در تاریخ صدر اسلام و بعد از آن، هیچگاه یکی از سران و بزرگان مسلمان نسبت به زنی، جز شهوت و هوس و احساسات جنسی، حس دیگری نداشته است. در اسلام ناب محمدی، زنان به قدری پست و ناچیز شمرده شده اند که مردان مسلمان، بانوان را لایق عشق ورزیدن و دل بستن نمی دانند؛ چرا که نگاه مردان مسلمان به هر زنی، نگاهی ابزاری و شهوانی است.
یک مرد مسلمان، همسر خود را چون کالایی می بیند که وظیفه ارضای جنسی وی را دارد و همینکه آن کالا، سنی ازش گذشت و فرسوده گشت، مرد مسلمان به دنبال کالایی تازه تر و زیبا تر می رود؛ بیشتر مردان مسلمان در یک زمان، با چندین بانوی مختلف همبستر شده و تا جایی که توانایی مالی شان به ایشان اجازه می دهد، همواره بانوان تازه ای را وارد حرمسرای خویش می کنند.
این تراژدی ضد انسانی تنها به مسلمانان معمولی ختم نمی شود و به قول معروف؛ “این خانه از پایه ویران است”. پیامبر اسلام به خاطر پول و سرمایه و شهرت خدیجه، با اینکه خدیجه ۱۵ سال از وی بزرگتر بود، با او ازدواج کرد. وی نه تنها به عایشه شش ساله رحم نکرد، بلکه در نُه سالگی با وی همبستر شد! تمام ستون های اسلام روی زن ستیزی و شهوت رانی بنا شده است؛ پیامبر اسلام در کارنامه سیاهش بارها ثابت کرده که یک پدوفیل یا بچه باز و صد البته زنبازه و شهوت ران و در واقع یک بیمار جنسی خطرناک است، ایشان حتی به عروس خود نیز رحم نکرده است. داستان این ماجرای خجالت آور از این قرار است:
“زینب زن زید ابن حارثه بود، زید را خدیجه در جوانی خرید و به محمد بخشید. محمد نیز او را آزاد کرد و مطابق رسم تازیان او را به فرزندی پذیرفت، اطرافیان محمد زید را زید بن محمد می خواندند و زید علاوه بر عنوان پسر خواندگی یکی از یاران صدیق و فداکار محمد هم محسوب می شد. زینب دختر عمه محمد بود و خود محمد او را برای زید خواستگاری کرد و چون زید بنده آزاد شده بود زینب و برادرش عبدالله از قبول این خواستگاری اکراه داشتند ولی پس از نزول ساختگی آیه ۳۶ سوره احزاب دیگر نه زینب و نه برادر قادر به نافرمانی نبودند.
پس از این آیه زینب و عبدالله به درخواست محمد گردن نهادند و زینب را برای زید عقد کردند. ولی پس از اندکی محمد که تا به آن روز زینب را ندیده بود؛ چمشش بر زینب می افتد و مهر زینب در دلش می نشیند و در نهایت فرزند خوانده اش را مجبور می کند که زنش را طلاق دهد و سپس محمد زینب را به عقد خود در می آورد!. این روایت ننگین و شرم آور؛ نه تنها از بی اخلاقی و شهوت رانی محمد ابن عبدالله حکایت می کند، بلکه باورهای زن ستیزانه وی را نیز به روشنی، به رخ خواننده می کشد.
زنده یاد صادق هدایت در نگاشته ای به نام “آنچه اسلام به ایران داد” در رابطه با اسلام اینگونه می نویسد: “مسلمان مومن کسی است که به امید لذتهای موهوم شهوانی و شکم پرستی آن دنیا با فقر و فلاکت و بدبختی عمر را بسر برد و وسایل عیش و نوش نمایندگان مذهبش را فراهم بیاورد. همه اش زیر سلطه اموات زندگی میکنند و مردمان زنده امروز از قواننین شوم هزار سال پیش تبعیت میکنند کاری که پست ترین جانوران نمیکنند.
این مذهب برای یک وجب پائین تنه از عقب و جلو ساخته و پرداخته شده. انگار که پیش از ظهور اسلام نه کسی تولید مثل میکرد و نه سر قدم میرفت ، خدا آخرین فرستاده خود را مامور اصلاح این امور کرده! تمام فلسفه اسلام روی نجاسات بنا شده؛ اگر پائین تنه را از آن حدف کنیم اسلام روی هم میغلتد و دیگر مفهومی ندارد. بعد هم علمای این دین مجبورند از صبح تا شام با زبان ساختگی عربی سرو کله بزنند سجع و قافیه های بی معنی و پر طمطرق برای اغفال مردم بسازند و یا تحویل بدهند.”
