آخوند، و آخوند
این جا آخوند، آنجا آخوند، همه جا آخوند این شده سرنوشت و وبال گردن ۷۵ میلیون ایرانی. شمار آخوندها که در سال ۱۳۲۰ هنگام رفتن رضا شاه از کشور نزدیک به ۸۰۰ نفر بود در سال ۵۷ زمان فروکش رژیم پهلوی، به ۵۵،۰۰۰ رسید. یعنی با دوبرابر شدن جمعیت ایران از ۱۶ میلیون، به ۳۰ میلیون، شمار آخوندها در این دوران از برکت خدمات شاهنشاه آریامهر، ۷۰ برابر شد. در این ۳۵ سال گذشته که می توان گفت شمار آنان دست کم به ۶۰۰ هزار و شاید هم بیشتر برسد.
حال با فرض آن که شمار آخوندها در بالاترین رقم ۷۵۰ هزار تن رسیده باشد، یعنی یک صدم جمعیت ایران باشد، به چه علت و بر چه اساسی یک در صد جمعیت بایدهمه کاره مملکت بوده، همه سازمان ها، ادارات، دوایر دولتی و غیر دولتی را اشغال کند. پس طبقات اصلی اجتماع چون فرهنگیان، دانشگاهیان، وکیلان، صنعتگران، کشاورزان، دکترها، و دیگر مردم چه کاره اند؟. چرا آنها باید دنباله رو آخوند و تحت فرمان او باشند؟. تکلیف زنان، ۵۰٪ جمعیت ایران چه می شود؟. آیا سخنگوی یک وزارتخانه با لچک تحمیلی اسلامی پاسخگوی بیش از ۳۵ میلیون زنان ایران است؟!.
این پرسش از علی خامنه ای است که به چه حقی و به چه مجوزی، ۷۴ میلیون و ۲۵۰ هزار نفر جمعیت کشور را نادیده گرفته، بازیچه خود قرار داده، و سرنوشت مملکت را از هرنظر به ۷۵۰ هزار آخوند و آخوندچه که کمترین هویت ایرانی ندارند و از دانش و اطلاعات ضروری برکنارند، سپرده است؟!. آیا این ظلم بی پایان و تجاوز به حقوق یک ملت نیست؟. آیا این ۷۰ میلیون و ۲۵۰ هزار نفر می توانند خواب راحت و آرامش داشته، نزد وجدان خود شرمگین و سر افکنده نباشند؟. چگونه می توانند این آخوند را تحمل کنند، و بر جان، مال، ناموس، و هستی خود مسلط و حکمفرما بدانند؟.
روحانی آخوندی دیگر
۱۸ میلیون نفری که به روحانی با همه ویژگی های چند صدهزار آخوند دیگر رأی دادند و او را بر سرنوشت ما مسلط ساختند آیا بر این باورند که ما سزاوار آنیم و باید این خفت و خواری را تحمل کنیم؟. آنان چگونه به خود اجازه دادند با رأی دادن بی جای خود ملتی را در بند آخوند نگاه دارند و کشورمان همچنان عقب مانده بماند؟. و اما ما ملت ایران، ما مردمی که در برابر یک حرف زور سینه سپر می کنیم، در برابر یک فروشنده گران فروش فریاد بر می آوریم، در برابر یک راننده خلاف کار می ایستیم، یک آفتابه دزد را به دادگاه می کشانیم و زندانی می کنیم، چگونه و چه طور ۳۵ سال تجاوز و بی حرمتی آخوند ضد ایرانی را به خانه و کاشانه و جور و ستم آنان را به خود تحمل می کنیم؟.
آیا هنوز پس از سه دهه نباید فریاد برآوریم، در برابر آخوند و آخوند مسلک بایستیم و این دشمنان میهنمان را از خود برانیم؟. آیا گذشته حسن روحانی بهتر از خامنه ای است؟، و آیا کارنامه درخشانی در خدمت مردم به ایران در گذشته داشته که به وی رأی دادند؟.
