چرا ما ایرانیان نتوانستیم از یورش بارسوم تازیان آگاهی یابیم و از آن جلوگیری نمائیم؟ ۴

ایران در درازای چند هزارسال تاریخ اولیه خود، نخستین و یا دومین کشور پیشرفته و پر توانای جهان به شمار می رفت. تمدن و شهری گری در بیشتر زمینه ها، چون کشاورزی ودام پروری، تراوری وراهسازی، روابط انسانی، دارو و درمان، داد وستد، فرهنگ و آموزش، و سرانجام آفرینش و نوآوری، سرآمد دیگر کشورها،وموردآموزش و یادگیری دیگران نیز جای می گرفت.

بدبختانه، خودکامگی شاهان، دخالت و دست اندازی خانواده های وابسته به دربار، ونفوذ و دخالت موبدان موبد، موجب گردید که آزادی از جامعه ایران رخت بربندد، و مردم در سرنوشت کشورمان سهم و شرکتی نداشته باشند.

نزدیک به شش سده جنگ های فرسایشی و خانمان برانداز دوران اشکانیان و ساسانیان، که به هیچ روی خواسته مردمی نبود، کشور را سست و ضعیف، و به لبه پرتگاه نزدیک نمود.

چرا ما ایرانیان نتوانستیم از یورش بارسوم تازیان آگاهی یابیم و از آن جلوگیری نمائیم؟

چرا ما ایرانیان نتوانستیم از یورش بارسوم تازیان آگاهی یابیم و از آن جلوگیری نمائیم؟

در دوران پایانی خاندان ساسانی، رفته رفته مردم ازشاه و دربار خسته، دلسرد، و بدبین شده بودند، و در آرزوی نابودی و سقوط رژیم شاهنشاهی می نشستند.

سرانجام، صحرانشینان آن سوی مرزها که همواره در رشک و کینه توزی به ایران؛ کشوری آباد، سرسبز و پویا، به سر می بردند، از دل سردی و کناره گیری مردم، و سستی و ضعف رژیم شاهنشاهی ایران بهره گرفتند، وحشیانه و بی رحمانه به مرزهای کشورمان یورش بردند، شهرها را ویران، سرمایه های ملی و مردمی را غارت، و به زنان تجاوز کردند. جوانان را به بردگی، و دختران نوجوان را به کنیزی گرفتند، و در بازارهای مدینه به فروش رساندند. این نکبت و بدبختی سلطه تازیان برایران بزرگ و غارت گری، تجاوز و زورگوئی آنان، بیش از شش سده ادامه داشت.

هم میهنان ما به دلیل تفرقه فکری، حسادت و تک روی, گو این که به روش پراکنده در بیشتر نقاط ایران به مبارزه و جنگ و ستیز با قوم اشغال گرتازی پرداختند، ولی هرگز نتوانستند با گرد هم آئی و هم زور و هم نیرو شدن، تازی های بی فرهنگ را به بیابان های عربستان بازگردانند.

یکی از سیاست های غلط ما ایرانیان، کوتاه آمدن و مماشات کردن با دشمنان، و سیاست پله به پله و گام به گام بوده است که هر آن دشمن متجاوز بایک نیرنگ و کلک تازه ای توانسته برنامه هم میهنانمان را نقش بر آب کند.

پیدایش و پابرجائی خاندان صفوی باردوم یورش تازیان به این سرزمین به شمار می رود. شاه اسماعیل با روی کار آوردن و سیاسی نمودن مذهب شیعه، گرچه توانست موقتاً وحدت ملی به وجود آورد ومردم را در برابر تجاوزهای پی درپی دولت عثمانی به صف آرائی و مبارزه پردازد، ولی بدبختانه شیعه خرافاتی و آخوندهای صادراتی از کشورهای عربی را وبال گردن مردم ایران کرد.

از آن زمان تا کنون، اسلام که می رفت در دوران پیشین به ویژه دوره مغول ها از دخالت در سیاست و از کوچه و بازار به درون مسجد و خانه ها بازگردد، باردیگربازیابی شد، و صد چندان خرافات شیعه گری چنانکه ما شاهد آن هستیم، بر آن افزوده گردید، و ما روز به روز در این طلسم جادوئی آخوند بیشتر و بیشتر فرو رفتیم وگرفتار شدیم.

هم میهنان ما همیشه عادت کرده اند که با هر تغییری باملایمت و باخوش بینی برخورد کنند، و هیچگاه پایان وعاقبت خانمان برانداز آن واقعه و آن مصیبت را پیش بینی نکرده اند.

به عنوان نمونه هنگامی که خمینی به ایران آمد، بدون هیچ گونه آگاهی از طرز فکر و اندیشه و گذشته وی، مقدمش را با مثبت گرائی، گرامی داشتند. هنگامی که خمینی گفت رژیم اسلامی؛ نه یک کلمه کمتر، نه یک کلمه بیشتر، مردم، بدون هیچ پرسشی، گوسفند وار به پای صندوق رای رفتند، و سند زندانیان، اعدام های سی ساله گذشته، و غارت همه کشور به وسیله خامنه ای، فرزند جنایتکارو دزدش؛ مجتبی خامنه ای، رفسنجانی و فرزندانش، و بیش از دویست هزار آخوند کوتاه وبلند دیگررا، از پیش امضا کردند.

