– ماجرای مرگ فریناز:
چند روز پیش، دختری ۲۶ ساله که کارمند هتل تارا در مهاباد، شهری کرد نشین در آذربایجان غربی بود، از بالکن طبقه سوم (یا چهارم) هتل محل کارش، به پایین سقوط کرده و متاسفانه جان باخت. از آنجایی که جریان مرگ غم انگیز فریناز، بسیار پر از ابهام و تردید های منطقی بود، نگارنده تصمیم گرفت تا روشن تر شدن قضایا، بر خلاف سیل عظیمی از روزنامه نگاران و کنشگران در فضای مجازی، چیزی ننوشته و اذهان عمومی را به بازی نگیرد.
امروز که چند روز از ماجرای دردناک فریناز می گذرد، با دو فرضیه برای مرگ وی رو به رو هستیم:
الف ) یک مامور امنیتی رژیم، به مهاباد سفر کرده و به مدیر هتل پیشنهاد می دهد تا در ازای دریافت ۱۰۰ میلیون تومان وام و مجوز تبدیل هتل به مکانی ۵ ستاره، برای وی (مامور امنیتی) پا اندازی (جاکشی) کرده و امکان همخوابی وی با فریناز را فراهم آورد:
در نتیجه این پیشنهاد ها، هتل از کارمندان خالی شده، تمامی درها قفل شده و مامور امنیتی حکومت، با فریناز در هتل تنها مانده و گرگ بدو، آهو بدو! فریناز که از نیت شوم مامور امنیتی خبردار می شود، برای جلوگیری از تجاوز جنسی، خود را از بالکن به پایین پرتاب می کند و جان می بازد.
در این فرضیه که مورد قبول و باور عموم مردم است، چند ایراد و حفره منطقی بزرگ وجود دارد:
۱- چرا یک مامور امنیتی که تمام پتانسیل مالی و ارتباطی لازم برای همخوابی با زنان و دختران بسیار زیباتر از فریناز را در اختیار دارد، باید به مهاباد سفر کرده، ۱۰۰ میلیون تومان دستمزد پا اندازی (جاکشی) به مدیر هتل داده تا سرآخر بتواند تلاش کند تا با زور و خشونت از فریناز، کام گرفته و با این تجاوز موقعیت شغلی خویش را به خطر بیاندازد؟
۲- مدیر هتل که تا دیروز مصاحبه نکرده بود، مامور امنیتی هم که بازداشت بود و خبری از وی به بیرون درز پیدا نکرد، فریناز هم که متاسفانه مرده بود، چه کسی از ریزترین نکات و مسائل رخ داده بین این سه تن، پرده برداشت؟
۳- حتی منابع اصلی خبر، خبر تجاوز و مرگ فریناز را از قول چند منبع “تایید نشده” درج کرده بودند؛ آیا این رسانه ها قابل اعتماد هستند و یا ایشان به دنبال ایجاد جو رسانه ای و بهره وری سیاسی از این موضوع بودند؟
ب ) فریناز با مامور ارتقای کیفی هتل که از بخش خصوصی جهانگردی و نه از دستگاه امنیتی حکومت بوده، ارتباط داشته و مدیران هتل نیز به این رابطه غیر حرفه ای، مشکوک بوده اند:
روز حادثه پس از تماس مادر فریناز که از نادر، برادر مدیر هتل می پرسد: “فریناز کجاست و چرا دیر کرده و به خانه نیامده؟”، نادر که از پیش به رابطه میان فریناز و آن فرد که “مامور امنیتی نبود” مشکوک بوده است، تصمیم به چک کردن دوربین های مدار بسته هتل می گیرد و متوجه می شود که فریناز، یک بار صبح همان روز ساعت ۷:۲۰ دقیقه به مدت یک ساعت وارد اتاق آن مرد می شود و یک بار هم غروب حوالی ساعت ۶، از پارکینگ، با آسانسور به طبقه ای که آن فرد در آن ساکن بوده رفته و وارد اتاق وی می شود.
نادر تمامی این جریان را تلفنی برای خانواده فریناز بازگو می کند و فیلم این رخدادها را نیز برای شان می فرستد؛ یکی از کارمندان هتل که از دوستان فریناز بوده، به وی پیامک داده و آگاهش می کند که مدیر هتل و خانواده ات در جریان قرار گرفته اند و فریناز، هراسان و دستپاچه شده و تصمیم به فرار از راه بالکن ها می گیرد. او سه بالکن جا به جا می شود (ابتدا با کمک مردی که در اتاقش بوده) و متاسفانه سر بالکن چهارمی، تعادلش به هم خورده و سقوط می کند.
