوب است. راه میرود. غذا میخورد و کارهای شخصیاش را خودش انجام میدهد. میتواند صحبت هم بکند اما به خاطر فشاری که به حنجرهاش وارد شده هنوز صدایش خوب نشده و مثل آدم سرماخورده که صدایش گرفته، صحبت میکند. دکترها گفتهاند به خاطر حنجرهاش بهتر است زیاد صحبت نکند، با این حال وقتی بچههایش را دید آنقدر هیجانزده شد که نتوانست آرام بگیرد و بارها آنها را بوسید و خدا را شکر کرد. هنوز شوکه است و نتوانسته صحنه اعدام را فراموش کند.
در این مدت واکنشهای متفاوتی درباره پرونده علیرضا وجود داشت تا اینکه رییس قوهقضاییه اعلام کرد هرچند به لحاظ قانونی او باید اعدام شود اما به لحاظ عاطفی اجرای دوباره حکم درست نیست بنابراین متهم میتواند مشمول یک درجه عفو شود. در حال حاضر علیرضا همچنان در بیمارستان به سر میبرد و روند درمان او ادامه دارد. این مرد بعد از بهبود به زندان منتقل خواهد شد. این در حالی است که وکیلمدافع علیرضا از ارسال درخواست عفو موکلش به کمیسیون عفو و بخشودگی استان خراسانشمالی خبر داد.
یک پرسش : آیا شما اعدام را تایید می کنید؟
از دیدگاه علمی باید نتیجه را دید و پرسید که :اعدام هزاران تن از شهروندان مجرم و گاه بیگناه(با بیداد رژیم) در این سه دهه آیا به بهتر شدن اوضاع بزهکاری و جرایم کمکی نموده است؟ و توجه کنیم که هر قانونی را باید برای بهتر شدن شرایط زندگی مردم نوشت.آیا اعدام مجرمان به خانواده های داغدار کمک می کند؟ شاید هر انسان داغداری بخواهد با قصاص کمی حس انتقام جویی و خشونت خود را ارضاء کند، ولی قانون را برای خنک شدن دل ما نمی نویسند.
قانون برای کمک مادی و معنوی به همه مردم و اصلاح بزهکاران نوشته می شود.بنده شاید بخواهم شخصا چشم کسی که مرا معلول کرد ، در آورم ولی در آن صورت به مرور زمان خشونت آن مجرم مانند یک ویروس به منِِ هم منتقل شده است. اگر بخواهم او را با همان “چشم در برابر چشم” معروف قصاص کنم، تنها دو معلول بر جا می ماند، دو بی خرد که یکدیگر را معلول کرده اند. براستی راه درست اصلاح جامعه “انتقام جویی ” نیست.
(آمنه بهرامی دختری زیباست. زیبای چهره او در عکس گذشته اش بی پرسش است ولی امروز او زیباست چون درونش از همه ما زیبا تر است. او قصاص نکرذ.. او الگوی ایران است نه آخوند و ملا )
پیشگیری مهم تر از درمان است.
“دندانی که درد می کند را باید کشید”… این مثل اشتباهی است که از ایرانیان زبانباز هر روز می شنویم. اما دو سده است که دیگر دندانها را می توان بخوبی ترمیم کرد،چرا؟ چون ارزش دندان بسیار زیاد است و انسان امروز متوجه شده است که ارزش نگهداری و ترمیم دندان بسیار زیاد است. مهم تر از ترمیم دندان ، پیشگیری از پوسیدن و فاسد شدن آن است. این مثال را آوردم تا متوجه شویم که ارزش تک تک افراد جامعه چقدر بالاست و نباید براحتی و با احکام بربر گونه و ارتجاعی مشکل را بمانند کشیدن یک دندان پوسیده حل کرد؛اگر خانواده هایی داغدارند نباید خانواده ای را به بی سرپرست و داغداران اضافه کرد.
دقت کنید که بحث بر سر “نوع مجازات ” است و نه حذف آن.آیا با آموزش و کار آفرینی می توان با تجارت مواد مخدر مبارزه کرد و یا با اعدام ؟ در جامعه ای که شغل و کار کافی برای جوانان باشد و آموزش و آگاهی کافی یه ما داده شود طبیعی است، اگر آمار جرم و بزه کاهش یابد ویا بالعکس.اعدام وقصاص پاک کردن اصل صورت مسأله است. اما نه می شود و نه می توان با اعدام کردن ،جامعه را با اعدام اصلاح کرد.
چرا مردم ایران به این راه کشیده شدند؟
مردم ایران روزگاری دور، در تمدن و حقوق شهروندی سر آمد دیگران خاور میانه بودند، اما امروز فرهنگ ما آمیخته با انتقام و خشونت است،چنان که برای یک تصادف ساده و کوچک در خیابان یقه یکدیگر را پاره می کنیم ، گویی که مجری قانون ماییم…. بر ماست که یاد بگیریم ، انتقام هرگز کمکی به حل مشکل پدید آمده نمی کند.
ضعف قانون در حمایت از مالباخته ، او را به قتل بدهکار وادار می کند، جای خجالت است برای “حکومت عدل علی!!!” . ضعف قانون در مبارزه با فساد اقتصادی و عدم امنیت فردی در همه شئون زندگی، مردم را به نوعی روان پریشی و خشونت کشانده است و تا بر قراری دموکراسی واقعی و حمایت از همه محرومان از قانون و آموزش این کاروان لنگ رژیم آخوندی به منزل نمی برد ما را.
(چرا کسی به این حد از درماندگی برسد که بدهکار و خودش را بکشد؟)
نکته پایانی
کشتن و قتل نفس جنایت است. ما که امکان ساختن مصنوعی حتی یک مورچه و حیات و جان دادن بدان را نداریم، نمی توانیم و نباید به انسانی آسیبی بزنیم و موجب مرگ او شویم. با این بیان، کشتن هرانسان، در هرشرایط و به هر دلیل جنایت است. رژیمی که جان یک نفر ولو قاتل را می گیرد، خود قاتل و جنایتکار است. اگر رژیمی مردمی و با عقل و خرد و دارای منش و افکار انسانی باشد، همه عوامل بزهکاری و گناه را در اجتماع از میان بر میدارد.
در کشوری که آخوند قاچاقچی و دزد، پاسدار قاچاقچی و دزد، و بسیجی ضد مردمی و دزد است و همه هیکل باند مخوف رژیم اعم از آخوند، پاسدار، و بسیجی غرق در خون مردم ایران است، و مملکت را به تاراج برده اند، چه انتظاری را می توان داشت. رفتار و عملکرد این رژیم ما را به یاد چکامه زیر می اندازد:
“گنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری”
این چکامه یادآور آنست که جرائم و جنایات کشور در دست و در اختیار و به دستور آخوند، بسیجی، و پاسدار است. در حالی یک قاچاقچی یک کیلو گرم تریاک را اعدام می کنند و یا دست آفتابه دزد را قطع می کنند که خود رژیم کامیون کامیون مواد مخدر از افغانستان به ایران آورده در آنجا پخش می کند و یا به کشورهای دیگر صادر می نماید. هرکدام از افراد رژیم هم از حیث چپاولگری و دزدی با یکدیگر مسابقه گذاشته اند. نمونه بارز آن روضه خوان مشهدی است که با غارتگری ۹۵ میلیارد دلار حق پابرهنه ها و گرسنگان کشور گوی سبقت را از همگان ربوده است.
با این بیان، قتل و کشتار رژیم به هر شکل و به هربیان، جنایت دولتی و ترتیب داده شده به وسیله رژیم است.