ترس این رژیم از قلم و آگاهی است وگرنه در خشونت و تفنگ، او برنده است. ۳

آیا مبارزه باید فیزیکی باشد؟

اینکه مبارزات سیاسی و انتقاد عملی از حکومت ،آیا باید با خشونت و گهگاه بکار بردن سلاح باشد و یا اینکه مبارزات باید بر اساس بردباری و انتقاد گفتاری و بیانی باشد ، یکی از چالشهای ایران و جهان است. با نگاه به تاریخ می توان پرشمار دید مبارزات مسلحانه ای که مبنا و جرقه شان یک اندیشه و  نوعی دیالوگ فکری بوده است. دو اندیشه برای سالها با هم چالش داشته اند و بالاخره این دو اندیشه سرانجامی بجز درگیری فیزیکی پیروان خوش نیافته اند. بنابر این درگیری فیزیکی سرانجام چالش اندیشه های بشری بوده است ، اما جهان امروز شاید بستر مناسبی برای چنین مبارزات فیزیکی نباشد.

 

معایب انقلابهای خشونت آمیز در جهان امروز

ابتدا باید پرسید که این درگیری فیزیکی چرا انجام می شود؟ زمانی که یک اندیشه و نظر منتقد به اکثریتی در خور برسد ،  رهبران این اندیشه احساس قدرت می نمایند و تصمیم به ایجاد فشار بر طرف مقابل می نمایند. این مبارزه دیگر مبارزه ی دو منطق و دو اندیشه نیست و اصول عقلی ندارد. این مبارزه مبنایش زور و قدرت است. اینطور نیست که هرکس پیروز باشد در عقل و منطق هم حق با او بوده باشد ؛ اگر چنگیز پیروز شد و یا اگر هیتلر شکست خورد ، هیچ یک، نشانه ی شایند و یا گزافی ایشان نیست.

بقول برتراند راسل : « پایان جنگ نشان نمی دهد که چه کسی بر حق است؛ تنها نشان می دهد که چه کسی باقی مانده است!» بنابر این پیروزی و یا شکست هر مبارزه سیاسی نشانه درستی و یا نادرستی آن نخواهد بود. آنچه باعث می شود که یک گروه بر دیگری پیروز شوند، توان ایشان است. این توان می تواند شامل شماره ی بیشتر ، توان نظامی و اقتصادی بیشتر و حتی خردورزی و یا روان و روحیه بالاتر باشد.

 نقش حمایتهای بین المللی در توفیق و یا شکست یک انقلاب از گذشته هم بیشتر شده است. شاید چون که جهان امروز جهانی پیوسته و پر زد و بند است. هیچ دولتی نمی تواند دور مرزهای خود را دیوار بکشد و بهترین راه برای سقوط یک حکومت هماهنگی بین المللی برای ایجاد شرایط سقوط آن است. چیزی که برای سوریه اتفاق نیافتاد و قدرتهای جهانی و منطقه ای درباره سوریه اختلاف نظر داشتند؛ تا جایی که سوریه را به میدان جنگها و تسویه حسابها بدل سختند.

نقش حمایتهای بین المللی در توفیق و یا شکست یک انقلاب از گذشته هم بیشتر شده است. شاید چون که جهان امروز جهانی پیوسته و پر زد و بند است. هیچ دولتی نمی تواند دور مرزهای خود را دیوار بکشد و بهترین راه برای سقوط یک حکومت هماهنگی بین المللی برای ایجاد شرایط سقوط آن است. چیزی که برای سوریه اتفاق نیافتاد و قدرتهای جهانی و منطقه ای درباره سوریه اختلاف نظر داشتند؛ تا جایی که سوریه را به میدان جنگها و تسویه حسابها بدل سختند.

بنابر این گروهی که اندیشه ای را پذیرفته اند در لحظه ای تصمیم می گیرند که آنرا بصورت خشونت آمیز و همراه با زور و درگیری به کرسی بنشانند. در انقلابهای مختلف جهان که بنگریم متوجه می شویم که عامل  موج انسانهای پیرو و دوستدار یک اندیشه، رول بنیادین پیروزی را بازی می کند. اما هر چه به امروز نزدیک می شویم نقش موج انسانی در جنگها و انقلابها کم می شود. نمونه بارز آن جنگ ایران و عراق بود که موج ۲۰۰ هزار سرباز ایرانی در برابر سلاحهای مدرن و خطرناک عراق ، مانند برگ خزان بر زمین افتادند. نمونه دیگر  انقلاب سوریه است که با وجود اکثریت جمعیتی مخالفان سنّی ضد بشار اسد ، درگیری مسلحانه ایشان با اسد بیش از ۵ سال طول کشیده است. طولانی شدن این جنگ باعث بروز اختلاف میان گروههای رو در روی  اسد شد و گویی اندیشه و آرمان آغازین را فراموش نمودند. در مقابل نقش آگاهی مردم و  رسانه ها بیش از همیشه شده است. مردمی که بدون برخورد فیزیکی با دولتها با آنها مبارزه می کنند  و در مبارزه مدنی و مبارزه منفی  دولتها را گاهی شکست داده اند.