از اکبر شاه چه خبر؟
شاید خوانندگان ما در شگفت بمانند ولی حقیقت آنست که رفسنجانی گرچه بر جای خامنه ای ننشسته، ولی عملن جانشین او شده، و قدرت را در دست گرفته است. برای آگاهی بیشتر باید به انتخابات (انتصابات) ریاست جمهوری توجه کنیم که به خواست رفسنجانی، روحانی که مهره درجه دو رژیم بود، کاندید شد و با تبلیغات گسترده وی و همکاری خاتمی با رأی بالایی انتخاب شد.
وزیرانی هم که در کابینه خود وارد نمود همگی از دوستان و هم پالکی های رفسنجانی و خاتمی اند. بنابراین، می توان گفت که دولت رفسنجانی باردیگر در جلد خاتمی روی کار آمده، و نامزدهای انتصابی خامنه ای مانند علی اکبر ولایتی، محمد باقر قالیباف، و سعیدجلیلی، به جایی نرسیدند.
از زمان روی کار آمدن روحانی تا کنون، این روحانی و یا در حقیقت رفسنجانی است که تصمیم می گیرد چگونه عمل کند؟ ، چگونه به آمریکا برود، با چه کسانی گفتگو کند، و چه بگوید. حال اگر خامنه ای یکی دوبار به تازگی گرو خاک کرده و انتقادهای کوچکی بر تاخت و تاز روحانی در آمریکا نموده است، اینها ظاهر امر بوده، و بنا به گفته ای مصرف داخلی دارد و برای گمراه کردن مردم درون کشور است که تصور کنند همه چیز زیر عمامه و به دستور خامنه ای انجام می شود.
چرا اکبر شاه وارد گود شد؟
علت را باید دردرماندگی خامنه ای، وضع بد اقتصادی و اجتماعی کشور، و خطر سرنگونی رژیم جستجو کرد. خامنه ای برخلاف آن که گهگاهی برای عده ای زنان ناآگاه و بی اطلاع، و یا بسیجی های نوکر صفت رجز خوانی می کند و شاخ شانه می کشد، بسیار ترسو، و در برابر پیش آمدها سست و کم طاقت است و خود را به آسانی می بازد. در گذشته چند بار این مورد به اثبات رسیده است. بنابراین، روحانیون طراز اول، به ویژه آخوندهای حوزه علمیه قم که بیشتر طرفدار رفسنجانی اند در برابر سستی و ناتوانی خامنه ای، خطر فروپاشی رژیم اسلامی را به او یادآور شدند و چاره را بر آن دیدند که از سیاست های روباهانه رفسنجانی در این مورد بهره گیری شود. اینجاست که اکبرخان وارد گود شد و برنامه ها را عملن در دست گرفت. اکنون سر و کار ما با وی است تا خامنه ای.
از گذشته اکبر شاه چه می دانیم؟
رفسنجانی همراه بادو پسر و دخترش فائزه، با دزدیدن چند میلیارد دلار اموال مردم، در انگلستان، کانادا، دوبی، و کشورهای دیگر اقدام به خرید فروشگاه، کارخانه، مستغلات، و ایجاد شاهراه بزرگ به نام خود و خانواده خود نمود وکشور را به سوی ورشکستگی ومردم رابه تنگدستی ودرماندگی کشاند. میزان سوء استفاده و درآمدهای کاذب این خانواده را می توان در سایت های گوناگون مشاهده کرد و نیازی به یادآوری همه آنها در این جا نیست. در این جا تنها به ذکر چند مورد از حساب های بانکی آنان پرداخته می شود:
۱- علی هاشمی بهرمنی، ۵میلیون و ۲۰۰هزار دلار در کویت و ۱۱ میلیون یورو در بلژیک، و ۳۲ میلیون دلار در دبی، و یک موجودی نامعلوم در سوئیس
۲-محسن هاشمی بهرامانی: ۳۵ میلیون دلار در ایالات متحده عربی، ۵۶ میلیون دلار در بلژیک
۳- یاسر هاشمی بهرمانی: ۲۲ میلیون ایورو در آلمان، ۱۲ میلیون ایورو در استرالیا، ۱۴ میلیون دلار در ایالات متحده عربی
۴- فائزه (هاشمی) در کانادا دارای یکی از بزرگترین و مجهزترین شرکتهای ساختمانی است که در مناطق جنگلی اقدام به ساخت ویلاهای بسیار شیک مینماید.
