استوره ساری و شخصیت پرستی
ما ایرانیان شیعه اعتیاد به استوره سازی داریم. امامزاده ای می سازیم و هر هفته به زیارتش می رویم. از کرامات و معجزات آقا امامزاده بیژن و امامزاده شهباز می گوییم! غافل از این که حتی در خود اسلام معجزه در انحصار پیامبران است و این معجزات و کراماتی که از امامان می خواهید و خود را به ضریح و در چوبیشان می مالید در قرآن هم نکوهش شده است:
« ایّاک نعبد و ایّاک نستعین» : ضمیر ایّاک برای شدّت بکار می رود و بدین معناست که « فقط و فقط »! شیعیان نمازگزار هر روز ۱۰ بار به الله می گویند که « تنها از تو کمک می جوییم »، اما از امام و امامزاده کمک می خواهند و و نه از الله. ببینید که روزانه چقدر نام حضرت عباس و علی در میان عامه مردم مذهبی ایران برده می شود؟ براستی این جز بت پرستی است؟ تاریخ درست اسلام نشان می دهد که پیامبر و امامان شیعه انسانهایی معمولی بوده اند و مانند همه اشتباهاتی داشته اند. اشتباهات محمد و علی در تاریخ اسلام فراوان است ولی تعصب و خرافات شیعیان به ایشان اجازه نمی دهد باور کنند که محمد و علی هم انسان عادی بوده اند.
این عادت نادرست شیعیان به استوره سازی تبدیل به فرهنگی نادرست شده است که اشخاص مختلف سیاسی و علمی را هم بصورت بت بپرستیم. عافل از این که هر انسانی سستیها و شایستگی های خاص خویش را دارد.
انتظار منجی و حماقت گروهی
یکی از حماقتهای گروهی که به فرهنگ تبدیل شده است، انتظار برای رسیدن یک منجی است. هزار سال است که شیخ کلینی با اختراع امام زمان بن بست شیعیان امامی را ماست مالی کرده است. همگی علمای اسلام متفق هستند که روایت معتبری درباره امام زمان وجود ندارد. در واقع مطابق نظر مورخین انقلابهای مکرر توسط ابومسلم و المقنع و یعقوب لیث و حتی بابک می تواند دلیل اصلی ایجاد زمینه برای تئوری امام زمان باشد.
هیچ سندی برای روایات امام زمان بجز خواب و رویا نداریم. با خواندن روایات درباره ی این شخص افسانه ای امکان ندارد که به این روایات شک ننماییم! مثلا روایت است که «حضرت عیسی امام حسن عسگری را در خواب به عقد نرجس خاتون در آورد!» . اعتقاد به این گونه هزلیات نوعی حماقت گروهی است.
امامی که در چاه سامرا به غیبت رفته است و پس از جدا شدن علمای عراق و ایران سر از چاه جمکران قم در آورده است! این اعتقاد به منجی در فرهنگ مردم ایران به انتظاری نادرست برای همه ی عمر شده است. بازار دروغ و شایعه هم داغ است و هر از چند وقت کسی از دیدار با امام زمان سخن می گوید.
مردم ایران با چنین فرهنگی بزرگ شده اند و به همین دلیل هم از افرادی انتظار نجات دارند. روزی از مصدق نجاتشان را می طلبند و روزی از امام خمینی. روزی از سید خندان خاتمی و روز دیگر از موسوی! این اواحر هم روحانی خود را بعنوان منجی به مردم ایران غالب کرد! سلطنت طلبان هم ناخودآگاه فرزند شاه را منجی ایران می دانند.
تنفر مردمی از شاه بر اساس قهرمانان پوشالی
علم کردن مصدق و شاه و بحث و مجادله درباره این که حق با کدامشان بود جز اختلاف و درگیری چه دارد؟ شکی نیست که مصدق در ماه پایانی حکومتش اشتباهاتی فاحش داشت و شکی هم نیست که شاه از روز اول نخست وزیری مصدق کمکی به وی نکرد و سعی داشت او را سرنگون نماید.
اگر مصدق و شاه با هم همکاری می کردند شاید عاقبت ایران امروز به ارتجاع سیاه ختم نمی شد. بت سازی از مصدق و دیگر مخالفان شاه کار درستی نبود. بت سازی از شریعتی خوش زبان، جلال آل احمد سوسیال مذهبی ، خمینی بی وطن ، مسعود رجوی و بسیاری از افراد کار ما را به تنفّر کور کورانه از شاه و انقلاب مسلحانه کشید.
حقیقتی تلخ که مردم ما آرام آرام در حال پذیرش آن هستند این که : درگیری مردم و رژیم شاه از ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ به ۳۴۱ کشته انجامید که نیمی از آنها هم در درگیری رو در روی مسلحانه کشته شده بودند. این را مقایسه کنید با دروغهای خمینی و شایعه سازی وی درباره ۶۰۰۰۰ کشته توسط شاه!
