آیا عنوان رئیس جمهور در قانون اساسی درست است؟
در آغاز ننگین اسلامی قرار بر حاکمیت مردم بصورت جمهوری اسلامی بود. خمینی می گفت که به قم خواهد رفت و طلبه ای بیش نیست! اما با کش و قوس فراوان خمینی بعنوان جانشین شاه ، بر مسند خلافت نشست و نخست وزیری بازرگان هم چیزی بیش از نخست وزیری هویدا نبود! مردم ما چه گروه روشنفکر و چه عوام ، خمینی را شاه خود کردند و از او شاهی می خواستند. این مردم بخصوص روشنفکر نماها بودند که خمینی را تا مقام ولایت فقیه بالا بردند . با تصویب قانون اساسی مبتنی بر ولایت فقیه ، رئیس جمهور کاری ای نبود! این بیکاره بودن و تشریفاتی بودن مقام رئیس جمهور بخصوص در دوران خامنه ای نمود یافت. رهبر مملکت بود که سیاستها را می چید و کارگزار سیاستها نادرست خمینی نخست وزیر بود!
پس از بازنگری قانون اساسی در پایان عمر خمینی ، مقام نخست وزیر حذف شد و رئیس جمهور بعنوان کارگزار رهبر رسیده است.
این تناقض آشکار مقام رئیس جمهور با رهبر از سال ۶۸ با روی کار آمدن رفسنجانی در دوازدهم مرداد ، کاملاً آشکار بوده و هست. هر چهار رئیس جمهور دوران خامنه ای با او به مشکل برخوردند و مقام ولی فقیه را عامل مشکلات کشور دانسته اند. تقابل و تعارض میان روئسای جمهور چیزی است که بیش از هر جای دیگر شاید ریشه در قانون اساسی داشته باشد.
عده ای امروز منتظر مرگ خامنه ای هستند . اما واقعیت تلخ این است که این سیستم نادرست با مرگ خامنه ای و آمدن ملّای دیگر ، باز هم پا برجاست. عیناً مانند پادشاهی که اداره درست و نادرست کشور وابسته به اختیار شاهنشاه است ، این وضع پابرجا خواهد بود . رهبر که ولایت خود را از خداوند می گیرد، صاحب اختیار جان و مال و ناموس مردم است. رهبر می تواند رئیس جمهور ار کنار بگذارد. این اختیارات بی اندازه ای که به مقام رهبر داده شده است چیزی جز استبداد نیست و شاید بتوان گفت ، خامنه ای و خمینی مقصر اصلی نیستند، بلکه این ما هستیم که با دادن اختیارات بی اندازه ، ایشان را به هیولای قدرتی بدل ساخته ایم که هم برای ما ایجاد خطر و مصیبت نموده است و هم منطقه خاورمیانه را با تشنج و تنش روبرو ساخته است.
کدام مقصر است ؟ خامنه ای و یا سیستم رژیم؟
در جنایتکاری خامنه ای و سلفش خمینی شکی نیست. اما آنچه باعث شده است که این ملایان سر گذر تبدیل به هیولا شوند خود مردم بوده اند. مردم به همراه قانون اساسی جمهوری اسلامی که ذاتاً هیولا ساز است!
نظام ولایت مطلقه فقیه یعنی رهبری و سرپرستی خامنه ای و هر کس دیگر بر مردمی که بدون ولی کاری از ایشان بر نمی آید و همه صغیر هستند.
رهبر به خود اجازه می دهد در همه امور سیاسی و اقتصادی و اجتماعی کشور دخالت نماید. نمونه های بسیاری را دیده ایم و شنیده ایم از دخالتهای نادرست رهبر در سیستم جمهوری اسلامی :
اول : دخالت در سیاست خارجی و داخلی، دشمنی و تنش با کشورهای منطقه و ایجاد دشمنی و نفرت در میان مردم منطقه با مردم ایران. جنگ ایران و عراق ؛ دشمنی با اسرائیل و حمایت از تروریسم ؛ دخالت در امور دیگر کشورهای اسلامی به بهانه صدور انقلاب کذایی؛ ترور شخصیتهای مخالف رژیم در اروپا؛ اینها نمونه هایی از خرابکاریهای ولی فقیه هستند که آسیبهای جدی به زندگی و آینده مردم ایران زده است!
دخالت در سیاست داخلی و جناح بندی ها هم کاری است که هم خمینی انجام داد و هم خامنه ای. خمینی که همه احزاب را بست و اعضایشان را به زندان و اعدام فرستاد. بقول خودش حزب فقط حزب الله! حزب اسلام!
خامنه ای هم که خودش یک جناح حاکم را بنام اصولگرایان مدیریت و ایجاد نموده است و بر کسی پوشیده نیست که جناح اصولگرا متعلق به شخص خامنه ای هست و او سعی دارد در همه انتخابات ، این جناح پیروز شود و مردم ایران هم با دانستن این موضوع ، همواره با او سر لجبازی داشته اند و به جناح مقابل رأی داده اند.
