اجرای برنامه های تلویزیونی درون کشور گرچه تا اندازه ای انتقادپذیر است، ولی می توان تا حد زیادی ایراد و اشتباهات آن را نادیده گرفت، ولی همین که یک برنامه در کشوری دیگر اجراء می شود، آن برنامه می تواند از طریق ستلایت در کشورهای همزبان دیگر نیز دیده و شنیده شود. اینجاست که کمترین اشتباه و رفتاری ناپسند می تواند با آبروی ملی یک مملکت را به بازی بگیرد. در چنین شرایطی، هرگونه رفتار و کردار شرکت کنندگان در برنامه، آیینه تمام نمایی از فرهنگ و اخلاق و ویژگی های آن کشور است.
بدبختانه این موضوع، گهگاهی در برنامه «بفرمایید شام» دیده می شود. ما در یک مقاله پیشین یا دآور شدیم که تلویزیون من و تو را یقیناً انسان های محترم و میهن دوستی سرمایه گذاری و برنامه ریزی کرده اند تا پاسخگوی نبودن یک تلویزیون ملی در کشور خارجی باشد. ولی شماری از ایرانیان که بودنشان در کشورهای بیگانه موجب ننگ و نفرین برای کشورمان، و نفرت و بیزاری دیگر هم میهنان پاک سرشت و با حقیقت است، با زرنگی، حقه بازی، ظاهراً از خود شخصیتی نشان می دهند، که در ورای آن فاقد هرگونه شخصیت و منش ایرانی اند.
خوشبختانه، ویا بدبختانه در همان چند جلسه کوتاه، چنین ایرانی نماها با همه تلاش خود که شخصیتی درست از خود نشان دهند، شناخته شده، و مورد سرزنش و نفرت همگان قرار می گیرند. پولی هم که از این راه شارلاتان بازی به دست می آورند که مطلقا شایستگی و لیاقت آن را ندارند، با کلاهبرداری از حق دیگر همراهان به دست آوردند. در برنامه پیشین دیدیم که چگونه بانویی ایران نما به نام خانم ابیگل، بازیرکی و کلک به رقیبان که همگی براو تاخت و بهتر بودند، با دادن امتیاز کم، خود را برنده کرد، و حق انسانی بزرگوار، چون شهرام را خود تصاحب نمود.
آنچه که ما در این چند روز دیدیم، سوای چند رنگی، دروغگوی و کلک، حقه بازی، و برنامه ریزی از سوی آتنا و گلاله نبود. این دونفر درحقیقت مظهر ننگ و نفرین برنامه ایرانی بودند که آبروی ایرانیان را در همه کشورهای فارسی زبان از بین بردند. به راستی می توان گفت که میان این افراد بی فرهنگ و مزدورانی که با حمایت و پشتیبانی رژیم کشتارگر، پشت به ملت ما کرده اند، و مملکت ما را به باد دادند، چه تفاوتی هست؟. آیا اینها با ساندیس خورانی که دور رژیم کشتارگر ایران می چرخند، و جوانانمان را به چوبه دار می فرستند، و یا حواله زندان می کنند، چه تفاوتی است؟.
آتنا، دختری که اشتهای کاذب دارد و هیکلی بزرگ برای خود ساخته است، وانمود می کند که غذاها خوب نبوده، و او آنها را دوست نداشته است. حتی می تواند با بیشرمی، مویی هم ظاهراً در غذای خود پیدا کند. آیا می توان باور داشت از موهای بسیار کوتاه آرش در غذاریخته شده، و یا یکی از تارهای موی بلند خودش در خوراک گذاشته شده است؟. کار این خانم در پایپوشی و اتهام زدن به دیگران، از شکنجه گران زندان های ایران نیز بدتر است.
در این ویدیو شب چهارم برنامه بفرمایید شام را مشاهده می کنید؛ شور بختانه، دو تن از شرکت کنندگان از سر حسادت و بدون شک به خاطر برنده شدن پول نقد، دست به هر عمل زشت و ناجوانمردانه ای زده و شب را با دروغ و ریا و دو رویی تمام به پایان می رسانند.
خانم گلاله با صدمن قر و اطوار، حرکات و گفتار، و ژست های دروغین، مانند حاجی بازاری های خودمان، که به مکه می روند تا جواز دزدی، دروغگویی، و پاپوش زدن به دیگران را کسب کنند، ایشان هم، با زیرکی و نادرستی حق جایزه را که به فرناز می رسید، را خود تصاحب کرد، و خاطره بسیار زشتی از چند چهرگی بعضی ایرانیان، در میان بیننده ها، به ویژه پارسی زبانان کشورهای همسایه ایران به جای گذاشت.
ازسال ۵۷ که انقلاب مردمی به دست لاشخوران و آدمخواران آخوندها افتاد، گروه، گروه از مردم مصیبت کشیده و تشنه آزادیخواه از کوه و دره و دشت ، با قاچاق، و یا به عنوان تحصیل، مام میهن را ترک گفتند و در کشورهای بیگانه سرگردان و گرفتار کارهای کوچک و کم ارزش شدند. در میان آنها، عده ای بدون داشتن کمترین اطلاعات علمی و یا عملی، برخوردند، و عموماً در کشورهای اروپایی پناهنده شدند.
