– تعریف دیدگاه جهان میهنی به زبانی ساده:
جهان میهنی به معنای وابستگی فرد به جهان و ملتی واحد است یعنی فرد جهان میهن، علاقه و وابستگی به کشوری خاص، فرهنگی خاص، مردمی خاص و یا سیاستی خاص ندارد، کره زمین را خانه و تمامی مردمان ساکن در آن را هم خانه های خود می پندارد.
فرد جهان میهن تعلق خاطر ویژه ای به زادگاه، زبان، فرهنگ، آیین و تاریخ سرزمین خود ندارد و برای وی کمترین تفاوتی میان کشور محل تولدش و کشور دیگری در آنسوی کره زمین وجود ندارد و همانگونه که از نامش پیداست، سیاره زمین، وطن اوست!
مارکوس سیرون، از اولین طرفداران این نظریه، به سه اصل زیر باور داشت:
۱- عدالت طبیعی
۲- تابعیت جهانی
۳- دولت جهانی
وی بیان میداشت که “جهان، تحت یک حکومت واقعی است، و آن حکومت خداست. رابطه خداوند با بندگانش، مانند رابطه پدر و اولاد است. بنابراین، غلام و مولی، زن و مرد، با هم یکسان هستند”. کلیسای کاتولیک، در قرون وسطی نیز خواهان جهان میهنی بوده است.امانوئل کانت و گوته نیز از هواداران این اندیشه بودهاند. ادیان اسلام و مسیحیت مدافعان پندار جهان میهنی هستند.
از آنچه گفته شد نتیجه می گیریم که دیدگاه جهان میهنی نقطه مقابل میهن دوستی، میهن پرستی و در پایان ناسیونالیسم یا ملت گرایی است و هرگونه علاقه و وابستگی ویژه به موطن آدمی در این پندار، نکوهش شده و به باد انتقاد گرفته می شود.
– میهن دوستی و ناسیونالیسم ایرانی:
میهن دوستی و حب وطن، ریشه در تاروپود فرهنگ ایران زمین دارد، مردمان ما از گذشته های دور میهن دوستی را ستایش نموده و از آن به عنوان یکی از مهم ترین سجایای اخلاقی و حتی یک وظیفه دینی (آیین دین زرتشت) نام برده اند. ادیبان و فرزانگان ایران از دیرباز به نظم و نثر در ستایش میهن دوستی سروده و نگاشته اند و عشق بی حد و مرزشان به ایران زمین را به سوزناک ترین و زیباترین روش های ممکن، بازگو نموده اند.
می توان ادعا کرد که میهن دوستی و عشق به ایران، یادگار نیاکان مان برای ماست و هزاران سال است که شعله این احساسات ملی در قلب های ما زبانه می کشد و این موهبتی است که گذشتگان ما با اشک دیدگان و خون دل، از آن پاسداری نموده اند.
میهن دوستی و میهن پرستی یک احساس و مسئله اجتماعی اند، مردم بدون اینکه کسی از ایشان بخواهد و یا بهشان دستور دهد، به صورت خودکار و خودجوش به میهن وابستگی و تعلق خاطر ویژه ای دارند، اما ناسیونالیسم “دولتی” کردن این احساسات ملی و بی غل و غش و جهت دادن به آن ها در راستای رسیدن به اهداف و پیگیری سیاست های حکومتی است.
حکومت های خودکامه و استبدادی با سوءاستفاده از احساسات میهن دوستانه شهروندان شان و برانگیخته نمودن پندارهای ناسیونالیستی، از مردم در راستای رسیدن به خواسته های خود، استفاده ابزاری می نمایند؛ بهترین مثال این جستار ماجرای انرژی هسته ای حکومت اسلامی و سوءاستفاده رسانه های دولتی از عواطف و احساسات میهن دوستانه ایرانیان است که به منظور جای انداختن این اندیشه که انرژی هسته ای یک خواسته ملی است وقتی در واقع یک آرزوی مذهبی – شیعی می باشد، دست به دامان کوروش و داریوش و دیگر نام آوران تاریخ ایران شدند!