شیعیان تا سخن از عشق و عاشقی می شود؛ به جای اینکه یادی از شیرین و فرهاد کنند، سریع از علی ابن ابوطالب و فاطمه زهرا نام می برند و از این دو نفر، به عنوان بهترین زن و شوهر و زوج عاشق دنیا یاد می کنند؛ دوستان شیعه ما در اشتباهی بزرگ و در تاریکی و نا آگاهی به سر می برند. حقیقت امر این است که این دو کمترین علاقه ای به یکدیگر نداشتند و محمد ابن عبدالله برای اینکه حمایت و شمشیر علی را همواره در کنار خود داشته باشد، دست به یک مبادله تجاری زد.!
ماجرای چگونگی ازدواج علی با فاطمه زهرا را بخوانید و دریابید که واژه های به نام “عشق” در میان تازیان و مسلمانان وجود خارجی نداشته است، پس از اسلام حتی یک داستان عاشقانه توسط نویسندگان و شاعران عرب نوشته نشده است، اسلام شکل دید مردان مسلمان نسبت به زنان را به طرز تأسف آور و شرم باری تغییر داد و “عشق” و “عاشق” بودن، برای همیشه از محدوده فهم و شعور مسلمانان خارج گشت.
عمر و ابوبکر خواستار ازدواج با فاطمه بودند، اما محمد پیشنهاد ازدواج آنها را نپذیرفت و گفت که «امر او با خدا است».علی به سبب فقرش جرأت پاپیش گذاشتن نداشت و این محمد بود که کار را بر علی آسان نمود. محمد به او گفت که علی صاحب زرهی است که اگر آن را بفروشد میتواند پول کافی برای مهر فاطمه تهیه نماید. علی با فروش زره و وسایلی دیگر و شتر یا میش حدود ۴۸۰ درهم فراهم نمود که مبلغ خیلی معمولی بود. به توصیه محمد یک سوم تا دو سوم مبلغ خرج عطریات شد و بقیه صرف خرید ضروریات منزل گردید. آنگاه محمد فاطمه را از قولی که به علی داده بود آگاه نمود. بگفته ابن سعد، فاطمه چیزی نگفت و محمد این را نشانه رضا دانست.
همانگونه که متوجه شده اید، فاطمه تا پیش از مراسم ازدواج، چیزی در رابطه با قرارهای پدرش با علی، برای شوهر دادن وی نمی دانست، محمد روز ازدواج، وی را مطلع می کند و فاطمه متعجب شده و سکوت می کند.! آنگاه محمد سکوت زجر آور فاطمه را نشانه رضایت وی می داند.
علی انسان زنبازه و هوس رانی بود، فاطمه نُه ساله، هر شب مجبور بود تا لباس، شمشیر و دست و پای خونین علی، که حاصل از کشتار سگان و یا مردمان بی دفاع بوده است را بشوید و خواسته های شهوانی وی را نیز بپذیرد. حال عشقی که شیعیان دو آتشه از آن دم می زنند، کجاست؟. کسی نمی داند و تاریخ هم خبری از وجود آن ندارد.
زندگی مشترک ایشان به گواه تاریخ، همواره پر از مشکل و دعوا بوده است و فاطمه بارها نزد پدرش محمد، شکایت علی را برده و از تندخویی، خشونت و بد دهنی وی گله کرده است. عشقی در میان آن دو نفر وجود نداشته است، نه تنها میان آن دو نفر، بلکه در نزد تمامی پیشوایان دین اسلام عشق بی معنا و بی مفهوم بوده است. یک مسلمان که زن را به دیده یک کالا می نگرد، به خود می گوید: مگر آدم عاشق صندلی خانه اش می شود که من عاشق زنی باشم؟؟.
به هر روی، زمانی که در یک مسلک، واژه ای چون عشق و فعلی چون عاشقی کردن، پوچ و بی مفهوم باشد، نمی توان از دنباله روان آن مذهب، چیزی بیش از قتل های ناموسی، کتک زدن زنان و دختران، شکنجه دادن همسران و همچنین زنبازی و شهوت رانی و صیغه گری، انتظار داشت.