پناهندگی این گونه ایرانیان، ظاهراً به علت سیاسی بودن، و چالش با رژیم بوده است، که در بسیاری حالات صحت نداشته است. کشورهای اروپایی از این پناهندگان بهره برداری های گوناگونی می کنند. نخست آن که گویا بر اساس هر پناهجوی سیاسی، دولت های اروپایی سالانه مبلغ قابل توجهی از سازمان ملل دریافت می دارند که البته سازمان ملل نیز از دولت کشور پناهنده جوی دریافت می کنند. این نخستین ضربه مادی است که فشار آن بر ملت ایران وارد می شود. از آن جا که شماری از اینگونه پناهندگان هنر و حرفه و تحصیلات ارزنده ای ندارند، در اجتماع، دست به هرکار ناشایست می زنند. حقه بازی، کاه سر هم میهنان تازه وارد گذاشتن، و و بنا به گفتار عده ای از مترجمین ایرانی، حتی دزدی از فروشگاههای بزرگ کار این گونه افراد بی هنر و کم سواد است.
نکته غم انگیز و حزن آور دیگر این که از سه دهه پیش رژیم، با آتش کشیدن به بیت المال در بیشتر کشورها، روضه خوانی هایی رواج داده، و یک گله آخوند بی غیرت شکمباره زنباره هم با پول های کلان در خوابگاه سفارتخانه ها، و یا هتل های ۵ ستاره جای خوش کرده، و این روضه خوانی ها را اداره می کنند، کسانی که به بهانه فعالیت سیاسی پناهنده کشورهای اروپایی شدند، خود را به از طریق روضه خوانی ها به سفارت ایران در کشورهای اروپایی راه پیدا نموده، و با آن که پناهنده به اصطلاح سیاسی بودند، گذرنامه دریافت نموده، و بسیاری از آنان با خرج سفارت بارها، و بارها، به بهانه های گوناگون، به ایران، حتی عربستان، و سوریه مسافرت نمودند و در هرکشور بازهم با خرج سفارت در هتل های ممتاز پدیرایی شدند. این گروه، شاید فاسدترین ایرانی نماها باشند که از هرموقعیتی به مردم و کشورمان خیانت می کنند… اینها را می توان، شریک گرگ و همراه گوسفندان دانست.
در گذشته، راستی، درستی، و کردارنیک نیاکان ما موجب شده بود که شبه قاره هند، حتی بخشی از آفریقا، با دلبستگی و علاقه فراوان، به زبان و فرهنگ پارسی روی آورند. ولی امروزه، با عملکرد زشت و نازیبای شماری از ایرانی نماها، همه از ما گریزانند. بسیار گفته شده که کشورهای آسیای شمالی که از روسیه جدا شدند، دلبستگی فراوانی به نزدیک شدن، و حتی پیوستن به ایران داشتند. حتی گروه زیادی به خراسان می آمدند، و با خرید کالاهای ایرانی به تجارت می پرداختند. اما، از آنجا که بسیاری از کالاها و فراورده های بنجل و فاسد بدان ها قالب کردند، از رفت و آمد و تجارت با ایران پشیمان شدند، و به کشورهای دیگری مانند ترکیه روی آوردند.
همین چند هفته پیش بود که یک کشتی پر از میوه از ایران، در بندری کنار عربستان پهلو گرفت. میوه ها صادرات برای عربستان بود. عرب ها پس از بازدید از میوه ها، همه کشتی را به علت فاسد و نامرغوب بودن میوه ها، پس فرستادند. حالا، خانم گلاله که به مکه هم رفته تا درس کلک و حقه بازی را بهتر بیاموزد، نیازی نیست جانماز آب بکشد که پول آن را برای یک بنگاه خیریه می فرستد. بینندگان تلویزیون به خوبی می دانند که حنای شما و همکار زرنگتان، آتنا دیگر رنگی ندارد، و مردم شما را شناخته اند.
در این جا، به یاد داستانی افتادم که گرچه ظاهر آن زشت است، ولی سرتاپا حقیقتی است از زندگی پر خط و خال ، وچند رنگ عده ای از هم وطن نماهای ما:
«یکی لواط می داد، و با پول آن چراغ مسجدی را در محل خود روشن می کرد. عاقلی از او پرسید، این چه کاری است که می کنی؟ ثواب روشن کردن شمع مسجد گناه لواط تورا جبران کرده، اثر هم را خنثی می کنند. این وسط چی برای تو می ماند؟ یک … پاره!».
نگارنده، ضمن سپاس و قدردانی از مسئولین و اجراء کنندگان محترم تلویزیون من و تو که با صرف وقت، و سرمایه فراوان، این تلویزیون سراپا آموزشی را برای ایرانیان به پا کرده اید، درخواست می کند که نظم و ترتیبی در این برنامه که بسیار هم آموزنده و سرگرم کننده است، به وجود آورید. با تعیین بارم های ریز برای هر عملکرد، و این که دوست نداشتن غذا نمی تواند اجر و کوشش میزبان را نادیده بگیرد، و یا آن که از قبل بررسی شود هرکس چه خوراک هایی را دوست دارد، ویا ندارد؟، از تکرار اینگونه سودجویی، و فرصت طلبی که خاطره زشتی از فرهنگ اصیل ایرانی در اذهان می گذارد، جلوگیری شود. با سپاسی بیکران از توجه شما.