مطلق اندیشی چیست؟
اسلام راه نجات است! مسیح منجی ماست! شاه جنایتکار بود! رضاشاه بهترین بود! مصدق همیشه درست می اندیشید! همه مجاهدین خلق مبارزان خائنی بودند! همه خدا ناباوران کمونیست هستند! کمونیسم راه نجات بشریت است!
جملات بالا همه مطلق گراست است. اولین بار افلاطون مطلق اندیشی را مطرح کرد. در مطلق گرایی نوعی گرایش به کمال مطلق نهفته است. اما آیا مطلق اندیشیدن درست و سزاست؟
دین زدگی
بیشتر ما در دوران کودکی با اجبار به آموزه های دینی واداشته شده ایم. بی آن که بدانیم دین و اعتقادات مذهبی تار و پود اندیشه و فکر ما را فرا گرفته است. دوست و معلم لادین و سکولاری را دیدم که موقع برخاستن از کنار من “یا علی ” گفت! از او پرسیدم :” شما یک دم گذشته داشتی از دین بد می گفتی ، پس چرا هنوز یا علی می گویی؟” با لبخند گفت ” گویش و لهجه را نمی توان عمل کرد !” این نشان می دهد که مذهب در ناخودآگاه او ریشه دوانده است و او بی آن که بخواهد ،به دین (افیون توده ها) معتاد شده است. همه ما چنین هستیم و در غرب هم بسیاری مردم با آنکه به “مسیح ” معتقد نیستند روزانه و بارها می گویند ” یا مسیح”.
مطلق گرایی هم از آن دسته تزریقات و آموزه ها به درون تارو پود ذهن انسانهاست که بیشتر در ادیان ابراهیمی یافت می شود.این ادیان احکامی دارند که تغییر پذیر نیست.داستانهایی دروغین دارند که بخاطر دیندار بودن باید آنرا باور کرد.خوب همیشه خوب است وبد همیشه بد! بین خوب و بد هم خلأ هست و اصلا معلوم نشد چرا شیطان بد است! و خدا چرا متوجه بازگشت بی اجازه شیطان به بهشت نشد! و آیا آدم و حوا از خرد بی بهره بودندکه از خدا نپرسیدند :”چرا نباید سیب بخوریم؟! “.تازه خرد می گوید که تنبیه باید با جرم متناسب باشد، اما مطلق اندیش قبول می کند که انسان بخاطر یک خوردن سیب آمده است به زمین! آموزه های فلسفه نوگرا به ما نشان داد که بالعکس : خوبی و بدی نسبی است.
اصل عدم قطعیت هایزنبرگ
این اصل را اگر بخواهیم ساده توضیح دهیم آن است که :” در جهان هستی هیچ چیز را نمی توان بطور دقیق و مطلق اندازه گیری کرد.” نکته جالب این اصل آن است که ثابت کرد این امر به اندازه گیری ما بستگی ندارد و مربوط به ذات و ساختار طبیعت و قوانین حاکم بر آن است.
این اصل می گوید که ” همه چیز در کل جهان تخمینی است و هر چقدر هم دقیق باشیم خطا وجود دارد”، دنیا بر اساس این اصل پایدار است و “اتفاق” و “تقریب ” ذات همه چیز است. پرسشی که پیش می آید اینکه : آیا همه دنیا را باید فیزیکی دید و ماوراء را کنار گذاشت ؟ پاسخ ساده است :” آنها که ماوراء را کنار گذاشته اند امروز پله های سعادت را در کشورهای خود می پیمایند ولی آنها که به ماورا می اندیشند ،در صف گرفتن ویزای رفتن به کشورهای غربی و رسیدن به سعادتند!”
اگر دنیا بر اساس تخمین و تقریب استوار است،چرا ما مطلق نگر باشیم؟ آیا مطلق اندیشی ما وصله ناجور برای طبیعت نیست؟این مطلق اندیشی جز جنگ و دشمنی و خود خواهی چیزی به دنیا داده است؟
مطلق اندیشی با ما چه کرده است؟
روزگار ما سیاه است. شکی در آن نیست! آن قدر زنده باد و مرده باد گفتیم که دودمان ایران بباد رفت! این زنده باد و مرده باد که کشت ما را! روزی امیرکبیر را به اوج می بریم و فردایش او را به نشیب و پستی. تکلیف ما با خودمان هم معلوم نیست،چه برسد به علی و محمّد و نقی! مصدّق را یا امام معصوم می بینیم و یا جاسوس شوروی! شاه را گروهی نوکر امریکا و خائن می نامند و گروهی او را آن چنان باور دارند که گویی منجی ایران فقط او بوده است. گروهی تمام مشکلات را داخلی می بینیم و گروهی آنچنان “دایی ناپلئون” هستیم که فقط انگلیس را دلیل همه چیز می دانیم.