اما ناسیونالیسم ایرانی شاید خاص ترین ملت گرایی در تاریخ معاصر جهان باشد چرا که مردمانی از ده ها تیره، تبار و قوم های گوناگون با همزیستی مسالمت آمیز در کنار یکدیگر و جان فشانی های بی مانند برای پاسداری از ایران زمین، هم توانسته اند فرهنگ های خاص قومی خویش را حفظ نموده و هم زیر یک پرچم مشترک، یک ملت واحد را تشکیل دهند. ناسیونالیسم دو نوع اصلی دارد:
۱- ناسیونالیسم خونی:
در اینگونه از ملت گرایی خون، قوم، نژاد و تبار از اهمیت ویژه ای برخوردارند و ادعا می شود که فلان قوم برتر از سایرین و بهمان خون، پاک تر از دیگران است؛ اینگونه از ناسیونالیسم با نژادپرستی گره خورده و بی اندازه کوته فکرانه و نابخردانه است و نمونه های آن ناسیونالیسم آلمانی قرن نوزدهم و یا ناسیونالیسم فرانسوی قرن هفدهم است.
۲- ناسیونالیسم خاکی:
در اینگونه از ملت گرایی، هیچگونه پندار خودبرتر بینی و نژاد پرستانه ای وجود ندارد و تنها عشق به خاک و مردمانش اهمیت دارند. مردمان ساکن یک سرزمین، فارغ از تبار، نژاد، زبان، مذهب، رنگ و جنسیت، جملگی دل در گرو مملکت شان دارند و شیدا گونه عاشق میهن شان هستند.
اینان همواره نگران سرزمین شان اند و جان بر کف، آماده هرگونه فداکاری در راه سربلندی و افتخار و پیروزی میهن شان هستند؛ اینگونه ناسیونالیسم از دیرباز در ایران زمین رواج داشته است و می توان گفت ناسیونالیسم ایرانی، یک ملت گرایی دفاعی و لطیف، و نه هجومی و خشن است.
شاید بهترین و دقیق ترین تعریف ناسیونالیسم ازآن زنده یاد داریوش همایون باشد که گفت:
” احساس ملی ایرانیان عصر مشروطه، قرار دادن ایران، نه بالاتر، بلکه پیش از هرچیز دیگر، از یک نیاز و عاطفه طبیعی برمیخاست و هنوز برای تقریبا همه ایرانیان به همان صورت احساس میشود.
ایران همه آن چیزی است که ما به عنوان ایرانی داریم. نبردها و فداکاریها و دستاوردهای استثنائی یکصد نسل ایرانیان است که ایران را میسازد. بزرگترین این دستاوردها سرزمین و مردمی است که ایران بی آن بیش از یک نام تاریخی نخواهد بود.
این سرزمین مرز پرگهر نیست و این مردم بالاترین مردمان روی زمین نیستند. ولی کار شگرفی بود که در سه هزار سال و در چنین گذرگاهی، سرزمین پهناور گوناگونی میان دو دریا و جمعیت بزرگ مردمان تابآور (پرطاقت) و پرمایه آن نگهداشته شدند و هنوز میتوانند سرهای خود را بالا بگیرند.
چه وظیفهای بالاتر و به طبیعت زندگی نزدیکتر که این تکه خاک درکوره تاریخ رفته همچنان نگهداشته شود و این مردم از امواج بلا بدر آمده باز به بلندیهائی که شایستگیاش را دارد برسد.”
– مرزبندی سیاسی جهان پیرامون مان:
برای آشنایی با چگونگی عملکرد جهان پیرامون مان ابتدا نیاز است تا با تازه ترین شکل حکومت آشنا شده و معنای آن را درک بنماییم، این مهم کمک مان می کند تا چشمان مان را گشوده و از توهمات و رویا پردازی های شیرین پرهیز کنیم.
ملت-دولت و یا دولت مدرن چیست؟ دولتِ ملی یا ملت -دولت (به انگلیسی: Nation-State) نوع خاصی از دولت ویژه ی جهان مدرن است که در آن یک دستگاه سیاسی در قلمروی ارضی معینی دارای حق حاکمیت است و می تواند این حق را با قدرت نظامی پشتیبانی کند. در این نوع دولت، جمعیت کشور شهروند محسوب میشوند.
ملت-دولت یا ملت-کشور شکل خاصی از دولت سازی است که مشروعیت خود را از اعمال حاکمیت به نام یک ملت در واحد سرزمینی دارای حاکمیت کسب میکند. وبر ملت-کشور مدرن را “ساختار سیاسی دارای حق انحصاری اعمال اقتدار مشروع در سرزمینی مشخص” تعریف کرده است.
ملت-کشور پدیده ای مدرن است که عقلانی شدن ساختار های گوناگون اداری، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، آن را از ساختارهای سیاسی پیشین مانند امپراطوری ها و حکومتهای قبیلهای متمایز میکند. یکپارچگی سیاسی، استقلال از قدرت های خارجی، حاکمیت سرزمینی، برد سرزمینی بوروکراسی، مشارکت شهروندان در اداره کشور و توسعه اقتصادی و آموزشی عواملی هستند که برای سنجش میزان توسعه سیاسی کشور مورد استفاده قرار میگیرند.
