– دیدگاه شخصی نویسنده درباره پادشاهی مشروطه:
نگارنده به موضوعِ پادشاهی مشروطه از سه جنبه ی دید کلی، تاریخی و جامعه شناسی ایرانی نگاه می کند و هر بخش را به صورت کوتاه برای خوانندگان شرح می دهد؛ البته باز هم تکرار می شود که این تنها دیدگاه شخصی نویسنده به عنوان یک شهروند ایرانی است و حقیقت محض نمی باشد، بنابراین از خوانندگان آگاه درخواست می شود که با انتقادهایی به جا و خردمندانه، تعریفات نگارنده را تکمیل کرده و خوراک بهتری برای ذهن های تشنه ایرانیان فرهیخته، آماده کنند.
۱- پادشاهی مشروطه از جنبه یِ دید کلی:
به طور کلی پادشاهی مشروطه یک حکومت دموکراتیک است که کارنامه تاریخی درخشانی در راستایِ تأمین آزادی های فردی و اجتماعی شهروندان و حفاظت از تمامیت ارضی کشور و بالا بردن سطح رفاه زندگانی شهروندان و همچنین احترام و اعتبار ویژه قائل شدن برای اعلامیه جهانی حقوق بشر دارد.
یک حکومت پادشاهی مشروطه، به دلیل اینکه جایگاه عمیقِ تاریخی شخص پادشاه و خانواده اش را حفظ کرده و به عنوان سمبل و در طی مراسم و آیین های سنتی و تشریفاتی از آنان استفاده می کند، ارزش و مقامِ تاریخ و فرهنگ مملکت را نه تنها حفظ کرده بلکه با گذر زمان بدان اعتبار بیشتری بخشیده و ارمغان گرانبهایی را برای نسل های آینده، به یادگار می گذارد.
همچنین باید پذیرفت که بهترین کشورهای جهان از لحاظ مدرن بودن، دموکرات بودن، ارزش قائل شدن برای حقوق انسان ها و اعلامیه جهانی حقوق بشر، سطح آموزش و پرورش و خدمات اجتماعی برای مردمان و سطح رفاهی زندگی شهروندان را کشورهایی تشکیل می دهند که با سیستم پادشاهی مشروطه اداره می شوند؛ بنابراین از جنبه کلی، این شیوه حکومتی بسیار ایده آل و دوست داشتنی است.
از طرفی ایران کشور بسیار بزرگ و پهناوری است و برای زیر یک پرچم قرار دادن گوشه به گوشه این آب و خاک و متحد ساختن مردمانش که از اقوام گوناگونی تشکیل شده اند، نیاز به یک نهادِ فرا مسلکی، فرا قومی و فرا مذهبی است که مورد احترام تمامی ایرانیان قرار داشته و همگان به وی عشق بورزند و او همچون دوستی مهربان و دلسوزی، در حق یکایک ایرانیان به طور مساوی دوستی و محبت کند.
۲- پادشاهی مشروطه از جنبه تاریخی:
چون نیک بنگریم تاریخ و فرهنگ و سنت ایران زمین با آیین پادشاهی گره خورده است و برایِ هزاره ها نامِ پادشاهان ایرانی، لرزه بر اندامِ دشمنان ایران زمین می انداخته و افتخارات کسب شده به دست شاهانِ ایرانی و به نامِ سرزمین مادری مان، مایه مباهات و حیرت است، البته باید به خاطر داشت که به غیر از چند دوره بسیار بسیار کوتاه، تمامی تاریخ پادشاهی ایران با حاکمانی تمامیت خواه و دیکتاتور گره خرده که برای خواسته های شهروندان کمترین ارزشی قائل نبودند.
با یک نگاه کلی و بی طرفانه به تاریخ ایران، در خواهیم یافت که نهادِ پادشاهی بخش بزرگ جدا نشدنی و غیر قابل انکار دفتر زرین گذشته ایران است و نمی توان بر روِیِ آن خط بطلان کشید؛ سنت ها، جشن ها، سروده ها و فرهنگ ایرانیان با آیین پادشاهی گره خورده بود و رابطه ای تنگاتنگ داشت و پادشاه جایگاه و مقامی والا در جامعه ایرانی داشته است.
اوج عشق و علاقه مردم و حتی روشنفکران ایرانی به نَهادِ پادشاهی را می توان در زمان انقلاب مشروطه جستجو کرد که قهرمانان ملی فعال در راستایِ مشروطه با وجود داشتن قدرت برای از میان بردن سیستم پادشاهی و برقراری حکومتی نو، تصمیم گرفتند تا یک حکومت پادشاهی مشروطه دموکراتیک داشته باشند و سقف خواسته های شان اصلاحات بود و نه بر اندازی.
