این روزها مجددا شیپور جنگ به صدا درامده و بار دیگر به نظر میرسد جمهوری اسلامی و اسرائیل در صدد جفت نمودن قطعات پازل همدیگرند و از این قضیه هر دو طرف با نگاه به منافعشان سودها میبرند.به ناگهان با چنین کنش و واکنشی مسئله جنگ بر بزرگترین اختلاس تاریخ که میتوان ان را غارتگری سرمایه های یک ملت انگاشت سایه افکند و جمهوری اسلامی باز فرصت مجددی یافت تا از یک بحران به سلامت عبور کند و همچنین این قضیه بر نبرد قدرت بین طیفهای قدرت در جمهوری اسلامی سایه افکند.
این بازیها در طول ۳۲ سال گذشته به کرات تکرار شده و هر گاه یکی از طرفین در موضع ضعف بوده دیگری به کمکش امده است .شکی نیست که هر انسان ازاده ای با جنگ مخالف باشد و از ریختن خون همنوعانش متنفر، در این کشاکش بارها به مدد بحران سازیهای جمهوری اسلامی، غرب، و اسراییل از پس بسیاری بحرانها برامده اند و غرب و اسراییل هم هر گاه جمهوری اسلامی با بحران مواجه شده به کمکش شتافته و گریبانش را از دست بحرانها خلاص کرده است.
اینکه تا چه زمانی این بازی کارایی داشته و ادامه پیدا کند یک مسئله است و اینکه جنگ تا چه حد جدی، یک مسئله دیگر. اما در این مقال کوتاه گذری به شیوه و نوع نگاه و برخوردجمهوری اسلامی خواهیم داشت. اما از طرفی غرب باید اگاه باشد که مردم ایران از این دست بازیها بسیار دیده و اکنون اگر به واقع میخواهند تا به ملت ایران برای خلاصی از این حکومت متحجر واپس گرا کمک کنند و هم تا حدودی گذشته سیاه خود را جبران نمایند، راههای موثرتری هست که در صورت بکار بردن ان راهها میتواند تا حدودی اعتماد ملت ایران را جلب نماید.
اگر بپذیریم که در صحنه سیاست داخلی جمهوری اسلامی روش و سیستم غالب حکومتگران از ابتدا تا کنون برای تحکم موقعیت شان در جامعه با توجه به اگاهی شان از عدم مقبولیتشان در جامعه اجرای سیاست (النصر بالرعب) بوده و در این راه با اعدامها ؛ شکنجه ها؛ تبعید و آزار فعالین حوزه های مختلف در تمامی عرصه های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و… استوار بوده میتوان از همین منظر سیاست خارجی آنان را نیزمورد مداقه و بررسی قرار داد و براحتی دریافت که تا چه حد این چنین حکومتی در صورت بقاء میتواند خطری بالقوه برای آینده بشریت باشد که اگر به صورت بالفعل در آید حتی برای کل جامعه بشری خطرناک باشد.
جمهوری اسلامی در داخل، با تشکیلاتی به اسم لباس شخصی ها که مستقیما زیر نظر رهبری عمل میکنند و پاسخگوی هیچ نهاد و ارگانی نمیباشند و اغلب از نیروهای خاص سپاه و بسیج و افراد آموزش دیده بسیار خطرناک تشکیل شده اند، به سرکوب و حذف نیروهای دگراندیش میپردازند و در طی این سالها به جنایات بی شماری دست زده اند
هم عرض با این نیز در خارج بوسیله نیروهای قدس سپاه که میتوان شاخه جاسوسی نظامی حکومت در خارج از کشور تلقی اشان کرد به عملیات تروریستی و حذف نیروهای اپوزوسیون و هم پیشبرد اهداف تروریستی در سایر کشورها میپردازند .از طرفی میتوان درک نمود که طی این سالها جمهوری اسلامی با هزینه کرد تمامی سرمایه ها و منابع کشور در راه تقویت بنیه های نظامی و به خصوص در حوزه انرژی اتمی چه مسیر حرکتی را دنبال مینماید. اگر چه این حق مسلم جامعه ایران است، اما با وجود این حکومت نمیتوان به هیچ وجه به آن اطمینان داشت و این سوال به ذهن متبادر میگردد که براستی هدف غایی و نهایی اینان رسیدن به چه چیزی است؟.
بایستی دانست که نگاه اینان به هستی و مسایل امروزی جامعه بشری یک نگاه بسیار خطرناک هست که جای هیچ شکی باقی نمیگذارد که اگر اینان به سلاحهای کشتار جمعی دست یابند واقعا تهدیدی برای کلیت جامعه جهانی خواهند بود. و غرب طی سالها مماشات و در بسیاری موارد هماهنگی و حتی به نوعی حمایت از اینان البته برای پیشبرد منافعشان و کسب امتیازات گوناگون در خاورمیانه و دیگر نقاط جهان بیش از همه مقصر است. البته جای هیچ شکی نیست که جامعه جهانی در برخی از مواقع فرصتهایی را در اختیار این حکومت قرار داده است تا شاید به حداقل نرمهایی از جامعه بشری تن در دهد. اما این حکومت نه در داخل قدر این فرصتها را دانسته و نه در خارج. زیرا این حکومت از اساس، شیوه انسانی نداشته و ندارد.