– با دروغ به جنگ دروغ نمی روند:
عبدالله مهتدی، دبیر کل حزب کومله طی مصاحبه اش با رادیو فرانسه گفت که پای مامور امنیتی در میان نیست و کسی که در هتل بوده نه مامور حکومتی، بلکه ناظر کیفی هتل از بخش خصوصی بوده است. برادر فریناز و مدیر هتل در مصاحبه شان با روزآنلاین، مهر تاییدی بر فرضیه “ب” زده اند؛ باید پرسید که چه گروه هایی از برپا کردن این آشوب بی جا، سود می برده اند؟
آیا جز اینست که بزرگترین سود را رژیم جنایتکار اسلامی برد چراکه با توجه به شورش بیجا و بی دلیل مردم کرد کشور آن هم به تحریک چند رسانه زرد پان کرد و چند گروه تجزیه طلب و به دلیل یک خبر تایید نشده و از اساس مشکل دار، پروانه کشتار و سرکوب مردم را گرفت و روی به اعدام زندانیان بی دفاع کرد آورد؟
آیا نباید از آنچه که در فتنه ۵۷ روی داد، درس عبرت بگیریم؟ آیا با دروغ گویی و بازتولید خشونت به دموکراسی می توان رسید؟ پیش از شورش ۵۷، علی شریعتی سکته قلبی کرد و انقلابیون ساواک را متهم کردند، جهان پهلوان تختی به دلیل مشکلات خانوادگی خودکشی کرد و شورشیان شاه را قاتل خواندند، صمد بهرنگی شنا بلد نبود و در رودخانه غرق شد ولی شاه را به عنوان مسئول قتل وی معرفی کردند. به دستور و رهبری احمد خمینی سینما رکس را آتش زدند و ساواک را متهم جلوه دادند و نتیجه انقلابی که بر پایه دروغ و تهمت و خشونت شکل گرفت، گورستان خاوران و اعدام های دسته جمعی شد!
برای مخالفت با حکومت ننگین اسلامی لازم نیست تا به دروغ گویی چنگ بیاندازیم، نیازی به خشونت و تشویق بربریت نیست، باید مردم ما بیاموزند که قدرت جنبش های مدنی بسیار بیشتر از توحش و آتش زدن هتل است! مردم ما باید یاد بگیرند که با اهرم دروغ و آشوب، به جنگ یک حکومتی که خود مولد دروغ و خشونت است، نمی روند. برای ستیز با تاریکی، شمشیر نمی کشند بلکه شمعی باید روشن نمود!
– فریناز قربانی فرهنگ مرد سالار است:
فریناز قربانی مامور امنیتی حکومت نشد بلکه قربانی فرهنگ مرد سالار و ناموس پرست حاکم بر بیشتر مردمان کرد ایران زمین گشت؛ فرهنگی که هیچگونه رابطه با مرد بیگانه را بر نمی تابد و بیشترین آمار قتل ناموسی و ختنه زنان و دختران را در کشور دارد! هرکس جای فریناز بینوا بود نیز جز فرار به هر شکل ممکن، به هیچ چیز دیگری نمی اندیشید.
حال این میان عده ای هستند که منطق را دور انداخته و احساسی فکر می کنند؛ ایشان توهم تبعیض دارند و ادعا می کنند چون فریناز کرد بوده، ما چنین استدلال کرده ایم که پای مامور امنیتی در میان نبوده و اگر همین رخداد در تهران شکل می گرفت، بدون هیچ تردیدی، حکومت و ماموران امنیتی اش را نشانه می رفتیم! ایشان به اشتباه گمان می کنند چون در جاهای دیگری توسط حکومت وقت در حق شان تبعیض قائل شده، سر هر مسئله دیگری، تنها به خاطر کرد بودن، حق شان خورده شده و قربانی تبعیض می شوند! این پندار بیمار گونه، توهم تبعیض نام دارد!
حال شما خواننده گرامی، با منطق خودت وقایع را بسنج و تصمیم بگیر که کدام فرضیه منطقی و کدام یک غیر واقعی و دروغین است! چنانچه با این جستار همسو بودید، بازپخش فرمایید و از دوستان تان دعوت کنید که در بخش کامنت ها، دیدگاه شان را بنویسند.