با توجه به آنچه گفته شد در می یابیم که سیستم پادشاهی مشروطه حتی از جنبه تاریخی نیز با فرهنگ و سنت و تاریخ و علایق مردمان ایران زمین سازگاری داشته و یک پادشاهِ مشروطه که تنها سمبل تاریخ و فرهنگ غنی مملکت مان باشد، می تواند خدمات بزرگی به زنده نگاه داشتن و شناساندن سنت های اصیل ایرانی به جهانیان و همچنین نسل های آینده ایران زمین بکند.
3- پادشاهی مشروطه از جنبه جامعه شناسی ایرانی:
چون نیک بنگریم در طول تاریخ ایران زمین، کمتر زمانی یافت می شود که مردم سالاری بر جامعه حکمرانی می کرده و یا پادشاه و اطرافیانش، برای مردم و خواسته های شان، ارزش و اعتباری قائل بوده باشند؛ تاریخ ایران لبریز از استبداد، خفقان، ترس و خفه کردن صدایِ آزادی خواهان، مخالفان و دگر اندیشان است.
روحیه زشت عادت کردن به شرایط سخت و عدم داشتن تمایل برای استبداد ستیزی در بستر جامعه ایرانی نهادینه شده و از طرفی ایرانیان پتانسیل بسیار بالا و غیر قابل انکاری در زمینه بُت سازی و بُت پرستی و دیکتاتور پروری دارند؛ کافی است تا به تاریخ ایران نگاهی منصفانه بیاندازید تا ببینید که این مردمان شریف عادت کرده اند که برای شان تصمیم گرفته شود و دنباله رو باشند و هورا بکشند.
به گمان نگارنده سیستم پادشاهی مشروطه برای جامعه ای که روحیه استبداد طلبی و دیکتاتور پروری و فرمانبردای دارد، خطرناک است چرا که امکان بسیار زیادی وجود دارد که شخص پادشاه، از محبوبیت خود استفاده نموده، دست به کودتا زده و حکومت را به پادشاهی سنتی تغییر دهد؛ این رخداد شوم به گونه ای در زمان محمدرضا شاه نیز اتفاق افتاد و مشروطه گرانبهای ایرانیان، به خاک سپرده شد.
نگارنده بر این باور است که مردمان شریف ایران زمین در طولِ تاریخ گوهربار و درخشان شان، به جز چند دوره زمانی کوتاه، هیچگاه به معنای واقعی آزاد نبوده اند و طعمِ خوش زندگی در یک جامعه دموکرات را نچشیده اند و این ملت بزرگ همواره به دست حکومت های خودکامه و مستبد، سرکوب شده اند.
مردمان ایران همواره در حال فَرمانبرداری از فَردی به نام “شاه” بوده اند؛ پادشاهانِ مستبد و همواره غرق در خوشی و لذت و آرامش و ثروت، شهروندان بینوای ایرانی را مجبور به اطاعت از دستورات و فرامایشات خود می کرده اند و هیچگاه یک ایرانی خسته از شرایط اسفناکِ زندگی اش، حق اعتراض به تصمیمات ملوکانه را نداشته است.
در طولِ تاریخ ایران زمین منتقدی به چَشم نمی خورد که از گزندِ حکومت جانِ سالم به دَر بُرده باشد؛ اصولن در نظام های توتالیتر و تمامیت خواه مردمان حقی برای انتقاد، اعتراض و شکایت ندارند و وجودِ شهروندان، تنها برای اطاعت از دستوراتِ حاکمان کشور است.
ملتی که در زیر سایه استبداد زندگی می کند، حق اظهار دیدگاه، حق اعتراض، حق اعتصاب، حق آزادی بیان و در آخر حق تعیین سرنوشت خود را ندارد و همچون برده ایست که در اختیار رهبر سیاسی مملکت قرار دارد و آن پیشوا، حق دارد تا هر بلایی که دلش می خواهد را سرِ مردمان در آورد.
توماس جفرسون که یکی از متفکرین اصلی و بنیانگذاران آمریکا (برای ترویج دادن ایده آل های جمهوری خواهی در آمریکا) و نویسنده اصلی اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا و سومین رییس جمهور آن کشور است، می نویسد:
“زمانی که مردم از دولت می ترسند آن استبداد است و هنگامی که حکومت از مردمان می ترسد، آن آزادی است.”
بنا بر آنچه گقته شود نویسنده عمیقن باور دارد که حکومت ایده آل جامعه ایرانی، یک جمهوری سوسیال دموکرات (سکولاریسم یک اصل غیر قابل اجتناب است) می باشد؛ در یک جمهوری سکولار دموکرات، حکومت از مردم و نا رضایتی آنان هراس دارد چرا که اعتبارش را از رأی مردم به دست می آورد؛ بنابراین حکومت در خدمت مردم و از برای مردم است و دیگر خطر استبداد و دیکتاتوری وجود ندارد؛ همچنین عمرِ کوتاه مدت هر دولت که چهار سال است، خود تضمینی برای عدمِ شکل گرفتن یک نظام استبدادی در جامعه است.