قدرت سیاسی و اجتماعی در جامعه
هر جامعه ای دست کم از یک قدرت که “قدرت سیاسی” نام برده می شود، تشکیل شده است. ولی یک قدرت دیگر به نام “قدرت اجتماعی” نیز وجود دارد که تشکیل شده از مردم و شهروندان هر کشوری است. قدرت اجتماعی در برابر قدرت سیاسی قرار می گیرد و درست نقش ضد قدرت را ایفا می کند. یعنی هر گاه قدرت سیاسی وسوسه تکروی و خودکامگی به دل راه داد و حق شهروندان و مردم را پایمال کرد، قدرت اجتماعی وارد کارزار می شود و قدرت حاکم را وادار به عقب نشینی می کند.
شاید شنیده باشید این داستان را که اگر یک مسلسل در دست یک تن باشد، هیچ یک از دور و بری های او آسایش و امنیت نخواهند داشت. در زمینه قدرت و جامعه هم همین گونه است. بنابراین قدرت نباید در دست یک فرد یا گروه باشد، اونکه قدرت باید پخش شده باشد تا زمینه های دیکتاتوری و به کرسی نشاندن خواست و اراده یک فرد یا گروه به کمینه برسد.
نیاز به گفتن است که در کشورهای استبدادی، قدرت سیاسی تنها قدرت موجود است و به همین جهت هنگامی که فرمانروا هیچ واکنشی را از سوی مردم نمی بیند به خود اجازه می دهد تا هر گونه ستمی را بر آنان رفتار نماید.
قدرت اجتماعی چگونه ساخته می شود؟
شهروندان و مردم عادی در قالب گروه های ۲،۳، و ۴ تن یا هتا بسیار بیشتر، واحدهایی به نام گروه، تشکل، سندیکاها و اتحادیه های کارگری، دانشجویی یا کارمندان را می سازند. یا به بیان ساده تر هر کس با کسانی که در یک ویژگی مشترک هستند، تشکیل یک گروه یا سندیکا می دهند. این گروه هتا می تواند از کسانی که بیکار هستند با نام گروه بیکاران تشکیل شده باشد یا گروه زنان خانه دار یا گونه های دیگر. در همه این موارد تاکید روی مردمی و کاملا غیر دولتی بودن آن نهادها است.
در جامعه ای که این قدرت سازمان یافته وجود داشته باشد، به آسانی می توان در برابر زیاده گویی های دولت ایستادگی کرد. برای نمونه کشورهای دموکرات اروپایی یا کشوری مانند امریکا که نزدیک به ۷۰٪ بودجه دولت از راه مالیات مردم تامین می شود، در صورت هرگونه دست درازی دولت به حقوق مردم و با توجه به وجود اتحادیه ها و سندیکاها، دولت به راحتی متزلزل و در آستانه سرنگونی قرار می گیرد. برای همین دولت ها به خود جرات این کار را نمی دهند.
درست مصداق سخن توماس جفرسون Thomas Jefferson است که می گوید: ” آن جا که دولت از مردم بترسد دموکراسی، و آن جا که مردم از دولت بترسند، استبداد برقرار است.”
برای همین هم در این ۳۵ سال و از همان آغاز شکل گیری رژیم اسلامی در کشورمان، پروانه برپایی هیچ گونه سندیکا و اتحادیه ای داده نشد و کسانی هم که در این راه کوشش کردند به شدت سرکوب شدند. پولادمردانی چون منصور اسانلو و رضا شهابی گواهان خوبی از این گفتار هستند. رژیم به خوبی از این آگاه بود و برای همین هم آن ها را سرکوب کرد.
اگر در هنگام رژیم پیشین، این کارهای زیربنایی شده بود و در کشور ما سندیکا ها و اتحادیه های گوناگون پایه گذاری شده بودند، همان فردای روشن شدن ماهیت راستین رژیم آخوندی، ما از شر آن آسوده می شدیم. پس تا این جا گفتیم که رمز ساختن “قدرت اجتماعی” تنها یک چیز است و آن هم “سازماندهی و کار گروهی” است.
در این ویدیو آقای منصور اسانلو از اهمیت و قدرت “سازماندهی” بین کارگران و همچنین دشواری ها و رنج های در راه رسیدن به آن با کورش عرفانی به گفتگو می پردازد.
قدرت اجتماعی چه سودی دارد؟
تا به امروز این چنین به ما گفته بودند که رهبری ظهور خواهد کرد و ما هم در پشت وی گله وار به راه می افتیم و ایشان برای ما دموکراسی و برابری را به ارمغان خواهد آورد. یعنی همیشه مسوولیت را از مردم برداشته و گفتند که آنچه را که ما می گوییم انجام دهید ولی چیزی که شاهدش بودیم تنها جایگزینی یک رژیم استبدادی با رژیم استبدادی دیگری بود، این تاریخ ما دست کم در سد سال گذشته بوده است.