دوم : دخالت در اقتصاد. ایجاد اقتصاد دولتی و حذف بانکهای خصوصی؛ایجاد تجارت حکومتی و حذف بازرگانان؛ دخالت نیروهای نظامی سپاه در اقتصاد ؛ حذف بخش خصوصی از تولید ؛ سیاستها نادرست کشاورزی بخاطر تنش و دشمن تراشی که باعث نابودی منابع آبی و زیستی کشور شده است و تشویق به زاد و ولد ، نمونه هایی از دخالتهای بیجای رهبر در اقتصاد ایران بوده است که آسیبهای جدی و همیشگی به کشور و نسلهای انقلاب زده و خواهد زد.
سوم : سیاستهای نادرست فرهنگی :
بر کسی پوشیده نیست که حذف دانشگاه و دانشگاهیان از اهداف ملایان بوده و هست. خمینی از همان روز اول نسبت به دانشکاه خشم و کینه داشت. رژیم جمهوری اسلامی در ۴ دهه گذشته بسیاری از اساتید دانشگاه را به زندان و اعدام افکنده است، بسیاری را فراری و آواره کرده است و بسیاری را بزور بازنشست نموده است. علت این امر هم ساده است : محیط دانشگاه ، محیط خرد و عقل است. محیط تشکیک در خرافات است و اسلام و آخوندیسم با خرد و عقل در یک جای نگنجند.
افزون بر تعطیلی دانشگاه ، ایجاد دانشگاه با نیروهای غیر متخصص که با سهمیه های انقلابی و زد و بند به مدرک رسیده بودند هم یک درد دیکر است. بسیاری از مدارک دانشگاهی ایران نه از روی علم و دانش که از روی چاپلوسی و رانت علمی بدست آمده است. دخالت رهبر جمهوری اسلامی در موارد مختلف از مقامات دانشکاهی و حتی کنکور و سهمیه ها آشکار شده است. در نمونه آخر آن ، شخص خامنه ای از پیگیری فساد در دادن بورسیه به خانواده مقامات ایرانی انتقاد نموده بود و اعلام کرد که پیگیری این فساد اداری کاری اشتباه بوده است!
اعلام اسلام بعنوان مکتب علمی هم یکی دیگر از دخالتهای رهبر و نظام است. خمینی و خامنه ای علاقه داشته اند که فقه و علوم اسلامی را در دانشگاه با علوم غربی جایگزین نمایند . کاری که باعث خنده خواهد شد و با این وجود امروز شاهد میلیونها برگ خرافات اسلامی هستیم که در لابلای کتب دانشگاهی چاپ شده اند. این علوم اسلامی براستی چیست و کاربردش کجاست کسی نمی داند! اما بهر حال در میان آموزش علوم انسانی ، موجود غریب و بیهوده ای هم وجود دارد بنام علوم اسلامی که جعل ذات علم و دانش است. چرا که دانش بشری برای حذف خرافات و ایجاد آگاهی آمده است ولی این مثلاً علوم اسلامی تنها انحراف افراد بسوی خرافات را بیشتر می نماید و هیچ کاربردی ندارد مگر در خرافات گرایی قشر تحصیل کرده. اینگونه است که شاهد حرفهای عجیب و قریب در میان افراد تحصیل کرده هستیم تا جایی که بعضی از جادو و ارواح وجن سخن می گویند! براستی چه علمی در دانشگاه آموخته اند که نتیجه اش اعتقاد به جن و ارواح شده است؟!
درنظام اسلامی مردم صغیرند و به ولی نیاز دارند
مطابق قانون اساسی جمهوری اسلامی ، مردم ایران صغیرند و به ولی نیاز دارند. این مردم چه رئیس جمهور باشند و چه دانشمند و متخصص ، تفاوتی ندارد! آنها همگی نیاز به ولایت شخصی دارند بنام ولی فقیه. اوست که درباره همه چیز از لباس پوشیدن مردم گرفته تا نوع روابط خارجی تصمیم می گیرد. موضوعی نیست که رهبر درباره اش اظهار فضل ننموده باشد. ایشان مطابق آنچه که گفته اند ، مقامی از سوی خداوند بوده به مقامی الهی رسیده اند .خبرگان رهبری تنها آن مقام را کشف نموده اند. خوشا بحال مردم که خبرگان ولی ایشان را کشف نمودند وگرنه بدون این ولی فقیه مردم ایران نمی دانستند که برای رفتن به توالت از چه پوشکی استفاده نمایند و شبها از ترس خود را در رختخواب خراب می کردند.
این تناقض آشکار قانونی میان ولایت مطلق رهبر و دیگر مقامات کشوری تا زمانی که قانون اساسی فوق پا برجاست وجود خواهد داشت و طرفداران رئیس جمهور هم خواه نا خواه محکوم و منحرف محسوب خواهند شد و اگر روحانی همانند احمدی نژاد از طرفداری مردم برخوردار نبود ، تا امروز بعنوان انحرافی و فتنه و بی بصیرت شناخته شده بود و رسما و یا اسما عزل می گشت. اما روحانی تا امروز دارای میزان قابل توجهی طرفداری مردمی است و با پشتیبانی این طرفداران سعی در محدود نمودن دخالت رهبر و سپاه داشته و دارد. اما بر کسی پوشیده نیست که قانون اساسی و رژیم جمهوری اسلامی دست رئیس جمهور را در حنا گذاشته است و توان رئیس جمهور بسیار محدود است.