آموزه هایی از درگیریهای سوریه

اولین درس از انقلاب سوریه  آن است که مردم با آگاهی سطحی و نا هماهنگ نمی توانند پشتوانه مناسب برای یک انقلاب باشند. آنچه بیشتر مردم شرکت کننده در انقلابها را آزار می دهد این است که توان یک توپ و یا موشک با هزاران نفر برابری می کند و اکثریت دیگر مفهوم انسانی گذشته را ندارد.

نکته دیگری که باید آموخت این است که نقش حمایتهای بین المللی در توفیق و یا شکست یک انقلاب از گذشته هم بیشتر شده است. شاید چون که جهان امروز جهانی پیوسته و پر زد و بند است. هیچ دولتی نمی تواند دور مرزهای خود را دیوار بکشد و بهترین راه برای سقوط یک حکومت هماهنگی بین المللی برای ایجاد شرایط سقوط آن است. چیزی که برای سوریه اتفاق نیافتاد و قدرتهای جهانی و منطقه ای درباره سوریه اختلاف نظر داشتند؛ تا جایی که سوریه را به میدان جنگها و تسویه حسابها بدل سختند.

نکته نهایی این است که هرگاه  اندیشه ای بر اساس قومیت گرایی و تاکید بر ظلم و ستم بر یک قومیت باشد نمی تواند پیروزی بدست آورد ، چرا که قومگرایی می تواند تا جزئی ترین قبیله ها و اقوام و فامیلهای کوچک پیش رود و از طرفی هیچ فرآیندی با تاکید بر قومیت مشروع نیست. چرا که یک قومیتی خاص چیزی اکتسابی و آموزشی نیست که بتوان افراد جامعه را با آموزش آن  نوع قومیت یکدست نمود! در واقع قومگرایی هرگز راه حل نیست و تنها می تواند یک جرقه باشد. گروههای مخالف سوری همچنان اختلافات مذهبی و قومی را بعنوان آرمان مبارزه خود انتخاب کرده اند که بیراهه ای بیش نیست.

مردم ایران در سال 88 نشان دادند که نه تنها حاکمیت مذهبی و جمهوری اسلامی را نمی خواهند بلکه هدف والای سکولاریسم و آزادی بیان را می شناسند و آن را فریاد می زنند. این شعارهای سال 88 بود که می تواند برای جامعه شناسان نوید یک شکاف بزرگ فرهنگی را بدهد. شکافی که نسل آینده دیگر به حقوق انسانی خود واقف است و زیر بار تزویر و فریب دین نخواهد رفت.

مردم ایران در سال ۸۸ نشان دادند که نه تنها حاکمیت مذهبی و جمهوری اسلامی را نمی خواهند بلکه هدف والای سکولاریسم و آزادی بیان را می شناسند و آن را فریاد می زنند. این شعارهای سال ۸۸ بود که می تواند برای جامعه شناسان نوید یک شکاف بزرگ فرهنگی را بدهد. شکافی که نسل آینده دیگر به حقوق انسانی خود واقف است و زیر بار تزویر و فریب دین نخواهد رفت.

سخن پایانی : آنچه جمهوری اسلامی از آن می ترسد.

آنچه خامنه ای از آن می ترسد ، خاتمی هم از آن می ترسد ، موسوی و کروبی هم از آن ترسیدند و رفسنجانی و روحانی هم از آن می ترسند ، ملتی آگاه است که شجاعت اعلام دروغ بودن اسلام و تشیع را داشته باشد. انقلاب و خیزش ۸۸ نشان داد که جامعه ی ایران دیگر سنت شکن شده است و قداستهای دروغین انقلاب و آخوند را هرگز نمی خواهد و نمی پذیرد.

مردم ایران در سال ۸۸ نشان دادند که نه تنها حاکمیت مذهبی و جمهوری اسلامی را نمی خواهند بلکه  هدف والای سکولاریسم و آزادی بیان را می شناسند و آن  را فریاد می زنند. این شعارهای سال ۸۸ بود که می تواند برای جامعه شناسان نوید یک شکاف بزرگ فرهنگی را بدهد. شکافی که نسل آینده دیگر به حقوق انسانی خود واقف است و زیر بار تزویر و فریب دین نخواهد رفت.

