حکایت خلیفه خاگینه ای، و منیژکش؛ انگلی نژاد ۰

یکی بود، یکی نبود. در روزگارپیشین در سرزمین پارس، و سرزمین رستم و بابک، حاکمی بود که از گدائی ودریوزگی، الله بختکی به صدارت رسیده بود. از این روی او را علی گدا، یا علی چلاق می نامیدند.

این شخص بسیار زشت منظر، با صورتی چاق و گوشت آلود، هیکلی خپل و کوهان وار، و سیرتی بس سیاه و تار بود.

گویا خداوند عالم روزی که بشررا آفرید، شب قبل بامادرزنش دعواش شده بود، که چنین جانور بی قواره و ناقص را به وجود آورده بود.

نهایت این که مردم از این هیولا به شدت بیزار و متنفر بودند، و هر گامی که بر می داشتند، خدای خود را از این کوته نگری و کج آفرینشی، ملامت می کردند.

گزارشگر ما، اتل متل، پس از گفتگوی کوتاهی باملت خس و خاشاک، دریافت که مردم از دو جهت ازاین جانور بیزارند؛ نخست آن که، بسیارخون آشام و سنگدل است. هرکس بگوید دوغ من ترش نیست، یا اسب شاه یابو است، یا دم آخوند از دم خر یک وجب بلند تر است، بی درنگ و بدون اندیشه او را ضحاک وار می بلعد. ببخشید به خر توهین کردم، آخر خر شعور دارد، خوب و بد را ازهم جدا می داند، در جائی که آخوند نمی اندیشد، آخوند نمونه بردار و رونوشت طوطی است که فکرندارد، بلکه تقلید می کند. برای نمونه یک قصه وداستان بی سروته که اگر به گربه بگوئید از شدت خشم سبیل خود را دود می دهد، وپیر مرد نود ساله از بی مایگی آن دیوانه وار بابا کرم می رقصد، اکنون نزدیک به ۱۴۰۰ سال است، که خروس وار، چشم های خود را می بندد، و عیناً بدون یک واو پس و پیش، تکرار می کند.

بازهم پوزش می خواهم، از مطلب اصلی دور شدیم. تا آن جا رسیدیم که این علی گدا، روی ضحاک را سپید کرده است. زیرا ضحاک هرروز مغزیک یادو جوان می خورد، در حالی که اشتهای این جانور ودستور ریختن خون جوانان به وسیله او، پایان ناپذیر و بی انتهااست. چنان که در اندک زمانی خون شمار زیادی از جوانان ما چون؛ ندا آقا سلطان، سهراب اعرابی، و امید رضا میر صیافی را آشامیده است.

نکته دیگر که ملت اراذل و اوباش ازاین علی گدای چلاق دل خوری و نفرت دارند، آنست که این جانورهردم بادی از پائین خود بیرون می دهد، فضا را گند آلود می سازد، و مردم را دلزده و ناراحت می کند.

با آن که از کارخانه های ونزوئلا و سوریه چسب هائی آورده اند که می تواند صدای وحشتناک آن را کنترل نماید، ولی بوی تخم مرغ گندیده و گاز اسید سولفوره آن همچنان، فضارا بد بو، ومردم را ناراحت و دلزده می کند.

برای رفع و رجوی این درد خود بدان و کس ندان، حضرت حاکم علی خان چلاق، با گروهی از استادان علم منقل و فو ق دکتراهای بهره وری علمی و الکترونیکی آفتابه از مرکز تحقیقات فضولیه قم، به غور و گفتگو نشستند، دم به دم، و سبیل به سبیل به هم مالیدند، فوت بر وافور زدند، با دانه های پشکل، فال گرفتند، و سرانجام به کارگیری منیژک و نوکرکی به نام بمبول انگلی نژاد را به خلیفه آسمان و زمین سفارش و توصیه نمودند.

از آن هنگام تاکنون، دیگر علی گدا بادشواری خروج باد از پائین رو برو نیست، زیرا هر آن که چنین حادثه ناگواری رخ دهد، ملا علی یا علی گدا، مشتی محکم به سرآقای انگلی نژاد می زند و می گوید؛ « خاک بر سرت، خجالت بکش، این بوهاچیه راه می اندازی؟.»

از آن جا که این نقشه و برنامه تاکنون بسیار موفقیت آمیز بوده، ملا علی خان چلاق، هرجا خود دزدی می کند، کسی را می کشد، خانه های مردم را شبانه غارت می کند، هم دزدانشان، در بی دادگاهها، ا دارات، و سازمان ها، مردم را تلکه می کنند، هویجی هاو پاسدارنش مانند اجداد خودشان، سر گردنه ها، بیابان ها، گذرها، و مرزها، راه را برمردم و قافله هایشان می بندند، و اموالشان را به یغما می برند، ۳۹ دزد همکارش به سرپرستی آغا مجتبی خرس چموش و عزیزدردانه اشان، هر آن گاه، و هربار ۱۶۰۰ میلیارد پوند حق عمو نوروز وملت خس و خاشاک خود را بالا می کشد، و با پیک مخصوص به بانک های اروپائی می فرستد، تا در حساب های شخصی اشان استراحت نماید، ایشان مشتی به سر انگلی نژاد می زند که آن قدر گند و بو نکند.