همانطور که پیش بینی می شد!
همانطور که پیش بینی می شد حسن روحانی و ابراهیم رئیسی نفرات اول و دوم شدند. اگر فرض بر درستی آمار ارائه شده باشد دست کم ۱۵ میلیون نفر رأی ندادند و اگر به گزارشهای دیگر منابع مخالف حکومت توجه نماییم نزدیک به بیست و پنج میلیون نفر رأی نداده اند. هر کدام که درست باشد در اصل ماجرا چندان تفاوتی نمی کند ؛ رژیم اسلامی بخوبی توانست ویترین مشروعیت دروغین خود را به جهان نمایش دهد و حکومتی که در جباری و کشتار همسان عربستان سعودی است و در فقر و فساد همسان افغانستان همچنان به جهان این پیام را داده است که مردم ایران از فقر و دیکتاتوری موجود در ایران کاملاً راضی و شادند. بنوعی می توان این وضع مردم را سادیسم اجتماعی نامید! مردمی که همسان عربستان در خفقانند و همسان افغانستان در فقر ولی خم به ابرویشان نمی آورند!
سالهاست که تکرار می شود
سپاه پاسداران و ولی فقیه و دستگاههای زیر سلطه او مانند شورای نگهبان بخوبی توانستند با ایجاد موجی منفی ، رأی بخرند و ملت براحتی در تله نمایش انتخابات افتاد. توان اجرایی و امنیتی سپاه و ولی فقیه آنقدر بود که از سال ۷۶ گروههای باصطلاح اصلاح طلب را حذف نماید ولی نیاز به مشروعیت و ایجاد نمایش و ویترین در برابر غرب ، باعث شده است که بجای یکّه تازی ترجیح بدهند از روش یکی به نعل و یکی به میخ استفاده نمایند.
با این روش ۲۰ سال به عمر این نظام بی نظم و سیستم ناکارآمد اضافه شده است و می رویم تا سال ۱۴۰۰ را نیز با عمامه آخوند سر کنیم! نکته غم انگیز این است که ملت ایران بیش از آنکه از روی آگاهی رأی داده باشند ، از روی ترس و نگرانی خرابتر شدن اوضاع وارد میدان شدند. در واقع کسانی که وارد میدان شدند تا دوباره به روحانی جنایتکار با کارنامه سیاهش رأی بدهند، نه از روی علاقه به او که بخاطر نفرت و ترس از آخوند رئیسی وارد شدند. این در حالیست که خود روحانی در ماجراهای مختلف ترور و سرکوب همانند میکونوس و ۱۸ تیر ۷۸ و همچنین ترور نیروهای نظامی دوران جنگ دست داشته است. یعنی روزی که در سال ۹۲ مردم او را انتخاب کردند، کارنامه او آشکارا در مقابل عموم بود. روحانی با این کارنامه سیاه براحتی توانست حمایت گروههای اصلاح طلب را بدست آورد. او خود اعتراف می کند که با چرب زبانی توانسته است حجاب اجباری را در ایران ایجاد نماید و بدان افتخار هم می کند!
بنابراین وجودی مانند روحانی دست کمی از رئیسی نداشته ولی مردم ایران گرفتار بیم و هراس از خرابتر شدن اوضاع شدند، همانند بیماری سرطانی که با وجود اعتقاد نداشتن به امام رضا و این خزعبلات در آخرین روزهای مرگش حتی حاضر می شود از این ابزار هم کمک بگیرد با اینکه قلباً می داند هیچ امام مرده ای معجزه نخواهد کرد!
با ادامه حکومت بی لیاقت و ایران ستیز جمهوری اسلامی ، با ادامه سلطه افرادی که در ظاهر دوست مردمند و وعده می دهند که خرابکاریها را جبران خواهند کرد، در واقع هیچ تغییری ایجاد نخواهد شد! مگر می شود بدون تغییر در سیستم و اداره کنندگان آن منتظر معجزه باشیم؟
افرادی مانند روحانی و جهانگیری که امروز خود را منجی مردم معرفی نموده اند ، در واقع دوستان و همکاران چهل ساله خامنه ای و دزدان دیگر حکومت اسلامی است. خود روحانی مدتها در سپاه پستهای مدیریتی داشته است و با بیشتر برادران قاچاقچی دوست و همکار بوده است، کسانی که ایران و اقتصاد ایران را به ورطه سقوط و فروپاشی انداخته اند. این روحانیونی که تا در قم و مشهد با روحانی جنگ زرگری راه انداخته بودند ، از امروز دوباره با او بر سر سفره چپاول ایران خواهند نشست و بطور خلاصه وضع همین است که هست!
چه باید کرد؟
آگاه کردن مردم ایران چندان ساده نیست. مردم ایران از کودکی گرفتار اعتقادات مذهبی هستند و گمان می برند که بدون مذهب نمی توان زندگی کرد. عده ای حتی بالاتر گمان می برند که بدون آخوند نمی توان زندگی کرد!
از بیشتر ایرانیان درباره اعتقادات و زندگیشان بپرسی بسرعت شروع به داد سخن دادن از امامزاده و اباالفضل و کمکهای زهرا به کسب و کارشان می گویند! براستی این مردگان چه دخالتی در کسب و کار این مردم داشته و یا دارند؟ آیا کسب و کار ژاپنی ها که اصلاً خدایی ندارند نمی چرخد؟ یا اینکه آنها هم زهرایی دارند که البته ظاهراً زهرای ژاپنی از زهرای عرب بیشتر پول دارد!
بنابراین آگاه کردن مردم به اینکه این آخوندها هیچ نمی دانند و آنچه بعنوان علم از آن داد سخن می رانند نه علمی است و نه فضیلتی. مقداری مهمل است که با آب و تاب تعریف می کنند و به گمان عوام اینها می شود علم! اگر مردم ایران بدانند که این اسلام و این آخوند سرتا پا دروغ است و سعادت ایشان در کار و سلامت اجتماع است