کشتار زائران ایرانی و خوشحالی برخی هموطنان!
جمعه گذشته براستی برای ایرانیان جمعه سیاه بود. خبر جزغاله شدن قریب ۱۰۰ هموطن در راه بازگشت از کربلا به همراه کشته شدن دهها نفر از مسافران مسیر تبریز به مشهد یک شوک بزرگ بود. درست است که از نظر اعتقادی ما با زیارت و سوگواری مخالفیم ولی ابراز خوشحالی از کشته شدن بیش از ۱۰۰ ایرانی در دو پیشامد دردناک و مهیب هرگز درست نیست و اندوهبار است. دل هر انسانی بخاطر مصیبتی که به زائران و خانواده شان وارد آمده باید اندوهگین باشد، حتی اکر اعتقاداتی متفاوت با ما داشته باشند.
با کمال تعجب دیدیم که در فضای مجازی گروهی از هموطنان عمدتاً مخالف رژیم و مخالف شیعه گری سیاسی از کشته شدن زوّار ابراز شادمانی کردند. آیا این بجز چند دستگی میان مردم است؟ چگونه می توان از چنین افرادی انتظار انسانیت و دموکراسی را داشت. واکنشها به این پیشامد دردناک بسیار سنگدلانه و هولناک بود ؛ چنان که نگارنده را واداشت اندکی با هم میهنان مخالف رژیم و مخالف اسلام گپی کوتاه بزند.
نکته اول : آیا شما همیشه نامسلمان بوده اید؟
بیشتر ما با دیانت اسلام جعفری متولد شده ایم. اما پس از مشاهده دروغها و مطالعه افکار دیگر دگر اندیشان به نادرستی اندیشه مان پی بردیم. بسیاری از روشنفکران بنام ایران در آغاز ملّا بوده اند. احمد کسروی و علی دشتی دو زنده یادی بودند که بکلی اسلام را زیر پرسش خود برده اند. اما همین افراد در دوران جوانی آخوند بودند و پیشامدهایی باعث شد تا به نادرستی افکار به ارث رسیده از پدر و مادر پی ببرند.
بنابراین کمتر ایرانی را می توان یافت که در دوران نوجوانی و جوانیش آلوده به مذهب و خرافات آن نباشد. مذهب تشیع با آن وعده های پوشالی امام زمان و مدینه فاضله ، لانه خوبی برای اندیشه های خرافاتی و پوسیده است؛ از این روی ما حق نداریم دیگران را که از قضا هموطن نیز هستند بخاطر عقاید هرچند احمقانه شان به اعدام محکوم کنیم! خلخالی و خمینی شدن آسان است و یک بیخدا هم می تواند از روی سنگدلی رأی به کشتار دینداران بدهد! این خطری است که آینده ایران را تهدید می نماید و اگر انسانیت را فراموش کنیم چه بسا افرادی کم دانش و سطحی نگر دست به قتل و کشتار دینداران بزنند.
از همراهان آگاه بیخدا و ندانمگرا ، خواهش داریم جامعه را از خطرات نفرت و سنگدلی آگاه سزند. هیچ انسانی نباید به مرگ و شکنجه انسانهای دیگر ولو جنایتکار راضی شود . ما در مقام قاضی و قضاوت نیستیم و حق نداریم افرادی هرچند نادان و دیندار خرافاتی را در دل خود اعدام نماییم. این نفرت درونی ما از انسانهای همسایه و هم میهن بسیار خطرناک است و راه بجایی جز کشتار و جنگ پیش رو نخواهد گذاشت!
نکته دوم : مشکل اسلام است یا مسلمان؟
بارها شنیدید که می گویند :« اسلام مشکلی ندارد و هر مشکلی هست از مسلمانی است.» اتفاقاً کاملاً برعکس! این شریعت اسلام با احکام وحشیانه و خرافیش است که خطرناک است ! مسلمانان خود قربانی اسلام و کوردلی سازندگان آن هستند.
بیشتر مسلمانان مفعول محیط خرافی و دین زده خود هستند. خود را به امید وعده های بیهوده اسلام فریب داده اند و امید دارند که این وعده ها بالاخره پس از مرگ خوشبختشان نماید! بسیاری از افراد مذهبی به هنگام مرگ چنان سخن می گویند که انگار بهشت منتظر آنهاست! بسیاری هم آنچنان نگران هستند که گویی جهنم و آتشش را دیده اند!
این وظیفه همیشگی ماست که قربانیان و فریب خوردکان اسلام و تشیع را آگاه کنیم. آن جوانی که با مغز شویی به خود بمب می بندد و حوریهای بهشت را در ذهن تصور می نماید ، خود یک قربانی است! البته این فرد جانی و عقب افتاده ذهنی بسیار خطرناک است و شاید مغزشویی او آن چنان قوی باشد که به روان و ناخود آگاهش رسوخ کرده باشد! در چنین حالتی این فرد نمی تواند در جامعه آزاد باشد و پیش از منفجر کردن خود و دیگر انسانها باید زندانی شود. برخوردی که غرب با قاتلان زنجره ای داشته است می تواند سرمشق ما برای برخورد با مسلمانان باشد! بسیاری از مسلمانان بصورت باقوه خطرناکند ولی این دلیل نمی شود که آنها را محکوم به اعدام نماییم. این محیط تربیت آنهاست که باعث شده است کودکانی طبیعی و آینده دار به قاتلانی بالفطره بدل شده باشند.
پس حتی آن قاتل انتحاری هم یک قربانی است. قربانی محیط آلوده به جهل و خرافات. اگر حتی چنین قاتل بالفطره ای را نباید اعدام کنیم، چگونه می توانیم از مرگ هموطنان مسلمان در سفر به مکه ، کربلا و یا مشهد دلشاد شویم؟
نکته پایانی: تفرقه بیانداز و حکومت کن!
رژیم دزد و جنایتکار اسلامی که امروز دستش پیش پیر و جوان ، زن و مرد ، شتر و گوسفند رو شده است روشی بزدلانه را برای حکومت بر مردم برگزیده است. این رژیم همواره سعی داشته است به طرفداران خود بیافزاید ولو با دادن وعده و وعید ، ولو با دادن ساندیس! خوردن نمک جمهوری اسلامی برای بسیاری از مردم باعث تناقض فکری شده است.
علیرضا پناهیان از روضه خوانهای بیسواد بیت رهبری در یکی از سخنرانیهای خود آشکارا به بسیجیها می گوید : مگر می شود نان رهبر و انقلاب را بخورید و آسوده بنشینید؟ مگر می شود از برکت رهبری بشما چیزی برسد و به آن اقتدا نکنید! (یعنی حالا که نان دزدی رهبر به تن شما خورده باید در راهش مردم را بکشید!)
این حکومت میان مردم ایران بذر نفرت و چند دستگی را پاشیده است ، تا پایدار بماند. اگر می دانیم و اگر یقین داریم که رژیم اسلامی دشمن ایران است، با دشمنی و چند دستگی کاری نکنیم که دشمن شاد شویم! وگرنه جان مردم برای رژیم ایران ارزنی هم ارزش ندارد ،چنانکه حتی در اعلام خبر کشته شدن زوّار کربلا آن را در پایان خبر قرار داد ، گویی چیز مهمی نبوده است! گویی جوانمرگ شدن اردبیلی از مرگ قریب ۱۰۰ ایرانی مهمتر بوده است!