این نکته نیزباید یاد آور شد، که ما کسانی را می شناسیم که در همان زمان به روزنامه های کیهان و اطلاعات نامه نوشتند و خطرو فاجعه بزرگ خمینی را به مردم یاد آور شدند ولی بدبختانه در آن دوران که مردم مغز خود را به گرو گذاشته بودند، گوش شنوائی نبود که این هوشدارها را بشنود، و چشم بینائی نبود که به این نامه ها و یادآوری ها توجه کند.

هم اکنون نیز باردیگر تاریخ تکرارمی شود و ما به دور دایره می چرخیم. برای نمونه، آقای میرحسین موسوی که خود مسئول کشتارافسران میهن پرست ارتش، کشتارکردها از سوی جلادان خمینی، کشتار چندین هزار جوانان میهن پرست ایران در سال ۱۳۶۷ ودیگر جنایت ها و غارت گری ها می باشد، بدون هیچ گونه یادآوری از گذشته، و پوزش از ملت مصیبت دیده ایران، باز هم انقلاب مرگبار را انقلاب مقدس اسلامی نام می برد، و کوچکترین تلاش و خواستی برای جایگزینی یک رژیم مردمی آن چنان که جوانان ما شعاردادند: « نه شرقی، نه غربی، نه تازی، حکومت ایرانی» به جای آدم کشان ولایت فقیه ندارد.

آقای کروبی نیز که یک آخوند است و ازدید فکری و روشنگری بدون شک با دهها هزار آخوند دیگرتفاوتی ندارد، و مانند آقای موسوی و خانواده اش گذشته پربار و پر شکوفائی در پرتو وجود این رژیم جنایت کار داشته است، بدبختانه بدنبال رژیم آخوندی با آخوند دگر، چهره های تازه دگر، وکشتار دگرمی گردد.

حال، بر مردم ایران است که استخوان لای زخم نگذارند. اگر ما تسلیم گفتارآقای موسوی شویم و رژیم اسلامی را مشروعیت بخشیم، همان گونه که هم میهنان ما تلاش کردند که خلافت اموی از میان رود، و خلافت عباسی جایگزین آن گردد، در حقیقت گروه عرب هائی را با عرب های دیگر جابه جا کردند، و چهار سده دیگربه جنایت های تازیان دوام و وسعت بخشیدند، هم اکنون نیز با جایگزین شدن خامنه ای با آخوند دیگر، و احمدی نژاد با میر حسین موسوی، رژیم مرگبار آخوندی برای سالیانی دیگر وبال گردن مردم خواهد بود.

ماقویاً به هم میهنان خود هوشدار می دهیم که دیگرگول کلمات فریبنده و چهره های آرام و بزک شده حامیان این رژیم نخورند. استخوان لای زخم نگذارند، و از هم اکنون رژیم اسلامی را از برنامه های سیاسی خود حذف کنند.

باز هم برای بار دیگر یادآور می شویم که از گذشته و تاریخ عبرت و درس بگیرید، رژیم آخوندی را از ذهن ،مغز، دید، افکار، و عملکرد خود دور کنید، وگرنه انقلاب سبز شما باعوض کردن چند آخوند با آخوندهای دگر، انقلاب خونینی دگر، و در حقیقت و به راستی، جایگزینی خلافت عباسی با خلافت اموی است باردگر.

هم اکنون، هرروز و هر شب جوانان ما در زیردست و پای دژخیمان رژیم لت و پار می شوند، و ما باید همواره بیاد جاه طلبی های مشتی تازی صحرای کربلا به شیون و سوگواری پردازیم.

این سرانجام وسرآمد برگزاری خلافت عباسیان است که زیر پرچم سبزآن هم نه سبز ایرانی، نه سبز طبیعت، نه سبز نوروز بهاری، بلکه سبزکربلای حسینی درشرف انجام و پای گیری است.

فراموش نکنید، تنها راه مبارزه و چالش با هر رژیم خودکامه و ستمگر، تایید نکردن آن رژیم است. شرکت در هر محفل و جلسه مانند مسجد، حسینیه، مصلا، و یا هر کوی و برزنی که درآن آخوند بادستار، ویا بی دستار، ویا ایران ستیز فرصت طلب و کیسه دوز است، خیانت به مملکت، و خیانت به همه به خاک و خون غلتیده های سی سال گذشته مانند نداها، ترانه موسوی ها، سهراب اعرابی ها، اکبر محمدی ها، و هزارهزاران جوانان نیکوسرشت کشورمان، به وسیله و از سوی رژیم درنده خوی ولایت فقیه است.

این را خواهشمند است به دیگران، به ویژه به پدران، مادران، و آنهائی که به گرد منبر آخوند می آیند، تفهیم نمائید.

با آرزوی آزادی هرچه زودتر میهن، و پابرجائی حکومت مردمی، به دست جوانان پاکباز و سلحشورایران.