بازداشت رهبران صنفی معلمان
اسماعیل عبدی، دبیر کل کانون صنفی معلمان ایران، روز شنبه ششم تیر پس از مراجعه به زندان اوین بازداشت شد. این خبر تازه ای نیست و همواره روؤسای اصناف کارگر و معلم در دادگاه و زندان رفت و آمد داشته اند. صنف زحمتکش معلم که از فقیر ترین اقشار حقوق بگیر دولت است، در ماههای اخیر نسبت به تبعیض و بی عدالتی درباره مزد و دریافتی اعتراضهای پیوسته ای داشتند که فقط جنبه اقتصادی و انتقادی می بود ولی حکومت حتی اجازه ی این نوع اعتراض را هم نمی دهد و گروه ریادی از معلمان معترض با احکام زندان طولانی مواجه شده اند.
بازاریان و پزشکان و جامعه وکلا از معدود اصنافی هستند که فعالیتهای اعتراضی ایشان از طرف نظام مورد قبول است و البته علت آن همسویی رهبران این اصناف با رژیم و نفوذ در طبقات حکومت است.
در برابر این، گروه زیادی از اصناف هستند که بشدت از طرف نظام کنترل می شوند و امکان اعتراض درباره ی مسایل صنفی و اقتصادی خویش را هم ندارند .
فرار مغزها ، یعنی فرار انسانهای باهوش
فرار مغز ها چیست؟ و چرا همگی مدال آوران المپیک علمی و نخبگان دانشگاههای ایران سر از دیگر کشورها در می آورند؟
زمانی که بستر لازم برای پیشرفت و رفاه در جامعه نباشد و فرد نخبه امیدی به آینده اش در جامعه نداشته باشد ، تمایل به مهاجرت پیدا می نماید. این قضیه البته نسبی است و پیش از شورش ۵۷ هم اندکی وجود داشت. ولی پس از انقلاب فرهنگی سال ۵۸ ، دانشمندان بسیاری ایران را ترک کردند. روند مهاجرت نخبگان علمی بشدت تا به امروز ادامه دارد و دانشگاههای رده بالای ایران میزبان دانش آموزان نخبه ای هستند که اکثر ایشان در آینده از ایران خواهند رفت و برای دیگر کشورها خدمت خواهند کرد.
در واقع جامعه شناسان باید پاسخ دهند که چرا با هوشترین افراد جامعه ایران به فرار از ایران تمایل دارند و همگی مهاجرت می نمایند؟ حتی باید پرسید که چرا ایران برای مردم ایران بسان یک زندان است که درون هواپیما با خروج از مرزها ، زنان نفسی می کشند و حجاب اجباری را بر می دارند و مردان با خوشحالی از شراب و ویسکی صحبت می کنند!
بزرگترین رقم صادرات غیر نفتی ایران انسان است! انسانهای نخبه ای که هر چه باشد، وجودشان دست پخت معلمان زحمت کش و فقیر ایران است.
نظام آموزشی گذشته ایران موفق بود
نظام آموزشی گذشته ایران که در دوران پهلوی شکل گرفت ، با همه ی کاستیها موفق بوده است و امروزه می توان به آن نظام آموزشی که تا پیش از دهه هشتاد خورشیدی ادامه داشت، بالید! پس از آن تغییرات زیادی در متون کتابهای درسی ایجاد شد و شاهد افت تحصیلی شدید دانش آموزان در دهه گذشته بودیم؛ روندی که ادامه دارد و ظاهراً مسئولین نظام از بیسوادی و نا آگاهی نسلهای جدید رضایت کامل دارند! در پانزده سال گذشته وضعیت دبیرستانهای ایران به وضع اسفباری رسیده است که خرید و فروش نمره یک مورد آن است! دیپلمه هایی داریم که فارسی نوشتن نمی دانند و پس از پنج سال آموزش زبان انگلیسی فقط می توانند بگویند :! Hello و البته می توان با کمی اندیشه متوجه شد که چرا رژیم اسلامی به دانش و آگاهی جوانان علاقه ندارد.
چرا آخوندها دست به تضعیف مدارس و دانشگاه زدند
بخش اعظم درسهای دانش آموزان به مذهب آلوده شده است.مذهبی که پدیده ها را مطابق داستانهای قرآن و تورات نگاشته است. آسمان در اسلام هفت طبقه است و زمین فرشی است که خدا گسترانیده و حیوانات و گیاهان برای انسان آفریده شده اند! این آموزه های با یافته های علمی و حقیقت متفاوت است. علم درباره جهان هستی و علت بوجود آمدن انسانها و دیگر موجودات و پدیدارها نظری متفاوت دارد. علم هرگز قبول نمی کند که خشکسالی و یا زلزله بخاطر خشم خداوند است و بدنبال علت حقیقی زلزله و خشکسالی می رود، اما مذهب در کتاب مثلاً آسمانی خود این پدیدارها را محصول خشنودی و یا خشم خداوند معرفی کرده است!
اینگونه تناقضهای علم با قرآن ،آخوندهای حاکم را به فکر انداخته است و در دو دهه گذشته کمر به تضعیف دانش و علم بسته اند. خامه ای مکرر به اسلامی شدن علوم انسانی دستور داده است. در حالیکه علوم انسانی محصول تلاش هزاران دانشمند و پژوهشگر غربی در پتج سده ی گذشته است و نمی توان این همه پژوهش را پاک کرد و بجایش دستورات آخوندهای حوزه را گذاشت! روانشناسی و جامعه شناسی از طریق علم آمار و سالها تجربه مداوم توانسته اند به جایگاه امروز برسند ولی ملایان قم که ارزش این پژوهشها برایشان مهم نیست ، چون با متن خرافی قرآن مطابق نیست آن را قبول ندارند.