ماهیت و نوع نگاه چنین حکومتی اصولا با نوع نگاه جامعه جهانی امروز در تضاد مطلق بوده و هست.با نگاهی به عملکرد این رژیم در صحنه داخلی میتوان به بسیاری از زوایای نگرشی آنان پی برد. در در این سه دهه اینان مسبب بسیاری از ناهنجاریها و نابسامانی های فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی در کشوری بوده اند که یکی از آرمانخواه ترین ملل خاورمیانه بوده اند. بحرانهای وسیع اجتماعی سیاسی و فرهنگی که در پرتو عملکرد کثیف و رذیلانه جمهوری اسلامی بر این سرزمین وارد امده شاید سالها و حتی قرنها جبران ناپذیر باشد و آثارتخریبی اش تا مدتها بر جای خواهد ماند.
اینان حتی به طبیعت هم بیشترین ظلم ها را روا داشته و به نابودی آن همت گماشته اند. تا جایی که شرایط امروزی ایران از این حیث هم فاجعه آمیز است.
حال اینکه چگونه هنوز عده ای در داخل و یا خارج از کشور چشم امیدی به حرکتهای اصلاحی در این حکومت دارند، بی نهایت جای سوال و شگفتی دارد.
این گفتار در مورد کارهای تروریستی رژیم در برون مرزهای ایران از تلویزیون مجاهدین می شنوید. با آن که ما به هیچ روی راه و روش مجاهدین را تأیید نمی کنیم، ولی از بیان حقیقت از هرکس که باشد روی گردان نیستیم. زیرا ما پیرو آوازیم، نه آوازخوان.
ذات و منش جمهوری اسلامی اساسا با تحول و اصلاح بیگانه هست و آنان که چنین فکر میکنند شاید چشم بر روی هزاران هزار قربانیانی می بندند که قربانی اهداف کثیف چنین حکومتی شده و زندگی و دودمانشان را بر باد داده اند. یا اینکه نمی بینند که هر چه از عمر جمهوری اسلامی گذشته نه فقط قدمی در راه اصلاح ساختارهای پوسیده و مرتجعانه خود بر نداشته اند بلکه شدیدتر و با استفاده از هر ابزاری سعی در کشیدن این جامعه به سمت خرافه پرستی و اندیشه های مرتجع طلبانه و اندیشه های منحط داشته و دارند.و حتی سعی دارد تا با استفاده از هر موقعیتی با توجه به درک عوامانه خیلی از مناطق بر آنها هم تاثیر گذار بوده و اهداف خود را به پیش ببرد.
اینجاست نقطه تلاقی و محوری که جامعه جهانی باید سریعا دست به کار شده و زمان را از آنها بگیرد و با اتخاذ شیوه های درست راه را بر آنان بسته و به چنین حاکمیت خطرناکی که به واقع میتواند تهدیدی برای آینده بشریت باشد پایان دهد.اما در عین حال شکی نیست که راه حل نظامی در این کشور به فجایعی به مراتب بدتر منتهی خواهد شد و آنان که پای بر این اهرم میفشارند خودشان هم به نوعی تهدید کننده آینده بشریتند و به تنها چیزی که نمی اندیشند اصول انسانی و بشری است .
شرایط عینی در جامعه ایران برای برانداختن چنین حکومتی سالهاست که آماده بوده و هست اما میتوان با فاکتهای مشخص و واقعی استدلال کرد که اگر این مسئله یعنی تداوم حکومت اسلامی ادامه پیدا نموده بیشتر محصول منفعت طلبی های غرب بوده و آنها بودند که نخواسته اند و یا حتی نگذاشته اند تا چنین حکومتی ساقط شود. چه تا این سالها تامین کننده منافع کلان انها در منطقه بوده و هست. اما اگر به واقع اکنون جامعه جهانی چنین خطری را حس نموده میتواند از بسیاری راه های دیگر با کمک به جامعه ایرانی این حکومت ننگین را به پایان راه برساند.
بایستی دانست که جامعه ایرانی از یکسو خاطره خوشی از دخالت قدرتهای خارجی نداشته و هنوز هم از کودتا و سرنگونی دولت ملی مصدق را از یاد نبرده اند و بخش عظیمی از شرایط امروزه خود را محصول سیاستهای غلط آنان میدانند. و از دیگر سو تحمل هیچ گونه نظامیگری را نداشته و آن را در چارچوب تحکیم هر چه بیشتر پایه های رژیم ارزیابی میکنند. پس بایستی با احتراز از چنین شیوه هایی به سمت اتخاذ شیوه های درست تری در راستای ساقط نمودن رژیم و کمک واقعی به ملت ایران باشند.
هر گونه تحریمهای اقتصادی ایران به سبک و سیاق فعلی بیشترین فشار را به مردم عادی وارد خواهد کرد و قدرت مانور را از آنان خواهد گرفت. این مسئله به رژیم امکان خواهد داد تا موقعیت خود را در داخل کشور بیشتر و بیشتر مستحکم نماید .تحریمها بایستی به صورت شفاف و در بر گیرنده منبع مالی حکومتی و نقل و انتقالات ارزی وپولی و مالی آنان باشد و نتایج مشخص آن هم به صورتی شفاف اطلاع رسانی شود.
نظارت بر عملکرد شرکتهای مرتبط با حکومت ایران و نیز شرکتهای صوری شخصی ایرانی که ساخته و پرداخته حکومت برای دور زدن تحریمها اگر این تحریمها واقعی میباشند میتواند بصورتی بهتر در این راستا عمل نماید. اما غرب همیشه سیاست دو گانه ای را بکار برده وگرنه میتواند با در انزوا قرار دادن رژیم در سطوح بین ا لمللی و پایین اوردن سطح ارتباطات سفارتخانه ای و تقلیل آن به پایین ترین سطوح و به رسمیت نشناختنن و منزوی نمودن آنان در مجامع بین المللی و اتخاذ چنین شیوه هایی آنان را منزوی و محدود نماید. و سرانجام تحریم در خرید نفت می تواند آخرین میخ بر تابوت رژیم باشد.