– حمله ۱۲ هزار ایرانی به تاربرگ ناسا:
شاید تراژدی تلخ “ترور مجازی” که تیشه به ریشه ذَره اعتبار و خُرده آبروی باقی مانده ایران و فرهنگ ایرانی در جهان زده، از حمله خودجوش عده ای نوجوان و جوان بی سَر و پای ایرانی، به تاربرگ فیسبوکی ناسا شروع شد. ماجرا به اندازه ای زشت و باورنکردنی بود که بسیاری از کاربران ایرانی فیسبوک شوکه شده و آنان نیز به صورت خودجوش، مشغول عذرخواهی از ناسا شدند!
۲۱ دسامبر سال ۲۰۱۲ بود که ایرانیان ناراحت و عصبانی از به واقعیت نَپیوستنِ شایعه کودکانه به پایان رسیدنِ جهان، به طور ناباورانه ای، عصبانیت خود را بر روی تاربرگ فیسبوک ناسا متمرکز نمودند! این رویداد خجالت آور، بازخورد بین المللی نداشت اما به اندازه ای پلشت و نفرت انگیز بود که می بایست کاربرانِ فرهیخته و مسئولیت پذیرِ ایرانی فیسبوک را هُشیار نموده و به خود می آورد تا با یک همت همگانی، جلوی روی دادن چنین سیرک های خجالت آوری در آینده را بگیرند.
شوربختانه، جامعه مجازی ایرانیان از کنار این رویداد شوم به سادگی گذشت و آنطور که باید و شاید، بدان مسئله رسیدگی نکرد. این بی تفاوتی سَبب گشت تا شاهد رخدادهای اینچنینی بیشتری بوده و به بازی گرفتن آبروی ایران و ایرانی توسط مُشتی جوانک فرومایه و بیکار را به تماشا بنشینیم.
– حمله به تاربرگ لیونل مسی و دیگران:
پس از قرعه کشی جام جهانی فوتبال و هم گروه شدن ایران با آرژانتین، امت اسلامی ایران، حماسه دیگری آفریده و با حمله بَرق آسا به تاربرگ فیسبوک لیونل مسی و نگاشتن بیش از بیست هزار کامنت توهین آمیز و خجالت آور، موجبات شرمندگی ایران و ایرانی را فراهم آوردند! این رویداد شوم اینبار از دید رسانه های خارجی دور نماند و وبسایت های گوناگون بین المللی بدین “ترور مجازی” پرداخته و فرهنگ و تمدن ایرانیان را به چالش کشیدند.
برخی از بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران، همچون علی رضا حقیقی نیز بدین رخداد شرم آور واکنش نشان دادند! برخی رسانه های انگلیسی پَس از این ماجرایِ غم انگیز، از عاملان ایرانی این رویداد، با نام “شرورانِ مجازی” یاد کردند! آیا این جریانِ خجالت آور، مایه شرمندگی ایرانیان نیست؟ نیمه فرهنگ به جای مانده از نیاکان ما با چه سرعتی و به دست چه کسانی اینچنین ویران می شود؟ چرا جامعه ایرانی در برابر این بی آبرویی ها سکوت کرد؟
صد البته حمله به تاربرگِ لیونل مسی پایانِ راهِ جَوانکان مَسخ شده ایرانی نبود، پس از او به سراغِ تاربرگ فیسبوک “فرناندا لیما” مُجری مراسم قرعه کشی جام جهانی رفتند و حسابی با کامنت های سکسیت و پلشت شان، بیش از پیش، موجب آبرو ریزی ایرانیان گشتند. این عادت زشت و عجیب پیش از این ها نیز در تاربرگ های فیسبوکیِ مارتینی (رئیس سابق فیلا)، جاستین بیبر (خواننده نوجوان)، وزیر خارجه کشور فرانسه و البته جمعی از والیبالیست های تیم های رقیب ایران در مسابقات مختلف، از جمله کلایتون استنلی و ایوان زایتسف تکرار شده است.
– پریوش اکبرزاده، تازه ترین قُربانی “ترور مجازی”:
چند روز پیش، دختر جوانی به نام پریوش اکبرزاده، سوار بر یک پورشه گران قیمت، در خیابان شریعتی تهران با سرعت زیادی به درخت برخورد کرده و نهایتن همراه پسر جوانی که سرنشین ماشین بوده، کشته می شود. پس از انتشار فیلم تصادف آن خانم و پخش خبر مرگ دلخراش او، موجی از توحش و عقده گشایی، ذهن عده ای از جوانان ایرانی را فرا گرفت تا در اقدامی حیرت انگیز، به تاربرگ فیسبوک و اینستاگرام پریوش حمله کرده و ناسزاهایی جنسی، زشت و بدور از هرگونه منش انسانی را نثار دختری کنند که جانش را در تصادف از دست داده است!
بهانه این فرومایگان اخلاف طبقاتی فاحش میان پریوش و اکثریت جوانان ایرانی است اما آیا این ادعا سبب می شود تا ایشان پروانه اینگونه پرخاشگری ها و عقده گشایی ها را داشته باشند؟ آیا این کُنش عاقلانه و منطقی است؟ چگونه می توان این رفتار زشت و شرم آور عده ای بی فرهنگ را با تکیه بر اختلاف طبقاتی توجیه نمود؟ نمونه این رفتار غیر منطقی و وحشیانه را پس از ماجرای تجاوز به دو نوجوان ایرانی در جده نیز، شاهد بودیم!
موجی از عرب ستیزی و توهین های نژاد پرستانه سراسر فضای مجازی ایرانیان را پُر کرده بود، غافل از اینکه همه روزه در زندان های حکومت اسلامی به زنان و مردان مبارز و دگراندیش، تجاوز شده و می شود ولی صدای هیچ کدام از این “شوالیه های زیر لحاف” در نیامده و نمی آید! در کهریزک با شیشه نوشابه به جوانان ایران زمین تجاوز کردند اما اکثریت مردم در باب آن فاجعه ملی خاموش بودند! آیا چون اینبار متجاوزان “عرب” و غیر ایرانی بودند، خون امت همیشه در صحنه به جوش آمد؟ آیا فقط سران حکومت و بسیجیان و سپاهیان حق تجاوز به فرزندان ایران زمین را دارند؟!
تا چه زمان باید شاهد اینگونه “ترورهای مجازی” بود و دَم بر نیاورد؟ اگر امروز ساکت باشید، فردا نوبت خود شماست تا قربانی توحش عده ای بی سر و پایِ حَشری شوید! ابلهانی که زندگانی شان پوچ و بی هدف و سراسر بیکارگی و هزرگیِ فکری است! به راستی آیا امتی که توانایی استفاده درست و صلح آمیز از یک شبکه اجتماعی مجازی را ندارند، قابلیت بهره وری سودمند از حقوق انسانی همچون آزادی بیان را دارا می باشند؟ دموکراسی برای ایران، یک خیالِ خام و دور از دسترس است!