از طرف دیگر تجربه انقلاب نشان داد که دانشگاه و مدارس بزرگترین پایگاه برای رشد اندیشه مخالف و مبارزه و انتقاد از حکومت هستند. از اینرو می بینیم که جوی پر از اختناق و خفقان را در دانشگاه و مدارس ایجاد نمودند. گروهی از کادر وزارت اطلاعات و سپاه بعنوان معلم و مدیران سازمانی وزارت فرهنگ وارد این گروه شدند و معلمان زحمتکش را کنترل می کردند.
چرا حقوق قشر معلم اینقدر کم است؟
جامعه ی معلمان یکی از ارکان و سازماندهی اندیشه در قشر متوسط و معترض هستند. بنابر این رژیم با فشار بر معلمان می تواند تا حد زیادی قشر متوسط را کنترل نماید.
آخوند و ملا و لبنان و فلسطین و آقازاده ها به کنار و هیچ! میلیاردها دلار اختلاس هم به کنار! ولی حقوق معلمها نباید افزایش یابد؟ در تورم پنج برابری سه سال گذشته تنها ۲۰% به حقوق معلمان اضافه شد. این در حالی است که بهای بیشتر کالاها از ۳ تا ۵ بر ابر افزایش یافته است. معلمان بین ۸۰۰٫۰۰۰ تا ۱٫۳۰۰٫۰۰۰ تومان دریافت می کنند. یعنی بین ۲۵۰ تا ۴۰۰ دلار در ماه ! اگر اجاره نشین باشد همه ی این حقوق را باید بابت مسکن بدهد ، چرا که اجاره ی یک منزل معمولی در نقاط پایین تهران و شهرهای بزرگ در همین بازه است. همان منزل اگر قرار باشد خریده شود دست کم پانصد میلیون تومان است و این یعنی معلم باید ۵۰ سال حقوق خود را کامل و مستقیما در صندوقی بریزد تا بتواند پس از ۵۰ سال صاحب یک سوئیت کوچک شود. البته می دانیم که این غیر ممکن است و تورم آن پول را در همان ۵ سال اول به پشیز بدل می نماید!
با این وضع معلمان باید شغل دومی هم داشته باشند. کرایه کشی و تاکسی تلفنی و اگر شانس داشته باشند کلاس خصوصی برای شاگرد. این بی پولی معلمان را به سختیهای جانفرسا و روان سوز می کشاند و عقده ها از ناکامی و بیچارگی در چشمان تک تک معلمان جوان و پیر موج می زند. آنها می دانند که پس از سالها تلاش و آموزش در مدارس به هیچ می رسند! آری هیچ! این فضای روانی معلمان خواه ناخواه به دانش آموزان هم انتقال می یابد. علاوه بر این با توجه به چند شغله بودن آموزگاران ، توجه به تدریس و کیفیت آموزش هم کاهش می یابد. معلمی که شب گذشته را کرایه کشی کرده و بدون خواب کافی با هزار مشکل مالی و بدهی به سر کلاس آمده ، شما بگویید که چه چیزی را می تواند درست آموزش دهد.
بنابر این با همین وضه افت تحصیلی ، باز هم باید از معلمان تشکر کرد چرا که دستمزد ایسان کفاف نیمی از مخارج زندگیشان را هم نمی دهد و ایشان با مشکلات و ناراحتیهای مالی فراوان به سر کلاس می روند.
شکم گرسنه چکارش به علم!
اگر به فقر و گرسنگی و مشکلات عجیب و غریب چک و سفته در جامعه ی ایران نگاه کنیم. جامعه ای که بازای هر ۵ نفرش یک پرونده ی باز در دادگاه وجود دارد؛ شکی نیست که نه معلم گرسنه و نه شاگرد گرسنه، هیچ کدام توجه و تمرکز بر علم و دانش نخواهند داشت. خط فقر خفیف بازای ماهیانه ۷۰ دلار برای هر عضو خانواده است و اگر یک معلم خانواده ای با ۴ خانوار داشته باشد در خط فقر است. براحتی می توان متوجه شد که چرا علاقه ای به ازدواج با زنان خانه دار در میان قشر کارمند وجود ندارد. قشر کارمند و بخصوص معلمان با این حقوق ناچیز توان اداره ی خانواده را نخواهند داشت. گرسنه ماندن معلمان نعمتی برای آخوند در جهت افت علمی نسلهای آینده است. نسلهایی که بهتر است نادان و خرافی بمانند وگمان کنند که قصه آدم و حوا راست بوده است. نسلهایی که گمان کنند علم و دانش در قرآن یافت می شود و علم بی ارزش است! آری گرسنگی معلمان برای آخوند یک نعمت است.
سخن پایانی
قسمت بزرگی از شخصیت و افکار هر یک از ما حاصل تلاش معلمان ماست. اینکه امروز خشونت و دزدی و تجاوز در جامعه ی ما بیداد می کند ، نشانه ی ضعف بیش از پیش نظام آموزشی و پرورشی است. اینکه آمار طلاق در نسلهای نو رو به افزایش است ، خود نشان از ضعف آموزش دارد. هرچند که این رژیم نشان داده که اعتقادی به مدرسه و دانشگاه ندارد و فقط حوزه و دروس مذهبی برایش مهم است تا مردم در جهل مرکب بمانند؛ اما شاید حمایت گروهها و اصناف دیگر از معلمان بتواند گره اعتراض بحق ایشان به فقر و تبعیض را باز نماید. امید داریم که مردم ایران پشت و پناه آموزگارانی باشند که امروز به نان شب هم محتاج شده اند!