در زمان کنونی هم نتیجه همین منجلاب و باتلاق راکدی ست که در این ۳۵ ساله شاهدش بودیم و دیدیم که هیچ رویدادی رخ نداد و جمهوری اسلامی از سستی و بی حالی و تکرو بودن ما توانسته ۳۵ سال دوام بیاورد، و اگر همین گونه ادامه بدهیم چه بسا که ۳۵۰ سال دیگر هم پایدار بماند. ولی قدرت اجتماعی این مسوولیت را بر روی شهروندان جامعه می گذارد و می گوید که مردم باید نسبت به زندگی خود در جامعه حس مسوولیت داشته باشند و خود سرنوشت شان را رقم بزنند.
تکروی موجب شکست، و همبستگی حماسه آفرین است
از کودکی این داستان را شنیده ایم که: در هم شکستن یک چوب به آسانی انجام می شود ولی شکستن چند تای از آن چوب ها به آسانی شدنی نیست. این داستان نمایانگر همین گفتار ما درباره سازماندهی و قدرت اجتماعی است. با تشکیل قدرت اجتماعی مردم به قدرت بزرگی دست می یابد که با آن می تواند به هر رژیمی هتا چند برابر سرکوبگرتر از جمهوری اسلامی چیره شود. ولی این تازه نیمی از راه است. پس از آن است که قدرت اجتماعی همچنان باید در خیابان ها حضور داشته باشد و وظیفه کنترل و گذار از یک رژیم استبدادی به یک رژیم دموکراتیک را انجام دهد. و اگر حس کرد که این فرآیند به مانند سال ۵۷ دارد به بیراهه می رود باید وارد کارزار شود.
در مصر چه گذشت؟
نگاهی به مردم مصر بیندازید که چگونه مبارک را سرنگون کردند. این رویداد شانسی و ناگهانی نبود. جوان های مصری با تشکیل شبکه ها و گروه ها قدرت خود را بالا بردند و جنبشی به نام ۶ آپریل را به راه انداختند که توانست با گسیل کردن چند سد هزار تن به خیابان ها، رژیم مبارک را به آنچه که شایسته اش بود دچار کند.
پس از آن با گسترش دادن آن شبکه ها و گروه های چند سد هزار تنی به ۲۰ تا ۳۰ میلیون و چه بسا بیشتر توانست مورسی را هم که به وعده هایش وفا نکرده بود و به حقوق مردم چنگ انداخته بود را سرنگون کنند.
امروز می توان این را هم گفت که هر کسی جانشین محمد مورسی بشود و لی به وعده هایش وفا نکند، باز هم سروکارش با این مردم است و به سرنوشت مورسی دچار خواهد شد. چرا که در مصر جامعه زنده است، قدرت اجتماعی مردم پویایی دارد و دلخوش به اپوزسیون بیرون نیست که آن ها از بیرون سوپرمن وار بیایند و آن ها را نجات بدهند. قدرت اجتماعی می گوید که هیچ گونه ناجی قرار نیست که از بیرون بیاید و ما را نجات بدهد. تنها ناجی من خودم هستم، تنها ناجی تو خودت هستی و تنها ناجی ما خودمان هستیم.
شارلاتان بازی موج سواران اصلاح طلب
پس این سخن که برخی از موج سواران به نام اصلاح طلب که در پی نگهبانی از رژیم هستند و برای همین هم پی در پی مردم را با این ترفند که “اگر رژیم سرنگون بشود، بدتر می شود.” دعوت به تحمل وضع نکبت بار کنونی می کنند، نمی تواند درست باشد، چون در این جا به این پرسش، پاسخ داده شد.
شوربختانه این گفتار در بین بسیاری هم رایج شده است که ” جامعه ما نیازی به انقلاب ندارد، انقلاب بکنیم که چه بشود؟. مگر در سال ۵۷، این کار را نکردیم؟. شماری رفتند و شماری ستمگر و چپاولگر تر بر ما فرمانروا شدند. ” ولی کسی نیست که بگوید کدامین بدتری؟!. بدتر از مورسی و اخوان المسلمین بشود؟، ولی قدرت اجتماعی برای همین ساخته شده است و او را هم از کار برکنار می کند. اگر قدرت سازمان یافته مردمی زنده و پویا باشد برای رژیم اسلامی و جانشین و جانشین جانشین آن هم راه چاره خواهد داشت.
از آنچه گذشت:
پس قدرت اجتماعی نخست استراتژی کارآمدی را برای براندازی رژیم سرکوبگر ارایه می دهد و سپس بر آن نظارت و کنترل می کند. چرا که قدرت اجتماعی همیشه در صحنه حضور دارد. همان جوری که در آغاز نوشتار گفته شد این کار با تشکیل گروه ها و شبکه ها انجام می گیرد. اکنون با آوردن یک نمونه، به روشن شدن هرچه بیشتر این گفتار پرداخته می شود .
اینک می دانیم که با قدرت اجتماعی و کار سازمان یافته می توان: یکم، رژیم را سرنگون کرد و سپس برای این که موج سوارانی از این اقدام سواستفاده نکند، می توان با آن ها نیز مقابله کرد و دوران گذار را مدیریت کرد تا سرانجام رژیمی را که شایستگی آن را داریم برگزینیم.