کاریزمای خمینی، گاندی کارتر!
همانطور که گفته شد مردم ما همواره بدنبال یک رهبر نجات دهنده بوده اند و سعادت را آمدنی دانسته اند و نه ساختنی. امروزه می دانیم که همای سعادتی نخواهد آمد و سعادت را خود باید بسازیم. اما فرهنگ ایرانیان بر اساس « دیو چو بیرون رود فرشته در آید » است.
فرهنگی که سده ها سکوت در برابر اشغالگری اعراب و ترکان آسیای میانه باعث این شده است. مردم ایران از طرفی منتظر یک منجی بوده اند و از طرف دیگر معمولاً تلاشی برای نجات خود نکرده اند. مردم ایران در طول ۱۰۰۰ سال سلطه خارجی بر کشورشان تنها چند بار قیام کرده اند.
قیام هایی که چندان پر رنگ نبوده است و نا هماهنگی و خیانت به رهبران جنبش در آن واضح است. مردم ایران از طرفی منتظر یک منجی هستند که همواره به افراد انقلابی و آزادی خواه مانند بابک و المقنع و یعقوب لیث خیانت کرده اند. این خاصیت خیانت و پراکنده شدن ایرانیان بارها و بارها دیده می شود.
اینگونه است که خمینی از آستین رسانه های جهان بیرون می آید و کاریزمای ملت فریب خورده می شود. خمینی اما پراکندگی و بی وفایی مردم ایران را می داند و بسرعت قدرت را بدست می گیرد تا به سرنوشت مصدق و دیگر ان دچار نشود. اما این خمینی یک بی وطن نادان است! آری کاریزمایی که ملت ایران آن را بعنوان منجی می پرستیدند هرگز ایران را وطن خویش نمی دانست! این خمینی بسرعت اطرافیان خود را ترسانید و سرکوب کرد.
خوبان هر چقدر هم خوبند ،انسانی هستند چون همه
شخصیتهای بزرگی چون گاندی و ماندلا هم در زندگی اشتباهات و فراز نشیب فکری داشته اند. انسان موجودی تجربه گر است که تجربیاتش او را به پیش می برد و یا پس می راند. ما از تجربیات و سخنان حکیمانه بزرگانی چون شاپور بختیار ، بهرام مشیری ، احمد کسروی و مانند اینها استفاده می کنیم.
چرا که نه! اما نباید فراموش کنیم کنیم که همگی اینها انسانهایی با اشتباهات طبیعی هستند. طرفداری و دعوا بر سر مصدق و شاه چه دردی را دوا می کند؟ دعوای بر سر خلافت علی و معاویه چه دردی از امروز ما دوا می کند؟ جناح بندی و تفرقه بر اساس یک واقعه تاریخی چه معنی دارد؟
بزرگترین اشتباه گروههای اپوزسیون دعوای مصدقی و شاهی است. شاه، مصدق، خمینی و بازرگان و بختیار همگی گذشته است، این که بخواهیم به طرف دیگر ثابت کنیم که حق با یکی از آنها بوده راه به بیراهه است. تند روی در شخصیت پرستی می تواند دامی شود همانند دامی که مجاهدین خلق در آن افتاد.
امثال مسعود رجوی را خود ما بزرگ کردیم، اینها کسی نبودند؛ ولی با بزرگ کردن این اشخاص به بیراهه رفتیم و هدف را فراموش کردیم ، هدف احزابی که واژه ی خلق را یدک می کشد مگر طبقه کارگر و زحمتکش نبود؟ مگر این انقلاب منحوس اسلامی هدفش مستضعفان نبود؟ پس چرا امروز نام اشخاص را بیش از خلق در این گروهها می شنویم؟ چرا مقام عظمای ولایت خامنه ای باید مستضعفان را فدای بقای رژیم خود کند؟
ایراد کار ما از آن زمانیست که این افراد ناچیز را بت خود کردیم. عادت داریم به بت ساختن از افراد و این عادت هزار ساله است. هیچ کس را بت خود نسازیم. نه شمس تبریز و نه هر مولای دیگری ارزش ندارد که ما زندگی و اهداف زندگی را بر اساس تقلید و دنباله روی ایشان تنظیم کنیم. بهره وری از تجربه بزرگان و اندیشه ایشان یک یاد آوری است و نه یک اجبار.
بزرگان ما را یاد آورند که اشتباهات ایشان و دوران ایشان را تکرار نکنیم. تکرار تاریخ تقصیری نابخشودنیست که از ندانستنش سرچشمه می گیرد ولی نباید خود را به یکی چند مولا و پیشوای خود ساخته محدود سازیم. استقلال در اندیشه یک اصل برای دوری از تعصب و یکسویه گرایی است.