حال به جهانِ سیاسی پیرامون مان نگاهی بیاندازید، باید از نظر سیاسی بسیار خام و نابینا باشیم تا جهانی بدون مرز را ببینیم؛ دنیای پیرامون ما بسیار دقیق و کامل مرزبندی شده است و حتی یک نقطه بی صاحب و بدون مرز در سراسر جهان دیده نمی شود! قدرتمندان با نقشه کشیدن و یا به زور اسلحه و کشتار ستمدیدگان، از منافع خود در کشورهای تحت استثمار دفاع می کنند و در این میان تنها چیزی که اهمیتی ندارد جان آدمیان و حقوق انسانی شان است!
نمونه این جهان خواری ها و پایمال کردن حقوق ابتدایی انسانی توسط ابرقدرت ها را می توان در ایران، عراق، سوریه، لیبی، ویتنام، افغانستان و کشورهای آفریقایی مشاهده کرد! با دیدن این همه درندگی و خشونت و چپاول، چگونه می توان ادعای دنیایی بدون مرز داشت؟
– سخن پایانی:
ادعا می شود که کشورهای اروپایی مرزهای خود را برداشته اند و در صلح و آرامش کنار یکدیگر زندگی می کنند پس چرا ما چنین کاری نکنیم؟ این سخن گزاف تنها از سوی انسان های ساده لوح و ناآگاه بیان می شود! اروپایی ها نه برای رسیدن به جهانی بدون مرز، بلکه برای پایان دادن به جنگ ها و لشگرکشی های مداوم کشورهای اروپایی به یکدیگر و همچنین تشکیل یک جبهه واحد علیه تهدیدهای مداوم روسیه و نیز ایجاد یک بازار و اقتصاد قدرتمندِ اروپایی بی دردسر، یک نیمه حکومت واحد به نام “اتحادیه اروپا” را تشکیل دادند!
در این میان مجبور بودند تا کشورهایی کم اهمیت و عقب افتاده از نظر اقتصادی و صنعتی همچون لهستان، لتونی، بلغارستان، قبرس، رومانی، استونی و… را نیز در این پیمان جای دهند که امروز وضعیت اسفناک اقتصادی و اجتماعی آن کشورها دامنگیر ابرقدرت های اروپا نظیر آلمان و فرانسه و انگلستان شده و صحبت خروج از این اتحادیه در میان نخبگان آن کشورها بسیار بالا گرفته است.
برای مثال سیل کارگران لهستانی و نیز گدایان و دزدان رومانیایی در انگلستان سبب بیکاری بسیاری از کارگران و زحمتکشان انگلیسی شده و از شهروندان انگلستان نیز در خیابان ها سلب آرامش و امنیت گشته است. حال ابرقدرت های اروپا از کرده خود پشیمان اند ولی خروج از اتحادیه اروپا نیز گزینه ای بسیار خطرناک و پرهزینه خواهد بود! آن ها به دنبال تشکیل دنیایی بدون مرز نبودند بلکه خواستار ایجاد ابر کشوری بزرگ تر و قدرتمند تر، برای غارت بیشتر جهان سوم و امنیت بیشتر خودشان بودند اما در چاهی که خودشان کندند، گرفتار شدند!
اگر آنگونه که “زیاده روشنفکران ایرانی” ادعای جهان میهنی بودن اروپای پیشرفته و متمدن را دارند، از ایشان خواهش می کنیم تا به سفارت یکی از کشورهای اروپایی مراجعه کرده و درخواست ویزا نمایند تا با اندازه دقیق جهان میهنی بودن آنان آشنا شوند!
برخی هم به اشتباه گمان می کنند چون مقیم اروپا و دارای پاسپورت اروپایی اند، برخوردی که با ایشان می شود از سر جهان میهنی بودن شهروندان کشور میزبان است در صورتی که به دلیل اقامت در آنجا از حقوق شهروندی اروپایی برخوردارند و چنانچه در سخن نگارنده تردید دارند، از ایشان خواهش می شود تا سعی نمایند بدون داشتن مدارک شناسایی به کشور دیگر اروپایی سفر کنند و یا با کارت ملی ایرانی خود سعی کنند تا بلیط هواپیما بخرند تا بلکه از خواب خرگوشی خود بیدار شده و هوشیار گردند و با جهان دارای مرز و محدوده، آشنایی پیدا کنند.