دنیا خاکستری است.
نلسون ماندلا هم خوبیهایی داشت و هم اشتباهاتی. طبیعی است. هر زمامدار و اصولا هر انسانی خاکستری است، حتی رهبر رژیم ایران هم خوبیهایی دارد! امروز در زهر عقرب هم دوای بیماریها و سرطان یافت شده است! شکی نیست که می توان درهر انسانی خوبیهایی و بدیهایی جست. حال ما نباید زود قضاوت کنیم و او را “بهترین” و یا “بد ترین” بدانیم. دنیا خاکستری است. نه گرگ بد است و نه میش خوب! این ماییم که “قرارداد” می کنیم کدام خوب و کدام بد است.
نسبی بودن هنجارها و خوبی و بدی
مطلق اندیش چاره ای ندارد جز آن که خوبی و بدی را در ذات هر چیز بداند. یعنی کاری و چیزی ذاتاً بد و یا ذاتاً خوب است. در مورد کارهایی مانند دزدی و دروغ شاید بتوان آن را گفت اما برای پوشیدن لباس و نوع خوراک و آشامیدنی فلسفه چیز دیگری می گوید. نمونه آن که شراب نوشیدن ذاتاً کار بدی نیست ولی می تواند گاهی هم بد باشد. آویز کردن آرم “آریا” از نازیها در گردن ذاتاً کار بدی نیست اما ممکن است گاهی هم بد باشد. این خوبی و بدی وابسته می شود به “آن چه مردم خواسته اند”. این گونه است که نمونه زنیم کشور هلند را که کشیدن مواد مخدر در آن برای بزرگسالان آزاد است و “بد”نیست. پس امروز خوبی و بدی وابسته و نسبی است.دیگر حکم “وحی منزل” برای مردمان امروزی بی مایه است و خنده دار!
قرارداد اجتماعی
جوامع دموکراتیک جهان برای “خوبی” و “بدی” قرارداد تعیین کرده اند و این خوبی و بدی برقرار است ،مگر که ژمانی قراردادش تغییر کند.شکی نیست که اگر امروز “ابراهیم ” چاقو بر گردن فرزندش بگذارد ، مردم دنیا او را به زندان و یا دیوانه خانه می برند! دنیا همین است. ژمانی ابراهیم را می ستود و امروز کارش را بر نمی تابد.ما باید تکلیف اندیشه خود را مشخص کنیم که با کدام هستیم :
۱. با ابراهیم هستیم که چاقو بر گردن فرزندش گذاشت، آن هم بخاطر یک خواب!؟.
۲. با دنیای مدرن و امروزی هستیم که مانند ابراهیم ها را به زندان و دیوانه خانه می فرستد. بدانها آموزش می دهد که “این کار زشت و کودک آزاری را تکرار نکنند”؟.
پس دموکراسی و مطلق اندیشی دقیقا در مقابل همند و نقطه مشترکی ندارند. افراد دموکرات واقعی هرگز نمی توانند مطلق گرا باشند و مطلق گرایان هم نمی توانند دموکرات باشند.
بدون اختلاف ،پیشرفت و کمال ممکن نیست!
شاه خواهان،بسیجی ها، سبزها، چپی ها،مجاهدین ،پان ترکها و پان ایرانیستها کدام حق هستند؟ البته که حقی وجود ندارد! ما باید سعی کنیم با درس گرفتن از دیگر کشورها بسوی کمال و پیشرفت و سعادت برویم. قرار نیست که تفاوتها نباشد. اصلا پیشرفت و کمال زاده ی تفاوتهاست.
البته چون هیچ چیز مطلق نیست بنده می پذیرم که این نوشتار (وهمه نوشتار بنده) “یک تخمین است” و “وحی منزل نیست”.سعی ما “تخمین در نزدیک شدن به حقیقت است” و گرنه طبق اصل هایزنبرگ هر چیزی تقریبی است و رسیدن به حقیقت بی معناست!