شیفتگی هاشمی رفسنجانی
هاشمی رفسنجانی در صفحات ۱۰۸ و ۱۰۹ کتاب “دوران مبارزه” می نویسد:”… در مورد فدائیان اسلام… از هواداران آنها بودم… شهید نواب صفوی و واحدی با شیوه خاصی عمامه می بستند…نواب برای ما مقدس بود و مایه اصلی روحیه سیاسی من بود…”
“تقدس″ والای نواب برای هاشمی، “مایه اصلی روحیه” دستور قتل های زنجیره ای در دوران قدرت هاشمی شد و این اندیشه متاثر از نواب، در سال های ۶۰ تا ۶۷ نقش بارز خود را در “جوان کشی” به نمایش گذاشت و هاشمی را به یکی از شرکای قتل عام مبارزان در تابستان سال ۶۷ تبدیل کرد. همچنین کشتار در رستوران میکونوس آلمان، اگر از ابتکارات او نبوده، با اطلاع و مسئولیت وی انجام یافته است.
به دنبال گفتار شیوای ولی وقیح، آقای رفسنجانی نیز برای حفظ دارایی هایی که خود و خانواده اش از مال ملت محروم چپاول کرده،، در کانادا اتوبان، و در دوبی فروشگاهها ساخته اند، شکر افشانی فرمودند و از نورافشانی اسلام یاد آور شد. آن گاه افزود که؛ « روحانیت همیشه پشتیبان و پناهگاه مردم بوده است». این ادعای بیشرمانه، تف سربالایی است که رفسنجانی به هواپرتاب می کند، که بی تردید به سر و پیشانی خودش فرو خواهد افتاد.
بشنویم چند کلمه از فائزه خانم
فائزه هاشمی رفسنجانی که گویا در دانشگاه بیرمینگهام انگلیس به تحصیل می پردازد، در پاسخ به پرسش خبرنگاری، انقلاب سال ۵۷ را « اسلامی»، و برای رسیدن به « آزادی، دموکراسی، و عدالت اجتماعی»، می داند. این یک ترفند و نان به نرخ روز خوردن است. زیرا انقلاب ۵۷ مردمی بود. نه اسلامی. ما در گذشته از این خانم به عنوان یک بانوی ایرانی که مورد ضرب و شتم اوباشان رژیم قرار گرفته بود، جانبداری و پشتیبانی نمودیم. وگرنه گفتار سیاسی ایشان، مطرود، و توهین به هر ایرانی است.
نکته پایانی
اکنون عملن هاشمی رفسنجانی وارد گود شده، و سید علی آغا بنا به توصیه بزرگ عمامه داران قم، عقب نشینی کرده است. روحانی آخوندی دیگر، با همان روباهی و فتنه گری خامنه ای، نماینده و کاندیدای رفسنجانی است که همان دار و دسته او و خاتمی را در کابینه خود جای داده است.
اگر به سابقه و گذشته هرکدام از این اتحاد مثلث یعنی خامنه ای، روحانی، و رفسنجانی نگاه کنیم هیچکدام تا کنون کارنامه درخشان و مردمی نداشته اند، و انتظار نمی رود که در آینده نیزنوری از آنان ساطح شود. بنابراین، پرسش از ۱۸ میلیون هم میهنی که با رأی دادن خود آخوند عوض کردند و دست ما را توی حنا گذاشتند اینست که آیا فکر نکردند با این رأی دادن خود، رژیم ورشکسته و در حال ریزش آخوندی را برای سالیانی دیگر بر سر مردم ایران مسلط می سازند؟!.