در راستای ادامه مقالات قبلی به سناریوی دوم، یعنی سناریوی تجزیه ایران و تبدیل آن به چند کشور کوچک پرداخته خواهد شد، هر چند احتمال وقوع چنین رخدادی بسیار اندک و ناچیز است. (بالکانیزه شدن)
این سناریو در دو حالت پیش می آید یکی بقای جمهوری اسلامی و ادامه ی مسیری که تاکنون پیش رفته اند و دیگری سقوط جمهوری اسلامی همراه با هرج و مرج و پیدا نکردن یک راهکار میانه و دموکراتیک و سکولار برای یکپارچه نگاه داشتن کشور.
با فشارهایی که دولت ایدئولوژیک مذهبی پایتخت نشین به استانهای حاشیه ای و البته اقلیت های مذهبی، سرکوب نیازهای قومی مانند آموزش زبان مادری که حق مسلم هر شهروند ایرانی است قومیت های ایرانی که هزاران سال در کنار هم در قالب یک ملیت یکپارچه در شادی و غم، در دفاع از کشور یا مبارزه برای آزادی شانه به شانه ایستاده بودند به یک شکاف بزرگ و ظرف از یکدیگر رسیده اند.
در این میان کشورهای دشمن حکومت فعلی ایران از اعراب و اسراییل و ترکیه در منطقه گرفته تا کشورهای اروپایی و امریکا برای ضعیف کردن و فروپاشی ایران و کنترل بیشتر منابع انرژی و شکستن دژ ژئوپولیتیک ایران در منطقه به دیدگاه های جدایی طلبانه کمکهای مالی، فکری و نرم افزاری و سخت افزاری داده اند.
از سوی دیگر همانطور که در میان اقوام ایرانی مبارزین آزادی طلب و حقیقی وجود دارند، گروهی فرصت طلب هم هستند که برای سودای حکومت و ریاست بر قوم خود چشم به یکپارچگی ایران دوخته اند و با واژگون کردن حقایق سیاسی نه تنها به سود قوم خود کاری نمی کنند بلکه این سود کوتاه مدت به زیان دراز مدت اقوام در صورت جدا شدن می انجامد.
اما ما باید بدون در نظر گرفتن این مسائل و تنها با دید آنالیتیک و منطقی و با پی نهادن بر احساسات فردی به آن بنگریم.
SWOT آنالیز: (بطور خلاصه)
قدرت:
در کوتاه مدت در این سناریو مردمان هر قوم که کشوری برای خود ساخته اند دارای غروری از ملیت جدید خود خواهند بود، ممکن است بعضی از این کشورهای نو بخاطر اینکه منابع و ذخایر انرژی بیشتری داشته باشند در نگاه اول افق اقتصادی بهتری داشته باشند.(این همان چیزی است که افراد سوء استفاده چی و جدایی طلب نه آزادی خواهی که به فکر قومیت خود است و برای آزادی، دموکراسی و بهبود وضعیت زندگی منطقه ی جغرافیایی قوم خود می کوشد، در بوق و کرنا کرده و برخوردی پاپولیستی به آن دارد). آموزش زبان مادری و گسترش مطبوعات به زبان مادری از دیگر نقاط قوت این سناریو هم در کوتاه مدت و هم در بلند مدت است که شوربختانه شهروندان ایرانی در حال حاضر از آن بی بهره هستند.
ضعف:
بخاطر بافت جمعیتی ایران هیچ منطقه ی قومی دارای یکپارچگی قومی نیست و مرز مشخصی بین آنها نیست، برای نمونه منطقه ای که جدایی طلبان کرد و آذری مدعی حاکمیت قومی آن را دارند در منطقه آذربایجان باختری تدخل بسیاری دارد و چون منفعت طلبان با تبلیغ و ایجاد شور و احساس قومی و ملیت سازی کاذب و پاپولیستی در این آتش می دمند، حاصل آن همانگونه که دیده شده تبعیض های قومی است که در صورت فروپاشی ایران شدت بیشتری خواهد گرفت و به جنگ های داخلی و کشتارها و آزار و اذیت فراوان اقلیت های قومی ساکن در آن منطقه خواهد انجامید. همین مشکل در مناطق دیگر هم وجود دارد.
این رخداد ناگوار یعنی همان کشتارهایی که در شبه جزیره بالکان شد و همه برای چند سال به جان هم ریختند و کشتار و نسل کشی فراوان شد. از آنجا که سطح فرهنگی مردمان جامعه ما شوربختانه پایین است اینگونه نبردهای شهری و جنگهای داخلی اجتناب ناپذیر خواهد بود.
همانگونه که در بخش های پیشین هم گفته شد، اقتصاد و سرمایه گذاری به امنیت و ثبات نیاز دارد و هرج و مرج حاصل از این جنگهای داخلی مانه از شکوفایی و آبادانی وعده داده شده توسط قوم گرایان خواهد شد و چه بسا تعداد زیادی بی خانمان، آواره و کشته شوند.
فرصت:
فرصتی که در طولانی مدت نصیب این کشورهای تجزیه شده و مردمانش خواهد بود البته در صورت گذر از تنگنای جنگ داخلی قابلیت مدیریت متمرکزتر روی نیازهای بومی و آبادانی درصورت احتمال داشتن مدیرانی لایق و دور از فساد مالی و اداری است.