آنچه جمهوری اسلامی از اصلاح طلب تا دلواپس و حجتیّه اش از آن می ترسند همانا مبارزات مجازی در فضای اینترنت است که سخنان حکیمانه بزرگانی چون کسروی و علی دشتی هزاران و بلکه میلیونها بار خوانده می شود.

اینکه نواب صفوی کسروی را کشت ، ریشه در همین ترس آخوندها از به لرزه درآمدن پایه های دروغین مذهب و دکان نان آور ایشان است.

آنچه جمهوری اسلامی از اصلاح طلب تا دلواپس و حجتیه اش از آن می ترسد همانا مبارزات مجازی در فضای اینترنت است که سخنان حکیمانه بزرگانی چون کسروی و علی دشتی هزاران و بلکه میلیونها بار خوانده می شود. اینکه نواب صفوی کسروی را کشت ، ریشه در همین ترس آخوندها از به لرزه دآمدن پایه های دروغین مذهب و دکان نان آور ایشان است.

آنچه جمهوری اسلامی از اصلاح طلب تا دلواپس و حجتیّه اش از آن می ترسد همانا مبارزات مجازی در فضای اینترنت است که سخنان حکیمانه بزرگانی چون کسروی و علی دشتی هزاران و بلکه میلیونها بار خوانده می شود. اینکه نواب صفوی کسروی را کشت ، ریشه در همین ترس آخوندها از به لرزه دآمدن پایه های دروغین مذهب و دکان نان آور برای ایشان است.

اینکه ما تفاوتی میان موسوی و خاتمی با مصباح و خامنه ای نمی بینیم و اعتمادی هم به افرادی مانند روحانی نداریم از این روی است که ایشان هرگز نمی خواهند و نمی توانند مفهوم انسان آزاد از قداست و اختلاف مذهب  را بفهمند. کسانی مانند موسوی خود را ذوب در دین می دانند و از حربه سید بودن خود هم تکه نانی بدست آورده اند ، پس طبیعی هم بود که پس از شعارهای تند ضد دین و ضد انقلاب مردم در سال ۸۸ ، سکوت نماید .چرا که او همپای مردم مخالف جمهوری اسلامی نبود. او فقط رای خودش را می خواست و نه حق مردم را.

بقول برتراند راسل : « پایان جنگ نشان نمی دهد که چه کسی بر حق است؛ تنها نشان می دهد که چه کسی باقی مانده است!»

بقول برتراند راسل : « پایان جنگ نشان نمی دهد که چه کسی بر حق است؛ تنها نشان می دهد که چه کسی باقی مانده است!»

بنابر این عجیب نیست که بیشترین سرمایه رژیم اسلامی در انهدام و مبارزه با فعالین فرهنگی است. عجیب نیست که اتهام جاسوس و نفوذی و عوامل دشمن را به نویسندگان می زنند و با انگ زدن به نویسندگان بعنوان خائن و جاسوس ، سعی در بازگشت نگاهها بسوی جمهوری اسلامی دارند. اینکه فضای اینترنت بعنوان رسانه ای پویا و آزاد بزرگترین دغدغه سران رژیم اسلامی است  از اینجاست که نگاه نسلهای آینده انقلاب وسیله این رسانه تغییر کرده است و جامعه ای که قرار بود محبوس افکار پوسیده خمینی باشد ، امروز بجای سخنان خمینی از علی دشتی و کسروی و حتی بابک خرمدین سخن می گویند. گویی که خمینی وجود خارجی هم نداشته است و از او تنها بعنوان یک عزرائیل و خونخوار یاد می شود. بنابراین رژیم اسلامی متوجه خطر آگاهی فرهنگی نسلها شده است و بیشترین فشار و تخریب و زندان و حق کشی را در قبال اهالی فرهنگ انجام می دهد. کاری که البته را بجایی نداشته است و  عطش آگاهی یافتن ایرانیان را دوچندان نموده است.

 

  • Ghalam

    in Ashkhalaye jombori islami Kiere nevisandehhayeh azade Iran ro ham nemeytond bokhorand ghalameh hameshon be koseh nanneh harche akhond va trafdaraneshon

  • ایرانی

    جمهوری کثیف و دزد و فاضلابی اسهالی نابود باید گردد
    مرگ بر رژیم دزد و فاضلابی جمهوری اسهالی
    مرگ بر خامعنی مزدور و دزد

  • فرهاد

    البته نبایدازخریدن شبه شرافت وشبه مردانگی اکثرقلم به دستان ورسانه داران بادلارنفتی توسط حکومت اسهالی غافل شد!!
    قلم فروخته شده ازبمب وموشک هم خطرناک تراست البته!!واین روی دیگرسکه است