پیش گفتار:
در کشورهایی که برای انسانیت ارزش قائلند و بوی آدمیت به مشام می رسد، هرزن، و یا مرد، یک واحد انسان و دارای حق و حقوقی برابر و مساوی تک تک انسان های دیگر بوده، و کمترین امتیاز و تفاوتی در این ارزیابی انسانی میان دو نفر، چه زن، و چه مرد دیده و احساس نمی شود. به گفته دیگر، انسانها سوای شغل، مقام، نوع جنسیت با باور و اندیشه سیاسی و یا مذهبی، با یکدیگر در یک ردیف جای می گیرند و قابل تفکیک و هیچگونه مقایسه با خود نخواهند بود.
بنابراین، بر اساس این ایده سیاسی و انسانی، چنانچه یک زن مورد تجاوز قرار گیرد، تجاوز کننده به بالاترین درجه مجازات یعنی زندانی شدن طولانی و از دست دادن همه امتیازات یک زندانی عادی محکوم می شود و جامعه پیشرفته آن کشور آن فرد خطاکار و متجاوز را برای همیشه از جامعه طرد خواهند نمود. این گونه احترام و ارزش قائل شدن به حقوق زنان، نیمی از جامعه که در کشورهای اسلام زده و جهان سوم مردگانی بیش نیستند و کمترین وجود اجتماعی ندارند، وارد کارزار می می کند و جامعه ای صد در صد پویا و شکوفا به وجود می آورد.
ارزش زن در جهان سوم
جهان سوم، و یا جهان عقب افتاده سرگذشت کشورهای وامانده و دور از پیشرفت های علمی، تکنولوژی، دموکراسی و ارزش های انسانی و نمونه های بیشمار دیگر است. از این روی، زنها نخستین، و بیشترین عقب مانده ترین چنین اجتماعند که امکان هیچگونه تعرض و شکایتی در هیچ مورد برای آنان نیست. زنان جماعه سوم خود تصمیم بگیر و برنامه ساز نیستند، بلکه برای آنان تصمیم می گیرند و برنامه سازی می کنند. جهان سوم جایی است که به دختران می گویند کی به بلوغ می رسند، کی می توانند شوهر کنند و یا ابداً شوهر کنند و یا با کی شوهر کنند. آیا با شوهر خود بسازند و به زندگی ادامه دهند، و یا بهتر است جدا شوند. به هرحال، زن در جهان سوم مأمور اجراء دستورات و خواسته های مرد اعم از شوهر، پدر، برادران، و حتی فامیل های دور و نزدیک مرد است.
سرنوشت زنی در افغانستان
روزنامه دیلی مئیل اون لاین در شماره این هفته خود ه شرح زندگی رقت بار و مصیبت زده بانویی در افغانستان می پردازد که نشانه بربریت و دیکتاتوری فاشیستی مذهبی در آن جامعه زن ستیز است.
گلناز هنگامی که ۱۶ ساله بود در کابل مورد حمله جانوری به نام اسدالله که شوهر دختر خاله اش است و از آن زن ۵ فرزند دارد قرارگرفت. پیامداین حرکت حیوانی نه تنها از دست دان جوانی، دختری، و شادابی او بود، بلکه نوزادی از این جنایتکار در تن و اندام خود پرورش داد و فرزندی ناخواسته از پدری نامشروع در زندان بادام باغ Badam Bagh به جهان آورد.
جامعه کتک خورده، عقب مانده و زن ستیز افغانستان، به جای آن که دنبال مقصر و خیانتکار اصلی بگردد و نا انسان متجاوز را از روی اجتماع جداساخته و برای همیشه پشت میله های زندان جای دهد تا شر چنین جانورانی از اجتماع بر چیده شود، دختر جوان مصیبت دیده را ناچار می کند تا با تجاوزکار و انسان بی شرف جامعه خود ازدواج کرده، از بام تا شام یادآورخاطره تلخ و دردناک سبعیت و درنده خویی آن حیوان آدم نما باشد. در حقیقت این حادثه تلخ ما را به یاد چکامه زیبای پارسی می اندازد که گفته است: “گنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری”
رأی دادگاه در مورد گلناز
دادگاه و یا در حقیقت بی دادگاه افغانستان به جای دلجویی از گلنار و به زندان انداختن ضارب و متجاوز گلناز، گلناز را به ۲ سال زندان به عنوان خیانت (( Adultry ، درحالی که معلوم نیست او چه خیانت و کار نادرستی انجام داده؟!. محکوم نمود. آنگاه پس از درخواست تجدید نظر از سوی گلناز، دادگاه رأی خود را تغییر داده و گلناز را به ۱۲ سال زندان محکوم نموده است و چنانچه گلناز از این ازدواج ضد انسانی سرباز می زد، باید برای ۱۲ سال به زندان می رفت.
با درخواست تجدید نظر دیگر، رأی دادگاه، از ۱۲ سال، به سه سال زندان کاهش یافت و همچنین محکومیت ۷ سال زندان ضارب او نیز نادیده گرفته شد به شرط آن که آندو با هم ازدواج کنند. در هرحال، گلناز هنوز در زندان بود که در سال ۲۰۱۱ به دستور حمید کرزای رئیس جمهور وقت افغانستان بدون هیچگونه شرطی از زندان آزاد شد. گرچه گلناز دیگر هیچگونه اجباری نداشت که با ضارب خود ازدواج کند، ولی به علت رانده شدن از فامیل، اجتماع، دربه دری، و بالاتر از همه فقر و تنگدستی، به ناچار علیرغم خواسته و میل باطنی خود، در نهایت نفرت و بیزاری به خانواده ضارب خود نزدیک شد و از آنان تقاضای کمک ( ازدواج با اسدالله ضارب خود) نمود.
از آنچه گذشت:
آیا از آنچه بر گلناز دختر ۱۶ ساله افغانی گذشت و مورد تجاوز نامرد دیو سیرتی بنام اسدالله شوهر دختر خاله اش که از همسر خود دارای ۵ فرزند است قرار گرفت. وظیفه چه کسانی است که بر زخم روان او مرحم گذارند؟، خانواده شامل پدر، مادر، برادران؟، اجتماع و مردم کوچه محله؟، ویا دست عدالت و قانون و دادگاههای کشور؟!!. در این جا می بینیم که همه این ها از این دخترک زخم خورده و آسیب دیده روی برگردانند. رأی های سه گانه دادگاه او را به ۲، ۱۲، و سرانجام ۳ سال زندان محکوم می کند. رأی مسخره و بچه گانه دادگاه افغانستان ما را به ایاد یک چکامه زیبای پارسی می اندازد که می گوید:
“گنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مشتری”
نکته پایانی:
آیا شماخواننده گرامی می توانید هیچگونه منطق و انسان نگری در رأی نخست و بار دوم یا بار سوم دادگاه کذایی افغانستان احساس کنید؟. جالب این که برادران و بستگان گلناز همراه و هم کلام با بی دادگاه افغانستان، به جای دلداری دادن و پشتیبانی نمودن از این دختر زخم خورده و آسیب دیده که در میان چنگال گرگی وحشی و خونخوارهمه جوانی، آرزو، و خواسته های مشروع خود را از دست داده است، از پذیرفتن او به خانه و در میان خود خودداری نمودند و او را به سوی گرگ وحشی و انسان نمای زنباره و فاسدی چون شوهر دختر خاله متجاوزش راندند.