تجربه و تاریخ نشان داده که این فرصت شانس کمی دارد ولی اگر به آن برسند به درستی تفاوتی با فرصت های پیش آمده با یک ایران یکپارچه و آزاد و دموکراتیک نخواهد داشت. مقایسه کردن با کشورهای جنوب شاخاب پارس برای فرصت نمایی مردم فریبانه بسیار غیر حقیقی است؛ نخست اینکه آنها این ترکیب جمعیتی و تداخل قومی را نداشته اند و دوم اینکه آنها از هیچ مملکت شده اند و همین کشورها هم سالیان سال فقر و بدبختی را چشیده اند تا اینکه امروزه با داشتن مدیران مملکتی خوب به آسایش رسیده اند.
مقایسه با کشورهای اروپایی و تقسیمات آنها هم دور از خرد و مغلطه آمیز است چرا که گفتمانهایی که در اینباره شده است به سده ها جنگهای خونین و دوران قرون وسطای اروپا اشاره ای نمی کند و تنها دستاورد سیصد سال نبرد برای سکولاریسم و دموکراسی این کشورها را نشان می دهند و البته همین کشورها با اینکه از هم جدا شده اند در قالب اروپای متحد به هم پیوسته اند چراکه فهمیده اند که با اتحاد و یکپارچگی می توانند از منافع سرشاری چون بالاتر رفتن قدرت رقابت اقتصادی و سیاسی، گسترش بازار مصرف داخلی و جذب سرمایه های منطقه ای و جهانی و … الخ استفاده کنند.
تهدید:
از هرج و مرج تنها انسانهای فرصت طلب سود می برند، نمونه ی آن را در انقلاب های تاریخ مانند انقلاب سال ۵۷، فرانسه و روسیه و یا جنگهای داخلی بالکان، جنگهای میان کشورها از جنگ ایران و روم گرفته تا جنگ ۸ ساله می بینیم که موقعیت اضطراری جنگ و هرج و مرج ناشی از انقلابات خونین و درگیری ها تنها به سود فرصت طلبان بوده و هست.
زیرساخت های اقتصادی و اجتماعی یکشبه به وجود نمی آیند و فرهنگ سازی به چند نسل نیازمند است. از سوی دیگر کوچک شدن کشورها یعنی کم شدن جذابیت آنها برای سرمایه گذاری های کلان، یک کارخانه اتومبیل سازی ترجیح می دهد در کشور هند با پتانسیل یک و یک دهم میلیارد نفر جمعیت و داشتن زمین های ارزان و قابل دسترسی با راه آهن سراسری کارخانه خود را بسازد تا در کردستانی ۵ میلیون نفری یا کشور جدید التاسیس آذربایجانی ۱۰ یا ۱۵ میلیون نفری.
همین مشکلات برای انتقال سرمایه وجود دارد، همچنین داشتن مشکلات مرزی خود امنیت سرمایه گذاری را پایین آورده و عدم ثبات اجتماعی نمی گذارد که سرمایه گذاران بین المللی وارد عرصه بازار کشورها شوند. در ظاهر بلی اگر امروز به سلیمانیه کردستان بروید بازار ها و پاساژ های شیک می بینید.
ساختمان سازی و آپارتمان سازی و هتل و همه چیز زیباست، اما این رویه ی اقتصاد جامعه است و بطن آن مهمتر است، آنچیز که یک کشور را ثروتمند و در اقتصاد پیشرو می کند تولید فن آوری و دانش صنعتی آن کشورهاست و اینگونه سرمایه های اصلی به سوی این مناطق کم جمعیت کشیده نمی شود.
اینکه چین و هند در دهه گذشته یا آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم توانستند سرمایه اصلی یعنی فن آوری و صنعت را وارد کشورهای خود کنند در کنار عوامل گفته شده در گفتارهای پیشتر عاملی اصلی بنام وسعت بازار داخلی و جمعیت پتانسیل مصرف بوده است.
ایران یکپارچه باید با زیرکی و بهره گیری از موقعیت جغرافیایی خود (مرکزیت در میان خاورمیانه و آسیای مرکز، داشتن بندر در جنوب و شمال و راه آهن و جاده در میان آن و نیروی کار و فن آوری نسبتن متناسب) و با تلاش مدیران و چانه زنی شاید بتواند در یکی دو زمینه به جذب این گونه فن آوری های استراتژیک برسد و اگر تجزیه شود تقریبا این امر محال است.
فراموش نشود که نداشتن دسترسی به آبراه های بین الملی برای بعضی از این کشورها، آنها را به همسایگانی وابسته می کند که با آنها جنگ و نفرت ریخته اند و این خود کار را مشکل تر می سازد.
یک نمونه ساده ارمنستان است که با آذربایجان جنگید و دو منطقه ی نخجوان آذربایجان و کل کشور ارمنستان به شدت به ایران وابسته اند چرا که با همسایگان دیگر درگیرند، اما فرض اگر ایران تجزیه شود کشوری که از استانهای آذربایجان ایران ساخته می شود طفیلی ترکیه خواهد شد و کردستان که در خلاء قرار خواهد گرفت. همچنین بخاطر حضور در این منطقه ی حساس هر تکه نیازمند هزینه کردن در ارتش و نیروی دفاعی جداگانه ای خواهد بود که خود هزینه بر است.